گنجینه معارف

سیمای امام زمان (عج) از دیدگاه قرآن

یکی از رخدادهای مهم ماه شعبان، ولادت با سعادت قائم آل محمد(ص) حجّت بن الحسن مهدی صـاحب الزمـان(ع) اسـت که در شب پانزدهم این ماه، سال 255 ق پیش از طلوع فجر، عالم را با نور خودش منوّر فرموده است؛ در این مقاله به برخی از آیات مرتبط با وجود مقدس آن حضرت اشاره خواهد شد. در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که طبق روایات و نظر برخی مفسران، هـر کدام بـه نوعی (با تنزیل یا تأویل خود) با وجود مقدس امام دوازدهم ارواحنا له الفداء و قیام او ارتباط دارد، البته با توجه به اینکه تفسیر تمام آنها از حوصلة یک مقاله خارج است، لذا از باب «مَا لَا یدْرَک کلُّهُ لَا یتـْرَک کلُّهُ» فقط برخی از آیات مربوطه مطرح می شود:

منبع : مبلغان » خرداد و تیر 1393 - شماره 178 , نوری زنجانی، محمد اسماعیل تعداد بازدید : 3154     تاریخ درج : 1397/02/09    

آیۀ اول: بقیة الله

در سوره هود، آیه 86؛ از زبان حضرت هود(ع) خطاب به قوم خود می فرماید: «بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عـَلَیکمْ بـِحَفیظٍ»؛ «آنچه خدا برای شما باقی گذارده (از سرمایه های حلال)، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید. و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان) نیستم.»

مفسران قرآن، کلمه «بقیة الله» را بـه سـود مـتعارف حلال در تجارت تفسیر کرده اند، و این تـعبیر یا بـه خـاطر آن است که چون سود حلال اندک مطابق فطرت و به فرمان خدا است «بقیة الله» است. یا اینکه تحصیل حلال باعث دوام نعمت الهی و بقای بـرکات مـی شود، و یا اشـاره به پاداش و ثوابهای معنوی است که تا ابد باقی مـی ماند، هـر چند دنیا و تمام آنچه در آن است، فانی شود.[1]

از طـرف دیگـر در روایات مـتعددی می خوانیم که «بقیة الله» به وجود مقدس حضرت مهدی صاحب الزمان(عج) یا امام دیگـر تـفسیر شده است که چند نمونه نقل می شود:

الف) شیخ صدوق(ره) با سند معتبر از «احمد بن اسحاق قـمی» روایت کرده اسـت که مـی گوید: محضر امام حسن عسکری(ع) مشرّف شدم. می خواستم دربارة امام بعد از او سؤال کنـم. حـضرت بـدون اینکه من چیزی بگویم، فرمود: خدای حکیم هیچ گاه زمین را خالی از حجت نمی گذارد. عرض کردم: امـام بـعد از شما کیست؟ برخاست و از داخل خانه پسربچه سه ساله ای در آغوش خود آورد که صورتش مثل ماه کامل نـورانی بـود، فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خدا و حجتهای او احترام نداشتی، فرزندم را به تـو نـشان نـمی دادم! مَثَل این فرزندم در این امّت مَثَل حضرت خضر و ذی القرنین است، مدت طولانی غایب می شود که در آنـ مـدت از هلاکت نجات نمی یابد، مگر کسی که خدا او را در اعتقاد به امامت این امام ثابت بدارد و تـوفیق دعـا بـرای تعجیل در فرجش عنایت فرماید.

احمد بن اسحاق می گوید: عرض کردم: مولای من! آیا علامتی هست که قلبم بـه آن مـطمئن گردد؟ در این لحظه دیدم آن کودک با زبان فصیح عربی فرمود: «أَنَا بَقِیةُ اللَّهِ فِی أَرْضـِهِ وَ الْمـُنْتَقِمُ مـِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَینٍ یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاق؛ من بقیة الله در زمین و انتقام گـیرنده از دشـمنان خـدا هستم، این احمد بن اسحاق! پس از دیدن با چشم، دیگر علامت نخواه!»

در پایان امام حسن عـسکری(ع) فـرمود: «یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَیبٌ مِنْ غَیبِ اللَّهِ فـَخُذْ ما آتَیتُک وَ اکتُمْهُ وَ کنْ مِنَ الشَّاکرِینَ تَکنْ غَداً فِی عِلِّیینَ؛[2] ای احمد بن اسحاق! این،امر الهی و سرّی از اسـرار خـدا و غیبی از غیبهای خدا است، آنچه را که به تو دادم بگیر و مخفی کن و از شاکران بـاش تـا فردا در «علیین» با ما بـاشی.»

ب) و در حـدیث دیگر بـا چـند واسـطه از «محمد بن مسلم» روایت کرده است که می گوید: امـام بـاقر(ع) پس از بیان برخی از علایم ظهور، فرمود: «فَعِنْدَ ذَلِک خُرُوجُ قَائِمِنَا فَإِذَا خَرَجَ أَسـْنَدَ ظـَهْرَهُ إِلَی الْکعْبَةِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عـَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا ینْطِقُ بـِهِ هـَذِهِ الْآیةُ بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنـْتُمْ مُؤْمِنِینَ ثُمَّ یقُولُ أَنَا بَقِیةُ اللَّهِ فِی أَرْضِه وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیکمْ فَلَا یسـَلِّمُ عـَلَیهِ مُسْلِمٌ إِلَّا قَالَ: السَّلَامُ عَلَیک یا بـَقِیةَ اللهِ فـِی أرْضِهِ؛[3] در آن هنگام، قـائم مـا ظـهور می کند، وقتی که ظهور کرد، بـه کعبه تکیه می دهد و سیصد و سیزده نفر دور او جمع می شوند، و اولین حرفی که می زند، این آیه است: «بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» سپس می گوید: من، بـقیة الله و خـلیفة او در زمـین و حـجت خـدا بر شما هـستم، پس از آن هـیچ مسلمانی بر او سلام نمی دهد، مگر اینکه می گوید: السَّلَامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ

ج) شیخ کلینی(ره) بـا چـند واسـطه از «عمر بن زاهر» روایت کرده است که می گوید: مردی از امـام صـادق(ع) پرسـید: آیا بـه حـضرت قـائم می توان به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام داد؟

فرمود: «لَا، ذَاک اسْمٌ سَمَّی اللَّهُ بِهِ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ(ع) لَمْ یسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یتَسَمَّی بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا کافِرٌ؛ نه، آن نام را خدا مخصوص امیرمؤمنان علی(ع) کرده اسـت، پیش از او کسی به این نام، نامیده نشده و بعد از او نیز کسی این نام را برخود نمی بندد، مگر کافر.»

عرض کردم: فدایت شوم! پس چگونه به او سلام داده می شود؟ فرمود: می گویند: «السَّلَامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللَّه»، سپس این آیه را تلاوت نمود: «بَقِیتُ اللَّهِ خـَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»[4]

د) در ضمن داستان طولانی سفر اجباری امام باقر(ع) به شام بـا دسـتور هشام بن عبد الملک آمده است: هنگامی که اهل «مَدین» دروازة شهر را به روی امام بستند، بالای کوهی که مُشرِف به شهر بود رفت و با صدای بـلند فـرمود: «یا أَهْلَ الْمَدِینَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا أَنـَا بـَقِیةُ اللَّهِ یقُولُ اللَّهُ "بَقِیةُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیکمْ بِحَفِیظ"؛ ای اهل شهری که ساکنانش ظالمند! من «بقیة الله» هستم که خدا در قرآن مـی فرماید: «بـَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکم» تـا اینـکه پیرمردی از ساکنان شهر به مردم گفت: به خدا سوگند! این دعوت حضرت شعیب(ع) است. اگر دروازه را باز نکنید و به استقبالش نروید، عذاب الهی شما را می گیرد! لذا به استقبال امام شتافتند.... »[5]

هـ.) از «نجمه » مادر امام رضا(ع) روایت شده است که ضمن بیان جریان حمل و ولادت امام رضا(ع) می گوید: هنگامی که متولد شد، دستش را بـه زمـین گذاشت، سـرش را به طرف آسمان بلند نمود و لبهایش را حرکت داد. گویا تکلّم می کرد و شهادتین و اقرار به امامان را می گفت، در این لحظه پدرش مـوسی بن جعفر(ع) وارد شده و فرمود: «هَنِیئاً لَک یا نَجْمَةُ کرَامَةُ رَبِّک؛ ای نجمه! کرامت پروردگـارت گـوارایت بـاد» نوزاد را در پارچۀ سفید به او دادم، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و با آب فرات «تحنیک» نمود، سپس بـه مـن برگرداند و فرمود: «خُذِیهِ فَإِنَّهُ بَقِیةُ اللَّهِ تَعَالَی فِی أَرْضِهِ؛ این (نوزاد) را بگیر که او بـقیة الله در زمـین اسـت.»[6]

تا اینجا عنوان «بقیة الله به مصادیق متعدد (سود حلال، پاداش الهـی، مهدی موعود (ع) امام بـاقر(ع) و امـام رضا(ع)) تطبیق شده و در ظاهر با همدیگر اختلاف دارند، جهت حلّ این اختلاف ظاهری، رجوع می کنیم به تفسیر نمونه که پیرامون این مبحث نکته ای در آنجا آمده و با نقل آن، این مطلب را به پایان می بریم.

«آیات قرآن هـر چند در مورد خاصی نازل شده باشد، مفاهیم جامعی دارد که می تواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهای کلی تر و وسیع تر تطبیق شود.

درست است که در آیة مورد بحث، مخاطب قوم شعیب اند، و منظور از "بقیة الله" سود و سرمایة حـلال و یا پاداش الهی است؛ ولی هر موجود نافع که از طرف خدا برای بشر باقی مانده و مایة خیر و سعادت او گردد "بقیة الله"محسوب می شود. تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ "بقیة الله" اند. تمام رهبران راسـتین که پس از مبارزه با یک دشمن سرسخت برای یک قوم و ملت باقی می مانند، از این نظر "بقیة الله" اند.

همچنین سربازان مبارزی که پس از پیروزی از میدان جنگ بازمی گردند، آنها نیز "بقیة الله" اند.

و از آنجا که مهدی مـوعود(ع) آخـرین پیشوا و بزرگ ترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلام - است، یکی از روشن ترین مصادیق "بقیة الله" می باشد و از همه به این لقب شایسته تر است، به خصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان است.»[7] "

لذا در دعـای مـعروف «نُدبه» عرض می کنیم: «أَینَ بـَقِیةُ اللَّهِ الَّتـِی لَا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِیةِ أَینَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَة...؛ کجاست بقیه و بجاماندة خداوند که بیرون از خاندان عترت هدایتگر نیست و کجاست آنـ کـس کـه برای کندن ریشة ظالمان مهیا و آماده گردیده.»

آیـۀ دوم: مضطر حقیقی

در سورة نمل، در ضمن پنج آیه (60 ـ 64) با مطرح کردن پنج سؤال ـ به صورت استفهام تقریری ـ مشرکان را تحت محاکمه قرار داده و روشـن ترین دلایل تـوحید را بـا اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خدای مهربان، بیان مـی کند. و در سؤال سوم (آیه 62) می فرماید: «أَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ»؛ «[آیا معبودهای بی ارزش شـما بـهتر اسـت] یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد؟ و شما را خلفای زمین قـرار مـی دهد. آیا معبودی با خدا است؟»

منظور از «مضطر» کسی است که چشم از عالم اسباب برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خـدا قـرار دهـد. همه چیز را از آنِ او بداند و حل هر مشکلی را به دست او ببیند، و این درک و دید را انسان در حـال اضـطرار و نـاچاری بهتر از حالات دیگر احساس می کند.

در روایات متعددی آمده است که: منظور از «مضطر» وجود مقدس حضرت ولی عـصر(ع) اسـت.

از امـام صادق(ع) روایت شده است که در تفسیر این آیه فرموده است: «نَزَلَتْ فِی الْقَائِمِ(عج) هُوَ وَ اللَّهِ الْمُضْطَرُّ إِذَا صـَلَّی فـِی الْمَقَامِ رَکعَتَینِ وَ دَعَا اللَّهَ فَأَجَابَهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُهُ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ؛[8] این آیه دربارۀ قائم آل محمد(ع) نازل شده است. به خـدا سـوگند! مضطرّ اوست، هنگامی که در مقام ابراهیم(ع) دو رکعت نماز می خواند و به درگاه خدا روی مـی آورد و د عـا مـی کند، خدا دعای او را اجابت می کند، ناراحتیها را برطرف می سازد و او را خلیفۀ روی زمین قرار می دهد.»

در «تفسیر نمونه» پس از نقل دو روایت در این مـورد، مـی نویسد: «بدون شک، منظور از این تفسیر، منحصر ساختن مفهوم آیه به وجود مبارک مهدی (ع) نـیست؛ بـلکه آیه مفهوم گسترده ای دارد که یکی از مصداقهای روشن آن، وجود مهدی(ع) است که در آن زمان که همه جا را فساد گرفته باشد، درها بـسته شـده، کارد به استخوان رسیده، بشریت در بن بست سختی قرار گرفته، و حالت اضطرار در کل عالم نـمایان اسـت، در آن هنگام، در مقدس ترین نقطۀ روی زمین دست به دعـا بـرمی دارد و تـقاضای کشف سوء می کند و خداوند این دعا را سرآغاز انـقلاب مـقدس جهانی او قرار می دهد و به مصداق «وَ یجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأَرْض»؛ او و یارانش را خلفای روی زمین می کند.»[9]

عـنوان «مـضطر» نیز هـمچون عـنوان «بـقیة الله» در دعای «ندبه» به امام زمان(ع) اطـلاق شـده است، آنجا که می گوییم: «أَینَ الْمُضْطَرُّ الَّذِی یجَابُ إِذَا دَعَا.»

آیۀ سوم: مایۀ حـیات

سـورة ملک، آیة 30 می فرماید: «قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصـْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتـِیکمْ بـِماءٍ مَعِین»؛ «بگو: به من خـبر دهـد اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی می تواند آب جاری و گوارا در دسترس شـما قـرار دهد؟!»

در این آیه «ماء مَعِین» را بـه آب جـاری تـفسیر کرده اند؛[10] ولی در روایات متعددی از اهل بیت(ع) بـه وجـود مبارک امام عصر (ع) تطبیق شده است که به نقل دو نمونه بسنده می کنیم:

الف ) «علی بـن جـعفر» تفسیر این آیه را از برادرش امام کاظم(ع) پرسید، امـام(ع) در جـواب او فرمود: «إِذَا غـَابَ عـَنْکمْ إِمـَامُکمْ فَمَنْ یأْتِیکمْ بِإِمَامٍ جـَدِیدٍ؛[11] زمانی که امام شما غایب شـود، چـه کسـی مـی تواند بـرای شما امام جـدید بیاورد؟»

ب) ابـو بصیر در تفسیر آیه از امام باقر(ع) روایت کرده است: هَذِهِ نَزَلَتْ فِی الْقَائِمِ یقُولُ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکمْ غَائِباً عَنْکمْ لَا تـَدْرُونَ أَینَ هـُوَ فَمَنْ یأْتِیکمْ بِإِمَامٍ ظَاهِرٍ یأْتِیکمْ بِأَخْبَارِ السـَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ حـَلَالِ اللَّهِ وَ حـَرَامِهِ، ثـُمَّ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا جَاءَ تَأْوِیلُ الْآیةِ وَ لَا بُدَّ أَنْ یجِی ءَ تَأْوِیلُهَا؛[12] این آیه دربارة امـام قائم (مهدی)(عج) نازل شده است، می گوید: اگر امام شما غایب گردد، و ندانید کجا است، چه کسی برای شما امام ظاهر می آورد که اخبار آسمانها و زمین، و حلال و حرام خدا را برای شـما شـرح دهد؟ سپس امام فرمود: به خدا سوگند! تأویل این آیه هنوز نیامده و سرانجام خواهد آمد.»

در «تفسیر نمونه» پس از نقل روایت فوق، می نویسد: «روایات در این زمینه فراوان است، باید توجه داشت که همه از باب "تطبیق" است، و به تـعبیر دیگـر، ظاهر آیه مربوط به آب جاری است، که مایۀ حیات موجودات زنده است، و باطن آیه، مربوط به وجود امام، علم و عدالت جهان گستر او است که آن نیز مایۀ حـیات جـامعۀ انسانی است.

بارها گفته ایم: آیات قـرآن معانی متعدد، ظاهر و باطن دارد؛ ولی این نکته را نیز مؤکداً تکرار می کنیم: پی بردن به بطون آیات، جز برای پیامبر و امام معصوم ممکن نیست، و هیچ کس حق ندارد چیزی بـه عـنوان باطن آیه از پیش خود مطرح کنـد، آنـچه ما می گوییم، مربوط به ظواهر آیات است، و آنچه مربوط به بطون آیات است، فقط باید از معصومین بشنویم.»[13]

آیۀ چهارم: مظفّر و منصور

سورة إسراء، آیه 33 می فرماید: «وَ مَنْ قُتِلَ مـَظْلُوماً فـَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً»؛ «و آن کسی که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم؛ امّا در قتل اسراف نکند؛ چرا که او مورد حمایت است.»

آیۀ شـریفه، یک قـانون کلی دربارۀ افـراد به ناحق کشته شده، و حق قصاص ولی آنها را بیان می کند؛ ولی در روایات متعددی عنوان «مقتول» به امام حسین (ع) و عنوان «مـنصور» به حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء تطبیق شده است که به نـقل چـهار نـمونه از آنها بسنده می کنیم:

الف) از امام باقر(ع) روایت شده است که در تفسیر آیة فوق فرمود: منظور حسین(ع) است، و در تفسیر «فَلا یسْرِفْ فـِی الْقـَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً» فرمود: «سَمَّی اللَّهُ الْمَهْدِی الْمَنْصُورَ کمَا سُمِّی أَحْمَدُ [وَ مُحَمَّدٌ] مـَحْمُوداً وَ کمـَا سـُمِّی عِیسَی الْمَسِیحَ (ع)؛[14] خدا مـهدی(ع) را [منصور] نامیده، همان گونه که احمد محمد(ص) را [محمود] و عیسی(ع) را [مسیح] نامیده است.»

ب) در حدیث دیگر از آن حـضرت روایت شده است که در تفسیر آیه فـرمود: «هـُوَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی(ع) قُتِلَ مَظْلُوماً وَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُهُ وَ الْقَائِمُ مِنَّا إِذَا قَامَ طَلَبَ بِثَارِ الْحُسَینِ(ع) فَیقْتُلُ حَتَّی یقَالَ قَدْ أَسْرَفَ فِی الْقَتْل؛[15] او حسین بن علی(ع) است که مظلوم کشته شده و ما (امامان بعد از او ) اولای (خون) او هستیم، و قائم از ما است، وقتی که او از طرف ما قـیام و خـونخواهی می کند، آن قدر می کشد که (از طرف ناآگاهان) گفته می شود: اسراف در قتل کرده است.»

ج) از امام صادق(ع) در تفسیر آیه روایت شده است که: «ذَلِک قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ(عج) یخْرُجُ فَیقْتُلُ بِدَمِ الْحُسَینِ(ع) فَلَوْ قَتَلَ أَهْلَ الْأَرْضِ لَمْ یکنْ مـُسْرِفاً؛[16] آن (منصور) قائم آل محمد(عج) است که ظهور می کند و در مقابل خون حسین(ع) عده ای را می کشد، به فرض اگر همۀ اهل زمین را بکشد، اسراف کننده نخواهد بود.»

د) شـیخ صـدوق با سند «صحیح» از عبد السلام (ابوصلت) هروی روایت کرده است که می گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: آیا روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده که: امام قائم (مهدی)(عج) ذرّیة قاتلان حسین (ع) را به خاطر عمل پدرانشان مـی کشد، صـحیح است؟ فـرمود: آری، همین طور است.

عرض کردم: پس آیة «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخـْری»[17] «هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد»، چیست؟ فرمود: همۀ سخنان خدا راست و صحیح است؛ ولی آن ذرّیۀ قاتلان حسین(ع) به عمل آنـان راضـی مـی شوند و به آن افتخار خواهند کرد، و هر کس که به چیزی راضی شـود، هـمچون کسی است که آن را انجام داده است، اگر مردی در مشرق کشته شود و مردی در مغرب به قتل او راضی باشد، در پیشگاه خدا در جرم قـاتل شـریک مـی باشد «وَ إِنَّمَا یقْتُلُهُمُ الْقَائِمُ(عج) إِذَا خَرَجَ لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ؛ قائم(ع) آنـان را تنها به خاطر رضایت به عمل پدرانشان می کشد.»

ابوصلت می گوید: دوباره عرض کردم: امام قائم(ع) پس از ظهور، کار خود را بـا چـه کاری آغـاز می کند؟ فرمود: «یبْدَأُ بِبَنِی شَیبَةَ فَیقْطَعُ أَیدِیهُمْ لِأَنَّهُمْ سُرَّاقُ بَیتِ اللَّهِ عـَزَّ وَجـَلَّ؛ کار خود را از بنی شیبه آغاز می کند، دستهایشان را قطع می کند؛ زیرا آنان دزدان خانة خدا (کعبه) هستند.»[18]

چون این روایات به گونه ای هستند که مضمون همدیگر را تکمیل مـی کنند، نـاچار شـدیم چهار نمونه نقل کنیم، و گرنه به نقل یک یا دو مورد اکتفا می کردیم.

لازم به ذکر است که در دعـای «نـدبه» نـیز به «منصور» بودن امام عصر (ع) و خونخواهی او دربارة امام حسین(ع) و پیامبران و فرزندان شهید آنان اشـاره شـده است، آنجا که می گوییم: «أَینَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْنَاءِ الْاَنبیاء أَینَ الْطَالِبُ بِدَمِ الْمـَقْتُولِ بـِکرْبَلَاءَ أَینَ الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی عَلَیهِ وَ افْتَرَی؛ کجاست آن منتقمی که خون پیغمبران و اولاد پیغمبران را مطالبه نماید؟ کـجاست آنـکه خون [جدّ بزرگوارش] شهید کربلا را انتقام کشد؟ کجاست آنکه خداوند او را بر متعدّیان و ستمگران و مـفتریان، مـظفر و مـنصور گرداند.»

آیۀ پنجم: ظهور حکومت حق و عدالت

در سورة قصص، آیة 5 و 6 می فرماید: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسـْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فـِرْعَوْنَ وَ هـامانَ وَ جـُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُون»؛ «ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمـین قـرار دهـیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را از آنها بیم داشـتند، نـشان دهیم.»

این دو آیه اگر چه دربارۀ داستان حضرت موسی(ع) و بنی اسرائیل و مبارزات آنان با فرعون و پیروانش آمده است؛ ولی بـه صـورت فعل مضارع و مستمر بیان شده تا تصور نشود که برنامه ای موضعی و خـصوصی مـربوط به بنی اسرائیل می باشد؛ بلکه بیان گر یک قانون کلی بـرای تـمام قـرون و اعصار و همة اقوام و جمعیتها است، و بشارتی در زمـینۀ پیروزی حـق بر باطل و ایمان بر کفر.

نمونه ای از تحقّق این مشیت الهی، پیروزی بنی اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بـود. نـمونۀ دیگر پیروزی و حکومت پیامبر اسلام - و یارانـش بـعد از ظهور اسـلام، و نـمونۀ کامـل تر و گسترده تر از آن، ظهور حکومت حق و عدالت در تـمام کرۀ زمـین به وسیلۀ حضرت مهدی(ع) خواهد بود.[19]

لذا می بینیم در روایات فـراوانی، این آیات، به ظهور آن حضرت تطبیق داده شـده است که به بـرخی از آنـها اشاره می شود:

الف) حضرت عـلی(ع) فـرمود: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیا عَلَینَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِک وَ نُرِیدُ أَنْ نـَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نـَجْعَلَهُمْ أَئِمـَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛[20] دنـیا پس از چموشی و سرکشی همچون شتری که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند و برای بچه اش نگه مـی دارد بـه ما روی خواهد آورد، و به دنبال این سخن، آیة فـوق را تـلاوت فرمود.»

ب) «مـفضل بـن عـمر» می گوید: امام صادق (ع) فـرمود: روزی رسول خدا(ص) به حضرت علی، حسن و حسین (ع) نگاه کرد، سپس گریست و فرمود: «أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ بَعْدِی؛ شـما پس از مـن مستضعفید.» مفضل می گوید: به امام عـرض کردم: مـعنی این کلام پیامـبر - چیست؟

فـرمود: «مَعْنَاهُ أَنَّکمُ الْأَئِمـَّةُ بـَعْدِی إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نـَجْعَلَهُمُ الْوارِثـِینَ فـَهَذِهِ الْآیةُ جَارِیةٌ فِینَا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ؛[21] معنی آن این است که بعد از من شما امام هستید؛ چون خدای عزّ و جلّ می فرماید: ما مـی خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان روی زمین قرار دهیم پس این آیه تا روز قیامت در میان ما جریان دارد [و امامت تا قیامت در خانوادۀ ما باقی خواهد بود].»

علامه طباطبایی(ره) پس از نقل این حدیث، می نویسد: «در مـورد اینـکه آیۀ مذکور دربارۀ ائمه اهل بیت(ع) است، روایات بسیاری از طریق شیعه رسیده است، و از روایت فوق استفاده می شود که همۀ روایات این باب از قبیل جری و تطبیق مصداق بر کلّی می باشد.»[22]

ج) از حضرت علی(ع) در تفسیر آیة مـذکور روایت شده است که فرمود: «هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ یبْعَثُ اللَّهُ مَهْدِیهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَیعِزُّهُمْ وَ یذِلُّ عَدُوَّهُمْ؛[23] آنـان (مستضعفان مذکور در این آیه) آل محمد(ص) هستند. خدای متعال مهدی آنان را بعد از زحمت و فشاری که بر ایشان وارد می شود، برمی انگیزد و به آنان عزّت می دهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار می کند.»

د) در حدیث طـولانی از حـکیمه بنت امام جواد(ع) روایت شـده اسـت که ایشان ضمن بیان جریان ولادت امام زمان (ع) می گوید:... امام حسن او را در آغوش خود نشاند و فرمود: «یا بُنَی انْطِقْ بِقُدْرَةِ اللَّه؛ پسرم! با قدرت خدا حرف بزن.» در اینجا بود که آن ولی خدا پس از استعاذه از شیطان رجیم، شـروع نـمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ» سپس بـر پیامـبر و علی و تـک تک امامان صلوات فرستاد تا به پدرش رسید.[24]

در «تـفسیر نـمونه» پس از نـقل سه حدیث در مورد تطبیق آیۀ مذکور بر حکومت امام عصر(ع) می نویسد: «البته حکومت جهانی مهدی(ع) در آخر کار، هرگز مـانع از حـکومتهای اسلامی در مقیاسهای محدودتر پیش از آن، از طرف مستضعفان بر ضدّ مستکبران نخواهد بود، و هر زمان شـرایط آن را فـراهم سـازند، وعدۀ حتمی و مشیت الهی دربارۀ آنها تحقق خواهد یافت، و این پیروزی نصیبشان می شود.»[25]

آیۀ ششم: نابودی باطل

در سورة إسراء آیه 81 می فرماید: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهـَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهـُوقاً»؛ «و بگو: حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابودشدنی است.»

این آیه، یک قانون کلی الهی را بیان کرده است که در هر عصر و زمانی مصداقی دارد؛ قیام پیامبر(ص) و پیروزیش بر لشکر شرک و بت پرستی، و همچنین قیام حضرت مهدی ارواحنا له الفـداء بر ستمگران و جباران جهان، از مصادیق روشن و تابناک این قانون عمومی است، لذا در حالات رسول خدا(ص) نقل شده است که حضرت در فتح مکه وارد مسجد الحرام شد و بتهایی را که قبایل عرب بر دور خانه کعبه چیده بـودند، یکی پس از دیگـری با عصای خود سرنگون کرد و فرمود: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» همچنین حضرات معصومین(ع) در ورایات متعددی این آیه را به قیام حضرت مهدی(ع) تطبیق فرموده اند.

الف) امام باقر(ع) در تفسیر آیۀ مذکور فرمود: «إِذَا قـَامَ الْقـَائِمُ(ع) ذَهَبَتْ دَوْلَةُ الْبَاطِلِ[26] هنگامی که امام قائم(ع) قیام کند، دولت باطل برچیده می شود.»

ب) در حدیث مفصلی که از حکیمه خـاتون نـقل کردیم این جمله نیز به چشم می خورد: «وَ عَلَی ذِرَاعِهِ الْأیمَنِ مَکتُوبٌ "جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً[27] در بازوی راست او نوشته شده بـود: حـق آمـد و باطل نابود شد، یقیناً باطل نابودشدنی است.»

آیۀ هفتم: جهانی شدن اسلام

در سورة توبه، آیه 33 می فرماید: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحـَقِّ لِیظـْهِرَهُ عـَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکون»؛ «او کسی است که رسول خـود را بـا هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر ادیان دیگر غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.»

این آیه عیناً در سورة صف، آیه 9 تـکرار شـده، و در سـوره فتح، آیه 28 نیز با تفاوتی جزئی آمده است که در پایان آیه به جای «وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکون»، «وَ کفَی بِاللهِ شَهِیداً» آمده است.

آیۀ فوق، خبر از واقعۀ مهمی می دهد که اهمیتش موجب این تکرار شده است، خبر از جـهانی شـدن اسـلام و عالم گیر گشتن آن می دهد و مفهوم آن این است که دین اسلام سرانجام تمام کرۀ زمـین را فـرا خواهد گرفت و بر کل جهان پیروز خواهد گشت.

شکی نیست که در حال حاضر این موضوع تحقّق نیافته است؛ ولی می دانیم که این وعـدۀ حـتمی خـدا به تدریج تحقّق می یابد. سرعت پیشرفت اسلام در جهان، (به خصوص پس از پیروزی انـقلاب اسـلامی ایران) و بـه رسمیت شناخته شدن آن در کشورهای مختلف جهان و اسلام آوردن بسیاری از دانشمندان، نشان می دهد که دین اسـلام بـه سـوی جهانی شدن پیش می رود.

از روایات مختلف و متعددی استفاده می شود که تکامل این برنامه و تحقّق کامل وعدة مـذکور در آیۀ فـوق، هنگامی خواهد بود که حجّت دوازدهم حضرت مهدی(ع) ظهور کند، به دو نمونه از آن روایات اشـاره مـی شود:

الف) عـبد الرحمان بن سلیط از امام حسین (ع) روایت می کند که فرمود: «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمـُؤْمِنِینَ عـَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ یحْیی اللَّهُ تَعَالَی بـِهِ الْأَرْضَ بـَعْدَ مَوْتِهَا وَ یظْهِرُ بِهِ دِینَ الْحَقِّ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ لَهُ غَیبَةٌ یرْتَدُّ فِیهَا قـَوْمٌ وَ یثـْبُتُ عَلَی الدِّینِ فِیهَا آخَرُونَ فَیؤْذَوْنَ وَ یقَالُ لَهُمْ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کنـْتُمْ صـادِقِینَ أَمـَا إِنَّ الصَّابِرَ فِی غَیبَتِهِ عَلَی الْأَذَی وَ التَّکذِیبِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّیفِ بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّه(ص)؛[28] مهدی از ما دوازده نـفر اسـت. اولشان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب و آخرشان نهمین نفر از نسل من است، و اوست امام قائم بـه حـق که خدا به وسیلۀ او زمین را بعد از مرگش زنده می کند و او دین حق (اسلام) را بر تـمام ادیان غـالب می سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته بـاشند. او غـیبتی دارد که در طـول مدت آن، عده ای مرتدّ می گردند و عدۀ دیگر در دین ثـابت مـی مانند و مورد اذیت و آزار قرار می گیرند، (از طرف مرتدان به مؤمنان) گفته می شود: اگر راست مـی گویید، این وعـدۀ ظهور کی خواهد بود؟! آگاه باشید که پاداش صـابران بـر اذیت و تکذیب در زمـان غـیبت امـام دوازدهم، همانند پاداش مجاهد با شمشیر در مـحضر رسـول خدا(ص) می باشد.»

ب) ابو بصیر می گوید: از امام صادق(ع) دربارة آیة فوق سؤال کردم، فرمود: «وَ اللهِ مـَا نَزَلَ تَأوِیلُهَا بَعْدُ؛ به خدا سـوگند، هنوز تأویل این آیه نـازل (و مـحقّق) نشده است.»

عرض کردم: فدایت شـوم، تـأویل آیه چه زمانی تحقّق خواهد یافت؟ فرمود: «حِینَ یقُومُ الْقَائِمُ إِنْ شَاءَ اللهِ فَإِذَا خـَرَجَ الْقـَائِمُ لَمْ یبْقَ کافِرٌ وَ لَا مُشْرِک إِلَّا کرِهَ خـُرُوجَهُ حـَتَّی لَوْ أنَّ کافِراً أوْ مـُشْرِکاً فـِی بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقَالَتِ الصـَّخْرَةُ: یا مـُؤْمِنُ فِی بَطْنِی کافِرٌ أوْ مُشْرِک فَاقْتُلُهُ. قَالَ: فَیجِیئُهُ فَیقْتُلُهُ»[29]؛ هـنگامی که امـام قـائم ظـهور کنـد، (تأویل آیه محقّق مـی شود) ان شـاء الله! زمانی که او ظهور کرد، هیچ کافر و مشرکی باقی نمی ماند، مگر اینکه از ظهور او ناراحت می گردد، (وضع دشمنان چـنان سـخت مـی شود که) اگر کافر یا مشرکی (به فرض) در داخل سـنگی پنـهان شـود، هـمان سـنگ مـی گوید: ای مؤمن! در میان من کافر یا مشرکی وجود دارد. او را بکش! فرمود: پس مؤمن می آید و او را می کشد.»

تا اینجا به هفت مورد از آیات مرتبط با امام زمان(ع) اشاره شد؛ ولی علاوه بر اینها آیات دیگـری نیز وجود دارد که طبق روایات معصومین(ع) به آن حضرت و یا قیام جهانی ایشان مربوط می شود، از جملۀ آنها می توان آیات زیر را نام برد:

حج/ 41، نور/35، نمل/82، مریم/ 75، جن/ 24، مائده/ 54، فجر/ 41 و عصر/ 1 و....[30]

«اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ... وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ... وَ اعْمُرِ اللَّهـُمَّ بـِهِ بِلَادَک وَ أَحْی بِهِ عِبَادَک.»

پی نوشت ها

[1] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، انتشارات ناصر خـسرو، تـهران، چـاپ سوم، 1372 ش، ج 5، ص 286؛ المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، انـتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ پنجم، 1417 ق، ج 10، ص 344؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1385 ش، ج 9، ص 246.

[2] کمال الدین و تـمام النـعمة، شیخ صدوق، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق، ج 2، ص 5 ـ 4، بـاب 38، ح 1.

[3] همان، ج 1، ص 331، باب 32، ح 16؛ تفسیر نورالثقلین، عـبد عـلی حویزی، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415 ق، ج 2، ص 392، ح 194؛ تفسیر کنز الدقائق، محمد بن مـحمد رضـا قمی مشهدی، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چـاپ اول، 1368 ش، ج6، ص 226.

[4] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 1، ص 2 ـ 411، باب نادر، ح 2.

[5] تفسیر نور الثـقلین، حـویزی، ج 2، ص 1 ـ 390، ح191؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، انتشارات صدر، چاپ دوم، 1415 ق، ج 2، ص 468.

[6] عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق (محمد بن علی بن بابویه)، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق، ج1، صـ 20، باب 3، ح 2.

[7] تفسیر نمونه، ج 9، ص 247.

[8] تفسیر قـمی، عـلی بـن ابراهیم، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367 ش، ج 2، ص 129؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بـحرانی، بـنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق، ج 4، ص 225؛ نور الثقلین، حویزی، ج 4، ص 94، ح 93؛ تفسیر صافی، فـیض کاشـانی، ج 4، ص 71؛ کنز الدقائق، قمی مشهدی، ج 9، ص 1 ـ 580.

[9] تـفسیر نـمونه، مکارم و همکاران، ج 15، ص 553.

[10] همان، ج 24، ص 366.

[11] اصول کافی، شیخ کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1365 ش، ج 1، ص 40 ـ 339، ح 14؛ کنز الدقائق، قمی مـشهدی، ج 13، ص 366.

[12] کمال الدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 6 ـ 325، ح 3؛ تفسیر کنز الدقائق، قمی، ج 13، ص 367؛ نور الثقلین، حویزی، ج 5، ص 387، ح 41.

[13] تفسیر نمونه، ج 24، ص 8 ـ 367.

[14] تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم کوفی، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1410 ق، ص 240، ح324.

[15] کتاب التفسیر، محمد بن مسعود عیاشی، چاپخانه علمیه، تهران، چاپ 1380 ق، ج 2، ص 290؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، ج 3، ص 529، ح 12؛ نور الثقلین، حویزی، ج 3، ص 163، ح 201.

[16] البرهان، بحرانی، ج 3، ص 528، ح 6.

[17] انـعام/164؛ إسـراء/15؛ فاطر/18 و زمر/ 7.

[18] عیون اخبار الرضـا(ع)، ج 1، ص 273، ح 5؛ البرهان، بحرانی، ج 3، ص 528، ح 7.

[19] ر.ک: تفسیر نمونه، ج 16، ص 29.

[20] نـهج البـلاغه، کلمات قصار، شماره 209.

[21] معانی الاخبار، شـیخ صـدوق، انـتشارات جـامعه مـدرسین، قـم، چاپ اول، 1403 ق، ص 79؛ نورالثقلین، حویزی، ج 4، ص 110، ح 140؛ کنز الدقائق، قمی، ج 10، ص 33.

[22] المیزان، ج 16، ص 15.

[23] کتاب الغیبة، شیخ طوسی، دار المعارف الاسلامیه، قم، چاپ اول، 1411 ق، ص 184؛ نور الثـقلین، ج 4، ص 110، ح 11؛ کنز الدقائق، ج 10، ص 32.

[24] الغیبه، شیخ طوسی، ص 4 ـ 233؛ قریب به این مضمون در تفسیر نـور الثقلین، ج 4، ص 13 و 16؛ البرهان، ج 4، ص 1 ـ 250؛ کنز الدقائق، ج 10، ص 35ـ34.

[25] تفسیر نمونه، مکارم شـیرازی و همکاران، ج 16، ص31.

[26] الکافی، شیخ کلینی، ج 8، ص 287، ح 432؛ کنزالدقائق، قمی، ج 7، ص 492؛ نور الثقلین، حویزی، ج 3، ص 212، ح 407.

[27] کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص 239؛ کنز الدقائق، قمی، ج 7، ص 492؛ نور الثـقلین، ج 3، صـ 213، ح410.

[28] کمال الدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 317، ح 3؛ کنـزالدقائق، قمی مشهدی، ج 5، ص 445؛ نور الثقلین، حویزی، ج 2، ص 212، ح 123.

[29] تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العـترة الطـاهرة، سید شرف الدین علی حسین استرآبادی، انـتشارات جـامعه مدرسین، قـم، چـاپ اول، 1409 ق، صـ 663. روایت فوق با تفاوت مـختصری در کتابهای زیر نیز نقل شده است: کمال الدین، شیخ صدوق، ج 2، ص 670، ح 16؛ نور الثقلین، حویزی، ج 2، ص 211، ح 122؛ کنزالدقائق، قمی مشهدی، ج 5، ص 445.

[30] برای اطلاع از روایات مربوط به آیات فـوق و امـثال آنها به کتابهایی از قبیل؛ تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهرة، کمال الدین و تمام النعمه، کتاب الغیبة، تفسیر فرات کوفی، تفسیر قمی، تفسیر نمونه، نور الثقلین، کنز الدقائق، البرهان فی تـفسیر القـرآن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تفسیر صافی، تفسیر عیاشی، بحار الانوار و... مراجعه شود.

کلمات کلیدی
قرآن  |  امام زمان (عج)  | 
لینک کوتاه :