گنجینه معارف

تأثیر بینش بر انگیزش در تربیت دینی و اخلاقی

در تاریخ اندیشه بشری، همواره این سؤال در ذهن متفکران و دانشمندان وجود داشته است که آگاهی انسان چه نقشی در بروز رفتار یا ایجاد انگیزه برای رفتار دارد؟ آیا علم انسان به خوبی و بدی، در برانگیختن او به سوی رفتار خوب و پرهیز از رفتار بد اخلاقی مؤثر است؟ اگر مؤثر است، آیا می توان گفت: بینش و آگاهی شرط کافی برای انگیزش انسان به سوی رفتار است، یا این که نیروی محرّکه دیگری برای بروز رفتار لازم است؟ آنچه از منابع دینی در این باره استنباط می شود، این است که علم به خوبی و بدی رفتار، شرط لازم برای بروز آگاهانه آن رفتار است، اما کافی نیست و متغیرهای غیرشناختی دیگری در بروز رفتار مؤثرند، به گونه ای که ممکن است در مواردی، همین مانند خواهش ها و امیال نفسانی تأثیر عوامل شناختی را خنثا کنند و سبب آن شوند که انسان به آنچه علم دارد، عمل نکند. اما همنشینی با آن دسته از عالمان دینی که علم را با عمل همراه کرده اند، دست کم دارای دو فایده است: یکی ازدیاد علم و تقویت بینش های دینی و دیگری الگو قرارگرفتن آن ها در عمل و رنگ پذیری از آن ها، و آنچه در این بحث مدّنظر است، رشد آگاهی ها و شناخت های دینی و اخلاقی در متربّی است که این نتیجه عمدتا از طریق شنیدن سخنان آن ها به دست می آید، اگرچه رفتار آن ها نیز می تواند بر آگاهی و شناخت دقیق نسبت به رفتارهای درست بیفزاید.

چکیده ماشینی


منبع : مجله معرفت، شماره 69 , رزاقی، هادی تعداد بازدید : 6950     تاریخ درج : 1388/07/21    

مقدّمه

در تاریخ اندیشه بشری، همواره این سؤال در ذهن متفکران و دانشمندان وجود داشته است که آگاهی انسان چه نقشی در بروز رفتار یا ایجاد انگیزه برای رفتار دارد؟ آیا علم انسان به خوبی و بدی، در برانگیختن او به سوی رفتار خوب و پرهیز از رفتار بد اخلاقی مؤثر است؟ اگر مؤثر است، آیا می توان گفت: بینش و آگاهی شرط کافی برای انگیزش انسان به سوی رفتار است، یا این که نیروی محرّکه دیگری برای بروز رفتار لازم است؟

پاسخ های متفاوتی به این سؤال ها داده شده و دلایل و شواهد عقلی و تجربی نیز برای این پاسخ ها ارائه گردیده که بر اساس هر یک از آن ها روش های توصیه شده برای تربیت اخلاقی نیز متفاوت بوده است. در نوشتار حاضر، ضمن اشاره به دیدگاه های موجود در این زمینه و تأکید بر یکی از آن ها، نتایج کاربردی این دیدگاه و روش های پیشنهادی حاصل، در تربیت دینی و اخلاقی بررسی می گردد.

پیشینه بحث

در میان فیلسوفان و متفکران، سقراط و شاگرد او، افلاطون، نخستین کسانی بوده اند که به تأکید بر اهمیت دانایی و بینش در کسب فضیلت های اخلاقی شناخته شده اند. سقراط دانش را بنیاد هنر اخلاقی می شمرد و بر این باور بود که اگر آدمی حقیقت نیک و بد را بشناسد، به بدی نخواهد گرایید. «بد» کاری از روی نادانی است و کسی دانسته بد نمی کند. از این روست که برای سقراط، فلسفه حقیقی همانا «فلسفه اخلاق» است و بس.(1) آموزش بنیادی افلاطون نیز همچون استادش، سقراط، آن است که «هنر اخلاقی» نتیجه دانش و بینش است. آنچه سبب می شود که ثروت های معنوی، یعنی دادگری، جرأت و خویشتن داری همچنان که ثروت های مادی چنان که باید به کار روند، «دانایی» است. از این رو، اوج تربیت انسانی همانا رو کردن به فهم و شناسایی و برخورداری از دانش و بینش است.(2)

این اندیشه همچنان در طول تاریخ تاکنون رواج داشته و حتی در دوران معاصر، موضوع بررسی ها و تحقیقات تجربی قرار گرفته است. از جمله کسانی که در قرن اخیر به بررسی رابطه بینش اخلاقی و رفتار اخلاقی با روش تجربی پرداخته اند، کهلبرگ است. او از اولین کسانی بود که به تحقیق در این زمینه پرداخت، به گونه ای که پس از او تلاش هایی که برای برنامه ریزی به منظور بالابردن سطح رشد اجتماعی و اخلاقی افراد صورت گرفته، شدیدا متأثر از نظریه «رشد اخلاقی» کهلبرگ بوده است.(3) در این نظریه، به نوعی رابطه تقویت کنندگی بین رشد قضاوت اخلاقی و بروز رفتار اخلاقی اشاره شده است؛ یعنی رشد قضاوت و تفکر اخلاقی، که از مقوله شناخت و بینش است، احتمال بروز رفتار اخلاقی را افزایش می دهد. برای مثال، بزهکاران در مقایسه با افراد مطیع قانون، که از نظر تراز سنّی و هوشی یکسان هستند، از لحاظ قضاوت اخلاقی در سطح پایین تری قرار دارند.(4) شواهد دیگری نیز در کارهای او و کسانی که روی نظریه او کار کردند، بر همین نکته تأکید دارند. اگرچه در تحقیقاتی که در زمینه رابطه بین سطوح اخلاقی (طبق نظر کهلبرگ) و رفتار شخص در موقعیت های خاص (مثلاً، امکان تقلّب در امتحان یا رفتار همراه با از خودگذشتگی) صورت گرفته ضرایب همبستگی به طور کلی در سطح پایینی بوده اند(5)، اما تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی مسلّما تا حدی باهم ارتباط دارند. براساس نتایج آزمونی کاربردی که توسط خود او در مورد زندانیان زن انجام شد، به نظر می رسد حسّاسیت نسبت به موضوعات اخلاقی و ارزش های برتر انسانی، در اثر سعی در بالا بردن سطح قضاوت اخلاقی بهبود می یابد. اما تغییرات عمده ای در سطوح تحوّل اخلاقی به چشم نمی خورد، و دیگر این که تغییر در کیفیت استدلال اخلاقی ضرورتا موجب تغییر در رفتار اخلاقی نمی شود.(6) بنابراین، حاصل این گونه تحقیقات تجربی تاکنون گویای این مطلب بوده است که اگرچه تأثیر قطعی بین این دو ثابت نشده و لزوما تغییر در شناخت و تفکر منجر به تغییر در رفتار اخلاقی و رشد آن نمی شود، اما مسلّما در همه موارد، بی تأثیر نیست و دست کم، مواردی می توان یافت که این تأثیر آشکار است؛ مثلاً به عقیده والتر میشل (Walter Mischel) موضوع خویشتن داری به طور چشم گیری متأثر از عوامل شناختی است. هرقدر تحوّلات شناختی کودکان نسبت به رفتارهای مطلوب بیش تر شود، شکیبایی آنان در برابر وسوسه ها بیش تر خواهد شد.(7) البته این مطلب با بروز رفتارهای مثبت اخلاقی متفاوت است.

رویکرد منابع دینی به بحث

آنچه از منابع دینی در این باره استنباط می شود، این است که علم به خوبی و بدی رفتار، شرط لازم برای بروز آگاهانه آن رفتار است، اما کافی نیست و متغیرهای غیرشناختی دیگری در بروز رفتار مؤثرند، به گونه ای که ممکن است در مواردی، همین مانند خواهش ها و امیال نفسانی تأثیر عوامل شناختی را خنثا کنند و سبب آن شوند که انسان به آنچه علم دارد، عمل نکند. از برخی آیات قرآن به روشنی می توان استفاده کرد که ممکن است کسی با وجود علم به آیات روشن الهی، آن ها را انکار کند و با پی روی از خواهش ها و امیال نفسانی، فریب وسوسه های شیطان را خورده، گم راه شود:

«و اتلُ علیهم نبأَ الّذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعهُ الشیطانُ فکانَ من الغاوین.» (اعراف: 175)؛ و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت، آن گاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد.(8)

درباره قوم فرعون نیز آمده است که با داشتن یقین به حقّانیت حضرت موسی7 و آیات الهی، از روی ظلم و تکبّر، آن ها را انکار کردند: «و جَحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و عُلوّا...» (نمل: 14)؛ و با آن که دل هایشان بدان یقین داشت از روی ظلم و تکبّر آن را نکار کردند... .

اما با وجود این، مسلّم است که دعوت قرآن به مشاهده پدیده ها، تفکر در آیات آفاقی و انفسی و مطالعه احوال گذشتگان، که موجب افزایش علم است، در واقع، برای تقویت ایمان صورت گرفته و در نتیجه، دلیل روشنی بر ارتباط ایمان با علم و آگاهی است. هرقدر علم بیش تر باشد، زمینه برای تقویت ایمان بیش تر فراهم می شود... در قرآن آمده است: آنان که در علم ریشه دار و راسخند، به همه آیات ایمان می آورند:

«... والرّاسخون فی العلمِ یقولون آمّنا به کلٌّ من عند ربّنا...» (آل عمران: 7)؛ و ریشه داران در دانش می گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه (چه محکم و چه متشابه) از جانب پروردگار ماست... .

در آیه 21 سوره «سبأ» نیز به قابل جمع نبودن ایمان با شک اشاره شده است: «الاّ لنعلم من یؤمن بالاخرةِ ممّن هو منها فی شکٍ»؛ جز آن که کسی را که به آخرت ایمان دارد از کسی که درباره آن در تردید است بازشناسیم.

و این به معنای آن است که ایمان بدون علم ممکن نیست؛ زیرا در این آیه، مؤمن در برابر شاک قرارگرفته است. بنابراین، علم، هم شرط ایمان و هم زمینه حصول آن است.

همچنین از آیات قرآن می توان دریافت که ایمان همواره پس از آوردن کتاب، تلاوت آیات یا ارائه آن ها، که موجب افزایش علم است، مطرح می شود و هلاکت مردمان کافر جز پس از تلاوت آیات بر ایشان نبوده است:

«و ما کان ربُّکَ مهلک القری حتّی یبعث فی أمّها رسولاً یتلوا علیهم آیاتنا...» (قصص: 5)؛ و پروردگار تو (هرگز) ویرانگر شهرها نبوده است تا (پیش تر) در مرکز آن ها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر ایشان بخواند... .

دعوت انبیا همیشه همراه ارائه آیات و تلاوت کتاب بوده و ارائه آیات و تلاوت کتاب و دعوت به مشاهده نشانه های خداوند و تفکر در آن ها مسلّما موجب افزایش علم و ایجاد بینش است. اما تردیدی نیست که افزایش علم و ایجاد بینش نیز هدف اصلی انبیا نبوده، بلکه از این رو، که در افزایش ایمان تأثیر دارد، بر آن تأکید می شده است و بینش و علم در دعوت آن ها، همچون شرط لازمی برای ایمان آوردن بوده و چون ایمان نیز زمینه عمل و ملازم آن است و التزام به عمل را به همراه می آورد، در نتیجه، علم و بینش، شرط ایجاد انگیزه برای عمل به شمار رفته است. از این رو، آیات بالا می توانند شواهد خوبی باشند بر این که آگاهی و بینش در ایجاد انگیزه برای رفتار مؤثر است.

در آیه دیگری، خشیت از خداوند، خاص بندگان عالم او دانسته شده است:

«... انّما یخشی اللّه من عباده العلماءُ.» (فاطر: 28)؛ از بندگان خدا تنها دانایانند که از او می ترسند.

ترس و خشیت نیز یکی از مایه های اصلی انگیزه های دینی و اخلاقی است: «سیذَّکَّر من یخشی.» (اعلی: 10)؛ آن کس که ترسد به زوی عبرت گیرد.

بدین صورت، باز در قرآن تأثیر علم در ایجاد انگیزه مطرح می شود.

علّامه طباطبائی قدس سره در مورد عوامل ازدیاد ایمان که نوعی گرایش عمدی و آگاهانه است، نقش ازدیاد علم را یاداور شده، شدت و ضعف ایمان را به شدت و ضعف دو عامل (علم و التزام قلبی) می داند؛ زیرا «ایمان» عبارت است از: علم به چیزی با التزام به آن، یا عبارت است از: التزام به چیزی (که طبعا این التزام مبتنی بر علم به آن چیز است.) در هر صورت، با تقویت یا تضعیف علم، ایمان نیز تقویت یا تضعیف خواهد شد.(9)

در روایات پیشوایان دین نیز بعضا ضمن تأکید بر اهمیت و ارزشمندی علم، ویژگی ها و آثار آن بیان شده است؛ از جمله این که علم ریشه و منشأ هر خوبی، و جهل منشأ هر بدی دانسته شده است؛ مانند این حدیث از امام علی علیه السلام : «العلمُ اصلُ کلِّ خیرٍ، الجهلُ اصل کلِّ شرٍّ.»(10)

یا در دو حدیث دیگر که هم ایشان فرموده اند: «العلم مصباحُ العقل.»(11) و «العلم افضلُ هدایةٍ»،(12) به خوبی نقش روشنگری و راه نمایی علم بیان شده است و شاید به همین سبب، آن را اصل و ریشه هر خوبی دانسته اند؛ زیرا عقل نیروی تشخیص خوبی از بدی است و علم و آگاهی می تواند چراغی در دست این نیروی درونی انسان باشد و آن را هدایت کند.

البته هر علمی را نمی توان روشنگر عقل و برترین هدایت دانست؛ زیرا مثلاً علم به کیفیت ساخت و ترکیبات شیمیایی یا چگونگی تولید اتومبیل و هواپیما، چگونه می تواند برترین هدایت و روشنگر عقل باشد؟ علمی که برترین هدایت شمرده شده عبارت است از: شناخت و نگرش درست به جهان هستی و مبدأ و منتهای آن، علم به راه درست زندگی و نیل به هدف های عالی انسان، و علم هایی از این دست.(13) چنین علم و بینشی است که با تبیین جایگاه انسان در هستی و ابتدا و انتها و غایت زندگی او و فقر و نیاز ذاتی او به خداوند و هدایت های او، می تواند ارزش ها و هدف های برتر زندگی را به انسان بشناساند و زمینه را برای ایجاد انگیزه در اوفراهم کند.

رابطه بینش و گرایش

تردیدی نیست که گرایش های انسان، مستلزم و نیازمند نوعی آگاهی و شعورند و آگاهی یکی از زمینه های وجود و نیرومندی گرایش است، هرقدر این آگاهی نسبت به متعلّق گرایش دقیق تر و جامع تر شود، زمینه برای قوّت گرایش در جهت مثبت یا منفی آن در مسیر کمال و سعادت انسان، وضوح بیش تری می یابد، که نتیجه آن نیز تقویت گرایش به سوی آن است؛ زیرا انسان طالب زیبایی ها و کمال سعادت خویش است.

در قرآن کریم، همه یا بسیاری از آیات، در جهت تقویت و رشد آگاهی های لازم و سوق دادن جهان بینی انسان به سمت بینش یکپارچه و منسجم توحیدی قرار دارد. شمار زیادی از آیات به توصیف و معرفی خدا و انسان، جهان، دنیا و آخرت، بهشت و جهنم، نبوّت و پیامبران الهی و تعلیمات آن ها و نیز ارزش ها و اهداف پرداخته اند. در آیه ای که به «آیة الکرسی» معروف است، بسیاری از این بینش ها را یکجا ارائه کرده:

«اللّهُ لا اله الاّ هو الحیُ القیّومُ لا تأخذهُ سنةٌ و لا نومٌ له ما فی السموات و ما فی الارض من ذا الّذی یشفع عندهُ الاّ باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشی ءٍ من علمه الاّ بما شاء وَسِع کرسیهُ السموات و الارض و لا یؤوده حفظهما و هو العلیُّ العظیم.» (بقره: 255)؛ خداست که معبودی جز او نیست، زنده و برپا دارنده (پابرجا) است، نه خوابی سبک او را فرو می گیرد و نه خوابی گران، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست. کیست که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه در پیش روی آنان و آنچه را در پشت سرشان است، می داند و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمی یابند. کرسی او آسمان ها و زمین را در برگرفته و نگه داری آن ها بر او دشوار نیست، و اوست والای بزرگ.

در این آیه، صفاتی بزرگ و مطلق برای خداوند بیان شده و در ضمن، با ذکر رابطه تمام هستی با خداوند و علم خدا به هستی و علم موجودات در مقابل او و نکاتی دیگر، همه با نظم و ترکیبی خاص، نوعی جهان بینی ویژه و کل نگر به انسان ارائه داده اند. آیات دیگر نیز هر کدام به شکلی، چنین بینش هایی را برای انسان فراهم می کنند.(14)

البته شرط این که آثار این بینش ها در عمل بروز کند آن است که ایمان، تعهد و التزام به نتایج این بینش ها حاصل شود. برای کسی که پایین ترین درجه ایمان را داراست و حقّانیت آیات قرآن را اجمالاً پذیرفته، این آگاهی ها و بینش های دقیق، تحریک کننده و برانگیزاننده خواهد بود؛ زیرا چنین کسی وقتی خود را در برابر چنین خدایی می بیند، حس بی نهایت طلبی و گرایش سیری ناپذیر او به کمال های مطلق، او را به سوی ایمان و تعهد بیش تر می کشاند. از همین جا، می توان راز تأثیر علم و بینش در ایجاد انگیزه را دریافت و نیز راز این همه تأکید بر تدبّر در آیات و سطحی نگذشتن از آن ها روشن می شود؛ زیرا تدبر و اندیشه در بینش های ارائه شده در آیات، زوایای این بینش ها را آشکارتر کرده و به گونه روشن تری گم شده انسان را در این آیات به او نشان خواهد داد.

بر اساس آنچه گذشت می توان گفت معرفت و بینش، از آن جهت که حجاب از چهره حقیقت برمی دارد و حقیقت، ذاتا زیبا و مطلوب آدمی است، در نتیجه، عواطف و گرایش های انسان را به سوی خود جلب می کند و میل انسان نسبت به حقیقت، تحریک می شود و همین تحریک، سبب ایجاد انگیزه درونی نسبت به آن خواهد بود، ضمن آن که این تحریک عواطف زمینه ساز تعهد و التزام نسبت به حقیقت نیز خواهد شد. اما اگر امیال و کشش های متضاد با میل به حقیقت در وجود انسان، فعّال باشد، انگیزه های متضادی نیز ایجاد می کند و این دو انگیزه که یکی سازگار با حقیقتِ یاد شده است و دیگری متضاد با آن، در جدال با هم قرار می گیرند و هر کدام نیرومندتر باشد در این جدال پیروز خواهد شد.

بنابراین، بینش و معرفت در انگیزه و عمل انسان تأثیر می کند، به شرط آن بر امیال، کشش ها و در نتیجه انگیزه های متضاد غالب شود.

باید برای کنار زدن امیال و جاذبه های مخالف، فکری کرد و این کار تنها با ارائه بینش، میسّر نیست، اگرچه ارائه بینش شرط لازم است.

گونه ها و روش های ارائه بینش

ارائه اطلاعات، گونه های متفاوتی دارد که از جمله، به دو گونه می توان اشاره کرد: یکی ارائه اطلاعات جدید که نسبت به آن ها جهل مطلق وجود دارد و دیگری تصحیح خطاهای انسان در شناخت مسائل گوناگون که به آن ها جهل مرکّب دارد. خداوند با ارائه بینش درست و مستحکم از جهان هستی و آغاز و پایان آن و دادن آگاهی های بی خطا از ارزش ها و اهداف و راه درست رسیدن به آن ها و معرفی راه نادرست، در حقیقت حکمت را به انسان تعلیم می دهد که یکی از رسالت های پیامبراکرم صلی الله علیه و آله همین تعلیم حکمت بوده است؛ زیرا «حکمت» عقیده ای است که در صدق و راستی، محکم بوده و کذبی با آن آمیخته نیست و نفع آن نیز ضرری به دنبال ندارد.(15)

روش های ارائه بینش نیز همچون گونه های آن، متفاوتند؛ زیرا از امکانات ،ابزارها و شیوه های متعددی می توان برای دادن آگاهی استفاده کرد. در این جا، برای نمونه، سه شیوه به اختصار بیان می شوند:

1. عرضه مستقیم اطلاعات و بینش ها: این شیوه، که به نمونه هایی از آن اشاره شد، از رایج ترین شیوه هاست. مفهوم «عرضه مستقیم» نیز آن است که اطلاعات و آگاهی ها به صورت آماده به وسیله فردی آگاه در جریان یک خطاب مستقیم در اختیار مخاطب قرار داده می شوند، برخلاف روش های دیگر که ممکن است به صورت غیرمستقیم یا از طریق کشف درونی صورت گیرند.

در این شیوه، اطلاعات باید در سطح فهم و درک مخاطب و با توجه به مراحل رشد او، ارائه شوند تا هدف از ارائه اطلاعات برآورده شود. همچنین مخاطب باید از حداقل اعتماد نسبت به گوینده سخن برخوردار باشد تا بتواند سخن او را قبول کند یا آن سخن چنان استحکام و اتقانی داشته باشد که حتی با صرف نظر از اعتبار گوینده، پذیرفته شود. با این دو شرط لازم است که مخاطب می تواند اطلاعات را دریافت کرده، بپذیرد و در نهایت به نتایج آن ها ملتزم شود.

2. فراهم نمودن زمینه های تفکر و تعقّل: اگر بینش ها از طریق تفکر و اندیشه فرد حاصل شوند، آن ها را جوشیده از درون خود و متعلّق به خویش احساس خواهد کرد و در نتیجه، درجه التزام و تعهدش به آن به مراتب، قوی تر خواهد بود. شاید همین نکته دلیل تأکیدهای فراوان قرآن و روایات پیشوایان دین بر تفکر، تعقّل و تدبّر بوده است.

در قرآن، با این که به شیوه های گوناگونی بر صدق و قابل اعتماد بودن آیات خود و صادق بودن و مورد اعتماد بودن رسول خدا تأکید کرده و همچنین در مواردی، به اقامه برهان پرداخته و از این طریق، اعتماد مخاطبان خود را جلب کرده است، با این حال، در موارد متعدد و با بیان های متفاوت، انسان را به تفکر و اندیشه فرا می خواند، مانند این آیه شریفه: «قل انّما اعظکم بواحدةِ ان تقوموا للّه مثنی و فرادی ثمّ تتفکّروا...» (سبأ: 46)؛ من فقط به شما یک اندرز می دهم که دو دو و به تنهایی برای خدا بپا خیزید سپس بیندیشید که... .

ایجاد زمینه تفکر ممکن است از طریق تشویق به تفکر، ارائه موضوعات تفکر برانگیز و نیز طرح سؤال صورت گیرد که البته سؤال باید جهت دار بوده و هدایت با شیوه صحیح فکرکردن همراه باشد، نه به صورت کور و حیرت زا و اندیشه کش.

3. فراهم نمودن زمینه همنشینی با الگوها و عالمان دین: منظور از «عالمان دینی» در این جا کسانی هستند که علم خویش را با عمل همراه نموده و آراسته به فضایلند، وگرنه از مجالست و مصاحبت با عالمان بی عمل و اهل هوا در منابع دینی نهی و نکوهش شده است؛ زیرا اگرچه ممکن است در افزایش علم مؤثر باشد، اما همنشینی با چنین کسانی، که دور از فضیلت های اخلاقی اند، آفت دین و اخلاق است؛ چرا که موجب همرنگی با آنان خواهد شد، و پیشوایان ما نه تنها به مجالست با آنان توصیه نکرده اند، بلکه همنشینی با آنان را نکوهش نیز نموده اند: «مجالسةُ اهل الهواء منساةٌ للایمان و محضرةٌ للشیطان.»(16)

اما همنشینی با آن دسته از عالمان دینی که علم را با عمل همراه کرده اند، دست کم دارای دو فایده است: یکی ازدیاد علم و تقویت بینش های دینی و دیگری الگو قرارگرفتن آن ها در عمل و رنگ پذیری از آن ها، و آنچه در این بحث مدّنظر است، رشد آگاهی ها و شناخت های دینی و اخلاقی در متربّی است که این نتیجه عمدتا از طریق شنیدن سخنان آن ها به دست می آید، اگرچه رفتار آن ها نیز می تواند بر آگاهی و شناخت دقیق نسبت به رفتارهای درست بیفزاید.

در روایات پیشوایان دین، ضمن تأکیدهای فراوان بر مجالست با دانشمندان، آثار و نتایجی از قبیل زیاد شدن علم، کمال عقل و پاکی نفس نیز برای آن بیان شده؛ مثلاً، آمده است: «جالسِ العلماءَ یزدد علمک و یحسّن ادبُک و یزکو نفسک.»(17)

همچنین آمده است: «جالس العلماء یکمل عقلک و یشرف نفسَک و ینتف عنک جهلک.»(18)

تأکیدهای بسیار بر ایجاد انواع ارتباط با عالمان ربّانی، از قبیل همنشینی، سؤال کردن از آن ها، نظر کردن به صورت آن ها، و بهره بردن از کلام آن ها، می تواند ناظر به هر دو فایده مجالست باشد.

سخن پایانی

چنان که گذشت، علم و آگاهی در ایجاد و رشد انگیزه ها مؤثر است، همچنین شرط لازم برای تعهد، التزام و عمل به حساب می آید. از این رو، در فرایند تعلیم و تربیت، مربّی باید بخشی از فعالیت های خود و متربّی خود را در جهت تقویت بینش و آگاهی او قرار دهد. اما این بدان معنا نیست که همه تربیت دینی در عرضه بینش و آگاهی خلاصه شود و از سایر فعالیت ها و اقدامات در جهت رشد عواطف و نیز خنثا کردن کشش هایی که مانع پی روی انسان از دانسته هایش می شوند، غفلت گردد، که این غفلت، غالبا تربیت دینی خلاصه شده در تعلیم را عقیم و بی نتیجه خواهد کرد؛ زیرا اثر بینش و آگاهی در رشد انگیزه اگرچه مسلّم است، اما چندان نیست که بتواند با کشش ها و موانع خنثاکننده آن درافتد و آن ها را دفع کند. در نتیجه، در بسیاری از موارد، با این که بینش های درست دینی وجود دارند، اما جاذبه های منفی و متضاد با آن ها نیرومندتر بوده و مانع پی روی انسان از دانسته هایش می شود.

بدین سان، می توان به راز بی نتیجه بودن آموزش های پرحجم معارف دین در مراکز آموزشی پی برد و به این سؤال که چرا با این همه آموزش تعلیمات دینی، این همه بی تعهدی و ضعف تدیّن به چشم می خورد، پاسخ داد. روشن است که وقتی تربیت دینی در آموزش و تعلیم صرف، منحصر گشته، از عوامل دیگر و موانع تربیت غفلت گردید، در نهایت ثمره این شیوه (به فرض آن که اصول تعلیم و تربیت درست اجرا شده باشد)، کسانی خواهند بود که صد چلچراغ دارند و بی راهه می روند؛ افرادی که انبانی از اطلاعات درباره عقاید، اخلاق، احکام و معارف با خود حمل می کنند، اما از آن ها بهره ای نبرده، مهارشان در دست جاذبه های نفسانی آن هاست. و این همان مَثلی است که درباره عالمان بی عمل در قرآن کریم به کار رفته است:

«مثلُ الّذینَ حُمّلوا التَّوراة ثمّ لم یحملوها کمثل الحمار یحملُ اسفارا.» (جمعه: 5)؛ مثل کسانی که (عمل به) تورات بر آنان بار شد (و بدان مکلّف گردیدند) آن گاه آن را به کار نبستند همچون مثل خری است که کتاب هایی را بر پشت می کشد.

و چنان که گذشت، در آیات 14 سوره «نمل» و 175 «اعراف» نیز از کسانی یادشده است که با داشتن یقین و علم، از روی ظلم و تکبّر، دست به انکار زدند.

البته چنین نیست که همه آسیب های تربیت دینی ناشی از نحوه کار مربّی و غفلت او از وظایف خود باشد، بلکه ممکن است با این که مربّی به همه وظایف خود عمل کرده، متربّی به اختیار خود، از راه هدایت دوری نموده، عناد ورزد، و این ویژگی انسان است که می تواند حتی برخلاف یقین به درستی یک راه، راه دیگری برگزیند. اما در این جا سخن بر سر آن است که وظیفه مربّی و ابلاغ رسالت او، با تعلیم و آموزش صرف پایان نمی پذیرد و علاوه بر آن، تزکیه نیز باید صورت گیرد؛ چنان که قرآن کریم یکی از رسالت های پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را تزکیه شمرده و حتی آن را بر تعلیم نیز مقدّم کرده است:

«هو الّذی بعث فی الامّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیّهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة.» (جمعه: 2)؛ اوست آن کس که در میان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد.

از این رو، در تربیت دینی، اگرچه تعلیم و ارائه بینش ها شرط لازم ایجاد رشد است، اما چشم پوشی از عوامل دیگر، مانند پرورش عواطف و هدایت آن ها، زدودن موانع تربیت دینی، الگو بودن مربّی در عمل و مانند آن، می تواند به راحتی اثر بینش ها را خنثا کرده، متربّی را به سوی آنچه می داند، جذب کند.

··· پی نوشت ها

*. در ترجمه آیات این مقاله از ترجمه قرآن کریم توسط محمدمهدی فولادوند استفاده شده است.

1 میرعبدالحسین نقیب زاده، درآمدی به فلسفه، تهران، انتشارات طهوری، 1372، ص 16.

2 همو، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، ص 48 و 52

3. F.E.Weinert. "Human Development: Research and Educational practice", The International Encyclopedia of Education, Vol. 5, p. 2668

4و5 اتکینسون و دیگران، زمینه روان شناسی، ترجمه براهنی و دیگران، تهران، رشد، 1371، ج 1، ص 152 / ص 153

6. Ibid

7 ر.ک: بی ریا و دیگران، روان شناسی رشد، قم، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1375، ج 2، ص 1124

8 ر.ک: محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 18، ص 259

9 محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 6، ص 451، ماده «علم»

10 همان، حدیث 13340.

11 عبدالواحد الآمدی التمیمی، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق میر سیدجلال الدین المحدّث الارموی، دانشگاه تهران، چ دوم، 1360، حدیث 8967.

12 ر.ک: امام خمینی، چهل حدیث، ص 336.

13 ر.ک: آیات 31 و 34 و 35، یونس، 172و 173 اعراف، 15 فاطر، 60و61 یس، 59 63 نمل که البته این آیات نمونه کوچکی از این موارد است.

14 محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 19، ص 270.

15 نهج البلاغه، خطبه 86.

16و17 محمد محمدی ری شهری، پیشین، ج2، ص 63 / ص 61.

کلمات کلیدی
آیات  |  اطلاعات  |  تربیت  |  دینی  |  تأثیر  |  بینش  |  تربیت دینی  |  تربیت دینی و اخلاقی  | 
لینک کوتاه :