گنجینه معارف

کوچک ترین واحد اجتماع; بزرگ ترین دل مشغولی ما

گو اینکه این دستور دینی نه مربوط به این زمان است که زنان بسیاری ناگزیرند میان نقش مادری یا همسری و کار و مسئولیت اجتماعی، یکی را ترجیح دهند؛ بلکه مربوط به زمانی است که اغلب زنان، خانه دار بوده اند و اساسا فرصت های حضور اجتماعی برای آنها اندک بوده است. 1. نویسنده مبنای تحلیل های خویش را تفکرات فمینیستی قرار داده است و به شدت از دیدگاه های فمینیستی دفاع می کند و منشأ همه مشکلات زنان را نابرابری و عدم تساوی موقعیت زنان و مردان در خانواده و اجتماع می داند. 4. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان با وجود آنکه بخش عظیمی از مسائل و مشکلات زنان ناشی از مشکلات و نارسایی های فرهنگی است، اما نویسنده تمام این مشکلات را به عدم ارائه برنامه کارآمد از سوی متفکران اسلامی نسبت داده است. البته درست است که برنامه ریزی ها و مدل های دینی موجود نیز قطعا نیاز به بازنگری و تکمیل دارند؛ اما چنین نیست که تنها و اساسی ترین مشکل این مسئله باشد. آیا بر اساس آموزه های اسلامی کوچک ترین وظیفه ای در زمینه تأمین اقتصاد خانواده بر عهده زنان گذاشته شده است. 6. نویسنده مدعی است که حاکمیت مطلق مرد در خانواده صحیح نیست و مطلق انگاری ریاست مرد از سوی آموزه های فمینیستی به نقد کشیده شده است. اگر نویسنده در مقام نقد حاکمیت مطلق مرد در برخی خانواده های سنتی است، این مسئله را باید از دیدگاه اسلام تفکیک نمود.

چکیده ماشینی


منبع : مجله بازتاب اندیشه در مطبوعات، شماره 52 , موسوی، سوسن , , , , تعداد بازدید : 3574     تاریخ درج : 1387/04/04    

وقایع اتفاقیه، 30/3/83

چکیده: آموزه های دینی مسلمانان برای معضلات و مشکلات زن در جامعه امروز و تحکیم خانواده چه تدبیری اندیشیده است. آموزه های دینی چگونه می خواهد تبعیض و نابرابری را که منشأ همه مشکلات زنان است، از میان بردارد. تا زمانی که ریاست و حاکمیت مطلق خانواده در اختیار مرد است و زن هیچ گونه حقی در خانواده ندارد، مشکلات زنان همچنان پابرجاست. بنابراین باید با نگاه دوباره به منابع دینی، الگوی برابری و تشابه زن و مرد را در دنیای امروز به شیوه اسلامی ارائه نمود.

اینکه خانواده کوچک ترین و بنیادی ترین واحد اجتماع است و از این جهت، همه قوانین و مقررات و برنامه ریزی های مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل آن باشد و اینکه خانواده کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و شرط اصلی در تشکیل این نهاد، توافق عقیدتی و آرمانی است، محل مناقشه نیست. صحبت بر سر آن است که در میدان عمل چه تدابیری برای حفظ و حراست و تقویت نهادی که در وصف اهمیتش سخن گفتیم، اندیشیده شده است. نسخه عملی آموزه های دینی و مسلمانان برای جامعه امروز بشری و شکاف های عمیق میان نسل امروز و دیروز چیست. آیا توصیه و نصیحت کافی است.

ما مدعی هستیم دین ما چنان پویایی دارد که راه کارهایی متناسب با آن عصر و بی آنکه ذات دین آسیب ببیند، در هر زمان و مکان ارائه می کند. اکنون وقت عمل است. خانواده دیگر آن قوام و پایداری قبل را ندارد. آمار طلاق رو به افزایش است. فرزندان ناسازگارتر و دادگاه های خانواده پررونق شده اند. تمایل به ازدواج و تشکیل خانواده در میان جوانان رو به کاهش است و ... . خلاصه مطلب اینکه خانواده به نهادی آسیب پذیر و بحران زده تبدیل شده است. فرصت های نابرابر در عرصه های سیاسی و اجتماعی، بسیاری از زنان و دختران تحصیل کرده را به خانه برمی گرداند. خانه هایی که قوانین قرن ها پیش بر آن حکمرانی می کند و این انباشت علم و آگاهی در سیستمی که محلی برای ارائه آن نیست، باعث ایجاد مشکلاتی می شود. مادران زحمت کشی که همه عمرشان مصروف خانواده است، بی آنکه کمترین اندوخته شخصی داشته باشند، اگر از کارافتاده شوند یا حادثه ای زندگی آنها را دچار بحران کند، یا باید از صفر شروع کنند و یا دستشان پیش پسر و دختر دراز شود. اینها سطرهای کوتاهی از دفتر هزاران برگ واقعیت های جامعه ماست که باید خوانده شود.

فمینیست ها در تشریح چرایی فرودستی زنان، بر مسائل متعددی در حوزه خانواده و روابط حاکم بر آن انگشت می گذارند؛ خانواده ای را که اساس روابط حاکم بر آن نابرابری باشد، به نقد می کشند و ادعا می کنند که خانواده صحنه ای نابرابر است که زنان در آن به انقیاد کشیده می شوند و نقش ایشان تداوم می یابد.(1) باورهای عامه درباره ماهیت خانواده، موجب کاهش فرصت مشارکت زنان در جامعه بزرگ تر و کسب برابری آنان با مردان می شود. کنار گذاشته شدن زنان از بازار کار، فرهنگ جوانان، زندگی سیاسی و دیگر عرصه ها را نیز بر همین اساس می توان توضیح داد.(2) آنان مشخصا به نحوه تقسیم کار در خانه که سبب محرومیت زنان از عرصه مشارکت اجتماعی می شود، نقد دارند.

جامعه شناسان فمینیست موقعیت زنان در خانواده را مورد توجه قرار داده اند و استدلال کرده اند که خانواده محل عمده ستم بر زنان در بریتانیای امروز است.(3) فمینیست ها با ریزبینی ای ستودنی، کار خانگی زنان را ارزش گذاری می کنند: «خانه داری یعنی کار بدون مزد زن» و اگر قرار باشد با قیمت های بازار سنجیده شود، بسیار باارزش است. در 1987 یک شرکت بیمه عمر، ارزش کار زنان وابسته را 19253 پوند در سال تخمین زد. آموزه فمینیستی مطلق انگاری ریاست مرد بر خانواده را هم به نقد می کشد. اگر هیچ انسانی برای قدرت مطلق مناسب نیست، چگونه است که همه مردان بالغ، از بهترین آنها تا پست ترین و درنده خوترین آنها را شایسته می دانیم که اختیار مطلق یک زن را در دست بگیرند. آری، عموما طبیعت بشر به چنین سویی گرایش دارد: «قدرت نامحدودی که نهادهای اجتماعی به مرد می دهند تا سلطه خود را دست کم بر یک انسان دیگر اعمال کند».

ممکن است سؤال شود که آیا هیچ جامعه ای می تواند بدون حکومت به حیات خود ادامه دهد. پس در خانواده نیز، مانند دولت، باید یک فرد مشخص حاکم نهایی باشد. اصولاً درست نیست که تصور کنیم در جمع داوطلبانه دو انسان، ضرورتا یکی از آنها باید حاکم مطلق باشد. نادرست تر این است که گمان کنیم قانون باید از قبل مشخص کند که کدام آنها فرادست و کدام فرودست باشد. معمول ترین نوع ارتباط داوطلبانه، شراکت در کار است و هیچ کس تصور نمی کند که در چنین شراکتی، ضرورتا باید یک نفر به تنهایی همه امور را سامان دهد و دیگران گوش به فرمان او باشند. به چالش کشیدن خانواده سنتی که به اعتقاد جامعه شناسان، دیگر پاسخ گوی نیازهای جامعه امروز بشری نیست، در همه نظریه های فمینیستی با تفاوت های اندک وجود دارد: «نه تنها راه بازگشتی به خانواده سنتی وجود ندارد، بلکه باید چنین هم باشد؛ چراکه خانواده سنتی بر عدم تعادل قدرت استوار است و این، با دموکراسی سازگاری ندارد».

آیا ارزش گذاری بر کار خانگی زنی که همه وقت، انرژی و عمرش را برای امور خانه صرف می کند، آموزه دینی ماست یا صرفا آموزه ای وارداتی و، به قول برخی، آموزه ای فمینیستی. گو اینکه این دستور دینی نه مربوط به این زمان است که زنان بسیاری ناگزیرند میان نقش مادری یا همسری و کار و مسئولیت اجتماعی، یکی را ترجیح دهند؛ بلکه مربوط به زمانی است که اغلب زنان، خانه دار بوده اند و اساسا فرصت های حضور اجتماعی برای آنها اندک بوده است. اما این دستور تنها در حد یک توصیه باقی مانده است. کمتر زنی را می شناسیم که برای کار خانگی، مزد دریافت کند. چه آنکه زنان زندگی خانوادگی را نه عرصه تجارت، که یک سره عرصه ایثار و همدلی می دانند و همین نجابت آنان موجب حذف مسئله شده است. آموزه دینی ما از تقسیم کار و وظایف در زندگی مشترک سخن می گوید. اما آیا این صحیح است که کار و مسئولیت تقسیم شود، اما حقوق، مزایا و درآمدها خیر. آموزه دینی ما زن را شریک زندگی می داند نه اسیر آن و معتقد است که زن، دومین عرصه رشد و بهره وری زندگی را در محیط خانواده طی می کند؛ یعنی چنین نیست که او اسباب کمال دیگری شود. زن در همه مزایای زندگی سهیم است، چه به عنوان همسر و چه به عنوان مادر.(4)

مبنای ریاست مرد بر خانواده آیه «الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ» است که مبنای قوامیت را فضیلت مردان و انفاق آنان می داند. آموزه دینی ما در تفویض ریاست مرد بر خانواده، شروطی را لحاظ می کند که به موجب آن می توان گفت که ریاست نه ثابت، که متغیر است.(5) ما این آموزه ها را داریم؛ اما آیا دلیل اینکه این آموزه ها اغلب در حد خطابه و حرف باقی مانده اند و نتوانسته اند دیوارهای بلند تحجر را بشکاف اند و به قوانین اجتماعی تبدیل شوند، بر فمینیست هایی است که با اختلافِ چندین قرن از آموزه های دینی ما، این مطالبات را قانونی کرده اند.

ما از یک سو آموزه هایی داریم که آنها را مبتنی بر وحی و نشان دهنده راه سعادت می دانیم و در صحت آنها شک نداریم. اما از سوی دیگر، از راه کارهای عملی برگرفته از این آموزه ها بهره ای نبرده ایم و نتیجه اش مانند آن است که اساسا چنین تعالیمی نداشته ایم. چه تفاوتی است میان اینکه تعالیم آسمانی نداشته باشیم و یا اینکه اگر داشته باشیم، از آنها استفاده نکنیم.

ما معتقدیم که تعالیم دینی ما نسخه ای است که نیازهای این عصر را پاسخ می دهد و جهان را دگرگون می کند. این نسخه چه وقت به بازار می آید. آیا هنگامی که از خانواده چیزی جز نام و یا از مادرانی که بهشت زیر پای آن هاست چیزی جز آرزو نماند. آیا مگر شرط خریدن بهشت، جز مادری، نابودی هم بود. این باور ما خارج از جوامع مسلمان تا زمانی که نسخه عملی و کارآمدی از آن ارائه ندهیم، فقط یک ادعاست. به خصوص که در زمان استقرار حکومت اسلامی طرح ادعا کنیم. اکنون وجود تفکر و اندیشه ای چون فمینیسم اسلامی از سوی برخی فمینیست ها، با تردید روبه رو است؛ چون فمینیسم در غرب را با آنچه به این نام در کشورهای اسلامی وجود دارد از بنیان متفاوت می دانند: «اغلب فمینیست های اسلامی خواست برابری خود را بر تعالیم و آموزه های اسلام بنا می کنند. آنها خود و هویت خود را به عنوان یک زن، مستقل از متون مذهبی نمی بینند. در باور آنها نابرابری نتیجه سوء برداشت از قرآن است».

اشاره

1. نویسنده مبنای تحلیل های خویش را تفکرات فمینیستی قرار داده است و به شدت از دیدگاه های فمینیستی دفاع می کند و منشأ همه مشکلات زنان را نابرابری و عدم تساوی موقعیت زنان و مردان در خانواده و اجتماع می داند. درحالی که مشکلات و بحران های زن امروز در ایران و حتی جهان، چه در خانواده و چه در اجتماع، برابری و تشابه زن و مرد نیست. اگر این چنین است پس چرا دنیای غرب که مدعی تساوی زن و مرد در خانواده و جامعه است از مشکلات بیشتری در رنج است. بحران بی سابقه خانواده در غرب، فروپاشی خانواده ها، سقط جنین، گسترش فساد جنسی خانواده های تک والد، فرزندان نامشروع و هزاران معضل روحی و روانی در زنان ومردان، همگی ارمغان امروز دنیایی است که مبتکر فمینیسم و دیدگاه تشابه و تساوی ظاهری زن و مرد است. نویسنده با چه منطقی و بر اساس چه مبنایی راه حل مشکلات زنان را در ایدئولوژی فمینیستی قرار داده است. واقعیت این است که مشکلات عدیده زن و خانواده در عصر حاضر، معلول عوامل متعددی است که به رغم تصور نویسنده، بخش عمده آن ناشی از تشابه جایگاه زن و مرد، رها شدن خانواده، کم رنگ شدن نقش مادری و مسابقه بی امان دنیاخواهی و لذت جویی میان زنان و مردان است.

2. درست است که زنان جامعه ما با مشکلات عدیده ای دست به گریبان اند؛ اینکه خانواده استحکام گذشته را ندارد و اسلام به عنوان کامل ترین برنامه حیات بشر می بایست برنامه عملی برای حل معضلات امروزین خانواده و جامعه زنان داشته باشد؛ اما پرسش این است که آیا آسیب شناسی شده است که منشأ این مشکلات عمدتا از ناحیه عدم ارائه برنامه دینی است یا از ناحیه ترک دستورات و برنامه های دینی و دل سپردن به دست آوردهای مدرنیته. گمان می رود قبل از هر چیز باید تلاش کرد تا بستری اجتماعی برای تحقق آرمان های دینی فراهم نمود؛ نه آنکه شعار اسلام را سر داد، اما در عمل الگوی برنامه اجتماعی غرب را به اجرا درآورد و آن گاه متفکران اسلامی را مسئول نابسامانی ها و عوارض مدرنیته دانست. متأسفانه از جمله خطاهایی که در کشور ما صورت گرفته است این گونه برخورد کردن با آموزه های دینی است؛ بدین معنی که در تمامی عرصه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، به جای فراهم ساختن بستر اجتماعی تحقق دین، تنها به زیر سؤال بردن برنامه های دینی و متهم ساختن آنها به عدم تناسب با شرایط زمان و مکان اکتفا می شود؛ در حالی که آنچه در عمل و در مقام برنامه ریزی و اجرا مورد توجه قرار می گیرد، همان مدل های توسعه غرب است. به واقع اگر جامعه در برنامه ریزی و مدیریت و حرکت اجتماعی، متأثر از دنیای مدرن و تحولات مدرنیته حرکت کند و آن گاه از دین انتظار داشته باشیم که پیوسته خود را با این تحولات هماهنگ کند، مدرنیته را مقتدا و دین را پیرو و دنباله رو آن قرار داده ایم. معادله صحیح آن است که آموزه های دینی را مبنای سامان دهی و برنامه ریزی و مدیریت جامعه قرار دهیم و تحولات جهان را بر اساس چارچوب های دینی تحلیل و ارزیابی کنیم و تحولات جامعه دینی را برآمده از غرب نسازیم. پس معنای روزآمدی و کارآمدی دین به این معناست که دین با نگاه به تحولات زمانی و مکانی، برنامه های خویش را به گونه ای ارائه کند که آرمان های دین به بهترین شکل و در همه عصرها محقق گردد.

3. پرسش ما از طرف داران دیدگاه های تشابه طلب و فمینیستی آن است که آنان چه تدبیری برای سلامت خانواده و تقویت محبت و عاطفه در کانون خانواده، تضمین حقوق متقابل و عادلانه همسران و فرزندان و دیگر مسائل مشابه اندیشیده اند. اگر ارمغان دیدگاه تشابه، همان کوچه بن بستی است که دنیای غرب به تازگی به پایان آن رسیده است و دچار سردرگمی گشته است، این مدل قابل توصیه در هیچ جای جهان نیست، چه رسد به ایران اسلامی و اگر برنامه دیگری دارند، آن را به طور مشخص ارائه و از آن دفاع کنند.

4. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان با وجود آنکه بخش عظیمی از مسائل و مشکلات زنان ناشی از مشکلات و نارسایی های فرهنگی است، اما نویسنده تمام این مشکلات را به عدم ارائه برنامه کارآمد از سوی متفکران اسلامی نسبت داده است. به عبارت دیگر نمی بایست آنچه را در جامعه رخ می دهد، به حساب آرمان های اسلامی گذاشت و آن گاه در کارآمدی برنامه های دینی موجود تشکیک نمود. البته درست است که برنامه ریزی ها و مدل های دینی موجود نیز قطعا نیاز به بازنگری و تکمیل دارند؛ اما چنین نیست که تنها و اساسی ترین مشکل این مسئله باشد. به نظر می رسد عوامل عدیده ای را باید مورد توجه قرار داد و منصفانه داوری نمود.

5 . کدام آموزه دینی گفته است که حقوق و مزایای زندگی میان زن و مرد تقسیم نشود. مگر مردان در آموزه های اسلامی موظف نیستند تمام نیازهای مادی همسر خویش را در حد شأن وی فراهم سازند. مگر تهیه مسکن و دیگر نیازمندی های زندگی بر عهده مردان نیست. آیا بر اساس آموزه های اسلامی کوچک ترین وظیفه ای در زمینه تأمین اقتصاد خانواده بر عهده زنان گذاشته شده است. حتی کارهای خانه نیز شرعا بر عهده زنان نیست. مگر نه آن است که زن چنانچه درآمد مالی داشته باشد، می تواند همه را برای خویش به مصرف رساند و هیچ گونه وظیفه ای در قبال خانواده ندارد و مرد نیز هیچ گونه حق تصرف در اموال او ندارد. مگر مردان در هنگام ازدواج موظف به پرداخت مهریه زن نیستند. مگر مردان تمامی هزینه های فرزندان از کودکی تا بزرگ سالی را بر عهده ندارند. اینها همه الگوی اسلامی روابط اقتصادی زن و مرد در خانواده است. اسلام زن را مالک درآمدهای خویش و مرد را موظف به پرداخت مهریه و نفقه و نیازهای زن و فرزندان می داند و زن در برابر این امور هیچ گونه مسئولیت پاسخ گویی ندارد تا بتواند به راحتی کانون خانواده به ویژه فرزندان را از وجود سراسر محبت و عاطفه خویش بهره مند سازد. اگر جامعه ما به دلیل عمل نکردن به این آموزه ها دچار مشکلات و نابسامانی های متعددی بوده و هست، چرا تقصیر را بر گردن متفکران و برنامه ریزان دینی می گذاریم.

6. نویسنده مدعی است که حاکمیت مطلق مرد در خانواده صحیح نیست و مطلق انگاری ریاست مرد از سوی آموزه های فمینیستی به نقد کشیده شده است. پرسش ما از نویسنده محترم آن است که کدام اندیشمند مسلمان و حتی کدام مسلمان آشنا با مفاهیم اولیه اسلام مدعی شده است که اسلام مدعی حاکمیت مطلق مرد در خانواده است. مگردر کتاب های فقهی و اخلاقی اسلام چارچوب ها و ضوابط مدیریت و سرپرستی مرد در خانواده بیان نشده است. آموزه های دینی ما بر اساس منطق عقلانی و الاهی، مدیریت بر کانون خانواده را حتمی و لازم می داند و مدیریت مرد را با اصول و ضوابط کاملاً عادلانه و انسانی تعریف می کند و این، سرپرستی را محدود به اموری خاص می داند. زن در خانواده در بسیاری از امور خویش کاملاً مستقل است؛ ولی تنها تصمیم گیری نهایی در امور کلان و سرنوشت ساز با مرد است که آن هم همراه توجه به مصالح اعضای خانواده و گفت وگو با آنان صورت می پذیرد. اگر نویسنده در مقام نقد حاکمیت مطلق مرد در برخی خانواده های سنتی است، این مسئله را باید از دیدگاه اسلام تفکیک نمود. به علاوه آنکه امروزه در بسیاری از خانواده های امروزی معادله سرپرستی و ریاست خانواده به عکس شده است و مردان بر روی کاغذ و در متن قوانین خانواده ریاست و سرپرستی خانواده را در دست دارند؛ اما در عمل، مأموران اجرای دستورات اعضای خانواده به ویژه همسران خویش اند که البته این پدیده نیز در جای خود نامطلوب و نیازمند نقد است.

7. نویسنده با استناد به نوشته های برخی نویسندگان متأثر از جریان روشن فکری معاصر، دچار سوء برداشت و تفسیر ناصواب از قرآن کریم در زمینه قوامیت مرد شده است و آن را در خانواده متغیر و غیرثابت دانسته است؛ درحالی که هیچ یک از مفسران و قرآن شناسان بزرگ شیعه و سنی چنین برداشتی از آیه «الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ» ارائه نکرده اند. مضافا بر آنکه سرپرستی مرد در خانواده تنها مستند به این آیه از قرآن نیست؛ بلکه آیات دیگر و روایات فراوانی که از اهل بیت عصمت علیهم السلام به دست ما رسیده است، این حکم مسلم و غیرقابل تغییر اسلام را تبیین کرده اند.


1. ابوت پاملا و کلر والاس، جامعه شناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، ص 114

2. همان، ص 115

3. همان، ص 112

4. مهدی مهریزی، شخصیت و حقوق زن در اسلام، ص 228

5. همان، 305

کلمات کلیدی
دین  |  اسلام  |  مرد  |  زنان  |  خانواده  |  آموزه  |  آموزه‌های دینی  |  فمینیست  | 
لینک کوتاه :