گنجینه معارف

اسوه تقوا بررسی روایات اخلاقی - اجتماعی حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)

سید الکریم عبدالعظیم حسنی، نمونه زیبایی از اسوه های علم و عمل در این مکتب توحیدی است. در عظمت خـُلق عـظیم و قلب سلیمِ این سید کریم همین بس که امامان معصوم معاصرش و تمامی تذکره نویسان، او را ستوده اند و تاریخ نگارانِ دوست و دشمن حتی یک مورد انحراف و اعوجاج و یک نقطه سیاه در زندگانی اش نیافته اند و در طول تـاریخ، او را بـه جلالت قدر ستوده اند.

منبع : علوم حدیث- شماره 27 , مختاری،علی تعداد بازدید : 1759     تاریخ درج : 1396/04/19    

 از اسـاسی ترین توصیه های قرآن کریم، سفارش به تقوا و تهذیب بوده، و آیات فراوانی در این باره نـازل شـده اسـت؛ گاه یک آیه، دو بار بر تقوا تأکید دارد.[1]

مکتب انسان ساز انبیا(ع) این امتیاز را دارد که به کـلی گویی نمی پردازد، بلکه اسوه های عینی و نمونه های خودساخته ای را ارائه می دهد؛ چنان که با بسیاری از چهره های خـودساخته و شاخص در قصه های قرآن کـریم آشـنا می شویم.

سید الکریم عبدالعظیم حسنی، نمونه زیبایی از اسوه های علم و عمل در این مکتب توحیدی است. با تأسف بسیار باید گفت که در عصر او و دوران پس از او شرایطی فراهم نشد تا فضایل امثال ایشان ثبت گردد. از ایـن رو، بسیاری از مکارم عالی اخلاقی این سید کریم، از حافظه تاریخ محو شده، لذا اکنون ناگزیریم به اشارات تذکره نویسان بسنده کنیم و یا با بهره گیری از روایات مسندش، دغدغه های علمی و عملی و سمت و سوی سیره اخلاقی اش را بررسی کنیم. ای کاش شرایط و زمینه های کنونی، چند قرن پیش تر پدید آمده بود!

در عظمت خـُلق عـظیم و قلب سلیمِ این سید کریم همین بس که امامان معصوم معاصرش و تمامی تذکره نویسان، او را ستوده اند و تاریخ نگارانِ دوست و دشمن حتی یک مورد انحراف و اعوجاج و یک نقطه سیاه در زندگانی اش نیافته اند و در طول تـاریخ، او را بـه جلالت قدر ستوده اند.

ابو حمّاد رازی گوید:

در شهر سامرا به محضر امام هادی(ع) رسیدم و از احکام و مسائل حلال و حرام پرسیدم. او مرا پاسخ گفت و به هنگام وداع فرمود: «ای حمّاد، اگر برای تو مـشکلی در دیـن پیـش آمد، از عبدالعظیم بن عبداللّه حـسنی بـپرس و سـلامم را به او برسان»[2].

نیز شیخ صدوق (ره ) آورده است:

مردی بر حضرت ابوالحسن، علی بن محمد هادی (ع) وارد شد، حضرت پرسید: «کجا بودی؟» گفت: بـه زیـارت حـسین(ع) رفته بودم. فرمودند: «اگر قبر عبدالعظیم را -که نـزد شـماست زیارت می کردی، چون کسی بودی که قبر حسین(ع) را زیارت کرده است »[3].

عالمان رجالی و تذکره نویسان، همگی از او به تقوا و پارسایی یـاد کـرده اند.[4]

آنـچه باعث توثیق و اعتمادِ اصحاب سیر و سلوک به آیین اخلاقی حـضرت عبدالعظیم می گردد، این امتیاز اوست که شهد معرفت و حکمت را از زلال ترین سرچشمه آن نوشیده است. چه افتخاری بالاتر از این کـه ایـن شـخصیت، هم در اوج شرافت نسبی و هم دست پرورده امامان معصوم معاصر خویش اسـت.

حـضرت امام امیرالمؤمنین(ع) با مباهات به معاویه می نویسد: إنّا صنائع ربّنا و الناس بـَعدُ صـنائع لنـا[5]؛ ما دست پرورده پروردگارمان هستیم و در مرحله بعد، مردمِ مؤمن، دست پرورده مکتب ما هستند.

او با تـمسک بـه عـروة الوثقی های وادی اخلاق، از اعوجاجها و یک سونگریها و افراط و تفریطهای مکتبهای بشری نظیر عرفان بودایی، معنویت مسیحی، سـیر و سـلوکهای صوفیانه و.. . در امان است.

اهمیت درستی راه در این است که اخلاق، چهره و ماهیت جـان را شـکل مـی دهد و روح و فطرت پاک الهی را می سازد. بنابراین، اگر راه درست باشد، آدمی به سوی ملکوت، وگرنه به سـراشیبی حـیوان صفتی، درنده خویی و شیطنت سقوط می کند و سیرتش از انسانیت بیرون می شود.

از آنجا که بیشتر مـسائل اخـلاقی در ارتـباط «انسان با خدای تعالی» یا «انسان با دیگران» و یا ا«نسان با خودش » جا می گیرد، جـلوه های اخـلاقی رفتار و گفتار حضرت عبدالعظیم در همین سه زمینه تقدیم می شود.

انسان و خداوند

1) عـبادت و عـبودیت

احـمد بن محمد بن خالد برقی -که معاصر و راوی آن حضرت است می گوید:

عبدالعظیم در حال خوف و فرار از خـلیفه، وارد شـهر ریـ گردید و در سرداب منزل یکی از شیعیان ساکن شد. وی در آن زیرزمین -که مخفیگاه او بود، روزهـا روزهـ دار بود و شبها به نماز می پرداخت.[6] در وصف پارسایان آمده است:

کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بـِالأَسْحارِ هـُمْ یَسْتَغْفِرُونَ[7]؛ اندکی از شب را می خوابند و در سحرگاهان به دعا و استغفار می پردازند.

مرحوم رازی مـی نویسد:

در عبادت آن حـضرت رسـیده است که در مدت عمرش بیشتر روزها، بلکه غالب ایام را روزه و شبها را به عـبادت و نـیایش خداوند متعال می گذرانیده است.[8]

عـبودیت و بـندگی

برنامه های عـبادی مـثل نـماز و روزه و دعا و زیارت، همه برای ایجاد روحـِ بـندگی و کوبیدن خودپرستی است که سرلوحه دعوت همه انبیا و از بزرگ ترین مدالهای افتخاری اسـت کـه قرآن کریم به پیامبر خاتم مـی دهد:

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کـُلِّ أُمـَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجـْتَنِبُوا الطـّاغُوتَ.[9]

همچنین پیامبر اکرم(ص) را با عنوانهایی نظیر «عبده»[10] می ستاید! زیرا عبودیت و فنای در اراده خدا، سـکوی پرسـتش به ملکوت معنویت است و نـقطه مـقابل آن -کـه خودپرستی است بـزرگ ترین مـانع صراط مستقیم و یکی از مـهم ترین مـشخصه های گمراهان است؛ همان گونه که ابلیس گوید: «أَنَا خَیْر مِنْهُ»[11]؛ من بهتر از آدمم، پس نـباید مـن سجده کنم».

قارون نیز گوید: «إِنـَّما أُوتـِیتُهُ عَلی عـِلْمٍ عـِنْدِی[12]؛ ایـن ثروت را تنها به دلیـل دانش اقتصادی خودم، به دست آوردم، پس چرا زکاتش را بدهم.» و فرعون هم فریاد برمی زند: «أَنَا رَبُّکُمُ الأَعـْلی[13]؛ مـن برترین پروردگار شمایم».

حضرت عبدالعظیم -کـه دریـایی از عـلم اسـت در بـرابر اقیانوس بی کران عـصمت، خـود را از قطره ای کمتر می بیند و با اتصال به ولایت، از حضرت امام هادی(ع) درخواست عرضِ ایمان دارد تا اندیشه و عـقاید خـویش را در بـرابر آینه عصمت و حقیقت محک زنـد، اگر مورد رضایت خدا بود، بر آن ثابت قدم بماند و اگر احیاناً چیزی جز آنچه خدا می خواهد در عقایدش بود، کنار بگذارد.عجیب آنکه تمامی معتقداتش مطابق حقّ و بی اعوجاج بوده و امام(ع) او را تـشویق فـرموده است.[14]

نیز حضرت عبدالعظیم تفسیر آیه شریفه: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ[15]؛ به بندگان خودم مژده بده، کسانی که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند» را از امام صادق(ع) چنین نقل مـی کند:

هـم المسَّلّمون ل آلِ محمّد، الذین إذا سمِعوا الحدیث لم یزیدوا فیه و لم ینقصوا منه، جاؤوا به کما سمعوه؛ مصداق بارز این آیه شریفه، کسانی هستند که از هر جـهت تـسلیم آل محمدند(ع)، همان کسانی که بـه هـنگام استماع حدیثِ معصوم(ع) بر آن نمی افزایندو از آن نمی کاهند و همان گونه که دریافت کرده اند به دیگران می رسانند.

نمونه دیگری از مسند حضرت عبدالعظیم در این زمینه، بسیار گویا و زیـباست. وی از امـام جواد(ع) و او از پدر بزرگوارش از امام کـاظم(ع) نـقل می کند:

عمرو بن عبید نزد پدرم حضرت صادق(ع) آمد، پس از سلام و نشستن، آیه شریفه:«الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ[16] را تلاوت کرد و ساکت شد. حضرت پرسید: «چرا ساکتی؟» عرض کرد: دوست دارم گناهان کبیره را از کـتاب خـدای عزیز و جلیل بشناسم. آن گاه امام(ع) فرمود: «آری ای عمرو، بزرگ ترین گناهان کبیره، شریک قرار دادن برای خداست، که می فرماید:«مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ[17]؛ هرکه برای خدا شریک قرار دهـد، بـهشت را برای او مـمنوع و حرام می کند». آن گاه سایر گناهان کبیره را با شاهدی از قرآن به او معرفی فرمود. در پایان روایت آمده است: «فـَخَرج عمرو و له صراخ من بکائه و هو یقول: هلک من قال برأیه و نـازعکم فـی الفـضل و العلم؛ یعنی عمرو از منزل امـام بـا فریاد و گریه بیرون شد و می گفت: نابود است هر که از پیش خود عقیده ای بـرگزیند و در فـضل و عـلم با شما درافتد».منظورش مکتبها و فرقه های انحرافی است که همواره بر محور خودخواهی بوده و هـست.

نیز از امام باقر(ع) در تفسیر آیه شریفه: «کذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها»[18]، چنین نقل می کند:

یـعنی الأوصیاء کلّهم[19]؛ منظور از تـکذیب آیـات خدا، نپذیرفتن اولیای خداست، تمامی آنان.

2) محبت الهی

سیر زندگانی عبدالعظیم و مهاجرتش از زادگاه و دیار آبا و اجدادی و دست شستن از نعمتها و امتیازهای وطن و ایثار و فداکاریهای فراوان در راه خدا، انسان را به یاد یاران مخلص پیـامبر (ص) می اندازد که برای خدا هجرت کردند و با دست خالی و پای برهنه و دل کندن از کسب و کار و خانه و زندگی در جمع خویشان و گزینش آینده ای پرخوف و خطر، نقد جان بر کف اخلاص نهادند و دل در گروِ محبت خدا نـهادند.

راسـتی اگر ایمان و محبت خدا نبود، چگونه قابل تصور بود که ایشان خود را به آب و آتش زند و از مدینه به عراق و از آن جا به ری برسد.

اینک نگاهی به برخی از روایات مسند حضرت عـبدالعظیم مـی اندازیم.

قال رسول اللّه(ص) للناس و هم مجتمعون عنده: أحبّوا اللّهَ لِما یَغْدُوکم به مِن نِعَمة، و أحبّونی للّه تعالی، و أحبّوا قرابتی لی؛[20]

به خدا عشق بورزید، زیرا هر روزه به شما نعمت می دهد و مـرا بـرای خدا دوست بدارید و به نزدیکانم برای من محبت کنید.

این روایت، تفسیر آیه های شریفه قرآنی در باب محبت است؛ مانند: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فـَاتَّبِعُونِی یـُحْبِبْکُمُ اللّه»[21] و آیه شریفه «والَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّا لِلّهِ»[22].

پرتویی از مناجات موسی با خدا

این روایتِ مسند حضرت عبدالعظیم در سیره دلدادگان وادی عشقِ الهـی بـسیار آمـوزنده است. وی از حضرت جوادالأئمه، از پدرانش از امام باقر(ع) نـقل مـی کند:

موسی بن عمران در مکالمه اش با خدای عزیز و جلیل پرسید:

إلهی، فما جزاء من قام بین یدیک یصلّی؟؛ پاداش کسی که در پیـشگاهت بـه نـماز بایستد چیست؟.

خداوند فرمود: اُباهی به ملائکتی راکعاً و ساجداً و قائماً و قـاعداً، و من باهَیتُ به ملائکتی لم اُعذّبه؛ به حالتی که در رکوع و سجود و قیام و قعود دارد، بر ملائکه ام مباهات و افتخار می کنم و بـه هـر کـه من مباهات کنم، عذابش نمی کنم.

موسی پرسید: إلهی، فما مـن کـفّ أذاه عن الناس و بَذَل معروفه لهم؟؛ جزاءُ چیست پاداش کسی که آزارش را از مردم بازدارد و خوبیها و خیراتش را بر مردم ارزانی دارد؟.

قال: یـا مـوسی، تـنادیه النار یوم القیامة لا سبیل لی علیک؛ پاسخ داد ای موسی، روز قیامت آتش ندایش کند مـن بـه هـیچ وجه به تو دسترسی ندارم.

پرسید: الهی، فما جزاء من ذکَرَکَ بلسانه و قلبه؟؛ چیست پاداش آنـ کـسی کـه با دل و زبان به یاد تو باشد؟.

فرمود: یا موسی،اُظِلُّهُ یومَ القیامة بظلّ عرشی و أجـعلُه فـی کنفی؛ روز قیامت او را در سایه عرشم و در کنف حمایت خودم قرار می دهم.

پرسید: الهی، فما جـزاء مـن تـلا حکمتک سرّاً و جهراً؟؛ چیست پاداش کسی که حکمت تو را در عیان و نهان تلاوت کند؟.

فرمود: یا موسی، یـَمُرُّ عـلی الصراط کالبرق؛ بسان برق از پل صراط بگذرد.

پرسـید: الهـی، فـما جزاءُ مَنْ صبر علی أذی الناس و شَتْمِهم فیک؟؛ پاداش کسی که در راه رضای تو بر آزار و بدزبانی مـردم صـبر کند چیست؟.

فرمود: یا موسی،اُعینه علی أهوال یوم القیامة؛ بر هول وهراس قیامت یاریش مـی کنم.

پرسـید: الهـی، فما جزاء مَن دَمَعَت عیناه مِن خَشْیَتِک؟؛ پاداش کسی که از خوف و خشیت تو اشک بریزد چیست؟.

پاسـخ داد: یـا مـوسی،أقی وجْهَهُ من حرّ النّار و اُومنه یوم الفزع الأکبر؛ چهره اش را از گرمای آتـش نـگه می دارم ودر روزقیامت که فزع اکبر و دهشتناک است، او را امان می دهم.

پرسید: الهی، فما جزاء من ترک الخیانة حیاءً منک؛ کـسی کـه به جهت حیا و خجالت از تو، خیانت به دیگران را رها کند، چه پاداشـی دارد؟.

فـرمود: له الأمان یوم القیامة؛ در روز قیامت در امن و امان اسـت.

پرسـید: الهـی، فما جزاء مَنْ صلّی الصلوات لوقتها؟؛ چیست پاداش کـسی کـه نمازها را در وقتش بخواند؟.

فرمود: أعطیه سُؤلَه و أبیحُه جنّتی؛ خواسته اش را می دهم و بهشتم را حلالش می کنم.

پرسـید: الهـی، فما جزاء من صام شـهر رمـضان یرید بـه النـاس؛ چـیست پاداش روزه گیر ریاکار؟

فرمود: یا موسی،ثوابُه کـَثَواب مـَنْ لم یَصُمهُ[23]؛ ثوابش مثل کسی است که ماه رمضان را روزه نداشته است.

3) مـعصیت الهـی

خدای تعالی به انسان اختیار و آزادی داده اسـت؛ زیرا زندگی دنیوی، دورانـِ خـودسازی است و خودسازی در صورتی ممکن اسـت کـه تمام تلاشها با اراده و نیّت و دخالت دل و جان و روح باشد. تربیت و تکامل و تـحصیلِ شـخصیت انسانی، همچون تربیت بدنی و یـا رژیـم چـاقی و لاغری نیست کـه بـا اجبار هم امکان پذیر بـاشد. از آنـجا که تربیت با شخصیت و روح آدمی مرتبط است، لازمه اش آزادی و اراده است و خداوند این آزادی اراده را به انسان عـطا کـرده است.

متأسفانه افراد نادان از این فـرصت آزادی سـوء استفاده کـرده، خـود را گـم می کنند و در برابر خالق هـستی به سرکشی و عناد و لجاج می ایستند، غافل از آنکه تمامی دستورات الهی، به سود انسان و برای خـودسازی و تـأمین مصالح دنیوی و اخروی و فرد و اجتماع و جـسم و جـان اسـت. و هـر کـاری آثاری و هر گـناهی خـسارت و کیفری در پی دارد، گرچه میدان ظهور کیفرها، قیامت و جهنّم است؛ همان گونه که حضرت علی (ع) دروصف اهل عـصیان و عـذاب مـی فرماید:

و امّا اَهل المعصیة، فأنزلهم شر دار...؛ و اما گـنهکاران را در بـدترین مـنزلگاه درآوَرَد و دسـت و پای آنـان را بـا غُل و زنجیر به گردنشان درآویزد، چنان که سرهایشان به پاها نزدیک گردد، جامه های آتشین بر بدنشان پوشاند و در عذابی که حرارت آتش آن بسیار شدید است و در، بر روی آنها بـسته و صدای شعله ها هراس انگیز است، قرار دهد. جایگاهی که هرگز از آن خارج نشوند... مدّتی برای عذاب آن تعیین نشده تا پایان پذیرد و نه سرآمدی تا تمام شود.[24]

عذاب برخی زنان معصیت کار

حضرت عـبدالعظیم روایـت معراج را از امام جواد از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین(ع) چنین بیان می کند:

من و فاطمه به دیدار رسول خدا(ص) رفتیم، دیدم او به شدت می گرید، گفتم: پدر و مادرم به قربانت! چه چیز شما را به گریه آورده است؟

آن گـاه فـرمود: ای علی، شبی که مرا به معراج آسمانها بردند، در عالم غیب و ملکوت، برخی از زنان امّتم را در عذاب و شکنجه ای شدید دیدم و وضعشان را بـد دانـستم و اینک از دیدن منظره دشواری عـذابشان گـریه می کنم.زنی را دیدم که به موی خود آویزان بود و مغز سرش می جوشید.

دیگری را دیدم که به زبانش آویزان شده بود وشربت داغ جهنمی درگلویش می ریختند.

زنی را دیدم کـه آویـخته به پستانهایش بود.

زنـی را دیـدم که گوشت پیکر خود را می خورد و آتش از زیر او شعله ور بود.

زنی رادیدم که پاهایش به دستانش بسته بودوماروعقربها براوچیره ومسلط شده بودند.

دیگری را مشاهده کردم، در حالتی که گنگ، کر و لال بود و در میان تابوتی از آتش قرار داشت، مغز سرش از دو سوراخ بـینی او بـیرون می ریخت و بدنش بر اثر جذام و بَرَص تکه تکه شده بود.

زنی را دیدم که به پا آویزان در تنوری از آتش بود.

زنی را دیدم که با قیچیهای آتشین، گوشت اندامش را از پس و پیش می چیدند.

زنی را دیـدم کـه صورتش مـی سوخت و روده های خود را می خورد.

دیگری را دیدم که سرش مانند سر خوک و بدنش مانند بدن الاغ و او را هزاران هزار عذاب فـرا گرفته بود.

زنی را به شکل سگ دیدم، در حالی که آتش از عـقب او داخـل و از دهـانش خارج می شد و فرشتگان با عمود به سر و بدن او می زدند.

آن گاه، حضرت زهرا(ع) عرض کرد: ای حبیب مـن و ای نـور دیدگانم، بگو بدانم روش و عمل آنان چه بوده که خداوند این عذاب ها را بـر آنـان مـقرر کرده است؟

پس حضرت در توضیح علت عذابشان فرمود: ای دخترک من، آن زنی که به موها آویزان بـود، زنی بود که موی خود را از نامحرم نمی پوشانید.

زنی که به زبانش آویزان بـود، همسرش را آزار می داد.

آن که بـه پسـتانش آویخته بود، از همبستری با شوهرش خودداری می کرد.

زنی که به پا آویزان بود، بی اجازه شوهرش بیرون می رفت.

زنی که گوشت بدن خود را می خورد، خود را برای مردم آرایش می کرد.

آن که دستهایش به پاهـایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند، نظافت و پاکی بدن و لباس را رعایت نمی کرد و از جنابت و حیض خویش را پاک نمی کرد و نماز را سبک می شمرد.

زنی که گنگ و کر و کور بود، فرزندان نامشروعش را به شوهرش نـسبت مـی داد.

اما آنکه گوشتهایش با قیچیهای آتشین چیده می شد، زنی بود که خود را بر مردان عرضه می کرد.

زنی که چهره و اندامش می سوخت و روده های خود را می خورد، دلاّ ل فساد و فحشا بود.

آنکه سرش مـانند خـوک و بدنش مانند الاغ بود، سخن چین و بسیار دروغگو بود.

آنکه صورتش بسان سگ بود و آتش از عقبش وارد و از دهانش خارج می شد، زنی ترانه خوان و حسود بود.

سپس حضرت فرمود: وای بر زنی که شوهرش را بـه خـشم آورد و خوشا به حال زنی که همسرش از او خشنود باشد![25]

رابطه انسان با اجتماع

روابط انسانها، یا به دلیل طبیعت و فطرت اجتماعی و یا به دلیل نیاز، مدنی و اجتماعی است، اگر بـین افـراد انـسان اخلاق حسنه حاکم باشد، مـحیط زنـدگی بـهشت وگرنه دردآور و دوزخی بیش نخواهد بود.

اسلام به حُسن روابط اجتماعی بسیار اهمیت می دهد. با نگاهی به فهرست ابواب احادیث جلد دوم کـتاب شـریف اصـول کافی و کتاب الجهاد و کتاب العشرة وسائل الشیعة و دیگر کتابهای روایی، این نکته به خوبی نمایان می شود. اگر بین مردم یک جامعه صـفا و صـمیمیت و مـحبت و خیرخواهی حاکم باشد، زمینه بسیاری از گناهان فردی نیز نابود خـواهد شد؛ همان گونه که بین والدین و فرزند - از آن بابت که محبت حاکم است - زمینه ای برای غیبت، تهمت، حسادت، کـارشکنی، خـیانت و.. . پدیـد نمی آید؛ زیرا گناه نظیر بیماری و میکروب است که در محیط آلوده بیشتر رشـد مـی کند.

در آثار روایی حضرت عبدالعظیم نیز نکات سازنده و ارزنده شایانی به چشم می خورد؛ چنان که در سیره عـملی آن حـضرت نـیز جز تمجید و ثنا چیزی دیده نمی شود. در اینجا به نمونه هایی اشاره می شود.

دوری از اخـتلاف های جـناحی

حـضرت رضا(ع) خطاب به عبدالعظیم:

سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو: أن لا یجعَلوا للشـیطان عـلی أنـفسهم سبیلاً، و مُرهُمْ بالصدق فی الحدیث و أداء الأمانة، و مُرْهُم بالسکوتِ و ترکِ الجدال فیما لا یعنیهم، و إقبالِ بـعضهم عـلی بعض و المزاورة، فإنّ فی ذلک قربة إلیّ، و لا یشتغلوا انفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً، فإنّی آلیـت عـلی نـفسی أنّه مَن فعَل ذلک و أسخَط ولیّاً من أولیائی دعوت اللّه لیعذّبه فی الدنیا أشدّ العذاب و کـان فـی ال آخرة من الخاسرین، و عرِّفهم أنّ اللّهَ قَد غفر لمحسِنهم و تجاوزَ عن مُسِیئِهم إلاّ مـَن أشـرَک بـه أو آذی ولیّاً مِن أولیائی، أو أضمر له سوءاً؛ فإنّ اللّه لا یغفر له حتی یرجع عنه فإن رجع و إلاّ نزَع روح الإیـمان عـن قلبه و خرَج عن ولایتی، و لم یکن له نصیباً فی ولایتنا و أعوذ باللّه من ذلک؛[26]

بـرای شـیطان در دلهـای خود راهی باز نکنند و امر کن آنان را به راست گویی و ادای امانت و سکوت و ترک جدال و کشمکش در کـارهای بـیهوده. و بـه آنان امر کن با همدیگر آمد و شـد و هـمکاری و دوستی کنند؛ زیرا این کارها باعث نـزدیکی بـه مـن است. و خود را مشغول نکنند به درگیری و کـوبیدن هـمدیگر؛ که من با خود پیمان بسته ام که هر کس مرتکب این گونه کـارها شـود و یا یکی از دوستانم را مورد خـشم و غـضب قرار دهـد، از خـدا بـخواهم تا وی را در دنیا به سخت ترین عذاب گـرفتار سـازد و در آخرت از زیان کاران خواهند بود.

دوستان مرا متوجه کن که خداوند نیکوکارانشان را آمـرزیده و از بـدکارانشان درگذشته است، مگر کسی که شـرک بورزند یا یکی از دوسـتان مـرا برنجاند و آزار دهند یا درباره او نـقشه و تـوطئه ای در نظر گیرد که به راستی خدا چنین کسی را نمی آمرزد، مگر از راه زشت خود بـرگردد. و اگـر دست از این کار برندارد، خـداوند روح ایـمان را از دلِ او بـگیرد و از ولایت من بـیرون شـود و در دوستی ما اهل بیت هـم بـی بهره ماند. به خدا پناه می برم از چنین لغزش هایی!

تشکر از یکدیگر

قال الامام الرضا(ع): «مَنْ لم یـشکر المـُنْعِم من المخلوقین لم یشکر اللّه عزوجل[27]؛ آنکه از مـردمِ نـعمت رسان سپاس گزاری نـکند، از خـدای عـزیز و جلیل شکرگزاری نکرده اسـت.

گرچه نعمت دهنده اصلی خداست و همه نعمتها هم از او است، ولی از این روایت برمی آید که خـدا تـشکر از واسطه های فیض و فضل خود را نیز شـکر خـویش مـی داند و بـر انـجام دادنش اصرار دارد.

از امـام سـجاد(ع) نقل است:

یقول اللّه تبارک و تعالی لعبدٍ مِن عبیده یَوْم القیامة: أشَکَرتَ فلاناً؟ فیقول: بل شَکَرتُک یـا ربـِّ. فـیقول: لَمْ تشکُرنی إذ لَمْ تَشکُرهُ[28]؛ خدای تبارک و تـعالی در قـیامت بـه بـنده ای از بـندگانش مـی فرماید: آیا از فلانی تشکر کردی؟ جواب می دهد:پروردگارا، بلکه از تو سپاسگزاری کردم. آنگاه خدا می فرماید: چون از او تشکر نکردی، از من هم سـپاسگزاری نکرده ای.

شاید راز این مطلب، همان نکته ای باشد که در مقدمه این فصل گفته شد که اصولاً اسلام بر تشکیل جامعه ای که روح صفا و صمیمیت و مهر و محبت بر آن حاکم باشد، تأکید مـی کند تـا زمینه بسیاری از مفاسد منتفی شود. از طرفی، ترک تشکر، باعث بستن راه احسان و نیکوکاری مردم است و از مصادیق «منّاع للخیر»[29]محسوب می گردد، زیرا بسیاری از مردم انتظار دارند از خدماتشان تشکر شود وگرنه دلسـرد مـی شوند.

چراغهای راه

حضرت عبدالعظیم به امام جواد(ع) عرض می کند: از احادیث جدّتان برایم بگویید. حضرت از قول امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «...لو تکاشفتم ما تدافنتم؛ اگر بدیهای پوشیده شـما بـر همدیگر افشا و آشکار می شد، یـکدیگر را دفـن نمی کردید».

رحمت گسترده الهی، گناهان وبدیهارامی پوشاند، درمجازات وعقاب تعجیل نمی کند و فرصت توبه می دهد و برای زندگی شرافتمندانه افراد جامعه اسلامی هرگونه آبروریزی را ممنوع می کند، به کـسی اجـازه غیبت، تهمت، قذف و پردهـ دری نـمی دهد و از همه برتر، گاهی خداوند آبروی تصنعی و غیر استحقاقی برای انسان فراهم می آورد؛ همان گونه که امام علی(ع) در دعای کمیل عرضه می دارد: «و کَمْ مِن ثناءٍ جمیلٍ لَستُ أهلاً له نشرتَهُ[30]؛ چه بـسا ثـنا و تمجید زیبا که برایم منتشر کردی با اینکه شایسته اش نبودم».

شاید منظور از حدیث مذکور نیز همین باشد که اگر شما از باطن همدیگر باخبر می شدید، حاضر نمی شدید به تجهیز و تدفین یـکدیگر بـپردازید؛ زیرا مـرده را شخصی فاسق و فاجر و.. . می دانستید.

ترجمه دیگر روایت چنین است: اگر شما از نهان همدیگر آگاه می شدید، اسرارتان را پوشـیده نگاه نمی داشتید و بر اثر کم ظرفیتی، یکدیگر را بی آبرو می کردید.

حضرت عبدالعظیم گوید: از امام خواستم بیشتر برایم بگوید. فرمود:

قال امیرالمؤمنین(ع): إنکم لن تسعوا الناس بـأموالکم، فـسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللقاء...؛ شما هرگز نمی توانید با داراییهایتان مردم را به خود متوجه سـازید، پسـ بکوشید آنـان را با چهره گشاده و خندان و برخوردی خوش جذب کنید، زیرا شنیدم از رسول خدا(ص) که می فرمود: شـمانمی توانید مردم را بااموالتان جذب کنید؛ پس آنان را بااخلاقتان جذب کنید.

به امام جواد عرض کردم: ای فـرزند رسول خدا، بیشتر بـرایم بـفرمایید. از قول امام علی(ع) فرمود: «مَنْ عَتَب علی الزمان طالَتْ مَعْتَبَتُه؛ کسی که به زمان خود خشمگین گردد ناراحتی اش طولانی خواهد شد».

عرض کردم: اضافه بفرمایید. فرمود: قال امیرالمؤمنین (ع): «مجالَسَةُ الأشرار تـُورثُ سُوءَ الظّنِ بالأخیار؛ همنشینی با افراد پست، باعث بدگمانی به خوبان است ».

تمام تلاش و کوشش انسان ناشی از نیت و اهداف و اغراض اوست. شاکله تصمیم و نیت هم از قلب و درون دل شکل می گیرد. اینجاست که آگـاهیهای پیـشین، عقیده و مرام انسان، تذکرات، القائات و گزارشها، نقش مهمی در شکل دهی طرز فکر و تصمیمات درونی دارند و واردات ذهنی بر تصمیم قلبی اثر می گذارد و از آنجا که به قول معروف «از کوزه همان برون تـراود کـه در اوست»، اعمالِ صادر شده از جوارح و اعضای انسان نیز ناشی از همان دیدگاه و اعتقادات انسان خواهد بود. و بدین سان، آگاهیهایی که از راه کتاب، روزنامه و مجله و رسانه های سمعی بصری و مهم تر از همه، دوستان، بـه انـسان منتقل می شود، سازنده طرز تفکر و جهت دهنده به سمت و سوی تلاشهای اجتماعی انسان است.

بدیهی است همنشینی با بدان، دریچه دل را به روی تبلیغات، فکر و فرهنگ و خلق و خوی آنان باز کرده، پس از مـدتی آن فـطرت پاکـی که دست خلقت خداوندی آفـریده اسـت، از بـدآموزیهای اشرار سیاه می شود و بسان سطل زباله شیاطین انس و خنّاس درمی آید.

ثمره آگاهیهای غلط و بد، جز بداندیشی و بدبینی به نیکان نخواهد بـود و ایـن، آغـاز سقوط از صراط مستقیم و افتادن در دام دشمنان خداست.

از حضرت امـیر(ع) نـقل است که زبیر همواره با ما بود تا آن گاه که عبداللّه زبیر پا به عرصه سیاست نهاد و پدر را منحرف کرد.

حـضرت عـبدالعظیم از حـضرت امام جواد(ع) درخواست حدیث بیشتر دارد و آن حضرت از قول امام علی(ع) نـقل می فرماید: «بئس الزاد إلی المعاد، العدوان علی العباد؛ زور و ستم بر مردم، بد توشه ای است برای فردای قیامت».

بنا بر تـعالیم اعـتقادی اسـلام، تمام اعمال خرد و کلان و ریز و درشت انسان ماندگار است و هیچ صـغیر و کـبیری از پرونده حذف نمی گردد و یوم الحساب -که هر روزش بسان هزار سال است برای رسیدگی به همین اعـمال اسـت. در آن هـول و هراس محشر، سخت ترین حالتها هجوم طلب کاران و حق داران است. همه می دانیم که آمـرزش حـقوق الهـی سریع تر و آسان تر از بخشایش حق الناس است؛ زیرا آن مدّعی ندارد، ولی اینها دارد. در همین دنیا مردم تـنگ نظر بـه دشـواری گذشت می کنند، چه رسد به روز تغابن و تنگ دستی آخرت.

پس از درخواست بیشتر، این جمله را از امام عـلی(ع) نـقل می فرماید: «قیمة کلّ امری ءٍ ما یُحْسِنُه؛ ارزش هر کس به اندازه چیزی است کـه آن را خـوب مـی داند و در آن مهارت دارد.

گویند نظامی شاعر در نصیحتی به فرزندش گفت اگر پالان دوزِ ماهری باشی، بهتر اسـت از آنـکه خیاط بدی باشی. اگر کسی حتی در مشاغل عادی و متوسط، به مهارت و خوبی خـوشنام و مـشهور شـود، بهتر از کسی است که مراحل عالی را هم طی کرده،ولی کارش رونق ندارد.

نیز از امام عـلی(ع) نـقل می فرماید: «المرُ مَخبؤ تحتَ لسانِه؛ مرد در زیر زبان خود پنهان است».

شـخصیت، روحـیات و هـنرها، ملموس و مجسّم نیست تا مثل ظواهر با نگاهی دیده شود و هر کدام، به نوعی در زمـینه ها و مـناسبتهایی بـروز می کند. یکی از آینه های نشان دهنده درون، زبان است. گرچه اهل ریا و نفاق و حـیله و دروغ مـی کوشند تا ظاهری زیبا و متفاوت با باطن خود را به نمایش بگذارند، ولی باز هم دیر یا زود نهانشان عـیان مـی گردد و گفته اند: «فی تقلُّب الأحوال یُعْرَفُ جواهر الرجال »، «و کلُّ إناءٍ بالّذی فیه یـترشحُ؛ از کـوزه برون همان تراود که در اوست».به هـر حـال، بـهتر است انسان هر چه بیشتر عنان زبـانش را در اخـتیار بگیرد تا از گناهان و لغزشهای زبانی در امان بماند، از طرفی، قلب را نیز سرگرم و مشغول نـسازد تـا لحظه ای آسوده خاطر به یاد خـدا افـتد.

اگر خـطورات شـیطانی، مـانع حضور قلب و صفای دل می شود،بهتر اسـت بـا ترنم به اذکار و اوراد و تلاوت قرآن کریم، نفسِ چموش را لگام زند و به سـوی مـعنویات سوق دهد.[31]

از امام جواد درخواست کـردم بیشتر بگوید. فرمود: «...قـال امـیرالمؤمنین (ع): التدبیر قبل العمل یؤمنک مـن النـدم؛ تدبیر و دوراندیشی قبل از شروع کار، مانع پشیمانی تو است».

گفتم: بیشتر بفرمایید. اظـهار داشـتند: «قال امیرالمؤمنین(ع): من وَثِقَ بـالزمانِ صـُرِعَ؛ کـسی که به روزگـار خـود اعتماد کند، محکم بـه زمـین خواهد خورد».

گفتم: زیادتر بیان فرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(ع): قِلّة العِیال إحدی الیسارین؛ کـم اهـل و عیالی، یکی از دو آسانی است».

گفتم: بـیشتر بـفرمایید. بیان داشـت: «قـال امـیرالمؤمنین(ع): مَنْ دَخَلَهُ العُجب، هـَلَک؛ هر که دچار خودپسندی شود، نابود خواهد شد».

خواستم اضافه فرماید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(ع): مـَنْ أیـقن بالخَلَف جادَ بالعطیّة؛ هر که یـقین داشـته بـاشد، خـدا جـای انفاقها را پُر می کند و بـه مـالش برکت می دهد، خوب بذل و بخشش می کند».

عرض کردم بیشتر بفرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(ع): مَن رضِیَ بـالعافیة مـمّن دُونـَه رُزِق السّلامَة ممّن فوقَه؛ هر که در فـکر عـافیت و تـندرستی و آسـایش زیـردستانِ خـود باشد، از طرف فرادستان خود آسایش ببیند».

در پایان، حضرت عبدالعظیم به حضرت امام جواد(ع) عرض می کند: از این سخنان کمال بهره را بردم و همین اندازه برایم بس است.[32]

برخورد با دیگران

الف. توده مردم

قال رسول اللّه(ص):

إنّا أُمِرنا معاشِرالأنبیاء أن نکلّم الناس بقدرعقولهم[33]؛ رسول خدا (ص) می فرماید: ماجماعت پیامبران وظـیفه داریم بـه اندازه فهم ودرک مردم با آنان سخن بگوییم.

چون مردم در یک سطح نیستند، سخن گفتن در اندازه فهم شنونده، و نه گوینده، با پذیرش پیام از طرف مخاطب مواجه می شود و مانع انکار او می شود. یک مادر دلسـوز هـنگام تغذیه فرزندان، بین کودکِ خردسال و جوانِ خویش تفاوت می گذارد و به همه یک خوراک نمی دهد؛ زیرا هاضمه آنان متفاوت است. اگر به کودک غـذای سـنگین بدهند، هم خورنده بیمار مـی شود و هـم غذا ضایع می شود. غذای فکری و روحی نیز چنین است.

نیز حضرت رسول (ص) می فرماید:

أمرنی ربّی بمداراة الناس، کما أمرنی بإقامة الفرائض[34]؛ پروردگارم به مـن فـرمان داده است با مردم مـدارا کـنم؛ همان گونه که فرمان داده است واجبات را اقامه کنم.

ب. برخورد با منحرفان

قال علی بن الحسین(ع):

لیس لک أن تَقعُدَ معَ مَن شِئت، لأنّ اللّه تبارک و تعالی یقول:«إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیـاتِنا فـَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّ آ یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ»[35]

و لیس لک أن تتکلّم بما شئت، لأنّ اللّه تعالی قال: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم»[36]. و لأنّ رسول اللّه(ص) قال: «رحم اللّه عبداً قال خیراً فَغَنِم أو صمتَ فَسَلِم».

و لیس لک أن تَسمَع ما شئت، لأنّ اللّه تعالی یقول: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کـُلّ أُولئِکـَ کـانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[37].

حق نداری با هر که بخواهی نشست و برخاست و معاشرت کنی، زیرا خدای تبارک و تعالی مـی فرماید: « هـر گاه دیدی کسانی به باطل در آیات ما گفت وگو می کنند، از آنان روی گردان تا در سـخنی غـیر از آن درآیـند و اگر شیطان این را از یاد تو برد، پس از تذکّر، با قوم ستمکار منشین».

وحق نداری هـرچه دلت خواست بر زبان آوری؛ زیراخداوند می فرماید: «از چیزی که علم نداری، پیروی مکن» و برای اینکه پیامبر خـدا(ص) فرمود: «خدا رحمت کـند بـنده ای را که خوب تر و بهترین را بگوید و غنیمت و بهره ببرد یا ساکت شود و سالم بماند».

و برای تو روا نیست به هر چیزی گوش فرا دهی؛ زیرا خدای تعالی می فرماید: «به راستی گوش و چشم و دل، همگی در پیـشگاه پروردگار مسئول اند».

حضرت امام سجاد(ع) با استناد به کتاب و سنت، برخی از حدود رابطه با منحرفان را بیان می فرماید و نشان می دهد که صمیمیت و دوستی و رفت و آمد و نشست و برخاست با هر کسی جایز نـیست، بـلکه باید با ترک مراوده و نهی از منکر عملی، با کسانی که آیات الهی را مسخره می کنند، مبارزه کنیم و صف خویش را از آنان جدا سازیم. و از همه مهم تر، خداوند طراز تولاّ و تبرّا را بر فؤاد و دل نـهاده و اجـازه نداده است در درون دل نیز به غیر خودی دل ببندیم و حتی اگر محبت نهان انسان به بیگانگان از راه حق، غیر اختیاری هم تصور شود، باز به جهت کنترل نکردن صادرات و واردات قلب و چشم و گـوش و.. . مـسئول خواهیم بود.

امام علی(ع) شنونده سخن هذیان گونه و یا کلام بی فایده را شریک جرم سخن گو می داند[38]، و سخن زشت را بسان تیری می داند که باید سر را از میدان آن به در برد و جان را حفظ کرد.[39] آیـه صـدوچهلم سـوره نساء، نظیر آیه 68 سوره انعام است که امام سجاد به آن استشهاد فرموده است. خداوند تعالی در این آیه روشن تر می فرماید:

وَ قَدْ نـَزَّلَ عـَلَیْکُمْ فـِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یـُسْتَهْزَأُ بـِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛ و در ایـن کـتاب بـر شما چنین نازل کرد که چون شنیدید کسانی آیات خـدا را مسخره و انکار می کنند، با آنان منشینید تا به سخنی دیگر درآیند وگرنه شما نیز مثل آنان خواهید بـود. خـداوند هـمه منافقان و کافران را در دوزخ گرد هم می آورد.

حضرت عبدالعظیم از امام صادق(ع) روایت مـی کند:

...مـَن زعم أنّ اللّه تعالی یُجْبِر عبادَه بالمعاصی أو یکَلّفُهم ما لا یطیقون، فلا تأکلوا ذبیحته و لا تقبلوا شهادته و لا تصلّوا ورائه و لا تـُعطوه مـن الزکـاة شیئاً[40]؛ کسانی که به غلط می پندارند خدای تعالی بندگان را بر گناه اجـبار مـی کند یـا تکلیف فوق طاقت دارد، - از زمره مسلمانان خارج اند و از این رو - ذبیحه آنان را نخورید و شهادتشان را نپذیرید و پشت سـر آنـها نـماز نخوانید و چیزی از زکات و صدقه به آنان ندهید».

ج. برخورد با برادران

حضرت عبدالعظیم گوید: از حـضرت امـام جواد(ع) شنیدم که می فرمود:

ملاقاة الإخوان نَشْرَة و تلقیح للعقل، و إن کان نزراً قلیلاً[41]؛ دیـدار بـا بـرادران ایمانی باعث شکوفایی و باروری عقل است، هرچند اندک و کم باشد.

امام صادق(ع) طبق روایـتی مـی فرماید:

تزاوَرُوا فإنّ فی زیارتکم إحیاء لِقُلُوبِکُم و ذِکراً لاَحادیثنا...؛ به دیدن همدیگر بروید؛ زیـرا دیـدار شـما، زنده کردن دلهای شما و یادآوری احادیث ماست و احادیث ما، شما را به هم مهربان می کند. اگـر بـدان عمل کنید، ارشاد یافته و نجات یابید و اگر آنها را واگذارید، گمراه و نابود شوید؛ به آنها عـمل کـنید کـه من ضامن نجات شمایم.[42]

بسیاری از احادیث اهل بیت(ع)-که به جوامع روایـی و از آنـ کتابها به ما رسیده است در عصر خفقان، از راه دیدارهای شیعیان، ثبت و ضبط و حفظ می شد؛ زیرا شیعه آزادی نـداشت تا مدرسه و کتابخانه و.. . تشکیل دهد. خود حضرت عبدالعظیم در شهر ری به صـورت نـیمه مخفی در سردابی زندگی می کرد و شخصیتهای متعددی کـه از او اسـتفاده بـرده اند، عمدتاً بر اثر مراوده و دیدارهای خصوصی بـوده اسـت.

جلوه ای از مسائل اخلاق فردی

1) سریره و نیت پاک

حضرت علی (ع) می فرماید:

در بیماری اجر و پاداشی نـیست، ولی گـناهان را می ریزد و اجر و پاداش تنها و تنها در بـرابر کـار و تلاش و گـفتار زبـانی و کـار با جوارح و اعضا است: «و إنّ اللّه بـکَرَمِه و فـضلِه یُدخِل العبد بصدق النیّة و السریرة الصالحة الجنّة[43]؛ و به راستی خدا با فـضل و کـرمش، بنده اش را به بهشت می برد به دلیـل نیت صادقانه و خالصانه و بـاطن شـایسته او».

از این روایت چهار نکته بـرداشت مـی شود:

1- برخی بیماریها، همه گناهان انسان را پاک می کند؛ 2- اجر و پاداش در برابر کوشش است، نه در بـرابر بـیماری یا بلا؛ 3- ورود به بهشت در سـایه فـضل و رحـمت پروردگار است؛ 4- نـیت و بـاطن پاک، زمینه جذب رحمت الهـی و اسـتحقاق تفضّل حق تعالی است و تمامی برنامه های اخلاقی و عبادی برای ساختن درون دل و نهان انسان است از ایـن رو، خـداوند بر نیت صالح اجر می دهد؛ چـرا کـه نیت مـرد بـهتر از عـمل[44] اوست. محور و معیار ارزش هـمه کارها به نیت است که در روایت نبوی آمده است: «إنّما الأعمال بالنیّات و إنّما لکلّ امری ءٍ ما نَوی...»[45].

در پیام حضرت امام رضا یا امام هادی بـه حـضرت عـبدالعظیم نیز آمده است:

... دوستانم را آگاه کن کـه خـداوند آنـان را مـی آمرزد، مـگر کـسی را که شرک ورزد یا یکی از دوستانم را آزار دهد یا در دل و نیت، بدخواهِ او باشد. پروردگار از این گونه افراد نخواهد گذشت و آنها را نمی بخشاید، مگر اینکه از نیت خود برگردد و اگر در این حال بـماند، خداوند روح ایمان را از دل او خارج خواهد ساخت و از ولایت من نیز بیرون می رود و از دوستی ما اهل بیت هم بهره ای نخواهد داشت.[46]

در روایات نیز بر تأثیر نیّت خیر و شرّ در رزق و روزی انسان تأکید شده است.

2) اغـتنام از فـرصت ها

امام باقر(ع) می فرماید:

یا محمد بن مسلم، لا یَغُرَّنَکَ الناسُ مِن نفسِک، فإنّ الأمر یَصِلُ إلیک دونَهُم و لا تقطعَنّ النهارَ عنک بکذا و کذا، فإنّ معک من یحصی علیک و لا تستصغرنّ حسنة تـعملها، فـإنّک تراها حیث تسرّک، و لا تستصغرنّ سیئةً تعمل بها، فإنّکَ تراها حیث تسوءک، و أحسِن، فإنّی لم أر شیئاً قطّ أشدُّ طلباً و لا أسرعُ درکاً من حسنةٍ محدثةٍ لذنـبٍ قـدیمٍ[47]؛ ای محمد بن مسلم، مردم فـریبت نـدهند؛ زیرا مسئولیت کارها به عهده توست نه به عهده آنها. روزت به این کار و آن کار بیهوده نگذران، زیرا همراه تو کسی هست که کارهای روزانه تورا حـساب وشـمارش می کند و هیچ کار نـیکی را کـوچک مشمار؛ زیرا تو آن را خواهی دید در جایی که تو را شادمان می کند و هیچ کار زشتی را نیز کوچک مشمار، که آن را در جایی خواهی دید که تو را اندوهگین کند. نیکی نما که من چیزی را نـدیدم کـه در پی چیزی باشد و به آن برسد، مثل حسنه جدیدی که در پی گناه قدیم است.

موعظه مفصلی را حضرت عبدالعظیم از امام علی(ع) نقل می فرماید که به دلیـل طـولانی بودن، قـسمتی از آغاز و پایان خطبه را می آوریم:

ترصَّدوا مواعید ال آجال و باشروها بمحاسن الأعمال... مِن مِثل هذا فلیَهْرَب الهاربون، إذا کانت الدار ال آخـرة لها یعمل العاملون[48]؛ منتظر و مترصد وعده های اجل باشید و آن را با اعمال حـسنه هـمراه سـازید... آنان که اهل فرارند، برای روزی مثل صحنه پرهراس قیامت فرار کنند، و اهل عمل، برای خانه آخرت تـلاش کـنند.

3) کیفر کردار

ورود انسانهای صالح به بهشت برزخی و انسانهای بدکار به دوزخ برزخی، از هنگام مـرگ شـروع مـی شود و پس از حشر و نشر و حساب و کتاب، زمان ورود به بهشت و جهنم در قیامت کبری فرا می رسد؛ همان گونه کـه حضرت امیر(ع) می فرماید: «طوبی لِمَنْ ذَکَر المَعاد و عمِلَ للحِساب...»[49]؛ خوشا به حال کـسی که به یاد مـعاد بـاشد و برای حسابرسی قیامت کار کند». نیز می فرماید: «الیومَ عمل و لا حِساب و غَدَاً حِساب و لا عَمَل[50]؛ امروز وقت کار است نه محاسبه و فردای قیامت هنگام حساب است نه عمل».

از آنجا که هر کاری اثـری دارد و نتایج و آثار کردارها حقیقی، عینی و تکوینی است نه صرفاً اعتباری و قراردادی، در همین دنیا نیز شمّه ای از نتایج اعمال ظاهر می شود و مکافات و بازتاب کارها دامنگیر ما می گردد.

همین دیدگاه، امتیاز بسیار مهمی اسـت در فـلسفه اخلاق اسلامی که آن را از فلسفه اخلاق در سایر مکتبها جدا می کند.

اینک به نمونه هایی از بازتاب اعمال انسان اشاره می شود.

حضرت موسی(ع) در مناجات می پرسد: «الهی، فما جزاء مَنْ أطعَمْ مسکیناً ابتغاء وجهِک؟؛ پاداش کسی که فقط برای تو به بپچاره ای کمک کند چیست؟».

خداوند پاسخ می فرماید: «آمُر منادیاً یُنادی یوم القیامة علی رؤوس الخلائق: إنّ فـلان بن فلان مِن عتقاء اللّه من النّار؛ دستور می دهم به یک منادی که روز قیامت بر فراز تمامی آفریدگان و بندگانم فریاد زند: به راستی فلانی در زمره کسانی است که خدا از آتـش آزادش کـرده اسـت».

موسی می پرسد: «الهی، فما جـزاءُ مـن وصـلَ رحمه؟؛ چیست پاداش کسی که به خویشاوندانش نیکی کند؟».

خداوند می فرماید: «أنسأ له أجله و اُهوّن علیه سکرات الموت و ینادیه خزنة الجنّة: هَلُمّ إلینا فادخُلْ مـِن أیّ أبـوابها شئت؛[51] مرگش را به تأخیر می اندازم و سکرات مرگ را بـر او آسـان می کنم و خزانه داران بهشت به او فریاد می زنند: به سوی ما بشتاب و از هر دری می خواهی وارد بهشت شو...».

علی(ع) می فرماید: «من أیقن بـالخَلَف جـادَ بـالعطیّة؛[52] هر که باور کند خداوند جای انفاق را پر می کند بهتر عـطا می کند». این روایت، شرح و تفسیر این بخش از آیه شریفه است که: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هـُوَ خـَیْرُ الرّازِقـِینَ »[53].

و نیز می فرماید: هنگامی که پیامبر(ص) مرا به سوی یمن فرستاد، سـفارش مـی کرد: «ما حار من استخار و لا ندم من استشار؛ هر که از خداوند خیر خود را بخواهد، سرگردان و متحیر نـخواهد مـاند و هـر که از دیگران نظرخواهی و مشورت کند پشیمان نخواهد شد ».

«یا علی، علیک بـالدلجة، فـإنّ الأرض تـطوی باللیل ما لا تطوی بالنهار؛ ای علی، ملتزم باش به شبروی و سیر در آخر شب، زیرا مـسافتی کـه در شـب پیموده می شود در روز طی نمی شود ».

«یا علی، اُغدُ علی اسمِ اللّهِ؛ فإنّ اللّه تعالی بارک لاِ مـّتی فـی بُکُورها؛[54] در سحرگاه و سپیده دم با نام خدا حرکت کن؛ زیرا خدای تـعالی بـرای امتم برکت را در صبح زود قرار داده است».متأسفانه سنت اسلامیِ سحرخیزی رو به افول است و بـسیاری از مـردم مـسلمان به پیروی از غربیان تا نیمه های شب به بطالت بیدارند و در ثلث آخر شب که هنگام نـزول بـرکات است، خوابند.

4) پرهیز از تجملات و تشریفات

ساده زیستی حضرت عبدالعظیم نشان می دهد که چـقدر دقـت داشـته است تا به آموزه های دینی عمل کند و نوعی زندگی کم مصرف و پرسود و ثمر را برای مـا تـرسیم کـند. پس از خودش، آثار معنوی و علمی و شاگردان فراوانی به جا گذارد، ولی از درهم و دیـنار و مـال و منال و حتی خانه و کاشانه شخصی وی هیچ خبری نیست.

پاس نعمتها

حضرت عبدالعظیم(ع) از اجداد بزرگوارش نقل می کند:

سـلمان ابـوذر را میهمان کرد و دو قرص نان در سفره ضیافت نهاد. ابوذر آن دو گرده نان را برداشت و پشـت و رو مـی کرد. سلمان پرسید: برای چه نان ها را بررسی می کنی؟ ابـوذر پاسـخ داد: تـرسیدم خوب پخته نشده باشند.

سلمان به شـدت خـشمگین شد و گفت:به چه جرأتی بر این دو نان بهانه می گیری؟ به خدا قسم! بـر هـمین دو قرص نان بسیاری از مخلوقات الهـی کـار کرده اند تـا بـه مـا رسیده است.

سلمان توضیح داد:

آبی کـه در تـحت عرش الهی است، ملائکه ای که آب را به باد و ابر رسانده اند، ابرهایی که آن را بـه بـاران تبدیل کرده اند و به زمین رسانده اند، در ایـن آب، رعد و برق و فـرشتگانی کـه این قطرات را به جایگاهشان رسـانده اند، هـمه دخیل بوده اند؛ پس از آن، زمین و چوب خیش و آهن کشاورز و چهار پایان شخم زننده و خرمن کوب و در مـرحله بـعد هیزم و نمک و.. . و ایادی پیش تر الهـی کـه نـشمردم کوشیده اند تا ایـن لقـمه در اختیار ما قرار گـرفته اسـت، چگونه شکر اینها را به جا می آوری؟ابوذر گفت: إلی اللّه أتوب و أستغفر إلیه مما أحدثت و إلیک أعـتذر مـما کرهت؛ از این حرکتی که از من سـر زد، بـه درگاه خـدا تـوبه و اسـتغفار می کنم و از شما نیز کـه ناراحت شدی عذر می خواهم.

ضیافتی دیگر

روزی سلمان، ابوذر را میهمان کرد، هنگام پذیرایی، نان خشکی از انـبان درآورد و آن را خـیس و مرطوب کرد و در سفره نهاد. ابوذر گـفت: اگـر نـمک هـم بـود که با نـان مـی خوردیم و نان خورش می کردیم، خوشمزه تر بود. سلمان برخاست و مشربه آبش را برد و گرو نهاد و قدری نمک تهیه کرد و در سـفره نـهاد.

ابـوذر نان و نمک را می خورد و چنین شکر می کرد:الحـمد للّه الذی رزقـنا هـذه القـناعة؛ سـپاس ویـژه خدایی است که توفیق این قناعت را به ما مرحمت فرمود.

سلمان (به طنز) گفت: اگر قناعت بود ظرف آبِ من به گرو نرفته بود.[55]

اگر همین سـنت اسلامی، یعنی قناعت، در جهان اسلام مراعات می شد، امروزه ملل اسلامی ذلیل و اسیر بیگانگان نبودند.

تشریفات

شریح قاضی گوید:

خانه ای خریدم به هشتاد دینار و برایش سند و قباله ای نوشتم و چند نفر از افراد عادل را گواه گرفتم. این خبر به گوش علی بن أبی طالب(ع) رسید. قنبر غلامش را در پی من فرستاد. هنگامی که پیش او رفتم، فرمود: ای شریح، شنیده ام که خـانه ای خـریده ای و برایش سندی نوشته ای و شاهد و گواهانی گرفته ای و مبالغی داده ای.

گفتم: آری.

فرمود: یا شریح، إتّق اللّهَ، فإنّه سیأتیک مَن لا ینظر فی کتابک و لا یسأل عن بـیّنتک حـتی یُخرجک مِن دارک شاخصاً، و یُسلّمک إلی قـبرک خـالصاً، فانظُر أنْ لا تکون اشتریت هذه الدار مِن غیر مالِکها، و وَزِنتَ مالاً مِن غیر حِلّه، فإذاً أنت قد خسرت الدارین جمیعاً؛ الدنیا و ال آخرة...؛ ای شریح، از خدا بـترس؛ زیـرا به زودی کسی نزد تـو مـی آید که به سند تو نگاه نمی کند و از شاهدان تو نمی پرسد تا تو را دست خالی و برهنه از خانه ات بیرون می اندازد و تو را تنها به دست قبر می سپارد. بنابراین، خوب بررسی کن مبادا این خـانه را از غـیر مالک واقعی خریده باشی و پول غیر حلال بابت آن پرداخته باشی، که اگر چنین باشد، زیان کار دو جهانی؛ هم دنیا و هم آخرت.

ای شریح، اگر هنگام معامله، پیش من آمده بودی، سندی برایت نـوشته بـودم که حـاضر نمی شدی به دو درهم نیز این خانه را بخری.

پرسیدم: چگونه می نوشتی یا امیرالمؤمنین؟

فرمود: این چنین قباله می نوشتم:

بـسم اللّه الرحمن الرحیم

این خانه ای است که بنده ذلیلی از مرده ای که آمـاده رفـتن اسـت خریداری کرده است. از او خریده است خانه ای را در دار الغرور و جایگاه فریب از طرف فانی شوندگان به سوی لشگر نابود شـوندگان.

 ایـن خانه چهار حدّ دارد: مرز و حدّ اوّلش، منتهی به دعوت کننده آفتهاست، و حدّ دومش مـنتهی مـی شود بـه انگیزه و خواهان مصیبتها، و حدّ سوم آن منتهی است به خواننده شکنجه ها، و حدّ چهارمش می رسد به دیـو گمراه کننده و شیطان فریبنده.

و در این خانه از همین جا فریبِ شیطان شروع می شود. ایـن فریفته آرزو از آن برانگیخته به مـرگ، تـمامی این خانه را خرید به قیمت خروج از عزتِ قناعت و میانه روی و ورود به ذلت گدایی و سؤال. پس آنچه این خریدار به دست آورد برای عزراییل است.... که رباینده جانهای ستم کاران است، مثل کسرا و قیصر و پادشاهان تـُبّع و سلطان حمیر و کسانی که مال را بر هم انباشته می کنند و بر ثروت می افزایند. و ساخت و محکم کرد و سخت برافراشت ساختمانهای دنیا را و ذخیره کرد از ثروتها و دل بر آن بست به این گمان که برای فرزندان خـویش گـذاشته در حالی که تمامی آنها را نهاده برای جایگاه داوری و بازخواست و آنجاست که زیان کنند تبه کاران.

و گواه این مطلب عقل است، آن هنگام که از اسارت آرزوها بیرون رود و با دیده زوال و فنا به اهل دنیا بـنگرد و بـشنود ندا کننده زهد را که صدا می زند در میدانهای دنیا که چقدر روشن است راستی و حقیقت برای صاحب دو دیده ظاهر و باطن.

به راستی وقت کوچ یکی از دو روز است: یا روزی که در آن است و یـا روز دیـگرش، پس توشه برگیرید از بهترین کارها و نزدیک کنید آرزوها را به مرگ. پس واقعاً کوچ و رفتن و نابودی نزدیک شده است.[56]

پی نوشت ها

[1] سوره حشر، آیه 19: «یـا ایـّها الذین آمنوا اتقوا اللّه و لتنظُر نفس ما قدّمت لغدٍ و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون».

[2] روضات الجنات، ج 4، ص 208.

[3] ثواب الاعمال، ص 60؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 346؛ روضات الجنات، ج 4، ص 211.

[4] ر.ک: مـقاله های «عـظمت شـخصیت عبدالعظیم» و شرح حال های عبدالعظیم به قلم عطاردی و رازی و....

[5] نـهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص 154، نامه 28.

[6] زندگانی حـضرت عـبدالعظیم بـن عبداللّه حسنی، ص 27.

[7] سوره ذاریات، آیه 17-18.

[8] زندگانی حضرت عبدالعظیم بـن عـبداللّه حـسنی، ص 32.

[9] سـوره نـحل، آیـه 36.

[10] مثل «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ...»؛ سوره اسراء، آیه 1.

[11] سوره اعراف، آیه 12.

[12] سوره قصص، آیه 78.

[13] سوره نازعات، آیه 24.

[14] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 83.

[15] سوره زمر، آیه 18.

[16] سوره شوری، آیه 37.

[17] سوره مائدة، آیه 72.

[18] سوره قمر، آیه 42.

[19] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 21.

[20] مـسند عـبدالعظیم حـسنی، ح 73؛ علل الشرائع، ج 2، ص 599.

[21] سوره آل عمران، آیه 31.

[22] سوره بقره، آیه 165.

[23] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 39-47.

[24] نهج البلاغه، خطبه 119.

[25] مـسند عـبدالعظیم حسنی، ح 66؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 13.

[26] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 50؛ الاختصاص، ص 247؛ چون تخاطب حضرت رضا(ع) با عبدالعظیم، از جـهت مـعاصرت بعید می نماید، احتمال داده اند در سند اصلی «ابوالحسن» یعنی امام هادی(ع) بوده و راوی نقل به معنا کرده و ابـوالحسن الرضـا، تفسیر شده است. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 49.

[27] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 49؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 27.

[28] اصول الکافی، ج 2، ص 99، ح 30.

[29] سوره قلم، آیـه 12.

[30] مـفاتیح الجـنان، دعای کمیل.

[31] در کتابهای اخـلاقی و روایی، بابی درباره فضیلت سکوت آمده است.

[32] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 69؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 58؛ أمالی صدوق، ص 531.

[33] مسند عـبدالعظیم حـسنی، ح 36؛ أمالی طـوسی، ص 481.

[34] همان.

[35] سوره انعام، آیه 68.

[36] سوره اسراء، آیه 36.

[37] هـمان.

[38] ر.ک: غـرر الحـکم و درر الکلم، ح 5581.

[39] همان، ح 4166.

[40] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 14؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 113.

[41] مـسند عـبدالعظیم حـسنی، ح 71؛ امالی مفید، ص 328؛ أمالی طوسی، ص 94.

[42] اصول کافی، ترجمه شـیخ مـحمدباقر کمره ای، ج 4، ص 553، باب تذاکر الاخوان، ح 2.

[43] مسند عـبدالعظیم حـسنی، ح 65؛ امـالی طـوسی، ص 602.

[44] «نـیّةُ المرء خیر مـن عـمله »؛ اصول کافی، ج 2، ص 84.

[45] منیة المرید، ص 132-133.

[46] معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 49؛ مسند، ح 50.

[47] وسائل الشیعة، ج 1، ص 117، ح 292.

[48] مسند عـبدالعظیم حـسنی، ح 28؛ امالی طوسی، ص 652.

[49] نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 44.

[50] همان، خطبه 42.

[51] مسند عبدالعظیم حسنی،، ح 39 و 43؛ بحارالانوار، ج 71، ص 382.

[52] مسند عبدالعظیم حسنی؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 53، ح 214.

[53] سوره سـبأ، آیـه 39.

[54] مـسند عبدالعظیم حسنی، ح 32؛ امالی طوسی، ص 136.

[55] مـسند عـبدالعظیم حسنی، ح 70؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 57.

[56] مسند عبدالعظیم حسنی، ح 94، امالی صدوق، ص 388.

کلمات کلیدی
فضایل  |  عبدالعظیم حسنی ( ع )  |  روایات اخلاقی  | 
لینک کوتاه :