گنجینه معارف

گناه شایعه و شایعه سازی

«ولید بن عقبة بن ابی معیط» که شاخه ای از شجره ناپاک بنی امیه بود، در زمان پیامبر مأموریت یافت که با سران قبیله «بنی المصطلق» تماس بگیرد و مالیات اسلامی (زکات) را از آنها گرفته به مدینه آورد؛ افراد این قبیله وقتی شنیدند که نماینده پیامبر وارد سرزمین آنان می شود، همگی به استقبال وی شتافتند، ولی بر اثر عداوت دیرینه ای که ولید با قبیله مزبور داشت، یا بر اثر یک تصور غلط که فکر کرد آنان قصد کشتن وی را دارند بدون اینکه با استقبال کنندگان تماس بگیرد، از همان نقطه به سوی مدینه بازگشت و گزارش داد که قبیله بنی المصطلق از آیین اسلام بیرون رفته اند و هرگز حاضر به دادن مالیات نیستند و قصد داشتند که خون مرا بریزند. ناگفته پیداست که چنین گزارش نادرستی چقدر خطرناک است؟ و تا چه اندازه می تواند به یک گروه بی گناه آسیب وارد سازد؟ مسلمانان در موقعیتی قرار داشتند که می خواستند درباره قبیله مزبور تصمیم بگیرند؛ ناگهان سران آنها از این جریان آگاهی یافتند و به محضر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شدند و عرض کردند: از خشم خدا و پیامبر وی به خدا پناه می بریم؛ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در حالی که سخت ناراحت بود فرمود: دست از کار خود بردارید و به آیین اسلام برگردید و در غیر این صورت، کسی را برای ادب کردن شما می فرستم که او جان و روح من است و در این لحظه، دست به شانه علی زد...

چکیده ماشینی


منبع : نظام اخلاقی اسلام، تفسیر سوره مبارکه حجرات، ص51 , سبحانی، جعفر تعداد بازدید : 1801     تاریخ درج : 1394/04/22    

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ؛ ای افراد باایمان! هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد، در خبر وی تحقیق کنید، مبادا(بر اثر گزارش بی اساس او) ندانسته به گروهی آسیب برسانید و بعدا از کرده خود پشیمان شوید».

شایعه سازی و دروغ پردازی، از گناهان بزرگ اجتماعی است که گاهی زندگی دسته ای را به خطر می اندازد و یا به از بین رفتن آبروی جمعیتی می انجامد و زندگی اجتماعی آنان را فلج می کند؛ چه بسا یک گزارش بی اساس، آتش جنگ را میان دو گروه شعله ور سازد و زیانهای بزرگی به بار آورد. اسلام برای جلوگیری از بروز چنین خطرهای بزرگی، به مسلمانان دستور می دهد که به هر گزارشی ترتیب اثر ندهند و خبر هر گوینده ای را نپذیرند، بلکه گزارش کسانی را بپذیرند که در آنها حالت خداترسی باطنی و نیز عدالت و وثوق و اطمینان وجود دارد و این صفات، آنان را از شایعه سازی و جعل اکاذیب و نقل خبرهای بی اساس و دروغین باز می دارد.

حتی در بعضی از موضوعات مهم دینی و اجتماعی که با آبروی دسته ای از مردم رابطه مستقیم دارد، دستور داده شده که به گزارش یک فرد عادل و راستگو هم، ترتیب اثر ندهند، تا اینکه سه نفر دیگر که عادل و پرهیزکار باشند، به شاهد اول ضمیمه گردند، و گزارش آنان، کمّا و کیفا با هم موافق و هماهنگ باشد. در دسته دیگری از موضوعات که از نظر اهمیت به پایه قسمت اول نمی رسند، دستور داده شده که گزارش دهندگان باید حداقل دو نفر عادل باشند. اسلام در راه تحقق بخشیدن به این موضوع (صیانت و حفظ آبروی اشخاص و جلوگیری از وقوع خطرهای بزرگ) علاوه بر دو شرط یادشده (عدالت گزارش دهنده و تعدد مخبر در موضوعات حساس اجتماعی، مانند آلودگی به زنا و سرقت) شرایط دیگری را در مخبر لازم دانسته، که بدون آن شرایط، گزارش وی کوچکترین ارزش قضایی و اجتماعی نخواهد داشت، مثلا:

1.شاهد باید دقت نظر و هوشیاری داشته باشد به طوری که بر اثر دقت نظر و حافظه خاص و روشنی و بینایی، در گزارش خود مطالب را کم و زیاد نکند.

2.اموری که قابل حس و لمس است، باید گواهی از آنها را از طریق یکی از حواس طبیعی به دست آورده باشد و هرگز به تخمین و حدس و گمان اعتقاد نورزد و بنا به تعبیر امام علیه السّلام «بمثل هذا فاشهد أو دع» چیزی که مورد گواهی قرار می گیرد، باید مانند آفتاب، روشن و محسوس باشد، و در غیر این صورت، حق ندارد گزارش دهد.

3.کسانی که بدون ملاک به مطلبی گواهی دهند بی درنگ باید «تعزیر» شوند و به مردم معرفی گردند، تا بار دیگر مردم سخنان آنان را نپذیرند.[1]این شرایط حاکی از آن است که اسلام با تعیین شرایط برای پذیرش گزارش گزارشگران، جامعه اسلامی را از بروز خطرهای ناشی از شایعه سازان و دستگاههای دروغ پرداز حفظ نموده و به افراد باایمان دستور مؤکد داده که در گزارش افراد فاسق که احتمال جعل و دروغ به آن راه دارد، بررسی بیشتری کنند، تا مبادا ندانسته بر اثر یک گزارش دروغ، به افرادی خسارت وارد نیاید.

دروغ پرداز عهد رسالت

«ولید بن عقبة بن ابی معیط» که شاخه ای از شجره ناپاک بنی امیه بود، در زمان پیامبر مأموریت یافت که با سران قبیله «بنی المصطلق» تماس بگیرد و مالیات اسلامی (زکات) را از آنها گرفته به مدینه آورد؛ افراد این قبیله وقتی شنیدند که نماینده پیامبر وارد سرزمین آنان می شود، همگی به استقبال وی شتافتند، ولی بر اثر عداوت دیرینه ای که ولید با قبیله مزبور داشت، یا بر اثر یک تصور غلط که فکر کرد آنان قصد کشتن وی را دارند بدون اینکه با استقبال کنندگان تماس بگیرد، از همان نقطه به سوی مدینه بازگشت و گزارش داد که قبیله بنی المصطلق از آیین اسلام بیرون رفته اند و هرگز حاضر به دادن مالیات نیستند و قصد داشتند که خون مرا بریزند.

ناگفته پیداست که چنین گزارش نادرستی چقدر خطرناک است؟ و تا چه اندازه می تواند به یک گروه بی گناه آسیب وارد سازد؟ مسلمانان در موقعیتی قرار داشتند که می خواستند درباره قبیله مزبور تصمیم بگیرند؛ ناگهان سران آنها از این جریان آگاهی یافتند و به محضر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شدند و عرض کردند: از خشم خدا و پیامبر وی به خدا پناه می بریم؛ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در حالی که سخت ناراحت بود فرمود: دست از کار خود بردارید و به آیین اسلام برگردید و در غیر این صورت، کسی را برای ادب کردن شما می فرستم که او جان و روح من است و در این لحظه، دست به شانه علی زد...گویا پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله حتی به این نیز اکتفا نکرد، بلکه مأمور مخفی به میان قبیله بنی المصطلق روانه نمود و امور مذهبی آنها را تحت نظر گرفت و معلوم گردید که گزارش ولید دروغ بوده و آنها در اوقات نماز مشغول عبادت شده و آماده دادن مالیت اسلامی هستند.[2]

ولید را بشناسیم

وی فرزند عقبة بن ابی معیط است و عقبه از دشمنان سرسخت و بنام پیامبر بود، و یکی از آن چهار نفری است که همواره پیامبر را اذیت می کردند.[3] و عقبه از ریختن زباله به در خانه پیامبر ابا نداشت، و هر موقع با پیامبر روبه رو می شد، رکیکترین فحشها را به آن حضرت نثار می کرد، و هر موقع وی را در حال سجده می دید، سخت او را آزار و اذیت می نمود. پایه عداوت او با پیامبر به جایی رسیده بود که پیامبر به وی گفت: هرگاه تو را در خارج از حرم ببینم، به کیفر اعمالت خواهم رسانید، اتفاقا او در جنگ بدر که نخستین نبرد میان مسلمانان و مشرکان بود، پس از اسارت کشته شد.

ولید به عنوان یکی از شاخه های این شجره خبیثه، از نظر آلودگی دست کمی از ریشه (پدر) نداشت؛ او به حکم آیات قرآن، یک فرد فاسق و پلید است و بر اثر کینه و عداوت دیرینه خود با قبیله بنی المصطلق و یا از روی لاابالی گری، می خواست خون عده ای از مسلمانان ریخته شود. قرآن نه تنها در این آیه او را فاسق خوانده است، بلکه در جای دیگر نیز او را به همین لقب معرفی کرده و چنین فرموده است: «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کمَنْ کانَ فاسِقاً لا یسْتَوُونَ»[4] و اکثر مفسران، قریب به اتفاق می گویند: منظور از مؤمن در این آیه، امیر مؤمنان علیه السّلام و مقصود از فاسق، ولید است [5]. این آیه هنگامی نازل شد که دو مظهر ایمان و فسق، یعنی امیر مؤمنان و ولید با هم به مفاخره پرداختند: ولید زبان آوری و قوت قلب خود را به رخ علی کشید، ولی علی، ایمان و اسلام خود را مایه افتخار دانست و فرمود: ساکت باش! تو مردی هستی که هنوز ایمان به دلت راه نیافته است و... در این لحظه آیه فوق نازل گردید.[6]شرارت و عداوت باطنی ولید به این جا خاتمه نیافت؛ در دوران خلافت عثمان، که حکومت اسلامی دچار اختلالات بیشتری شده بود، وی به حکم اینکه برادر رضاعی خلیفه بود، به استانداری کوفه منصوب شد و در آن روز، در نظر حکومت، فقط کسانی شایسته اشغال مناصب بزرگ اجتماعی بودند که به خاندان خلیفه انتساب داشتند؛ او روزی که وارد کوفه گردید، عبد اللّه بن مسعود، خزانه دار بیت المال بود؛ ولید از ابن مسعود مبلغ گزافی در حدود صد هزار دینار استقراض کرد، زیرا پیش از وی والیان کوفه گاهی مبلغی را از خزانه دار بیت المال قرض می گرفتند و بعدا می پرداختند، ولی او برخلاف اصول، در برابر فشار خزانه دار مبنی بر اینکه حتما باید مبلغ مزبور را به صندوق بیت المال بازگرداند، سماجت به خرج داد، و با خلیفه وقت که برادر رضاعی وی بود مکاتبه کرد، و از او خواست به متصدی بیت المال دستور دهد که از این مبلغ صرف نظر کند. خلیفه تحت تأثیر عاطفه برادری، به عبد اللّه بن مسعود نوشت: تو خزانه دار ما هستی! متعرض ولید مباش! خزانه دار که دست پرورده رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و مردی پرهیزکار بود، از ریخت و پاش خلیفه سخت ناراحت گردید و به خلیفه چنین نوشت: «من تصور می کردم که خزانه دار صندوق مسلمانان هستم! اکنون که معلوم شد من خزانه دار شخص خلیفه می باشم، مرا به چنین منصبی نیاز نیست و از این سمت رسما استعفا می دهم.» سپس در خطابه آتشین خود، مردم کوفه را از این جریان آگاه ساخت.[7]

ولید نماز صبح را چهار رکعت می خواند

استانداران وقت همواره امامت نماز جماعت را در مسجد به عهده می گرفتند؛ شبی ولید شراب زیادی خورده بود و در همان حالت مستی به مسجد آمد و نماز صبح را چهار رکعت خواند و به جای ذکر رکوع و سجود، می گفت: «اشربی و اسقینی!؛ معشوقه من! می بنوش و مرا نیز سیراب کن!» و به آواز بلند، این شعر را که حاکی از عشق سوزان وی به زنی به نام رباب بود، می خواند:

علق القلب الربابا             بعد ما شابت و شابا

او پس از نماز، رو به مردم کرد و گفت: اگر مایل باشید، چند رکعت دیگر نیز بر رکعات قبل بیفزایم! در این حالت، تهوعی که ناشی از زیاده روی در خوردن مشروب بود به وی دست داد و محراب و مسجد و منبر را آلوده ساخت.

در این لحظه، ابو زینب و جندب بن زهیر ازدی، انگشتر ولید را که تمام اسناد و دفاتر به وسیله آن مهر و امضا می شد، از انگشت او درآوردند و او متوجه این امر نشد و عبد اللّه بن مسعود به پا خاست و از استاندار و خلیفه وقت سخت انتقاد نمود و چهار نفر از شخصیتهای بزرگ کوفه در حالی که انگشتر والی را در دست داشتند، رهسپار مدینه شدند و خلیفه را از جریان آگاه ساختند، ولی خلیفه به سخنان و شهادت آنها وقعی نگذاشت و آنان را تهدید کرد. آنان پیش عایشه که در امور سیاسی نیز مداخله می کرد، رفتند و او را از عمل ناشایست والی و تهدید خلیفه آگاه ساختند؛ او نیز به میان مردم آمد و فریاد کشید و گفت: عثمان حد الهی را تعطیل نموده و شهود را تهدید کرده است، اما این کار هم به نتیجه ای نرسید. شهود به خدمت علی علیه السّلام رفتند و شکایت پیش او بردند؛ علی علیه السّلام با عثمان ملاقات کرد و گفت: چرا حدود را تعطیل نموده و شهود را تهدید کرده ای؟! تو مگر اندرز عمر را فراموش کرده ای که به تو گفت: بنی امیه و فرزندان ابی معیط را بر گردن مردم سوار مکن! ای عثمان! بر تو لازم است که او را از حکومت کوفه برکنار کنی و او را بر هیچ منصب دینی نگماری و از اوضاع شهود تحقیق کنی، اگر افراد باایمانی هستند، او را از کوفه فراخوانی و حد خدا را که بر میگساران معین نموده است، بر او جاری ساز، فشار افکار عمومی به حدی رسید که عثمان او را از کوفه فراخواند و حاضر شد که حد می گساری، یعنی هشتاد تازیانه بر او زده شود، ولی هیچ کس جرأت نمی کرد به برادر خلیفه تازیانه بزند و هر کسی به نزدیکی ولید می رفت، او آنها را به وسیله قرابت خود با خلیفه تهدید می نمود؛ در این حال، امیر مؤمنان علیه السّلام شخصا تازیانه را به دست گرفت و با کمال قدرت، هشتاد تازیانه بر بدن او نواخت و بنا به برخی از روایات، عبد اللّه بن جعفر، به دستور علی علیه السّلام حد الهی را بر او جاری ساخت [8].

شایعه سازان عصر ما

صنعت چاپ یکی از ارمغانهای سودمند تمدن عصر ماشین است؛ بشر در پرتو این صنعت، علاوه بر اینکه بار گرانی را از دوش خود برداشته، توانسته است علوم و دانش های خود را در مدت کوتاهی در سرتاسر جهان منتشر سازد، اما متأسفانه این صنعت در استخدام یک مشت شایعه ساز سودجو درآمده که با جعل اکاذیب و نشر دروغ ارتزاق می کنند. امروز شایعه سازی، جعل دروغ، افترا و تهمت و نسبتهای ناروا، یکی از کارهای رایج مطبوعات غربی است؛ البته نمی توان گفت که همه مطبوعات غربی دچار چنین بیماری اجتماعی شده است؛ بی احتیاطی و مسامحه در نقل گزارش به برخی از روزنامه ها و مجلات ما نیز راه یافته است. چه حیثیتها و آبروهایی که بر اثر مسامحه در تنظیم گزارشی غلط، بر باد رفته و هرگز تکذیب بعدی، آن را جبران نکرده است؛ چه بسا نوامیس گروهی به جرم عدم هماهنگی با روش گزارش دهنده به مخاطره افتاده و یا ضربه شدیدی خورده است. امروز همان روزی است که باید گفت: مطبوعات را دریابید و قلم را از دست کسانی که هرچه می خواهند می نویسند و هر نسبتی به هر کسی که خواستند می دهند، بگیرید. و این رکن چهارم مشروطیت را که می تواند روشنگر اذهان و افکار ملتها باشد، از دست چنین نویسندگان بی هدف و یا مغرض و سودجویی برهانید.

پی نوشت ها:

 

[1] شيخ طوسى، الخلاف( بخش شهادات) ص 235.

[2] زمخشرى، كشاف، ج 3، ص 149.

[3]. سه نفر ديگر عبارتند از: ابو جهل، ابو لهب و حكم ابن العاص بن اميّه.

[4] سجده( 32) آيه 81.

[5] حسان بن ثابت شاعر رسول خدا در اين‏باره چنين سروده است:

أنزل اللّه و الكتاب عزيز                     في عليّ و في الوليد قرآنا

فتبوّأ الوليد إذ ذاك فسقا                              و عليّ مبوء إيمانا

[6] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 103.

[7] ابن عبد ربّه، عقد الفريد، ج 2، ص 172.

[8] بلاذرى، انساب الاشراف، ج 4، ص 23؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 52 و منابع ديگر.

لینک کوتاه :