گنجینه معارف

معجزات و کرامات امام عسکری علیه السلام

خدای تعالی پیامبران و اوصیای ایشان را با معجزاتی که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر آنها عاجزند، یاری کرده است تا گواه راستین بر درستی خیر و هدایتی باشد که از طرف خدا برای مردم آورده اند، که اگر این یاری خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست می شدند و کسی گفته های آنان را تصدیق نمی کرد. از جمله امدادهای الهی آن است که آنچه در باطن مردم می گذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را که در آینده اتفاق می افتاد از همه آنها آگاه می فرمود، خدای تعالی این عنایت را به ائمة هدی علیهم السلام از جمله به امام حسن عسکری علیه السلام فرموده بود.

منبع : تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، ص ۶۲ - ۷۰. تعداد بازدید : 14737     تاریخ درج : 1394/09/29    

از جمله امدادهای الهی آن است که آنچه در باطن مردم می گذشت و در اعماق دل هاشان پنهان داشتند و آنچه را که در آینده اتفاق می افتاد از همه آنها آگاه می فرمود، خدای تعالی این عنایت را به ائمة هدی علیهم السلام از جمله به امام بزرگوار ابو محمد علیه السلام فرموده بود...

خدای تعالی پیامبران و اوصیای ایشان  را با معجزاتی که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر آنها عاجزند، یاری کرده است تا گواه راستین بر درستی خیر و هدایتی باشد که از طرف خدا برای مردم آورده اند، که اگر این یاری خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست می شدند و کسی گفته های آنان را تصدیق نمی کرد. از جمله امدادهای الهی آن است که آنچه در باطن مردم می گذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را که در آینده اتفاق می افتاد از همه آنها آگاه می فرمود، خدای تعالی این عنایت را به ائمة هدی علیهم السلام از جمله به امام بزرگوار ابو محمد علیه السلام فرموده بود که ما به برخی از موارد مهمی که از آن حضرت رسیده است اشاره می کنیم:

1-حسن نصیبی نقل کرده، می گوید: در دلم گذشت که آیا عرق جنب پاک است، یا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسکری علیه السلام آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسیدم و در آن جا اقامت کردم چون سفیده صبح دمید امام علیه السلام از منزل بیرون شد، دید من خوابیده ام، مرا بیدار کرد و فرمود: اگر عرق جنب از حلال باشد، آری پاک است و اگر از حرام باشد، نه.[1]

۲-اسماعیل بن محمد عباسی روایت کرده، می گوید: از حاجتی که داشتم خدمت ابو محمد علیه السلام شکایت کردم و قسم یاد کردم که نه یک درهم و نه بیشتر، هیچ مبلغی نزد من نیست، امام رو به من کرد و فرمود:آیا به دروغ سوگند می خوری، در حالی که دویست دینار در زیر زمین پنهان کرده ای؟ البته این حرف را بدان جهت نمی گویم که چیزی ندهم! (آن وقت رو به غلامش کرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به این مرد بده. غلام، صد دینار به من داد، سپس رو به من کرد و فرمود: تو آن پول هایی را که دفن کرده ای با وجود نیاز شدیدی که داری از دست خواهی داد. اسماعیل می گوید: بعدها احتیاج پیدا کردم هر چه جستم نیافتم پیگیری کردم دیدم پسرم جای آنها را یافته و آنها را دزدیده و فرار کرده است.[2]

۳-محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد علیه السلام از ظلم و جور عبدالعزیز و یزید بن عیسی شکایت کرد، امام علیه السلام در پاسخ وی نوشت: اما عبدالعزیز را من کفایت کردم و اما یزید، در برابر خدای عزوجل تو با او باید بایستید. چند روزی بیش نگذشت که عبدالعزیز هلاک شد و اما یزید، که محمد بن حجر را به قتل رساند که در پیشگاه خدا (برای رسیدگی به حسابشان) باید حاضر شوند![3]

۴-از ابوهاشم نقل کرده اند،که گفت: خدمت امام ابو محمد علیه السلام از تنگنای زندان و سنگینی کنده و زنجیر شکایت کردم، امام علیه السلام به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهی خواند و همین طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد.[4]

۵- ابو هاشم نقل کرده، می گوید: در تنگنای معیشت بودم، خواستم از امام ابو محمد علیه السلام چیزی مطالبه کنم خجالت کشیدم، وقتی که به منزل رسیدم دیدم صد دینار برایم فرستاده و نوشته است: هر وقت نیازی داشتی از تقاضا شرم مکن! زیرا تو به مقصودت خواهی رسید.[5]

۶-ابوهاشم، این مرد موثق و امین می گوید: از ابو محمد علیه السلام شنیدم که می فرمود: بهشت دروازه ای دارد به نام معروف، که جز اهل خیر و نیکوکاران از آن دروازه وارد نشوند. من با شنیدن این سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم که احتیاجات مردم را برآورده می سازم، امام ابو محمد علیه السلام رو به من کرد و فرمود: آری، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستی که نیکوکاران در دنیا و در آخرت، اهل خیر به شمار می آیند، ای ابوهاشم خداوند تو را از ایشان قرار دهد و بیامرزد.[6]

۷-محمد بن حمزه دوری، نقل کرده است، می گوید: خدمت امام ابو محمد علیه السلام نامه ای نوشتم و از آن حضرت تقاضا کردم دعا کنند تا ثروتمند شود. زیرا که در سختی زندگی به سر می بردم و می ترسیم که کارم به رسوایی کشد، امام علیه السلام در پاسخ من نوشت: مژده باد تو را که از طرف خدای متعال بی نیازی برایت مقدر شده است، پسر عمویت، یحیی بن حمزه از دنیا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثی ندارد و بزودی آن مبلغ به دست تو خواهد رسید، پس شکر خدا را به جای آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهیز. همان طور که امام علیه السلام فرموده بود پس از چند روز خیر مرگ پسر عمویم رسید و آن مبلغ عاید من شد و تنگدستی من برطرف گردید. حق خدا را دادم و به برادران دینی کمک کردم و پس از آن به اعتدال عمل کردم در صورتی که قبلاً ولخرجی می کردم.[7]

۸-محمد بن حسن بن میمون می گوید: طی نامه ای که به خدمت مولایم امام عسکری علیه السلام نوشتم از تنگدستی خود شکایت کردم، آنگاه با خود گفتم؛ مگر امام صادق علیه السلام نفرموده است: تنگدستی با محبت ما بهتر است از ثروتمندی با دشمنان ما، و کشته شدن با ولایت ما بهتر است از زندگی با دشمنان ما. جواب نامه من چنین آمد: همانا خدای عزوجل، وقتی که گناهان دوستان ما زیاد می شود، به وسیله تنگدستی، گناهان ایشان را محو می کند؛ و بسیاری از گناهان را می بخشد، آری همان طور که در خاطر تو گذشت، تنگدستی با ما بهتر است از مالداری با دشمنان ما، در حالی که ما پشتیبان کسی هستیم که به ما پناه آورد و نوریم برای هر که از ما روشنی خواهد و پناهیم برای کسی که به ما پناهنده شود، هر که ما را دوست بدارد در مراتب عالیه با ماست و هر که از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ می افتد...[8]

۹-ابو جعفر هاشمی می گوید: من با گروهی در زندان بودیم که ابو محمد علیه السلام نیز با برادرش جعفر زندانی شدند، به حال آن حضرت رقت کردیم و من صورت امام حسن علیه السلام را بوسیدم و او را روی فرشی که زیر پایم بود نشاندم، جعفر نیز در نزدیکی ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصیف بود، مردی از قبیله جحم نیز همراه ما در زندان بود که می گفت؛ از آل علی است. امام ابو محمد علیه السلام نگاهی به ما کرد و فرمود:اگر در میان شما نبود آن کسی که از شما نیست، هر آینه به شما اطلاع می دادم و چیزهایی می آموختم تا وقتی که خداوند وسیله نجات شما را فراهم کند. امام علیه السلام با این فرمایش به آن مرد جحمی اشاره کرد و فرمود؛ این مرد از شما نیست و از او بترسید، زیرا که درمیان لباس هایش کاغدی هست که هر چه می گویید برای خلیفه می نویسد، یکی از زندانیان فوری به سراغ جحمی رفت و لباس های او را بررسی کرد پس آن نوشته را یافت که آن جمع را متهم کرده و نوشته بود که آنها می خواهند زندان را سوراخ کرده و از زندان فرار کنند.[9]

۱۰-احمد بن محمد نقل کرده، می گوید: به خدمت امام ابو محمد علیه السلام - موقعی که مهتدی عباسی شروع به کشتن شیعیان کرده بود - نامه ای نوشتم و عرض کردم: مولای من! سپاس خدا را که این ظالم را از تو باز داشته است من شنیده بودم که او شما را هم به قتل تهدید می کرد و می گفت: به خدا سوگند که بزودی او را تبعید خواهم کرد! امام علیه السلام در پاسخ من، به خط مبارک خود نوشت: عمر او کوتاهتر از آن است که به این کار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خواری که خواهد دید، کشته می شود...[10]و همین طور شد.

۱۱-ابوهاشم نقل کرده است، می گوید: فهنکی از امام ابو محمد علیه السلام پرسید: چرا در میراث هر مرد دو سهم و هر زنی یک سهم می برد؟ امام علیه السلام در پاسخ وی نوشت: به خاطر این که زن جهاد ندارد و نفقه و دیه و غرامت بر او تعلق نمی گیرد. ابو هاشم می گوید: در دلم گذشت که این مسأله از جمله مسائلی بود که ابن ابی العوجاء از امام صادق علیه السلام سؤال کرده و آن حضرت نیز نظیر همین پاسخ را داد. امام ابو محمد علیه السلام رو به من کرد و فرمود: آری این همان سؤال ابن ابی العوجاء است و پاسخ ما هم یکی است، زیرا که معنای مسأله یکی و آنچه برای اولین ما گذشته بر آخرین فرد ما نیز همان می گذرد و اول و آخر ما در علم و امر الهی برابریم، البته رسول خدا و امیرالمؤمنین - صلوات اللّه علیهما از فضیلت مخصوص به خود بر خوردارند.[11]

۱۲-ابو هاشم نقل کرده، می گوید: یکی از شعیان به محضر امام ابو محمد علیه السلام نامه ای نوشت و در آن نامه درخواست دعا کرده بود، امام علیه السلام در پاسخ وی این دعا را نوشت: یا اسمع السامعین، و یا أبصر المبصرین، و یا أنظر الناظرین و یا اسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین، و یا أحکم الحاکمین، صل علی محمد و آل محمد، و أوسع لی فی رزقی و مدلی فی عمری، و امنن علی برحمتک، و اجعلنی ممن تنتصربه لدینک ولا تستبدل بی غیری.»ای شنواترین شنوندگان، و ای بیناترین بینندگان، و ای نگاه کننده ترین نگاه کنندگان، و ای آن که از همه حسابگران زودتر به حساب می رسی، و ای حاکمترین حاکمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزی من گشایش بخش و بر عمرم بیفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله کسانی قرار ده که به وسیله آنها دینت را یاری می کنی و به جای من کسی دیگر را قرار مده!ابوهاشم می گوید: با خود گفتم: بار خدایا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد علیه السلام رو به من کرد و فرمود: آری، تو در حزب و در زمره او هستی به شرط آن که به خدا ایمان داشته باشی و پیامبر او را تصدیق نمایی.[12]

۱۳-شاهویة بن عبدربه روایت کرده است، می گوید: برادرم صالح زندانی بود، خدمت مولایم ابو محمد علیه السلام نامه ای نوشتم و چند مسأله پرسیدم، امام پاسخ همه آنها را داده بود و نوشته بود: برادرت صالح، همان روزی که نامه ام به دست تو می رسد، از زندان خلاص می شود، و تو می خواستی راجع به او بپرسی، فراموش کردی! پاسخ امام رسید، در همان بین که داشتم نامه را می خواندم، ناگاه بعضی از مردم آمدند، بشارت دادند که برادرم آزاد شده و طولی نکشید که برادرم آمد او را دیدم و نامه را برای او نیز خواندم.[13]

۱۴-ابوهاشم نقل کرده، می گوید: در دلم گذشت که آیا قرآن مخلوق است یا نه؟ امام علیه السلام نگاهی به من کرد و فرمود:ای ابوهاشم خداوند آفریدگار همه چیز است و جز او همه چیز مخلوق است.[14]

۱۵-ابو هاشم روایت کرده، می گوید: خدمت امام ابو محمد علیه السلام شرفیاب شدم و می خواستم، نگینی درخواست کنم تا انگشتری برای تبرک از آن بسازم، نشستم و یادم رفت که برای چه آمده بودم وقتی که خواست خدا حافظی کنم و برگردم، امام علیه السلام انگشتری مرحمت کرد و لبخندی زد، فرمود: تو نگینی می خواستی و من انگشتری به تو دادم، تو سودی هم از نگین بردی، پروردگار آن را بر تو گوارا کند. ابو هاشم می گوید: من تعجب کردم، عرض کردم: مولای من براستی که تو ولی خدایی و آن امامی هستی که من دین خدا را به لطف و اطاعت او به دست آورده ام. آنگاه فرمود: ای ابوهاشم! خداوند تو را بیامرزد.[15]

۱۶-ابو هاشم نقل کرده، می گوید: از ابو محمد علیه السلام شنیدم که می فرمود: خداوند روز قیامت چنان گذشت و عفومی کند که بر قلب کسی خطور نکرده تا آن جا که مشرکان می گویند: به خدا سوگند که ما مشرک نبوده ایم!(ابوهاشم می گوید:) من با خود گفتم: یکی از شیعیان اهل مکه برای من نقل کرد که رسول خدا (ص) آیه مبارکه (ان الله یغفر الذنوب جیعاً) یعنی خداوند همه گناهان را می آمرزد را تلاوت کرد و مردی پرسید: یا رسول الله! حتی کسی را که مشرک است؟! من این را در قلبم گذراندم و با خودم می گفتم که ناگهان امام ابو محمد علیه السلام رو به من کرد و این آیه شریفه را تلاوت کرد: ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء[16]یعنی همانا خداوند از گناه کسی که به او شرک آورده نمی گذرد و جز آن هر که را بخواهد می آمرزد.(و فرمود:) «او بد حرفی زده و بد روایت کرده است » مورخان رویدادهای زیادی از علم امام ابو محمد علیه السلام درباره آنچه در دل اشخاص می گذشت و راجع به اطلاع از امور غیبی و جریانات و پیشامدها، نقل کرده اند که تمام اینها نشانه های قاطع بر امامت آن بزرگوار است زیرا که کسی غیر از امام چنین اطلاعاتی ندارد و از این قبیل مسائل آگاه نیست، شایان ذکر است که بیشتر این رویدادها را ابوهاشم نقل کرده که مورد اعتماد اسلام و از علمای برجسته است و از جمله خواص دو امام، ابوالحسن و ابو محمد علیه السلام بوده و بسیاری از معجزات ایشان را مشاهده کرده و می گوید: هیچ روزی به حضور امام ابوالحسن و ابو محمد علیه السلام وارد نشدم مگر این که برهان و دلیلی درباره امامت ایشان را دیدم.[17]

پی نوشت ها:

[1] مرآة الزمان: ۶/ورق ۱۹۲ عکسبرداری شده در کتابخانه امام امیرالمؤمنین به شماره ۲۷۶۵.

[2] نور الابصار: ۱۵۳.

[3] مناقب آل ابی طالب: ۴۳۳/۴.

[4] اعلام الوری: ۱۵۳.

[5] الشاقب فی المناقب: ۲۴۱ از محمد بن علی گرگانی، محفوظ به شماره (۳۵۷) کتابخانه امام امیرالمؤمنین.

[6] نورالابصار: ۱۵۲.

[7] نور الابصار: ۱۵۲، الدر النظیم، در مناقب ائمه.

[8] مناقب آل ابی طالب: ۴۳۵/۴.

[9] الدر النظیم، در مناقب ائمه از کتب عکس برداری شده کتابخانه امیرالمؤمنین به شمار ۲۸۷۹.

[10] اعلام الوری: ۳۷۵.

[11] مناقب: ۴۳۷/۴، اعلام الوری: ۳۷۴.

[12] اعلام الوری: ۳۷۴.

[13] مناقب: ۴۳۸/۴.

[14] مناقب: ۴۳۶/۴.

[15] اعلام الوری: ۳۷۵، مناقب: ۴۳۷/۴.

[16] نساء ۱۱۶.

[17] اعلام الوری: ۳۷۵.

کلمات کلیدی
کرامات  |  معجزات  |  امام حسن عسکری علیه السلام  | 
لینک کوتاه :