گنجینه معارف

طرح اندیشه مهدویت در کلام معصومان; امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام

این نوشتار، ادامۀ مقالات گذشته و تأملی بر چگونگی ارائه معارف مهدوی از سوی امام کاظم و امام رضا علیهما السلام است؛ بیاناتی که با توجه به اهداف کلی دعوت دینی، مخاطرات و نیازهای عصر ثبات و اقتدار عباسیان، نزدیک شدن عصر غیبت و ظهور گروه منحرف واقفیه شکل گرفته است. بررسی محورهای مورد تأکید در این بیانات و تأمل در نسبت آن ها با اهداف کلی و نیازهای هر عصر می تواند از یک سو طرحی کلان نشان دهد که در این شکل از تعلیم و تربیت تعقیب شده است و از سوی دیگر، تأثیر تربیتی و اخلاقی هر یک از آموزه های مهدوی را نمایان تر کند. این پژوهش بر تحلیل محتوایی روایات صادره از امامان یادشده علیهما السلام تکیه دارد و تلاش می کند با توجه به شرایط عصر صدور، آثار آموزه های مهدوی بر شیعیان را معلوم کند؛ از این رو با تعیین محورهای مورد توجه در سخنان آن دو امام، همراه با ارائه نمونه ای از آن و تأمل در نسبت این سخنان با شرایط مخاطبان به حکمت و جهت طرح هر یک از آموزه ها دست یابد. این نوشتار، روشن گر این سخن است که تعلیم آموزه های مهدوی در این برهه از تاریخ ائمه علیهم السلام افزون بر ارائه معارف مهدوی و آخرالزمانی، به نکاتی مهم در تربیت مخاطبان توجه دارد و نوعی زمینه سازی برای رهایی از آفات بحث مهدویت و مصون سازی از انحرافات در عصر امام کاظم و امام رضا علیهما السلام را دنبال می کند.

منبع : مشرق موعود » بهار 1395 - شماره 37 , غنوی، امیر , استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قم تعداد بازدید : 1793     تاریخ درج : 1396/08/24    

روایات امام کاظم علیه السلام

زمینه های صدور

رحلت امام صادق (ع) مقارن با اوج گرفتن قدرت خاندان عباسی بود. عباسیان پس از در دست گرفتن حکومت با رهبری ابوالعباس سفاح، در عصر منصور دوانیقی توانستند با سرکوب مخالفان و رقبا، حکومت خود را تثبیت کنند و بر اقتدار خویش بیفزایند. از میان بردن برخی مدعیان عباسی، قتل ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و همچنین سرکوب قیام های نفس زکیه و باخمری، موجب تثبیت و اقتدار حکومت عباسی شد.

عباسیان به آل علی علیهم السلام نگاهی متفاوت از امویان داشتند. آنان خود از بنی هاشم به شمار می آمدند و از مسائل داخلی خاندان خود باخبر بودند. از برخی روایات به روشنی می توان دریافت که حرکت فرزندان عباس به سوی قدرت از سال ها قبل آغاز شد و آنان با وجود بیعت با محمد بن عبدالله بن حسن _ معروف به نفس زکیه _ حرکت پنهانی خویش برای رسیدن به حکومت را ادامه می دادند.

آل عباس از جایگاه انحصاری و وصایت امام باقر و امام صادق علیهما السلام آگاه بودند و برای مقابله با علویان، چاره ای جز مقابله با این محور نمی دیدند. برخی گزارش ها در عصر امام باقر (ع) نشان از باور متفاوت منصور عباسی به آن حضرت دارد (اربلی، 1381: ج2، 142 ) و هادی عباسی نیز در جریان کشتار شهدای فخ در نزدیکی مکه، به صراحت از این نکته سخن گفته است (مجلسی، 1403: ج48، 150). همچنین بر اساس گزارش غریبی که مأمون از اظهارات پدرش هارون داده است (صدوق، 1378: ج1، 88) می توان دریافت که هارون به امامت و خلافت امام کاظم (ع) باور داشت و با وجود این باور، او را محبوس کرد و پس از آن به شهادت رساند.

آغاز دوران اقتدار عباسیان هم زمان با اواخر عمر امام صادق (ع) بود. اگرچه منصور تضییقات فراوانی برای امام (ع) ایجاد کرد، ولی از اقدام علنی برای قتل امام (ع) خودداری نمود. با شهادت یا رحلت امام صادق علیه السلام، منصور دوانیقی با تغییر شیوه تلاش کرد سلسله وصایت را قطع کند و محور حرکت علوی را شکست دهد.[1]وصیت امام صادق (ع) به چهار یا پنج نفر که یکی از ایشان شخص خلیفه است و پنهان نگه داشتن نام امام پس از خود، حتی از بسیاری از بزرگان شیعه، نشان از تصمیم حکومت برای اقدام علیه امام بعد دارد. این فضا را از برخی روایات اصحاب امام صادق (ع) نیز می توان دریافت؛ روایاتی که از اختناق شدید در مدینه پس از وفات آن حضرت و تلاش برای دستگیری یاران امام خبر می دهد و تقیه شدید امام کاظم (ع) حتی از اصحاب وفادار و ابراز نکردن امامت خویش به ایشان، از آن نشان دارد (کلینی، 1407: ج1، 285؛ کشی، 1409: 282).

اما تدبیر امام صادق (ع) در تعیین خلیفه به همراه سه یا چهار نفر دیگر به عنوان وصی و همچنین بروز فتنه فطحیه حکومت را از تصمیم خود منصرف کرد. فتنه فطحیه به جریانی اطلاق می شود که با ادعای امامت از سوی عبدالله _ فرزند بزرگ امام صادق (ع) _ شکل گرفت و با مرگ وی پس از هفت ماه به خاموشی گرایید. این فتنه اگرچه به تلاطم در جامعه شیعی و بروز برخی انحرافات انجامید، ولی حکومت را نیز از اقدام خشن نسبت به جامعه شیعه و امام معصوم بازداشت؛ زیرا پیدایش اختلاف و دودستگی در میان شیعه، به حکومت این امید را می داد که بدون نیاز به اقدام خشن بتواند حرکت اصیل شیعی را گرفتار اختلافات داخلی کند و بر تسلط و اقتدار خویش بیفزاید.

تدبیرهای امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) سبب شد جامعه شیعه نه تنها از چنین شرایط پیچیده ای عبور کند، بلکه ظرفیت های تازه ای در آن پدید آورد. امام صادق (ع) با تأسیس سازمان وکالت، از شیوه ای بهره جست که برای عباسیان ناشناخته بود و در سایه این سازمان توانست جامعه گسترده شیعه را راهبری کند.

این سازمان به شیعه این ظرفیت را بخشید که در شرایط ضعف دسترسی به امام به پویایی خود ادامه دهد. فهرست غریب اوصیای امام صادق (ع) از یک سو راه تشخیص امام بعدی را بر اهل دقت گشود[2] و از دیگر سو، حکومت را از اقدام علیه امام بعد بازداشت.  اگرچه ادعای عبدالله افطح، تلاطمی در جامعه شیعی پدید آورد، ولی حکومت را به این ساده انگاری انداخت که شیعیان دچار تشتت داخلی خواهند شد؛ حال آن که علمای شیعه از معیارهای درست برای تشخیص امام برخوردار بودند و از این رو فتنه عبدالله افطح با وجود عالمان بصیر دیری نپایید و افزون بر این، به خلوص و پختگی بیشتر جامعه شیعی انجامید.

افزایش شیعیان و گسترش سازمان وکالت، آفات خاص خود را نیز به همراه داشت؛ افزایش نفرات، این ذهنیت را پدید می آورد که با وجود امکانات و افراد، چرا ائمه (علیهم السلام) دست به قیام برای تشکیل حکومت حق نمی زنند و گسترش سازمان وکالت و فزونی امکانات و اختیارات وکیلان، زمینه های تازه ای را برای فساد پدید می آورد. فتنه وقف در چنین بستری شکل گرفت.

واقفه نام فرقه ای بود که مرگ امام کاظم (ع) را انکار کرده و او را مهدی و امام غایب پنداشتند؛ ادعایی که لازمۀ آن عدم پذیرش امامت علی بن موسی الرضا (ع) بود. اگرچه این فرقه جدید، ادعای خود را به روایاتی مستند می کرد، ولی انگیزه سران آن عدم تحویل اموالی بود که از برخی ثروتمندان شیعه به عنوان وجوهات گرفته شده بود. [3]یکی دو تن از وکیلان امام کاظم (ع) در ایام گرفتاری امام در زندان، دچار آلودگی های مالی و اخلاقی شدند و حاضر به تحویل اموال به امام رضا (ع) نبودند.

محورهای مباحث مهدوی در سخنان امام کاظم علیه السلام

1- تولد، نام و نسب، ویژگی ها

تردید در اصل تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در روایات امام کاظم (ع) به طور خاص، مورد توجه قرار گرفته که علامتی برای حجت دوازدهم در میان سایر حجت های خداست. امام کاظم (ع) از او به عنوان امامی تعبیر می کند که مردم تولدش را انکار خواهند کرد. [4]این علامت نشان از مخفی بودن حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف از ابتدای ولادت و از دورۀ غریبی در امامت خبر می دهد دارد؛ امامتی که سراسر در پشت پرده شکل خواهد گرفت و عموم مردم از مشاهده و شناخت آن امام محروم خواهند بود. این علامت بر نادرست بودن ادعای واقفه نیز دلالت دارد و موعود بودن کسی را نفی می کند که همگان به تولد و حیات او باور دارند. همانند امامان پیشین در کلمات امام کاظم (ع) نیز تصریح به نام ائمه علیهم السلام دیده می شود. [5]

اگرچه این نوع بیان، مخاطراتی برای ائمه علیهم السلام در پی دارد، ولی جایی برای شک و شبهه در سلسله وصایت باقی نمی گذارد. همچنین در روایتی دیگر به همسانی ترتیب نام های مقدس حجت های آغازین دین اسلام _ محمد صلی الله علیه و آله و سلم، علی و حسن علیهما السلام _ با حجت های آخر در سلسله معصومان _ محمد بن علی الجواد، علی بن محمد الهادی و حسن بن علی العسکری علیهم السلام _ توجه داده شده است که شیوه ای زیبا برای بیان یک علامت بر ولادت حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. [6]

در برخی سخنان امام کاظم (ع) از حضرت حجت به «الخامس من ولد السابع» تعبیر شده است (کلینی، 1407: ج 1، 336؛ صدوق، 1395: ج2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269؛ همچنین روایت پیشین از خصیبی، 1419 ). در مقالات پیشین، سخنانی با اسلوب مشابه از سایر معصومان نقل کردیم که در راه‏گشایی از روایات پیشین چیزی کم ندارد؛ زیرا با پذیرش امامت گوینده، مسیری دیگر برای سلسله وصایت باقی نمی ماند؛ چرا که به جز سلسله معهود در نزد شیعه امامیه، چنین ترتیب پنج گانه ای درباره اولاد دیگر امام کاظم (ع) ادعا نشده است.

افزون بر این، بیان فوق بر ولادت فرزندی از نسل چهارم امام کاظم (ع) یعنی از امام عسکری دلالت دارد و دلیلی بر نفی تردیدهایی است که درباره وجود فرزندی برای حضرت عسکری ابراز شده است. اگرچه فتنه وقف، پس از رحلت امام کاظم (ع) شکل گرفت، ولی برخی روایات از توجه امام به این فتنه خبر می دهد. در این روایات، [7] امام مخاطبان را از فاصله زمانی زیاد میان عصر خویش و تولد قائم آگاه می کند.

گسترش روزافزون تشیع، این توقع را در برخی اذهان پدید می آورد که قیام نزدیک بوده و امام کاظم (ع) همان مهدی موعود است؛ توهّمی که برداشت نادرست از برخی منقولات به آن دامن می زد. [8]امام کاظم (ع) افزون بر تصحیح این منقولات به این نکته اشاره می کرد که اگرچه او نیز به امر پروردگار قیام کرده و حرکت الهی را تداوم می بخشد، اما آن که زمین را از لوث آلودگی ها پاک می کند، او نیست. [9]همچنین مهیا نبودن شرایط برای قیام را یادآور می شود و این که قیام الهی پس از ابتلائات و امتحانات و از بین رفتن ناخالصی ها رخ خواهد داد و آن چه زمینه ساز است خلوص یاران است نه شمار زیاد ایشان (نعمانی، 1397: 208 ).

2- غیبت

در روایات امام کاظم (ع) مطالب بسیاری درباره حوادث عصر غیبت نمی توان یافت. نعمانی در کتاب «الغیبة» خود از امام کاظم (ع) نقل می کند که پس از غیبت، رحمتی که حاصل حضور امام است از دل ها رفته و دین دین داران در معرض خطر خواهد بود و ظهور رخ نخواهد داد، مگر پس از آن که خوبان از بدان جدا شوند و شیعیان از آلودگی ها پاک گردند تا جایی که کسی جز عدّۀ کمی باقی نماند. [10]

امام کاظم (ع) همانند پدرانش (علیهم السلام) شیعیان را به انتظار فرج در عصر غیبت دعوت کرده و آن را برترین عبادات پس از معرفت و آگاهی به شمار آورده است. [11]در سخن امام، انتظار نوعی عبادت و عمل تلقی شده است، نه یک حالت روانی. این عمل با این توقع انجام می شود که حادثه ظهور رخ دهد. منتظر کسی است که برای آن روز، خود و شرایط را آماده می کند. انتظار فراهم آوردن شرایط در درون و بیرون، برای حکومت حق است و از این رو پس از آگاهی معرفت، هیچ عملی را نمی توان در ردیف آن قرار داد. در این روایات، امام (ع) از وظایف شیعیان در عصر غیبت سخن گفته و ایشان را به اموری توصیه کرده است که با رعایت آن ها می توان به رضایت ایشان و همنشینی با آنان در بهشت دست یافت.

بیشترین توجه به عصر غیبت در ادعیه امام کاظم (ع) دیده می شود. دعا برای امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، دعا برای فرج او، برای موفقیت او در کارها پس از ظهور و همچنین دعا برای این که خود از کسانی باشیم که در انتظار روزهای او هستیم. [12]این ادعیه ما را با ویژگی ها و وظایف امام و همچنین تکالیف ما نسبت به او آشنا می کند و در دل ما محبت و دلبستگی به او را جای می دهد. دعا در عصر پر اختناق عباسی ظرفی برای گفتن بسیاری از حرف هاست؛ قالبی که کمتر ایجاد حساسیت می کند.

از جمله ادعیه امام کاظم علیه السلام، ذکری برای سجده شکر است که در آن، با نام بردن از یکایک امامان بر ولایت آنان شهادت داده می شود. در این دعا بر ولایت امام زمان نیز شهادت می دهیم، حتی در زمانی که او هنوز به دنیا نیامده و عصر امامت پدرانش نیز نرسیده است. این شهادت ها زمینه ساز پذیرش او و باعث پیوند عاطفی شیعیان با اوست. [13]

همچنین نعمانی در کتاب الغیبة خویش، از علی بن ابوحمزه بطائنی نقل کرده است که حضرت کاظم فرمود: عباسیان تا هنگام ظهور سفیانی بر تخت حکومت خواهند ماند و هرکس بر آنان خروج کند، کشته خواهد شد. [14]

روایت نخست از جهت محتوا با روایات سایر ائمه علیهم السلام هم‏نواست، [15] ولی روایت بطائنی با توجه به نقش ویژه او در پایه گذاری فرقه واقفه، وجود دو راوی ناشناخته در سند و همچنین به دلیل مخالفت با واقع مخدوش تلقی می شود.

در روایات حضرت کاظم علیه السلام، درباره عصر قریب به ظهور، ظهور و وقایع هم زمان با آن، جنگ ها تا شکل گیری حکومت جهانی، حکومت حجت خدا و وقایع پس از رحلت امام (ع) توضیحی دیده نمی شود. البته در تهذیب شیخ طوسی به برخی قوانین در حکومت آن حضرت اشاره شده است که به نظر می رسد قالبی برای بیان برخی قواعد در بحث ضمان است. 3[16]

روایات حضرت رضا

زمینه های صدور

آغاز امامت حضرت رضا (ع) با ظهور فرقه واقفه همراه شد؛ فرقه ای که با ادعای زنده بودن امام کاظم (ع) از سوی برخی وکلای ایشان شکل گرفت. این وکلا ادعا کردند امام در قید حیات است، به پس پردۀ غیبت رفته و بازخواهد گشت. پذیرش این سخن به معنای توقف سلسله امامت و پایان آن با امامت حضرت کاظم (ع) بود. اعتبار و جایگاه گذشته این افراد موجب شد جمع زیادی دچار تردید و انحراف شوند و تشتتی گسترده در جامعه شیعه پدید آید. امام رضا (ع) پس از رسیدن به مقام امامت در نخستین گام، با چنین ادعایی مواجه بود و باید پاسخ گوی کسانی می شد که از انگیزه های متفاوتی برخوردار بودند؛ برخی صرفاً این ادعا را برای باز پس ندادن اموال امام کاظم (ع) مطرح کردند و برخی به خاطر برداشت نادرست از بعضی روایات، چنین ادعایی را پذیرفته بودند. البته امور دیگری مانند غیبت طولانی امام (ع) در زندان هارون الرشید و گستردگی حرکت شیعی در جهان اسلام، احتمالاً در ایجاد و پرورش آغاز دوره ای جدید _ یعنی غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و پس از آن قیام و ظهور _ مؤثر بوده است.

بررسی شیوه برخورد امام رضا (ع) با انحراف وقف، مجالی دیگر می طلبد، [17]اما آن چه در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد، شیوه ایشان در ارائه آموزه های مهدوی با توجه به این موضوع است. امام (ع) با کم فهمی از روایات و نقل هایی نادرست مواجه بود که مدعیان وقف برای اثبات اعتبار ادعایشان به آن ها تمسک می کردند. رجال کشی به سه مورد از این روایات اشاره کرده است:

1- روایت ابوبصیر

حَدَّثَنِی علِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ الْحسَنِ الْوَاسِطِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یُونُسَ، قَالا: حدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ قِیَامَا الصیْرَفِیُّ، قالَ: حَجَجْتُ فِی سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ تسْعِینَ وَ مائَةٍ، وَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَا فَعَلَ أَبُوکَ؟ قَالَ: مضَی کمَا مَضَی آبَاؤُهُ. قُلْتُ: فَکَیْفَ أَصنَعُ بحَدِیثٍ حدَّثَنِی بِهِ یَعْقُوبُ بنُ شعَیْبٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ: أَن أَبا عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنْ جَاءَکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ أَنَّ ابْنِی هَذَا مَاتَ وَ کفِّنَ وَ قبِرَ وَ نَفَضُوا أَیْدِیَهُمْ مِنْ تُرَابِ قَبْرِهِ فلَا تصَدِّقُوا بِهِ. فقَالَ: کذَبَ أَبو بَصِیرٍ لَیْسَ هَکَذَا حَدَّثَهُ، إِنَّمَا قَالَ: إِن جاءَکُمْ عنْ صاحِبِ هذَا الْأَمْرِ. (کشی، 1409: 475 - 476) راوی از امام رضا (ع) درباره سرانجام پدر می پرسد و امام از رحلت پدر، همانند رحلت اجداد بزرگوارش خبر می دهد. راوی از معنای حدیثی سؤال می کند که در آن امام صادق (ع) به ابوبصیر گفته است: اگر کسی به شما خبر داد که این فرزند من مرده، کفن شده و در قبر نهاده شده و دستشان را از خاک قبرش می ستردند، سخنشان را نپذیرید. امام رضا (ع) فرمود: «ابوبصیر خلاف واقع گفته است. برای او این گونه نگفته اند، فقط فرمود: اگر درباره صاحب این امر گفتند. »

این روایت نشان از ابهاماتی دارد که سبب آن، وجود اشتباه در نقل است. پس از وفات امام کاظم (ع) این نقل مورد سوءاستفاده واقفه قرار گرفت که البته پرچم دار علمی آن، علی بن حمزه بطائنی بود که شاگرد راوی همین حدیث _ یعنی ابوبصیر یحیی بن قاسم اسدی _ بوده است. امام رضا (ع) در حدیث یادشده با نقلی اشتباه که از سوی ابوبصیر رخ داده، مضمون درست را در اختیار پرسش گر قرار داده است؛ مضمونی که با روایات تولد حضرت حجت تأیید شده و حدیث ابوبصیر را از غرابت خارج می کند.

2- روایت ذریح

حدَّثَنِی خَلَفُ بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام: جعِلْتُ فِدَاکَ! إِنَّهُ وَ اللَّهِ ما یلِجُ فِی صَدْرِی مِنْ أَمْرِکَ شَیْ ءٌ إِلَّا حَدِیثاً سَمِعْتُهُ مِنْ ذَرِیحٍ یَرْوِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام، قَالَ لِی: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: سَابِعُنَا قَائِمُنَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ. قَالَ: صَدَقْتَ وَ صَدَقَ ذَرِیحٌ وَ صدَقَ أَبوجَعْفَرٍ علیه السلام، فَازْدَدْتُ وَ اللَّهِ شَکّاً، ثُمَّ قَالَ: یَا دَاوُدَ بْنَ أَبِی خَالِدٍ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّ مُوسَی، قَالَ لِلْعَالِمِ (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً) مَا سَأَلَهُ عَنْ شَیْ ءٍ، وَ کَذَلِکَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) لَوْ لَا أَنْ قالَ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَکَانَ کَمَا قَالَ، قَالَ: فَقَطَعْتُ عَلَیْهِ. (همو: 373 - 374)

در این روایت، داود رقّی از اطمینانش به امامت حضرت رضا (ع) می گوید و تنها مشکلش را حدیثی می داند که ذریح از امام باقر (ع) نقل کرده است؛ روایتی که در آن امام باقر (ع) می فرماید: هفتمین ما قائم ماست، اگر خدا بخواهد. امام رضا (ع) در پاسخ، او را به تعبیر «ان شاء الله» در کلام امام باقر (ع) توجه می دهد و آن را با عبارت موسای پیامبر خطاب به آن عالم مقایسه می کند که فرمود: (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّه صابِرا ). [18] امام در هر دو مورد، تحقق نیافتن سخن را به سبب این تعبیر دانسته است؛ یعنی اگر موسی و امام باقر علیهما السلام بدون قید «ان شاء الله» وعده می کردند، سخنشان محقق می شد و گفتن این قید به معنای واگذاری کار به خواست پروردگار بود. این سخن آخرین تردیدها را نسبت به امامت حضرت رضا (ع) از دل داود رقّی بیرون می برد.

البته جای این سؤال باقی است که امام باقر (ع) چرا این گونه سخن گفته است؟ با توجه یکسان نبودن طبقه ذریح محاربی با امام باقر (ع) و معهود نبودن نقل او از امام باقر (ع) روایت مرسله به شمار می رود و با عنایت به ناشناس ماندن راوی مستقیم از امام باقر (ع) تشخیص هدف ایشان از چنین سخنی دشوار است. [19]

در نقلی مشابه از امام باقر علیه السلام، غلام امام باقر (ع) و ابوبصیر هر دو از ایشان نقل کرده اند که «منّا أثنی عشر محدثاً القائم السابع بعدی». [20] با توجه به این نقل می توان احتمال داد مراد از «سَابِعُنَا قَائِمُنَا»، هفتمین فرزند امام باقر باشد _ که همان حضرت حجت خواهد بود _ ولی به هر صورت دلیل انتخاب این شیوه بیان چندان روشن نیست.

3- روایت سَماعه بن مهران

این روایت احتمالاً با روایت اول یکی باشد؛ زیرا راوی از امام و امامی که از او روایت شده و بخش اول هر دو روایت کاملاً همسان است؛ گویی حسن بن قیاما پس از پرسش از سرانجام پدر امام رضا علیه السلام، دو سؤال مطرح کرده است که یک سؤال و جواب در روایت سوم و یک سؤال و دومین موعد ذکر شده برای قیام قائم، سال یکصد و چهل بوده که با اواخر دوره امام صادق (ع) مصادف است. این موعد با قائم بودن هفتمین امام سازگار است.

 جواب دیگر در روایت اول ذکر شده است. توضیح امام رضا (ع) درباره روایت زرعه از سماعه با توضیح ایشان در روایت اول کاملاً یکسان بوده، از اشتباه راوی نخستین خبر داده است و این که در این روایت نیز تعبیر «ابنی» اشتباه راوی بوده و باید به جای آن، تعبیر «صاحب هذا الامر» قرار داده شود.

محورهای مباحث مهدوی در سخنان امام رضا علیه السلام

افزون بر روایات یادشده، از امام رضا (ع) روایات متعددی مشتمل بر آموزه های مهدوی صادر شده است؛ روایاتی در بیان نام، تولد، خصوصیات و علامات و غیبت آن حضرت و همچنین اشاراتی کوتاه به چگونگی ظهور و وقایعی که پیش از آن رخ خواهد داد.

1- تولد، نام، نسب و خصوصیات

در توضیحات حضرت رضا (ع) نکات متعددی درباره تولد حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف می توان یافت. امام رضا (ع) در پاسخ به ابن نوح که آرزو می کرد اکنون که برای امام (ع) بیعت گرفته شده و به نام او سکه زده اند، حکومت نیز بدون خشونت به وی منتقل شود، فرمود:  هرکس از اهل بیت مورد توجه عموم قرار گرفته و مرجعیت یابد، کشته شده یا در بستر خواهد مرد تا زمانی که خداوند جوانی از اهل بیت را برای این کار مبعوث کند که ولادت و رشدش پنهان، ولی دودمانش معلوم است. [21]

امام به دو ویژگی از حضرت حجت اشاره می کند که به ظاهر قابل جمع نیست؛ پنهان بودن ولادت و رشد و معلوم بودن پدر و اجداد. اما مروری بر روایات ائمه اطهار علیهم السلام این تنافی را از بین می برد؛ زیرا در این روایات به شکل های مختلف پدران حضرت حجت معرفی شده اند و در نسب و خاندان ایشان ابهامی نیست، ولی اصل ولادت و همچنین رشد امام بر مردم پوشیده مانده است. این ویژگی را می توان علامتی دیگر برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دانست؛ زیرا هیچ یک از امامان واجد آن نبوده اند.

در حقیقت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از ابتدای تولد در غیبت از عموم به سر برده و مردم، شاهد رشد و بزرگ شدن او نبوده اند. این ویژگی مایۀ ابتلای جامعه شیعه نیز بوده است؛ زیرا اصل بارداری همسر امام عسکری (ع) و همچنین شیرخوارگی و رشد آن امام، مورد تردید و انکار قرار گرفت[22] و جامعه شیعی دچار امتحان و ابتلای الهی شد. [23]برخی از مرگ او گفتند و برخی اصل وجودش را انکار کردند، درحالی که چنین غیبت هایی حتی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز سابقه داشت. این ابتلا برای کسانی بود که در عصر غیبت زندگی می کردند، نه برای آنان که حضور امامان و مرگ آنان را شاهد بوده اند.

این علامت در روایات دیگر حضرت رضا (ع) به شکلی دیگر بیان شده است. در کافی و هدایة الکبری از ایشان نقل شده: لَا یُرَی جِسْمُهُ وَ لَا یُسَمَّی اسْمُهُ؛ جسمش دیده نمی شود و نامش را نمی برند. در نقل هدایة الکبری، دلیل نام نبردن از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف این گونه توضیح داده شده که «تا نامش بر دشمنان مخفی بماند و او را نشناسند. »

شیوۀ دیگری که امام در معرفی نسب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از آن استفاده کرده، تعیین رتبه او در میان نوادگان خویش است. در روایتی از «پدر او به عنوان سومین از فرزندانم» یاد کرده و در روایت دیگری او را با نام «چهارمین از فرزندانش» معرفی نموده است. [24] پیش تر گفتیم این شیوه معرفی، مزایایی بسیار دارد: اول، قرینۀ محکمی است بر وجود فرزندی برای امام عسکری (ع) که مورد انکار عموم مردم بوده است. دوم، راه را بر ادعای مهدویت از سوی دیگران می بندد و سوم، علامتی است قوی بر صحت ادعای امامت از سوی ائمه بعد؛ زیرا هیچ سلسله دیگری با این مشخصات در میان مدعیان امامت نبوده و نیست.

در برخی روایات، امام رضا (ع) به روشنی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نام برده و پدران، جایگاه و صفات او معرفی را کرده است:  حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ مُوسَی حَدَّثَنَا أَبِی عَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: الخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْ وُلْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحسَنِ بنِ علِیٍّ وَ هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ هُوَ الْمَهْدِیُّ. [25] این صراحت در بیان را در سخنان ائمه پیشین نیز شاهد بودیم که البته به علت شدت تقیه کم شمار است.

درباره خصوصیات حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در روایات امام رضا علیه السلام، می توان به این موارد اشاره کرد:

1- داشتن سیمای جوان با وجود سن زیاد و پیر نشدن باگذشت روزگار؛ این ویژگی شاید لازمۀ طبیعی تداوم کار و تلاش های امام (ع) در طول عصر غیبت باشد و شرطی ضروری برای نبردهای بزرگ به هنگام قیام به شمار رود.

عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهرَوِیِّ قالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام: ما علَامَاتُ الْقائِمِ مِنْکُمْ إِذَا خَرَجَ؟ قَالَ: علَامَتُهُ أَن یَکُونَ شَیْخَ السِّنِ شابَ الْمنْظَرِ حَتَّی إِنَّ النَّاظِرَ إِلَیْهِ لَیَحْسَبُهُ ابْنَ أَرْبَعِینَ سَنَةً أَوْ دُونَهَا وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِهِ أَنْ لَا یهْرَمَ بمُرُورِ الْأَیَّامِ وَ اللَّیَالِی حَتَّی یَأْتِیَهُ أَجَلُهُ. [26]

انتقال قدرت به امامان معصوم را فراهم کند؛ گویی که نیمی از مسیر طی شده و چند گام بیشتر تا رسیدن حکومت به اهل حق باقی نمانده است.  توضیحات امام (ع) روشن می کند که روی آوردن مأمون عباسی به علویان و به حضرت رضا (ع) از نشانه های نزدیکی ظهور نبوده و آن حضرت اگرچه برای خدا و برای حکومت خدا قیام کرده است، ولی قیام کننده ای که زمینه را از بدی پاک می کند، او نیست. این بیان امور مختلفی را به مخاطب می فهماند؛ اموری مانند نفی نیرنگ مأمون در داستان ولایتعهدی، نفی مهدویت حضرت رضا علیه السلام، نفی نزدیک شدن حرکت به پایان راه و همچنین برخی ویژگی های ظاهری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.

2- قدرت جسمی امام عجل الله تعالی فرجه الشریف و به همراه داشتن عصای موسی و خاتم سلیمان؛ در برخی روایات حضرت رضا (ع) توصیفات خاصی از وضعیت ظاهری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ارائه شده است. إِنَّ الْقَائِمَ هُوَ الَّذِی إِذَا خَرَجَ کَانَ فِی سِنِّ الشُّیُوخِ وَ مَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ حَتَّی لَوْ مَدَّ یَدَهُ إِلَی أَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَینَ الْجِبَالِ لَتَدَکْدَکَتْ صخُورُهَا یکُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ علیه السلام.

امام از توانمند های حضرت حجت می گوید؛ قدرتی در بدن که بزرگ ترین درختان زمین در برابر پنجه هایش تاب نمی آورند، قدرتی در حنجره و صدا که صخره ها در برابر فریادش فرو می ریزند. در دستانش عصای موسی است و همۀ شعبده ها و بازی ها را می بلعد. خاتم سلیمان در انگشت اوست؛ خاتمی که نشان قدرت سلیمان بود و ابزار تسلط او بر شیاطین و اجنه. آن ها که قدرت هارون و مأمون چشمشان را پرکرده بود و اوج اقتدار را در رسیدن به این جایگاه ها می دیدند باید چنین جلوه های کوچکی از آن مظهر عظمت ها بشنوند تا زرق وبرق دنیا را از دلشان بیرون ببرد.

 3- الطرید الشرید موتور بابیه، صاحب الغیبة: [27]این تعابیر امام رضا (ع) است؛ آن جا که از توهین به امام جواد (ع) یاد می شود. ابراز تردید در انتساب امام جواد به حضرت رضا (ع) توهینی به هر دو امام (ع) و به مادر حضرت جواد (ع) است. امام (ع) با یادآوری صحنه از توهین مشابهی یاد می کند که در حق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف روا داشته خواهد شد؛ طرد شدن و بی خانمانی و محروم شدن از گرفتن تاوان خویش. امام (ع) همیشه پنهان که کسی از حال و روزش خبر ندارد.

4- او نیز «صاحب الامر» است؛ تفاوت او پدرانش در این است که او همان کسی است که زمین را پر از عدل می کند، همان گونه که پر از ستم شده بود. [28]مشابه این بیان در مورد صفت «القائم بأمر الله» در روایات امام کاظم (ع) واردشده است. این تفکیک ها از یک سو توصیف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و از سوی دیگر توجه دادن به این نکته است که قیام به امر خدا و صاحب امر حق بودن در مورد همه ائمه علیهم السلام جاری است و همۀ ایشان در حال تلاش و عهده داری برای تحقق دستور حق و حکومت او هستند. این توضیحی بسیار مهم برای مخاطبانی است که از این نگاه کلی و ژرف بینی فاصله دارند و از حرکت مستمر و هدفمند ائمه علیهم السلام غافل اند.

5- یکی از زیباترین متن ها درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، نقلی است که یونس بن عبدالرحمن از امام رضا (ع) دارد. این متن نسبتاً طولانی دربر گیرنده مطالب متعددی درباره امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است که می توان آن را در ذیل عناوین زیر جای داد:

1- شـئون‌ امام عصر، خطراتی که او را تهدید می‌کند، ارزش‌هایی که در وجود او و با او تداوم‌یافته و حفاظت‌هایی که به آن‌ها نـیاز دارد و کـمک‌های که‌ محتاج‌ آن است که با‌ تعبیر‌ «اللَّهُمَ ادْفَعْ عَنْ وَلِیِّکَ» آغاز مـی‌شود.

2- مشکلاتی که با وجود او و به کمک او باید برطرف شود با تعبیر «اللَّهُمَّ اشْعَبْ بِهِ الصَّدْعَ».

3- نیازهایی که به واسطۀ او تأمین می گردد؛ «اللَّهُمَّ طَهِّرْ مِنْهُمْ بِلَادَکَ».

4- شهادت ما به پاکی او و بی تقصیر بودنش در بدی هایی که شاهد آن هستیم؛ «اللَّهُمَّ فَإِنَّا نشْهَدُ لَه یَوْمَ الْقیَامَةِ».

5- دعای ما در حق او و خاندانش؛ «اللَّهُمَّ أَعطِهِ فی نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ ».

6- آن چه می خواهیم از طریق او برای ما انجام دهد؛ «اللَّهُمَّ اسْلُکْ بِنَا عَلَی یَدَیْهِ مِنْهَاجَ الْهُدَی».

7- دعا برای خلوص خود ما و عمل هایمان؛ «اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ ذَلِک لَنا خالِصاً».

8- آخرین فقره که البته ممکن است دعایی مستقل باشد، صلوات و دعایی است برای همه امامان معصوم علیهم السلام؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی وُلَاةِ عَهْدِهِ وَ الْأَئِمةِ منْ بَعْدِهِ» (طوسی، 1411ب: ج 1، 409 - 411).

دعای یونس، تصویری کامل از جایگاه امام (ع) و آثار وجودی او و علقه و ارتباط ما با او ارائه می دهد و همچنین ترسیمی است از آن چه می خواهیم و آن چه باید در انجامش بکوشیم.

2- غیبت

سخنان ائمه اطهار علیهم السلام علت های مختلفی برای غیبت ذکر شده است. در کلمات، به جای مانده از امام رضا (ع) علت غیبت این گونه تعلیل شده است: لِئَلَّا یَکُونَ فِی عُنُقِهِ لِأَحَدٍ بَیْعَةٌ إِذَا قَامَ بِالسَّیْفِ. [29](صدوق، 1378: ج1، 273 ) در این سخنان، اشاره به محدودیت هایی است که تعهد بیعت برای امام (ع) پدید می آورد.

بر عهده نداشتن بیعت ظالمان می تواند به محدود نبودن در چارچوب های حکومتی اشاره داشته باشد. اگر او ظاهر باشد، باید تکلیف خود را با حکومت هایی که بر جامعۀ او حاکم شده اند روشن کند و در چارچوب های موجود جای گیرد. غیبت و ناشناختگی او را در ردیف سایرین قرار داده و حرکت او را با آزادی بیشتری توأم کرده است.

در کلمات امام رضا (ع) توضیحات ظریفی درباره انتظار فرج در عصر غیبت دیده می شود. امام (ع) انتظار فرج و گشایش را بخشی از گشایش و فرج دانسته است[30]؛ زیرا فرج و گشایش چهره ای در درون و چهره ای در بیرون دارد. نارضایتی از وضع موجود و درک ضرورت حکومت معصوم (ع) و باور به تحقق آن، حاصل اتفاق بزرگی است که در درون فرد رخ داده است؛ اتفاقی که حالت و رفتار منتظران را شکل می دهد و به زمینه سازی برای گشایش در جامعه می انجامد.  این بخشی از گشایش، بلکه از بزرگ ترین گشایش هاست. [31]

در بیانات امام (ع) به این نکته نیز اشاره شده که وقتی به سبب غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از پشتوانه و محور علمی محروم شدیم، باید فرج و گشایش را به خود نزدیک بدانیم، گویی که این گشایش در زیر پای ماست؛ نزدیک و در دسترس. آن چه فرج را مشهود می کند، گام برداشتن ماست. با گام برداشتن است که می فهمیم که حرکت، فرج و گشایشی در درون است که با آن گشایش های بیرونی نیز در دسترس و نزدیک خواهند بود. [32]

عصر غیبت، عصر تعطیلی امامت نیست که دست از راه آنان برداریم به دنبال دیگران بیفتیم و برای توسعه طلبی ها و دفاع از اقتدار آن ها بکوشیم. در عصر غیبت باید به انتظار روی آورد و برای بازگشت حق به اهل آن کوشید. 3 سرهای پرشوری که برترین کارها را در جهاد و مبارزه با دشمنان خدا جست وجو می کنند باید به هدف بیندیشند و بازیچه دست دیگران قرار نگیرند. آن چه مهم است در راه هدف کوشیدن و کسب رضایت اوست؛ حتی اگر این هدفمندی و رضایت در کاری باشد که در چشم ما کوچک است.

امام (ع) به دو ویژگی دیگر عصر غیبت نیز اشاره کرده است: 1- بی بهره ماندن از رزق حضور؛ 2- فراغت از دشواری های ظهور و قیام.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا( جُعِلْتُ فِدَاکَ! إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ آبَائِکَ (ع) أَنَّهُ قِیلَ لِبَعْضِهِمْ إِنَّ فِی بلَادِنَا موْضِعَ رِباطٍ یُقَالُ لَهُ قَزْوِینُ وَ عَدُوّاً یقَالُ لَه الدَّیلَمُ فَهَلْ مِنْ جِهَادٍ أَوْ هَلْ مِنْ رِبَاطٍ فَقَالَ عَلَیْکُمْ بِهَذَا الْبَیْتِ فَحُجُّوهُ ثُمَّ قَالَ فَأَعَادَ عَلَیْهِ الْحَدِیثَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کُلَّ ذَلِکَ یقُولُ علَیْکُمْ بهَذَا الْبَیْتِ فَحُجُّوهُ ثُمَّ قَالَ فِی الثَّالِثَةِ أَ مَا یرْضَی أَحدُکُمْ أَنْ یَکُونَ فِی بَیْتِهِ یُنْفِقُ عَلَی عِیَالِهِ یَنْتَظِرُ أَمْرَنَا فَإِنْ أَدْرَکَهُ کَانَ کَمَنْ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ع) بَدْراً وَ إِن لَم یدْرِکْهُ کَانَ کَمَنْ کَانَ مَعَ قَائِمِنَا فِی فُسْطَاطِهِ هَکَذَا وَ هَکَذَا وَ جمَعَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْهِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع): صَدَقَ هُوَ عَلَی مَا ذَکَرَ؛ از محمد بن عبدالله نقل شده است که به حضرت رضا( گفتم: فدایت شوم! به راستی پدر من از پدران شما نقل می کرد که در کشور ما پایگاه مرزی است که به آن قزوین می گویند و در برابر آنان دشمنی به نام دیلم است. آیا رخصت می دهید که در جهاد و در مرزبانی شرکت کنیم؟ و جدّ شما گفته است: بر شما باد این خانه، پس قصد آن کنید. پدرم سه بار سخنش را تکرار کرده و پدر شما در هربار فرموده است: بر شما باد این خانه، پس قصد آن کنید. و در آخرین نوبت افزوده است که آیا شما را راضی نمی کند که در خانه خود بنشیند و برای عیال خود خرج کند و منتظر فرمان ما بماند؟ اگر آن را درک کند، هم تراز کسانی است که در رکاب رسول خدا به جنگ بدر رفته اند. و اگر در حال انتظار بمیرد، هم تراز کسانی است که با قیام کنندۀ ماست در سراپرده او مانند این دو انگشت شهادت در کنار هم می نشینند. ابو الحسن رضا( فرمود: آری راست گفته است، همان گونه است که او در خاطر دارد. (همو: ج4، 260)

آن ها که توفیق حضور در محضر ائمه هدایت را داشته اند، از سرچشمه نوشیده و به جا شنیده اند. شیعه در عصر غیبت دچار واسطه ها و گرفتار کج فهمی هاست. عصر غیبت، دوره تحیّر و تنهایی است. اگر در عصر حضور به اشارۀ او راه روشن می شد و به راهنمایی او جایی برای اجمال و ابهام باقی نمی ماند، [33] ولی در عصر غیبت ناچار از تکیه بر واسطه ها و نوشته هاییم و با همه تلاش ها و تواصی به حق و به صبرها جای خالی او را پر نخواهد شد. اما نباید از نظر دور داشت که حضور امام (ع) نعمتی است که با مسئولیتی بزرگ همراه است. او می آید که جهان سرشار از ظلم و ستم را بشوید و به جای هر باطل، حقی بکارد. چنین مسئولیت عظیمی بر عهده او و یاران اوست. آمدن او برای یارانش آغاز مسئولیت های تازه ای است که جز با تلاش های سخت و دادن جان و مال انجام نخواهد یافت. [34]

نکتۀ پایانی از کلمات امام (ع) در تعبیر پرتکرار «لا تخلو الارض من حجة» است[35] که البته در کلام راوی آمده و از صحت آن پرسش شده است. این تعبیر در عصر غیبت امیدساز است؛ زیرا پذیرش حضور حجت خدا در همۀ احوال، احساس غربت و تنهایی را و دغدغۀ در راه ماندن را از بین می برد. آنان که طالب حجت باشند از او بهره مند می شوند و هدایت های آشکار و پنهان او در انتظارشان خواهد بود.

3- عصر نزدیک به ظهور و ایام ظهور

در سخنان امام رضا (ع) اشارات چندانی به وقایع پیش از ظهور دیده نمی شود. نعمانی در کتاب الغیبة و حمیری در قرب الإسناد روایتی از بزنطی نقل کرده اند (نعمانی، 1397: 271؛ حمیری، 1413: 384) که در آن، از شدت و گرما یا کشتاری طولانی پیش از ظهور خبر داده است. با توجه به تفاوت های جدی در نقل با وجود وحدت راوی و مروی عنه، امکان اعتماد به هیچ یک از دو نقل نیست.

 در روایات رضوی، از میان وقایع مقارن ظهور، به قیام سفیانی و ظهور پرچم های سبز از مصر اشاره شده است (نعمانی، 1397: 303؛ مفید، 1413الف: ج2، 376 ). روایت اول از قیام سفیانی در هنگامی خبر می دهد که سلطنت عباسیان همچنان ادامه دارد. این مطلب قطعاً خلاف واقع بوده و اعتبار روایت را دچار خدشه می کند. این روایت از جهت سند نیز قابل تصحیح نیست؛ ولی روایت دوم در ارشاد شیخ مفید آمده و ظاهراً از کتاب الغیبة فضل بن شاذان نقل شده و از جهت سند مشکلی ندارد. بحث رجعت نیز در این روایات مورد توجه قرار گرفته است. در کتاب مختصر البصائر به واسطه صفوان بن یحیی از امام رضا (ع) چنین نقل شده است: قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی الرَّجْعَةِ: مَنْ مَاتَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قُتِلَ، وَ مَنْ قُتِلَ مِنْهُمْ مَاتَ.  

این بیان خلاصۀ همان تعبیری است که از طریق جابر از امام باقر (ع) نقل شده است: سعد بن عبد الله القمی: عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن عبد الله بن المغیرة، عمن حدثه، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: سئل عن قول الله عز و جل: (وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ ). قال: یا جابر! أ تدری ما سبیل الله؟ قلت: لا و الله إلا إذا سمعت منک. فقال: القتل فی سبیل الله فی ولایة علی (ع) و ذریته، فمن قتل فی ولایته قتل فی سبیل الله، و لیس من أحد یؤمن بهذه الآیة إلّا و له قتلة و میتة، إنّه من قتل ینشر حتی یموت، و من یموت ینشر حتی یقتل. (عیاشی، 1380: ج1، 202؛ حلی، 1421: 112) جابر بن یزید نقل کرده است که به امام باقر (ع) گفتم: از گفتۀ خدای عزّ و جلّ: (وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ) پرسش شده است. امام باقر (ع) فرمود: ای جابر! آیا می دانی سبیل الله چیست؟ گفتم: نه به خدا سوگند، مگر هنگامی که از تو بشنوم. فرمود: کشته شدن در راه خدا در ولایت علی (ع) و فرزندان او. پس کسی که در ولایت او کشته شود در راه خدا کشته شده است و هیچ کس نیست که به این آیه ایمان بورزد، مگر آن که کشته شدنی و مردنی داشته باشد. به راستی هر کس کشته شده، زنده می شود تا این که بمیرد و هر کس می میرد زنده می شود تا کشته شود.

در میان گفت وگوهای نقل شده میان امام رضا (ع) و مأمون، این نکته درباره رجعت آمده است که رجعت حق است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیش تر فرموده است که هر آن چه در امت های گذشته رخ داده، در این امت نیز عیناً تکرار خواهد شد (صدوق، 1378: ج2، 201).

4- حکومت قائم

صدوق در عیون اخبار روایتی از حضرت رضا (ع) نقل کرده است که به نقش ملائک پس از ظهور اشاره دارد. در روایت ریّان بن شبیب، پس از اشاره به حرمت ماه محرّم و شهیدان کربلا و خبر دادن از گریه آسمان و زمین بر ایشان، از نزول چهار هزار نفر از ملائک برای یاری حسین (ع) خبر می دهد که چون اذن نبرد نیافتند، تا روز قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در کنار قبر امام حسین (ع) باقی مانده و با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خروج می کنند و او را یاری خواهند کرد. [36]

پیش تر از روایت بلند و زیبای یونس بن عبدالرحمن یاد کردیم. این روایت، تصویری دقیق و زیبا از جهانی ارائه می دهد که در سایه حکومت حجت خدا برپا خواهد شد. در همین باره در کتاب دلائل الإمامة نیز روایتی وارد شده است که از خدمت ملائک به مؤمنان و همراهی و معاشرت با ایشان و حتی قضاوت مؤمنان میان ملائک خبر داده است (طبری، 1413: 454 ). برخی روایات آن حضرت، از نزول عیسی (ع) پس از خروج مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، از نماز خواندن عیسی (ع) پشت سر امام (ع) و از رجوع حق به اهل آن خبر داده اند (صدوق، 1395: ج2، 202).

نتیجه گیری

آموزه های مهدویت بخشی از معارف امامت ماست. امامان معصوم علیهم السلام همگی با این هدف همراه بوده اند که زمینه را برای غیبت و امام غایب فراهم سازند. غیبت، امتحانی سنگین برای شیعه بوده است؛ باور به امامی که از آغاز پنهان بوده، ولی همواره در حال جهاد و انجام مسئولیت های امامت است؛ امامی که عموم مردم حتی تولدش را باور ندارند و اسمی از او در تاریخ ثبت نکرده اند؛ امامی که حتی زنان آثار حمل او را بر مادرش ندیده و کودکی و رشدش را شاهد نبوده اند. اگر شیعه زمینه سازی های بسیارِ امامان را با خود نداشت، نمی توانست از چنین امتحان سنگینی سربلند بیرون آید.

امام کاظم و فرزندش امام رضا علیهما السلام در عصری رهبری را بر عهده گرفتند که جامعه شیعی گسترش کمّی و جغرافیایی یافته، ولی هنوز آمادگی برای درک جایگاه امام نداشت و ناتوان تر از آن بود که بر فتنه ها و تردیدهای دورۀ غیبت فایق آید. همچنین اگرچه سازمان وکالت، سازمان یافته و پیچیده عمل می کرد، ولی برای برخورد با فتنه هایی که از درون وکلا برمی خاست آمادگی نداشت.

آموزه های مهدوی در کلام این دو امام متناسب با نیاز جامعه شیعی تنظیم شد. گذشته از علم امام به آینده، انحرافاتی مانند وقف قابل پیش بینی بود. محدودیت شدید امام و حبس او از یک سو و گسترش جامعه شیعی و افزایش درآمدهای وکلا از سوی دیگر زمینه مناسبی برای فساد و انحراف فراهم می آورد. روایات این عصر حکایت از توجه به این مشکل دارد و دلیل تأکید بر علائمی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که با ادعای واقفه ناسازگاری دارد، این گونه قابل فهم است. همچنین علت توضیح روایاتی که دست کج فهمی و خیانت به سوی آن دراز شده و دستاویزی برای مدعیان وقف فراهم آورده، این گونه روشن می شود.

جامعه شیعه تا شروع غیبت، حدود یک قرن فرصت دارد که آماده شود. آموزه های عام مهدویت در موضوعاتی مانند حوادث و جنگ های پیش از ظهور و همچنین هنگامۀ ظهور و چگونگی زندگی مردم در حکومت حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف، کمتر در کلمات حضرت کاظم و رضا علیهما السلام وارد شده است؛ گویی این آموزه ها به اندازه کافی از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و فرزندانش تکرار شده و در نوشته های اصحاب تثبیت گردیده است. آن چه شیعیان در این عصر باید بیاموزند، معارفی است که آنان را در برابر انحرافاتی همانند فتنه وقف مصون کند و برای رویارویی با شرایط دشوار غیبت صغرا و کبرا آماده سازد؛ این معارف همگی در قالب توضیح و تبیین نیستند، بلکه بسیاری در قالب زیارت ها و دعاهایی هستند که در کنار تغذیه فکر و عقل، به پیوند عاطفی و روحی شیعه با امام غایب توجهی خاص دارد.

منابع

_ ابن شعبه، حسن بن علی (1404ق)، تحف العقول، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، دوم.

_ ابن طاووس، علی بن موسی (1416 ق)، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن المعروف بالملاحم و الفتن، قم، مؤسسة صاحب الأمر(، چاپ اول.

_ __________________________ (1330ق)، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، قم، دار الرضی، چاپ اول.

_ __________________________ (1406ق)، فلاح السائل و نجاح المسائل، قم، بوستان کتاب، چاپ اول.

_ ___________________________ (1411ق)، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم، دار الذخائر، چاپ اول.

_ اربلی، علی بن عیسی (1381ق)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، بنی هاشمی، چاپ اول.

_ بغدادی، ابن خشاب عبدالله بن احمد (1422 ق/ 2002 م)، تاریخ موالید الائمة، مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، بیروت، دار القاری، چاپ اول.

_ حر عاملی، محمد بن حسن (1425 ق)، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، چاپ اول.

_ حلی، حسن بن سلیمان بن محمد (1421ق)، مختصر البصائر، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول.

_ حمیری، عبدالله بن جعفر (1413ق)، قرب الإسناد، قم، مؤسسة آل البیت(، چاپ اول.

_ خزاز رازی، علی بن محمد (1401 ق)، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، قم، بیدار.

_ خصیبی، حسین بن حمدان (1419ق)، الهدایة الکبری، بیروت، مؤسسة البلاغ.

_ راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله (1409ق)، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی (، چاپ اول.

_ صدوق، محمد بن علی (1378ق)، عیون أخبار الرضا(، تهران، نشر جهان، چاپ اول.

_ ______________________ (1395ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم.

_ ______________________ (1413ق)، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.

_ صفار، محمد بن حسن (1404ق)، بصائر الدرجات، تحقیق: محسن کوچه باغی، قم، مکتبة آیة الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ دوم.

_ طبری آملی، محمد بن جریر بن رستم (1413ق)، دلائل الإمامة، قم، بعثت، چاپ اول.

_ طوسی، محمد بن الحسن (1407ق)، تهذیب الأحکام، تحقیق: محمدباقر خرسان، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.

_ _________________________ (1411ق _ الف)، الغیبة، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول.

_ _________________________ (1411ق _ ب)، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول.

_ عیاشی، محمد بن مسعود ( 1380ق)، تفسیر العیّاشی، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول.

_ کشی، محمد بن عمر (1409ق)، رجال الکشی(إختیار معرفة الرجال)، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول.

_ کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407ق)، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.

_ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (1403ق)، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.

_ مسعودی، علی بن حسین (1426ق)، إثبات الوصیة للإمام علیّ بن أبی طالب، قم، انصاریان، چاپ سوم.

_ مفید، محمد بن محمد (1413ق _ الف)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول.

_ _______________________ (1413ق _ ب)، رسائل فی الغیبة، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، چاپ اول.

_ نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397ق)، الغیبة، تهران، نشر صدوق، چاپ اول.

مشرق موعود » بهار 1395 - شماره 37 (صفحه 30)

پی نوشت ها

[1] رَوَی أَبُو أَیوبَ الْخوزِیُّ قَالَ بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو جعْفَرٍ الْمنْصُورُ فِی جوْفِ اللَّیلِ فدَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی کُرْسِیٍّ وَ بیْنَ یدَیْهِ شَمْعَةٌ وَ فِی یَدِهِ کِتَابٌ فَلَمَّا سَلَّمْتُ عَلَیْهِ رَمَی الْکِتَابَ إِلَیَّ وَ هُوَ یبْکِی وَ قالَ هَذَا کِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ یخْبِرُنَا أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ محَمَّدٍ قدْ مَاتَ فَإِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجعُونَ ثَلَاثاً وَ أَیْنَ مِثْلُ جَعْفَرٍ ثُمَّ قَالَ لِی اکْتُبْ فَکَتَبْتُ صَدْرَ الْکِتَابِ ثُمَّ قَالَ اکتُبْ إِن کَانَ أَوْصَی إِلَی رَجُلٍ بِعَیْنِهِ فقَدِّمْهُ وَ اضرِبْ عنُقَهُ قَالَ فَرَجَعَ الْجوَابُ إِلَیهِ أَنَّهُ قَدْ أَوْصَی إِلَی خمْسَةٍ أَحدُهُمْ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ مُوسَی ابْنَیْ جَعْفَرٍ وَ حَمِیدَةَ فَقَالَ الْمنْصُورُ لَیسَ إِلَی قَتْلِ هَؤُلَاءِ سَبِیلٌ؛ ابوایوب نحوی می گوید: نیمه شبی ابوجعفر منصور دنبال من فرستاد. من نزدش رفتم. او روی کرسی نشسته بود و شمعی در برابر و نامه ای در دست داشت. چون سلامش گفتم، نامه را به طرف من انداخت و می گریست. سپس گفت: این نامه از محمد بن سلیمان است که گزارش می دهد جعفر بن محمد وفات یافته است. و سه مرتبه گفت: إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، کجا مانند جعفر یافت شود؟ سپس به من گفت بنویس، من مقدمه نامه را نوشتم. آن گاه گفت: بنویس، اگر او به شخص معیّنی وصیت کرده است او را پیش آر و گردنش را بزن. جواب آمد که او به پنج نفر وصیت کرده است که یکی از آن ها ابوجعفر منصور است و دیگران محمد بن سلیمان و عبداللَّه و موسی دو پسر جعفر و حمیده. (کلینی، 1407: ج1، 310)

[2] أَنَّ دَاوُدَ بْنَ کَثِیرٍ الرَّقِّیَّ قَالَ وَفَدَ منْ خُرَاسَانَ وَافِدٌ یُکَنَّی أَبَا جَعْفَرٍ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ خرَاسَانَ فسَأَلُوهُ أَن یَحْمِلَ لَهُمْ أَمْوَالًا وَ مَتَاعاً وَ مَسَائِلَهُمْ فِی الْفَتَاوِی وَ الْمُشَاوَرَةِ فَوَرَدَ الْکُوفَةَ فَنَزَلَ وَ زَارَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ( وَ رَأَی فِی نَاحِیَةٍ رَجُلًا وَ حوْلَهُ جمَاعَةٌ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ زِیَارَتِهِ قَصَدَهُمْ فَوَجَدَهُمْ شِیعَةً فُقَهَاءَ وَ یَسْمَعُونَ مِنَ الشَّیْخِ فَسَأَلَهُمْ عنْهُ فقَالُوا هوَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ فَبَیْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ جِئْتُ مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ ماتَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (ع) فَشَهِقَ أَبُو حَمْزَةَ وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْأَرْضَ ثُمَّ سَأَلَ الْأَعْرَابِیَّ هلْ سَمِعْتَ لَهُ بِوَصِیَّةٍ قالَ أَوْصی إِلَی ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ إِلَی ابْنِهِ مُوسَی وَ إِلَی الْمَنْصُورِ فَقَالَ أَبُو حَمْزَةَ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَمْ یُضِلَّنَا دَلَ عَلَی الصَّغِیرِ وَ مَنَّ عَلَی الْکَبِیرِ وَ سَتَرَ الْأَمْرَ الْعَظِیمَ وَ وَثَبَ إِلَی قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَصَلَّی وَ صَلَّیْنَا ثُمَّ أَقْبَلْتُ عَلَیْهِ وَ قلْتُ لَهُ فَسِّرْ لِی مَا قُلْتَهُ. فَقَالَ بَیَّنَ أَنَّ الْکَبِیرَ ذُو عَاهَةٍ وَ دَلَّ عَلَی الصَّغِیرِ بِأَنْ أَدْخَلَ یَدَهُ مَعَ الْکَبِیرِ وَ سَتَرَ الْأَمْرَ بِالْمَنْصُورِ حَتَّی إِذَا سَأَلَ الْمَنْصُورُ مَنْ وَصِیُّهُ قِیلَ أَنْتَ؛ داود بن کثیر رقّی می گوید: شخصی _ که کنیه اش ابوجعفر بود _ می خواست از خراسان به طرف مدینه بیاید. برخی اجتماع نموده و از او خواستند با خود مقداری مال و مسائل دینی از طرف آنها به مدینه ببرد. ابوجعفر به کوفه رسید و به زیارت قبر امیر المؤمنین (ع) رفت. دید در ناحیه ای شخصی نشسته و عده ای دور او را گرفته اند. وقتی از زیارت فارغ شد، به سوی آنها رفت و دید همه آنها شیعه و فقیه هستند و به سخنان مردی گوش می دهند. از نام شیخ پرسید، به او گفتند: او ابوحمزه ثمالی است. می گوید: در این هنگام عربی وارد شد و گفت: اکنون از مدینه می آیم. جعفر بن محمّد (ع) از دنیا رفت. ابوحمزه بغض در گلویش پیچید و صیحه ای زد و دستش را به زمین کوبید. سپس از عرب پرسید: آیا جانشین و وصیّ هم برای خود تعیین کرد؟ عرب گفت: آری، وصیت کرده است برای پسرش عبداللَّه، موسی و منصور. آن گاه ابوحمزه گفت: سپاس خدای را که ما را گمراه نکرد، کوچک را نشان داد و بر بزرگ، منّت گذاشت و کار بزرگی را پوشیده نگه داشت. سپس برخاست و به طرف قبر امیرالمؤمنین (ع) رفت و نماز خواند و ما هم نماز خواندیم. سپس نزد او رفتم و گفتم: آن چه را که گفتی برای من تفسیر کن؟ گفت: حضرت، بیان کرده است که بزرگ، دارای قدرت است و کوچک، با او هم دست است. و امر عظیمی را به وسیله منصور پوشیده ساخته است هر وقت منصور بپرسد که جانشین امام صادق کیست؟ گویند: خودت هستی. (راوندی، 1409: ج 1، 328 )

[3] عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ الْقَصَبَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ (ع) یَقُولُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ یَقُولُ النَّاسُ لَمْ یُولَدْ بَعْدُ؛ عبّاس بن عامر قصبانی گوید: از امام موسی کاظم (ع) شنیدم که می فرمود: صاحب این امر، کسی است که مردم می گویند هنوز متولّد نشده است. (صدوق، 1395: ج2، 360)

[4] عن یونس بن عبدالرحمن قال مات أبو الحسن(ع) و لیس من قوامه أحد إلا و عنده المال الکثیر و کان ذلک سبب وقوفهم و جحودهم موته و کان عند زیاد القندی سبعون ألف دینار و عند علی بن أبی حمزة ثلاثون ألف دینار قال فلما رأیت ذلک و تبین علی الحق و عرفت من أمر أبی الحسن الرضا (ع) ما علمت تکلمت و دعوت الناس إلیه قال فبعثا إلی و قالا: ما تدعو إلی هذا إن کنت ترید المال فنحن نغنیک و ضمنا لی عشرة آلاف دینار و قالا لی کف قال یونس: فقلت لهما أ ما روینا عن الصادقین (ع) أنهم قالوا إذا ظهرت البدع فعلی العالم أن یظهر علمه فإن لم یفعل سلب نور الإیمان و ما کنت لأدع الجهاد و أمر الله علی کل حال فناصبانی و أظهرا لی العداوة؛ از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است که امام کاظم (ع) در حالی از دنیا رفت که در نزد همۀ نمایندگانش اموال زیادی بود و این سبب توقفشان بر امامت او و انکار آگاهانۀ مرگ او بود و در نزد زیاد قندی هفتاد هزار دینار و در نزد علی بن ابوحمزه سی هزار دینار بود و هنگامی که این [وضعیت] را دیدم و برایم حق آشکار شد و از جایگاه ابوالحسن رضا (ع) آگاهی یافتم، سخن گفتم و مردم را به سوی او دعوت کردم. [یونس] گفت: آن دو به سراغم فرستادند و گفتند: به این فرد دعوت نکن، اگر مال می خواهی، ما تو را بی نیاز خواهیم کرد و برایم ده هزار دینار تضمین کردند و به من گفتند که دست بردار. یونس گفت: به آن دو گفتم: آیا شما از امام باقر و صادق (علیهما السلام) نقل نکرده اید که هنگامی که بدعت آشکار شد بر عهده عالم است که آگاهی خود را آشکار کند که اگر نکند نور ایمان از ایشان گرفته می شود و من این گونه نیستم که جهاد را و دستور خدا را رها کنم. این گونه شد که آن دو با من در ستیز درآمده و آشکارا با من دشمنی می کردند. (کشی، 1409: 493)

[5] قُلْتُ: یَا سَیِّدِی! مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السابِعِ، . . . قالَ: أَنَا السَّابِعُ، وَ ابْنِی عَلِیٌّ الرِّضَا الثَّامِنُ، وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ التَّاسِعُ، وَ ابْنُهُ عَلِیٌّ الْعَاشِرُ، وَ ابْنُهُ الْحَسَنُ حَادِیَ عَشَرَ، وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ؛ گفتم: سرورم! پنجمین از فرزند هفتمین کیست؟ فرمود: من هفتمین هستم، و فرزندم رضا هشتمین، و فرزندش محمد نهمین، و فرزندش علی دهمین، و فرزندش حسن یازدهمین و فرزندش محمد هم نام جدش رسول خدا. (خصیبی، 1419: 361)سند خصیبی به نظر مخدوش است؛ زیرا روایتی با مضمون بسیار نزدیک با سندی مشابه از علی بن جعفر در کافی (ج1، ص336) وارد شده است که البته شمارش امامان بعد و نام بردن از ایشان در روایت کلینی نیامده است. مقایسه سند دو روایت وقوع افتادگی در سند خصیبی را مشخص می کند.

[6] ما روی عن موسی بن جعفر (ع) أنه قال: إذا توالت ثلاثة أسماء محمد و علی و الحسن فالرابع هو القائم صلوات الله علیه و علیهم؛ آن چه از موسی بن جعفر( نقل شده است که فرمود: هنگامی که سه اسم محمد، علی و حسن پشت هم آمد پس از آن چهارمین قائم است، درود خدا بر او و بر آنان. (مفید، 1413 ب: ج2، 13 )

[7] عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَخِی (ع) فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟ فَقَالَ: أَمَا إِنَّهُمْ یُفْتَنُونَ بَعْدَ مَوْتِی فَیَقُولُونَ هُوَ الْقَائِمُ وَ مَا الْقائِمُ إِلَّا بعْدِی بسِنِینَ؛ از علی بن جعفر نقل شده است که مردی به نزد برادرم (ع) آمد. به او گفت: فدای تو شوم! صاحب این امر کیست؟ فرمود: آگاه باشید، به راستی آنان پس از مرگم دچار فتنه شده، می گویند: اوست قائم و قائم جز سال ها پس از من نخواهد بود. (کشی، 1409: 459)

[8] عن داود الرقی قال: قلت لأبی الحسن الرضا (ع): جعلت فداک! إنه و اللّه ما یلج فی صدری من أمرک شی ء إلّا حدیث سمعته من ذریح یرویه عن أبی جعفر (ع) قال لی: و ما هو؟ قلت: سمعته یقول: سابعنا قائمنا إن شاء اللّه، قال: صدقت و صدق ذریح و صدق أبوجعفر (ع)، فازددت و اللّه شکا ثم قال لی: یا داود بن أبی خالد و اللّه لو لا أن موسی قال للعالم: (ستجدنی إن شاء اللّه صابرا) ما سأله عن شی ء، فکذلک أبوجعفر (ع) لو لا أن قال: إن شاء اللّه لکان کما قال، فقطعت علیه؛ از داود رقی نقل شده است که به حضرت رضا (ع) عرض کردم: فدایت شوم! به خدا قسم در دلم هیچ شکی درباره امامت شما نیست جز حدیثی که ذریح از حضرت باقر (ع) نقل کرده است. فرمود: و آن چیست؟ گفتم: شنیدم از او که می فرمود: هفتمی ما قائم ما است ان شاء اللَّه. حضرت رضا (ع) فرمود: راست می گویی ذریح، و حضرت باقر نیز راست گفته اند. شکّم زیادتر شد، آن گاه فرمود: ای داود! اگر موسی به خضر نمی گفت: «اگر خدا خواست مرا شکیبا خواهی یافت»، از خضر درباره چیزی سؤال نمی کرد؛ همین طور حضرت باقر (ع) که اگر نمی فرمود: ان شاء اللَّه همان بود که گفته بود. در این موقع قطع به امامت آن جناب پیدا کردم. (حر عاملی، 1425: ج 5، 186) و الْحَسَنُ بْنُ قِیَامَا الصَّیْرَفِیُّ، قَالَ : حجَجْتُ فی سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ، وَ سأَلْتُ أَبا الْحَسَنِ الرِّضا (ع) فقُلْتُ: جعِلْتُ فِدَاکَ! مَا فَعَلَ أَبُوکَ؟ قَالَ: مَضَی کمَا مضَی آبَاؤُهُ. قُلْتُ: فَکَیْفَ أَصْنَعُ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِی بِهِ یَعْقُوبُ بْنُ شُعَیْبٍ، عَنْ أَبی بصِیرٍ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِن جَاءَکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ أَن ابنِی هَذَا مَاتَ وَ کُفِّنَ وَ قُبِرَ وَ نفَضُوا أَیدِیَهُمْ مِنْ تُرَابِ قَبْرِهِ فَلَا تُصَدِّقُوا بِهِ فَقَالَ: کَذَبَ أَبُوبَصِیرٍ لَیْسَ هَکَذَا حَدَّثَهُ، إِنمَا قالَ إِنْ جَاءَکُمْ عَنْ صَاحِبِ هذَا الْأَمرِ؛ حسن بن قیاما گفت: در سال 193 به حج رفتم و از ابوالحسن رضا (ع) پرسیدم و گفتم: فدای تو شوم! پدرت چه کرد؟ فرمود: رفت همان گونه که پدرانش رفتند. گفتم: پس با حدیثی چه کنم که یعقوب بن شعیب برایم از ابوبصیر نقل کرد که امام صادق (ع) فرمود: اگر کسی برای شما خبر آورد که این فرزندم مرد و کفن شد و در قبر گذارده شد و دست هایش را از خاک قبرش می سترد، سخن او را نپذیرید. (امام] فرمود: ابوبصیر خلاف واقع گفته است؛ این چنین برای او نگفته است و فقط گفت: «اگر از صاحب این امر برایتان خبر آورد». (کشی، 1409: 475)

[9] عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ قَالَ: دَخلْتُ علَی موسَی بْنِ جَعْفَرٍ (ع) فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسولِ اللَّه أَنتَ الْقائِمُ بالْحَقِّ فقَالَ أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِ وَ لَکِنَ الْقَائِمَ الَّذِی یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی ؛ از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است که بر موسی بن جعفر وارد شدم و به او گفتم: ای پسر رسول خدا! تو قیام کنندۀ به حق هستی. فرمود: من قائم به حق هستم، ولی قیام کننده ای که زمین را از دشمنان خدای چیره و بزرگ پر از عدل می کند؛ همان گونه که پر از ستم و ظلم شده بود. او پنجمین از فرزندان من است. (صدوق، 1395: ج2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269)

[10] عنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هِلَالٍ قالَ: قلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَاتَ أَبِی عَلَی هَذَا الْأَمْرِ وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ السِّنِینَ مَا قَدْ تَرَی أَمُوتُ وَ لَا تُخْبِرُنِی بِشَیْ ءٍ. فَقَالَ: یَا أَبَا إِسْحَاقَ! أَنْتَ تَعْجَلُ. فَقُلْتُ: إِی وَ اللَّهِ أَعْجَلُ وَ مَا لِی لَا أَعجَلُ وَ قدْ کَبِرَ سِنِّی وَ بَلَغْتُ أَنَا مِنَ السِّنِّ مَا قَدْ تَرَی. فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ یَا أَبَا إِسْحَاقَ! مَا یَکُونُ ذَلِکَ حَتَّی تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا الْأَقَلُّ ثُمَّ صَعَّرَ کَفَّهُ؛ از ابراهیم بن هلال نقل شده است که به امام رضا (ع)

 عرض کردم: فدایت شوم! پدرم بر اعتقاد به این امر از دنیا رفت و من نیز به سنّ و سالی رسیده ام که می بینی، من می میرم و تو خبری به من نمی دهی؟ فرمود: ای ابا اسحاق! تو نیز شتاب می کنی؟ عرض کردم: بلی، به خدا قسم شتاب می کنم و چرا نباید شتاب کنم در حالی که سنّم بالا رفته و از سنّ و سال بدان پایه رسیده ام که خود می بینی؟ فرمود: ای ابااسحاق! آن امر واقع نخواهد شد تا این که از یکدیگر باز شناخته شوید و پاکسازی گردید تا این که از شما جز تعداد بسیار کمی باقی نماند. سپس کف دست خود را [به نشانه بی اعتنایی] برگردانید. (نعمانی، 1397: 208)مشابه این مضمون را در روایات دیگر امام کاظم (ع) نیز می توان یافت: عن موسی بن جعفر (ع): إذا فقد الخامس من ولدی سلبت الرحمة من قلوب شیعتنا حتی یظهر القائم، فاللّه اللّه فی أدیانکم لا یزیلنّکم عنها أحد، فإنّه لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة یرجع فیها کثیرون ممّن یقولون بهذا الأمر؛ از امام موسی بن جعفر( نقل شده است که فرمود: هنگامی که پنجمین از فرزندانم مفقود شود رحمت از دل شیعیان ما گرفته می شود تا هنگامی که قیام کننده آشکار شود. پس خدا را خدا را در دین هایتان که هیچ کس از شما جدایش نکند. به راستی صاحب این امر ناگزیر از پنهان شدنی است که جمعیت بسیاری از معتقدان به این امر از آن برمی گردند. (ابن طاووس، 1416: 353)الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی لَهُ غَیْبَةٌ یَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَی نَفْسِهِ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ فِیهَا آخَرُونَ؛ برای پنجمین از فرزندانم پنهان شدنی است که از ترس جانش زمانش طولانی می شود. در این مدت گروه هایی از دین بازمی گردند و دیگرانی در آن استوار می مانند. (صدوق، 1395: ج 2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269) إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ لَا یُزِیلُکُمْ عَنْهَا أَحَدٌ. (کلینی، 1407: ج1، 336)

[11] أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ انْتِظَارُ الْفرَجِ؛ برترین عبادت بعد از شناخت انتظار گشایش است. (ابن شعبه، 1404: 403)طوبَی لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَی مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضینَا بهِمْ شیعَةً فَطُوبَی لَهُمْ ثُمَّ طُوبَی لَهُمْ وَ هُمْ وَ اللَّهِ معَنَا فی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ خوشا به حال شیعیان ما؛ آنان که در غیبت قیام کنندۀ ما به ریسمان ما چنگ می زنند، بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما استوارند؛ اینان از ما هستند و ما از اینان. ما را به رهبری پسندیده اند و ما ایشان را به پیروی پسندیده ایم. پس خوشا به حال ایشان و باز خوشا به حال ایشان. به خدا اینان هستند که در روز قیامت با ما و در درجه ما خواهند بود. (صدوق، 1395: ج2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269)وَ اجعَلْنَا مِنَ الصَّادِقِینَ الْمُصَدِّقِینَ لَهُمْ الْمُنْتَظِرینَ لِأَیَّامِهِمْ النَّاظِرِینَ إِلَی شَفَاعَتِهِمْ وَ لَا تُضِلَّنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحمَةً إِنکَ أَنتَ الْوَهَّابُ؛ ما را از راستانی قرار ده که آنان را تصدیق کرده، در انتظار روزهای آنان بوده و چشم به شفاعت آنان دارند و پس از آن که ما را هدایت کردی دچار گمراهی نگردان و از نزد خویش به ما رحمتی ببخش، به راستی تویی بخشاینده. (طوسی، 1411 ب: ج 2، 767)

[12] أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَکْنُونِ الْمَخْزُونِ الْحَیِ الْقَیُّومِ الَّذِی لَا یَخِیبُ مَنْ سَأَلَکَ بهِ أَن تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَن تعَجِّلَ فَرَجَ الْمنْتَقِمِ لَک منْ أَعْدَائِکَ وَ أَنْجِزْ لَهُ مَا وَعَدْتَهُ؛ از تو به اسم پوشیده و در گنجینه که زنده و برپا دارنده ات که هر کس تو را به آن بخواند محروم نمی گردد، درخواست می کنم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و در فرج انتقام گیرنده از دشمنانت تعجیل کرده و به وعده ای که به او داده ای وفا نمایی. (ابن طاووس، 1406: 200)اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی مَنَارِکَ فی عبَادِکَ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِإِذْنِکَ الْقَائِمِ بأَمْرِکَ الْمؤَدِّی عنْ رَسُولِکَ عَلَیْهِ وَ آلِه السلَامُ اللَّهُمَّ إِذَا أَظْهَرْتَهُ فَأَنْجِزْ لَه ما وَعَدْتَهُ وَ سُقْ إِلَیْهِ أَصْحَابَهُ وَ انْصُرْهُ وَ قَوِّ نَاصِرِیهِ وَ بَلِّغْهُ أَفْضَلَ أَمَلِهِ وَ أَعْطِهِ سُؤْلَهُ وَ جَدِّدْ بهِ عنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ بَعْدَ الذُّلِّ الَّذِی قَدْ نزَلَ بهِمْ بَعْدَ نبِیِّکَ؛ خدایا! بر محمد و خاندان محمد درود فرست و بر چراغدان هدایتت در میان بندگانت، دعوت کننده به سویت با رخصت تو. (همو، 1330: 291 - 292 )اللَّهُمَّ عَجِّلْ فرَجَ قائِمِهِمْ بِأَمْرِکَ وَ انْصُرْهُ وَ انْصُرْ بِهِ دِینَکَ الَّذِی غیِّرَ وَ بدِّلَ وَ جدِّدْ بهِ ما امْتَحَی مِنْهُ وَ بدِّلَ بعْدَ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ اجْعَلْنَا مِنَ الصَّادِقِینَ الْمُصَدِّقِینَ لَهُمْ الْمُنْتَظِرینَ لِأَیَّامِهِمْ النَّاظِرِینَ إِلَی شَفَاعَتِهِمْ؛ خدایا! فرج قیام کنندۀ آنان به امرت را زودتر برسان و او را یاری کن و با او دینت را که تغییر و تبدیل یافته، یاری نما و با او آن چه را که از میان رفته و پس از پیامبرت _ درود خدا بر او و خاندانش _ دچار دگرگون شده، دوباره بنا بگذار و ما را از راستان و تصدیق کنندگان ایشان و منتظران روزگارشان و چشم دوختگان به شفاعتشان قرار بده. (طوسی، 1411ب) ج 2، 767)اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَصْبَحْتُ فِی یَوْمِی هَذَا لَا ثِقَةَ لِی وَ لَا مَلْجَأَ وَ لَا مُلْتَجَأَ غَیْرَ مَنْ تَوَسَّلْتُ بِهِمْ إِلَیْکَ مِنْ آلِ رَسُولِکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَلَی سَیِّدَتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحسَنِ وَ الْحسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِمْ وَ الْحُجَّةِ الْمَسْتُورَةِ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ الْمَرْجُوِّ لِلْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ خِیَرَتِکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ؛ خدایا! و امروز در حالی صبح کرده ام که نه تکیه گاهی دارم و نه پناه جستن و نه پناهگاهی جز کسانی که از خاندان پیامبرت _ درود خدا بر او و بر امیر مؤمنان و بر سرورم فاطمه زهرا و حسن و حسین و امامان از فرزندان ایشان و حجت پوشیده از میان فرزندانشان کسی که پس از ایشان امید امت است و برگزیده توست _ بر او و بر ایشان درود. (ابن طاووس، 1411: 235)

[13] تَقُولُ فِی سَجْدَةِ الشُّکْرِ اللَّهُمَ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِکَتَکَ وَ أَنْبِیَاءَکَ وَ رُسُلَکَ وَ جَمِیعَ خَلْقِکَ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ رَبِّی وَ الْإِسْلَامَ دِینِی وَ محَمَّداً نَبِیِّی وَ عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحسَیْنَ وَ علِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ. . . الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی أَئِمَّتِی بِهِمْ أَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرَّأُ؛ در سجده شکر می گویی: خدایا! به راستی تو را گواه می گیرم و فرشتگانت و پیامبران و رسولانت و همه آفریدگانت را گواه می گیرم که به حقیقت تویی خدا، پروردگار من و اسلام، دین من است و محمد، پیامبرم و علی و حسن و حسین و علی بن حسین و. . . حجت بن حسن بن علی، امامانم هستند. ایشان را به سرپرستی می گیرم و از دشمنانشان بیزاری می جویم. (صدوق، 1413: ج 1، 229 – 330)

[14] عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: زَاملْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ (ع) بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَقَالَ لِی یَوْماً: یَا عَلِیُّ! لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَی بَنِی الْعَبَّاسِ لَسُقِیَتِ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ حَتَّی یَخْرُجَ السُّفْیَانِیُّ. قُلْتُ لَهُ: یَا سَیِّدِی! أَمرُهُ منَ الْمَحْتُومِ؟ قَالَ: نَعَمْ. ثُمَّ أَطْرَقَ هُنَیْئَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ: مُلْکُ بَنِی الْعَبَّاسِ مَکْرٌ وَ خَدْعٌ یَذْهَبُ حَتَّی یُقَالَ: لَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْ ءٌ ثُمَّ یَتَجَدَّدُ حَتَّی یُقَالَ: مَا مَرَّ بِهِ شَیْ ءٌ؛ علی بن ابوحمزه گفته است که با ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) در فاصله مکه و مدینه همسفر بودم. روزی به من فرمود: ای علی! اگر به حقیقت، اهل آسمان و زمین بر فرزندان عباس خروج کنند زمین از خونشان سیراب می شود تا زمانی که سفیانی خروج کند. به او گفتم: سرورم، موضوع او حتمی است؟ فرمود: بله. سپس لختی سر به زیر انداخت پس از آن سرش را بلند کرد و گفت: پادشاهی فرزندان عباس نیرنگ است و فریب؛ می رود تا جایی که بگویند چیزی از آن نمانده سپس دوباره ساخته می شود تا جایی که بگویند چیزی از آن نگذشته است. (همو: 302)

[15] همین مضمون از امام کاظم( در روایتی دیگر نقل شده است. (نک: کلینی، 1407: ج1، 336)

[16] إِذَا قَامَ قَائِمُنَا (ع) قَالَ یَا مَعْشَرَ الْفُرْسَانِ سیرُوا فی وَسَطِ الطَّرِیقِ یَا مَعْشَرَ الرِّجَالِ سِیرُوا عَلَی جَنْبَیِ الطَّرِیقِ فَأَیُّمَا فَارِسٍ أَخَذَ عَلَی جَنْبَیِ الطَّرِیقِ فَأَصَابَ رَجُلًا عَیْبٌ أَلْزَمنَاهُ الدِّیةَ وَ أَیمَا رَجُلٍ أَخَذَ فِی وَسَطِ الطَّرِیقِ فَأَصَابَهُ عَیْبٌ فَلَا دِیَةَ لَه؛ هنگامی که قیام کنندۀ ما (ع) برخیزد، می گوید: ای جماعت سواران! از میان راه حرکت کنید و ای جماعت پیاده! از دو سوی راه حرکت کنید؛ آن گاه هر سواره ای بر دو سوی مسیر به راه بیفتد و به فردی آسیبی بزند او را مجبور به پرداخت دیه خواهیم کرد و هر پیاده ای در میانۀ مسیر راه بپیماید و به او آسیبی برسد دیه ای نخواهد داشت. (طوسی، 1407: ج10، 314)

[17] کشی در کتاب رجال خود، بخشی را به روایات مرتبط با فتنه وقف اختصاص داده که حاوی اطلاعات بسیاری در این باره است. (کشی، 1409: 455 - 483)

[18] به زودی اگر خدا بخواهد مرا صابر می یابی. (کهف: 69)

[19] حدَّثَنِی علِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْفَضْلُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْوَاسِطِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یُونُسَ، قَالا: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ قیَامَا الصیْرَفِیُّ، قالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) فَقُلْتُ: جعِلْتُ فدَاکَ! مَا فَعَلَ أَبُوکَ؟ قَالَ: مَضَی کَمَا مَضَی آبَاؤُهُ علیهم السلام، قُلْتُ: فَکَیْفَ أَصْنَعُ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِی بِهِ زُرْعَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحضْرَمِیُّ، عنْ سمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ، أَنَّ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ ابْنِی هذَا فِیهِ شَبَهٌ مِنْ خَمْسَةِ أَنْبِیَاءَ یُحْسَدُ کَمَا حُسِدَ یُوسُفُ (ع) وَ یَغِیبُ کَمَا غَابَ یُونُسُ وَ ذَکَرَ ثَلَاثَةً أُخرَ قالَ: کذَبَ زُرْعَةُ لَیْسَ هَکَذَا حَدِیثُ سَمَاعَةَ، إِنَّمَا قَالَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ یعْنِی الْقائِمَ (ع) فِیهِ شَبَهٌ مِنْ خَمْسَةِ أَنْبِیَاءَ، وَ لَمْ یَقُلْ ابْنِی. (کشی، 1409: 475 - 476 )

[20] عن علی بن أبی حمزة قال: کنت مع أبی بصیر و معنا مولی لأبی جعفر فحدّثنا انّه سمع أبا جعفر (ع) انّه قال: منّا اثنا عشر محدّثا القائم السابع بعدی، فقام إلیه أبو بصیر فقال: اشهد لسمعت أبا جعفر (ع) یذکر هذا منذ أربعین سنة؛ حمیری برایم از... نقل کرد که همراه ابوبصیر بودم و با ما یکی از غلامان امام باقر (ع) بود و برایمان نقل کرد که از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود: دوازده محدّث از ماست؛ قائم هفتمین بعد از من است. ابوبصیر به پایش ایستاد و گفت: گواهی می دهم که چهل سال پیش از امام باقر( شنیدم که این نکته را ذکر می کرد. (مسعودی، 1426: 269)

[21] عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) إِنِّی أَرْجُو أَنْ تَکُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْ یَسُوقَهُ اللَّهُ إِلَیْکَ بِغَیْرِ سَیْفٍ فَقَدْ بُویِعَ لَکَ وَ ضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِکَ فَقَالَ: مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَیْهِ الْکُتُبُ وَ أُشِیرَ إِلَیهِ بالْأَصَابِعِ وَ سُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَ حُمِلَتْ إِلَیْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِیلَ أَوْ مَاتَ عَلَی فِرَاشِهِ حَتَّی یَبْعَثَ اللَّهُ لِهَذَا الْأَمْرِ غُلَاماً مِنَّا خَفِیَّ الْوِلَادَةِ وَ الْمَنْشَإِ غَیْرَ خَفِیٍّ فِی نَسَبِهِ؛ ایوب بن نوح می گوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم: من امیدوارم که شما صاحب الامر باشید و خدا امر امامت را بدون شمشیر و خون ریزی به شما رساند؛ زیرا برای شما بیعت گرفته شده و به نام شما سکه زده اند. حضرت فرمود: هیچ کس از ما خاندان نیست که مکاتبات داشته باشد و با انگشت به سویش اشاره کنند و از او مسئله بپرسند و اموال برایش برند، جز این که یا ترور شود و یا در بستر خود بمیرد تا زمانی که خدا برای این امر، کودکی را از ما خاندان مبعوث کند که ولادت و وطن او نهان است، ولی نسبت و دودمانش نهان نیست. (کلینی، 1407: ج1، 341 - 342)

[22] در بحث از روایات امام عسکری به نقل هایی اشاره خواهد شد که از فوت فرزند از آن امام خبر می دهد.

 

[23] عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ، قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا (ع) یَقُولُ: الْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ بْنُ الْحَسَنِ لَا یُرَی جسْمُهُ وَ لَا یسَمِّی باسْمِهِ أَحَدٌ بَعْدَ غَیْبَتِهِ حَتَّی یَرَاهُ وَ یُعْلَنَ بِاسْمِهِ وَ یسْمَعُهُ کلُّ الْخَلْقِ فَقُلْنَا لَهُ: یَا سَیِّدَنَا! وَ إِنْ قُلْنَا صَاحِبُ الْغَیْبَةِ وَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ الْمَهْدِیُّ؟ قَالَ: هُوَ کُلُّهُ جَایِزٌ مُطْلَقٌ وَ إِنَّمَا نَهَیْتُکُمْ عنِ التصْرِیحِ باسْمِهِ لِیَخْفَی اسْمُهُ عَنْ أَعْدَائِنَا فَلَا یَعْرِفُوهُ؛ از ریان بن صلت نقل شده است که شنیدم حضرت رضا (ع) می فرمود: قیام کننده مهدی فرزند حسن است؛ جسمش دیده نشده و هیچ کس او را به نامش نمی خواند تا هنگامی که او را بیینند و نامش اعلان شود و همه مردم بشنوند. به او گفتیم: ای سرور ما! با این که ما می گفتیم همیشه پنهان و صاحب زمان و مهدی؟ فرمود: این ها همه رواست و محدودیتی ندارد و فقط برای این از تصریح به نام او شما را بازداشته ایم تا اسمش بر دشمنان ما مخفی بماند و او را نشناسند. (خصیبی، 1419: 364)

[24] کَأَنِّی بِالشِّیعَةِ عِنْدَ فَقْدِهِمُ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِی یَطْلُبُونَ الْمَرْعَی وَ لَا یَجِدُونَهُ قُلْتُ لَهُ: وَ لِمَ ذَلِک یا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ: لِأَنَّ إِمَامَهُمْ یَغِیبُ عَنْهُمْ؛ گویا شیعه را می بینم، آن زمان که سومین نفر از فرزندانم را از دست می دهند، چراگاهی می جویند و نمی یابند. عرض کردم: چرا ای فرزند رسول خدا؟ فرمود: زیرا امامشان غایب می شود. عرض کردم: چرا؟ فرمود: برای این که در هنگام قیام، بیعت کسی بر گردن او نباشد. (صدوق، 1378: ج1، 273)و ذَاک الرَّابعُ مِنْ وُلْدِی یُغَیِّبُهُ اللَّهُ فِی سِتْرِهِ مَا شَاءَ؛ و این چهارمین از فرزندان من است؛ خدا او را هر چه بخواهد در پردۀ خویش پنهان می دارد. (همو، 1395: ج2، 376)

[25] اشاره به این ویژگی ها در برابر شبهاتی است که در ذهن برخی شیعیان پس از ولایتعهدی امام رضا (ع) شکل گرفته و تصور کرده اند پذیرش این منصب از سوی امام (ع) می تواند زمینه جایگزین شایسته از فرزندان ابومحمد حسن بن علی و اوست صاحب زمان و اوست مهدی. (بغدادی، 1422: 44)

[26] از ابوصلت هروی نقل شده است که به حضرت رضا(ع) گفتم: نشانه های قیام کنندۀ شما هنگامی که خروج می کند، چیست؟ فرمود: نشانۀ او این است که سالمند است و جوان می نماید به اندازه ای که بیننده اش او را چهل ساله یا کوچک تر می انگارد و از نشانه های اوست که با گذشت روزها و شب ها گرد پیری بر او نمی نشیند تا هنگامی که اجلش برسد. (صدوق، 1395: ج2، 652)

[27] روایـت از زبان‌ علی بن جعفر برادر امام موسی بن جعفر(ع) است. علی بن جعفر در ابتدای روایـت، از ظلمی سخن‌ می‌گوید‌ که‌ برادران و عموزادگان امام رضا( در حق او روا داشتند و به سبب‌ تـیرگی‌ رنگ امام جواد (ع) در نـسبت او بـه امام رضا (ع) ابراز تردید کرده و امام و فرزندش را ناچار‌ از‌ حضور‌ در برابر قیافه‌شناسان نمودند. در این رویارویی، قیافه‌شناسان نسبت پدر و فرزندی میان‌ امام‌ رضا‌ (ع) و امام جواد( را تأیید کردند. علی بن جعفر در پایان سخن از عرض ارادتـ‌ خویش‌ به‌ امام جواد و از شهادتش به امامت او می‌گوید. امام رضا (ع) در برابر این تواضع‌ و اقرار‌ عموی خویش می‌گرید و با مهربانی سخنی را از رسول خدا(ص) به نقل از‌ پدرش‌ نقل‌ می‌کند که فرمود: پدرم فدای تـو ای فـرزند بهترین کنیزان، فرزند آن زن سودانی‌، پاک‌دهان‌، برگزیده‌رحم ... و اوست رانده‌شده، آواره و تاوان خون پدر و جدش ناستانده. همیشه پنهان است؛ می‌گویند‌ مرده‌ یا‌ هلاک شده یا در کدام دشتی ره می‌سپارد. عموی من! آیا این جز از فـرزندان‌ مـن‌ است؟امام رضا (ع) از ظلمی یاد می‌کند که در حق امام زمان(عج) رخ خواهد‌ داد‌؛ امامی‌ که فرزند بهترین کنیزان و فرزند این زن سودانی _ مادر امام جواد (ع) _ است. این بیان امام‌ رضا‌ (ع) در‌ تعبیر آخر، به شـأن و مـنزلت مادر امام جواد (ع) اشاره دارد که به‌ دلیل‌ سیه‌چرده بودن او، رنگ امام جواد(ع) تیره بوده و نسبت فرزندش به امام رضا(ع) مورد تردید قرار‌ گرفته‌ و به نوعی به او توهین شده اسـت؛ مـادری بـا دهان پاک و رحمی‌ برگزیده‌. امام زمـان( فـرزند او نـیز محسوب می‌شود‌: فَبَکَی‌ الرِّضَا‌( ثُمَّ قَالَ: یَا عَمِّ! أَ لَمْ تَسْمَعْ‌ أَبِی‌ وَ هُوَ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِأَبِی ابْنُ خِیَرَةِ الْإِمَاءِ ابـْنُ النـُّوبِیَّةِ الطـَّیِّبَةِ‌ الْفَمِ‌ الْمُنْتَجَبَةِ الرَّحِمِ ... وَ هُوَ الطَّرِیدُ‌ الشَّرِیدُ‌ الْمَوْتُورُ بـِأَبِیهِ‌ وَ‌ جـَدِّهِ‌ صَاحِبُ الْغَیْبَةِ یُقَالُ مَاتَ أَوْ هَلَکَ‌ أَیَّ‌ وَادٍ سَلَکَ أَ فَیَکُونُ هَذَا یَا عَمِّ إِلَّا مِنِّی فَقُلْتُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ‌ فِدَاکَ‌. (کلینی، 1407: ج1، 323)

[28] عنِ الرَّیانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا(ع): أَنتَ صاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ. فَقَالَ: أَنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَکِنِّی لَسْتُ بِالَّذِی أَمْلَؤُهَا عدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً. (صدوق، 1395: ج 2، 376 )

[29] مشابه این تعبیر در سخنان سایر ائمه نیز آمده است که در مقالات پیشین به آن ها اشاره شد.

[30] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ (ع) عَنْ شَیْ ءٍ مِنَ الْفَرَجِ فَقَالَ: أَ وَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ انْتِظَارَ الْفرَجِ منَ الْفَرَجِ؟ قُلْتُ: لَا أَدْرِی إِلَّا أَنْ تُعَلِّمَنِی فقَالَ: نعَمْ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ؛ از حسن بن جهم نقل شده است که از امام رضا (ع) درباره چیزی از گشایش و فرج پرسیدم. فرمود: آیا نمی دانی که انتظار گشایش، بخشی از گشایش است. گفتم: نمی دانم، مگر آن که تو مرا بیاموزی. فرمود: آری، انتظار گشایش، بخشی از گشایش است. (طوسی، 1411الف: 459)

[31] قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(ع): انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ؛ امام علی بن حسین (ع) فرمود: انتظار گشایش از بزرگ ترین گشایش هاست. (صدوق، 1395: ج1، 320)

[32] عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ (ع) قَالَ: إِذَا رُفِعَ عَلَمُکُمْ مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِکُمْ فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِکُمْ؛ ایوب بن نوح از امام هادی(ع) نقل کرده است که فرمود: هر گاه پیشوای شما (دانش شما ) از میان شما برداشته شود، از زیر پای خود منتظر فرج باشید. (کلینی، 1407: ج1، 341 )خصیبی در هدایة الکبری (ص364) این روایت را از امام رضا (ع) نقل کرده است که با توجه به طبقه ایوب بن نوح و دقت کلینی در نقل، درست نیست.

 

[33] عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا (ع) أَنَّهُ قَالَ: کَأَنِّی بِالشِّیعَةِ عِنْدَ فَقْدِهِمُ الثَّالِثَ منْ وُلْدِی یطْلُبُونَ الْمَرْعَی وَ لَا یَجِدُونَهُ. قُلْتُ لَهُ: وَ لِمَ ذَلِک یا ابنَ رَسولِ اللَّهِ؟ قالَ: لِأَنَّ إِمَامَهُمْ یغِیبُ عنْهُمْ. (صدوق، 1378: ج1، 273)

[34] عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: ذُکِرَ الْقَائِمُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) فَقَالَ: أَنْتُمُ الْیَوْمَ أَرْخی بالًا منْکُمْ یَوْمَئِذٍ. قَالُوا: وَ کَیْفَ؟ قَالَ: لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَا (عج) لَم یکُنْ إِلَّا الْعلَقُ وَ الْعرَقُ وَ النوْمُ علَی السُّرُوجِ وَ مَا لِبَاسُ الْقَائِمِ (ع) إِلَّا الْغَلِیظُ وَ مَا طَعَامُهُ إِلَّا الْجَشِبُ؛ از معمر بن خلّاد نقل شده است که از قائم در نزد ابوالحسن رضا(ع) یاد شد. فرمود: شما امروز آسوده تر از آن روز هستید. عرض کردند: چطور؟ فرمود: اگر قائم ما (عج) خروج کند به جز لخته های خون و عرق ریختن و خفتن بر روی زین ها چیزی نخواهد بود و قائم(عج) را به جز جامه درشت بافت و غذای ناگوار نخواهد بود. (نعمانی، 1397: 285)

[35] عَنْ سُلَیْمَانَ الْجَعْفَرِیِّ قالَ: سأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قُلْتُ: تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ؟ قَالَ: لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَیْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا؛ از امام رضا (ع) سؤال کردم: آیا زمین بدون حجّت باقی خواهد ماند؟ فرمود: اگر زمین _ و لو به مدّت یک چشم به هم زدن _ خالی از حجّت باشد، اهل خود را فرو خواهد برد. (صفار، 1404: ج1، 489)

[36] لَقَدْ نَزَلَ إِلَی الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ‌ لِنَصْرِهِ فـَلَمْ یـُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَی أَنـْ یـَقُومَ الْقـَائِمُ (عج) فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ‌ یَا‌ لَثَارَاتِ‌ الْحـُسَیْن‌. (صـدوق، 1395: ج1، 299)

کلمات کلیدی
امام کاظم (علیه السلام)  |  امام رضا(ع)  | 
لینک کوتاه :