گنجینه معارف

عملیات روانی در اسلام؛ بررسی راهکارها و تکنیک های عملیات روانی مخالفان امام صادق (ع)

بر طبق شواهد تاریخی عملیات روانی علیه پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) به کار برده شده است. حکام وقت که در برابر جاذبه معنوی و گرایش مردم به اهل بیت (ع) ناتوان بودند، با بهره گیری از انواع حربه ها می کوشیدند، مردم را از خاندان اهل بیت (ع) دور نمایند. امروز می توان آن حربه ها را در چارچوب دانش عملیات روانی صورت بندی کرد. مقاله حاضر می کوشد تکینک های عملیات روانی به کار گرفته شده توسط دشمنان علیه امام صادق (ع) را بررسی و مطالعه نماید. تحقیق پیش رو با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی با رویکرد روایی و مطالعه تاریخی نتیجه می گیرد که: کاربردی ترین روش مخالفان امام صادق (ع) در عملیات روانی "فریب " بوده است. آنها همچنین از روش هایی همچون تشجیع و تشویق با بهره گیری از پاداش های کلان، ارعاب به واسطه کشتن علویان و پیروان امام (ع)، شایعه پراکنی، به خطر انداختن جان امام (ع)، تفرقه افکنی، دروغ پردازی و نسبت دادن قیام عباسیان به اهل بیت (ع) جهت جذب پیروان بیشتر، همچنین الگوسازی، تحریم اقتصادی، به کارگیری فقهای درباری و جعل حدیث استفاده نمودند.

منبع : مجله مطالعات عملیات روانی - پاییز و زمستان 1395 - شماره 45 , محدثه قادری - علیرضا حیدری نسب - حسین خاکپور , کارشناسی ارشدعلوم قرآن و حدیث - استاد یار دانشگاه سیستان و بلوچستان -دانشیار دانشگاه سیستان و بلوچستان تعداد بازدید : 2125     تاریخ درج : 1397/04/21    

١- مقدمه

عملیات روانی از جمله واژگانی است که دچار قبض و بسط مفهومی شده ، تعاریف متنوع و گوناگونی از آن ارائه شده است و با وجود آنکه از این واژه در سطوح گسترده و مقیاس وسیع بهره برداری می شود، اتفاق نظری در مورد مفهوم آن وجود ندارد تا حدی که تلقی افراد، گروه ها و دولت های مختلف از آن بسیار متفاوت است.

امروزه کاربرد برخی لغات نظیر پروپاگاندا، [1] پروپاگاسیون، [2] آژیتاسیون[3]، تبلیغ، تهییج، تحریک و اصطلاحات عملیات روانی، جنگ سرد، جنگ سیاسی، جنگ اعصاب، جنگ افکار، شست و شوی مغزی، تبلیغات بین المللی، عملیات کنترل افکار و پاره ای عناوین دیگر، هرچند در دامنه تعلق و زاویه نگرش و نوع تعریف با هم تفاوت هایی دارند لیکن همۀ این مفاهیم زیرمجموعه یک موضوع و دیدگاه بزرگی هستند که تحت عنوان عملیات روانی از آن یاد می شود. هنوز تعریف واحدی که همگان بر آن اذعان داشته باشند برای عملیات روانی وجود ندارد و هرکس به تناسب دریافت ها تعریفی از آن ارائه می کند (براتی ، ١٣٧٦، ص ٥٥).

کاسپار واینبرگر در کتاب جنگ روانی می گوید: «عملیات روانی به کارگیری بخشی از روان شناسی در جهت کمک به تلاش های سیاسی، اقتصادی و نظامی است » (محلاتی ، ١٣٨٦، ص ١٣١). انتشارات ستاد مشترک ارتش امریکا نیز عملیات روانی را این گونه تعریف کرده است : «عملیات روانی، عملیاتی است که برای انتقال اطلاعات و نشانه های برگزیده شده، با هدف تأثیرگذاری بر هیجان ها، انگیزه ها، استدلال عینی مخاطبان خارجی، رفتار دولت های بیگانه، سازمان ها، گروه ها و یکایک افراد، طرح ریزی می شود»(بی نا، ١٣٨٦، ص ٢١).

البته برخی از محققان نیز عملیات روانی را بر تأکید بر مفهوم تبلیغات تعریف کرده اند. برای نمونه می توان به تعریف «پل لاینبرگر» در این مورد اشاره کرد:

«عملیات روانی آن دسته از تبلیغات بر ضد دشمن را شامل می شود که با اقدامات عملی دارای ماهیت نظامی ، سیاسی و اقتصادی همراه باشد»(سلطانی فر، ١٣٨٢، ص ١٢٠). لاینبرگر در این تعریف عملیات روانی را بخشی از تبلیغات می داند که نتیجه آن اقدامات نظامی و اقتصادی و سیاسی است. برآیند تعریف یادشده را می توان اینگونه بیان کرد که: عملیات روانی عبارت است از مجموعه اقدامات تبلیغی - روانی یک کشور یا گروه به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولت ها و مردم در جهت مطلوب با اتکا به زمینه ها و ابزارهای سیاسی، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی. به هر روی، عملیات روانی از پیشینه تاریخی، مفهومی و نظری برخوردار است.

پیشینه تاریخی عملیات روانی به آغاز زندگی اجتماعی بشر بازمی گردد. عملیات روانی در هر شکل آن به هیچ وجه تاکتیک جدید نظامی نیست ، بلکه از نظر تاریخی به اندازه عملیات نظامی در جهان قدمت دارد و بی تردید نمونه های متعددی از آن را می توان در طول تاریخ مشاهده کرد. «امروزه عملیات روانی بخش اساسی فعالیت های ایدئولوژیک ، اقتصادی و سیاسی به کار رفته از سوی دولت برای حفظ اهداف ملی است » (عابدی، ١٣٨٢، ص ٢٤٥).

این جنگ در عصر تمامی امامان و به خصوص دوره امام صادق (ع) به وضوح دیده می شود. در آن دوره، به دلیل محبوبیت امام (ع) در میان عموم مردم، مهم ترین سلاح در دست مخالفان ایشان، عملیات روانی و تبلیغاتی بود. نکته مهم در برخورد مخالفان با امام صادق (ع) این است که: آنها جهت مقابله با حضرت از هیچ اقدامی ابایی نداشتند و سخت ترین و بدترین روش ها را به منظور پراکنده ساختن مردم از اطراف ایشان به کار می بردند. کشتن علویان با روش هایی غیرقابل باور با هدف ترساندن مردم از جمله اقدامات غیر انسانی آنها بود.

بدیهی است با توجه به گسترش عملیات روانی در عصر حاضر، بررسی تاریخی آن کمکی شایان به یافتن راه حل های مناسب به منظور مقابله با آن می کند. مقاله حاضر به دنبال پاسخ گویی به این سؤال است که : مخالفان امام صادق (ع)، با توجه به محبوبیت ایشان در میان مردم، از چه روش هایی جهت مقابله با ایشان استفاده کردند که اعتراض عمومی را در پی نداشته است؟

با توجه به تحقیق صورت گرفته تاکنون پیرامون عملیات روانی و تبلیغاتی مخالفان جهت مقابله با امام صادق (ع) مقاله ای نوشته نشده، اما در مورد عملیات و جنگ روانی به صورت مستقل کتاب ها و مقالات متعددی نوشته شده است.

٢- راهکارها و تکنیک های عملیات روانی مخالفان امام صادق (ع)

از بررسی روایات تاریخی مشخص می شود که به دلیل شرایط خاص جامعه در عصر امام صادق (ع)، مخالفان و معاندان حضرت توان مقابله نظامی با ایشان را نداشتند. به همین جهت با بهره گیری از عملیات روانی و تبلیغاتی به مقابله با ایشان پرداختند. در ادامه به بررسی تکنیک های به کار رفته توسط آنها پرداخته می شود.

١-٢. فریب

مهم ترین راهکنش مورد استفاده بنی عباس در برابر امام صادق (ع) تکنیک "فریب "بود. این راهکار در واقع ارائه وارونه واقعیت برای دست یابی به برخی برتری هاست. یکی از راه های تأثیرگذاری بر مخاطبان، دادن اطلاعات دروغین و جهت دار است که اغلب با ارائه و نمایش گزیده ای از واقعیت تحقق می یابد. "سن تزو " فریب را مانند غافل گیری از جمله اصول عملیات روانی می دانست (فرشچی، ١٣٨٢، ص ٢٩).

عباسیان جهت مقابله با امام (ع) به شکل های مختلفی، تکنیک فریب را به کار می گرفتند.

١-١-٢. فریب نوشتاری

در این روش کارگزاران بنی عباس با کتابت نامه هایی سعی در فریب دادن امام (ع) و بزرگان علویان داشتند. ابوسلمه یکی از داعیان بنی عباس در خراسان بود. وی «مردی با تدبیر و سیاستمدار بود. ابوسلمه نامه ای به امام صادق (ع) و یک نفر دیگر از علویان نوشت و ابراز تمایل کرد تا در صورت قبول ایشان برایشان بیعت بگیرد. امام صادق (ع) آگاه بود چنین دعوتی پایه ای ندارد حتی اگر پایه ای هم داشت؛ امام (ع) وضعیت را برای رهبری یک امام شیعه مناسب نمی دید» (جهشیاری، ١٣٥٧، ص ٨٦؛ جعفریان، ١٣٦٩، ص ٣٦٦؛ مسعودی، ١٣٦٠، ج ٢، ص ٢٦٩). وی قصد داشت تا بدین وسیله امام (ع) را فریب دهد تا بتواند با دریافت تأیید ایشان برای خود چهره ای موجه بسازد. «هنگامی که فرستاده ابوسلمه نامه را به امام صادق (ع) داد گفت: من این نامه را از طرف شیعه شما ابوسلمه برای شما آورده ام.

حضرت فرمود ابوسلمه شیعه من نیست. گفت: به هر حال نامه ای است تقاضای جواب دارد. فرمود چراغ بیاورید. چراغ آوردند نامه را نخواند در حضور فرستاده جلوی چراغ گرفت و سوزاند و بعد حضرت این شعر را خواند: «ای کسی که آتش می افروزی که روشنی اش از آن دیگری باشد، و ای کسی که در صحرا هیزم جمع می کنی و در یک جا می ریزی، خیال می کنی بر روی ریسمان خودت ریخته ای نمی دانی هرچه هیزم جمع کرده ای روی ریسمان دیگری ریخته ای و بعد او می آید و محصول هیزم تو را جمع می کند»[4] (مطهری، ١٣٦٧، ص ١٢٧). فرستاده ابوسلمه از امام صادق (ع) ناامید می گردد و طبق دستور به خانه «عبدالله محض» می رود و نامه دوم را به او می رساند. «عبدالله خوشحال می شود و صبحگاهان به خانه امام صادق (ع) می رود. عبدالله به امام صادق (ع) می گوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که خلافت را بپذیرم. امام (ع) به عبدالله فرمود: چه زمانی اهل خراسان شیعه تو بودند؟! آیا تو ابومسلم را به آنجا فرستادی؟! آیا تو به آنها دستور دادی لباس سیاه بپوشند؟! آیا اینها که برای حمایت از بنی العباس از خراسان آمده اند تو آنها را به اینجا آورده ای ؟! آیا کسی از آنان را می شناسی؟!»[5] (مسعودی، ١٣٦٠، ج ٣، ص ٢٦٩).

امام صادق (ع) به پیک ابوسلمه فرمود: «من با ابوسلمه چه کار دارم؟ ابوسلمه شیعه دیگران است» (مسعودی، ١٣٦٠، ج ٢، ص ٢٥٨). با توجه به این که شیعه به معنای پیرو است از این سخن امام (ع) برمی آید که ابوسلمه پیرو ایشان نبوده و امام (ع) به پیروی او از بنی عباس اشاره می نمایند. از سوی دیگر، قسمت آغازین کلام امام (ع) نشان می دهد که ابوسلمه تا آن زمان هیچ رابطه ای با ایشان نداشته است ، سوزاندن نامه توسط امام (ع) نشان دهندۀ توطئه بزرگی علیه علویان توسط ارسال این نامه است. همچنین امام (ع) به پیک می فرماید: «من آنی نیستم که منظور شماست، رهبر شما در زمین شراه است» (یعقوبی ، ١٣٦٢ش، ج ٢، ص ٣٢٩). بنابراین، این دعوت نوعی توطئه علیه علویان بوده است، زیرا نامه نگاری های ابوسلمه با علویان پس از کشته شدن «ابراهیم امام» آغاز شد. در این زمان ابوالعباس و منصور نیز به کوفه گریخته و در منزل ولید بن سعد پناه گرفته بودند (رک: مسعودی، ١٣٦٠، ج ٢، ص ٢٥٧؛ یعقوبی، ١٣٦٢ش، ج ٢، ص ٣٢٣) و به صورت مخفیانه قیام های عراق و خراسان را توسط ابوسلمه و ابومسلم رهبری می کردند. در این زمان، بنی امیه به دنبال رهبران شورش این مناطق بودند؛ از این رو، بنی عباس در معرض خطر قرار داشتند، از طرفی بنی امیه به علویان بدگمان بودند، از این رو، ابوسلمه سعی نمود با این نامه توجه آنها را به علویان جلب کند و بنی عباس را نجات دهد تا تلاش نزدیک به پیروزی آنها بی نتیجه نماند و خودش نیز از پیروزی آنها بهره ببرد (رک: فروغی ابری، ١٣٨٧، ص ٤). همانگونه که پس از پیروزی بنی عباس به مقام وزارت دست یافت و به  وزیر آل محمد (ص) معروف گشت» (ابن طباطبا، ١٣٦٧، صص ٢٠٩و٤١٢؛ جهشیاری، ١٣٥٧، ص ١٢٣).

شهید مطهری نیز در کتاب «سیری در سیره ائمه اطهار(ع)» می نویسد: «کار ابوسلمه با توجه به وفاداریش به بنی عباس و تثبیت حکومت در خاندان آنها و دعوت از دو نفر برای بیعت با آنان، نشان دهنده جدی نبودن دعوت و آمیخته بودن آن با تزویر و عدم آگاهی از نظام واقعی امامت است و فقط می خواسته کسی را ابزار قرار دهد» (رک: مطهری، ١٣٦٧، ص ١٣٠). بنابراین، عکس العمل امام (ع) در پاسخ به نامه و سوزاندنش به این دلیل است که اثری از آن باقی نماند زیرا وجود نامه دلیلی بر ارتباط ایشان با شورش ها بوده است. از این رو، بر اساس قول و فعل امام (ع) عمل ابوسلمه شگردی برای پیشبرد مبارزه عباسیان نه پیوستن به علویان است .

٢-١-٢. فریب عملی

در فریب عملی منصور سعی می کرد با اعمال و رفتار خود مردم را فریب دهد. از جمله در روایتی از کلینی آمده است که: «صفوان بن یحیی می گوید: روزی ابوجعفر منصور به پدرم اشعث گفت: ای محمد مردی را پیش من بفرست که از عهده فرمانی که به او می گویم برآید. پدرم گفت ای محمد برای این کار فلان بن مهاجر خالدی را به او معرفی کردم. ابوجعفر منصور گفت: او را نزد من بیاور. پس از آن که آن مرد حاضر شد، منصور به او گفت: ای پسر مهاجر این مال را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جمعی از اهل بیت و از جمله جعفر بن محمد(ع) ببر و به آنها بگو که من مرد غریبی از اهل خراسانم و در آنجا جمعی از شیعیان شما این مال را برایتان فرستاده اند. سپس از این مال به هر یک از آنان بده و بگو من تأیید شده رسولم و دوست دارم که خط شما مبنی بر وصول این پول در دست من باشد تا به این ترتیب معلوم شود که کدام یک از آنان قصد خروج دارد» (کلینی، ١٣٧٥، ج ٢، ص ٢١٢).

با توجه به این روایت معلوم می شود که منصور قصد داشته است تا اصحاب امام صادق (ع) را که از وجود اکثر آنها حتی با نام و مشخصاتشان آگاه بود فریب دهد و بیازماید تا به یقین بداند چه کسی از ایشان قصد خروج دارد. همین طور بیان گر شک و ظن منصور نسبت به امام (ع) است. او قصد داشته با فریب ایشان بهانه ای برای حمله به علویان و از بین بردن آنها و به خصوص شهادت امام صادق (ع) به دست آورد، زیرا منصور بارها قصد به شهادت رساندن ایشان را داشته، اما موفق نشد.

٣-١-٢. فریب دیداری و شنیداری

منصور سعی می کرد به هر طریقی مردم را فریب دهد. او این کار را گاه از طریق فریب دیداری انجام می داد به این شکل که با لباس های وصله دار در مقابل دیدگان حاضر می شد و گاه توسط فریب شنیداری و با ایراد خطبه هایی سراسر دروغ سعی می کرد تا به مقصود خود برسد و مردم را از پیرامون امام صادق (ع) پراکنده ساخته، از خود چهره ای محبوب بسازد. «منصور علمایی را که او را امر به معروف و نهی از منکر می نمودند طرد می کرد و دیگرانی را که در مقابل باطل سر فرود می آوردند به خود نزدیک می ساخت .

خون فرزندان رسول خدا (ص) را بر زمین می ریخت و زندان هایش را از آنها لبریز می نمود و در همان حال از تکه حصیر کهنه ای مراقبت و نگهداری می نمود و ادعا می کرد که متعلق به پیامبر (ص) بوده و در برابر مردم به آن تبرک می جست. جایگاهی مخصوص برای آن حصیر تدارک دیده و خادمانی برای آن گماشته بود که در وقت نماز آن را در میان مردم می آوردند» (حیدر، ١٤٢٢ق، ج ٢، ص ٢٢٤).

منصور می خواست به این وسیله به مردم نشان دهد که نسبت به آثار پیامبر(ص) بسیار حساس و مراقب است و به این روش می کوشید مردم را بفریبد. وی در خطبه هایش پیوسته از علویان بدگویی می کرد. او علت خلافت بنی امیه را علویان و قیام آنها معرفی می کرد و سپس به بیان ظلم و ستمی که بنی امیه بر مردم روا داشتند، می پرداخت و در نهایت حمد و سپاس خدا را به جا می آورد که در نهایت حق را در جای خود قرار داد و بنی عباس را بر مردم مسلط نمود و باز افسوس می خورد که علویان در این مورد به خاطر حسادت و به سبب حکومت، بر بنی عباس تاختند. (رک : حیدر، ١٤٢٢ق، ج ٢، ص ٢١٦).

منصور از محبوبیت علویان در بین مردم به شدت احساس خطر می کرد و تلاش می نمود با ایراد چنین خطبه هایی مردم را فریب دهد و آنها را نسبت به شیعیان و در رأس آنها امام صادق (ع) بدبین نماید و خود را خیرخواه مردم معرفی کند.

او در روز عرفه خطبه ای خواند و گفت: «ای مردم، حقیقتا که من قدرت خداوند روی زمین هستم و به توفیق و راهنمایی او با شما رفتار می نمایم، من خزانه دار اموال او هستم که به خواست او عمل می نمایم و با اراده او آنها را تقسیم و با اجازه او آنها را اعطا می نمایم . خداوند مرا همچون قفلی در خزانه اموالش نهاده و هر وقت خواست آن را برای شما بگشاید و سهم شما را تقسیم نماید، مرا می گشاید و هرگاه خواست قفل کند، مرا قفل می نماید. پس به خداوند نزدیک شوید و در این روز شریف از او بخواهید که برای انجام کار صحیح کمک کند و به رفتار درست راهنما باشد و رأفت و احسان به شما را به من الهام نماید و مرا برای عطا به شما باز کند» (طبری، ١٣٨٣، ج ٦، ص ٣٣٠).  او سعی می کرد همه ظلم ها، ستم ها و خونریزی هایش را به خدا و اراده او مرتبط سازد و خود را مظهر قدرت خدا و مطیع حق و مخالف باطل نشان دهد.

٢-٢. تشجیع و تشویق

تشجیع نوعی تاکتیک عملیات روانی است که «در آن شور و شوق تلاش و حرکت به سوی هدف مطلوب در مخاطب یا مخاطبان برانگیخته ، و عواطف و احساسات و رفتار آنها تقویت می شود" (شیرازی، ١٣٨٠، ص ٤٢).

بنی عباس در راستای تقویت پایه های حکومت خود از سیاست تشجیع و تشویق بهره می برد. «حکومت ، دشمنان آل علی را تشویق و مردم را از آنان دور می کرد. از بغداد فرمانی صادر شد که هیچ علوی حق ندارد سند باغی را به نام خود کند، بر مرکب نشیند و از شهر فسطاط خارج شود. حق ندارد بیش از یک برده داشته باشد؛ و اگر بین علوی و فرد دیگری از مردم اختلافی پدید می آمد، ادعای علوی مردود و سخن طرف مقابل بدون دلیل مقبول است»(حیدر، ١٤٢٢ق، ج ١، ص ١٩٨). حکومت سعی می کرد تا با چنین اقداماتی مردم را از اهل بیت دور و دشمنانشان را تشویق کند که البته هرگز کارساز نگردید.

در ادامه به چند نمونه دیگر از اقدامات خلفای بنی عباس که به دنبال سیاست تشجیع و تشویق انجام گرفت، اشاره می شود: «بشار بن برد، که مادی گرا و بی دینی معروف بود در برابر خلیفه عباسی می ایستد و چنین می سراید: کجا چنین می شود و هرگز ممکن نیست که فرزندان دختر، از عموها ارث ببرند. مهدی خلیفه عباسی برای همین شعر هفتاد هزار درهم به او جایزه داد. دیگر معلوم است که بندگان و نیازمندان و دون‏صفتان چگونه با مشاهده این صحنه ها خویش را به بهای اندکی می فروختند» (حیدر، ١٤٢٢ق ، ج ١، ص ٢١٧).

«دیگربار، مروان بن حفص به نزد مهدی می رود و با قصیده ای به فرزندان علی بن ابی طالب تعرض می کند. مهدی با شنیدن آن شگفت زده می شود از تخت خود به زیر می آید و به او می گوید این شعر چند بیت است؟ او در جواب می گوید صد بیت. پس فرمان می دهد صد هزار درهم به او جایزه بدهند» (خطیب بغدادی، ١٣٤٩، ص ١٤٤).

این روش در زمان تمامی خلفای عصر امام صادق (ع) رواج داشت. «مردی به نزد هارون الرشید رفت و بیت شعری خواند و گفت در هجو شیعیان است. هارون الرشید گفت : آن را برایم تفسیر کن. او گفت: نه؛ تو و هیچ کدام از نیروهایت این توانایی را ندارید که بفهمید من چه گفته ام. هارون الرشید گفت به خدا سوگند نمی دانم چه می گوید. سپس به او جایزه داد» (امین، ١٩٩٩، ص ٢٥).

از این روایت به خوبی آشکار است که قصد خلفا فقط تشویق بدگویی از اهل بیت است. «مروان ابن ابی جنوب در برابر متوکل شعری می خواند که در آن از خاندان علی بدگویی و شیعیان را سرزنش می کند. متوکل فرمان می دهد سه هزار دینار به پایش بریزند و به فرزندش سعد می گوید سخن او را قطع نکند و زمامداری بحرین و یمامه را به او می دهد و چهار خلعت گران بها را بر وی می پوشاند» (ابن اثیر، ١٣٤٩، ج ٧، ص ٣٨).

خلفا و حاکمان وقت سعی می کردند با چنین صله بخشی هایی شور و شوق مردم را برای حرکت به سوی خواسته های خودشان برانگیزند و از طرفی نیز حس تنفر از امام (ع) و یارانشان را در وجود مردم پرورش دهند و بدین وسیله روحیه تلاش و حرکت بی وقفه به سوی هدف مطلوب حاکمان را در وجود مخاطبان تقویت نمایند.

٣-٢. ارعاب

در سیاست ارعاب مخالفان سعی می کردند با ترساندن مردم آنها را از اطراف امام (ع) پراکنده سازند. یکی از ستمکارترین خلفای عباسی منصور بود. او در برابر مردم و علویون سیاست ارعاب را در پیش گرفته بود. «ارعاب نوعی تاکتیک عملیات روانی است که در آن ضمن تهدید و ترساندن مخاطب به وی اینگونه القا می گردد که خطرات احتمالی زیادی بر سر راه او قرار دارد. با به کارگیری این تاکتیک دشمن وادار به تسلیم و تمکین در برابر خواسته های کارگزار عملیات روانی می شود» (شیرزای، ١٣٨٠، ص ٤٩).

منصور دوانیقی دومین حاکم عباسی، یکی از بی رحم ترین افراد در تاریخ است که با خشن ترین برخورد به آل محمد (ص) ستم کرد. ابن بابویه روایت کرده است که: «چون منصور در بغداد عمارتی بنا می کرد جست وجو می کرد هرکس از اولاد حضرت علی (ع) می یافت در میان ستون های آجر می گذاشت تا به این زجر شهید می شدند. روزی کودک خوش رو و خوش مویی از فرزندان حضرت امام حسین (ع) را آوردند و به بنا دادند که آن امام زاده مظلوم را در میان ستون گذارده مردی را بر او موکل گردانیدند که در حضور او این کار را انجام دهد. چون نظر بنا بر جمال بی مثال آن خورشید اوج رفعت و جلال افتاد بر او ترحم نمود و تاب نیاورد که آن نونهال چمن آمال و امانی را از برگ و بار زندگانی عاری گرداند. پس آن جوان را در میان ستون گذاشت و فرجه ای برای نفس کشیدن او قرار داد. و گفت ای نور دیده غمگین مباش که به زودی نزد تو می آیم و تو را نجات می دهم. چون شب در آمد و مردم در جای های خود آرام گرفتند آن بنا به نزد آن ستون آمد و آن جوان عربی را بیرون آورد و گفت: ای جوان من بر تو رحم کردم تو نیز بر من رحم کن و در خون من و سایر عمله ای که با من کار می کردند شریک مشو و خود را از نظر مردم پنهان ساز و هیأت خود را تغییر ده که کسی تو را نشناسد و من در این شب تار به نزد تو آمدم و تو را نجات دادم، و خود را خوف و بیم انداختم برای آنکه جد تو در روز قیامت با من دشمنی نکند، پس با آن که گچکاران را می باشد گیسوهای آن سید عربی را برید و گفت : از این دیار بیرون برو و به سوی مادر خود برنگرد که مبادا من رسوا شوم » (ابن بابویه ، بی تا، ص ١٠١؛ مجلسی، ١٣٧٦، ص ٨٨٨).

منصور در ادامه سیاست ضد اسلامی خود باعث شده بود تا رعب و وحشت و اختناق عجیبی بر جامعه حکم فرما شود و موجی از کشتار و شکنجه به وسیله عمال و دژخیمان منصور به راه افتاده بود و هر روز گروهی قربانی این موج خون می شدند.

درواقع، یکی از روش های مؤثر در عملیات روانی ، ارعاب است که توسط منصور و نیروهای وی به منظور تضعیف روحیه و سست ساختن اراده امام (ع) و شیعیانشان به گسترده ترین و مخوف ترین شکل ممکن انجام می گرفت . وی ضمن تهدید و ترساندن مردم به آنها اینگونه القا می نمود که خطرات بسیاری بر سر راه مخالفینش قرار دارد و به این وسیله آنها را وادار به تسلیم و تمکین در برابر خواسته های خود می ساخت .

٤-٢. شایعه پراکنی

یکی دیگر از شیوه های عملیات روانی شایعه پراکنی است که افکار عمومی را به خود جلب می کند. «شایعه در فضایی تولید می شود که دسترسی به اخبار و اطلاعات موثق امکان پذیر نباشد» (قربانی گلشن آباد، ١٣٩٠، ص ٥٩).

امام صادق (ع)، در زمان عباسیان «غیر از مدت کوتاهی در زمان سفاح که روی جهات سیاسی و اجتماعی، ظاهرا با آن حضرت به ملایمت رفتار می کردند، همواره چون خاری در چشم عباسیون بود. امام صادق (ع) دارای عظمتی والا، علم و دانشی فراوان و محبوبیتی بی نظیر بود. رهبر اهل بیتی بود که توده مردم به خطر احقاق حق آنها، بر ضد امویان انقلاب کردند، اینها سبب می شد که حسد منصور تحریک شود و همواره در اذیت و آزار و محدودیت های آن حضرت بکوشد» (محدثی، ١٣٧٧، ص ١١٦). اطرافیان منصور اغلب افرادی بودند که بغض و کینه امام (ع) را در دل داشتند.

خط و مشی آنها جدا از امام صادق (ع) بود و اغلب سیره امام (ع) مانند سدی در برابر خواسته های نامشروع آنان بود. آنها که از بغض و حسد منصور نسبت به امام (ع) آگاه بودند سعی می کردند تا با شایعه سازی علیه امام (ع) نزد منصور، وی را تحریک کرده و علیه امام (ع) بشورانند.

با این که منصور آگاه بود که امام (ع) نظری به حکومت او ندارد اما تکرار این سخنان توسط چاپلوسان باعث شده بود تا همیشه نسبت به حضرت سوء ظن و نگرانی داشته باشد. این شایعات تا حدی ادامه یافت که باعث شد منصور بارها امام (ع) را نزد خود بخواند و قصد جان ایشان را کند. «منصور در سال ١٤٧ق به قصد سفر حج وارد مدینه شد و به ربیع فرمان داد ایشان را احضار کند. وقتی امام بر او وارد شد، منصور گفت: اهل عراق تو را پیشوای خود می دانند و زکات دارایی شان را نزد تو می آورند. با قدرت من به ستیزه برخاسته ای و درگیری می آفرینی ؛ خداوند مرا بکشد اگر تو را نکشم. امام صادق (ع) در جواب فرمود: ای امیر همانا به سلیمان نعمت دادند و او شکر کرد. ایوب را آزمودند و او صبر کرد. به یوسف نیز ظلم کردند و او ظالمان را بخشود. منصور گفت: پیش بیا که تو در نزد من بی گناه، در امان و بی درد سر هستی. خداوند بیشتر از آن به تو بدهد که خویشاوندی از خویشاوندانش گرفته است. سپس دست او را گرفت و کنار خود نشاند» (حیدر، ١٤٢٢ق، ج ١، ص ٧٥). این داستان به خوبی بیان گر عواقب شایعه پراکنی اطرافیان منصور و از جهتی نیز اعتماد قلبی منصور به امام (ع) است.

در موردی دیگر «مرد مخزومی نزد منصور رفت و به دروغ گفت: جعفر بن محمد (ع)، معلی بن خنیس غلام آزاد کرده خود را نزد شیعیان فرستاده تا از آنها اموال و اسلحه جمع آوری کند. منصور بسیار خشمگین شد و بی درنگ به فرماندار مدینه نامه نوشت که فوری جعفر بن محمد(ع) را نزد او بفرستد. وقتی نامه رسید او نامه را نزد امام (ع) فرستاد و پیام داد که فردا به سوی امیر مؤمنان منصور حرکت کند و تأخیر نکند. امام (ع) در تنگنای سختی قرار گرفت و به مسجد رفت و نماز خواند و دعا کرد. بعد فردا به نزد منصور رفت. منصور گفت: به من گزارش رسیده که معلی بن خنیس را برای جمع آوری اسلحه و اموال نزد شیعیان فرستاده ای ؟ امام فرمود: من چنین کاری نکردم. منصور گفت: سوگند یاد کن و امام (ع) سوگند یاد کرد. منصور مرد مخزومی را آورد تا شهادت دهد و او گفت: «درست است». امام (ع) فرمود: سوگند می خوری؟ مرد سوگند یاد کرد... مرد مخزومی منقلب شد و جان سپرد. منصور وحشت زده و لرزان شد و گفت: فردا اگر خواستید به حرم جدت برگرد و اگر خواستید بمان و من دیگر گزارش کسی را در مورد شما باور نمی کنم » (مفید، ١٤١٣ق، ج ٢، ص ١٧٧؛ طوسی، ١٤١٤ق، ج ٢، ص ٧٦؛ شهیدی، ١٣٧٨، ص ٨٢).

بدین ترتیب برای منصور مسلم گشت که امام (ع) خطایی مرتکب نشده و این گونه گزارش ها، شایعاتی بیش نیست. اطرافیان منصور سعی می نمودند تا با ساختن شایعاتی علیه امام (ع) با برانگیختن باور منصور و همچنین تأثیر در روحیه وی موجبات بدبینی وی نسبت به امام (ع) را فراهم آورند. به همین منظور از موضوعاتی برای شایعه سازی بهره می بردند که منصور نسبت به آنها حساسیت بالایی داشت. از آنجا که منصور به شدت در مورد قدرت و حکومتش حساس بود؛ اطرافیانش نیز شایعاتشان را حول این محور ایجاد می کردند و به منصور گزارش می دادند.

٥-٢. تفرقه افکنی

در طول تاریخ، دولت ها با به راه انداختن اختلافات قومی و مذهبی باعث ایجاد جدایی بین گروه های مختلف شده، از برقراری وحدت بین آنها جلوگیری کرده اند. عباسیان نیز برای دور کردن مردم از پیرامون امام صادق (ع)، از این تاکتیک عملیات روانی بهره می جستند. در زمان امویان و عباسیان «اوضاع سیاسی زمان، درگیر کشمکش های مذهبی و قبیله ای شده بود. عباسیان نیز با نوشتن کتاب های یونانی و فارسی و هندی به این درگیری ها و کشمکش ها دامن می زدند. عباسیان در به وجود آمدن فرقه های مذهبی خطرناکی همچون غلات، زندیان، اهل رأی، متصوفه و جاعلان حدیث نقش عمده ای داشتند. حکام ستمگر و خونخوار بنی امیه و بنی عباس که هدفی جز دور کردن مردم از اهل بیت علیهم السلام نداشتند شروع به توسعه مدارسی کردند که تکیه آنها به رأی و قیاس و استحسان بود که آشکارا با خط مرجعیت اهل بیت ناسازگار بود» (موسوی کاشانی، ١٣٧٣، ص ١٤٧).  آنها بدین طریق سعی می کردند تا فرصت هرگونه فکر کردن را از مردم بگیرند و عموم مردم را درگیر اختلافات قومی و مذهبی کنند تا بدین وسیله از اطراف امام (ع) پراکنده شوند.

حاکمان عباسی «برای شکار مردمان ساده لوح و بی خبر بر سر هر راهی دامی می گستراندند. آنها برای اغفال مردم بدعت گذاران و مذهب سازان را آزاد گذاردند تا عقاید و افکار را بدزدند و برای تضعیف اهل بیت (علیهم السلام) و با هدف پراکندن مردم از اطراف پیشوایان بر حق، عمدا از مذهب بازان دین ساز حمایت می کردند و بدین طریق به اختلافات فکری و اعتقادی دامن می زدند » (موسوی کاشانی، ١٣٧٣، ص ١٤٧).

بدین ترتیب، بنی عباس با حمایت دین سازان و مذهب بازها و کمک به شکل گیری فرقه های مختلف و خطرناک سعی نمودند تا مردم را در میان هجمه مذاهب گوناگون سردرگم کنند تا از رسیدن به معارف اهل بیت (ع) باز بمانند. در آغاز، جدال میان مسلمانان از حوزه مباحث علمی فراتر نبود و حداکثر در برخی موارد این بود که طایفه ای روش و نظر طایفه دیگر را نپسندد. اما روح اختلاف و جدایی به سرعت در امت اسلامی دامن گسترد. البته این مسئله برآمده از انگیزه های سیاسی بود که قدرتمندان وحدت و یکپارچگی مسلمانان را نمی پسندیدند و کوشش می کردند تا عصبیت های جاهلی را دوباره زنده کنند.

از دیگر مواردی که دشمن از تکنیک تفرقه افکنی در عصر امام صادق (ع) بهره برد در جریان قیام زید بود. «زید با چهار هزار نیرو از کوفه بیرون آمد. برخی از کسانی که به هشام متمایل بودند، به او نیرنگ زدند و از وی پرسیدند: درباره ابوبکر و عمر چه می گویی؟ زید گفت: خداوند ابوبکر و عمر دو یار و همراه رسول الله (ص) را رحمت کند! سپس گفت: پیش از امروز شما کجا بودید؟ هدف از این سؤال در آن لحظات حساس و جنگ و گردآوری نیروهای مختلف یکی از این دو چیز بوده است و هرکدام که بود پیروزی این نیرنگ را در پی داشت و آن را به نتیجه رساند: یا زید از شیخین بیزاری می جست که بهترین دلیل برای قتل او به حساب می آمد، چرا که بدگویی از شیخین همواره دست آویز امویان و جانشینان شان برای مقابله با دشمنان بوده است؛ و یا از آنان بیزاری نمی جست و در نتیجه می گفتند چگونه است که از کسانی که حق ایشان را زیر پا گذاشته اند بیزاری نمی جوید؟! و در عمل چنین گفتند و این نیرنگ کارگر افتاد. این نیرنگ قوی ترین سلاح یوسف بن عمر حاکم کوفه بود که به کار بست» (حیدر، ١٤٢٢ق، ج ١، ص ١٩٢). درواقع، حاکم کوفه با بهره گیری از این روش اطرافیان زید را فریب داد و آنها را پراکنده ساخت. «وی همچنین برخی از جاسوسان خود را گماشت تا یاران زید را بشناسند» (طبری، ١٣٨٣، ج ٨، ص ٢٧٧).

سپاه زید از گروه های مختلف با نظرات، عقاید و سطح درک متفاوت تشکیل شده بود. قرار دادن جاسوسان و ستون پنجمی ها در بین سپاه برای شناخت راه حل هر چه بهتر جهت مقابله با زید بود. در نتیجه نیز استفاده از فریب با توجه به سادگی مردم و نداشتن اطلاعات کافی و همچنین پراکندگی عقاید بهترین روش برای در هم شکستن سپاه زید تشخیص داده شد که اتفاقا مؤثر واقع شد.

سؤال زید از پرسش کنندگان که شما تا کنون کجا بودید؟ نشان می دهد که آنها از سپاهیان وی نبوده و زید نیز این را به خوبی می دانسته و متوجه حیله و نیرنگ آنها شده است، اما در آن شرایط امکان پاسخ ندادن به آن سؤال را نداشته و در صورت هر گونه پاسخی نیز اوضاع به ضرر او و مطابق میل مخالفان پیش می رفت.

بر روی هم، خلفا برای شکست دادن مخالفان خود، به این نتیجه رسیده بودند که بهره گیری از عملیات روانی و تاکتیک ایجاد یا تلقین تضادهای مختلف از کارامدترین حربه به شمار می رود. از این رو، با القای درگیری میان اقلیت ها، قومیت ها و مذاهب مختلف سعی می کردند وحدت میان آنها را متزلزل سازند.

٦-٢. دروغ پردازی

عباسیان در ابتدای کار خود برای اینکه در بین مردم مقبولیت یابند از این راهکار بهره بردند. در این راه‏کنش معمولا «پیامی را که به هیچ وجه واقعیت ندارد بیان می کنند و مدام بر طبل تکرار می کوبند تا ذهن مخاطب آن را جذب کند» (سلطانی و هاشمی، ١٣٨٢، ص ٢٥).  بنی عباس از ناآگاهی مردم سوء استفاده می کردند. ناآگاهی مردم «از فرهنگ اسلام و قرآن بود لذا سفاح در اولین سخنرانی خود گفت: ما اهل بیت پیامبر (ص) هستیم که خداوند درباره آنها این آیه را نازل کرده است: «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب /٣٣). آری وقتی که این ظالمان و غاصبان می دیدند که مردم به دنبال اهل بیت هستند خود را اهل بیت معرفی می کردند و مردم هم می پذیرفتند. کسانی را هم که با آنها مخالفت می کردند از دم تیغ می گذراندند » (موسوی کاشانی، ١٣٧٣، ص ١٨).

بر این اساس، بنی عباس در آغاز سعی می کردند قیام خود را به اهل بیت نسبت دهند و چنین وانمود می کردند که به نفع اهل بیت کار می کنند و می خواهند انتقام خون های به ناحق ریخته اهل بیت را بگیرند. «اگرچه در ابتدا اسم خلیفه ای را که مردم را به سوی او فرا می خوانند معلوم نکرده بودند ولی شعارشان این بود که «الرضا من آل محمد» یعنی برای بیعت با شخص برگزیده ای از خاندان محمد(ص) قیام کرده ایم» (جعفریان، ١٣٦٩، ص ٤٠٨). مردم نیز که شیفته خاندان پیامبر بودند فریب سخنان عوام فریبانه عباسیان را خوردند و علیه حکومت بنی امیه قیام کردند، تا این که حکومت بنی امیه سقوط کرد و عباسیان که حکومت شان بسیار فجیع تر از بنی امیه بود روی کار آمد.

«شعاری که نشانۀ شناخت و حلقه ارتباط آنها به شمار می آمد لباس سیاه و علم سیاه بود. اینان رنگ پرچم خود را به اعتبار این که رنگ پرچم پیامبر سیاه بود و قصد آنان بازگشت به دین پیامبر است، یا به نشانه آن که قصدشان خونخواهی و سوگواری در عزای خاندان پیامبر است سیاه قرار دادند. شاید هم می خواستند خود را مصداق اخبار «ملاحم» معرفی کنند که طبق آنها پدید آمدن پرچم های سیاه از سوی خراسان نشانه زوال دولت جابران و تشکیل دولت حقه شمرده شده است» (ابن اثیر، ١٣٤٩، ج ٥، ص ٢٠٨؛ خطیب بغدادی ، ١٣٤٩، ج ١٠، ص ٢٠٧؛ ابن کثیر، ١٩٦٦م ، ج ١٠، ص ٦٧).

آنها سعی می نمودند تا با گفتن چنین دروغ های بزرگی مردم را فریب داده و به سمت خلفای عباسی جذب کنند. «ابومسلم خراسانی در خراسان مردم را بر ضد خلفای اموی ولی به نفع عباسیان تحریک می کرد. او با شعارهای اسلامی و خون خواهی از امام حسین (ع) و دفاع از حریم خاندان رسالت کاملا وانمود کرد که اگر پیروز شود زمام حکومت را به دست امامان اهل بیت (ع) خواهد سپرد تا آنجا که او را «امیر آل محمد(ص)» می خواندند (شهرستانی ، ١٣٢١، ج ١، ص ١٥٤؛ اشتهاردی ، ١٣٧٧، ص ٥٤٧).

عمال بنی عباس با گفتن چنین دروغ هایی سعی می نمودند تا به هدف خود برسند و درواقع با گفتن این سخنان ناصواب سعی می کردند تا راه رسیدن به حکومت و خلافت را برای خود هموار سازند. درواقع، دروغ پردازی یکی از قدیمی ترین تاکتیک های عملیات روانی است که در عصر امام صادق (ع) نیز توسط مخالفین به شکلی گسترده مورد استفاده قرار گرفت. بنی عباس سعی می نمودند با گفتن چنین دروغ هایی ذهن مردم را منحرف نموده و فریب دهند و با تکرار پیام هایی که هرگز حقیقت نداشت ذهن آنها را جذب نمایند و به این وسیله به هدف خود برسند.

٧-٢. الگوسازی

یکی از روش هایی که دشمنان برای مقابله با امام صادق (ع) در پیش گرفتند، الگوسازی بود. آنان سعی کردند در این روش اشخاصی را که مورد اعتمادشان بود به عنوان الگویی به جای امام صادق (ع) به مردم معرفی نمایند تا بدین طریق پیرامون ایشان را خالی کنند. آنان برای رسیدن به این هدف، از افرادی که مدتی شاگردی امام (ع) را کرده بودند بهره می بردند. آنان سعی می کردند این افراد را در برابر حضرت قرار دهند تا بر مسند فتوا و فقاهت بنشانند و مرجع قرار دهند. به این منظور مردم را به مفتیان وابسته به حکومت وقت یا فقیهان بی ضرر و سازش کار رجوع می دادند.

«زمام داران عباسی نیز با آن که در آغاز کار، شعار طرفداری و حمایت از بنی هاشم را دست آویز رسیدن به اهداف خویش قرار داده بودند، پس از آن که جای پای خود را محکم کردند همین برنامه را در پیش گرفتند. خلفای عباسی هم مانند امویان، پیشوایان بزرگ خاندان نبوت (ص) را که مکتب حیات بخش آنان مردم را شیفته و مجذوب خود ساخته و به آنان بیداری و تحرک می بخشیدند، برای حکومت خود خطری تلقی می کردند و از این رو کوشش می کردند به هر وسیله ای که ممکن است آنان را در انزوا قرار دهند» (پیشوایی، ١٣٧٧، ص ٤٠٠). به همین سبب سعی نمودند تا با مفتی تراشی به ویژه از میان کسانی که خود مدتی شاگرد امام (ع) بودند مردم را از پیرامون امام (ع) پراکنده سازند. واضح و مبرهن است که ابوحنیفه (حیدر، ١٤٢٢، ج ١، ص ٧٠) و مالک (حیدر، ١٤٢٢، ج ١، ص ٥٣) شخصا از محضر امام استفاده کردند و مالک بارها در مدینه به خدمت امام (ع) می رسید و از وجود ایشان استفاده می برد. با وجود این، منصور از آنها و به خصوص مالک در برابر امام (ع) استفاده کرد. «منصور دوانیقی به همین منظور مالک بن انس را فوق العاده مورد تکریم قرار می داد و او را مفتی و فقیه رسمی معرفی می کرد. سخنگوی بنی عباس در شهر مدینه اعلام می کرد که: جز مالک ابن انس و ابن ابی ذئب کسی حق ندارد در مسائل اسلامی فتوا بدهد» (ابن خلکان، ١٣٦٤، ج ٤، ص ١٣٥).

خلفا تمام تلاش خود را برای حذف مذهب جعفری انجام می دادند و از هیچ تلاشی فرو گذار نبودند. «هارون الرشید در این زمینه مالک را بسیار تعظیم کرد و گاه خود او در جلسه مالک می نشست و آداب مجلس او را رعایت می کرد و به فرزندان خود دستور می داد برای مالک احترام قائل شوند، همچنین برای شافعی احترام خاصی قائل شد» (مشایخی ، ١٣٩٢، ص ٤٣٣).

از آنجا که مرجع و الگوی مورد توجه مردم امام صادق (ع) بودند و اغلب فتاوا و روش ایشان هم سو با منافع خلیفه نبود، منصور سعی کرد تا الگویی را که مورد تأیید خودش بود و مطابق با ذوق و سلیقه او فتوا می داد به مردم معرفی کند. وی قصد داشت تا بدین ترتیب تنها مرجع رسمی فتوا را در شهر مدینه مالک و ابن ابی ذئب معرفی کند و در واقع با بهره گیری از روش های عملیات روانی مردم را از اطراف امام بر حق و صاحب اصلی فتوا پراکنده سازد. به همین منظور حکومت وقت با تمام امکاناتش به طرفداری از مالک، ترویج، تبلیغ وی و نشر فتاوای او پرداخت.

٨-٢. تألیف اجباری

از دیگر راه هایی که خلفا برای مقابله با امام صادق (ع) در راستای الگوسازی پیش گرفتند وادار کردن برخی علما و به خصوص افرادی که از شاگردان امام (ع) بودند بر نوشتن و تألیف کتاب بود. «منصور دستور داد مالک کتاب حدیثی تألیف کرده در اختیار محدثان قرار دهد. مالک از این کار خودداری می کرد، ولی منصور در این موضوع اصرار می ورزید. روزی منصور به وی گفت: باید این کتاب را بنویسی زیرا امروز کسی داناتر از تو وجود ندارد. مالک بر اثر پافشاری و اصرار منصور کتاب موطأ را تألیف نمود» (شریف قرشی، ١٣٨٦ ق، ج ١، ص ٩١).

«به دنبال این جریان، حکومت وقت با تمام امکانات خود به طرفداری از مالک و ترویج و تبلیغ وی و نشر فتاوای او پرداخت تا از این رهگذر، مردم را از مکتب امام صادق (ع) دور نگه دارد. منصور به مالک گفت : اگر زنده بمانم فتاوای تو را مثل قرآن نوشته به تمام شهرها خواهم فرستاد و مردم را وادار خواهم کرد به آنها عمل کنند» (ذهبی، ١٣٧٥ق، ج ١، ص ٢١٢؛ پیشوایی، ١٣٧٧، ص ٤٠١).  درواقع منصور می خواست تا با قرار دادن این کتاب ها و فتاوا به صورت گسترده در دسترس مردم ، آنها را از مراجعه به امام (ع) بی نیاز کند. با وجود همه این تلاش ها، هیچ یک از مراجع خودساختۀ حکومت نتوانستند جایگاه حضرت امام صادق (ع) را در بین مردم به دست آورند.

٩-٢. تحریم اقتصادی

از دیگر روش های عملیات روانی مورد استفاده عباسیان در عصر امام صادق (ع)، سیاست فشار اقتصادی بر مردم بود. از جمله سیاست های منصور عباسی، در مضیقه قرار دادن مردم بود. وی گمان می برد که این کار موجب وابسته شدن بیشتر مردم به او خواهد شد. البته وی از این طریق توانست ثروت کلانی را نصیب خود سازد. طبق نوشته برخی از مورخان مجموع اموالی که وی از این طریق جمع کرد بالغ بر هشتصد میلیون درهم می شد (رک : یعقوبی ، ١٣٦٢، ج ٣، ص ١٠٥).

او بر این باور بود که گرسنه نگه داشتن مردم، باعث می شود که آنان تنها به فکر گذران زندگی خود باشند و فرصت کافی برای پرداختن به مسائل سیاسی - اجتماعی را نداشته باشند. روایت ذیل شاهدی بر این مدعاست.

روزی منصور در حضور جمعی از خواص درباریان خود با لحنی زننده انگیزه خود را از گرسنه نگه داشتن مردم این گونه بیان کرد: «اعراب چادرنشین در مثال خود خوب گفته اند: که سگ خود را گرسنه نگه دار تا به طمع نان دنبال تو بیاید. یکی از حضار ناراحت شد و گفت : می ترسم شخص دیگری قرص نانی به این سگ نشان بدهد و سگ به طمع نان دنبال او برود و تو را رها کند» (شریف قریش، ١٣٨٦، ج ١، ص ٣٦٩).

البته این نابسامانی «در تمام قلمرو حکومت منصور بیداد می کرد، در این میان شهر مدینه بیش از هر نقطه دیگر زیر فشار و کنترل بود، زیرا مردم مدینه از روز نخست از نزدیک با سیستم حکومت اسلامی آشنایی داشتند هرگز حاضر نبودند زیر بار حکومت های فاسدی مثل حکومت منصور بروند و هر حکمی را به نام دستور اسلام نمی پذیرفتند» (پیشوایی، ١٣٧٧، ص ٣٩٦).

١٠-٢. به کارگیری فقهای درباری

باید به این نکته توجه داشت که حکومت در سرزمین های اسلامی با سایر ممالک تفاوت دارد و حاکم در سرزمین های اسلامی باید به دین و احکام اسلامی آگاه باشد. «دستگاه خلافت در اسلام از این جهت با دیگر دستگاه های حکومت متفاوت است که این فقط یک تشکیلات سیاسی نیست ، بلکه یک رهبری سیاسی - مذهبی است.

عنوان خلیفه برای حاکم اسلامی نشان دهنده همین حقیقت است که وی بیش و پیش از آن که یک رهبر سیاسی و معمولی باشد، جانشین پیامبر است و پیامبر نیز آورنده دین و آموزنده اخلاق. این حقیقت مسلم موجب آن شد که پس از نخستین سلسله خلفای اسلامی، زمامداران بعدی که از آگاهی های دینی، بسیار کم نصیب و گاه به کلی بی نصیب بودند، در صدد آن برآیند که این کمبود را به وسیله رجال دینی وابسته به خود تأمین کنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت خود این دستگاه را باز هم ترکیبی از دین و سیاست سازند. فایده دیگر به کارگیری این افراد برای خلفای وقت این بود که اینان طبق میل و فرمان زمامدار مستبد به راحتی احکام دین را به بهانه مصالح روز تغییر می دادند» (رک: پیشوایی، ١٣٧٧، ص ٣٦٦).

بدین ترتیب، حکام به این وسیله برای خود وجهه ای شرعی می ساختند و خیلی راحت نظرات ظالمانه خود را در قالب احکام روز به مردم تحمیل می کردند. در واقع این گونه مردم را نسبت به امام (ع) و شیعیان، بدبین می کردند.

١١-٢. جعل حدیث

از آنجا که مکتب امام صادق (ع) به عنوان بزرگ ترین دانشگاه اسلامی شهرت یافته بود، گروه های مختلفی از گوشه و کنار دنیا برای علم آموزی نزد امام (ع) آمده بودند و در کلاس های ایشان شرکت می کردند. «همه اینان در کیفیت دریافت و نیروی حفظ و صداقت و اخلاص نیت در یک سطح نیستند و چه بسا کسانی با نیت ناپاک در صدد تحریف کلمات برآمده باشند و برای بعضی مقاصد خود به عمد دروغ پرداخته و آنچه را حضرت نفرموده به ایشان نسبت داده باشند. کسانی مانند وهب بن وهب قاضی، معروف به ابا البختری که به دروغ پردازی معروف و مشهور بود» (خطیب بغدادی، ١٣٤٩، ج ١٣، ص ٤٧٤).

بزرگ ترین خطر برای جامعه اسلامی ، خطر جاعلان حدیث به شمار می رفت، زیرا مخالفین با نسبت دادن سخنانی به اهل بیت (ع)، باورهای نادرست را در میان مردم رواج می دادند. از طرفی گروهی نیز با جعل برخی اسناد و نامه ها به نام امام (ع) سعی می کردند منصور را علیه امام صادق (ع) تحریک کنند تا به این وسیله بتوانند به ایشان صدمه بزنند.

ماجرای نامه های جعلی شاهدی بر این مدعاست. «منصور یک بار محمد بن ربیع را نزد حضرت فرستاد و دستور داد تا حضرت را در هر حالتی که هست احضار نماید. به او گفت سراغ جعفر بن محمد (ع) برو. از دیوار خانه اش بالا برو و از در وارد نشو که فرصت کند وضعیت خود را تغییر دهد، بلکه از دیوار به داخل وارد شو و اوامر را اجرا

کن. محمد بن ربیع می گوید: او را در حال نماز یافتم. وقتی سلام نمازش را داد، گفتم: امیرالمؤمنین تو را احضار کرده اجابت کن. فرمود: مهلتی ده لباسم را بپوشم. گفتم: به هیچ وجه نمی توانم مهلت دهم. سپس او را به همان حال که بود نزد منصور آوردم.

وقتی چشم منصور به ایشان افتاد، گفت : جعفر، حسادتت و دشمنی ات را بر خانواده بنی عباس ترک نمی کنی. ایشان فرمود: به خدا قسم من هیچ کاری ندارم. در زمان حکومت بنی امیه که همانطور که می دانی با ما و شما بیش از همه دشمن بودند و هیچ حقی در این امر نداشتند، به خدا قسم هیچ ستمی به آنها نکردم و با آن همه ظلمی که به من کردند، هیچ آزاری از من به آنها نرسید. حال چگونه در حق تو ستم کنم؟ در حالی که تو پسر عمویم و نزدیک ترین خویشاوند من هستی. منصور چند لحظه ای سرش را پایین انداخت. سپس بالشی را که در کنارش بود بلند کرد و پرونده ای از نامه ها را بیرون آورد و به طرف ایشان انداخت و گفت: این نامه های تو به خراسان است که آنها را به پیمان شکنی دعوت کرده ای و به بیعت با خودت فرا خوانده ای . امام (ع) فرمود: به خدا قسم من این کار را نکردم و به قدری سنم بالا رفته که اگر می خواستم هم ، توان انجام آن را نداشتم... به خدا قسم اینها نه نامه های من اند و نه به خط و مهر من اند. منصور سرش را بلند کرد و گفت: به نظرم درست می گویی » (حیدر، ١٤٢٢ق ، ج ٢، ص ٢٠٢).

از بررسی این روایت دو احتمال برمی آید: ١- این نامه ها توسط گروهی که با مسلمین دشمنی داشته اند جعل شده تا با ایجاد تفرقه در بین مسلمانان به اهداف خود برسند؛ ٢- نامه ها توسط منصور و عواملش جعل گشته تا دلیل و بهانه کافی را برای به قتل رساندن امام (ع) به دست بیاورند و در برابر متعرضین عذری داشته باشند.

٣- نتیجه گیری

به علت حمایت گسترده مردم از امام صادق (ع)، مخالفان یارای مقابله نظامی با ایشان را نداشتند. به همین دلیل به برخورد پنهانی و استفاده از عملیات روانی و تبلیغاتی روی آوردند. آنها در این راستا تمامی ابزار و روش های عملیات روانی و تبلیغاتی را به کار گرفتند؛ از جمله به شکل گسترده ای تاکتیک فریب را به کار بردند. آنها با بهره گیری از فریب گفتاری ، دیداری و شنیداری سعی در فریفتن مردم داشتند. مخالفان امام (ع)، عده ای از مردم را به واسطه تشجیع و دادن صله و هدایای با ارزش ، ارعاب و ترساندن آنها به واسطه کشتن علویان و پیروان امام (ع)، دروغ پردازی و معرفی کردن خودشان به عنوان پیروان اهل بیت (ع)، معرفی الگوهای نادرست به مردم و نوشتن و ترویج کتب و رسالاتی در برابر کتب امام (ع) و یارانشان فریب می دادند و از اطراف امام (ع) دور می ساختند. معاندان حضرت، حتی با شایعه پراکنی نزد خلفا سعی در به خطر انداختن جان ایشان داشتند.

منابع

- ابن اثیر، علی بن محمد(١٣٤٩)؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت : دارالکتب العربی.

- ابن بابویه، محمدبن علی (بی تا)؛ عیون الاخبار رضا(ع)؛ ترجمه عبدالحسین وصالی و محمدباقر بهبود، تهران: بی نا.

- ابن خلکان، ابوالعباس احمدبن محمدبرمکی اربلی(١٣٦٤)؛ وفیات الاعیان؛ تحقیق احسان عباس ، قم: منشورات الرضی.

- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر(١٩٦٦م)؛ البدایه و النهایه؛ بیروت: مکتب المعارف.

- اشتهاردی، محمد(١٣٧٧)؛ سیره چهارده معصوم؛ تهران: مطهر.

- امین ، احمد (١٩٩٩)؛ ضحی الاسلام؛ قاهره: مکتبه الأسره .

- براتی، رضا(١٣٧٦)؛ مبانی نظری و عملی جنگ روانی؛ پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق (ع).

- بینا(١٣٨٦)؛ تبارشناسی و تحولات عملیات روانی و جنگ روانی؛ جنگ نرم ٤؛ تهران : مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران.

- پیشوایی، مهدی (١٣٧٧)؛ سیره پیشوایان؛ قم: مؤسسه امام صادق (ع).

- جعفریان، رسول (١٣٦٩)؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.

- جهشیاری، ابی عبدالله محمدبن عبدوس (١٣٥٧)؛ کتاب وزراء؛ قاهره: بی نا.

- حیدر، اسد(١٤٢٢ق)؛ الامام الصادق (ع) و المذاهب الاربعه؛ بیروت: دارالتعارف.

- خامنه ای، سید علی [مقام معظم رهبری ](١٣٨٣)؛ پیشوای صادق؛ تهران: نشر فرهنگ اسلامی.

- خطیب بغدادی، احمد بن علی (١٣٤٩)؛ تاریخ بغداد؛ بیروت: دارالکتب العربی.

- ذهبی، شمس الدین محمد(١٣٧٥)؛ تذکره الحفاظ؛ بیروت دارالإحیاء التراث العربی.

- سلطانی فر، محمد؛ هاشمی، شهناز(١٣٨٢)؛ پوشش خبری؛ تهران: انتشارات سیمای شرق .

- شهرستانی ، محمد بن عبدالکریم (١٣٢١ق)؛ ملل و نحل؛ بی جا: بی نا.

- شریف قرشی، محمدباقر(١٣٨٦)؛ حیات امام موسی بن جعفر؛ قم: اعتصام.

- شیرازی، محمد(١٣٨٠)؛ جنگ روانی و تبلیغات؛ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، چاپ دوم .

- طوسی ، محمدبن حسن (١٤١٤ق)؛ امالی؛ قم: دارالثقافه، تحقیق بخش دراساه الاسلامیه مؤسسه البعثه.

- طبری، محمد بن جریر(١٣٨٣)؛ تاریخ [تاریخ الرسل و الملوک ]؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر.

- عابدی، اکبر (١٣٨٢)؛ عملیات روانی از گذشته تا کنون؛ فصلنامه عملیات روانی، ش ٣، پاییز.

- فرشچی، علیرضا(١٣٨٢)؛ عملیات روانی و جنگ نامتقارن؛ فصلنامه عملیات روانی، سال اول، ش ٢، تابستان.

- قربانی گلشن آباد، محمد(١٣٩٠)؛ فرهنگ و تهاجم فرهنگی؛ تهران: انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ناجا.

- کلینی رازی، ابی جعفر محمد ابن یعقوب ابن اسحاق (١٣٧٥)؛ اصول کافی؛ ترجمه و شرح جواد مصطفوی، تهران: ولی عصر.

- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (١٣٦٠)؛ مروج الذهب؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده ، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

- مطهری، مرتضی (١٣٦٧)؛ سیری در سیره ائمه اطهار؛ تهران: انتشارات صدرا.

- مجلسی، محمدباقر(١٣٧٦)؛ تاریخ چهارده معصوم؛ تهران: انتشارات سرور.

- محدثی، جواد(١٣٧٧)؛ تاریخ سیاسی ائمه ؛ تهران: انتشارات مدرسه.

- محلاتی، مهدی (١٣٨٠)؛ کاربرد روانشناسی در عملیات روانی؛ فصلنامه ایده، ش ١.

- مفید، محمد بن محمد(١٤١٣ق)؛ ارشاد؛ قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.

- موسوی کاشانی، محمد حسن (١٣٧٣)؛ بر امام صادق و امام کاظم (ع) چه گذشت؟؛ قم: مؤلف.

- مشایخی، قدرت الله (١٣٩٢)؛ امام صادق (ع) چالش ها و راهکارهای عصر؛ قم: انتشارات انصاریان.

- یعقوبی، احمدبن اسحاق (١٣٦٢)؛ تاریخ یعقوبی؛ ترجمه محمدابراهیم آیتی ، تهران: شرکت انتشارات و فرهنگی.

 پی نوشت

[1] propaganda

[2] propagacieuon

[3] Ajitacieuon

[4] أيا‌ موقدا‌ نارا‌ لغيرک ضوء ها و يا حاطبا في غير حبلک تحطب

[5] متي کان اهل خراســان شــيعه لک انت بعثت ابامسلم الي خـراســان و انـت امرته بلبس السواد و هولاءالذين قدموا العراق انت کنت سبب قدومهم ... و هل‌ تـعرف‌ مـنهم احـدا

کلمات کلیدی
امام صادق ـ علیه‌السلام ـ  | 
لینک کوتاه :