گنجینه معارف

بررسی شیوه سیاسی حضرت زهرا (س) با کاوشی در خطبه فدکیه

«الحَمدُ لِلَّهِ عَلَی مَا أَنعَمَ وَ لَهِ الشُّکرُ عَلَی مَا أَلهَمَ» ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. در این اجمال نگرشی بر شیوه ها و مشی سیاسی حضرت زهرا (س) در دفاع از ولایت با ریشه یابی و بررسی علل افتراق آغاز می کنیم و سپس به رویکردها و مصادیق مختلف مبارزه با نفاق و دفاع از حق پرداخته و شیوه ها و راهکارهای عینی و جلوه های تجلی خشم و مهر الهی را در زندگی حضرت (س) در دفاع از حق امام و امت مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

منبع : «صحیفه مبین» پاییز 1385 - شماره 38 , خزعلی، مرضیه , مربی داشنگاه الزهرا (س) تعداد بازدید : 7307     تاریخ درج : 1396/11/30    

مقدمه

همان گونه که در قرآن کریم آمده است انسان ها امتی واحده بودند و انبیاء با کتاب و حکمت برای رشد و روشنگری و رفع سوء برداشت ها و پناه و ملجأ و مرجع مردم در اختلافات مبعوث شدند و هیچ اختلاقی پس از آن نخواهد بود مگر از طرف کسانی که در مقابل حق طغیان می کنند. در آغازین روزهای ختم رسالت و اتمام نعمت و اکمال دین الهی نیز این تقابل با حق، رخ نمود و اختلاف فرق آغاز شد و امت به دو گروه تقسیم شدند.

1-گروهی به ولایت و امامت امام معصوم (ع) معتقد بودند و انتصاب او را از جانب خداوند دانسته و اطاعت او را اطاعت خدا می دانستند و می گفتند: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی اللّه و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من أمرهم و من یعص اللّه و رسوله فقد ضلّ ضلالا مبینا » (الأحزاب، 36).

2-گروه دیگر امامت معصوم را ضروری ندانسته و انتخاب فردی از بین خود را به عنوان ولی امر کافی می دانستند و براساس آراء جمعی کوچک در سقیفه سرنوشت جهان بشریت را رقم زند و امام را از حق الهی و امت را از حق امامت و بلکه حق را از حقانیت محروم کردند.  این دو نگرش که در امامت و شناخت مصداق آیات ولایت، مودت، غدیر، تطهیر، مباهله و...  با هم فاصله گرفتند، بر اصولی متفاوت بنا شده بودند و رویکردهای متفاوتی داشتند.

الف-رویکرد گروه اول که شیعیان زهرای اطهر (س) بودند، تأکید بر سنت و سیره نبوی و پافشاری بر حفظ احکام و ارزش ها بود که از ارکان فکر دینی بود و حاصل آن را عملکرد دینداران می نمود. این گروه با استناد به نقل ابن عباس «مفسر کبیر قرآن» که بالغ بر 300 آیه بر تعریف و تبیین و انتصاب امام از طرف خداوند تأکید دارد و بر ضرورت عقلی آن نیز طبق قاعده لطف الهی در هدایت بشر، استدلال می کردند و تغییر رفتار جامعه جاهلی به سوی جامعه مطلوب الهی را جز در پرتو پایبندی به ولایت الهی نمی دانستند.

ب-رویکرد گروه دوم که اهل سنت بودند، تأکید بر نظر و رأی اشخاص و انتخاب جانشین پیامبر (ص) از طرف مردم، آن هم در حد حاضران انگشت شمار سقیفه و امکان تجدیدنظر در بنای دین و احکام متناسب با زمان، حتی تغییر نظام سیاسی و احکام ضروری دین!! برای در دست داشتن حکومت بود. این گروه معتقد بودند پافشاری بر سنت های پیامبر (ص) و ارزش ها و احکام الهی منطبق با سیره نبوی با درک واقعیات و نیازهای عصر، متناسب نیست و برای تقویت قدرت مرکزی متناسب با توسعه جوامع اسلامی و تبادل فرهنگ ها می بایست اقدام به ارائه دیدگاه های جدید و متناسب با زمان نمود و در صورت نیاز به اصلاحاتی ساختاری و حتی زیربنایی دست یازید.

این دو حرکت در مبانی و اصولی همچون امامت و عصمت امام، عدالت الهی، جبر و اختیار و...  که برگرفته از وحی و نص قرآن بود اختلاف نظر داشتند.

هدف اصلی قیام زهرای اطهر (س) که اولین آمر به معروف و مؤسس حرکت عاشورائیان است، اصلاح در ارکان فکر دینی و عملکرد جامعه دیندار و معتقد به دین بود و به تربیت و نجات انسان های تازه از بند اسارت رسته و احیاء شده عصر نبوت امید داشت و هدایت و مدیریت نسل ها و عصرها در همه زمان ها و مکان ها را هدف قرار داده بود. او خطاب به حاضران در مسجد مدینه را به همه انسانیت تعمیم می دهد و آنان را امنای الهی در همه سرزمین ها دانسته و رسالت پیام آوری و عمل به پیام الهی را مسئولیت همه بندگان خدا می داند و می فرماید:

 «عباداللّه أنتم فی بلاده». (بندگان خدا، شما امین های الهی در سرزمین ها هستید). یعنی که ما شیعیان زهرای اطهر (س) نیز مخاطب او و امانت دار پیام و تداوم بخش راه او برای تحقق اهداف الهی اش خواهیم بود.

رویکردها و مشی مبارزاتی حضرت زهرا (س)

شیوه های مبارزاتی و ابزار هنری مورد استفاده حضرت به حدی متنوع، متعدد و سیاستمدارانه است که نیاز به پژوهشی وسیع و دقیق و مجالی وسیع و مبحثی فراگیر و جامع دارد. لذا در این بحث به نکات عمده و فرازهایی از کلام و قیام حضرت که تجلی نمادین مشی سیاسی ایشان است در سرفصل های زیر اشاره می گردد.

-جلوه هایی از حمایت سیاسی از ولایت، در فرازهای مختلف کلام صدیقه طاهره (س)

-استدلال های فقهی، حقوقی حضرت زهرا (س) در دفاع از فدک مقابل دعاوی مطروحه چه در خطبه و چه در دادگاه.

-استناد به آیات قرآن در احقاق حق در زمینه ارث پدر برای اثبات چهره تحریف و غصب.

جلوه هایی از حمایت سیاسی از ولایت

ایشان در معرفی جایگاه امامت و ولایت و ارزش آن به مردم هشدار می دهند آنجا که می فرمایند: «فجعل اللّه اطاعتنا نظاما للملة و امامتنا أمانا للفرقة».

خداوند اطاعت از ما اهل بیت (ع) را سبب برقراری نظام اجتماعی در امت اسلامی، و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.

و در شأن اما زمانش (ع) می فرماید: پیامبر (ص) و امام علی (ع) دو پدر امت اسلامند. کجی ها را راست و انحرافات را اصلاح می نمایند. اگر مردم آنان را اطاعت کنند از عذاب جاویدان نجاتشان می دهند و اگر همراه و یاورشان باشند نعمت های همیشگی خداوندی را ارزانی شان می دارند و در تبیین منزلت امام می فرمایند: «مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتی و لا تأتی». (مثل امام مانند کعبه است که مردم به سوی او (کعبه) می آیند و او به سوی مردم نمی رود) و در نهایت به مردم هشدار می دهند که: «و هو الامام الربانی و الهیکل النورانی، قطب الأقطاب، و سلالة الأطیاب الناطق بالصواب نقطة دائرة الامامة». «علی (ع) امامی ربانی و الهی و هیکلی نورانی و مرکز توجه همه عارفان و خداپرستان و از خاندان پاک و گوینده حق و محور اصلی امامت است». در دفاع عملی از امام (ع) است که اقدام به ایراد خطبه در مسجد و...  می نمایند و از فدک بعنوان الگوی نمادین غضب برای احقاق حق و اثبات تحریف حتی در احکام و آیات الهی یاد می کنند و با استنادات قرآنی و استدلال های فقهی حقوقی نقاط انحراف را مشخص می فرمایند که به نمونه هایی از این استنادات در ضمن تبیین موقعیت فدک اشاره می شود.

معرفی فدک

فدک در کجاست؟

«فدک» قریه آباد و حاصلخیزی بود، در نزدیکی «خیبر» که تا شهر مدینه حدود «یکصد و چهل کیلومتر» فاصله داشت و از طریق صلح و بدون جنگ به پیامبر اکرم (ص) رسید. بعد از آن که «فدک» در ملک پیامبر اسلام (ص) قرار گرفت آیه مبارکه «و آت ذا القربی حقه» (الاسراء، 26) «حق خویشاوندان نزدیکت را بده» نازل شد. پیامبر گرامی اسلام (ص) حضرت فاطمه زهرا (س) را صدا زد و فرمود: «فدک» را به تو و فرزندان بعد از تو بخشیدم. این پاداش به خاطر مادرت حضرت خدیجه (س) بود که به تو دادم، «فدک» را به عوض مهریه حضرت خدیجه (س) به وی بخشید.

سیوطی در تفسیر خود(4/177) نقل می کند: بعد از نزول آیه فوق، پیامبر اسلام (ص) فدک را به حضرت زهرا (س) بخشید و سپس حضرت علی (ع) مأمور شد که سند آن را بنویسد. آن حضرت سند را نوشت و غلام پیامبر (ص) و «ام ایمن» و حضرت علی (ع) بر آن شهادت دادند و «فدک» در زمان پیامبر (ص) به تصرف حضرت فاطمه (س) درآمد. حضرت فاطمه (س) افرادی را برای اداره آن گمارد. وکیل آن حضرت، درآمد فدک را که هر سال بالغ بر بیست و چهار هزار یا هفتاد هزار دینار می شود خدمت حضرت فاطمه (س) می آورد و آن حضرت آنان را بین فقرای بنی هاشم و مهاجر و انصار تقسیم می کرد.

بعد از رحلت پیامبر (ص) ابو بکر، وکیل حضرت زهراء (س) را از فدک اخراج کرد و فدک را غصب نمود. حضرت فاطمه (س) به این موضوع اعتراض کرد و مطالبه حق خود را نمود ابو بکر از وی شاهد خواست. حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و...  را به عنوان شاهد معرفی نمود که به دلایل واهی پذیرفته نشد.

فدک در تاریخ

در طول تاریخ، فدک دارای سرنوشت شگفت انگیزی است. به طوری که بارها گرفته شد و مجددا به اهلش برگشت که به طور خلاصه به آن اشاره می شود.

1-در سال هفتم هجری براساس مصالحه، به پیامبر اسلام (ص) رسید که آن را به دخترش حضرت زهرا (س) بخشید.

2-بعد از رحلت پیامبر (ص) خلیفه اول آن را غصب کرد و در اختیار حکومت قرار داد. البته عده ای نقل کرده اند که خلیفه دوم فدک را به حضرت علی (ع) و عباس عموی پیامبر (ص) برگرداند و در زمان عثمان مجددا غصب شد.

3-در زمان حکومت «عمر بن عبد العزیز» طبق دستور وی، فدک را به فرزندان حضرت زهرا (س) برگرداندند.

4-سپس در زمان حکومت «یزید بن عبد الملک» مجددا فدک را غصب کردند.

5-بعد از انقراض بنی امیه و آغاز حکومت «بنی عباس» اولین خلیفه عباسی «ابو العباس سفاح» آن را به «عبد اللّه بن علی (ع) » به عنوان نماینده فرزندان حضرت زهرا (س) بازگرداند.

6-ابوجعفر، منصور دوانیقی آن را غصب کرد.

7-مجددا «مهدی عباسی» فرزند منصور، آن را به فرزندان حضرت زهرا (س) بازگرداند.

8-موسی بن هادی، خلیفه دیگر عباسی آن را غصب کرد.

9-در زمان حکومت مأمون عباسی در سال 210 ق طبق نامه و دستور وی به فرماندار خود در مدینه، آن را به «محمد بن یحیی» و «محمد بن عبد اللّه» به عنوان نمایندگان فرزندان حضرت زهرا (س) واگذار کردند.

10-در زمان حکومت «متوکل عباسی» مجددا «فدک» غصب شد (بلاذری، 36-41؛ یعقوبی، 3/48).

11-برخی معتقدند که بعد از متوکل «المعتضد»، آن را مجددا به اهلش برگرداند ولی مجددا «المکتفی» آن را پس گرفت (اربلی، 1/496).

خطبه فدکیه

حضرت زهرا (س) برای اثبات حقانیت خود و این که «فدک» از آن اوست، خطبه ای مفصل ایراد نمود که به خطبه «فدکیه » معروف است.

این خطبه در کتاب های گوناگون شیعه و سنی ذکر شده است که در این جا به چند مأخذ اشاره می شود.

مدارک خطبه فدکیه

1-کتاب بلاغات النساء (ص 23 و 33 ) که مؤلف آن از علماء و دانشمندان و ادبای اهل سنت بود و در حکومت بنی عباس می زیست و نزد آنان جایگاهی بس رفیع داشت.

2-کتاب نهج البلاغۀ «ابن ابی الحدید» که این خطبه از کتاب «السقیفة» احمد ابن عبد العزیز جوهری نقل نموده و احمد بن عبد العزیز را فردی مورد وثوق و پرهیزکار معرفی می نماید و می گوید: همه محدثان عامه از او به نیکی یاد کرده اند. ابن ابی الحدید تصریح می کند که تمام اسنادی که برای خطبه ارائه نموده از کتب اهل سنت است و از کتب شیعه سندی ذکر نکرده است. وی این خطبه را به چهار سند نقل می کند:

سند اول به حضرت زینب (س) می رسد.

سند دوم به حضرت امام جعفر صادق (ع) ختم می شود.

سند سوم به امام محمد باقر (ع) می رسد.

سند چهارم به عبد اللّه بن حسن (ع) معروف به «عبد اللّه محض» فرزند فاطمه، دختر امام حسین (ع) می رسد(16/210 به بعد).

3- علی بن عیسی اربلی از بزرگان شیعه در کتاب کشف الغمة(1/479-480).

4- عمر رضا کحاله در اعلام النساء (4/116 -119 )؛ علامه مجلسی در بحار الانوار(8/109- 112).

5- احتجاج طبرسی(1/133-134).

خطبه حضرت زهرا (س) از زمان های بسیار قدیم مورد توجه اهل بیت و شیعیان آنان بوده است. به طوری که بزرگان آل ابی طالب آن را از پدران خود نقل می کردند و به فرزندان خود می آموختند.

اشاره ای به متن خطبه

الحمدلله علی ما انعم، و له الشکر علی ما الهم، و الثناء بما قدم، من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ آلاء أسداها، و تمام منن أولاها، جم عن الاحصاء عددها، و نأی عن الجزاء أمدها، و تفاوت عن الادراک أبدها، و ندبهم لاستزادتها بالشکر لاتصالها، و استحمد الی الخلائق باجزالها، و ثنی بالندب الی أمثالها و...  

خدا را به واسطه نعمت هایش شاکر، بر الهاماتش ذاکر، بر مواهب و عطایایش ثنا گویم، نعمت های گسترده ای که از آغاز خلقت به گستردگی همه هستی به ما ارزانی داشته و بر نعمت های بی حسابی که به ما عنایت کرده و بخشش های بی دریغی که پایانی برایشان قرار نداده است همو که الطافش به دلیل کثرت و زیادی از شماره و حساب بیرون است.

دامنه خوان نعمتش وسیع است و قابل گنجاندن در بستر زمان و مکان نیست و پایانش از حیطه ادراک خارج است.

از این رو، برای فزونی نعمت ها و تداوم آن مردم را به شکر فراخوانده است و خلایق رابرای تکمیل آن به ستایش خویش دعوت نموده و آنان را برای به دست آوردن امثال آنان تشویق کرده است.

نگرشی به فرازهای خطبه

حضرت در شروع و پایان خطب، ضمن اعلام حق و دفاع از حق مغصوب امام و امت و دفاع از حقوق خویش، به رسالت عظیم الهی خویش در هدایت انسان ها اهتمام ورزیده و با بیان سرچشمه های معارف الهی و فلسفه توحید و نبوت و احکام و علل شرایع به تحلیل عمیق از سیر تاریخی و علل انحطاط جوامع و انحراف و ارتجاع و مسلمین پس از نجات و هدایت الهی (و ارسال رسل و اتمام نعمت امامت) و ولایت می پردازند و عمده اشکال را دنیاطلبی، سستی و حق ناشناسی امت و عدم دفاع درست و به موقع از امامشان یعنی از حق حیات و راه نجات خود می دانند.

لذا قبل از بررسی ادامه خطبه به اهم محورهای مطورحه در مباحث حضرت اشاره می شود.

- حمد و ثنای الهی

- توحید استدلالی

- نبوت

- نگرشی به جاهلیت

- نگاهی به ره آوردهای زمان بعثت و ظهور اسلام

- بیان علل شرایع و فلسفه احکام

- تحلیلی از تاریخ و حوادث ایام

- تبیین موقعیت و مکانت همسر و امامش در زمان پیامبر (ص)

- تبیین دگرگونی ایام بعد از فقه پیامبر (ص)

- تبیین حقوق خویش در برابر غاصب و ارائه دلائل و مستندات فقهی قرآنی و...  

-تبیین سستی و ضعف مسلمین در دفاع از اهل بیت (ع) و حق حیات خویش

- سرزنش و توبیخ غاصبین و قاعدین که زمینه ساز ظلم شدند.

- اعلام شکایت و طرح دعوی در دادگاه الهی، بادادخواهی نبوی (ص)

اینک ادامه خطبه در ذیل می آید:

ثم التفتت الی اهل المجلس وقالت: أنتم عباداللّه نصب أمره و نهیه و حملة دینه و وحیه، و أمناء اللّه علی أنفسکم، و بلغاؤه الی الأمم، و زعیم حق لکم لله فیکم، عهد قدمه الیکم و بقیة استخلفها علیکم: کتاب اللّه الناطق، والقرآن الصادق، و النور الساطع، والضیاء اللامع، بینة بصائره، منکشفة سرائره، منجلیة ظواهره، مغتبطة به أشیاعه، قائدا الی الرضوان أتباعه، مؤد الی النجاة استماعه. به تنال حجج اللّه المنورة و عزائمه المفسرة، و محارمه المحذرة و بیناته الجالیة، و براهینه الکافیة، و فضائله المندوبة. و رخصه الموهوبة، و شرایعه المکتوبة.

سپس رو به اهل مجلس کرد و فرمود: ای بندگان خدا، شما پرچمداران امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی و حافظان اوامر الهی در تبیین دین خدا و مبلغان او برای امت ها هستید. خدا در میان شما میزان، برای پاسداری حق و پیمانی در دسترس شما گذارده و یادگاری برای شما باقی گذاشته که آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور ساطع و شعاع درخشان اوست، کتابی که دلایلش روشن، باطنش مبرهن، ظواهرش پرفروغ و پیروانش پرافتخارند.

کتابی که پیروان خود را به بهشت رضوان می خواند و مستمعین دعوتش را به ساحل نجات می کشاند. همان که با چنگ زدن به دریای حکمتش می توان به برهان های روشن و کافی نایل شد و همچنین توسط آن گنجینه اسرار، می شود مکارم اخلاق و کارهای مشروع و مجاز و واجبات الهی را شناخت.

ایشان نه تنها در این خطبه که در دیگر خطبه ها و حضور در مجامع عمومی بر دفاع از امامت و حقوق امت تاکید می نمایند تا جائی که پس از مجروح و مصدوم شدن و بیهوشی، بلافاصله پس از به هوش آمدن متوجه می شوند که امام و رهبرشان را برای بیعت به مسجد برده اند. زهرای اطهر (س) با بدنی مجروح سراسیمه به طرف مسجد می روند و پس از دفاعی سخت از امام (ع) و تهدید دشمنان مانع تحمیل بیعت بر امامشان می شوند و پس از پیروزی نیز تا آخرین لحظه برای تحقق اهداف و رسیدن به پیروزی، امام را همراهی می کنند. در اینجا به نمادهایی از این جهاد اشاره می شود: «یا سلمان لا اخلی عن باب المسجد حتی أری ابن عمی سالما بعینی». ای سلمان پا از مسجد بیرون نمی گذارم تا پسرعمو را رها شده و سالم مشاهده نمایم و سرانجام بعد ازموفقیت در این برهه مهم سیاسی، حضرت (س) به شوهر مظلومشان که تنها از مسجد بیرون آمده می نگرد و می فرمایند:

 «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا أباالحسن». (روحم فدای روح تو، جانم فدای جان تو یا اباالحسن).

در مبارزه سیاسی و گریه های مداوم خویش خطاب به امامشان می فرمایند: «قال: یا اباالحسن ما اقل مکثی بینهم و ما أقرب مغیبی...  فو اللّه لا اسکت لیلا و لا نهارا». ای اباالحسن چقدر اندک است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیک است پنهان شدن من از جمعشان... . سوگند به خدا هرگز سکوت نمی کنم نه در شب و نه در روز و گریه های مداوم را تعطیل نمی کنم تا به پدرم (ص) ملحق شوم و حتی بیت الحزان را برای اعلام نارضایتی و گریه های فرهنگ ساز سیاسی انتخاب کردند.

ایشان حتی در جواب احوالپرسی عیادت کنندگان فرمودند: «أصبحت و اللّه عائفة لدنیا کن قالیة لرجالکن». (صبح کردم درحالی که از دنیای شما بیزارم و مردان شما را دشمن دارم و از آنان منزجرم. آنان را آزمودم و رها کردم. چه زشت باشد کندی شمشیرها بعد از تیزی شان...).

در صورت تمسک به اهل بیت (ع) برای هدایت امت می فرمایند: «قالت: ویلکم ما اسرع ما خنتم الله و رسوله فینا اهل البیت! و قد أوصاکم رسول اللّه (ص) باتباعنا و مودّتنا و التمسک بنا؛ ای مردم وای بر شما چقدر زود به خدا و پیامبرش درباره ما اهل بیت خیانت کردید». در صورتی که رسول گرامی به شما سفارش نمود تا از ما پیروی کنید و ما را دوست داشته باشید و از ما دست نکشید و با اعلام نارضایتی شدید از منافقین و مرتدین برای مخفیانه به خاک سپردن شدن وصیت می نمایند و تاکید می کنند کسانی که عهد خدا و رسول الله (ص) را شکستند و با امیر المؤمنین (ع) چنان برخورد کردند، نباید بر بدن من نماز گزارند. آنجا که فرمودند: «قالت: لا تصلی علی أمّة نقضت عهداللّه و عهد أبي رسول الله (ص) في امیرالمومنین علی (ع)». و در آخرین لحظات، تنها نگرانی حضرت مظلومیت همسر و امام و رهبرشان است.

حضرت زهرا (س) در دفاع عملی از امام (ع) اقدام به ایراد خطبه در مسجد می نمایند و از فدک به عنوان الگوی نمادین غصب برای احقاق حق و اثبات تحریف حتی در احکام و آیات الهی یاد می کنند و با استنادات قرآنی و استدلال های فقهی-حقوقی، نقاط انحراف را مشخص می فرمایند که به نمونه هایی از این استنادات اشاره می شود.

هدف از قیام زهرا (س) برای احقاق حق

می دانیم که فاطمه اطهر (س) فدک را بعنوان نحله و اعطایی رسول اکرم (ص) به دستور خدای متعال پس از نزول آیه کریمه و آت ذالقربی حقه (الاسراء، 26) «حق نزدیکان را بپرداز» در دست داشت و پیامبر (ص) از جبرئیل در این مورد توضیح خواست که: مراد از ذوی القربی کیست؟ جبرئیل عرض کرد: فدک را به فاطمه (س) واگذار کن. آن را در عوض مجاهدات مادرش خدیجه در راه خدا دریافت داشت و همه مسلمانان در ظرف سه سال می دیدند که تنها زهرای اطهر (س) در فدک مداخله و تصرف می نمود و درآمد آن را صرف خود و فقرا و نشر معارف اسلامی می نمود. هنگامی که پیامبر (ص) رحلت نمود و ابو بکر بر حکومت اسلامی دست یافت فدک را تصاحب کرده و از دست فاطمه (س) خارج نمود. در برابر این تجاوز، فاطمه (س) برآشفت که این فدک نحله و اعطائی پدرم پیغمبر است. ابو بکر از وی درخواست بینه و شاهد کرد و زهرا (س) در حالی که متصرف بود شاهد و بینه اقامه کرد. اما ابو بکر از پذیرش ادعای زهرا (س) به دلیل ناقص بودن بینه و این که عدد شهود و کیفیت آن را کامل نمی دانسته امتناع ورزید.

درحالی که به نص صریح قرآن در آیات مباهله، تطهیر و...  اهل بیت معصوم از خطا و محور حق بودند. آیه مباهله می فرماید: «فمن حاجّک فیه من بعد جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین  (آل عمران، 61)؛ پس هرکس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آن که به وحی خدا بر احوال او آگاهی یافتی با او بگو بیائید ما و شما با فرزندان و زنان و انفس خود مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». وقتی این آیه نازل شد از زنان پیامبر (ص) غیراز زهرا (س) و از پسران او غیر از حسنین (ع) کسی همراه ایشان نبود.

پیامبر (ص)، علی (ع) را به عنوان نفس خود انتخاب فرمود. در صحیح مسلم(7/21) آمده که وقتی این ها زیر سایبان قرار گرفتند پیامبر (ص) فرمود: من دعا می کنم شما آمین بگویید. آنگاه فرمود: اللّهم هولاء اهل بیتی. که این روایت را ترمذی و حاکم و بیهقی هم روایت کرده اند(ترمذی، 2/306؛ بیهقی، 7/63؛ حاکم، 3/105).

بر طبق آیه تطهیر: انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا  (الأحزاب، 133) ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه(1/161) از ابی بکر جوهری از بختری بن حسان نقل کرده که: ابو بکر فدک را از فاطمه (س) گرفت، درحالی که او مرد مهربانی بود، زیرا بر او ناگوار بود که روش پیامبر (ص) راتغییر دهد.

فاطمه (س) نزد او آمد و ادعا کرد که پیامبر (ص) فدک را به من بخشیده است. ابو بکر گفت: آیا شاهدی داری؟ علی (ع) و ام ایمن به نفع زهرا (س) در این قضیه شهادت دادند. ابو بکر گفت: آیا به گواهی یک زن و یک مرد تو ادعای استحقاق می کنی؟ آن گاه گفت: یک زن و یک مرد دیگر بیاور تا استحقاق تو نسبت به فدک ثابت شود. این مطلب را ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقه(ص 32) نیز نقل کرده است و سمهودی در کتاب وفاء الوفاء (2/160 ) آورده است: آیا می توان گواهی خاندانی را که قرآن پلیدی را از آن دور فرموده و آنان را پاک و پاکیزه ذاتی قرار داده است رد کرد؟ آیا انکار آنان انکار آیه تطهیر در قرآن نیست؟ آیا شهادت ام ایمن که به شهادت و اقرار خود خلیفه، پیامبر (ص) به بهشتی بودن او شهادت داده، به علت این که غیر عرب است و فصیح سخن نمی گوید مردود است؟ آیا می توان اسماء بنت عمیس را که وی نیز به شهادت پیامبر (ص) اهل بهشت است به اتهام دوستدار بودن بنی هاشم شهادتش را نپذیرفت؟

آیا در مورد محور حق باید مطرح کرد که علی (ع) همسر زهرا (س) است و به نفع خودش رأی می دهد؟ حسنین که فرزندان آنان هستند همچنین و بنابراین ادعای حضرت زهرا (س) بعلت ناقص بودن بینه و کیفیت شهود تأیید نمی شود. درحالی که در کتاب صحیح مسلم «باب وجوب الحکم (5/128 ) بشاهدٍ و یمینٍ» از ابن عباس نقل شده است که پیامبر (ص) به یک شاهد و قسم حکم می فرمود و نوری در شرح این کتاب گفته است: عموم علمای اسلام از صحابه و تابعین و سایر علمای فِرق مختلف در این مطلب متفقند که در منازعات مالی یک شاهد با قسم از نظر مدعی کفایت می کند و به نقل مشهور جزیمة ذوالشهادتین (قزوینی، 107) در شهادت بر له پیامبر (ص) آنجا که فرمودند: تو که هنگام خرید و فروش ما حاضر نبودی چگونه به نفع من گواهی می دهی؟ خزیمه به عرض رسانید یا رسول اللّه اگرچه من ناظر معامله نبودم اما به این جهت به راستگویی شما گواهی می دهم که شما پیامبر خدایید و مورد اعتماد وحی الهی. پیامبر (ص) فرمود: در این صورت گواهی تو را به رسمیت می شناسم و این یک شهادت تو را به جای دو شهادت می پذیرم و از آنجا خزیمه به ذوالشهادتین موسوم شد.

در اینجا خزیمه براساس علم به صداقت نبی به صداقت آن حضرت گواهی داد و پیامبر (ص) گواهی او را تنفیذ نمود. بنابراین هرکس علم به صدق و راستگویی حضرت زهرا (س) دارد حق ندارد از او شاهد و گواه مطالبه کند این کلام سید مرتضی است (ابن ابی الحدید، 16/274). مظفر در کتاب «دلائل الصدق» در مقام رد کلام فضل بن روزبهان به اهمیت مطلب استناد می کند(2/39 ) و پس از اثبات تطهیر زهرا (س) مسأله خزیمه را جدا از ادعای پیامبر (ص) نمی داند و می گوید: پس بر ابو بکر و تمام مسلمین که زهرا (س) را صدیقه می دانند واجب بود که به ثبوت مالکیت او بر فدک گواهی دهند.

هدف نهائی حضرت فاطمه زهرا (س) از طرح مسأله فدک

اما زهرای اطهر (س) نیز گواهی نخواست. زیرا هدف وی از منازعه به دست آوردن فدک نبود. بلکه روشنگری مردم نسبت به سردمداران و مدعیان حکومت اسلامی بود. هدف او پیشگیری از تصرف و تحریف احکام الهی بود و همان طور که در خطبه خود که بزرگترین حمله علیه تجاوز حکومت وقت بود روی این مطلب تکیه کرد که حدیث ساختگی درمورد میراث پیامبران برخلاف قرآن است و این حکام سعی در تحریف احکام الهی و ایراد اتهام و جعل اکاذیب بر نبی اکرم (ص) را دارند تا به مطامع خود برسند و آنجا مطرح فرمود که: اکنون خلافت را همچون شتری مهار کرده و جهاز برنهاده و در اختیار گیر. اما روز حشر بی گمان فراخواهد رسید و بدان که دادگرترین حاکم، خداوند و دادخواه ترین کس محمد (ص) و بهترین میعادگاه، قیامت است و در آن روز تباه کاران به زبان درخواهند ماند. ایشان سعی در افشای شخصیت دینی و مذهبی آنان داشت و می خواست چهره آنان را آن چنان که هست جلوه دهد. زیرا می دانست که اگر حکومت به آن شکل به نام اسلام ادامه یابد. برای همیشه حکومت حق از بین می رود و اگر همان حکومت هم سرنگون شود فتنه ای بپا خواهد شد که اصل اسلام را مورد تهدید قرار دهد. در چنین وضعی این بانوی یگانه اسلام وظیفه داشت به نحوی قیام کند که نه حکومت سقوط کند و نه مردم، دولت را حکومت قانونی اسلام بشناسند و لذا به مسجد رفت و دولت را استیضاح کرد و در آنجا هدف خود را ضمن خطبه ای که در آن صداقت و نفوذ کلام رسول (ص) و شخصیت بزرگوار فاطمه (س) نمودار بود اعلام کرد و فرمود: عباداللّه انتم أُمناؤه فی عباده و بلاده. ای بندگان خدا شما باید حق را بگویید و به سائر امم برسانید.

او می خواست که مردم دین را از لحاظ قانون و مجری الهی بشناسند و انحرافات متصدیان امر را به حساب دین و خدا نگذارند و نشان داد که اگر حق را نمی توانید محقق کنید لااقل آن را جلوه گر کنید که اگر حق متجلی شود خود راه را باز کرده و مخالفینش را نابود خواهد کرد. زهرا (س) با چنین اهدافی قیام خود را در چند مرحله ادامه می دهد:

مراحل قیام زهرا (س)

1-اعزام نماینده: رسولی برای ابو بکر جهت مذاکره در باب میراث و...  اعزام نمودند.

2-احتجاج با خلیفه: در اجتماعی خاص رودرروی خلیفه ایستاد، و در طلب حقوق خود از نحله و میراث و سهم ذوی القربی و خمس اعتراض و اعلام مخالفت کرد.

3-ایراد خطبه و افشاگری: خطبه آن حضرت در مسجدالنبی در دهمین روز رحلت پدر با آن کیفیت حرکت از میان مردم.

4-اعلام خشم ابدی از غاصبین: سخنان زهرا (س) با ابو بکر و عمر وقتی برای عذرخواهی به خدمتش رفتند و او نارضایتی خود و به دنبال آن خشم خدا و رسول اللّه را از آنان و نسبت به آنان اعلام کرد.

5-ابراز تنفر از مردم خودباخته: سخنان آن حضرت با زنان مهاجر و انصار در دیدارها و عیادت هاو ابراز مظلومیت ها و محرومیت ها، گریستن های مکرر و...  .

6-وصیت سیاسی: وصیت ایشان به همسر خود علی (ع) در مخفی ماندن مراسم تدفین و ممانعت از حضور دشمنان درمراسم (ابن شهر آشوب، 3/363؛ ابو الفرج اصفهانی، 31).

7-روشنگری هنرمندانه و سیاسی برای آیندگان: وی با ایجاد این سؤال در طول تاریخ که کجاست جایگاه ریحانةالنبی و چرا و چگونه به شهادت رسید و علت نامشخص بودن مدفن و آرامگاهش چیست؟

فدک نحله رسول اللّه و تکذیب آن و خواستن بینه

زهرا (س) برای احتجاج و استدلال خود و احقاق حق مسلم از دست رفته اش گاه مسأله را به عنوان نحله پدر مطرح می کرد و گاه به عنوان میراث نبی (ص) و هر زمان به نحوی مسائل را بی جواب می گذاشتند یا مطلب را منحرف می کردند و مثلا پس از آن همه دلیل بر نحله بودن فدک به عنوان نقص کیفیت شاهد ادعای ایشان رد شد و حال آن که بنابر اصل مسلم فقهی تصرف نشانه مالکیت است و زهرا (س) در زمان پیامبر متصرف بود و عائدات فدک را صرف خود و فقرا و نشر اسلام می کرد. بنابراین اگر غیرمتصرف ادعای مالکیت کند یا بر متصرف ادعای عدم مالکیت کند باید بیّنه اقامه نماید. زیرا او مدعی است و متصرف مدعی علیه است (در مورد مالکیت کسی که در ملک متصرف است. بنابراین اینجا ابو بکر است که باید دلیل و بینه برای ادعایش بیاورد نه فاطمه (س). آیه شریفه «و آت ذالقربی حقه» به معنی اعطاء و اداء است و در روایات ابی سعید خِدری و یا روایات ابن عباس آمده است: اقطع رسول الله (ص) فاطمة فدکا. نظیر آن را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از امیر المؤمنین آورده است که آن حضرت فرمود: فاطمه (س) نزد ابی بکر آمد و اظهار داشت پدرم فدک را به من عطا کرد و علی (ع) و ام ایمن بر این مطلب گواهند. ابو بکر در جواب گفت: البته آنچه تو به پدرت نسبت دهی حق است و مسلم پدرت این فدک را به تو عنایت کرده. دستور داد پاره چرمی آورند و مالکیت فدک را جهت زهرا (س) تثبیت کرد. فاطمه (س) نامه را گرفت و از نزد ابو بکر خارج شد. در بین راه به عمر برخورد نمود. پرسید از کجا می آیی؟ فاطمه (س) فرمود: از نزد ابی بکر. در نزد او اقامه شهود کردم که فدک را پدرم به من عطا فرمود و ابو بکر هم به عنوان مزاحمت عمال و مأمورینش نامه ای نوشت و به من داد، عمر نامه را از زهرا (س) گرفت و نزد ابو بکر آمد و به او خطاب کرد که تو فدک را به زهرا (س) رد کردی و برای او سند تنظیم نمودی؟ ابو بکر پاسخ داد آری. عمر گفت: امام علی (ع) آتش برگرده نان خود می دمد و ام ایمن هم که زنی بیش نیست. با آب دهان نوشته ابی بکر را از روی پاره چرم پاک نمود و آن را پاره کرد (حلبی، 3/391).

مشابه این حدیث از طریق اهل سنت نقل شده و بزرگ ترین دلیل علیه ادعای آنان عصمت اهل بیت (ع) است. می بینیم که ابو بکر نیز به صداقت فاطمه (س) اذعان دارد. اما در عمل نسبت به کسی که طبق آیه تطهیر و آیات و روایات دیگری که ذکر شد خداوند به عصمت و پاکی او شهادت داده است و اگر کسی ادعا یا شهادت او را رد کند لازمه آن رد خدا خواهد بود چنان عمل می شود. درحالی که وقتی غنائم بحرین را نزد ابی بکر آوردند، ابی بکر دستور داد منادی ندا کند هرکس از پیامبر (ص) طلبی دارد یا پیامبر (ص) به او وعده ای فرموده بیاید و بگیرد. جابر گفت: من اظهار داشتم که پیامبر (ص) به من فرمود: اگر اموال بحرین را آوردند من از آن اموال سه مشت به تو عطا خواهم کرد. جابر می گوید: به مجرد اظهار این مطلب ابو بکر سه مشت از آن پول ها را به من داد (سیوطی، تاریخ الخلفاء، 28 ) و نیز ابن حجر عسقلانی ( مجمع الزوائد، 3/202) به نقل از ابراهیم امینی گفته که این خبر دلالت می کند خبر شخص عادل از صحابه قبول است. اگرچه آن خبر یا ادعا را به نفع خود اظهار کند. زیرا در این خصوص ابو بکر از جابر شاهدی بر صحت ادعایش مطالبه نکرد و علت این که ابو بکر ادعای جابر را تصدیق کرد این بود که پیامبر (ص) فرمود: هرکس بر من دروغ بندد جایگاه او آتش است و بعید است شخصی مانند جابر بر ایجاد عذابی شدید برای خود اقدام کند.

حال سؤالی مطرح است: در مورد فردی چون جابر احتمال کذب نمی رود. اما ممکن است در مورد اشخاصی چون علی (ع) و فاطمه (س) که به شهادت قرآن و احادیث و خود خلفا، صادق و معصوم اند این مطلب محتمل باشد که آنان این جرم بزرگ را مرتکب شوند و از دروغ بستن به پیغمبر خودداری نکنند. آیا این درست است که دروغ بستن به پیامبر (ص) از جابر بعید باشد و از علی (ع) مستبعد نیست؟ آیا مبتکر تکفیر و تفسیق علی (ع) چه کسانی بودند؟ پایه گذاری در این زمان بود یا دوران معاویه؟

بنابراین در مورد ابو بکر باید به یکی از این دو مطلب قائل شد. یا خلیفه درمورد تصاحب فدک غصب سیاستمدارانه ای مرتکب شده و یا علی (ع) و زهرا (س) را خارج از مرز مسلمین آن زمان می پنداشته است. درحالی که علی (ع) شخصی است که از اتهام به پیامبر (ص) مبرا است و از همه افراد به موارد شهادت آگاه تر بوده است. زیرا پیامبر (ص) او را اقضی الامة (دادخواه ترین افراد) خوانده بود. با این حال گواهی وی درمورد فدک مورد بی توجهی قرار می گیرد. درحالی که درمورد شمشیر و عمامه و استر پیغمبر (ص) که علی (ع) مدعی بود رسول الله (ص) آنان را به وی بخشیده بودند ابو بکر مزاحمتی ایجاد نکردو ادعای وی را بدون بینه پذیرفت (قزوینی، 144-145).

فدک میراث رسول الله و تکذیب ابو بکر با استناد به حیدثی مجعول

ابو بکر درمورد میراث ادعا می کرد که من از پیامبر (ص) حدیثی شنیده ام که فرمودند: ما پیامبران، ارث نمی گذاریم و آنچه از ما می ماند صدقه است. ابو بکر این مطلب را در مواضع مختلف با بیان های چندگونه مطرح کرده است. اما این سوال مطرح است که، اگر فدک صدقه بود چرا خود پیامبر (ص) قبل از رحلت آن را به فقرا نداد؟ درحالی که هنگام رحلت رسول اللّه، چند درهم پول سیاه از حقوق فقرا در نزد ایشان بود که فرموده بودند آن را در راه خدا تقسیم کنند و این مطلب مورد اهمال واقع شد. پیامبر (ص) پرسیدند آیا آن پول را بین فقرا تقسیم کردید؟ گفتند خیر. حضرت سخت برآشفت پول را طلبید و دستور فرمود آن را تصدق کنید. آیا پیامبر (ص) که از چند درهم پول سیاه غفلت نکرد از چنین ثروت هنگفتی غفلت فرموده و آن را به مستحقین رد نکرده است؟

پس ابو بکر را راستگو بدانیم و حدیث او را صحیح فرض کنیم باید بگوئیم هنگام رحلت رسول الله (ص) فدک ملک آن حضرت نبوده است، بلکه ملک دخترش بوده است. همان طور که پس از پیامبر (ص) هیچ یک از ورثه درمورد فدک با زهرا (س) منازعه نداشتند.

از طرفی مطرح می شود که امام می تواند بعضی ثروت های عمومی را به بعضی اشخاص بدهد. همان طور که ابو بکر بعضی از متروکه های پیامبر (ص) را به زبیر بن عوام داد و عثمان همین فدک را به مروان حکم داد (ابن عثم، 2/101) یا ابو بکر مالکیت زنان پیامبر (ص) را نسبت به حجره هایشان که طبق آیه قرآن «لاتدخلوا بیوت النبی...» به نبی (ص) تعلق داشت تصویب کرد. البته این اموال، از طرف پیامبر (ص) بخشیده شده بود یا اموالی که ابوسفیان مأمور حکومت به عنوان زکات جمع کرده بود به فرمان خلیفه به خودش برمی گشت یا زمانی که مقرری زنان مهاجر و انصار داده می شود و زنی از بنی عدی نگرفت و گفت مرا با رشوه از دینم برمی گردانید؟

بنابراین حاکم می تواند از اختیارات خود و یا با مشورت مردم چنین کارهایی انجام دهد. اما درمورد فدک این کار انجام نشد. از طرفی می دانیم که خبر واحد نمی تواند مخصص حکم قطعی کتاب شود. درحالی که حدیث فقط از ابو بکر آن هم به بیش از پنج نوع مختلف از زبان خودش نقل شده و هربار با بیانات چند پهلو روی این مطلب می ایستاده است که پیامبران ارثی به جای نمی گذارند و هرچه می ماند صدقه است. علی (ع) درمورد ارث انبیاء به آیات قرآن استدلال می کند و می فرماید که منظور از ارث در این آیات ارث مال بوده وگرنه نبوت و پیامبری قابل توراث نیست. فخر رازی در تفسیر آیه «و ورث سلیمان داود» یا ارث بردن یحی از زکریا همین مطلب را ذکر کرده (5/106) و این حقیقت در صدر اسلام از نظر همگان روشن بود که مقصود از ارث در این آیات ارث مال است و در احتجاجات علی (ع) با ابو بکر در ارتباط با این آیات (النساء، 11) سکوت می کند و این آیات را تأویل نمی کند. آیا تمام این آیات با یک حدیثی که فقط ابو بکر آن را شنیده نه آنان که حدیث در رابطه با آنان بوده منسوخ می گردد؟ ابن حجر عسقلانی می گوید: بعد از رحلت رسول (ص) در میراث آن حضرت اختلاف شد. در این بین ابو بکر به تنهایی اظهار داشت که من از پیامبر (ص) شنیدم که می فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورّث» ما جمعیت پیامبران ارث نمی گذاریم و هرچه از ما بماند صدقه است (بلاذری، 38). پس یک حکم کلی و اصولی قرآن نمی تواند با یک خبر واحد منسوخ شود. این مطلب را ابن ابی الحدید گفته(16/284) و ابن تیمیه(2/171) نیز با این که سنی متعصب است آن را رد کرده و خلفا را گناهکار دانسته و بر ایشان طلب آمرزش کرده است. از سویی پیامبر (ص) این حدیث را به کسانی که آگاهی آنان به حدیث لازم بوده نفرموده است. درحالی که طبق آیات قرآن در ابتدای دعوت «و أنذر عشیرتک الاقربین» (الشعراء، 214) به فامیل نزدیک خود اعلام خطر کن می بایست به کسانی که از همه به او نزدیک تر بودند مطلب گفته شود. به کسی که پیامبر (ص) با خشم او خشمگین و با خشنودیش خشنود می شود و آن همه عنایت وی به زهرا (س) باعث نشد که با آگاه کردن او از حقیقت امر توریث رنج و زحمت را از او دفع و جلو اختلاف بین امت اسلامی را بگیرد؟ درحالی که علی (ع) و فاطمه (س) و ابن عباس پسر عموی پیامبر (ص) یک صدا حدیث مزبور را تکذیب می کردند و آن را جعلی می دانستند و می گفتند: چگونه ممکن است پیامبر (ص) این مطلب را به فردی غیراز ما بگوید در صورتی که ما ورثه او هستیم و دانستن این موضوع نسبت به ما موضوعیت پیدا می کند و درعین حال این حقیقت را از ما کتمان کند؟

ایراد اتهام به رسول اللّه (ص)

آنان که مطالب و حقایق را زیرکانه لوث می کردند چرا در زمان حیات پیامبر (ص) راجع به امامت، فدک، میراث نبی، سوال نکردند و حتی عمر از آنچه پیامبر (ص) برای جلوگیری از اختلافات در امت می خواستند بنویسند ممانعت کرد و این بزرگ ترین گستاخی و اسائه ادبی بود که در کنار بستر رسول اللّه (ص) مرتکب شدند؛ هنگامی که پیامبر (ص) می فرمود: برای من مرکب و کاغذی بیاورید تا سندی برای شمابه ثبت برسانم که بعد از من گمراه نشوید: عمر گفت: درد بر پیامبر (ص) غلبه کرده و هذیان می گوید. کتاب خدا ما را بس است. با این گفتار عمر، نزاع و گفتگو در بین افراد درگرفت. پیامبر (ص) فرمود: از نزد من برخیزید و در حضور من بحث و گفتگو سزاوار نیست.

ابن عباس می گوید: بزرگ ترین مصیبت را بر اسلام آن عاملی وارد کرد که بین ما مسلمانان و بین نوشته پیامبر (ص) در آن زمان حائل گردید (بخاری، 1/22؛ مسلم، 2/14). در هر حال، عمر در مقام حیازت حکومت تا آنجا ایستاد که به پیامبر (ص)، معصومی که خدا در شأن وی فرموده است «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» (النجم 3-4) از روی هوس سخن نمی گوید و هرچه بگوید وحی است که به سوی او فرود آمده، نسبت هجر و هذیان بدهد. زیرا می دانست که پیامبر (ص) اراده دارد که نسبت به خلافت علی (ع) وصیتنامه مرقوم بفرماید و با آن جریان غدیر و خلافت علی (ع) تثبیت می شود و خود وی (عمر) بعدها به این حقیقت اقرار کرد و به ابن عباس گفت: پیغمبر اراده کرده بود که در زمان بیماری خود به وسیله نامه و سند رسمی به نام علی (ع) در مسأله خلافت تصریح کند و من مانع شدم (ابن ابی الحدید، 12/20)

قاضی عیاض می گوید: در صورتی که هیچ گونه خلاف گویی و هجوسرایی چه عمد و چه سهو، نه درحال بیماری و نه در سلامتی از آن حضرت صحیح نیست و معنای این گفتار چیست و چه شد که مسلمان ها در امتثال امر آن حضرت از آوردن کاغذ خودداری کردند؟ چه شد که در محضر آن حضرت در مورد این که فرمان امتثال یابد یا خیر اختلاف می کنند؟ اما آنجا که بعضی گفتند: پیامبر (ص) فرموده است: ابو بکر را ببرید با مردم نماز بخواند (شیخ مفید، 98) کسی اختلاف نکرد و همه پذیرفتند و تا جائی که پیامبر (ص) خود مجبور شد با آن حال نقاهت به مسجد بیاید و کذب این نسبت را برملا سازد و ابی بکر را کنار بزند و خود به نماز بایستد تا مردم بدانند کسی که برای اقامه یک نماز جماعت، صلاحیت ندارد، نمی تواند رهبری نظام اسلامی و حراست از احکام اللّه را به عهده بگیرد.

این جا سخن بر سر چگونگی روبرو شدن عمر با دستور پیامبر است باید بیندیشیم و ببینیم وقتی عمر در حضور رسول خدا به نام ترس از فتنه، او را به نقصی مهم متهم می کند که نص قرآن کریم و ضرورت اسلام آن حضرت را تنزیه کرده است، پس چرا می توان گفت که بعد از وفات پیامبر (ص) از اتهام دیگری نسبت به آن حضرت خودداری کند و حتی اگر علی (ع) به احادیث نبوی احتجاج می کرد، چه بسا که می گفتند: پیامبر (ص) علی (ع) را نه از جانب خداوند بلکه به حکم عواطف برای خلافت برگزیده است؟ بنابراین، احتجاج به کلام پیامبر (ص) در آن زمان نتیجه ای جز این نداشت که سیاست حاکم را وا دارد تا به هر شیوه ممکن درصدد محو و زدودن آن احادیث از اذهان مسلمین برآیند.

علل سکوت علی (ع)

حضرت علی (ع) با این جریانات فهمیده بودند که در کلام نبوی قدرت خطرناکی نهفته است که در هر زمانی می تواند زمینه لازم را برای قیام مخالفین آماده کند و یقینا اگر آنان از خطر بنی امیه بعد از خلافت حضرت علی (ع) و احتجاج ایشان به احادیث نبوی و زبانزد شیعیان شدن، آگاه بودند می توانستند بسیار قوی تر و سریع تر از بنی امیه در ریشه کن کردن و خاموش نمودن انوار الهی بکوشند و مسلما اعتراض امام با توسل به احادیث پیامبر (ص) در آن لحظه حساس، آنان را برای اجرای چنین نقشه ای هوشیارتر می کرد. لذا علی (ع) برای حفظ این احادیث از خطرات سیاست بازی، سکوت تلخی را آغاز می کند تا دشمن را غافل سازد. تا جایی که عمر به صراحت گفت: طبق گفته صریح پیامبر (ص)، علی (ع) ولی و سرپرست هر مرد و زن مؤمن است (فخر رازی، 3/363، ابن کثیر، 7/349).

امام علی (ع) که مقام و منزلت رسول اللّه و حبیبش از هر چیز برای او عزیزتر بود، بیمناک بود که اگر علنا به احادیث نبوبی استناد کند، گفته پیامبر (ص) برخلاف نص قرآن کریم عمل کرد و همان طور که (فاروق) هنگام وصیت پیامبر (ص) برخلاف نص قرآن کریم عمل کرد و با اتهام نقض بر پیامبر (ص) جلو انجام کار را گرفت و بعدها اعتراف کرد که: رسول خدا (ص) می خواست علی (ع) را کتبا برای خلافت تعیین کند و او از ترس فتنه، آن حضرت را از آن کار بازداشته است. درحالی که ابو بکر در لحظه مرگ هذیان نمی گفت و وصیتش مسموع بود (ابن ابی الحدید، 12/20).

بنابراین، به جهات زیر علی (ع) تا زمان مقتضی ناگزیر بود از استناد به کلام نبوی (ص) خودداری کند:

1-در آن روز کسی از بزرگان را نمی یافت که مطمئن از تأیید و حمایت او باشد.

2-احتجاج به احادیث در درجه اول، حاکمین را از ارزش احادیث آگاه می کرد و آنان را وامی داشت تا در نابود کردن و بی اعتبار کردن احادیث نبوی به انواع حیل دست بزنند.

3-اتهام به ساحت پاک پیامبر (ص) در آخرین لحظات به علی (ع) نشان داد که چگونه قدرت طلبان در راه رسیدن به حکومت از همه چیز خود می گذرند.

4-اعتراض با استناد به سخنان پیامبر (ص) به معنی قیام همه جانبه علیه حکومت بود که امام در چنان موقعیتی آن را نمی خواست.

آری، امام علی (ع) تصمیم نهایی خود یعنی اختیار سکوت و ترک قیام مسلحانه را گرفت. (سکوت تا زمانی که اطمینان یابد که می تواند افکار عمومی را علیه حکام بسیج کند). و زهرا (س) قیام خود را برای رسوا نمودن چهره غاصبان ادامه می دهد و این بار ادعای سهم ذوی القربی را مطرح می کند. در اینجا ابو بکر که در برابر استدلال و احتجاجات او عاجز شده بود (ابن قتیبه، 20 ) می نویسد: ابو بکر از استدلال فاطمه (س) مضطرب شد، ولی عمر گفت: آیا از گفتار یک زن ناراحت می شوید؟ خواست برای همیشه امید زهرا (س) را از فدک قطع کند گفت: اصلا فدک مال پیامبر (ص) نبوده و در اصل جزء اموال مسلمین بوده و چون پیامبر (ص) ولایتمدار و حاکم مسلمین بوده آن را به دست گرفته و هم اکنون که من حاکم مسلمین هستم باید امور فدک به دست من باشد و این،

اولا بزرگ ترین طغیان ابو بکر در برابر حکم خداست. آنجا که می فرماید: «و ما افاء اللّه علی رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن اللّه یسلّط رسله علی من یشاء و اللّه علی کل شیء قدیر» (الحشر، 6).

ثانیا: اگر حرف ابو بکر به نظر خودش هم صحیح بود، چرا از اول نگفت و خواستار دلیل و بینه و شاهد شد و ادعای میراث را با حدیثی جعلی رد کرد و حال که در مخمصه ای دیگر افتاده، منکر آیه قرآن شده و اتهام به رسول اللّه وارد می کند، درحالی که اگر بررسی کنیم ادعای میراث در مورد سه چیز بود: 1-فدک 2-فیء 3-سهم پیامبر از خیبر.

درمورد فی ء باید گفت که اموال اختصاصی پیامبر (ص) بود که در اطراف مدینه به صدقة النبی معروف بود از قبیل باغستان های هفتگانه مخیریق یهودی که عبارتند از: حوائط السبعة، دلال، برقة، صافیة، مثیب، مشربة ام ابراهیم، اعواف، حسنی که پیامبر (ص) وقف زهرا (س) کردند و ایشان هنگام وفات آن را به علی (ع) واگذار کردند. ولی ابو بکر آنان را هم مانند فدک غصب کرد و چون فاطمه (س) نتوانست آنان را به عنوان نحله پدر بازپس گیرد به عنوان میراث پدر مطالبه کرد.

ابو بکر به حدیثی که فقط خودش شنیده بود و متغیر بود، استناد می کرد و آن را مسأله سهم ذوی القربی می دانست. او آن اموال را ملک شخصی پیامبر (ص) ندانسته بلکه معتقد بود به عنوان حاکم دست ایشان بوده است. حتی ابو بکر توزیع فدک یا منافع آن را به مسلمین «رد» نامگذاری کرد. معلوم می شود که عقیده او این است که این اموال از اول به مسلمین تعلق داشته و پیامبر (ص) از آنان گرفته و به خاندان خود بخشیده و حالا ابو بکر به محرومین حق آنان را رد کرده است.

آری ابو بکر با متهم کردن شهود معصوم و یا نسبت ناروا دادن به پیامبر (ص) و یا انکار آیات الهی به هر عنوان سعی در محروم کردن زهرا (س) از فدک داشت. حال این سؤال مطرح است که چرا باید شهادت و گواهی علی (ع) که افضل امت بوده است مبنی بر این که فدک اعطائی پیغمبر (ص) به زهرا (س) بوده و زهرا مالک فدک است پذیرفته نشود؟ اما گواهی ابو بکر برخلاف قرآن مبنی بر این که میراث پیغمبر (ص) به مسلمانان برمی گردد مورد پذیرش واقع شود؟ این اسقاط شهادت و پذیرش گواهی در این دو مورد به چه دلیل است؟

از طرف دیگر، با گواهی ابو بکر و عمر به راستگویی «ام ایمن»، نصاب شهود کامل می شود. زیرا در این قضیه، ام ایمن از ابو بکر و عمر اقرار گرفت که او راست می گوید. پس با این اقرار گویا ابو بکر و عمر به آنچه ام ایمن شهادت داده، گواهی دادند و بنابراین، باید گفت: زهرا (س) در اینجا چهار گواه داشت: 1-علی (ع) 2-ام ایمن 3-ابو بکر 4-عمر. زیرا ابو بکر و عمر در ضمن اقرار به راستگویی ام ایمن شهادت دادند که هرچه ام ایمن بگوید ثابت و صحیح است. بلکه ممکن است گفته شود در اینجا اصلا احتیاج به شهادت شاهد و گواه نبود. زیرا ابو بکر خود را از طرف امت و ملت اسلام مدعی زهرا (س) به حساب آورده بود و با این که او اقرار کرد که حضرت زهرا (س) صدیقه است و ام ایمن زن راستگوئی است و با فرض این که ام ایمن شهادت داد که فدک متعلق به فاطمه (س) است. پس گویا ابو بکر که خود مدعی بود اقرار کرده که فدک متعلق به فاطمه (س) است و با اقرار مدعی به ثبوت حق برای مدعی علیه جایی برای شهادت و گواهی شاهد نمی ماند.

بعضی از طرف خلیفه عذر تراشیده اند که ابو بکر بر مبنای اعتقاد خود نمی توانست فدک را به فاطمه (س) تسلیم کند. زیرا او از پیغمبر (ص) روایت کرده بود که متروکه رسول اللّه (ص) صدقه است. پس با اعتماد به این که فدک صدقه است چگونه می توانست آن را به زهرا (س) تسلیم کند؟ ولی بنابر آنچه در اینجا ثابت شد، اعتذار از جانب خلیفه همان عذر بدتر از گناه است. زیرا اصلا فدک متروکه پیغمبر (ص) نبود. زیرا با این شهادت ها و گواهی ها ثابت شد که فدک را پیغمبر (ص) در حیات خود به دخترش زهرا (س) بخشیده بود و اگر ابو بکر فدک را به فاطمه (س) تسلیم می کرد به عنوان این که آن نحله پیغمبر (ص) است رد کرده بود و این با صدقه بودن متروکه پیغمبر (ص) منافاتی نداشت.

استدلال های فقهی، حقوقی حضرت زهرا (س) در دادگاه و در خطبه

1-دادگاه

الف-متصرف و ذوالید بودن

فدک در تصرف و تحت ید حضرت زهرا (س) بود. لذا مطالبه شهود، مخالف موازین حقوقی و شرعی است و باید قول ذی الید را بدون دلیل و بیّنه و شاهد پذیرفت. (طبرسی، 1/121).

ب-علم قاضی در اموال و دیوان،

اگر قاضی واقع قضیه را بداند می تواند مطابق علمش داوری کند و احتیاج به شاهد و بینه نیست و در این دادگاه ابتدا مدعی از خصم که همان قاضی بود اقرار به صدق گفتارش را گرفت و درمورد شهود نیز این اقرار و اعتراف بر صداقت از طرف قاضی عملی شد.

ج-انضمام قسم به شهود

در صورت نقص شهود، و عدم اثبات حقانیت مدعی، باید از او مطالبه قسم شود و بر طبق شاهد و قسم داوری گردد.

د-مطالبه قسم از منکر

طبق مباحث مطروحه در فقه و حقوق، اگر شهود مدعی ناقص بود، قاضی باید به مدعی بگوید به دلیل نقص شهود می توانی از منکر مطالبه قسم کنی که در هر دو مورد، قاضی که خود منکر و خصم بود، با ادعای نقص شهود نزاع را مختومه قرار داد.

ه-داور نباید یکی از طرفین دعوی باشد

حضرت زهرا (س) در این قضیه مدعی بود و خلیفه اول منکر. لذا برای رفع خصومت باید به شخص ثالثی مراجعه می شد. چنان که حضرت پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در مخاصمات به قاضی دیگر مراجعه می کردند. اما در این مورد قاضی خود یکی از طرفین دعوی بود که بر مسند قضاوت تکیه زده بود و موارد فوق همه دال بر عدول از قوانین و سنن داوری است.

حضرت در خطبه خود نیز اشاراتی به اتهامات و نسبت ها حاکمین برای پوشاندن چهره غصب دارند و با تبیین آنان سعی در نشان دادن امکان تحریف، در همه اصول و مبانی و حتی آیات الهی را دارند.

اجمالی از دلائل حضرت زهرا (س) در خطبه:

1-رد نسبت: آیا نسبت فرزندی من به پدرم را انکار می کنید؟

2-رد ملیت: آیا می پندارید که من و پدرم از یک ملت نیستیم؟

3-ارتداد: آیا به دلیل این که اهل دو دین از هم ارث نمی برند مرا محروم می کنید؟

4-اتهام به پیامبر (ص): آیا پدرم از احکام الهی اعراض کرده یا شما اجماع بر اتهام نسبت به او دارید؟

5-اخراج پیامبر (ص) از شمول قوانین الهی: آیا قوانین و آیات الهی درمورد پدرم اجرا نمی شود؟

6-استفاده از آیات قرآن در احقاق حق در زمینه ارث پدرم برای اثبات چهره تحریف و غصب.

الف-آیات ارث مورد استناد حضرت زهرا (س)

1- «و ورث سلیمان داوود» (النمل، 16).

2- «فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب» (مریم، 5-6).

3-یوصیکم اللّه فی أولادکم للذّکر مثل حظ الأنثیین» (النساء، 11).

ب: آیات مربوط به سهم ذوی القربی

1- «و اعملوا انّما غنمتم من شیء فانّ للّه خسمه و للرّسول و لذی القربی» (الأنفال، 41).

2- «و ما افاء اللّه علی رسوله منهم فما اوجفتم من خیل و لا...  » (الحشر، 6)

طرح مسأله سهم ذوی القربی

در رابطه با خمس و سهم ذوی القربی نیز حاکم سعی خود را کرد و خمس را که در زمان پیامبر (ص) به شش سهم تقسیم می شد 1-سهم خدا 2-سهم رسول 3-سهم ذوی القربی و سه سهم دیگر که عبارتند از: 1-یتامی 2-مساکین 3-ابن السبیل و سایر خلفا نیز چنین کردند (احمد بن حنبل، 1/32، مسلم، 5/195).

ابن ابی الحدید از ابو بکر جوهری نقل می کند: ابو بکر سهم فاطمه (س) را از سهم ذوی القربی منع کرد و آن را سلاح و لشکر به کار برد. درحالی که فاطمه (س) دو حق داشت 1-حق از جهت میراث پدر نسبت به سهم رسول اللّه 2-حق دوی القربی. ابو بکر هر دو را غصب کرد و در جواب فاطمه زهرا (س) که به آیه خمس استدلال فرموده بود گفت: من یقین ندارم که مراد از سهم ذوی القربی در قرآن تو هستی. فاطمه (س) فرمود: پس تو و خویشاوندانت هستید؟ ابو بکر گفت: خیر. بلکه مقداری را به شما انفاق می کنم و بقیه را در مصالح عمومی مصرف می نمایم. فاطمه (س) فرمود: این بر خلاف حکم خداست. ابو بکر گفت: این عین حکم خداست.

ابو بکر و تحریف حکم قرآن

براساس آیه 41 سوره انفال «و اعلموا انّما غنمتم من شيء فان للّه خمسه و للرسول و لذی القربی» (عیاشی، 4/287؛ طباطبایی 13/2)؛ بدانید آنچه بهره ور هستید از هر چیزی پنج یک آن مال خدا و پیامبر و ذوی القربی است. پیامبر (ص) پس از نزول آیه فرمود: مژده بدهید آل محمد (ص) را که ثروتی به شما رسید و ابو بکر پس از احتجاج فاطمه (س) به این آیه باز مطلب خود را تکرار کرد و سخن زهرا (س) را تکذیب کرد.

فخر رازی در تفسیر این آیه می گوید: از ذیل آیه مشخص است که هرکس ایمان به خدا دارد، باید به همین تقسیم خدا در مورد خمس راضی باشد و به همین ترتیب هم حکم کند. مفهوم آن این است که اگر کسی بر خلاف این تقسیم حکم کند، ایمان ندارد و طبق آیات قرآن «و ما أفاء اللّه علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن...» «ما افاء اللّه علی رسولهّ من أهل القری فللّه و للرّسول و لذي القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل کي لا یکون دولة بین الأغنیاء منکم» (الحشر، 6-7). آنچه بهره داده است خدا بر پیامبرش از قریه ها، مخصوص خدا و پیامبر و بستگان مخصوص و یتیمان و مساکین و از راه ماندگان است تا این که آن دارایی بین ثروتمندان شما دست به دست نگردد.

درمورد تفسیر این آیات فخر رازی و زمخشری مطالبی دارند. علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان ذیل آیه می گوید: این آیه ظاهر است در مقام مصرف فیئی که در آیه اول ذکر شد و علت تعمیم فیئ در آیه به فیئ اهل القری برای این است که اموال بنی نضیر و سایر اموال اختصاصی رسول اللّه (ص) را شامل شود در آیه می فرماید: « فللّه و للرسول» یعنی یک قسمت از فیئ اختصاص به خدا دارد و باید طبق دستور رسول در راه خدا مصرف شود و یک قسم آن مربوط به رسول است که خود پیامبر (ص) آن را برای شخص خود برمی دارد سپس فرموده: «و لذي القربی و المساکین و...»، که مراد نزدیکان پیامبرند و نمی توان گفت: عموم مؤمنین ذوی القربای پیامبرند. همان طور که از خود آیه ظاهر است و مراد از یتامی و مساکین همان ذوی القربی است(13/2).

همان طور که سیاق آیه به آن اشعار دارد و علت آن که ایتام خصوصا در آیه ذکر نشده و قسیم ذوي القربی قرار گرفته اند از نظر اهمیت آنان است و از ائمه اهل البیت (ع) نقل شده که مراد از ذوي القربی، اهل البیت اند و مراد از یتامی و مساکین و ابن السبیل «ایتام و فقرا و از راه ماندگان اهل بیت (ع) است».

قال علی بن الحسین (ع): هم قرباؤنا و مساکیننا و ابناء سبیلنا (طباطبائی، 13/5). امام سجاد فرمود: آنان نزدیکان ما و فقراِی ما و از راه ماندگانِ از ما اهل بیت اند و به همین مضمون نیز از امیرالمومنین (ع) نقل شده است (همانجا).

بررسی روشهای سیاسی حضرت زهرا (س) در مقابل حکام

مراحل غصب فدک به نقل اول

1-اخراج مباشرین حضرت زهرا (س) و غصب فدک

2-اعتراض مالک و ارائه دلیل و بینه بر مالکیت خویش

3-اعتراف بر حقانیت و صدق مالک توسط غاصب. ولی درخواست شاهد از ایشان در حالی که علم قاضی بهترین دلیل بود.

4-حضور شهود و گرفتن اقرار از قاضی دادگاه در رابطه با صدق گفتار خویش.

5-تأیید دادگاه نسبت به مدعی مبنی بر صداقت تک تک شهود.

6-ادای شهادت شهود (ام ایمن، حضرت علی (ع) و حسنین (ع) ).

7-پذیرش شهادت شهود و برگرداندن فدک به حضرت زهرا (س) در این مرحله.

ب- مراحل غصب فدک به نقل دوم

در این نقل نیز غضب و اعتراض مالک و درخواست شهود و بینه تکرار می شود. اما در مراحل زیر تفاوت دارد:

رد شهادت شهود، شامل:

1- رد شهادت ام ایمن به دلیل غیرعرب بودن او. درحالی که او قبل از ادای شهادت نسبت به صداقت خویش و با خدمت نبوی که بر بهشتی بودن ام ایمن شهادت داده بودند، این اقرار را از قاضی گرفته بود.

2- رد شهادت حضرت علی (ع)، معصوم دوم از پنج تن آل عبا که خداوند در قرآن در آیه تطهیر بر پاکی قطعی آنان شهادت داده بودند، به اتهام این که ایشان به نفع خود و بر علیه حق مردم از بیت المال شهادت می دهد.

3- رد شهادت حضرت امام حسن (ع) و حضرت امام حسین (ع) معصوم چهارم و پنجم از پنج تن آل عبا به دلیل فوق.

4- رد شهادت شهود به دلیل کمی تعداد شهود در حالی که به کیفیت حضور شهود و اقرار خصم و صداقت و حقانیت آنان توجه نشد.

5- عدم استفاده از سوگند. بر اساس قاعده حقوقی، قاضی می تواند به مدعی بگوید به دلیل نقض شهود از منکر مطالبه قسم کن. ولی اینجا منکر خود غاصب، حاکم و قاضی بود).

6- نفی آیات دیگر قرآن؛ نظیر آنچه در تخصیص حق ذوي القربی و اعطایی و نحله پیامبر (ص) و تغییر این حکم توسط حاکمین

اشکال اساسی

نقش مردم و خواص طرفدار حق در دفاع از حق امامت یعنی حق حیات تمام انسان ها در همه زمان ها و مکان ها، بزرگترین و موثرترین نقش است که به دلیل جهل و غفلت و تهدید و تطمیع حکام و عدم بصیرت دینی و سیاسی و عدم تفقه در دین، به بازیچه هایی در دست حکام بدل شدند. تا جایی که زهرای اطهر (س) در خطبه دوم خود در جمع زنان عیادت کننده درمورد مردان امت فرمودند: من از آنان بیزارم و آنان را آزمودم شمشیرهای زنگ زده ای را می مانند و...  .

نتیجه بحث

با توجه به خطبه های حضرت (س) در مسجد و جمع زنان و مجامع عمومی دیگر (حتی مجلس عیادت) حضور در دادگاه و ادعای دعاوی متفاوت بر علیه چهره غصب و تحریف، استفاده هنری از چهره های مختلف شهود برای اثبات حقانیت، تعریف و تبیین مکررشان، جایگاه و منزلت امام در برابر امت، وصیت نامه سیاسی و در یک کلام معرفی منحرفین و غاصبین در نمادهای مختلف مشی سیاسی حضرت را که همانا دفاع از امامت و ولایت برای احقاق حق امت تا ابدیت است روشن می سازد.

منابع

علاوه بر قرآن کریم و نهج البلاغه:

1- ابن ابی الحدید، ابو حامد، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارا حیاء التراث العربی، بی تا.

2-ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة، قاهره، 1322 ق.

3-ابن حجر، الصواعق المحرقة علی اهل البدع والضلال و الزندقه، دار البلاغة، قاهره، بی تا.

4-همو، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، 1300 ق.

5-همو، مجمع الزوائد، بیروت، 1967 م.

6-ابن شهر آشوب، مناقب، بیروت، 1405 ق.

7-ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، قاهره، 1378 ق.

8-ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، قاهره، 1966 م.

صحیفه مبین » پاییز 1385 - شماره 38 (صفحه 86)

9-ابو طاهر طیفور، احمد، بلاغات النساء انتشارات شریف رضی، بی تا و بی جا.

10-ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسول محلاتی، تهران، نشر صدق، بی تا.

11-احمد بن حنبل، المسند، قاطره، 1312 ش.

12-اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، 1381 ق.

13-بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، دار الفکر، بی تا.

14-بلاذری، فتوح البلدان، بیروت، 1987 م.

15-حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الفکر، بی تا.

16-حر عاملی، محمدبن حسین، وسائل الشیعة، بیروت، 1311 ق.

17-دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، 1372 ش.

18-سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، 1421 ق.

19-طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه ناصرمکارم شیرازی، تهران، امیر کبیر، بی تا.

20-طبرسی، فضل بین حسین، الاحتجاج، بیروت، نجف اشرف، 1380 ق.

21-طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، نجف اشرف، 1313 ق.

22-فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، 1411 ق.

23-قاضی طباطبایی، محمد علی، حاشیه تفسیر جوامع الجامع، تبریز، 1379 ش.

24-کلینی، محمد بن یوسف، الکافی، تهران، 1378 ش.

25-مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق.

26-مسلم، الصحیح، بولاق، 1290 ق.

27-یعقوبی، ابن واضح، تاریخ، بیروت، 1960 م.

28-سمهودی، وفاء الوفاء، بیروت، 1404 ق.

کلمات کلیدی
ابوبکر  |  فدک  |  خطبه فدکیه  |  حضرت زهرا(س)  |  حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ  |  عمر  |  سیره سیاسی حضرت زهرا(س)  | 
لینک کوتاه :