گنجینه معارف

مدرس و رویدادهای جنگ جهانی اول در ایران

در این میان، مدرس که فعالیتهای سیاسی خود را با رهبری جریان سیاسی - مذهبی موسوم به «هیات علمیه » در مجلس سوم ابعاد تازه ای بخشیده بود، هم صدا با دیگر مدافعان میهن به این حرکت پیوست که اوج آن اعلان جنگ به دولتهای استیلاگرروس و انگلیس و تشکیل «دولت ملی » در کرمانشاه بود. روسیه به ایران که به انحلال مجلس دوم و استقرار دیکتاتوری ناصر الملک منتهی گردید، سرانجام ناصر الملک نایب السلطنه در آستانه جنگ جهانی اول در برابر نیروی فزاینده آزادیخواهان و محافل سیاسی بویژه فعالیت انجمن ایالتی تبریز، تحولات روابط بین الملل و رسیدن شاه به سن بلوغ، ناگزیر فرمان انتخابات مجلس سوم را به نام سلطان احمد شاه صادر کرد و خود به سرعت کشور را ترک گفت. دموکراتها اکنون با دامن زدن به احساسات ملی و مذهبی و برانگیختن آتش تنفر ایرانیان علیه متفقین (روس و انگلیس) و همچنین طرح لزوم دفاع از وطن و رهایی کشور با ایجاد کمیته های حزب دموکرات و گسترش فعالیت مطبوعاتی در سراسر کشور، جو مجلس و فضای سیاسی ایران را با خود همراه ساختند. در نتیجه اندکی بعد طی یک رشته دیدارها و گفتگو با دموکراتها و نمایندگان آلمان، بویژه پس از قطعی شدن انصراف شاه و هیات دولت از پیوستن به نهضت مهاجرت، در ترکیب هیات مدیره کمیته دفاع ملی تغییراتی صورت یافت که طی آن نمایندگان جناحهای دیگر و از جمله سید حسن مدرس در راس آن قرار گرفتند.

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه متین، شماره 10 , ملایی توانی، علیرضا تعداد بازدید : 4318     تاریخ درج : 1389/02/23    

نوشته شده توسط: علیرضا ملایی توانی (1)

چکیده: به رغم تحقیقات گسترده و نسبتا همه جانبه ای که تا کنون پیرامون آیت الله مدرس صورت گرفته است، هنوز فرازهای مهمی از تکاپوی فکری و سیاسی او در هاله ای از ابهام قرار دارد. بی تردید یکی از دورانهای برجسته اما ناشناخته حیات وی نقش مسلطش در تحولات سیاسی سالهای جنگ جهانی اول در ایران است. نقض بیطرفی ایران و تهاجم به قلمرو کشور، زمینه ساز رخدادهای مهمی چون جنبش «مهاجرت » و تلاش برای انتقال پایتخت از تهران به اصفهان گردید. در این میان، مدرس که فعالیتهای سیاسی خود را با رهبری جریان سیاسی - مذهبی موسوم به «هیات علمیه » در مجلس سوم ابعاد تازه ای بخشیده بود، هم صدا با دیگر مدافعان میهن به این حرکت پیوست که اوج آن اعلان جنگ به دولتهای استیلاگرروس و انگلیس و تشکیل «دولت ملی » در کرمانشاه بود.

این مقاله می کوشد تا با اتکا به اسناد و منابع اصلی، زوایای ناگفته حیات سیاسی مدرس را در دوره یاد شده، با توجه به پویش تاریخی رخدادها و پیامدهای آن مورد مطالعه قرار دهد.

مدرس و گامهای آغازین در راه سیاست

با انقلاب مشروطه ساختار متصلب و نظام سنتی پادشاهی در مصاف با رهاوردهای نوین تمدن غرب و فشار فزاینده نیروهای معترض داخلی در هم شکست و از درون آن نظمی نوین پدیدار گشت. به یمن چنین فضایی امکان مشارکت طیفهای گسترده تری از طبقات جامعه ایران در عرصه قدرت و سیاست فراهم آمد. طبقات سنتی ماقبل مدرن به همراه روشنفکران به دلیل نقش مسلطشان در هدایت انقلاب مشروطه، به صحنه گردانان و رهبران این جریان، بویژه در نهادهای جدید تبدیل شدند که در راس آن علما، تجار، خوانین، سران ایلات و عشایر و زمینداران بزرگ قرار داشتند.

در این میان نیروهای مذهبی، رهبران بی بدیل انقلاب بودند. آنان با تفسیرهای نوین، مشروطیت را با آرمانهای اسلامی پیوند زدند و راه پیروزی و استقرار این نظام را هموار ساختند. انقلاب مشروطه دست کم از دو زاویه امکان مشارکت در نظام سیاسی را برای علما فراهم می کرد: یکی شرکت در مبارزات انتخاباتی برای راهیابی به مجلس شورای ملی و سهیم شدن در قانونگذاری و نظارت بر قوه مجریه و قضاییه (این حقیقت زمانی بیشتر آشکار خواهد شد که بدانیم اهمیت و جایگاه مجلس در نظام مشروطه به مراتب مهمتر از هر قوای دیگر بود) و دوم نظارت بر مصوبات مجلس شورای ملی بر اساس اصل دوم از متمم قانون اساسی. علاوه بر این با شرکت در انجمنها، احزاب و نیز مطبوعات آزاد می توانستند به عنوان اپوزیسیون در صحنه سیاست حضور داشته باشند.

اما علما به رغم جایگاه مسلطشان در مجموعه رهبران مشروطه به دلایل گوناگون در این عرصه ها مشارکت فعال نداشتند، لذا کشمکشهای بعدی که بلافاصله در صف آزادیخواهان و هواداران استبداد درگرفت و طیفی از نیروهای مذهبی را قربانی ساخت، در حذف تدریجی و حضور کم رنگتر علما در عرصه سیاست تاثیر قطعی نهاد. با این همه مدرس شاید در مجموعه هدایت کنندگان مذهبی انقلاب مشروطه یک چهره استثنایی و منحصر به فرد بود که همه راههای مشارکت علما در قدرت و سیاست را آزمود و در این راه توفیقهایی نمایان یافت.

سید حسن مدرس به سال 1278 ق در روستای «سرابه » از توابع اردستان چشم به جهان گشود و دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد. تمایل به دانش اندوزی و مطالعه در حوزه علوم دینی او را ابتدا به اصفهان و سرانجام به نجف رهسپار ساخت. مدرس حلقه درس استادان بزرگ روزگار خویش را درک کرد و پس از فت سال مجاهدت در نجف با کسب درجه اجتهاد به کشورش بازگشت و به تدریس پرداخت. شهرت خیره کننده اش در کلاسهای درس لقب مدرس را برای او به ارمغان آورد. او گذشته از تکاپوی علمی به سرعت به عرصه مبارزات سیاسی قدم گذاشت و به یک انجمن مخفی پیوست که حاج آقا نورالله برای مقاومت در برابر استبداد صغیر شکل داده بود و بدون وقفه تا سمت نایب رییسی همه مراتب آن را پشت سر گذاشت. او در این رهگذر بارها مورد تعرض هواداران استبداد قرار گرفت و تا آستانه تبعید پیش رفت. این رویدادها از مدرس چهره یک عالم سیاسی را ساخت که تا پایان راه جزء جدایی ناپذیر زندگی و شخصیت او شد.

بر اساس متمم قانون اساسی با تشکیل مجلس دوم می بایست «برای مراقبت در عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شرعیه » رهبران دینی و مراجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از عالمان که حامل صفاتی چون «مجتهد، فقیه، متدین و مطلع از مقتضیات زمان » بودند به مجلس معرفی می نمودند تا مجلس از میان آنها پنج نفر یا تعداد بیشتری را - به اقتضای عصر - به اتفاق آرا یا به حکم قرعه تعیین نموده، به ضویت بشناسد. در اجرای این اصل مراجع بزرگوار اسلام، آقایان عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی بیست تن را به مجلس معرفی نمودند که از جمله آنها آیت الله مدرس بود [حائری 1374: 13 - 19; ترکمان 1372: 3 - 5]. بدین ترتیب در نخستین جلسات مجلس دوم آقایان حاجی میرزا زین العابدین قمی به اتفاق آرا و آقایان سید ابوالحسن اصفهانی، حاجی میر سید علی حائری، سید حسن مدرس قمشه ای و حاجی امام جمعه خوئی به حکم قرعه انتخاب گردیدند. سپس مجلس طی تلگرافی از مدرس با عنوان «منتخبین علمای عظام در مجلس شورای ملی » دعوت به حضور در مجلس نمود. مدرس این دعوت را لبیک گفت و سرنوشتش را به نحو اجتناب ناپذیری با سیاست گره زد.

مدرس در عرصه سیاست خوش درخشید. در حالی که همطرازان او در غوغای جنجال برانگیز و فضای متلاطم سیاسی پس از مشروطه گم می شدند، او روز به روز چهره ای شاخصتر می یافت و به استعدادها و شگفتیهای خویش مجال بروز می داد. از ویژگیهای شایسته تحسین مدرس، اندیشه ائتلافی و توحید محور اوست. وی در برابر تضاد و تقابل سنت گرایان و نوخواهان که در ایران عصر قاجار آرام آرام نمود یافته بود و در مفاهیمی چون متقدم و متجدد، دیانت و سیاست، اسلامیت و ایرانیت و مانند آن بروز می یافت، همواره می کوشید تا مقولات مزبور را به گونه ای با یکدیگر پیوند دهد و به این نتیجه دست یابد که میهن دوستی و اسلامیت مکمل یکدیگرند نه متعارض هم. مدرس حتی از همان دورانی که در نجف بود از تضاد و تقابل در کشور رنج می برد و از همان زمان انتظار داشت با پیروزی مشروطه این تضادها رو به کاهش نهد [ترکمان 1375: 147 - 149] از همین رو برای چیرگی بر این معضل چاره می اندیشید. با ذکر نمونه ای از عملکرد آیت الله مدرس در مجلس دوم که برای سیاست خارجی امروز ما نیز درس بزرگی است، از این مقدمات گذر می کنیم.

در پی اصلاحات مورگان شوستر که بخشی از منافع روسها و هواداران آنها به خطر افتاد و آن دولت به ایران اولتیماتوم فوری داد، این سیاست بر نخبگان سیاسی بویژه نمایندگان آزادیخواه مجلس سخت گران آمد و مجلس از پذیرش آن سرباز زد. هماهنگ با تلاش ملی گرایان، علمای نجف بویژه خراسانی و مازندرانی نیز در واکنش به سیاست توسعه طلبانه روسیه طی فتاوایی، استفاده از امتعه روسی را تحریم نمودند. از آنجا که اجرای این حکم، بلافاصله واکنش متقابل روسها را در پی داشت و در نتیجه زیانهای هنگفت تجاری بر اقتصاد ایران و منافع ملی کشور وارد می آمد، وزارت خارجه از مدرس و امام جمعه خوئی برای ارزیابی پرونده و مناسبات بارزگانی ایران و روسیه دعوت به عمل آورد. مدرس هنگامی که به خسارات ناشی از این تحریم پی برد، دانست که در این مقطع می باید موضع دیگری گرفت و به گونه ای عاقلانه و دور از احساسات عمل کرد. لذا طی تلگرافی به مرحوم آخوند خراسانی که استاد وی نیز محسوب می گردید، خواستار لغو این فتوا شد. [ ترکمان 1375: 144 - 147]. این نمونه ای از عملکردها و مواضع مدرس در دوران بحرانی و پرآشوب پس از مشروطه بود. این صراحت و شجاعت و عقل و تدبیر او، از وی سیمای یک سیاستمدار ملی و مذهبی ترسیم کرد که هوشمندانه از میهن و دیانتش دفاع می نمود.

مدرس در مجلس سوم

پس از اولتیماتوم 1911 / 1291 ش. روسیه به ایران که به انحلال مجلس دوم و استقرار دیکتاتوری ناصر الملک منتهی گردید، سرانجام ناصر الملک نایب السلطنه در آستانه جنگ جهانی اول در برابر نیروی فزاینده آزادیخواهان و محافل سیاسی بویژه فعالیت انجمن ایالتی تبریز، تحولات روابط بین الملل و رسیدن شاه به سن بلوغ، ناگزیر فرمان انتخابات مجلس سوم را به نام سلطان احمد شاه صادر کرد و خود به سرعت کشور را ترک گفت. مراسم تاجگذاری احمد شاه به عنوان نخستین پادشاه پرورش یافته در دامان مشروطه، در میان موجی از شور و هیجان ملی با شکوه تمام برگزار شد.

بدیهی است که بریتانیا و روسیه با گشایش مجلس سخت مخالفت داشتند; چه با فعالیت مجلس، محافل آزادیخواهی ملی رونق می گرفت، مطبوعات آزادانه تر عمل می کردند، احزاب سیاسی فعال می شدند و در نتیجه مخالفت با مداخلات بیگانگان نضج می گرفت. بالاخره روسها موافقت نمودند که انتخابات در سایر نقاط ایران به شرطی جریان یابد که ابتدا در تهران افراد صالحی انتخاب گردند [اتحادیه نظام مافی 1371: 71]. نیک آشکار بود که منظور از افراد صالح شخصیتهای محافظه کار، بیطرف یا بی تفاوت است. به رغم تنگناها و موانع موجود، مجلس سوم در آذر 1294 / دسامبر 1914 به طور رسمی با حضور تنها 68 تن از نمایندگان که تا آن زمان خود را به تهران رسانده بودند، با نطق افتتاحیه احمد شاه گشایش یافت. جلسات رسمی یک ماه بعد آغاز گردید و در این فاصله سایر نمایندگان تدریجا به صف مجلس پیوستند. با این همه هیچ گاه تعداد کامل یعنی 136 نفر که قانون انتخابات پیش بینی کرده بود، گرد نیامدند [اتحادیه نظام مافی 1371: 82]. از ویژگیهای مجلس سوم حضور و مشارکت گسترده احزاب سیاسی بود که انتخابات را صبغه حزبی می بخشید. ترکیب و آرایش سیاسی نمایندگان به قرار زیر بود:

دموکراتها 31 نفر، اعتدالیون 29 نفر، هیات علمیه 14 نفر، بیطرفها که بعدها با دموکراتها ائتلاف نمودند 20 نفر [شمیم 1370: 552].

آیت الله سید حسن مدرس از حوزه انتخابیه تهران به نمایندگی برگزیده شد. او در جلسه اول مجلس، پس از انتخاب رئیس و نواب اول و دوم، بر اساس نظامنامه نمایندگان مجلس، به حکم قرعه برای رسیدگی به اعتبار نامه های وکلا به ریاست یکی از شعب شش گانه انتخاب گردید. گذشته از این، مدرس گروه نمایندگان هیات علمیه را در مجلس سوم رهبری می کرد.

هیات علمیه گروه نوظهوری بود که اکنون به جامعه سیاسی ایران می پیوست. این تشکل سیاسی را که اعضای آن یکپارچه از علما تشکیل می شدند، به دشواری می توان در قالبهای حزبی گذشته و آن روز ایران بویژه اعتدالی و دموکرات جای داد. در مقایسه با ادوار پیشین تعداد نمایندگان روحانی نیز در مجلس سوم آشکارا افزایش یافته بود.

در نگاه کلان نزدیک به 30 درصد از مجلس سوم به علما تعلق داشت و شاید همین عامل آنها را به سوی ایجاد یک تشکل سیاسی به منظور پیشبرد منظم و هماهنگ مبارزه سیاسی سوق داد تا از تشتت و پراکندگی دیدگاههای آنان جلوگیری نموده، انسجام و اتحاد آنان را به عنوان یک اقلیت تاثیرگذار بر روند رویدادهای کشور مبرهن سازد و این وظیفه ای بود که مدرس به دوش می کشید.

مدرس می اندیشید که آزادی و مشروطیت را به هر نحو ممکن باید پاس داشت، مجلس را همواره باز نگهداشت و از تضعیف و تجزیه آن سخت پرهیز نمود. او که ابتدا به عنوان یکی از علمای ناظر بر مصوبات مجلس دوم انجام وظیفه می کرد، اکنون به عنوان یک رهبر نواندیش سیاسی، مبارزه روحانیون را به گونه ای روشمند و قانونی به داخل مجلس کشانده بود; اقدامی که تا انقلاب اسلامی 1357، تلاشی بی سابقه و منحصر به فرد محسوب می گردید. به مدد چنین تشکیلات سیاسی بود که آنها می توانستند مواضع خویش را پیش ببرند.

اهداف هیات علمیه عبارت بود از: حمایت از فقرا و ضعفا که در مرامنامه دموکراتها بر آن تاکید شده بود، حفظ شریعت و قوانین اسلام و سازگار نمودن قانون با مقتضیات و مصالح کشور. به همین سبب آنها نسبت به اقتباس و ترجمه برخی از قوانین خارجی که به نظر می رسید چندان با موازین اسلامی هماهنگ نیستند، واکنش نشان می دادند [شمیم 1370: 109]. در سیاست داخلی آنها با تمرکز قدرت و اقتدار مطلق دولت و وزیران چندان موافق نبودند و مدرس از محدودیت اختیارات وزیران دفاع می کرد [سپهر 1326: 175]. در حوزه قضایی به اصلاح قانون عدلیه و قوانین جزا به این دلیل تمایل نشان می دادند که در حیطه وظایف علما بود. بنابراین در حوزه سیاست داخلی، این گروه بیشتر با دموکراتها کشمکش داشت و اساسا به مواضع راست گرایان محافظه کار (اعتدالیون) نزدیک بود; زیرا دموکراتها طیفی از روشنفکران با تحصیلات جدید بودند که به جدایی دین از سیاست اعتقاد داشتند.

مدرس; جنگ جهانی و مهاجرت

مجلس سوم در یکی از بحرانی ترین دوره های تاریخ معاصر ایران آغاز به کار کرد. از مهمترین عوامل بحران گسترش جنگ جهانی به قلمرو کشور، تلاش مستمر متفقین و متحدین برای پیوستن ایران به جرگه گروه بندیهای نظامی و اعلان جنگ به جبهه ائتلافی مقابل و تلاش ملی گرایان آزادیخواه برای بهره جستن از این شرایط و رهانیدن کشور از چنگال استیلاگر بریتانیا و روسیه به مدد همکاری با متحدین به رهبری آلمانها بود که به سقوط بی وقفه کابینه ها می انجامید. گذشته از این از یکسو فشار و مداخلات فزاینده قدرتهای متخاصم و نگرش ناهماهنگ جامعه سیاسی ایران، اتخاذ موضعی واحد در برابر جنگ را دشوار می ساخت و از سوی دیگر بروز قیامها و شورشهای ضد متفقین در سراسر قلمرو ایران و انزجار از روس و انگلیس نیز پیامدی جز ناپایداری سیاسی و گسترش ناامنی نداشت. طبیعتا چنین اوضاعی بر تصمیمات مجلس تاثیر مستقیم می گذاشت. اما به دلیل هراس از تعطیلی مجلس و به مخاطره افتادن امنیت ملی در پی مداخله قدرتهای خارجی، مجلس در جلسات علنی اساسا از پرداختن به سیاست خارجی که خود مبرمترین مساله کشور بود، احتراز داشت و تنها در جلسات خصوصی و غیرعلنی به گونه ای محدود از این مسائل سخن گفته می شد که آن هم در صورت مذاکرات مجلس انعکاس نمی یافت.

عمر مجلس سوم شاید از کوتاهترین ادوار قانونگذاری کشور، در سالهای حیات مجلس شورای ملی بود. از مجموعه نمایندگان این دوره 43 نفر طولانی ترین مدت یعنی 10 ماه و چند روز را در مجلس سپری نمودند، 15 نفر 7 تا 9 ماه، 11 نفر 3 تا 6 ماه، 9 نفر بین 2 ماه تا چند روز در مجلس حضور داشتند و 15 نفر یا به مجلس نرسیدند یا اعتبارنامه هایشان تصویب نشد [اتحادیه نظام مافی 1371: 82]. با این همه این مجلس دوران پرمشغله ای را پشت سر نهاد. مهمترین مصوبات مجلس سوم شامل قوانین مربوط به تشکیلات وزارت مالیه، سربازگیری، پست، محاکم تجاری، مالیات و مستغلات بود. بر اساس یکی از این مصوبات، قانون معروف «23 جوزا» مبنی بر اختیارات تام مورگان شوستر لغو شد و در پی آن فعالیت «مرنارد» و سایر کارشناسان بلژیکی از وزارت مالیه پایان یافت[ کی استوان: 94].

برخلاف سیاست داخلی، هیات علمیه در سیاست خارجی به حزب دموکرات گرایش داشت. دموکراتها اکنون با دامن زدن به احساسات ملی و مذهبی و برانگیختن آتش تنفر ایرانیان علیه متفقین (روس و انگلیس) و همچنین طرح لزوم دفاع از وطن و رهایی کشور با ایجاد کمیته های حزب دموکرات و گسترش فعالیت مطبوعاتی در سراسر کشور، جو مجلس و فضای سیاسی ایران را با خود همراه ساختند. آنان سرانجام توانستند با بسیج بسیاری از اقشار ملت رهبری مجلس را به دست گرفته، کابینه های متزلزل را علیه متفقین و تا حد زیادی به هواداری از آلمان و عثمانی برانگیزند. حزب دموکرات ارتباط کامل خود را با مهاجران ایرانی در بغداد، استانبول و برلن به وسیله تشکیل کمیته های حزبی در خارج از کشور برقرار ساخته، به مبارزات خود حالتی بین المللی بخشید.

دموکراتها در سیاست خارجی خواهان لغو فوری رژیم کاپیتولاسیون، قطع اداره امور پستی به وسیله خارجیان، استقلال در کلیه امور مالی و اداری و تلاش قاطع و آشکار دولت به منظور حفظ حاکمیت ملی و حفاظت از منافع کشور در برابر توسعه طلبی قدرتهای خارجی درگیر در جنگ بودند [گرانتوسکی 1363: 410]. هیات علمیه به رهبری سید حسن مدرس از آنجا که این سیاستها را با منافع ملی و مذهبی هماهنگ می یافت، به حمایت از آن پرداخت. کامیابی بزرگ حزب دموکرات، تشکیل کابینه به رهبری میرزا حسن مستوفی الممالک از هواداران متحدین و مبتکر سیاست بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول بود. به رغم این سیاست که بلافاصله به کلیه کارگزاران کشور و سفارتخانه های خارجی مقیم تهران ابلاغ گردید، جامعه سیاسی ایران نگرش همسان و همسویی نسبت به جنگ و لزوم مشارکت در آن یا پیوستن به یکی از دو بلوک بندیهای دول محارب را نداشت و در واقع حامل دیدگاههای متناقض بود. به طور کلی در میان طیف گسترده نخبگان سیاسی و فرهنگی کشور سه گرایش نسبتا متمایز وجود داشت:

دموکراتها که آشکارا خواستار اتحاد با قدرتهای مرکزی (متحدین) بودند، گروههای محافظه کار که نفع کشور را در یک موضع انفعالی می یافتند تا از این طریق متحدین را همراهی کنند و اعتدالیون که به اندازه دموکراتهای تندرو از دخالتهای روس و انگلیس برآشفته بودند و در انتخاب تاکتیک محتاطتر عمل می کردند. آنان اعتقاد داشتند که دشمنی آشکار با متفقین خطر استعمار کامل و تجزیه کشور را دربردارد [کاتوزیان 1372: 111].

به رغم پافشاری دولت ایران بر موضع بیطرفی، موقعیت ژئوپلیتیک این کشور، بویژه همسایگی با کانونهای بحران و دولتهای درگیر در جنگ (روسیه در شمال، انگلستان در هند و خلیج فارس و عثمانی در غرب) ، وجود منابع عظیم نفت در جنوب کشور و نیز منافع هنگفت اقتصادی سیاسی روسیه و بریتانیا در ایران، سرانجام جنگ به قلمرو ایران سرایت کرد. زیرا بیطرفی با استراتژی متفقین هماهنگ می نمود، اما با استراتژی نظامی متحدین از اساس تعارض داشت. عثمانی و آلمان می کوشیدند تا با اعلان جهاد مذهبی مسلمانان جنوب روسیه، ایرانیان و افغانها را مخاطب قرار داده، رهایی آنان را از سیطره استعماری و امپریالیستی متفقین نوید دهند و با گشایش جبهه ای جدید در شرق از فشار موجود بر جبهه های اصلی نبرد در اروپا بکاهند و با تسلط بر چاههای نفت ایران و ایجاد بلوا و قیام عمومی در هند امپریالیسم بریتانیا را از پای درآورند. فعالیتهای گسترده دموکراتها در پیوستن ایران به ائتلاف متحدین، تلاشهای وسیع شبکه جاسوسی آلمان، فتاوای جهاد علمای مذهبی در حمایت از عثمانی، تحرکات ژاندارمری ایران در هواداری از آلمان و در نتیجه وقوع یک رشته جنبشهای ضد متفقین در نواحی جنوب و نواحی مرکزی ایران بویژه در اصفهان، کرمان، شیراز، کرمانشاه و سواحل خلیج فارس و تسلط دموکراتها و طرفداران آلمان بر نواحی مذکور، اوضاع عمومی کشور را به سود متحدین (آلمان و عثمانی) تغییر داد. به تاثیر از این حرکت، در تهران دولت متمایل به متحدین مستوفی الممالک (کابینه دوم وی در زمان جنگ) به قدرت رسید که اغلب وزرای آن از هواداران آلمان محسوب می شدند. این دولت بلافاصله یک رشته مذاکرات محرمانه با آلمان و سرانجام یک معاهده دو جانبه برای پیوستن ایران به جنگ علیه روس و انگلیس امضا نمود. البته شرط اعلان جنگ ایران در این قرارداد، تشکیل یک ارتش آموزش دیده و مجهز یکصد هزار نفری با تامین کامل اسلحه و مهمات و منابع مالی آن از سوی آلمان و رسیدن ارتش آلمان به خاک ایران از قلمرو روسیه ذکر شده بود که معنایی جز شکست و عقب نشینی روسیه نداشت[ صفایی 1353: 149 - 159]. اما هنگامی که خبر این توافقات به محافل متفقین درز کرد، روسیه بلافاصله طی یک اولتیماتوم هراس انگیز اعلام داشت که در صدد اشغال پایتخت، تصرف تهران و سرکوب مخالفان است.

هنگامی که ارتش روسیه پیشروی به سوی تهران را آغاز کرد، در محافل سیاسی بویژه دولت و مجلس اندیشه انتقال پایتخت به اصفهان مطرح گردید و بلافاصله به اجرا گذاشته شد. به دستور مستوفی الممالک نمایندگان مجلس از تهران خارج گردیدند اما پیشاپیش آنها دموکراتها به عنوان پیشقراول تحقق اندیشه مذکور، در قم مستقر شدند. اندکی بعد بخشی از جامعه سیاسی و نمایندگان مجلس و برخی از اعضای ارشد هیات دولت به همراه سفیران عثمانی آلمان و اتریش در روز 23 آبان 1294 پایتخت را ترک گفتند. در همان حال شاه بار سفر بسته و با جواهرات سلطنتی و هیات دولت می بایست به آنها ملحق گردد. در اثنای این رویدادها هنگامی که متفقین انتقال پایتخت را جدی یافتند، به سرعت دست به کار شده، طی دیدارها و گفتگوهای طولانی شاه را به تجدید نظر در این اندیشه و اقامت در تهران تشویق نمودند. آنان اطمینان دادند که در صورت انصراف شاه و دولت، ارتش روسیه بازخواهد گشت و در صورت اصرار شاه به انتقال پایتخت، آنان محمد علی شاه را به تهران آورده، بر تخت خواهند نشاند. سرانجام طی یک رشته گفتگوها و مشورتهای فشرده شاه و هیات دولت از اندیشه عزیمت از پایتخت صرفنظر نمودند.

اما طیف گسترده ای از نخبگان سیاسی و فکری به همراه جمعی از مردم پایتخت که خطر اولتیماتوم را جدی و هراس آور تلقی می کردند، از تهران خارج گشته، در قم به انتظار پیوستن شاه و هیات دولت نشستند. در این میان حدود 41 تن از نمایندگان مجلس حضور داشتند. از این تعداد 20 نفر دموکرات، 8 نفر اعتدالی، 8 نفر بیطرف و 5 نفر از هیات علمیه بودند[ اتحادیه نظام مافی 1371: 171]. این جنبش که در تاریخ معاصر ایران به «مهاجرت » شهرت یافت بدین ترتیب رقم خورد. نمایندگان مهاجر اکنون اختلاف سلیقه را به کنار نهاده، جبهه متحدی مقابل دشمن تشکیل دادند زیرا به گفته کسروی «انبوهی از آزادیخواهان از دموکرات و اعتدالی در کوچیدن هم سخن بودند» [ کسروی 1371: 638] و مستوفی الممالک نیز تا قبل از شکست اردوی ملی (2) در ساوه و رباط کریم همچنان مشوق خروج از پایتخت بود.

به هر تقدیر نمایندگان دموکراتها بر اساس توصیه های مستوفی الممالک و با پشتیبانی نمایندگان دولت آلمان در قم، «کمیته دفاع ملی » را به منظور اعلان جنگ به متفقین تشکیل دادند. این کمیته در آغاز زیر سلطه مستقیم دموکراتها و شخص سلیمان میرزا اسکندری قرار داشت که وی به گونه ای دیکتاتوری آن را اداره می کرد. این روش به سرعت با واکنش منفی و ابراز انزجار نمایندگان سایر جناحها بویژه اعتدالیون و هیات علمیه مواجه گشت. در نتیجه اندکی بعد طی یک رشته دیدارها و گفتگو با دموکراتها و نمایندگان آلمان، بویژه پس از قطعی شدن انصراف شاه و هیات دولت از پیوستن به نهضت مهاجرت، در ترکیب هیات مدیره کمیته دفاع ملی تغییراتی صورت یافت که طی آن نمایندگان جناحهای دیگر و از جمله سید حسن مدرس در راس آن قرار گرفتند. با ترکیب جدید، فعالیتها و اقدامات کمیته دفاع ملی رونق تازه ای یافت. بدین ترتیب در 30 آبان 1294 / 22 نوامبر 1915 در جلسه ای با حضور تمام نمایندگان، چهار نفر از چهار جناح موجود در مجلس سوم با اختیارات تامه به جای سلطه انحصاری دموکراتها انتخاب گردیدند. این چهار تن عبارت بودند از: میرزا محمد صادق طباطبایی (اعتدالی) ، شاهزاده سلیمان میرزا اسکندری (دموکرات) ، سید حسن مدرس (هیات علمیه) ، نظام السلطان (از گروه بیطرف مجلس) [ سپهر 1326: 247].

کمیته دفاع ملی طی یک اعلان عمومی از همه اقشار ملت جهت پیوستن به نهضت آزادیخواهی ملی دعوت به همکاری نمود. متحد المال به عموم ولایات:

خدمت علمای اعلام، تجار و اصناف، هیات عالی اجتماعیون، کمیته های ایالتی ولایتی و محلی دموکرات ایران امروز که بقای دیانت، اسلامیت و اساس ملیت و تاج و تخت سلطنت به واسطه اقدامات اجانب در خطر است. برای سعادت در مقابل فشارهای قطعی اجنبی جز اتحاد و اتصال تمام عناصر صالح مملکت وسیله در دست نیست، علیهذا لازم است ایرانیان عناوین و اسامی مختلفه را از اجتماعات خود دور و بدون رعایت نام اعتدالی یا دموکرات یا غیر آن، متحدا و متفقا برای دفاع دین و وطن و تاج و تخت سلطنت متحد و همقدم بوده، از اختلافات اسامی که شاید سبب تولید اختلافات باشد پرهیز کرده، همگی در تحت عنوان مدافعین وطن به انجام وظیفه ملی و وطنی خود قیام نمایند. از طرف عموم مهاجرین: مدرس، طباطبایی، نظام السلطان، سلیمان بن محسن [سپهر 1326: 249].

کمیته دفاع ملی سرانجام با بسیج امکانات موجود و با کمک تدارکات آلمانها، به اعزام نمایندگانی به ایالات کشور جهت جلب همکاریها و پشتیبانی های آنان دست زد. همچنین با سازماندهی مجاهدین و داوطلبان محلی و نیروهای ژاندارمری یک نیروی نظامی تشکیل داد. کمیته یک روزنامه نیز منتشر نمود و نخستین سازمان «شیر و خورشید سرخ ایران » را بنا نهاد. اما ارتش ملی به زودی در یک جنگ نابرابر در مقابل قشون روسیه که در تعقیب آنان بود، شکست خورد و قم در خطر محاصره قرار گرفت.

با فروکش کردن خطر اشغال پایتخت، دولت مستوفی الممالک به ناگزیر با متفقین جهت انعقاد یک رشته معاهدات سیاسی به گفتگو نشست. لذا طی تلگرافهای متعدد خطاب به نمایندگان مجلس خواستار بازگشت آنان به تهران گردید. در همان حال مؤتمن الملک، رئیس مجلس، نیز پیامهایی به همین منظور به قم مخابره کرد. علاوه بر این دولت سفرایی برای گفتگوی حضوری جهت متقاعد ساختن نمایندگان برای پایان دادن به جنبش مهاجرت به قم اعزام کرد. اما از این مذاکرات و مکاتبات نتیجه ای حاصل نشد و نمایندگان قدم در راهی گذاشته بودند که بی بازگشت تلقی می گردید. اینک به یکی از جوابهای آنان خطاب به رئیس مجلس در تاریخ 3 آذر 1294 اشاره می کنیم که خود نمایان کننده زاویه نگرش مهاجران به تحولات تهران است:

خدمت جناب مستطاب اجل اکرم عالی آقای مؤتمن الملک رئیس مجلس شورای ملی و آقایان نمایندگان محترم دام اجلالهم. تلگراف مبارک زیارت شد. چون مرقوم شده بود از طرف ریاست وزرای عظام نیز مراتب اظهار شده، تاخیر جواب به ملاحظه وصول تلگراف حضرت معظم الیه بود. دیشب به وسیله تلگراف حضوری از نظریات هیات دولت مستحضر گردیده، جواب منتفی داده شد که البته خاطر محترم عالی و آقایان نمایندگان از مدلول آن مستحضر شده است. البته تصدیق خواهید فرمود مراجعت نمایندگان و مهاجرین قبل از اینکه نتیجه قطعی اقدامات هیات دولت معلوم و مکشوف شود حرکت بی نتیجه خواهد بود. اینکه فرمودند لازم است وکلا مراجعت کرده به ایفای وظایف خود بپردازند، با رفع علت رفع معلول طبیعی است، با پیش آمدهای چند روز قبل که علت تصمیم اعلیحضرت همایونی به حرکت، باعث مهاجرت وکلا شد مادامی که قشون روس مراجعت نکرده است، علت رفع نشده و مهاجرین نمی توانند به هیچ وجه اطمینان از توقف در تهران داشته باشند، به آزادی به ایفای وظایف خود مشغول باشند. فعلا که هیات دولت مشغول مذاکرات (با متفقین) است با اعتماد کاملی که افراد نمایندگان و عموم مردم به شخص آقای رئیس الوزراء داشته، افکار و اقدامات ایشان را یگانه وسیله سعادت ایران و حل مشکلات مملکت دانسته، انتظار نتیجه عملیات و تصمیمات ایشان را دارند. البته پس از رفع علت به اهتمام حضرت معظم، فوری حرکت و معاودت خواهند کرد. نمره 3، از طرف عموم نمایندگان محمد صادق طباطبایی، مدرس، سلیمان محسن، نظام السلطان [حائری 1373: 199 - 200; اسناد 1373: 52 - 53].

مهاجرین در تلگرافهای دیگر خود مراجعت به پایتخت را منتفی دانستند. آنان همچنین به دولت درباره ائتلاف با متفقین، سخت هشدار دادند و تاکید کردند که اعلان جنگ به عثمانی - اگر چه به عنوان شایعه - به قدری وحشت آور است که عالم اسلامی را جریحه دار و پشت اسلام طلبان و آزادیخواهان را به لرزه خواهد آورد. امضاکنندگان این تلگراف که یکی از آنها مدرس بود خواستار تکذیب فوری این «تهمت ضد اسلامی » یعنی ائتلاف با متفقین گردیدند. البته در این باره علمای مقیم نجف از جمله آیت الله سید مصطفی کاشانی، محمد باقر قمی، مهدی خراسانی و . . . طی تلگرافی به احمد شاه و رئیس مجلس شورای ملی نسبت به عواقب این پیمان شدیدا اعتراض نمودند [حائری 1373: 202 - 211].

مدرس در اصفهان

با شکست اردوی ملی در ساوه و رباط کریم و تهاجم ارتش روسیه به سوی قم، کمیته دفاع ملی طی یک اعلان عمومی، کلیه مهاجران را جهت عزیمت به اصفهان فراخواند. مدرس به همراه حسن اعظام قدسی، سید فاضل کاشانی و نواب یزدی آخرین کاروان مهاجرین از قم به اصفهان را تشکیل می دادند. این گروه چنان که حسن اعظام قدسی در خاطراتش نوشته است، مدتی بدون آذوقه و تدارکات در بیابانهای جنوبی قم راه اصفهان را گم کرد و پس از چندی سرگردانی و طی نزدیک به سه تا چهار فرسنگ در بیراهه، سرانجام به پاسنگان و از آنجا به اصفهان رسید [اعظام قدسی 1349: 321 - 322]. در این میان تعدادی از وکلای مهاجر به پیام دولت و مجلس لبیک گفته، به تهران بازگشتند.

شهر اصفهان از آغاز جنگ جهانی یکی از کانونهای فعال و پرشور جنبش آزادیخواهی ملی محسوب می گردید. همزمان با ورود مهاجرین به اصفهان، دموکراتها و هواداران آلمان بر اوضاع شهر تسلط داشتند. کنسولگریها، شعبات بانک شاهی، تلگرافخانه ها و دیگر مؤسسات متفقین به تصرف آزادیخواهان درآمده و اتباع روس و انگلیس از این دیار گریخته یا اسیر شده بودند. فراموش نکنیم که بخش بزرگی از این پیروزیها مرهون رادمردیها و تلاشهای مجدانه حاج آقا نورالله و دیگر علمای مجاهد بود که در مساجد و محافل مذهبی با اشاعه اندیشه اتحاد اسلامی و جهاد علیه دشمنان استقلال ایران، مردم را به قیامهای ضد متفقین برانگیخته بودند. در چنین شرایطی ورود مدرس به اصفهان که به اذعان منابع نقش مسلطی در هدایت کمیته دفاع ملی داشت [کسروی 1371: 658] با استقبال و هیجان مضاعفی همراه شد.

مدرس بر روند تحولات اصفهان تاثیر جدی نهاد. قبل از ورود مهاجرین به شهر، مجمع سیالی موسوم به «انجمن عالی » برپا گشته بود که در آن دست کم دو تن از برجستگان هر طبقه حضور داشتند. این انجمن برای اداره امور اصفهان به طور متناوب در منزل یکی از اعضا تشکیل جلسه می داد. انجمن عالی صندوقی به نام «اعانه ملی » ترتیب داده بود که کارگزاران آن با نهایت شدت و سرسختی - اگر نگوییم به شیوه اخاذی - از مردم وجوهات دریافت می کردند. هنگامی که مدرس و یارانش، نواب وکیل یزد و حاج اسماعیل از این عمل ناپسند اطلاع حاصل نمودند، به سرعت در مقام مذمت برآمدند. آنان بلافاصله با رؤسای انجمن عالی وارد گفتگو شده، سرانجام دریافت وجه اعانه از مردم را به این شیوه خلاف دانستند و مایه رنجش قلوب مردم از آزادیخواهان شمردند. از آن پس گرفتن اعانه نیز متوقف گردید. در یزد هم این رویه ادامه داشت که با تذکر این گروه پایان یافت [اعظام قدسی 1349: 324 - 325].

شایان ذکر است، در این فاصله دولت مستوفی الممالک که در بازگرداندن مهاجرین و توافق با متفقین آشکارا ناکام مانده بود، سقوط کرد و کابینه «حسن تفاهم و هوادار روس و انگلیس » به رهبری فرمانفرما صحنه گردان عرصه سیاست کشور گردید. وی نیز در ادامه تلاشهای مستوفی الممالک با وعده وعیدهای فراوان مهاجرین را به تهران فراخواند. اما از این دعوتهای مستمر کمتر نتیجه گرفت. فرمانفرما که اینک می دانست رهبران مذهبی بویژه مدرس، حاج آقا نورالله و طباطبایی از نفوذ و اعتبار بی بدیلی هم در شهر اصفهان و هم در میان طیفهای گوناگون مهاجران برخوردارند، به حکمران اصفهان نوشت که با شخصیتهای نامبرده در این باب مذاکره نماید:

آقای سردار اشجع تلگراف مرا خودتان ببرید. با حجت الاسلام حاج آقا نورالله و مدرس و طباطبایی و چند نفر دیگر از اهالی صحبت کرده و عرضهای بی غرضانه مرا با آنها اظهار نمایید. اگر قبول کردند و حاضر شدند که من هم دنباله کار و اقدامات را کاملا بگیرم و فکری به حال مردم و این مملکت بدبخت بکنم و اگر حاضر نشدند و باز اثر حرفهای لیره گیرها و فواید شخصی در مزاج محترم آقایان بیشتر شده، به حکم اجبار والا ناچار به سکوت می شوم تا آقایان اضافه بر امتحانات هفت هشت ساله و امتحانات عراق (اراک) ، ساوه و رباط کریم یک امتحان دیگر هم در اصفهان بنمایند و به قوه اجبار قشون اجنبی را به وسط خاک ایران که اصفهان باشد دعوت نمایند. بیش از این عرضی ندارم و می گویم:

دست بیچاره چون به جان نرسد

چاره جز پیرهن دریدن نیست

«فرمانفرما»

[اعظام قدسی 1349: 328; باستانی پاریزی 1354: 226 - 227].

فرمانفرما برخلاف آنچه ادعا نمود هیچ گاه سکوت اختیار نکرد. بلکه مهاجران را عناصر مفسده جو، آشوب طلب و جیره خوار اجانب برشمرد و سردار اشجع و هواداران متفقین را به سرکوب و پراکندن مهاجران ترغیب نمود. اما مهاجران دست به مقاومت زده، کوشیدند آرامش را به شهر بازگردانند و برای این منظور هیات علمیه به رهبری مدرس فعالانه تر وارد عمل شد. جلسات مستمری در منزل مدرس، حاج آقا نورالله و حاج آقا جمال به منظور یافتن یک راهکار یا مکانیسمی برای استقرار نظم و پاسداری از امنیت شهر تشکیل دادند تا از هر اقدامی که به بلوا و آشوب یا تهاجم ارتش متفقین دامن بزند، اجتناب ورزند. با این همه متفقین که اینک می دیدند، اندیشه انتقال پایتخت در حال تحقق یافتن است و اصفهان به پایگاه نهضت آزادیخواهی ملی و کانون جنبش ضد بریتانیایی و ضد تزاری تبدیل شده است، از دو سوی شمال و جنوب به این شهر تهاجم بردند. واکنش مهاجرین و مجاهدین ملی و از جمله شخص مدرس زیمت به سوی کرمانشاه بود; شهری که اکنون به دست دموکراتها و هواداران آلمان اداره می شد و گذشته از آن در مجاورت قلمرو عثمانی قرار داشت که از یکسو می توانست از طرف ارتش عثمانی در برابر قشون کشی متفقین تحت پوشش قرار گیرد و از سویی دیگر در صورت بروز مخاطرات حاد مهاجران می توانستند از طریق آن به خاک عثمانی پناه برند.

مدرس برای برخی امور، بویژه سامان دادن به مجاهدین داوطلب محلی و تدارک وسایل سفر به کرمانشاه به انتظار حاج آقا نورالله نشست تا به اتفاق وی به آن دیار سفر کنند. او از هر یک از بزرگان اصفهان که شخصا می شناخت، برای پیوستن به اردوی ملی دعوت به عمل آورد. اما سرانجام چند روز بعد در حالی که لباس رزم در بر کرده، تفنگ آلمانی به کمر بسته بود تنها به کرمانشاه عزیمت کرد [مدرسی 1358: 60].

او در سراسر این مسیر همه اقشار ملت را خطاب قرار داد. اعلام می داشت «مخفی شدن مردانگی نیست به میدان بیایید» . (3) مدرس همچنین به تمام ولایات ایران نامه نوشت و تقاضا کرد که هر آنچه در توان دارند بر کف اخلاص نهند و به کرمانشاه نیروی کمکی اعزام کنند. مدرس در مسیر حرکتش از تهران تا کرمانشاه همه جا مردم کشورش را به پایداری می خواند و به لزوم جلوگیری از گزند تهاجم متجاوزین دعوت می کرد [باقی 1370: 197].

مدرس در نخستین کابینه دولت موقت

خروج از اصفهان و تمرکز مهاجران و آزادیخواهان در کرمانشاه مقدمه تشکیل یک دولت موقت بود. در این فاصله تحولات مهمی در دیپلماسی آلمان در ارتباط با ایران رخ نمود که مهمترین آن فراخوانی سفیر پیشین و اعزام دکتر واسل به جای وی و نادلنی به عنوان سازمان دهنده اردوی ملی بود. سران مهاجر در این فاصله با شخصیتهای مهم کشور برای اداره امور اجرایی مهاجرت گفتگو نمودند. تا آنکه سرانجام با رضاقلی خان نظام السلطنه به توافق رسیدند. وی پس از دریافت تضمین نامه هایی از نمایندگان آلمان، ریاست مهاجرین را بر عهده گرفت. پس از یک رشته مذاکرات جنجالی و دامنه دار ملیون دریافتند که برای استمرار این نهضت می باید به تشکیل سازمانهای سیاسی و نهادهای حقوقی دست زنند تا بر مبنای آن بتوانند با متحدان خود (آلمان و عثمانی) گفتگو و همکاری نموده، علیه روس و انگلیس اعلان جنگ دهند و تضمینهایی برای نجات و استقلال میهنشان از دول متحد دریافت دارند. بر همین اساس نخستین کابینه دولت ملی به ریاست نظام السلطنه در کرمانشاه شکل گرفت. در کنار دولت موقت مجمعی موسوم به «مجلس نمایندگان ملی » نیز تاسیس شد که همه وکلای مهاجر مجلس سوم در آن عضویت داشتند (4) . این مجلس می بایست دوشادوش دولت ملی امور قانونگذاری و نظارت بر حسن جریان امور را بر عهده می گرفت. ریاست این مجلس بر عهده سید محمد صادق طباطبایی بود.

سید حسن مدرس، چنان که پیشتر گفتیم، آخرین گروه از نمایندگان مهاجر بود که از اصفهان عزیمت کرد. او در مسیر راه که از قضا مصادف با فصل زمستان بود، مدتها با برف و بوران و سرما دست و پنجه نرم کرد تا سرانجام در 15 جمادی الاول 1334 ق. خود را به کرمانشاه رسانید. روز بعد در منزل محمد علیخان کلوپ از نمایندگان دموکرات مجلس سوم جلسه ای به ریاست مدرس برگزار گردید و مقرر شد تا ریاست دولت ملی مستقیما در جلسات حضور یافته، با نمایندگان تبادل نظر نماید [اعظام قدسی 1349: 369]. تا دولت موقت بتواند به آسانی وزرای نخستین کابینه را به درستی شناسایی و معرفی کند. در این کابینه حاج شیخ اسماعیل گیلانی، یکی از نمایندگان روحانی مهاجر و از اعضای فعال هیات علمیه، برای وزارت معارف و اوقاف معرفی گردید[دولت آبادی 1330: 333] اما او ظاهرا قبول مسئولیت نکرد [احرار 1352: 643].

اندکی پیش از این، نظام السلطنه از نهاوند در تاریخ 29 ربیع الاول 1334 تلگرافی برای مدرس مخابره نمود تا از شایستگی و توان او در سازماندهی نهضت مهاجرت بهره گیرد. متن تلگراف به شرح زیر است:

خدمت با سعادت جناب مستطاب ملاذ الانام آقای مدرس و سایر آقایان عظام هیات علمیه دامت برکاتهم، نظر به اینکه هدف جنابعالی فداکاری و حفظ روابط با دول متفقه است و آقایان محترم دموکراتها هم تشریف آوردند، علیهذا متمنی است جنابعالی به زودی تشریف بیاورید و بعضی تشکیلات هم که باید داده شود به توجهات ذوات مقدسه به خوبی انجام گیرد و البته در سرعت حرکت عجله خواهید نمود. نظام السلطنه 29 ربیع الاول 1334، نهاوند. [اعظام قدسی 1349: 340].

اما از آنجا که این تلگراف زمانی فرستاده شد که مدرس هنوز خود را به مقر دولت ملی نرسانده بود، لذا بی جواب ماند و این تاخیر فراوان او از یکسو و تهاجم قوای تازه نفس ارتش روسیه به فرماندهی ژنرال باراتف به همدان و کرمانشاه از سویی دیگر سبب شد تا مدرس چندان که باید در کابینه نخست دولت ملی مشارکت چشمگیری نداشته باشد. البته عامل مهمتر ناپایداری این دولت آن بود که بلافاصله پس از تشکیل کابینه، در حالی که هنوز نخستین جلسه هیات وزرا رسما گشایش نیافته بود، به دلیل خطر محاصره کرمانشاه به داخل قلمرو عثمانی عقب نشست.

منازعات سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و در نتیجه بروز اختلاف نظرها که در جریان تشکیل نخستین کابینه ملی خود را نشان داد، از شکنندگی جنبش مهاجرت حکایت می کرد و از آنجا که دولت موقت از هر سو در ورطه سقوط یا محاصره قرار داشت، چنین وضعیتی طبیعتا قابل استمرار نبود. لذا به هنگام عقب نشینی از کرمانشاه سران مهاجر تصمیم گرفتند برای پیشبرد نهضت آزادیخواهی ملی و جنبش استقلال میهن، اختلاف آرا و تمایلات حزبی و جناحی را به کنار نهاده، متحد و یکپارچه به سوی هدف بتازند. بر همین اساس مهاجرین طی یک نشست اضطراری در قصر شیرین کلیه احزاب (دموکرات، اعتدالی، هیات علمیه) و همچنین کمیته دفاع ملی را منحل ساخته، به جای آن در سازمانی موسوم به «جمعیت مدافعین وطن » [دولت آبادی 1330: 363 - 365]. به تاریخ 21 جمادی الاول 1334 ق. گرد آمدند. به هر تقدیر این سازمان تازه بنیاد در پی تهاجمات بی امان ارتش روسیه که می کوشید در بین النهرین به قوای انگلیس بپیوندد، بغداد را به اشغال درآورد و به داخل خاک عثمانی پناه برد.

مدرس در عراق; تبانی با نظام السلطنه یا دفاع از وطن

با ورود مهاجرین به عراق، والی بغداد آنان را در انتخاب محلی برای آسایش و استراحت آزاد گذاشت. مهاجرین ایرانی شهر مذهبی کاظمین را برای اقامت موقت در نظر گرفتند. در بدو ورود به این شهر جمع فراوانی از علما و مراجع ایرانی مقیم عتبات از جمله آقایان شیخ محمد طالقانی، حاج سید مصطفی مجتهد کاشانی، صدر اصفهانی، نائینی و سید ابوالقاسم مجتهد کاشانی از نجف عزیمت نموده، با علم معرف «حیدری » و جمعی از مجاهدان داوطلب به استقبال آنان شتافتند. اندکی بعد هیاتی از بلندپایگان نظامی دولت عثمانی و در راس آن انور پاشا، وزیر جنگ آن کشور، نیز به کاظمین وارد شده با مهاجرین به گفتگو پرداختند. در این دیدارها از لزوم انسجام و اتحاد مسلمانان و استمرار دفاع از کیان اسلامی تا نابودی خصم سخن رفت و هدایایی میان طرفین مبادله شد.

دیدارها و گفتگوهای جداگانه ای که انور پاشا در این سفر با نظام السلطنه و برخی از بلندپایگان مهاجر نظیر مدرس ترتیب داد، به زودی به یک جنجال بزرگ سیاسی تبدیل شد. زیرا چنان شهرت یافته بود که مدرس و نظام السلطنه در یک تبانی آشکار با انور پاشا به منافع ملی و آرمان نهضت مهاجرت پشت پا زده اند و با انعقاد معاهدات سری، دستاورد جنبش آزادیخواهی ملی ایرانیان را به ثمن بخس فروخته اند. گفته می شد در این معاهدات دست کم دو اصل خطرناک و خائنانه وجود دارد که استقلال و تمامیت ارضی و سیاسی ایران را به مخاطره خواهند افکند. این دو ماده عبارت بودند از: یکم، دولت ایران هیچ امتیازی به هیچ دولت دیگری بدون اجازه دولت عثمانی نمی تواند واگذار نماید. دوم، دولت ایران خلیفه اعظم بودن سلطان عثمانی را بپذیرد. ماده دوم که آشکارا هویت مذهبی ایرانیان را نشانه گرفته بود با واکنش جدی و غیر قابل گذشت رهبران دینی و مراجع شیعه مواجه می گردید.

در غوغای این مباحثات حتی سخنانی شبیه این مضمون از مدرس به حمایت از معاهدات فوق در محافل بغداد انتشار یافت:

باید از موقع استفاده کرد. اینگونه قرارداد معلوم نیست آخرش به کجا خواهد کشید، ما باید فعلا به هر راهی هست رضایت دولت عثمانی و سران مؤثر آنها را جلب کنیم تا از این راه مملکت را نجات دهیم. [اعظام قدسی 1349: 376].

این سخنان و اخبار مربوط به زد و بندهای پنهانی با دولت عثمانی به یکباره فضای مهاجرت را تیره گون، وهم آلود و انفجارآمیز ساخت و موجی از هراس و سرخوردگی بر مهاجرین سایه افکند. هنگامی که مخالفت علما و جمعیت مدافعین وطن بالا گرفت، مدرس و نظام السلطنه عموم مهاجرین، نمایندگان و علما را گرد آورده طی سخنان مبسوطی این اخبار را یکسره تکذیب نمودند. آنان این رخداد را شایعه پراکنی مخالفان عظمت ایران به منظور مسموم ساختن فضای مهاجرت و پراکنده ساختن یاران مهاجر دانستند. آنها با این واکنش به موقع، روحیه از دست رفته را تجدید نمودند و به عموم مهاجران نوید دادند که به زودی به ایران باز خواهند گشت. همچنین تاکید ورزیدند که چنین قراردادی در آتیه با اعزام سفیر دولت ملی به استانبول و برلن با مقامات عالی رتبه آلمان و عثمانی به امضا خواهد رسید.

در کوران این حوادث یکی از بزرگترین رویدادهای جنگ جهانی اول به وقوع پیوست و آن پیروزی قاطع ارتش عثمانی بر نیروهای متفقین در بین النهرین و نجات بغداد از خطر حتمی سقوط بود. در پی این پیروزی درخشان، اردوی ملی ایران تجدید سازمان یافت و به همراه قشون عثمانی تحت فرمان علی احسان بیک به داخل ایران پیشروی نموده، قوای روسیه را تا همدان و قزوین عقب نشاندند و جمعیت مدافعین وطن و نظام السلطنه به سرعت بر مناطق فتح شده استیلا و استقرار یافتند.

مدرس و بازسازی دولت ملی; کابینه دوم

با ورود مجدد مهاجران به کرمانشاه، دومین کابینه ملی تشکیل گردید. سازمانهای سیاسی بازسازی شدند. یک ارتش ملی مرکب از داوطلبان محلی، رزمندگان ایلی، بقایای ژاندارمری با کمکهای تسلیحاتی و تدارکاتی آلمانها تحت فرماندهی کل، نظام السلطنه، شکل گرفت. برای ایالتها و مناطق فتح شده حکمرانان جدید منصوب شدند و به سرعت در سراسر حوزه فرمانروایی دولت ملی، بویژه در راهها و مسیرهای مواصلاتی، امنیت برقرار گردید. دولت موقت به عنوان تنها حاکمیت مشروطه و ملی ایران با نام سلطان احمد شاه، پادشاه دربند و قربانی مداخلات روس و انگلیس، حکومت خویش را آغاز کرد و کوشید تا نمونه ای از یک دولت مطلوب و موفق را ارائه نماید و در صورت امکان قلمرو حاکمیتش را در سراسر ایران گسترش دهد. عملکردها و سیاستهای داخلی و خارجی این دولت را از آنجا که به این گفتار چندان مربوط نیست به مجالی دیگر می سپاریم[ ملایی 1378] و تنها نقش مدرس را به گفتگو خواهیم گذاشت.

نظر به تواناییها و شایستگی های مدرس، وی در کابینه دوم دولت ملی که نزدیک هشت الی نه ماه ادامه یافت، به سمت وزارت عدلیه انتخاب گردید. مدرس علاوه بر کابینه ملی در جلسات و هیات نمایندگان و گردهمایی روحانیون در کرمانشاه برای گفتگو و تصمیم گیری در امور جاریه و یافتن راهکارهای مناسب و مقتضی، فعالانه مشارکت داشت و از آنجا که سید محمد صادق طباطبایی (نماینده اعتدالی مجلس سوم و عضو کمیته دفاع ملی و سپس رئیس هیات نمایندگان) اکنون به عنوان سفیر دولت ملی به استانبول ماموریت یافته بود، مدرس این جلسات را اداره می کرد [دیوان بیگی 1351: 70].

گذشته از این، مدرس این سیاستمدار مذهبی و عقل گرا، در سراسر سفر مهاجرت نشان داده بود که همواره منافع ملی و مذهبی ایرانیان را بر هر امر دیگری مقدم و مسجل می شمارد. واقعیت امر این است که او برخلاف برخی نمایندگان جناحهای دیگر هیچ گاه به منازعه یا کشاکش بر سر قدرت یا منافع حزبی و گروهی به اختلال یا کارشکنی در امور مهاجرت، چنان که برخی به آن سخت عادت داشتند، نپرداخت. از همین رو او همواره نماینده ای واقع بین و مورد اعتماد و احترام همگان بود و در بازسازی و شکوفایی دولت ملی سهمی آشکار داشت. چنان که نظام السلطنه براساس خاطرات رضا علی دیوان بیگی در امور داخلی ظاهرا با سید حسن مدرس به مشاوره و گفتگو می نشست [دیوان بیگی 1351: 71].

نیک پیدا بود برای دولت ملی، که اکنون از هر سو در خطر تهاجم دشمنان و مخالفان قرار داشت، عاجلترین اقدام تقویت ارتش ملی با جمع آوری نفرات و بسیج امکانات و منابع بود تا موجودیت دولت ملی و مرزهای آن را از گزند لشکرکشیهای متفقین، بویژه روسها از شمال و انگلیسها از جنوب پاسداری کند. دولت ملی سرانجام توانست با کمک اسلحه و تدارکات آلمان نیروی نسبتا مجهزی در مقایسه با دولت مرکزی ایران فراهم آورد. به دستور نظام السلطنه تمام مهاجرین اعم از وزرا و نمایندگان مجلس می بایست هفته ای چند روز به نوبت در سربازخانه ها حضور یافته، تعلیمات نظامی فرا می گرفتند. مدرس نیز در همین راستا در سربازخانه و نیز هنگام اعزام قشون به جبهه های نبرد، در میدان حاضر می شد و با تلاوت آیات جهاد از قرآن کریم و قرائت نطقهای پرشور، سربازان را به مجاهدت و جانبازی در راه دین و وطن ترغیب و تحریک می نمود. به تاسی از وی روحانیون دیگر نیز به اقدامی مشابه دست می زدند [سپهر 1326 ج 2: 838 - 839].

از فعالیتهای دیگر مدرس باید از خدمات اجتماعی او و به طور مشخص حضورش در هیات مدیره سازمان «شیر و خورشید سرخ ایران » یاد کرد[ اعظام قدسی 1349: 397 - 398]. این نخستین سازمان از این دست بود که ابتدا مهاجرین ایرانی آن را شکل دادند و تنها پس از پایان مهاجرت این مؤسسه در دوره رضا شاه نوسازی و اعتبار بین المللی کسب نمود. به هر تقدیر از فعالیتهای این سازمان در کرمانشاه تاسیس یک بیمارستان در محل کنسولگری انگلیس بود که در آن شرایط علاوه بر درمان مجروحان و آسیب یافتگان جنگی به مداوای بیماران محلی نیز می پرداخت.

هر چند مدرس در استمرار و استقرار دولت ملی نقش برجسته ای ایفا می کرد اما عمر این دولت مستعجل به سرعت به سر آمد. اعلان جنگ آمریکا به متحدین و پیوستن کشورهای شرق اروپا به جرگه ائتلاف متفقین، جبهه های گسترده ای در سراسر جهان علیه آلمان، اتریش، مجارستان و عثمانی گشود. بروز شورشهای فراگیر و جنبشهای تجزیه طلبانه در قلمرو عثمانی و پیشروی ارتش انگلیس در بین النهرین، سرانجام در ایران نیروهای عثمانی را - که اینک در معرض یک محاصره جدی قرار گرفته بودند - به عقب نشینی واداشت. در پی عقب نشینی سریع ارتش عثمانی به فرماندهی علی احسان پاشا، از آنجا که دولت ملی توان کافی برای مقابله با سپاه روسیه و نیروهای انگلیس را نداشت، به ناگزیر دولت ملی و مهاجران نیز در خاک عثمانی پناه گرفتند. البته به دلیل فعالیت گسترده جاسوسان و تنگناهای فراوان سیاسی امکان صدور گذرنامه برای مسافرت به استانبول جهت عموم مهاجرین برای دولت عثمانی فراهم نبود. در نتیجه دولت عثمانی به یک گزینش دست زد و تعداد محدودی گذرنامه مخصوص و معتبر سیاسی صادر نمود که یکی از مهمترین آنها آیت الله مدرس بود و بقیه مهاجرین ناچار به اوطان خویش بازگشتند.

مدرس در راه استانبول

اندکی پس از ورود مهاجرین به خاک عثمانی، نوروز سال 1296 ش. از راه رسید. در همین اثنا انقلاب 1917 روسیه به وقوع پیوست و تمرد و نافرمانی در صفوف ارتش روسیه گسترش یافت. انگلیسی ها با اغتنام فرصت، به وسیله نیروی پلیس جنوب تمام کانونهای آزادیخواهی ملی و جنبشهای ضد متفقین ملت ایران را در شهرهایی چون کرمان، سواحل خلیج فارس، شیراز، اصفهان، کرمانشاه و . . . به سختی سرکوب نموده، سراسر ایران را تحت اشغال نظامی درآوردند. طبیعی بود که در این فضا مجالی برای بازگشت مهاجران - که در سراسر دوران مبارزه خود به انگلیسی ها اعلان جنگ داده بودند - باقی نمی ماند. لذا آنان تا تثبیت اوضاع کشور و آشکار شدن نتیجه جنگ موقتا راه استانبول را در پیش گرفتند.

مهاجرین در ادامه سفر ابتدا به کرکوک فرستاده شدند. اندکی بعد دولت عثمانی از میان خیل عظیم آن تنها از بیست و چند تن با نام و مشخصات به عنوان میهمان به استانبول دعوت به عمل آورد [دیوان بیگی 1351: 86]. این گروه که مدرس نیز جزء آنها بود، طبق برنامه به موصل گسیل گشتند تا به وسیله راه آهن مسیر باقی مانده را طی کنند.

یک واگن اختصاصی به همراه چند محافظ ویژه به هیات ایرانی اختصاص یافت. در قطار ماجراهای شنیدنی و مهمی اتفاق افتاد که اغلب حول مدرس می چرخید. (5) به هر تقدیر مهاجرین و در پیشاپیش آنها سید حسن مدرس در ایستگاه حیدر پاشای شهر استانبول از سوی مقامات عالی رتبه دولت عثمانی مورد استقبال پرشوری قرار گرفتند. (6) بدین ترتیب دوره دیگری از حیات سیاسی مدرس رقم خورد که از جهات گوناگون حائز اهمیت است.

مدرس در استانبول دیدارها و گفتگوهای مهمی با مقامات برجسته عثمانی از جمله سلطان محمد خامس - خلیفه عثمانی پرنس سعید حلیم پاشا و طلعت پاشا - وزیر کشور وقت - که پس از مدتی به صدراعظمی رسید، انور پاشا - وزیر جنگ - و برخی بلندپایگان دیگر ترتیب داد. او در همین ملاقاتها به گونه ای روشمند و علمی ضمن دفاع از نهضت مشروطیت به حمایت از جنبش مهاجرت پرداخت و نسبت به تعرضات و ادعاهای ارضی عثمانی سخت هشدار داد.

خلیفه عثمانی که آوازه رادمردیها و رشادتهای مدرس را در مجلس و در سراسر قیام مهاجرت شنیده بود، به دیدار وی سخت علاقه نشان داد. مدرس نیز به مثابه نماینده ملی - مذهبی ایرانیان همانند سید جمال الدین اسدآبادی، پیشوای نهضت اصلاح دینی، با سلاطین عثمانی سخن گفت. در این ملاقات ابتدا از مبحث جنجال آفرین اتحاد اسلام گفتگو به میان آمد. قاضی القضاة عثمانی شرحی از دشواریها و مضار فراوان دولتهای کوچک اسلامی ارائه داد و متذکر گردید که این ممالک کوچک قادر به حفاظت از مواریث فکری و فرهنگی خویش در برابر خطر غرب و استعمار نیستند و لازم است یک دولت معظم و فراگیر اسلامی پدید آید. اما مدرس که تلقی دیگری از اصل و معنای اندیشه اتحاد اسلام داشت، به سرعت واکنش نشان داد و صریحا اثبات کرد که مراد از اتحاد اسلام، بازگشت به عهد خلفای راشدین، اموی و عباسی نیست که مستلزم برچیدن مرزهای جغرافیایی، قومی و نژادی باشد بلکه اتحاد فکری و سیاسی مسلمانان به عنوان مجموعه ای متحد و پیشرو در برابر تهاجم و توسعه طلبی امپریالیسم است.

پس از طرح اندیشه های مدرس سلطان محمد خامس به سرعت موضوع بحث را تغییر داد و به عرصه آزادی و تجدد کشاند. او آشکارا نهضت مشروطه ایران را جنبشی نارس و نابهنگام خواند که تنها به اختلاف عقیده و گسترش ناامنی دامن زده است. مدرس در پاسخ به شیوه ای مستدل و با ارائه شواهد و مثالهایی از ایران پس از مشروطه و مقایسه تطبیقی آن با دولت عثمانی، سلطان محمد را با پرسشها و پاسخهایش مجاب ساخت.

یکی از چالشهای دشوار در روابط ایران و عثمانی، بویژه در سالهای جنگ جهانی اول مقابله یا مقاومت در برابر ادعاهای ارضی، توسعه طلبی و استیلاگری امپراتوری عثمانی بود. در حقیقت بخش عمده ای از استراتژی نظامی عثمانیان به سوی الحاق گری و ادعاهای ارضی بویژه چشمداشت به ایالت آذربایجان ایران گرایش داشت. این نگرانی در سراسر جنبش مهاجرت، آزادیخواهان مهاجر بویژه دموکراتها را می آزرد و سبب می گردید تا آنها با نوعی سوءظن و تردید به اقدامات عثمانیان و اندیشه های اتحاد اسلامی آنان بنگرند. چه بعدها به درستی آشکار شد که هدف ترکان عثمانی از ترویج این اندیشه، ایجاد حاکمیتی فراگیر در سرزمینهای اسلامی به رهبری خلفای عثمانی بوده است، که اندکی بعد به «پان ترکسیم » و «پان تورانسیم » تغییر شکل داد. بنابراین مدرس این سیاستمدار دوراندیش از فرصتی که در گفتگو با سلطان عثمانی برایش فراهم گشته بود، شجاعانه از استقلال و تمامیت ارضی کشورش که قیام مهاجرت نیز به همین منظور شکل گرفته بود، دفاع کرد و گفت:

خیلی معذرت می خواهم از اینکه با صراحت صحبت می کنم. ما روحانیون در زمان حکومت استبداد ایران هم آزاد بودیم و (من) در مجلس هم در تمام مراحل آزاد صحبت می کردم. در اینجا هم می خواهم بیانات و اظهارات خود را آزادانه مطرح کنم: مقصود از مهاجرت ما ایرانیان به این کشور (عثمانی) این است که اولا، دولت عثمانی صحبت الحاق قسمتی از خاک آذربایجان را به خاک عثمانی موقوف نماید ثانیا، در موضوع صمیمیت و اتحاد بین برادران مسلمان ایرانی و ترک مذاکراتی به عمل آوریم [مکی 1363: 440-239].

آنگاه صدراعظم عثمانی سعید حلیم پاشا به سرعت گفتگو را به حوزه های دیگر کشاند و از اتحاد نظامی سخن گفت و اظهار داشت: بهتر است لباس نظامیان عجم با لباس نظامیان دولت عثمانی هماهنگ و هم شکل گردد. مدرس در پاسخ ابتدا به لفظ عجم حمله برد و استعمال آن را به دلیل بار معنایی اهانت آمیز و حقارت بار، که عده ای اعراب متعصب به راه انداخته اند، مردود دانست و با بیان شمه ای از خدمات بی بدیل اندیشه مندان ایرانی، از حیثیت ملی کشور و سوابق درخشان آن دفاع کرد و گفت آیا بهتر آن نیست که برادران ایرانی و ترک یکدل و یک جهت شوند؟ زیرا ممکن است ظاهرا دیدگاههایشان یکسان شود اما در میان آنها فرسنگها فاصله باشد. (7) این در حقیقت تعبیری دیگر از اندیشه اتحاد اسلامی از نگاه مدرس بود که بار دیگر به زبان آورده شد.

مدرس پس از این دفاعیات مدتی همانند سایر همرزمانش در استانبول اقامت گزید و با تدریس در یکی از مدارس ایرانیان به امرار معاش پرداخت. در فاصله چند ماهی که در استانبول زیست یکبار به زیارت مزار سید جمال الدین اسدآبادی، بیدارگر شرق، شتافت; پیش از وی ماموران عثمانی محل را نظافت و آبپاشی نموده و فرش انداختند. مدرس و همراهان در آن مکان فاتحه خواندند و در پایان مراسم، وی گوشه هایی از فضایل، مجاهدتها و اندیشه های مترقی سید جمال را برابر حاضران شکافت. اندکی بعد مدرس - که شاهد بود دیگر از مهاجران کار عمده ای ساخته نیست - به کشور بازگشت. وی به همراه سید یعقوب انوار از راه دیار بکر به سلیمانیه و از آنجا با کمک مشایخ نقشبندیه به سنندج و سرانجام به تهران رسید. این در حالی بود که او زن و یکی از فرزندانش را در خلال سالهای مهاجرت از کف داده بود و بقیه خاندان او نیز با وضع محنت باری روزگار می گذراندند.

مدرس و دفاع از جنبش مهاجرت

مدرس و همرزمانش پس از پایان یافتن قیام مهاجرت و بازگشت به کشور، جبهه جدید و نسبتا متحدی در رویارویی با بریتانیا، بویژه قرارداد تحت الحمایگی مستور 1919 گشودند و فعالانه تر از پیش در صحنه سیاسی ظاهر شدند. اما پیروزی متفقین در جنگ جهانی اول، سیلی از تهمتها و اتهامهای ناروا و انتقادات گزنده را به سوی مهاجرت و عاملان آن سرازیر ساخت. طیف گسترده ای از مطبوعات و نخبگان هوادار انگلیس که اینک بر مسند امور تکیه زده بودند، این جنبش سیاسی را تا سر حد دریوزگی در برابر بیگانگان، مزدوری اجانب و سرمداران آن را به عنوان یاغیان سرکش، گسترش دهندگان جنگ در قلمرو کشور و هواداران آشوب و ناامنی تخفیف و تحقیر نمودند. این موضع گیریها و نگرشهای مغرضانه که تا سالها بی وقفه ادامه داشت، سبب گردید تا فعالان این جنبش اسناد و مدارک این دوره و خاطرات و یادداشتهای خویش را یکسره معدوم ساخته، مهر سکوت بر لب نهند و از هر گونه اظهار نظر و یا دفاع در برابر پرسشها و اتهامات، خودداری ورزند و این انزواطلبی خود محرکی برای حمله بیشتر از سوی مخالفان شد.

در میان خیل عظیم مهاجرین، مدرس در زمره کسانی بود که تقیه و سکوت را مجاز نشمرد و صریحا نسبت به اتهامات وارده، بویژه در مجلس چهارم پاسخ گفت. او در این گفتار ظرفیت بالایی از انتقادپذیری، وفاداری به قانون و عدالت و پایبندی به منافع ملی را به نمایش گذاشت. وی ضمن اشاره به حجم ویرانگریها و خسارات جنگ بویژه شیوع قحطی و کشتار گسترده مردم، خالی از سکنه شدن مناطق آباد و . . . در عین حال از جنبش مهاجرت به عنوان یک موضع سیاسی دفاع نموده، فوایدی برای آن مترتب دانست. او به کرات خواستار تشکیل یک دادگاه ملی برای رسیدگی به جرایم کلان سیاسی گردید تا در آن دادگاه اسرار سیاسی را در معرض قضاوت همگان قرار داد.

به هر تقدیر مدرس برخلاف همه مهاجران دیگر (در جلسه مورخ 29/6/1304 مجلس پنجم شورای ملی) چنین اظهار عقیده کرد که در ده ساله اخیر پس از جنگ جهانی رخدادهای مهمی به وقوع پیوسته است که از جمله مهاجرت است که جمعی از آقایان و از جمله بنده در آن حضور داشتیم. از آنجا که مسائل سیاسی نظری است، دو عقیده وجود داشت; جمعی بر این باور بودند که خیر و صلاح مملکت در مهاجرت نهفته است و جمعی دیگر می اندیشیدند که یکسره به زیان کشور است. مدرس در ادامه گفت:

خودم صاحب عقیده بودم رفتم. پول هم از آلمانها گرفتیم و خرج کردیم (یکی از نمایندگان: خیانت کردید) خیانت نکردیم و پول هم گرفتیم و خرج هم کردیم. خسارتهایی هم شد. الان هم که خدمت آقایان هستم عقیده ام این است که این کار یک فواید سیاسی داشت. حالا کی باید تشخیص دهد که این عقیده من خوب است یا بد، محکمه باید تمیز دهد. اگر محکمه تشخیص داد که من مقصرم البته باید مجازات کنند. بعد از مراجعت از مهاجرت آمدیم تا تهران با خوفهای زیاد با زحمات زیاد. مملکت منظره غریبی به خود گرفته بود با قحطی مقارن شده بود، قشون اجانب در آن بود . . . . چهار هزار ژاندارمی به باد دادیم. یک محکمه سیاسی نبود که بیاید حرفهای ما را بشنود و دلایل ما و مخالفین ما را استماع کرده، حکم بدهد. آلمانها گفتند که ما تا قصر (منظور قصر شیرین است) 9 کرور پول داده ایم، یازده کرور هم می دهیم شما یک قبض بیست کروری به ما بدهید. گفتم ما پولها را می ستانیم اما رسید نمی دهیم. گفتیم ما مشترکیم. شما پول و اسلحه دارید ما هم آدمهای لخت. می خواهید می مانیم نمی خواهید می رویم. . . [ترکمان ج 2: 281-289].

جنبش مهاجرت چنان که مرحوم مدرس در دفاعیات خویش اظهار داشت، پیامدهای مهم و مؤثری بر روند رویدادهای ایران معاصر بر جای نهاد که مهمترین آن در بعد بین المللی، حضور نمایندگان دولت ملی در کنفرانس صلح «برست لیتوسک » و به سمیت شناختن استقلال و تمامیت ارضی ایران و تاکید صریح بر تخلیه فوری ایران از سوی دولتهای متخاصم بود و خود مبنای عهدنامه مودت 1921 ایران و شوروی گردید که بر اساس احترام متقابل پس از قریب به یک قرن مناسبات سلطه آمیز، ارمغان سیاسی قابل ملاحظه ای به حساب می آمد. از دیدگاه سیاست داخلی مهاجرت همت والای آزادیخواهان ایران را در دفاع از کشور تحت هر شرایط آشکار ساخت، تنفر از بریتانیا را تا بالاترین حد گسترش داد و سبب گردید قرارداد تحت الحمایگی مستور 1919 در برابر جبهه متحد ملی گرایان مهاجر ناکام بماند و استقلال ایران از این رهگذر حفظ گردد.

منابع

- اتحادیه نظام مافی، منصوره. (1371) . احزاب سیاسی در مجلس سوم (1334 - 1333 ق) . تهران: نشر تاریخ ایران. چاپ اول.

- احرار، احمد. (1352) . طوفان در ایران. تهران: بی نا. چاپ اول. 2 ج.

- اسناد. (1373) . تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی. چاپ اول.

- اعظام قدسی، حسن. (1349) . خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله. تهران: انتشارات ابوریحان. چاپ اول.

- - . (1378) . ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول. تهران: مؤسسه مطالعه تاریخ معاصر ایران. چاپ اول.

- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. (1354) . تلاش آزادی (محیط سیاسی و زندگانی مشیرالدوله پیرنیا) . تهران: انتشارات نوین. چاپ سوم.

- باقی، عبدالعلی. (1370) . مدرس مجاهدی شکست ناپذیر. قم: انتشارات گواه. چاپ اول.

- ترکمان، محمد. (1372) . مدرس در پنج دوره تقیه مجلس شورای ملی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. چاپ دوم.

- - . (1375) . مدرس، تاریخ و سیاست (مجموعه مقالات سمینار مدرس و تحولات سیاسی تاریخ معاصر ایران) . تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی. چاپ اول.

- حائری، عبدالحسین. (1374) . اسناد روحانیت و مجلس. تهران: کتابخانه مجلس شورای اسلامی. چاپ اول.

- دولت آبادی، یحیی. (1330) . حیات یحیی. تهران: انتشارات ابن سینا. چاپ اول. 4 ج.

- دیوان بیگی، رضاعلی. (1351) . سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. تهران: انتشارات بانک ملی ایران. چاپ اول.

- سپهر، احمد علی [مورخ الدوله]. (1326) . ایران در جنگ بزرگ 1917 - 1914. تهران: انتشارات بانک ملی ایران. چاپ اول.

- شمیم، علی اصغر. (1370) . ایران در دوره سلطنت قاجار. تهران: انتشارات علمی. چاپ دوم.

- صفایی، ابراهیم. (1353) . زمینه های اجتماعی کودتای 1299. تهران: شرکت افست. چاپ اول.

- کاتوزیان، محمد علی همایون. (1372) . اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی. ترجمه کامبیز عزیزی و محمدرضا نفیسی. تهران: نشر مرکز. چاپ دوم.

- کسروی، احمد. (1371) . تاریخ هیجده ساله آذربایجان بازمانده تاریخ مشروطه ایران. تهران: امیرکبیر. چاپ دهم.

- کی استوان، حسین. (بی تا) . تاریخ نهضتهای ایران. تهران. (بی نا) . چاپ اول.

- گرانتوسکی و دیگران. (1363) . تاریخ ایران از باستان تا امروز. ترجمه کیخسرو کشاورزی. تهران: پویش. چاپ اول.

- مدرسی، علی. (1380) . مدرس شهید نابغه ملی ایران. تهران: بنیاد فرهنگی و انتشاراتی بدر. چاپ اول.

- مکی، حسین. (1364) . تاریخ بیست ساله ایران. تهران: نشر ناشر. چاپ چهارم. 8 ج.

- ملایی توانی، علیرضا. (1371) . ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته تاریخ. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.

- - . (1378) . ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. چاپ اول.

پی نوشت ها:

1) عضو هیات علمی گروه تاریخ پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.

2) منظور از اردوی ملی نیروهای داوطلب مردمی هوادار نهضت مهاجرت است.

3) این سخن به نقل از نظام السلطنه مافی رئیس دولت موقت نقل شده است [باقی 1370: 197].

4) شایان ذکر است که مجلس سوم در پی جنبش مهاجرت منحل شد.

5) یکی از ماجراها بعدها اینگونه از زبان نظام السلطنه نقل گردید: «... ما به نام هیات ایرانی در یک واگن اختصاصی استراحت می کردیم. مدرس چای تازه و قلیان خود را آماده کرده مشغول کشیدن قلیان شد. دو نفر از مامورین قطار نزد ما آمدند و مدرس به آنها چای تعارف کرد، آنها هم نوشیدند. مدرس چای دوم را هم به آنها داد. چون بسیار معطر بود آن را هم نوشیدند و تشکر کردند. موقع پیاده شدن از قطار، رئیس قطار که متوجه موضوع شده بود دست در جیب خود کرد که پول چای را بدهد به تصور اینکه مدرس قهوه چی است. به او اشاره کردیم لازم نیست. قطار متوقف شد و هیات دولت عثمانی به استقبال ما آمده بودند مدرس جلو بود و ما پشت سر او حرکت می کردیم آنگاه رئیس قطار متوجه شد که این مرد رئیس و بزرگ دولت ایران است که به استقبال او آمده اند لذا شرمنده شد...» [باقی 1370: 198].

6) از آنجا که مهاجرین به عنوان نمایندگان و رجال سیاسی کشورشان می بایست در کشور میزبان مورد استقبال قرار گیرند، نظام السلطنه نظر به اهمیت و حساسیت این دیدار به یکی از کارشناسان امور خارجه دولت ملی (رضا علی دیوان بیگی) دستور داد تا مهاجرین با سر و وضعی آراسته و متناسب با شان و منزلت کشورشان از قطار پیاده شوند. گفتگو در این باره به سرعت بالا گرفت و تصمیم گرفته شد که این تذکر بیشتر به آقایان معمم داده شود که «هر کدام به جای جامه دان، بقچه ای به دست می گیرند و با یک آفتابه مخصوص طهارت که آن را هیچ وقت از خود جدا نمی کنند و معتقد به حفظ ظاهر نیستند». بنابراین مقرر گردید که آقایان معمم پس از پایان مراسم استقبال از قطار پیاده شوند تا فردا برای آنان لباسهای مناسب تهیه شود. اما در این میان مدرس یک استثنا بود او پیشاپیش مهاجرین از قطار پیاده شد و به گرمی مورد استقبال قرار گرفت [دیوان بیگی 1351: 96-86].

7) درباره مشروح مذاکرات و ملاقات مدرس با عثمانی بنگریدبه: [مدرسی 1358: 62 - 72; مکی 1363 ج 1: 439 - 440; باقی 1370: 16 - 18].

کلمات کلیدی
جنگ  |  مهاجرین  |  اصفهان  |  مجلس  |  ایران  |  دولت  |  مدرس  |  عثمانی  |  مهاجرت  | 
لینک کوتاه :