گنجینه معارف

دفاع از حدیث(7)

این دسته از روایات، در کتابهای معتبر روایی زیر آمده است: 1- کافی شریف،2- من لا یحضره الفقیه، 3- بحار الانوار، 4- امالی صدوق، 5- نهج البلاغه، 6- اعلام الدین دیلمی، 7- تفسیر علی بن ابراهیم، 8- خصال صدوق، 9- خرائج راوندی، 10مناقب ابن شهرآشوب، 11- امالی طوسی، 12- غیبت نعمانی، 13- تهذیب طوسی، 14- علل الشرائع، 15- مستدرک الوسائل، 16- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 17- صحیح بخاری، 18- العمده. (بحار الانوار، ج 103، ص 223، ح 1) در این روایت که در مجامع روایی یی همچون: من لا یحضره الفقیه، عیون اخبار الرضا(ع)، امالی الصدوق و نهج البلاغه آمده است،5 امام علی(ع) می فرماید: ای مردم، اززنان در هیچ جایی پیروی نکنید و آنان را امین بر مالی نسازید و تدبیر امورعیال را به آنان واگذار مکنید چرا که اگر زنان به اراده و اختیار خویش واگذارشوند، به مهالک درمی افتند و از دستور مالک، فراتر می روند. 14) الخصال: القطان، عن السکری، عن الجوهری، عن جعفر بن محمد بن عماره، عن ابیه، عن جابر الجعفی، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس علی النساء اذان و لااقامه و لا جمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیه و لا الهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبه و لا الحلق انما یقصرن من شعورهن و لا تولی المراه القضاء و لا تولی الاماره و لا تستشار (بحار الانوار، ج 103، ص 254، ح 1) این روایات (13و14) که به صراحت تمام قضاوت و رهبری زن را نفی می کنند، از نظرسندی تمام نیستند ولی حضور این روایات در کتابهایی از قبیل خصال و من لا یحضره الفقیه 10 در کنار روایات بسیاری که در تایید این منظور در نوشته ما آمده است،راه را بر هرگونه مناقشه سندی می بندد.

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه علوم حدیث، شماره 10 , حسینیان قمی، مهدی , , , , تعداد بازدید : 11202     تاریخ درج : 1387/03/25    

گفتنی های نخستین

ما بر این باوریم که زن در فرهنگ اسلامی، والاترین حیثیت انسانی، شخصیت حقوقی،عظمت اجتماعی و شکوه خانوادگی را به دست آورده است به گونه ای که زنان آزادی یافته غربی، در مقایسه با زنان مسلمان، حقیقتا یک قشر درمانده اند که حقوق انسانی آنها در غوغای فن آوری و در مرگ عواطف و گسست خانواده ها از بین رفته است. نقد افکار فمنیست ها (زن گرایان) به معنای خدشه به شخصیت زنان در فرهنگ اسلامی نیست. نقد ما متوجه چند چیز است: 1- تساوی انگاری بین زن و مرد، با وجود تفاوت های انکارناپذیر 2- غرب گرایی در ارائه نظریات 3- مسخ هویت واقعی زنان و مردگونه ساختن زنان به گمان حمایت از آنان 4- توجه نکردن به ارزش های واقعی زن در فرهنگ اسلامی (مثلا نیک شوهرداری کردن،یکی از ارزشهای اخلاقی در فرهنگ اسلامی است که این ارزش در دنیای غرب،ناشناخته است) 5- نقد ناآگاهانه برخی از روایات یا طرد آنها به بهانه حمایت از زنان. گفتنی است مقالات ما در مجله علوم حدیث (که یک مجله تخصصی است)، تنها برای خواص نوشته می شود. در چند شماره از سلسله مقالات دفاع از حدیث به دفاع ازاحادیثی در ارتباط با موضوع حساس و به روز زن پرداخته شده که هرگز دیدگاه جامع نویسنده در آنها بازگو نگردیده است و آن گونه که در موارد متعددی اشاره شده،همیشه از بعد ویژه ای به دفاع از حدیث پرداخته ایم. طرح دیدگاه جامع در این زمینه (شخصیت و حقوق زن)، مجالی دیگر می طلبد. در قسمتهای قبل، مجموعا به دفاع از چهارده حدیث پرداختیم.

15- دفاع از روایات «نفی ولایت زنان »

جناب شیخ محمد مهدی شمس الدین، در کتاب اهلیه المراه لتولی السلطه (ص 79-114)حدود ده روایت را که بر نفی ولایت زنان دلالت دارند، می آورد1 و در عموم روایات،مناقشه سندی و دلالی می کند2 و در پایان بحث (ص 114) می نویسد: و الظاهر عدم وجود شی ء من الروایات فی کتب الحدیث عند المسلمین غیر ما ذکر و لو کان لبان ظاهرا در جوامع حدیثی مسلمانان، غیر از این چند روایت نیست و اگر بود، آشکار می شد.

دفاع ما ما در یک بحث فراگیر، این موضوع مهم و حساس را پی گرفته ایم و پیرامون ادله شش گانه نفی ولایت زنان به تفصیل سخن گفته ایم. در آنجا ثابت کرده ایم که قضاوت،مرجعیت، رهبری و سرپرستی و نیز پیامبری و امامت، ویژه مردان و از منصب های خاص آنان است. اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملی در ادیان الهی، آیات و نیزروایات بسیاری، ما را در این باره راهنمایی می کنند. ولی اکنون، در این شماره از مقاله دفاع از حدیث، تنها به ادله روایی این مدعا می پردازیم. آنچه برای ما از اهمیت بیشتری برخوردار است، توجه به این نکته است که چرا باید حدود ده دسته روایت که بیش از صد روایت را در خود جای داده واز استفاضه و تعدد نقل و اشتهار فراتر رفته و با چنین گستردگی، مورد اعتنای فقیهان و عالمان دینی بوده است، به حدود ده روایت تقلیل پیدا کند! ما بر این باوریم که آشنای با حدیث و فقه، اگر این مجموعه گسترده روایی راببیند و در این بیش از صد روایت تاملی کند، به سادگی، اعتبار و دلالت این مجموعه برایش تمام خواهد شد آن گونه که فقیهان ما در نوشته های خویش به بخشی ازاین روایات اشاره کرده اند و بر درستی و اعتبار آنها تکیه نموده اند و بر اساس آن فتوا داده اند.3ما در اینجا به بحث در باره روایات نمی پردازیم و با مؤلف بزرگوار کتاب اهلیه المراه لتولی السلطه در سند و دلالت این روایات، به طور موردی، وارد بحث نمی شویم چرا که همان گونه که اشاره رفت، این مجموعه گسترده از اعتبار ویژه ودلالت روشنی برخوردار است و به گفته معروف: آفتاب آمد دلیل آفتاب!

بر مبنای عالمان کارشناس، مناقشه های سندی در چنین مواردی صحیح نیست و خیال می کنم که خود مؤلف نیز به این مبنا در برخی دیگر از نوشته های خویش توجه کرده است. به علاوه که در این مجموعه، روایاتی نیز یافت می شوند که از جهت سند هم بدون مناقشه اند. بگذریم که با توجه به این مجموعه گسترده از روایات، دیگرادعای حصول قطع به صدور بعضی روایات، هرگز سخنی گزاف نیست. بنابر این، گفته ایشان: علی ان دعوی القطع بصدور بعضها بالصوره التی وصلت الینا مجانفه عظیمه پذیرفته نیست. ایشان در این کتاب، تصریح کرده اند که مرجعیت، قضاوت و رهبری از منصب های ویژه مردان نیست 4 و آنچه ایشان در این کتاب به تفصیل در زمینه رد دلالت روایات آورده اند، با یک تامل پاسخ می گیرد و چیزی در برابر دلالت روشن روایات، تاب مقاومت ندارد (البته اگر احساس ضرورت شود، این جهت هم در مقاله ای دیگر می تواندموضوع بحث و بررسی قرار گیرد).

روایات نفی ولایت زنان

دسته های گوناگونی از روایات، عدم ولایت زنان را ثابت می کند. برخی از این دسته ها و بخشی از این روایات، در کتاب های فقهی، مورد توجه قرار گرفته اند و درکنار اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملی و آیات، به آنها استدلال شده است ولی مجموع این روایات، در کمتر نوشته ای ملحوظ و منظور بوده است. در کتابهای جواهر الکلام و مستند الشیعه به پاره ای از این روایات اشاره شده و در مفتاح الکرامه نیز بخشی از این روایات آمده است. هم اکنون دسته های چندگانه روایات را اجمالا یادآور می شویم. آنگاه یک یک روایات هر دسته را ذکر می کنیم. گفتنی است: دسته اول، روایاتی است که مستقیماولایت و سرپرستی زنان را در میدانهای مختلف زندگی، نفی می کند. این دسته به روشنی، سرپرستی زن را در خانه و در اجتماع، جهت کسب منصب هایی از قبیل قضا،مرجعیت و رهبری، نفی می کند. دسته های دیگر، این حقیقت را به طور غیر مستقیم بیان می دارند و ریشه های ولایت و سرپرستی زنان را خشک می سازند. این دسته ها نیزهر کدام تعدادی از روایات را در خود جای می دهند. در بحث سندی هم ما بر این مبنا هستیم که دقت در سند روایات متعدد و متظافر که در کتاب های معتبری (همچون کتب اربعه) آمده اند و مورد توجه و عمل اصحاب اند،لازم نیست تنها یکی از راههای وثوق به خبر، وثاقت راوی آن است ولی قرائن وراههای بسیار دیگری هم هست که این وثوق را پدید می آورد و یکی از این راهها،حضور خبر در مجامع متعدد روایی و تعدد خبر و اعتنای عالمان به آن است. در هر دسته، همچنین سعی می کنیم روایات معتبر و صحیح را مشخص سازیم تا سختگیران در حدیث و کسانی که تنها راه را وثاقت راوی می دانند و تنها خبر ثقه را حجت می شناسند (نه خبر موثوق به را)، آنان هم به منظور خویش ست یابند.

دسته های گوناگون روایات نفی ولایت زنان

1- دسته اول. روایاتی که مستقیما ولایت و سرپرستی زنان را در میدانهای مختلف زندگی، نفی می کنند. 2- دسته دوم. روایاتی که از مشورت با زنان، نهی می کنند. 3- دسته سوم. روایاتی که اطاعت کردن از زنان را نکوهش می کنند. 4- دسته چهارم. روایاتی که بر کاستی عقل، دین، روح و بدن زنان دلالت دارند. 5- دسته پنجم. روایاتی در باره شهادت زنان: در برخی موارد، اصلا شهادت زنان پذیرفته نیست و در موارد پذیرفته شده، شهادت دو زن، معادل شهادت یک مرد است به علاوه که باید با انضمام به شهادت مردان باشد تا پذیرفته گردد البته در مواردی،جدای از انضمام به شهادت مردان نیز پذیرفته است. 6- دسته ششم. روایاتی که بر حضور زن در خانه تاکید دارد و ارزش هایی از این دست را برای زنان برمی شمرند: الف- مردی او را نبیند، ب- او مردی را نبیند، ج- زودازدواج کند، د- زایمان بسیار داشته باشد، ه- خانه داری کند، و فرزندداری کند،ز- شوهرداری کند، ح- عدم ارتباط زنان با نامحرمان، ط- محدودیت زنان در سخن گفتن با نامحرم، ی- جمعه و جماعت بر زن نیست. 7- دسته هفتم. روایاتی که به مردان دستور می دهند که: زنان را در خانه نگهداری کنید و از ارتباط و اختلاط با نامحرمان، بازگیرید. 8- دسته هشتم. روایاتی که ضعف رای زنان را بازگو می کنند و حتی بر رای نداشتن زنان دلالت دارند. 9- دسته نهم. روایاتی که بر مسئولیت و مدیریت مردان در زمینه های مختلف تاکید دارند.

ما در این مقاله، تنها به روایات دسته اول تا سوم که اهمیت بیشتری دارند ودفاع ما را تمام می کنند می پردازیم.

روایات دسته اول

در این دسته، به بیش از سی روایت که مسئولیت و مدیریت زنان را در محورهای مختلف مورد نفی و انکار قرار می دهند، اشاره می کنیم. این مجموعه به گونه ای است که انسان مطمئن می شود منصب های نبوت، و امامت و رهبری، فقاهت، قضاوت و مانند آن،شایسته مردان است. این دسته از روایات، در کتابهای معتبر روایی زیر آمده است: 1- کافی شریف،2- من لا یحضره الفقیه، 3- بحار الانوار، 4- امالی صدوق، 5- نهج البلاغه، 6- اعلام الدین دیلمی، 7- تفسیر علی بن ابراهیم، 8- خصال صدوق، 9- خرائج راوندی، 10مناقب ابن شهرآشوب، 11- امالی طوسی، 12- غیبت نعمانی، 13- تهذیب طوسی، 14- علل الشرائع، 15- مستدرک الوسائل، 16- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 17- صحیح بخاری، 18- العمده.

1)... ثم هلک ابنه اردشیر ثم ملک رجل لیس من اهل بیت الملک فقتلته بوران بنت کسری ثم ملک بعده رجل یقال له کسری بن قباد ولد بارض الترک ثم ملکت بوران بنت کسری فبلغ رسول الله(ص) ملکها فقال: لن یفلح قوم اسندوا امرهم الی امراه ثم ملکت بنت اخری لکسری فسمت و ماتت ثم ملک رجل ثم قتل فلما رای اهل فارس ما هم فیه من الانتشار امر ابن لکسری یقال له یزدجرد فملکوه علیهم فاقام بالمدائن علی الانتشار ثمانی سنین و بعث الی الصین بامواله و خلف اخا بالمدائن لرستم فاتی لقتال المسلمین و نزل بالقادسیه و قتل بها فبلغ ذلک یزدجرد فهرب الی سجستان و قتل هناک (بحار الانوار، ج 15، ص 212، ح 26)

2) العمده، صحیح البخاری، باسناده الی الحسن بن ابی بکره، قال: لقد نفعنی الله بکلمه ایام الجمل لما بلغ النبی(ص) ان فارسا ملکوا ابنه کسری، فقال: لن یفلح قوم ولوا امرهم امراه. (بحار الانوار، ج 32، ص 194، ح 143)

3) و قال ابن ابی الحدید: رکبت عائشه یوم الحرب الجمل المسمی عسکرا فی هودج قدالبس الرفوف ثم البس جلود النمر ثم البس فوق ذلک دروع الحدید و روی الشعبی، عن مسلم بن ابی بکره، عن ابیه، قال: لما قدم طلحه و الزبیر البصره تقلدت سیفی و اناارید نصرهما فدخلت علی عائشه و اذا هی تامر و تنهی و اذا الامر امرها فذکرت حدیثا کنت سمعته من رسول الله(ص): لن یفلح قوم یدبر امرهم امراه فانصرفت و اعتزلتهم و قد روی هذا الخبر علی صوره اخری: ان قوما یخرجون بعدی فی فئه راسهاامراه لا یفلحون ابدا. (بحار الانوار، ج 32، ص 212، ح 168) این چند روایت، از طریق اهل سنت رسیده اند و چون مورد استناد فقیهان ما در فقه قرار گرفته اند، در این بخش ذکر گردیدند و از جهت دلالت، مشکلی ندارند و نفی ولایت و رهبری زنان از آنها به خوبی به دست می آید مگر آن که کسی بگوید در زمان ما رهبران و رئیسان جمهور، چنان اختیاراتی ندارند و گفته پیامبر(ص)، تنهاشاهان و حکومتهای شاهنشاهی را دربر می گیرد که این سخن گرچه گفته شده، ولی جدابه دور از انصاف و درست فهمی است. در زمان ما هم در تمام دنیا مردم رهبران خویش را انتخاب می کنند و بدانها اختیاراتی می سپارند و جمله ولوا امرهم و یااسندوا امرهم قابل تطبیق است.

4) ابن البرقی، عن ابیه، عن جده، عن ابیه محمد البرقی، عن ابن ابی عمیر، عن غیر واحد، عن الصادق(ع) عن آبائه(ع) قال: شکی رجل من اصحاب امیر المؤمنین(ع)نسائه فقام(ع) خطیبا فقال: معاشر الناس، لا تطیعوا النساء علی حال و لا تامنوهن علی مال و لا تذروهن یدبرن امر العیال فانهن ان ترکن و ما اردن اوردن المهالک و عدون امر المالک فانا وجدناهن لاورع لهن عند حاجتهن و لا صبر لهن عن شهوتهن البذخ لهن لازم و ان کبرن و العجب بهن لاحق و ان عجزن لا یشکرن الکثیر اذا منعن القلیل ینسین الخیر و یحفظن الشر یتهافتن بالبهتان و یتمادین بالطغیان و یتصدین للشیطان فداروهن علی کل حال و احسنوا لهن المقال لعلهن یحسن الفعال.(بحار الانوار، ج 103، ص 223، ح 1) در این روایت که در مجامع روایی یی همچون: من لا یحضره الفقیه، عیون اخبار الرضا(ع)، امالی الصدوق و نهج البلاغه آمده است،5 امام علی(ع) می فرماید: ای مردم، اززنان در هیچ جایی پیروی نکنید و آنان را امین بر مالی نسازید و تدبیر امورعیال را به آنان واگذار مکنید چرا که اگر زنان به اراده و اختیار خویش واگذارشوند، به مهالک درمی افتند و از دستور مالک، فراتر می روند. جمله لا تامنوهن علی مال و نیز لا تذروهن یدبرن امر العیال، گویای این است که اختیار اموال و همچنین اداره زندگی را نباید به دست تدبیر زنان سپرد چرا که آنان شرایط لازم را برای احراز این گونه مسئولیتها و مدیریتها ندارند. گفتنی است منظور امام علی(ع) از جمله و لا تامنوهن علی مال روشن است. امام می خواهد مردان از خویش، سلب مسئولیت ننمایند و خود بر مال و امور زندگی مدیریت کنند. بنابراین، گفته نشود که این جمله با مسلمات فقه، ناسازگار است چرا که می توان مالی را در اختیار زنی قرار داد. کوتاه سخن، این که: دستور حضرت امیر(ع)، یک دستور کلی و عمومی است که از زنان اطاعت نکنید و اختیار اموال و اداره زندگی خویش را به آنان مسپارید و روشن است که این دستور اگر استحبابی هم باشد مدعای ما را ثابت می سازد به این معنا که در چنین مواردی، نیکو و پسندیده نیست که اختیار امور به دست زنان باشد چه رسدبه رهبری و حکومت و مانند آن.

5) و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها فان ذلک انعم لحالها و ارخی لبالهاو ادوم لجمالها فان المراه ریحانه و یست بقهرمانه و لا تعد بکرامتها نفسها و لاتعطیها ان تشفع لغیرها فیمیل من شفعت له علیک معها.(بحار الانوار، ج 77، ص 214، ح 1) ما از این روایت که در مجامع مختلف روایی چون: کافی شریف، نهج البلاغه و من لا یحضره الفقیه آمده،6 استفاده می کنیم که نباید اختیار دیگران را به زن واگذارکرد: و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها. به گفته حضرت امیر(ع)، این دستور، به نفع زن و همسو با آرامش و آسایش و حال و جمال زن است.

6) علی بن الحسن بن فضال، عن احمد و محمد ابنی الحسن، عن علی بن یعقوب، عن مروان بن مسلم، عن ابراهیم بن محرز، قال سال ابا جعفر(ع) رجل و انا عنده، فقال:رجل قال لامراته امرک بیدک، قال: انی یکون هذا و الله یقول: الرجال قوامون علی النساء؟ لیس هذا بشی ء. (تهذیب الاحکام، ج 8، ص 88، ح 221 الاستبصار، ج 3، ص 313، ح 4)

7) و قال علی(ع): کل امری ء تدبره امراه فهو ملعون. (بحار الانوار، ج 103، ص 228، ح 25) در این روایت، باز هم واگذاری امور و اختیارات به زن، مورد نکوهش قرار گرفته است. از نکوهش مردان در واگذاری تدبیر امورشان به زنان، به دست می آید که تدبیر زنان،کاری نکوهیده است و هنگامی که دین نپذیرد که زنان تدبیر شوهرانشان را به دست گیرند، آیا اجازه می دهد که رهبری، حکومت و مسئولیت های کلیدی و مدیریتی انسانها را تصاحب کنند؟7

8) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیائکم سمحائکم و امرکم شوری بینکم فظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاؤکم و امورکم الی نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها. (بحار الانوار، ج 77، ص 141،ح 1)در این روایت، دخالت کردن زنان در امور، نکوهیده شده است لذا مردان نباید امورخویش را به زنان بسپارند و آنان را در تدبیر کارها دخالت دهند. ظاهرا جمله و امورکم الی نسائکم، واگذاری بخشی از امور را به زنان تقبیح می کندو اگر مشورت با زنان را نیز تقبیح کند، این روایت به دسته روایات نهی ازمشورت با زنان (دسته دوم) مرتبط می شود. در هر صورت، این روایت با دلالت روشن خویش، زنان را از دخالت در امور باز می دارد و این دخالت را نکوهش می کند البته با این بیان که: مردان نباید چنین دخالت و اختیاری را به زنان بدهند.

9) العده، عن سهل عن موسی بن عمر الصیقل، عن ابی شعیب المحاملی، عن عبد الله بن سلیمان، عن ابی عبد الله(ع) قال، قال امیر المؤمنین(ع): لیاتین علی الناس زمان یظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجن و یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متی ذاک یا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و سلطن الاماء و امر الصبیان.(بحار الانوار، ج 41، ص 331، ح 51) در این روایت از آینده مردم گفتگو به میان آمده است. امام علی(ع) می فرماید:زمانی فرا می رسد که تبهکاران موقعیت می یابند و فریبکاران مقرب می شوند وحق گویان منصف تضعیف می گردند. از امام(ع) می پرسند: چه زمانی چنین خواهد شد؟امام می فرماید: آن زمان که زنان سلطه یابند و کنیزکان به قدرت رسند و بچه ها به حکومت دست یابند. دلالت این روایت (که در کتابهای کافی و اعلام الدین نیز آمده 8) بر منظور مورداستدلال ما بسیار روشن است.

10) اعلام الدین للدیلمی: عن عبد الله بن سلیمان، عن ابی عبد الله(ع)، قال قال امیر المؤمنین(ع): لیاتین علی الناس زمان یظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجن و یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متی یا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا اتخذت الامانه مغنما و الزکاه مغرما و العباده استطاله و الصله منا. فقیل: متی ذلک یاامیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و تسلطن الاماء و امر الصبیان. (بحار الانوار، ج 103، ص 261، ح 23)

11)... فهل ینظرون الا الساعه -یعنی القیامه- ان تاتیهم بغته فقد جاء اشراطهافانه حدثنی ابی، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکی، عن عطاءبن ابی ریاح، عن عبد الله بن عباس قال: حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذباب الکعبه ثم اقبل علینا بوجهه، فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنی الناس منه یومئذ سلمان -رضی الله عنه- فقال: بلی یا رسول الله! فقال: ان من اشراط القیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المال و بیع الدین بالدنیا فعندها یذاب قلب المؤمن و جوفه کما یذوب الملح فی الماءمما یری من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: ای و الذی نفسی بیده یا سلمان، ان عندها امراء جوره و وزراء فسقه و عرفاء ظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: ای و الذی نفسی بیده یا سلمان، و ان عندها یکون المنکر معروفا و المعروف منکراو ائتمن الخائن و یخون الامین و یصدق الکاذب و یکذب الصادق. قال سلمان: و ان هذالکائن یا رسول الله؟ قال: ای و الذی نفسی بیده یا سلمان، فعندها اماره النساءو مشاوره الاماء و قعود الصبیان علی المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرماو الفی ء مغنما و یجفو الرجل و الدیه و یبر صدیقه.(بحار الانوار،ج 6،ص 306، ح 6) در این روایت، رهبری زنان و طرف مشورت قرار گرفتن کنیزان، در کنار بسیاری ازمنکرهای دیگر، از سوی پیامبر(ص) ذکر شده است. پیامبر(ص) پیش بینی می کنند که پیش از قیامت، این منکرها شکل می گیرد.

12) الکافی: محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد و علی بن ابراهیم، عن ابیه جمیعا،عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(ع) قال: ان الله اوحی الی عمران: انی واهب لک ذکرا سویا مبارکا یبری ء الاکمه و الابرص و یحیی الموتی باذن الله و جاعله رسولا الی بنی اسرائیل فحدث عمران امراته حنه بذلک و هی ام مریم فلما حملت کان حملها بها عند نفسها غلام فلما وضعتها قالت: رب انی وضعتهاانثی و لیس الذکر کالانثی ای لا تکون البنت رسولا یقول الله عز و جل و الله اعلم بما وضعت فلما وهب الله لمریم عیسی کان هو الذی بشر به عمران و وعده ایاه فاذاقلنا فی الرجل منا شیئا فکان فی ولده او ولد ولده فلا تنکروا ذلک.(بحار الانوار، ج 52، ص 119،ح 49) این روایت در کافی شریف و قصص الانبیاء آمده است و سندا صحیح می باشد. در این روایت، امام صادق(ع) نقل می کنند که خداوند به عمران ( پدر حضرت مریم) وحی کردکه به او فرزندی پسر با این خصوصیات می دهد و آن فرزند، پیامبری برای بنی اسرائیل است. عمران، همسر خویش (حنه) را از این بشارت الهی با خبر ساخت و روی همین اساس، هنگامی که حنه باردار شد، می پنداشت فرزند در شکم، پسر است. درنتیجه، پس از زایمان، به خداوند عرض کرد: فرزندم دختر شد و دختر، همانند پسرنیست یعنی دختر پیامبر نخواهد شد جمله و لیس الذکر کالانثی از آیه شریفه، در این روایت، از گفتار مادر مریم به حساب آمده و به این حقیقت تفسیر شده است که دختر نمی تواند همچون پسر به مقام پیامبری برسد و این، گویای همان حقیقتی است که مورد تاکید این نوشته است.پیامبری، مقامی است در خور مردان و آنچه که در بعضی نوشته ها آمده که در این جهت،هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست و حتی پیامبری و امامت نیز ویژه مردان نیست،درست به نظر نمی رسد. اینان معتقدند که زنان نیز شایستگی احراز مقام پیامبری وامامت را دارند گرچه عملا اتفاق نیفتاده است. ولی با توجه به این روایت، کاملا روشن می شود که منصب های الهی پیامبری و امامت، ویژه مردان است.

13) الخصال: فیما اوصی به النبی(ص) علیا: یا علی، لیس علی النساء جمعه و لا جماعه و لا اذان و لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر لا حلق و لا تولی القضاء و لا تستشار و لا تذبح الاعند الضروره و لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولی التزویج و لا تخرج من بیت زوجها الا باذنه فان خرجت بغیر اذنه لعنها الله و جبرئیل و میکائیل و لا تعطی من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیهاساخط و ان کان ظالما لها.(بحار الانوار، ج 103، ص 257، ح 2)

14) الخصال: القطان، عن السکری، عن الجوهری، عن جعفر بن محمد بن عماره، عن ابیه، عن جابر الجعفی، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس علی النساء اذان و لااقامه و لا جمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیه و لا الهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبه و لا الحلق انما یقصرن من شعورهن و لا تولی المراه القضاء و لا تولی الاماره و لا تستشار (بحار الانوار، ج 103، ص 254، ح 1) این روایات (13و14) که به صراحت تمام قضاوت و رهبری زن را نفی می کنند، از نظرسندی تمام نیستند ولی حضور این روایات در کتابهایی از قبیل خصال و من لا یحضره الفقیه 10 در کنار روایات بسیاری که در تایید این منظور در نوشته ما آمده است،راه را بر هرگونه مناقشه سندی می بندد.

15)... فسلم علیه ثم قال: یا ابن رسول الله، ما الذی اخرجک عن حرم الله و حرم جدک محمد(ص)؟ فقال الحسین(ع): ویحک ابا هره، ان بنی امیه اخذوا مالی فصبرت و شتمواعرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت و ایم الله لتقتلنی الفئه الباغیه و لیلبسنهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذل من قوم سبا اذملکتهم امراه منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم و فی کتاب تاریخ، عن الریاشی باسناده، عن راوی حدیثه، قال: حججت فترکت اصحابی و انطلقت اتعسف الطریق وحدی فبینما انا اسیر اذ رفعت طرفی الی اخبیه و فساطیط فانطلقت نحوها حتی اتیت ادناهافقلت: لمن هذه الابنیه؟ فقالوا: للحسین(ع). قلت ابن علی و ابن فاطمه(ع)؟ قالوا:نعم قلت: فی ایها هو؟ قالوا: فی ذلک الفسطاط فانطلقت نحوه فاذا الحسین(ع) متک علی باب الفسطاط یقرا کتابا بین یدیه فسلمت فرد علی فقلت: یا ابن رسول الله، بابی انت و امی ما انزلک فی هذه الارض القفراء التی لیس فیها ریف و لا منعه؟ قال: ان هولاء اخافونی و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلی فاذا فعلوا ذلک و لم یدعو الله محرماالا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتی یکونوا اذل من قوم الامه(بحار الانوار، ج 44، ص 368، ح 2) این نقلهای تاریخی که همسو با ارتکاز متشرعه است، در کنار مجموعه روایات آمده در این نوشته، برکنار داشتن زنان را از رهبری جامعه، به وضوح بازگو می کند.

16) و قال(ع): یاتی علی الناس زمان لا یعرف فیه الا الماحل و لا یظرف فیه الاالفاجر و لا یؤتمن فیه الا الخائن و لا یخون الا المؤتمن یتخذون الفی ء مغنماو الصدقه مغرما و صله الرحم منا و العباده استطاله علی الناس و تعدیا و ذلک یکون عند سلطان النساء و مشاوره الاماء و اماره الصبیان.(بحار الانوار،ج 78،ص 22،ح 85) قدرت یافتن زنان و مشورت نمودن با کنیزکان در این روایت، در کنار کارهای زشت وحتی زمینه ساز آن کارها معرفی شده است.

17) روی عن زراره بن اعین، انه قال سئل ابو عبد الله(ع) عن خلق حواء و قیل له ان اناسا عندنا یقولون ان الله عز و جل خلق حواء من ضلع آدم الایسر الاقصی، فقال:سبحان الله و تعالی عن ذلک علوا کبیرا ا یقول من یقول هذا ان الله تبارک وتعالی لم یکن له من القدره ما یخلق لآدم زوجه من غیر ضلعه و یجعل للمتکلم من اهل التشنیع سبیلا الی الکلام ان یقول ان آدم کان ینکح بعضه بعضا اذا کانت من ضلعه ما لهؤلاء حکم الله بیننا و بینهم ثم قال(ع): ان الله تبارک و تعالی لما خلق آدم(ع) من طین و امر الملائکه فسجدوا له القی علیه السبات ثم ابتدع له حواء فجعلهافی موضع النقره التی بین ورکیه و ذلک لکی تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرک فانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحی عنه فلما نظر الیها نظر الی خلق حسن یشبه صورته غیر انها انثی فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت: قالت: خلق خلقنی الله کما تری فقال آدم(ع) عند ذلک: یا رب، ما هذا الخلق الحسن الذی قدآنسنی قربه و النظر الیه؟ فقال الله تبارک و تعالی: یا آدم، هذه امتی حواء ا فتحب ان تکون معک تؤنسک و تحدثک و تکون تبعا لامرک؟ فقال: نعم، یا رب و لک علی بذلک الحمد و الشکر ما بقیت فقال الله عز و جل: فاخطبها الی فانها امتی و قد تصلح لک ایضا زوجه للشهوه و القی الله عز و جل علیه الشهوه و قد بث منهما رجالا کثیراو نساء و الخبر الذی روی ان حواء خلقت من ضلع آدم الایسر صحیح و معناه من الطینه التی فضلت من ضلعه الایسر فلذلک صارت اضلاع الرجل انقص من اضلاع النساء بضلع(من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 379، ح 4336)

18) ابن الولید، عن احمد بن ادریس و محمد العطار معا، عن الاشعری، عن احمد بن الحسن بن فضال، عن احمد بن ابراهیم بن عمار، عن ابن نویه، عن زراره، قال سئل ابو عبد الله(ع): کیف بدا النسل؟ ثم قال: ان الله تبارک و تعالی لما خلق آدم من طین امر الملائکه فسجدوا له و القی علیه السبات ثم ابتدع له خلقا ثم جعلها فی موضع النقره التی بین رکبتیه و ذلک لکی تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرک فانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحی عنه فلما نظر الیها نظر الی خلق حسن یشبه صورته غیر انها انثی فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت؟ فقالت: خلق خلقنی الله کما تری فقال آدم عند ذلک: یا رب، من هذا الخلق الحسن الذی قدآنسنی قربه و النظر الیه؟ فقال الله: هذه امتی حواء، ا فتحب ان تکون معک فتؤنسک و تحدثک و تاتمر لامرک؟ قال: نعم یا رب و لک بذلک الشکر و الحمد ما بقیت(بحار الانوار، ج 11، ص 220،ح 1) این حدیث شریف که در من لا یحضره الفقیه و علل الشرائع آمده است،11 با جمله و تاتمر لامرک و نیز جمله تبعا للرجل، گویای این حقیقت است که مرد متبوع و زن تابع است.

19) الخرائج: عن ابن عباس -رضی الله عنه- قال لما فرغ امیر المؤمنین(ع) من قتال اهل البصره، وضع قتبا علی قتب ثم صعد علیه فخطب فحمد الله و اثنی علیه فقال: یااهل البصره، یا اهل المؤتفکه، یا اهل الداء العضال، یا اتباع البهیمه، یا جندالمراه رغا فاجبتم و عقر فهربتم ماوکم زعاق و دینکم نفاق و احلامکم دقاق (بحار الانوار، ج 32، ص 225، ح 175) تعبیر یا جند المراه در این روایت (و دو روایت آینده) در مقام مذمت از لشکرجمل، به حدی در نفی رهبری زن گویاست که مرحوم شهید مطهری بر آن تکیه کرده است و می گوید: فرماندهی نظامی، شایسته مردان است.

20) خطب امیر المؤمنین(ع) بالبصره فقال: یا جند المراه و یا اصحاب البهیمه، رغافاجبتم و عقر فانهزمتم الله امرکم بجهادی ام علی الله تفترون؟ ثم قال: یا بصره،ای یوم لک لو تعلمین و ای قوم لک لو تعلمین؟ ان لک من الماء یوما عظیما بلاؤه و ذکر کلاما کثیرا.(بحار الانوار، ج 32، ص 235، ح 188)

21) نهج البلاغه: و من کلام له(ع) فی ذم البصره و اهلها: کنتم جند المراه و اتباع البهیمه، رغا فاجبتم و عقر فهزمتم، اخلاقکم رقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاق و ماؤکم زعاق.(بحار الانوار، ج 32، ص 245، ح 194) این روایت در تفسیر علی بن ابراهیم نیز آمده است.

22) المناقب: جابر و ابن عباس، ان ابی بن کعب قرا عند النبی(ص) و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه فقال النبی(ص) لقوم عنده و فیهم ابو بکر و عبیده و عمر و عثمان و عبد الرحمن: قولوا الآن ما اول نعمه اعزکم الله بها و بلاکم بها فخاضوا من المعاش و الریاش و الذریه و الازواج؟ فلما امسکوا، قال: یا ابا الحسن، قل! فقال (ع): ان الله خلقنی و لم اک شیئا مذکورا و ان احسن بی فجعلنی حیا لا مواتا و ان انشانی فله الحمد فی احسن صوره و اعدل ترکیب و ان جعلنی متفکرا و اعیا لا ابله ساهیا و ان جعل لی شواعر ادرک بها ما ابتغیت و جعل فی سراجا منیرا و ان هدانی لدینه و لن یضلنی عن سبیله و ان جعل لی مردا فی حیاه لا انقطاع لها و ان جعلنی ملکامالکا لا مملوکا و ان سخر لی سماءه و ارضه و ما فیهما و ما بینهما من خلقه و ان جعلنا ذکرانا قواما علی حلائلنا لا اناثا و کان رسول الله(ص) یقول فی کل کلمه صدقت ثم قال: فما بعد هذا؟ (بحار الانوار، ج 40، ص 175، ح 56)

23) جماعه، عن ابی المفضل، عن عبد الله بن الحسین العلوی، عن جده ابراهیم بن علی، عن ابیه علی بن عبید الله، قال: حدثنی شیخان بران من اهلنا سیدان، عن موسی بن جعفر، عن ابیه، عن جده ابی جعفر، عن ابیه(ع) و حدثنیه الحسین بن زید بن علی ذو الدمعه، عن عمه عمر بن علی، عن اخیه، عن ابیه، عن جده الحسین -صلی الله علیهم- و قال ابو جعفر(ع) : حدثنی عبد الله بن العباس و جابر بن عبد الله الانصاری و کان بدریا احدیا شجریا و ممن یحظ من اصحاب رسول الله(ص) فی موده امیر المؤمنین(ع)قالوا بینا رسول الله(ص) فی مسجده فی رهط من اصحابه فیهم ابو بکر و ابو عبیده و عمر و عثمان و عبد الرحمن و رجلان من قراء الصحابه من المهاجرین عبد الله بن ام عبد و من الانصار ابی بن کعب و کانا بدریین فقرا عبد الله من السوره التی یذکرفیها لقمان حتی اتی علی هذه الآیه و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه الآیه و قراابی من السوره التی یذکر فیها ابراهیم(ع) و ذکرهم بایام الله ان فی ذلک لآیات لکل صبار شکور. قالوا قال رسول الله(ص): ایام الله نعماؤه و بلاؤه و مثلاته سبحانه ثم اقبل(ص) علی من شهده من اصحابه فقال: انی لاتخولکم بالموعظه تخولا مخافه السامه علیکم و قد اوحی الی ربی جل و تعالی- ان اذکرکم بانعمه و انذرکم بما افیض علیکم من کتابه و تلا و اسبغ علیکم نعمه الآیه ثم قال: صدقت فما العاشره؟ قال: ان جعلنا سبحانه ذکرانا قواما علی حلائلنا لا اناثا. قال:صدقت فما بعد هذا؟ قال: کثرت نعم الله یا نبی الله فطابت و ان تعدوا نعمه الله (بحار الانوار، ج 70 ، ص 20، ح 17) بنابراین روایت، امام علی(ع) در محضر پیامبر(ص) به هنگام شمارش نعمت های الهی،برتری و فضیلت مردان بر زنان را بر می شمرد و بر قوامیت و و لایت مردان بر زنان خویش تاکید می کند.

24) احمد بن هوذه، عن النهاوندی، عن عبد الله بن حماد الانصاری، عن محمد بن جعفر، عن ابیه(ع) قال: اذا قام القائم بعث فی اقالیم الارض فی کل اقلیم رجلا یقول عهدک فی کفک فاذا ورد علیک ما لا تفهمه و لا تعرف القضاء فیه فانظر الی کفک و اعمل بما فیها. (بحار الانوار، ج 52، ص 365، ح 144) این روایت، به سان روایات باب قضاء، مردان را عهده دار قضاوت و فرمانفرمایی می داند و به هنگام قیام حضرت مهدی(عج) از سوی آن حضرت، این مناصب به مردان واگذار می شود.

25) بهذا الاسناد عن عبد الله، عن ابن بکیر، عن حمران، عن ابی جعفر(ع) انه قال:کاننی بدینکم هذا لا یزال مولیا یفحص بدمه ثم لا یرده علیکم الا رجل منااهل البیت فیعطیکم فی السنه عطاءین و یرزقکم فی الشهر رزقین و تؤتون الحکمه فی زمانه حتی ان المراه لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی و سنه رسول الله(ص). (بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106) ممکن است کسی به جمله حتی ان المراه لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی و سنه رسول الله(ص) استشهاد کند تا جواز تصدی منصب قضا را برای زنان به اثبات برساندولی با توجه به جمله تؤتون الحکمه فی زمانه و به قرینه فی بیتها ظاهرا این معنابه دست می آید که زنان در زمان ظهور حضرت، از فهم و درک و شعور دینی والایی برخوردار می شوند به گونه ای که همان طور که در خانه اند، حکم خدا و سنت رسول الله را می شناسند.بنابراین، واژه لتقضی در روایت، اشاره به تصدی منصب قضا نیست بلکه به این حقیقت اشاره دارد که حکم کتاب و سنت را می شناسد.26)باسناد المجاشعی، عن الصادق، عن آبائه(ع) قال قال النبی(ص): انما النکاح رق فاذا انکح احدکم ولیده فقد ارقها فلینظر احدکم لمن یرق کریمته.(بحار الانوار،ج 103، ص 37، ح 2) این روایت با تشبیه ازدواج زن به بندگی اطاعت پذیری زن از شوهر و مسئولیت وولایت مردان را می رساند.

27) عنه، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن ابی الجهم، عن ابی خدیجه، قال بعثنی ابو عبد الله(ع) الی اصحابنا فقال: قل لهم ایاکم اذا وقعت بینکم خصومه اوتداری بینکم فی شی ء من الاخذ و العطاء ان تتحاکموا الی احد من هؤلاء الفساق،اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا و حرامنا فانی قد جعلته قاضیا و ایاکم ان یخاصم بعضکم بعضا الی السلطان الجائر.(تهذیب الاحکام، ج 6، ص 303، ح 53)

28) الحسین بن محمد، عن معلی بن محمد، عن الحسن بن علی، عن ابی خدیجه، قال قال لی ابو عبد الله(ع): ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الی اهل الجور و لکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئا من قضائنا فاجعلوه بینکم فانی قدجعلته قاضیا فتحاکموا الیه.(الکافی، ج 7، ص 412، ح 4)

29) محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن یزید بن اسحاق، عن هارون بن حمزه الغنوی،عن حریز، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله (ع) قال: ایما رجل کان بینه و بین اخ له مماراه فی حق فدعاه الی رجل من اخوانه لیحکم بینه و بینه فابی الا ان یرافعه الی هؤلاء کان بمنزله الذین قال الله عز و جل ا لم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوابما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به-الآیه-(النساء/ ). امام صادق(ع) در این دست از روایات(27-29)، دستور می دهند تا به جای مراجعه به قاضیان درباری، به مردانی از فقهای شیعه مراجعه شود چرا که آنان از سوی امام، منصوب برای قضاوت در میان شیعه هستند. این روایات در میان عالمان، معروف به روایات نصب است و از سند و اعتبار ویژه ای برخوردار است.

30) محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن بعض اصحابه و علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر جمیعا، عن محمد بن ابی حمزه، عن حمران، قال قال ابو عبد الله(ع) وذکر هؤلاء عنده و سوء حال الشیعه عندهم فقال: انی سرت مع ابی جعفر المنصور و هوفی موکبه و هو علی فرس و بین یدیه خیل و من خلفه خیل و انا علی حمار الی جانبه فقال: لی یا ابا عبد الله قد کان فینبغی لک ان تفرح بما اعطانا الله من القوه ورایت النساء و قد غلبن علی الملک و غلبن علی کل امر لا یؤتی الا ما لهن فیه هوی.(کافی، ج 8، ص 36، ح 7) این روایت که از سندی معتبر برخوردار است، به هنگام شمارش جهات منفی زمانهای آینده از سوی حضرت صادق(ع)، می آورد که در آن زمان، زنان حکومت را از آن خودمی کنند و بر همه چیز قدرت می یابند و خواسته های آنان در همه جا نافذ و حاکم خواهد شد.

31) المولی سعید المزیدی فی تحفه الاخوان عن ابی بصیر، عن الصادق(ع) فی خبر طویل فی خلقه آدم و حواء و دخولهما الجنه و خروجهما منها-الی ان قال-قال ابن عباس فنودیت یا حواء و من الذی صرف عنک الخیرات التی کنت فیها و الزینه التی کنت علیها قالت حواء: الهی و سیدی ذلک خطیئتی و قد خدعنی ابلیس بغروره و اغوانی واقسم لی بحقک و عزتک انه لمن الناصحین لی و ما ظننت ان عبدا یحلف بک کاذبا.قال الآن اخرجی ابدا فقد جعلتک ناقصه العقل و الدین و المیراث و الشهاده و الذکر ومعوجه الخلقه شاخصه البصر و جعلتک اسیره ایام حیاتک و احرمتک افضل الاشیاء الجمعه و الجماعه و السلام و التحیه و قضیت علیک بالطمث و هو الدم و جهه الحبل و الطلق و الولاده فلا تدلین حتی تذوقین طعم الموت فانت اکثر حزنا و اکسر قلبا و اکثردمعه و جعلتک دائمه الاحزان و لم اجعل منکن حکما و لا ابعث منکن نبیا الخبر. (مستدرک الوسائل، ج 14، ص 285، ح 16732) دلالت جمله و لم اجعل منکن حاکما و لا ابعث منکن نبیا در این روایات بر اختصاص منصب پیامبری و رهبری به مردان در کنار جملات دیگر روایت هیچ تردیدبردار نیست.

روایات دسته دوم

در این دسته از روایات، موضوع مشورت با زنان مورد توجه قرار گرفته است. در این روایات می خوانیم: 1- با زنان مشورت نکنید چرا که رای و تصمیم آنان به سستی و ضعف می گراید. 2- با زنان مشورت نکنید چرا که در زنان کاستی، سستی و ناتوانی است. 3- با زنان مشورت بکنید و لی عکس گفته آنان عمل کنید. 4- پیامبر(ص) به هنگام جنگ، با زنان خویش مشورت می کرد و لی بر خلاف گفته آنان عمل می نمود. 5- با زنان مشورت مکن، مگر با زنی که کمال عقل او را آزموده باشی چرا که. 6- مرگ، شایسته جامعه ای است که فرمانروایانش بدان و ثروتمندانش بخیلان وکارهایش به دست زنان و یا وابسته به نظر آنان باشد. 7- در آن زمان، فرمانروایی زنان و همفکری با کنیزکان و منبر رفتن بچه ها صورت خواهد گرفت. 8- از علائم زمان خروج دجال، یکی این است که با زنان شور و همفکری می کنند. 9- با زنان مشورت کنید و بر خلاف نظر آنان عمل کنید چرا که برکت در مخالفت با آنان خواهد بود. 10- در آن زمان، سلطه و حکومت، همراه با مشورت با کنیزکان و خواهد بود. 11- تولی منصب قضا و رهبری، با زن نیست و با زن، شور و مشورت نمی شود. 12- و لایت بر قضا برای زنان نیست و با زنان مشورت صورت نمی گیرد. 13- در امور سری با زنان مشورت مکنید و در ارتباط با خویشاوندان، از آنان اطاعت ننمایید. 14- زنان و خواجگانتان، مورد مشورت شما در امورتان می شوند. این دسته از روایات -همان گونه که خواهید دید- از کتابهایی مانند: کافی شریف،من لا یحضره الفقیه، خصال، تفسیر علی بن ابراهیم، کمال الدین، الامامه و التبصره،نهج البلاغه، کنز الفوائد و عوالی اللئالی نقل شده است. در این روایات، مشورت با زنان و نظرخواهی کردن از زنان، با لحن های گوناگون ودر موارد متعدد، مورد نکوهش قرار گرفته است و علت این امر نیز در روایات بازگوشده است. آری، مشورت باید با آگاهان و صاحب نظران پرتجربه صورت گیرد که این جهت،اصولا در زنان دیده نمی شود بله، اگر در موردی کمال و قدرتمندی عقلی زنی برشما به تجربه ابت شده است، شور با او جایگاه خود را دارد. یک نگاه به روایات مشورت و شرایط کسانی که باید مورد شور شما قرار گیرند، روشن می سازد که زنان از این شرایط بالا بهره مند نیستند و در نتیجه باید با دیگران که آگاهتر و برومندترند مشورت کرد. در این اواخر شنیده ایم که باز یکی از استادان بزرگ، از این مجموعه بزرگ روایی به این نتیجه رسیده اند که زنان چون نسبت به خویشان شوهر حسادت می ورزند، نبایداز نظر آنان در ارتباط با خویشان شوهر پیروی کرد و آنان را نباید در این زمینه مورد مشورت قرار داد. کمترین پاسخ ما به این نظریه اخیر، این است که مجموعه این دسته از روایات،ظاهرا ملحوظ آن استاد بزرگ نبوده و گرنه با توجه به این بخش عظیم از روایات،این اختصاص فهمیده نمی شود. در کارهای حکومتی، شور با زنان و کنیزان، نکوهش شده است. در امور جنگی، حتی به مخالفت با نظریه زنان ترغیب شده است.در اداره اموراجتماعی نیز پرهیز از شورو مشورت با زنان سفارش شده است. همچنین در امور سری، از شور با زنان، نهی شده است. در ارتباط با خویشاوندان، باز عدم پذیرش رای زنان مورد تاکید است. و درنهایت بر کاستی، ضعف، ناتوانی و سستی نظر و فکر زنان به عنوان فلسفه نهی ازشور با زنان تاکید شده است. با این عنایت، سخن بالا که نهی از شور با زنان تنها در خصوص برخورد با خویشان است، هیچ درست به نظر نمی رسد. بگذریم که در ارتباط با خویشاوندان، عدم اطاعت از زن، در روایات مطرح شده است و این، چیزی بالاتر از مشورت نکردن با آنان است و در کنار عدم شور با زنان، عدم اطاعت از آنان در مورد خویشاوندان مطرح شده است. از این روایات، نتیجه می گیریم که رای و نظر زنان، شرایط درستی و پختگی راندارد و به سادگی می توان گفت که کارهای کلیدی و مسئولیت هایی که بر پختگی ودرستی رای تکیه دارد، شایسته زنان نیست. رهبری، مرجعیت، قضاوت و مسئولیت های بزرگی از این دست، شایسته فکرهای عمیق و نظرهای صائب و انسان های دوراندیش وبرومند است.

1) ابو عبد الله الاشعری، عن بعض اصحابنا، عن جعفر بن عنبسه، عن عباده بن زیاد،عن عمرو بن ابی المقدام، عن ابی جعفر(ع) و احمد بن محمد العاصمی، عمن حدثه، عن معلی بن محمد،عن علی بن حسان، عن عبد الرحمن بن کثیر، عن ابی عبد الله(ع) قال قال امیر المؤمنین(ع) فی رساله الی الحسن(ع): ایاک و مشاوره النساء فان رایهن الی الافن و عزمهن الی الوهن و اکفف علیهن من ابصارهن بحجابک ایاهن فان شده الحجاب خیر لک و لهن من الارتیاب و لیس خروجهن باشد من دخول من لا تثق به علیهن فان استطعت ان لا یعرفن غیرک من الرجال فافعل. احمد بن محمد بن سعید، عن جعفر بن محمد الحسینی، عن علی بن عبدک عن الحسن بن ظریف بن ناصح، عن الحسین بن علوان، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباته، عن امیر المؤمنین(ع)مثله الا انه قال: کتب بهذه الرساله امیر المؤمنین(ع) الی ابنه محمد بن الحنفیه.(الکافی، ج 5، ص 337، ح 7)

2)و عنه، عن ابی عبد الله الجامورانی، عن الحسن بن علی بن ابی حمزه، عن صندل،عن ابن مسکان، عن سلیمان بن خالد، قال سمعت ابا عبد الله(ع) یقول: ایاکم و مشاوره النساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز.(الکافی، ج 5، ص 517، ح 8)

3) و قد روی الصادق(ع): ایاکم و مشاوره النساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز وکان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن و قال امیر المؤمنین(ع) فی کلام له: اتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن علی حذر و ان امرنکم بالمعروف فخالفوهن لکیلا یطمعن منکم فی المنکر.(بحار الانوار، ج 9، ص 225، ح 6)

4) و منه قال امیر المؤمنین(ع): ایاک و مشاوره النساء الا من جربت بکمال عقل،فان رایهن یجر الی الافن و عزمهن الی وهن و قصر علیهن حجبهن فهو خیر لهن و لیس خروجهن باشد علیک من دخول من لا یوثق به علیهن و ان استطعت ان لا یعرفن غیرک فافعل و لا تملک المراه من امرها ما یجاوز نفسها فان ذلک انعم لبالها و بالک وانما المراه ریحانه و یست بقهرمانه و لا تطمعها ان تشفع لغیرها و لا تطیلن الخلوه مع النساء فیملنک و استبق من نفسک بقیه و ایاک و التغایر فی غیر موضع غیره فان ذلک یدعو الصحیحه الی السقم ان رایت منهن ریبه فعجل النکیر و اقل الغضب علیهن الا فی عیب او ذنب. (بحار الانوار، ج 103، ص 253، ح 56)

5) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیاؤکم سمحاؤکم و امرکم شوری بینکم فظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاءکم وامورکم الی نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها.(بحار الانوار، ج 77، ص 139، ح 1)

6) فهل ینظرون الا الساعه -یعنی القیامه- ان تاتیهم بغته، فقد جاء اشراطها،فانه حدثنی ابی، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکی، عن عطاء بن ابی ریاح، عن عبد الله بن عباس، قال حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذ باب الکعبه ثم اقبل علینا بوجهه فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنی الناس منه یومئذ سلمان -رضی الله عنه- فقال: بلی یا رسول الله! فقال: ان من اشراط القیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المال وبیع الدین بالدنیا، فعندها یذاب قلب المؤمن فی جوفه کما یذوب الملح فی الماءمما یری من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟قال: ای و الذی نفسی بیده یا سلمان! ان عندها امراء جوره و و زراء فسقه و عرفاءظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: ای و الذی نفسی بیده یا سلمان! فعندها اماره النساء و مشاوره الاماء و قعود الصبیان علی المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرما و الفی ء مغنما و یجفو الرجل والدیه و یبر صدیقه و یطلع الکوکب المذنب.(بحار الانوار،16، ص 305، ح 6)

7) الطالقانی، عن الجلودی، عن الحسین بن معاذ، عن قیس بن حفص، عن یونس بن ارقم،عن ابی سیار الشیبانی، عن الضحاک بن مزاحم، عن النزال بن سبره، قال خطبنا علی بن ابی طالب(ع) فحمد الله و اثنی علیه ثم قال: سلونی ایها الناس قبل ان تفقدونی ثلاثا فقام الیه صعصعه بن صوحان فقال: یا امیر المؤمنین، متی یخرج الدجال؟ فقال له علی(ع): اقعد فقد سمع الله کلامک و علم ما اردت و الله ما المسؤول عنه باعلم من السائل و لکن لذلک علامات و هیئات یتبع بعضها بعضا کحذو النعل بالنعل و ان شئت انباتک بها. قال: نعم یا امیر المؤمنین! فقال(ع): احفظ فان علامه ذلک اذاامات الناس الصلاه و اضاعوا الامانه و استحلوا الکذب و اکلوا الربا و اخذوا الرشاو شیدوا البنیان و باعوا الدین بالدنیا و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء وقطعوا الارحام و شارک النساء ازواجهن فی التجاره حرصا علی الدنیا و رکب ذوات الفروج السروج و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء(بحار الانوار،152، ص 192،ح 26)

8) کتاب الامامه و التبصره: عن هارون بن موسی، عن محمد بن علی، عن محمد بن الحسن،عن علی بن اسباط، عن ابن فضال، عن الصادق(ع)، عن ابیه، عن آبائه(ع) عن النبی(ص)قال: شاوروا النساء و خالفوهن فان خلافهن برکه.(بحار الانوار، ج 103، ص 262، ح 25)

9) نهج البلاغه: قال امیر المؤمنین(ع): یاتی علی الناس زمان لا یقرب فیه الاالماحل و لا یظرف فیه الا الفاجر و لا یضعف فیه الا المنصف یعدون الصدقه فیه غرما و صله الرحم منا و العباده استطاله علی الناس فعند ذلک یکون السلطان بمشوره الاماء و اماره الصبیان و تدبیر الخصیان.(بحار الانوار، ج 52، ص 278، ح 173)

10) القطان، عن السکری، عن الجواهری، عن جعفر بن محمد بن عماره، عن ابیه، عن جابر الجعفی، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس علی النساء اذان و لا اقامه و لاجمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیه و لاالهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبه و لا الحلق انمایقصرن من شعورهن و لا تولی المراه القضاء و لا تولی الاماره و لا تستشار و لا تذبح الا من الاضطرار و تبدا فی الوضوء بباطن الذراع و الرجل بظاهره و لا تمسح کمایمسح الرجال بل علیها ان تلقی الخمار عن موضع مسح راسها فی صلاه الغداه و . (بحار الانوار،ج 103، ص 254، ح 1)

11) فما اوصی به النبی(ص) علیا: یا علی، لیس علی النساء جمعه و لا جماعه و لا اذان و لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر و لا حلق و لا تولی القضاء و لا تستشار و لا تذبح الا عند الضروره و لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولی التزویج و لا تخرج من بیت زوجها الا باذنه فان خرجت بغیر اذنه لعنها الله و جبرئیل و میکائیل و لاتعطی من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیها ساخط و ان کان ظالما لها.(بحار الانوار، ج 103، ص 257، ح 2)

12) و عنه، عن ابیه، رفعه الی ابی جعفر(ع) قال: ذکر عند ابی جعفر(ع) النسای فقال: لا تشاوروهن فی النجوی و لا تطیعوهن فی ذی قرابه.(الکافی، ج 5، ص 517)

13) علی، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابی عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن علی حذر و لا تطیعوهن فی المعروف فیدعونکم الی المنکر و قال قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فی النجوی و لا یطعن فی ذوی القربی ان المراه اذا اسنت ذهب خیر شطریها و بقی شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن ذهب شرشطریه و بقی خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه. (الکافی، ج 5، ص 518، ح 12)

14) عن ابی جعفر(ع) قال: لا تشاوروهن فی النجوی و لا تطیعوهن فی ذی قرابه ان المراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقی شرهما، ذهب جمالها و عقم رحمها و احتدلسانها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقی خیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(بحار الانوار، ج 103، ص 227، ح 24)

15) و روی جابر عن ابی جعفر(ع) انه قال فی النساء: لا تشاوروهن فی النجوی و لاتطیعوهن فی ذی قرابه ان المراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقی، شرهما ذهب جمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقی خیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله. (من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 468،ح 4621)

16) کنز الفوائد للکراجکی: و رکن علماؤکم الی ولاتکم فاحلوا الحرام و حرمواالحلال و افتوهم بما یشتهون، اتخذوا القرآن الحانا و مزامیر فی اصواتهم ومنعتم حقوق الله من اموالکم و لعن آخر امتکم اولها و زوقتم المساجد و طولتم المنابر و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساؤکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه وقطع کل ذی رحم رحمه و بخلتم بما فی ایدیکم و صارت اموالکم عند شرارکم و کنزتم الذهب و و الفضه.(بحار الانوار، ج 76، ص 352، ح 19)

17) قال النبی(ص): اذا اراد الله بعبد خیرا جعل له وزیرا صالحا ان نسی ذکره و ان ذکر اعانه من فتح له باب خیر فلینتهزه فانه لا یدری متی یغلق عنه الاموربتمامها و الاعمال بخواتمها شاوروهن و خالفوهن حبک للشی ء یعمی و یصم المراه کالضلع العوجاء بلوا ارحامکم.(بحار الانوار، ج 77، ص 166، ح 2 )

18) محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سیف، عن اسحاق بن عمار رفعه قال: کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن.(الکافی،ج 5 ، ص 518، ح 11)

19) و کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن. (من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 468، ح 4624 )

روایات دسته سوم

در این دسته از روایات، اطاعت از زنان نکوهش شده است آن گونه که پرهیز از اطاعت از زنان، یک اصل شناخته شده است. در این دسته از روایات می خوانیم: 1- مردی که از زن خویش اطاعت کند، خداوند او را با بینی به آتش می افکند. 2- نهی از اطاعت از زنان در چند مورد: پوشیدن لباس نازک رفتن به حمام ها شرکت در عروسی ها و جشن ها شرکت در عزاها. 3- در معروف از آنان پیروی مکنید تا شما را به منکرها دستور ندهند. 4- اگر زنان شما را به کار معروفی امر کردند، با آنان مخالفت و رزید تا درانجام منکر به شما طمع نکنند. 5- درباره خویشاوندانتان، از زنان اطاعت مکنید. 6- اطاعت از زنان پشیمانی است. 7- حضرت آدم(ع) فرمود: به رای زنانتان عمل نکنید. من براساس هوای زنم عمل کردم و پشیمان شدم. 8- یکی از کارهای زشت، این است که مرد از همسر خویش اطاعت کند. 9- اول کسی که از زنان اطاعت کرد، آدم بود و خداوند او را از بهشت فرو فرستاد. 10- زمانی بر مردم خواهد رسید که زنانشان قبله آنان شوند. 11- سه چیز موجب هلاکت است: اطاعت از زنان 12- اطاعت از زن، نهایت جهل و نادانی است. 13- اطاعت از زنان، از قدر و منزلت و کمال مردان ارزشمند می کاهد و انسانهای عاقل را زمین می زند. 14- اطاعت از زنان، طبیعت و خصلت احمقان است.

این دسته از روایات به خوبی توضیح می دهد که زنان اصولا شایستگی مطاعیت راندارند و بخشی از این روایات، گرچه در محور خاصی همچون خانواده است (به این معنا که مرد نباید از همسر خویش فرمان گیرد)، ولی بخش دیگر، تعمیم دارد و به خوبی می توان از این روایات استفاده کرد که سرپرستی، رهبری و مسئولیت هایی ازاین دست، شایسته زن نیست. در ارتباط با خصوص روایاتی که می گوید حتی در کارهای خوب اطاعت از زنان مکنیدچرا که به اطاعت شما در کارهای بد، امید می بندند تامل ویژه ای باید کرد تا مفادروشن و حق این روایات، به دست آید. زن نباید احساس کند که مرد از او فرمان می گیرد و اطاعت او را وظیفه خویش می داند چرا که پا فراتر می نهد و فرمانهایی نادرست صادر می کند. استقلال مرد درانجام کارهای معروف، باید محفوظ باشد به گونه ای که زن هم این حقیقت را در وجودمرد احساس کند. ظاهرا این روح دستوری است که در بخشی از روایات آمده است. البته در تفسیر این سخن، عالمان بیاناتی دارند ولی اصل مطلب مورد قبول همه است و در آن، مناقشه سندی راه ندارد. در ارتباط با روایاتی که اطاعت از زن را درچند مورد حرام می داند، باز تاملی لازم است تا موارد به شکل صحیح مشخص شود، چراکه مطلق اجازه دادن به زن در رفتن به حمام و شاید اشکالی نداشته باشد. در این زمینه هم عالمان بیاناتی دارند.

اینک روایات دسته سوم:

1) علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبد الله(ع) قال قال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبه الله علی وجهه فی النار. قیل و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب منه الذهاب الی الحمامات و العرسات و العیدات و النیاحات و الثیاب الرقاق.(الکافی، ج 5، ص 517، ح 3)

2) و قال(ع): من اطاع امراته اکبه الله علی منخریه فی النار فقیل و ما تلک الطاعه؟ قال: تدعوه الی النیاحات و العرسات و الحمامات و لبس الثیاب الرقاق فیجیبها.(من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 115، ح 241)

3)... یا علی، من اطاع امراته اکبه الله -عز و جل- علی وجهه فی النار. فقال علی(ع):و ما تلک الطاعه؟ قال: یاذن لها فی الذهاب الی الحمامات و العرسات و النائحات و لبس الثیاب الرقاق. (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 362، ح 5762)

4) عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، عن ابی عبد الله(ع) قال ذکر رسول الله(ص) النساء فقال: اعصوهن فی المعروف قبل ان یامرنکم بالمنکر و تعوذوا بالله من شرارهن و کونوا من خیارهن علی حذر.(الکافی، ج 5، ص 516، ح 2)

5) عده من اصحابنا، عن احمد بن ابی عبد الله، عن ابیه، عمن ذکره، عن الحسین بن المختار، عن ابی عبد الله(ع) قال قال امیر المؤمنین(ع) فی کلام له: اتقوا شرارالنساء و کونوا من خیارهن علی حذر و ان امرنکم بالمعروف فخالفوهن کی لا یطمعن منکم فی المنکر. (الکافی، ج 5، ص 517، ح 5)

6) محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن عمرو بن عثمان، عن المطلب بن زیاد،رفعه عن ابی عبد الله(ع) قال: تعوذوا بالله من طالحات نسائکم و کونوا من خیارهن علی حذر و لاتطیعوهن فی المعروف فیامرنکم بالمنکر.(الکافی، ج 5، ص 517، ح 7)

7) علی، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابی عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن علی حذر و لا تطیعوهن فی المعروف فیدعونکم الی المنکر و قال(ع): قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فی النجوی و لا یطعن فی ذوی القربی ان المراه اذا اسنت، ذهب خیر شطریها و بقی شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن، ذهب شرشطریه و بقی خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه.(الکافی، ج 5، ص 518، ح 12)

8) و عنه، عن ابیه، رفعه الی ابی جعفر(ع) قال ذکر عند ابی جعفر(ع) النساء فقال:لا تشاوروهن فی النجوی و لا تطیعوهن فی ذی قرابه.(الکافی، ج 5، ص 517، ح 6)

9) و روی جابر عن ابی جعفر(ع) انه قال فی النساء: لا تشاوروهن فی النجوی و لا تطیعوهن فی ذی قرابه ان المراه اذا اکبرت ذهب خیر شطریها و بقی شرهما ذهب جمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقی خیرهماثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(الکافی، ج 5، ص 517، ح 4)

10) و باسناده قال قال رسول الله: طاعه المراه ندامه.(الکافی، ج 5، ص 517، ح 4)

11) یا علی، سوء الخلق شوم و طاعه المراه ندامه. یا علی، ان کان الشوم فی شی ءففی لسان المراه. یا علی، نجی المخفون. یا علی، من کذب علی متعمدا فلیتبوامقعده من النار.(من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 364، ح 5762)

12) الدره الباهره: اوصی آدم ابنه شیث(ع) بخمسه اشیاء و قال له اعمل بها و اوص بها بنیک من بعدک، اولها: لا ترکنوا الی الدنیا الفانیه فانی رکنت الی الجنه الباقیه فما صحب لی و اخرجت منها الثانیه: لا تعملوا برای نسائکم فانی ملت بهوی امراتی و اصابتنی الندامه.(بحار الانوار، ج 78، ص 452، ح 19)

13) الحسن بن عبد الله بن سعید العسکری، عن محمد بن عبد الله البزاز، عن احمد بن محمد بن ابراهیم العطار، عن ابی الربیع سلیمان بن داوود، عن فرج بن فضاله، عن یحیی بن سعید، عن محمد بن الحنفیه، عن ابیه علی بن ابی طالب(ع) قال قال رسول الله(ص): اذا عملت امتی خمسه عشر خصله حل بها البلاء قیل یا رسول الله، و ما هی؟قال: اذا کانت المغانم دولا و الامانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و عق امه و بر صدیقه و جفا اباه.(بحار الانوار، ج 6، ص 304، ح 4)

14) جماعه، عن ابی المفضل عن عبد الله بن سعید بن یحیی، عن اسماعیل بن عبد الله بن خالد القاضی، قال ابو المفضل و حدثنا اسحاق بن ابراهیم بن حماد، عن الربیع بن تغلب، قال حدثنا فرج بن فضاله، قال و حدثنی محمد بن یوسف بن بشیر، عن علی بن عمرو بن خالد، عن ابیه، عن فرج، عن یحیی بن سعید الانصاری، عن محمد بن علی بن ابی طالب(ع) عن النبی(ص) قال: اذا صارت الدنیا عندهم دولا (و قال احدهم اذاکان المال فیهم دولا) و الخیانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و عق امه و بر صدیقه و جفا اباه. (بحار الانوار، ج 6، ص 310، ح 7)

15) روی جابر بن عبد الله الانصاری، قال حججت مع رسول الله (ص) حجه الوداع فلماقضی النبی(ص) ما افترض علیه من الحج اتی مودع الکعبه فلزم حلقه الباب و نادی برفع صوته: ایها الناس! فاجتمع اهل المسجد و اهل السوق فقال: اسمعوا انی قائل ما هو بعدی کائن فلیبلغ شاهدکم غائبکم فقالوا: یا رسول الله، اخبرنا متی یکون ذلک؟ فقال(ص): عند تاخیر الصلوات و اتباع الشهوات و شرب القهوات و شتم الآباءو الامهات حتی ترون الحرام مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و جفا جاره و قطع رحمه و ذهب رحمه الاکابر و قل حیاء الاصاغر.(بحار الانوار، ج 52، ص 264، ح 148)

16) کنز الفوائد للکراجکی: قال اخبرنی محمد بن علی بن صخر، عن فارس بن موسی،عن احمد بن محمد بن شیبه، عن محمد بن یحیی الطوسی، عن محمد بن خالد الدمشقی،عن سعید بن محمد بن عبد الرحمن بن خارجه الرقی، قال قال معاویه بن نضله سمعت عن حواری لعیسی(ع): و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساوکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه و قطع کل ذی رحم رحمه و بخلتم بما فی ایدیکم.(بحار الانوار، ج 76، ص 352، ح 19)

17) قال النبی(ص): ... کفضل السماء علی الارض و کفضل الماء علی الارض فبالماء یحیی الارض و بالرجل تحیی النساء، لو لا الرجال ما خلق النساء لقول الله عز و جل الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض. قال الیهودی: لای شی ءکان هکذا؟ قال النبی(ص): خلق الله -عز و جل- آدم من طین و من فضله و بقیته خلقت حواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنه و قد بین فضل الرجال علی النساء فی الدنیا، ا لا تری الی النساء کیف یحضن و لا یمکنهن العباده من القذاره و الرجال لا یصیبهم شی ء من الطمث.(بحار الانوار، ج 9، ص 299، ح 5)

18) ماجیلویه، عن عمه، عن البرقی، عن علی بن الحسین البرقی، عن عبد الله بن جبله، عن معاویه بن عمار، عن الحسن بن عبد الله، عن ابیه، عن جده الحسن بن علی(ع) قال: جاء نفر من الیهود الی رسول الله(ص) فساله عن مسائل فکان فیما ساله اخبرنی ما فضل الرجال علی النساء؟. قال النبی(ص): کفضل السماء علی الارض اوکفضل الماء علی الارض فبالماء تحیی الارض و بالرجال تحیی النساء لو لا الرجال ماخلق النساء لقول الله عز و جل الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض. قال الیهودی: لای شی ء کان هکذا؟ قال النبی(ص): خلق الله -عز و جل- آدم من طین و من فضله و بقیته خلقت حواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنه و قد بین فضل الرجال علی النساء فی الدنیا ا لا تری الی النساء کیف یحضن و لا یمکنهن العباده من القذاره و الرجال لا یصیبهم شی ء من الطمث؟ قال الیهودی:صدقت یا محمد! (بحار الانوار، ج 103، ص 240، ح 1)

19) عن ابی عبد الله(ع) عن آبائه، قال قال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبه الله علی وجهه فی النار. قال: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه الذهاب الی الحمامات و العرسات و العیدان و النائحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 228 ، ح 27)

20) ابی، عن محمد العطار، عن الاشعری، عن ابن معروف، عن ابن همام، عن محمد بن غزوان، عن السکونی، عن الصادق، عن آبائه(ع)، قال قال علی(ع): من اطاع امراته فی اربعه اشیاء اکبه الله علی منخریه فی النار. قیل: و ما هی؟ قال: فی الثیاب الرقاق و الحمامات و العرسات و النیاحات. (بحار الانوار، ج 103، ص 242، ح 10)

21) ثواب الاعمال: ابی، عن علی، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن الصادق(ع)، عن آبائه(ع)، قال قال علی(ع): من اطاع امراته اکبه الله علی وجهه فی النار.قیل: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه ان تذهب الی الحمامات و الی العرسات و الی النیاحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 243، ح 11)

22) قال رسول الله(ص): یاتی علی الناس زمان وجوههم وجوه الآدمیین و قلوبهم قلوب الشیاطین کامثال الذئاب الضواری سفاکون للدماء لا یتناهون عن منکر فعلوه ان تابعتهم ارتابوک قال رسول الله(ص): یاتی علی الناس زمان بطونهم آلهتهم و نساؤهم قبلتهم و دنانیرهم دینهم و شرفهم متاعهم لا یبقی من الایمان الا اسمه و لا من الاسلام الا رسمه و لا من القرآن الا درسه، مساجدهم معموره من البناء. (بحار الانوار، ج 22، ص 453، ح 11)

23) ثلاث مهلکات: طاعه النساء و طاعه الغضب و طاعه الشهوه; طاعه النساء غایه الجهل; طاعه النساء تزری بالنبلاء و تردی العقلاء; طاعه النساء شیمه الحمق; لاتطیعوا النساء فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر.(غرر الحکم و در الکلم، ص 408 ،شماره های 9371-9375)

پی نوشتها

1. البته در عنوان روایت هفتم به تعدادی از روایات اشاره کرده، می نویسند: جمله من الروایات الوارده فی معنی نقصان ایمان المراه و عقلها و فی معنی الاتقاء من شرار النساء و الحذر من خیارهن و فی النهی عن طاعتهن فی المعروف. 2. هر چند که بعضی از روایات را سندا پذیرفته اند بنگرید به صفحه 101، آنجا که می نویسند: و منها ما هو صحیح السند و هو روایه الکلینی 3. مراجعه کنید به: جواهر الکلام مستند الشیعه مفتاح الکرامه و دیگر کتب فقهی (کتاب قضا، باب شرط مرد بودن قاضی). 4.اهلیه المراه لتولی السلطه، محمد مهدی شمس الدین، چاپ اول: مؤسسه المنار، قم، ص 59 49 5. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 554 6. الکافی، ج 5، ص 510، نهج البلاغه، وصیت حضرت علی(ع) به امام حسن(ع) من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 39، صیت حضرت علی(ع) به محمد بن حنفیه (سید بن طاووس درکتاب وصایا به نقلهای مختلف این وصیتنامه اشاره کرده است). 7. این روایت در منابع دیگری نیز آمده است: الکافی، ج 5، ص 518، ح 10 من لا یحضره الفقیه، ج 3 ، ص 468 ، ح 4622 8. الکافی، ج 8، ص 69 9. الکافی، ج 1ص 535 10. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 351 11. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 379

کلمات کلیدی
روایات  |  اطاعت  |  زنان  |  مشورت  |  مردان  |  سلمان  |  النساء  |  ابی عبد الله  |  المراه  | 
لینک کوتاه :