گنجینه معارف

نقش آیت الله سید علی قاضی (ره) در تربیت علامه طباطبایی (ره) وتاثیر وی در تفکر فلسفی حوزه علمیه قم

آیت الله قاضی (ره) طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که علامه طباطبایی (ره) یکی از شاگردان برجسته ایشان است. به طور کلی از دو جهت علامه طباطبایی (ره) در حوزه های علمیه نقش بسزایی داشتند: 1- از باب این که قرآن و تفسیر قرآن را به متن درس و بحث های حوزوی اضافه کردند و شاگردان زیادی را در این زمینه پرورش دادند. 2- مباحث جدید که مسلمین و طلاب و دانشجویان در مواجهه با مکاتب منحرف مادی با آن ها درگیر بودند را طرح نمودند در حقیقت در پاسخ گویی به سوالات و شبهات که از ناحیه ماتریالیست ها و مارکسیست ها و چپی ها و توده ای ها مطرح می شد علامه طباطبایی (ره) وارد میدان شدند و به صورت علمی به آن ها جواب گفتند. از آن جمله می توان به مقالات ارزشمند اصول فلسفه و روش رئالیسم با پاورقی های سودمند استاد مطهری (ره) اشاره کرد که به خوبی توانست از مبانی فلسفی و فکری اسلامی در مقابل مادیین که در آن تاریخ خیلی فعال بودند دفاع کند. تدوین کتاب بدایه و نهایه علامه طباطبایی در توسعه علوم عقلی در حوزه علمیه نقش بسزایی داشت. هدف از نگارش این مقاله بررسی نقش آیت الله سید علی قاضی (ره) در تربیت علامه طباطبایی (ره) و تاثیر وی در تفکر فلسفی حوزه علمیه قم و صواب اندیشی دینی است.

منبع : مجموعه مقالات برگزیده کنگره بزرگداشت آیت الله سید علی آقا قاضی(ره)؛ ج 1؛ ص9 , خدیجه آبادی وایقان؛ فاطمه قهرمانپور بیلوردی تعداد بازدید : 2652     تاریخ درج : 1395/05/06    

 

مقدمه:

«قم» از نخستین شهرهایی است که در ایران مذهب تشیع را پذیرفت و از ربع آخر قرن اول هجری فرهنگ شیعی فرهنگ مردم این دیار شد. مردم آن نخستین کسانی بودند که برای امامان معصوم (ع) خمس فرستادند و ائمه شیعه بارها از اهل قم و این سرزمین مقدس اسلامی به عظمت یادکردند.

حوزه علمیه قم پنج دوره را تاکنون به خود دیده است که عبارتند از:

دوره اول:

نخستین دوره از حوزه علمیه قم به عصر امامت و شاگردان حوزه های درس ایشان اختصاص دارد که پس از اخذ علم و توانایی در نشر فرهنگ اسلامی، قم را به عنوان پایگاه شیعه انتخاب نموده و در آن به ترویج مکتب علوی پرداخته اند.

دوره دوم:

 این دوره به دو قرن چهارم و پنجم هجری اختصاص دارد که شاگردان دوره اول یا شاگرد شاگردان آنها می باشند.

در قرن چهارم رونق حوزه علمیه ری حوزه علمیه قم را تحت الشعاع قرار داد چرا که با وجود شخصیت هایی چون شیخ صدوق در ری دانشجویان اسلامی ری را بر قم ترجیح می دادند. لذا دانشمندان حوزه ری و قم نوعی تبادل فرهنگی داشتند و شاید از این روست که مورخین تاریخ قم و ری، برخی از دانشمندان این دوره رابه شهر خویش منسوب می دارند.

دوره سوم:

 این دوره از قرن ششم تا قرن نهم هجری را شامل است حوزه علمیه قم در این دوره از وضع مناسبی برخوردار نبود و مردم آن بارها قتل عام شده و شهر روبه ویرانی نهاد، هر چند مدتی نیز پایتخت تیموریان بود. بدین ترتیب رکود علمی از قرن ششم شروع شد و در قرن نهم علمای قم با اخذ تدابیر زیرکانه به مقابله با رکود فرهنگی برخاستند و در صدد تحکیم پایه های علمی در حوزه پرسابقه قم برآمدند.

دوره چهارم:

این دوره از قرن دهم شروع می شود و تا قرن سیزدهم معاصر با سلسله های صفویه افاغنه، افشاریه، زندیه، و قاجاریه امتداد می یابد. نخستین بخش از این دوره معاصر با سلسله صفویه است که با مهاجرت علمای شیعه جبل عامل لبنان به ایران و نشر تفکر اصولی شیعه همراه بوده است. در این دوره با تاسیس مدارس شیعی در اصفهان و دیگر شهرهای ایران چون قم، شیراز، قزوین و مشهد دانش های دینی و تفکر شیعی و از آن جمله علوم عقلی- فلسفه و کلام- رو به رشد گذاشت. با رشد اخباری گری در حوزه اصفهان نه تنها علمای اصولی این حوزه را ترک کردند بلکه برخی از دانشمندان علوم عقلی نیز از این دیار رانده شدند. فیلسوف پرآوازه صدرالدین شیرازی مشهور به «ملاصدرا» در این زمره قرارداشت. هجرت صدر المتالهین شیرازی از اصفهان به قم باعث رونق دانش های عقلی در حوزه علمیه قم گردید و با پرورش شاگردان و تالیفات خویش زمینه پذیرش تفکر اصولی را در این حوزه فراهم ساخت.

دوره پنجم:

 این دوره از اواخر قرن سیزدهم شروع می شود و تا عصر حاضر امتداد می یابد. نقطه تحول این دوره از زمانی آغاز می شود که حضرت آیت اللّه العظمی حائری (قدس سره) در این حوزه مسکن گزید و با انفاس قدسیه خویش حوزه علمیه قم را جانی تازه بخشید و به «آیت اللّه مؤسس» شهرت یافت. [1]

حوزه فلسفی قم:

با توجه به اینکه بحث های عمیق فلسفی در کلام پیشوایان شیعه وجود داشت حوزه های علمیه جهان تشیع بیش از حوزه های اهل سنت به فلسفه روی آوردند و چون ایران مکتب تشیع را پذیرفته بود پس از «شیخ الرئیس ابن سینا» حوزه فلسفی به ایران انتقال یافت و قریب به اتفاق فلاسفه بزرگ جهان اسلام از میان شیعیان و ایرانیان برخاست. دوره چهارم از حوزه علمیه قم نخستین دوره از پیدایی حوزه فلسفی در این شهر مقدس است که با هجرت «صدرالمتالهین شیرازی» (1050- 979) و تربیت شاگردانی چون «فیض کاشانی»، «فیاض لاهیجی» به وجود آمد و با دانش اندوزی «قاضی سعید قمی» ادامه یافت. مدارس علمی قم در اوایل قرن سیزدهم (ه. ش) شهرت زیادی داشت، اما در اواخر قرن سیزدهم و در اوایل قرن چهاردهم بسیاری از آن ها بلااستفاده مانده و تخریب شده و این شهر صرفا جنبه زیارتی یافته بود. نخستین گام ها برای احیای این حوزه را افرادی همچون آیت الله فیض قمی، آیت الله بافقی، آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی برداشتند. مدرس عرفان و فلسفه حضرت آیت الله بافقی در رأس هیأتی از علمای قم به اراک رفته و آیت الله حائری را برای آمدن به این شهر ترغیب کردند. ایشان وضعیت اسفناک مدارس علمیه قم را به آیت الله شیخ عبدالکریم یزدی گوشزد نموده و ضمن تاسف ابراز کردند که چرا باید مراکز علوم دینی که زمانی محل تحصیل و تدریس علمای بزرگی چون میرزای قمی، ملافیض کاشانی، فیاض لاهیجی و صدرالمتألهین بوده، هم اکنون باید به حالت تخریب درآمده باشد؟[2]

حضور آیت الله حائری در قم جاذبه لازم را برای بسیاری از علمای برجسته دیگر فراهم آورد. از جمله آنها می توان این افراد را نام برد: آیت الله صدرالدین صدر (متوفی 1333 ش) آیت الله شهاب الدین مرعشی (متوفی 1370 ش) آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی (متوفی 1374 ش). البته این سه تن از شاگردان شیخ عبدالکریم محسوب می شدند. سال 1301 ه. ش را می توان سرآغاز شکل گیری حوزه علمیه قم، در وضعیت کنونی آن تلقی نمود. آیت الله حائری با برگزاری دروس خارج فقه و نیز با اعمال تدابیری ویژه در سامان دادن به امور حوزه زمینه های مرکزیت یافتن آن را فراهم آورد، اما چون حوزه علمیه قم یک حوزه فقاهتی بود و بنای حوزه نیز بر این بوده است تدریس فلسفه و حکمت در آن کار ساده ای نبود و به جرات می توان گفت که علم حکمت دوران رکود خود را طی می کرد. البته لازم به ذکر است که «قبل از تأسیس حوزه علمیه قم به طور غیر رسمی،

فلسفه توسط آقامیرزاعلی اکبر حکیم یزدی تدریس می شد. امام خمینی قدس سره می فرماید: زمانی که حوزه

تأسیس شد یکی از مقدسین گفته بود که ببین کار اسلام به کجا رسیده که در خانه آقامیرزاعلی اکبر باز شده است. وقتی این حکیم بزرگ رحلت کرد، با وجود این که وی از اکابر و افاضل حوزه و فردی متقی بود، شخصی بالای منبر در وصف وی گفت که من خود دیدم که او قرآن می خواند. بنابراین، هرکس که فلسفه تدریس می کرد، محکوم به کفر می شد» (ایزدپور، محمدرضا، 1384 ش) و این روند تا زمان علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی (ره) نیز ادامه داشت.

«آیت الله قاضی طی سه دوره اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام آن ها از بزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب می شوند، و البته فقط نام تعدادی از آنها بر ما معلوم هست و اینکه ایشان در حقیقت چه کسانی را تا قله عرفان بالا کشیده و از شراب گوارای معرفت بر کامشان ریختند بصورت کامل و دقیق آشکار نیست فقط به اختصار به تعدادی از آنها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره می شود: آیت الله شیخ محمد تقی آملی، آیت الله سید محمدحسین طباطبایی، آیت الله سید محمد حسن طباطبایی، آیت الله محمد تقی بهجت فومنی، حاج سید هاشم حداد و. . . »[3]

«علامه طباطبایی از جمله شاگردان برجسته ای است که آیت الله سید علی قاضی (ره) در طول دوران تدریس خود در نجف اشرف تربیت نموده اند. البته آیت الله قاضی تفسیر قرآن به قرآن را به علامه طباطبایی آموزش داده اند نه فلسفه را. - استاد بزرگوار علامه طباطبایی در علم فلسفه آقا سیدحسین بادکوبی بود- اما چون مباحث فلسفی نیز در خود قرآن به وفور موجود است دیدگاه فلسفی را در وی مستحکم تر ساخت. »[4] در این مقاله سعی شده است که نقش استاد علامه طباطبایی یکی از شاگردان مبرز آیت الله قاضی در احیای حکمت و فلسفه در حوزه علمیه قم مورد بررسی قرار گیرد.

نتایج و بحث:

به طور کلی زندگی علامه طباطبایی (ره) را می توان به چهار دوره تقسیم کرد:

1- دوره کودکی و نوجوانی که در تبریز سپری شد.

2- دوره تحصیل در حوزه علمیه نجف

3- دوره بازگشت به تبریز و اشتغال به کشاورزی

4- دوره هجرت به قم و تدریس و تالیف و نشر معارف دینی

استاد علامه طباطبایی بعد از ده سال تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی در نجف اشرف از محضر اساتید برجسته ای هم چون: آیت الله محمدحسین اصفهانی، آیت الله نایینی، آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله حجت کوه کمری، آقا سیدحسین بادکوبی، آقا سیدابوالقاسم خوانساری و حاج میرزاعلی آقا قاضی استفاده نمود و در رشته های فلسفه، ریاضیات، علم رجال، عرفان و حکمت عملی، خوشه ها چید. علامه طباطبایی به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد در سال (1354 ه. ق) مجبور به مراجعت به ایران شد و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول گشت.

«ما می دانیم که در دوران قاجار و دوران رضاخان، تفکر ایرانی و فلسفه اسلامی تقریبا از بین رفته بود و عده ای به فلسفه ماتریالیستی و عده ای نیز به فلسفه پوچ غربی گرایش پیدا کرده بودند. علامه طباطبایی این خلاء فکری را متوجه شده و کلاس فلسفه را در شهر تبریز به همراه برادر بزرگوارشان آیت الله سیدمحمدحسن الهی دایر نمودند. تشکیل جلسات فلسفی ایشان مصادف با جنگ جهانی دوم و اواخر حکومت رضاخان بود. در آن هنگام منطقه آذریایجان توسط روس ها اشغال گردید که ثمره این اشغال روی آوری سربازان روسی با کوله باری از تفکرات فلسفی مارکسیستی بود. علامه طباطبایی در این موقعیت از طرف مردم و روحانیت و دولت مرکزی مورد حمایت واقع نشد. »[5] و در سال 1365 ق 1325/ ش برای حفظ حوزه علمیه قم از گزند حوادث عقیدتی طلاب، به قم مهاجرت کرد. [6]

دلایل هجرت علامه طباطبایی به قم:

خود ایشان در این باره چنین می گویند: «هنگامی که به قم آمدم مطالعه ای در برنامه حوزه کردم و آن را با نیازمندهای جامعه اسلام سنجیدم و کمبودهایی در آن یافتم و وظیفه خود را تلاش برای رفع آنها دانستم. مهم ترین کمبودهایی که در برنامه حوزه وجود داشت در زمینه تفسیر قرآن و بحث های عقلی بود، از این رو درس تفسیر و فلسفه را شروع کردم. »[7]

همچنان که در مقدمه نیز بیان شد حوزه علمیه قم از زمان تاسیس توسط حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) یک حوزه فقاهتی بود و البته بنای حوزه نیز بر فقه و اصول بود و کسانی که مشغول تدریس دروسی به جز فقه و اصول همچون فلسفه می شدند مشکلات فراوانی برایشان پیش می آمد؛ علامه طباطبایی (ره) نیز از این امر مستثنی نبود. ایشان می فرمایند:

«من وقتی از تبریز به قم آمدم و درس «اسفار» را شروع کردم، و طلّاب بر درس گردآمدند و قریب به یک صد نفر در مجلس درس حضور پیدا می کردند؛ حضرت آیت الله بروجردی رحمت الله علیه اوّلا دستور دادند که شهریه طلّابی را که به درس «أسفار» می آیند قطع کنند. بر همین اساس چون خبر آن به من رسید، من متحیر شدم که خدایا چه کنم؟ اگر شهریه طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهای دور آمده اند و فقط ممرّ معاش آنها شهریه است چه کنند؟ و اگر من به خاطر شهریه طلاب، تدریس «أسفار» را ترک کنم لطمه به سطح علمی و عقیدتی طلّاب وارد می آید!؟ همان روز یا روز بعد، آقای حاج احمد خادم خود را به منزل ما فرستادند، و بدین گونه پیغام کرده بودند: ما در زمان جوانی در حوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان «أسفار» می خواندیم ولی مخفیانه؛ چند نفر بودیم، و خُفیةً به درس ایشان می رفتیم، و امّا درس «اسفار» علنی در حوزه رسمی به هیچ وجه صلاح نیست و باید ترک شود!

من در جواب گفتم: من که از تبریز به قم آمده ام فقط و فقط برای تصحیح عقائد طلّاب بر اساس حقّ، و مبارزه با عقائد باطله مادّیین و غیرهم می باشد. در آن زمان که حضرت آیت الله با چند نفر خُفیةً به درس مرحوم جهانگیرخان می رفتند، طلّاب و قاطبه مردم بحمد الله مؤمن و دارای عقیده پاک بودند؛ و نیازی به تشکیل حوزه های علنی «أسفار» نبود؛ ولی امروزه هر طلبه ای که وارد دروازه قم می شود با چند چمدان (جامه دان) پر از شبهات و اشکالات وارد می شود!

و امروزه باید به درد طلّاب رسید؛ و آنها را برای مبارزه با ماتریالیست ها و مادّیین بر اساس صحیح آماده کرد، و فلسفه حقّه اسلامیه را بدانها آموخت؛ و ما تدریس «أسفار» را ترک نمی کنیم. ولی در عین حال من آیت الله را حاکم شرع می دانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسئله صورت دیگری به خود خواهد گرفت. پس از این پیام؛ آیت الله بروجردی دیگر به هیچ وجه متعرّض ما نشدند، و ما سال های سال به تدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول بودیم. »[8]

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (دامت برکاته) درباره نتایج سوء حاصله از تعطیلی درس اسفار علامه طباطبایی می فرمایند: «نتیجه این است که امروز سطح تفکرات و معرفت فلسفی ما در جامعه و بین علمای دین محدود است. با بودنِ استادی مثل آقای طباطبایی، جا داشت امروز تعداد زیادی استاد درجه یک از تلامذه ایشان در قم و دیگر شهرستان ها داشته باشیم. آقای طباطبایی فرد فعّالی بود؛ بنابراین جریان فلسفی ای که به وسیله ایشان پایه گذاری شد، باید به شکل وسیعی گسترش پیدا می کرد، که نکرده است. »[9]

روش علمی استاد علامه طباطبایی: استاد مردی متفکر و همیشه در تفکر عمیق بودند. دکتر دینانی علامه طباطبایی را آزاداندیش ترین مردان توصیف نموده و می گوید: «علامه طباطبایی یکی از آزاد اندیش ترین مردانی است که من در طول عمرم تاکنون دیده ام و شاید بتوانم بگویم که من تاکنون که در سن پیری ام، انسانی را به حریت فکری علامه طباطبایی رؤیت نکرده ام علی الاطلاق!»[10]

ایشان در مباحث فلسفی از دایره برهان خارج نمی شدند و مواضع مغالطه و جدال و خطابه و شعر را خوب از قیاسات برهانیه جدا می کردند و تا مسئله به اولیات و نظایر آن منتهی نمی شد دست برنمی داشتند. [11]

استاد علامه طباطبایی نخست با تشکیل جلسات ویژه دروس فلسفی برای فضلای نامدار حوزه، سپس با تدریس به شاگردانی برجسته و فرهیخته در این رشته، به تولید فلسفه پرداخت و نسل جوان و طلاب جدید حوزه را وارد عصر حکمت خوانی و فلسفه دانی کرد. [12]

آیت اللّه سیدمحمدحسین طباطبایی از شخصیت های فلسفی بود که در اشاعه اندیشه صدرایی و رواج آن سهم عمده ای داشت. زیرا استاد در فلسفه از مبرزان شاگردان صدرالمتالهین بوده و فلسفه صدرا المتالهین را به واقع نزدیک تر می دانست. [13] و چند دوره «اسفار» و «شفا» را تدریس نموده و «بدایة الحکمه» و «نهایة الحکمة» را در ترویج مکتب صدرالمتالهین به رشته تحریر درآوردند. البته تالیفات علامه طباطبایی به این دو اثر خلاصه نمی شود. ایشان ده ها کتاب، رساله و یا تعلیقه در فلسفه الهی نیز داشتند. نقش مؤثر ایشان در حوزه فلسفی قم طرح نظریات فلسفه الهی به سبک جدید و پاسخ به فلسفه مادی «ماتریالیسم دیالکتیک» بود. با برپایی انجمنی علمی و طرح مسایل جدیدی که در حوزه تفکر مادی مطرح شده پاسخ برهانی خویش را در «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تهیه دید که با شرح شاگرد فرزانه اش «استاد شهید آیت اللّه مرتضی مطهری» این سیره علمی در اقصی نقاط عالم اسلامی منتشر شد. آنچه که در این دوره از حوزه فلسفی اهمیت ویژه دارد رشد تفکر فلسفه سیاسی است که شاید بتوان گفت در هیچ یک از دوره های فرهنگی این رشد و شکوفایی در حوزه های علمیه روی نداده است.

«استاد علامه طباطبایی در سفرهای پیاپی به تهران با علاقه مندان به حکمت و معارف اسلامی نیز تماس حاصل نمود و حتی از بحث و مناظره با مخالفان دین و حکمت، دریغ نورزید و از راه عقل و منطق، بسیاری از افرادی را که از طریق صواب منحرف شده بودند به درک حقایق دینی و حکمی نایل ساخت و توانست در عرض بیست و چند سال اخیر، اثر عمیقی از خود نه تنها در طبقه روحانیت بلکه بین عده ای از طبقه متجدد و تحصیل کرده در غرب بجا گذارد. سالیان دراز هر پاییز بین ایشان و استاد هنری کربن مجالسی با حضور جمعی از فضلا و دانشمندان تشکیل می شد که در آن مباحثی حیاتی درباره دین و فلسفه و مسائلی که جهان امروز در مقابل شخص معنوی و جوینده حقیقت قرار می دهد، مطرح می گشت که این جلسات نتایج بسیار مهمی به بار آورده است.

بدون شک چنین جلساتی در سطحی آنچنان بالا و با افقی آنچنان وسیع در جهان اسلامی امروز بی نظیر بوده است و حتی می توان گفت که از دوره قرن وسطی که تماس فکری و معنوی اصیل بین اسلام و مسیحیت قطع شد، چنین تماسی بین شرق اسلامی و غرب حاصل نشده است. »[14]

علامه طباطبایی خود درباره این مذاکرات می گوید: «بنا به گفته کربن تاکنون مستشرقین، اطلاعات مربوط به اسلام را از اهل تسنن اخذ می کردند و در نتیجه، حقیقت مذهب تشیع آن گونه که شایسته است به دنیای غرب معرفی نشده است. بر خلاف باور مستشرقین گذشته، اعتقاد من این است که تشیع یک مذهب حقیقی و اصیل و پابرجاست و دارای مشخصات یک مذهب حقیقی است و غیر از آن است که به غرب معرفی کرده اند. آن چه پس از پژوهش های علمی بدان رسیده ام، این است که به حقایق معنویت اسلام از دریچه شیعه که نسبت به این آیین واقع بینی دارد باید نگاه کرد. از این رو کوشیده ام این مذهب را به نحوی که باید و در خور واقعیت آن است، به جهان غرب معرفی کنم. بسیار علاقه مندم که با رجال علمی و مشاهیر این مذهب از نزدیک تماس بگیرم و با طرز فکر آنان آشنا شوم و در بررسی اصول و مبانی شیعه، از این بزرگان کمک گرفته و نسبت به هدف خود روشن تر شوم. » [15]

به طور کلی اکثر علما حالت ناقله فکر را دارند، یعنی فکری را نقل می کنند و تلاش می کنند بر آن فکر اشکالی بگیرند، اما در میان علما و محققین کسی که به اصطلاح پایه گذار یک رشته مسائل و قوانین و کاشف یک سلسله مسائل فلسفی باشد بسیار کم است.

علامه طباطبایی پایه گذار یک رشته قوانین فلسفی است که به مدد فکر عظیم خود آنها را کشف کرده است. ایشان کسی است که برای اولین بار مسائل حقایق و اعتباریات را مطرح کرده و بابی برای حقایق و بابی برای اعتباریات گشوده است.

ایشان هیچ وقت معاد صدرالمتالهین را تدریس نمی کرد. زیرا مرحوم علامه طباطبایی معاد مرحوم صدر المتألهین را که با ظواهر آیات تطبیق نمی کرد قبول نداشت. البته صدرالمتألهین خیلی تلاش کرد بگوید معادی را که آورده عین قرآن است و از قرآن استخراج شده و آیات را بر آن تطبیق داد. معادی را که مرحوم صدرالمتألهین بیان می کند، در واقع نوعی معاد برزخی است. مرحوم علامه طباطبایی این معاد را قبول نداشت و اگر بنا بود تدریس کند، ناگزیر به رد تمام آن قسمت از اسفار بود. به این جهت نه این معاد را تدریس فرمود و نه حاشیه ای بر آن نوشت. استاد بزرگوار علامه طباطبایی معاد را نهایت سیر تکاملی بشر می دانست. [16]

استاد بزرگوار تنها به بازگویی و شرح حکمت صدرایی بسنده نکرده، بلکه به تأسیس معرفت شناسی در این مکتب می پردازد. به جرات می توان گفت که استاد اگر «آقای طباطبایی در غرب به دنیا می آمد، یک هگل بود، یا هایدگر و بالاتر از آنها. احتمالا از هر دو این ها بالاتر می شد. [17]

اثرات سیاسی- اجتماعی حوزه فلسفی قم در قرون اخیر:

حکیم متاله «آیت اللّه سیدابوالحسن رفیعی قزوینی 1395- 1310 ق) از جمله شخصیت های علمی و فلسفی بودند که علوم عقلی را در حوزه تهران از آیت اللّه حاج شیخ

عبدالنبی نوری، حکیم میرزا محسن کرمانشاهی، فاضل تهرانی و میرزا محمود قمی آموخته بود. در زمان آیت اللّه حائری به قم آمده و به تدریس علوم عقلی پرداخت و از نخبه ترین شاگردان ایشان در این عصر حضرت امام خمینی قدس سره است. » حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی» قدس سره حکیم متاله و عارف واصلی است که پس از استاد علامه طباطبایی، مکتب فلسفی وی را تداوم بخشید. ویژگی خاص حضرت امام ژرف نگری معظم له به مسایل فلسفی و توجه به ابعاد مختلف علوم اسلامی بود، لذا مباحث پراکنده فلسفی فقهی اخلافی و عرفانی را که در اندیشه فلسفه سیاسی نقش داشتند به صورت منسجم در مکتب درس ایشان مطرح شد و نظریه «ولایت فقیه» کامل شده و در کتب های فلسفی و فقهی حوزه های علمیه پیروانی یافت.

آیت اللّه سید محمد حسین طباطبایی که در اشاعه اندیشه صدرایی و رواج آن سهم عمده ای داشت به همراه فلاسفه مذکور بخصوص حضرت امام خمینی (ره) حرکتی را در حوزه علمیه ایجاد نمودند که منتج به تشکیل حکومت جمهوری اسلامی در ایران گردید و اکثر افرادی که در تغییر تفکرات آحاد مردم موثر بودند از جمله آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی، آیت الله مفتح و شهید باهنر از شاگردان علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) محسوب می شوند. و این ممکن نمی شد جز از برکات انفاس الهی آیت الله قاضی (ره).

خلاصه و نتیجه گیری:

استاد علامه طباطبایی بعد از ده سال تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی در نجف اشرف به ایران بازمی گردد و با بررسی دقیق موقعیت حوزه علمیه قم شروع علیرغم مشکلات فراوان به تدریس تفسیر و فلسفه همت می گمارد. نقش مؤثر ایشان در حوزه فلسفی قم طرح نظریات فلسفه الهی به سبک جدید و پاسخ به فلسفه مادی «ماتریالیسم دیالکتیک» بود. به ویژه اینکه وی به بازگویی و شرح حکمت صدرایی بسنده نکرده، به تأسیس معرفت شناسی در این مکتب می پردازد. همچنین با انتشار کتب فراوان و تربیت شاگردان برجسته در دوران مواجهه با اندیشه های غربی نظیر مارکسیسم به اندیشه دینی حیاتی دوباره بخشیده، حتی در نشر آن در مغرب زمین نیز می کوشد. علامه طباطبایی پایه گذار یک رشته قوانین فلسفی است که به مدد فکر عظیم خود آنها را کشف کرده است. ایشان کسی است که برای اولین بار مسائل حقایق و اعتباریات را مطرح کرده و بابی برای حقایق و بابی برای اعتباریات گشوده است. تلاش اندیشمندانی چون علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی (ره) باعث تغییر اساسی تفکرات فلسفی نسل جوان شده و آنها را برای ایجاد حکومتی اسلامی سوق می دهد و نه تنها باعث متحول در کشور خود ایران را می شوند؛ بلکه نتایج تحولات آنها منطقه را نیز تحت شعاع قرار می دهد.

والسلام

پی نوشت ها

[1] سایت حوزه، گنجینه معارف، 1385 ش

[2] رازی، محمدشریف، ج 1، 1352 ش، ص 288

[3] هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، عطش، پاییز 83، ص 10

[4] مصاحبه نگارندگان مقاله با سید محمد الهی، 1391 ش

[5] مصاحبه نگارندگان مقاله با سید محمد الهی، 1391 ش

[6] سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، 1425 ق، ص 35

[7] کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت، اساتید فلسفه

[8] سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، 1425 ق، ص 103- 106

[9] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار برخی نخبگان حوزوی، 29/ 10/ 1382

[10] سایت تبیان، در محضر علامه طباطبایی، 2/ 9/ 1388

[11] سید محمد حسین حسینی تهرانی، 1425 ق، ص 43

[12] هفته نامه پنجره، شماره 23، ص 78

[13] سیدمحمد حسین حسینی تهرانی، 1425 ق، ص 43

[14] طباطبایی، سیدمحمد حسین، 1378 ش، ص 13

[15] پرسمان، بازخوانی دوستی علمی علامه طباطبایی (ره) و هانری کربن، آبان، شماره 14

[16] رک: کیهان فرهنگی: آبان 1368- شماره 68، ص از 7- 5

[17] سایت تبیان، در محضر علامه طباطبایی، 2/ 9/ 1388

 

کلمات کلیدی
حوزه علمیه قم  |  تفکر فلسفی  |  میرزا علی آقا قاضی  | 
لینک کوتاه :