گنجینه معارف

پیام برائت از مشرکین و تأکید پیام ابراهیمی

ندای رسمی پیامبر اسلام که فرمود: «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛ بیایید فرزندان ما بشوید، ما شما را به عنوان فرزندی قبول داریم! این تکرار همان پیام ابراهیمی است، چه اینکه پیام برائت از مشرکین هم تکرار و تأکید پیام ابراهیمی است؛ این ﴿وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ یا برائت از مشرکین از زمان خلیل خدا بود تا به زمان حبیب خدا رسید؛ هم آن پیام ابراهیمی الآن در مکه مطرح است، هم آن دعوت و طرح ابراهیمی هم اکنون از زبان اهل بیت شنیده می شود. روز عید قربان، یک پیام عمیق علمی برای ما دارد؛ آن مسئله ذَبح گوسفند که تمثیل و کنایه ای از تَضحیه و قربانی کردن نفس است.

منبع : javadi.esra.ir تعداد بازدید : 613     تاریخ درج : 1397/05/29    

هر مناسبتی ـ خواه زمانی باشد و زمینی، خواه به عنوان اعیاد زمانی باشد یا به عنوان سرزمین وحی که عدّه ای هم اکنون جزء حاجیان و معتمران و زائران کعبه هستند و «ضیوف الرَّحمان»[1]میباشند که برکت زمینی نصیبشان می شود ـ یک سلسله پیام های خاصّی دارد که گرچه از آن پیام ها همه بهره می برند، امّا بهره حوزویان و دانشگاهیان از این بهره ها بیشتر است. در روز پربرکت قربان که گفتند شما قربانی کنید، این از سنّت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود که حضرت اعلام کرد فرمود من پدر روحانی امّت هستم؛ با گذشت چند قرن همان ندا و پیام ابراهیمی را وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) اعلام کرد. این ندای رسمی پیامبر اسلام که فرمود: «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛[2] بیایید فرزندان ما بشوید، ما شما را به عنوان فرزندی قبول داریم! این تکرار همان پیام ابراهیمی است، چه اینکه پیام برائت از مشرکین هم تکرار و تأکید پیام ابراهیمی است؛ این ﴿وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ[3] یا برائت از مشرکین از زمان خلیل خدا بود[4] تا به زمان حبیب خدا رسید؛[5] هم آن پیام ابراهیمی الآن در مکه مطرح است، هم آن دعوت و طرح ابراهیمی هم اکنون از زبان اهل بیت شنیده می شود؛ فرمود بیایید فرزندان ما بشوید، ما شما را به عنوان فرزندی قبول داریم: «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ». اینکه می بینید وجود مبارک رسول گرامی سلمان را به عنوان عضوی از خاندان خود معرفی کرد و فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»،[6]این تکرار و تأکید پیام ابراهیمی است. در سوره مبارکه «ابراهیم» از زبان آن حضرت خدا اعلام کرد و فرمود بگو: ﴿فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی﴾؛[7] هر کس پیرو راه من باشد، از اعضای خانواده من محسوب می شود. این «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» حرف موسای کلیم است، حرف عیسای مسیح است و حرف ابراهیم خلیل است، چون اصل آن در بخش پایانی سوره مبارکه «حج» از زبان ابراهیم خلیل آمده است، فرمود: ﴿مِلَّةَ أَبیکمْ﴾ که این ﴿مِلَّةَ﴾ منصوب به «اغراء»[8]است؛ یعنی «خُذُوا مِلَّةَ أَبیکمْ إِبْراهیمْ»؛ دین پدرتان را بگیرید! معلوم می شود که ما فرزندان او هستیم! ﴿مِلَّةَ أَبیکمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ﴾؛[9] فرمود چرا دین پدرتان را نمی گیرید؟! چرا فکر و عقیدهٴ پدرتان را نمی گیرید؟! اگر برابر بخش پایانی سوره «حج» ما فرزندان خلیل حقّی هستیم که «خلیل من همه بت های آزری بشکست»،[10] هم اکنون فرزندان حبیب حقّ میباشیم، این پیام از زمان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) شروع شد که ﴿فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی﴾ و سوره مبارکه «ابراهیم» این جمله را به صورت رسمی از آن حضرت نقل کرد تا رسید به زمان حبیب خدا که فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»؛ الآن هم پیام رسمی وجود مبارک ولی عصر همین است که اگر کسی پیرو راه ما شد از خاندان ماست! توقّع ما این نباشد که تنها حضرت را ببینیم، چه بهتر که عضو خانواده آن حضرت شویم! این بیان نورانی وجود مبارک سیدالشهداء است که از رسول خدا(علیهما الصلاة) نقل کرده است که سعی کنید همّت بلند داشته باشید. آن طلبه ای که از ابتدا قصد او این است که پیش نماز شود، امام جماعت شود، امام جمعه و سخنران شود او همین مقدار درمی آید؛ امّا او اگر همان اول گفت مرجعیت برای من حداقل است، این شخص می تواند به جایی برسد. آن دانشجویی هم که در این فکر است تا بشود معلّم فلان روستا یا فلان شهر، او هم همین مقدار درمی آید؛ ولی اگر بگوید حدّاقل من این است که من استاد دانشگاه بشوم، حالا اگر نوآوری علمی و فنّی نداشتم حرفی نیست، ولی این حدّاقل و کفِ درس خواندن من است. این بیان نورانی سیدالشهداء است که فرمود همّت پَست محبوب خدا نیست، نظر پَست محبوب خدا نیست: «إِنَّ اللَّهَ [سبحانه و تعالی] یحِبُّ مَعَالِی الْأُمُورِ وَ یکرَهُ سَفْسَافَهَا»،[11] آدم این قدر پَست همّت که من هدفم این است که پیش نماز فلان جا بشوم؟! یا روضه خوان بشوم؟! یا استاد یا معلّم فلان شهر یا فلان روستا بشوم؟! اگر طلبه ای، باید بلندهمّت باشی! اگر دانشجویی، باید بلندهمّت باشی! گفت:

چو سَرو و سنبله بالاروش کن ٭٭٭ بنفشهوار سوی پست منگر[12]

سرِ بنفشه همیشه به طرف زمین است، امّا سرِ سرو همیشه بالاست. آدم این قدر پَست همّت می شود که مثلاً بگوید من درس بخوانم که معلّم شوم؟! یا شیخی درس بخواند که من امام جمعه شوم؟! «إِنَّ اللَّهَ [سبحانه و تعالی] یحِبُّ مَعَالِی الْأُمُور»؛ فکرهای بلند، همّت های بلند، ایده های بلند، نوآوری ها و فنّاوری های بلند، این را خدا داد! «وَ یکرَهُ سَفْسَافَهَا»، این بیان نورانی سیدالشهداء که مخصوص زمان و زمین نیست! فرمود شما همّت بلند داشته باش، هر چه نصیب شما شد، شد. تا جان داری درس بخوان! آدم دهان باز می کند و می گوید من فارغ التحصیل شدم و کتاب را می گذارد کنار؟! «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو».[13] تا نفس می کشیم درس و بحث، حالا هر چه شد؛ بقیه دیگر در اختیار ما نیست. ما تا نفس می کشیم با قلم و کاغذ و گفتن و نوشتن و فهمیدن و فهماندن باید کار داشته باشیم.

روز عید قربان، یک پیام عمیق علمی برای ما دارد؛ آن مسئله ذَبح گوسفند که تمثیل و کنایه ای از تَضحیه و قربانی کردن نفس است، این اصل اول میباشد. چون جریان قربانی از زمان خلیل حق(سلام الله علیه) بود، در جاهلیت این رواج داشت؛ منتها این ها این دین آسمانی را زمینی کردند، آن معرفت های تجریدی و شهودی را تجربی کردند و آن عقلی را حسّی کردند که وقتی قربانی می کردند، برای قبول این قربانی، این گوشت ها را به سینه دیوار کعبه با میخ آویزان می کردند که خدا قبول کند و خون های این قربانی را هم به دَر و دیوار کعبه می مالیدند که خدا قبول کند؛ این بخش از آیات قرآن در طَرد این حِس گرایی نازل شده است که فرمود چرا این کار را می کنید؟ دیوار کعبه را چرا آلوده می کنید؟ ﴿لَنْ ینالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکنْ ینالُهُ التَّقْوی مِنْکمْ﴾؛[14] مگر گوشت به خدا می رسد؟ مگر خون به خدا می رسد؟ تقوای این قربانی به «الله» می رسد! دیوار کعبه را آلوده نکنید، صحن کعبه را آلوده نکنید، گوشت را به مستمندان بپردازید و بین این ها توزیع کنید ـ به همسایگانتان و به مستمندان ـ بخشی هم برای خودتان، آنچه مقبول خداست تقواست نه خون! ﴿وَلکنْ ینالُهُ التَّقْوی مِنْکمْ﴾، این هم اصل دوم.

این بحث لطیف قرآنی که مربوط به قربانی است که فرمود تقوا به «الله» می رسد، تقوا یک مفهوم نیست که به «الله» برسد، چون مفهوم ذهنی که بالا نمی رود؛ تقوا هم یک مَلکه نفسانی است که تنها بالا نمی رود، اگر تقوا بالا می رود؛ یعنی مردان متّقی بالا می روند و این نِیل، بالاتر از صعود است که در آیات دیگر آمده است: ﴿إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ﴾،[15] نیل به مراتب بالاتر از صعود است! صعود یعنی بالا می رود، امّا می رسد یا نمی رسد؟ این کریمه دارد که می رسد، نِیل چیز دیگر است و صعود چیز دیگر است، پس ﴿إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ﴾ زیرمجموعه ﴿وَ لکنْ ینالُهُ التَّقْوی مِنْکمْ﴾ است؛ برابر این کریمه، تقوا به «الله» نائل می شود، البته آن مقام ذات که مصون است، پس تا آن جا که قُرب الهی قابل نِیل ممکنات است می رسد. وقتی تقوا نائل شد؛ یعنی متّقی نائل می شود، این مقرّب می شود و جزء مقرّبان خواهد بود؛ این کریمه سایه افکنِ بسیاری از آیات دیگر است. در بخشی از آیات قرآن کریم آمده است که انسانِ باتقوا، مردِ باتقوا، زنِ باتقوا، جامعهٴ باتقوا و ملّت باتقوا هرگز نمی مانند: ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ﴾،[16] تحریم و امثال تحریم برای مردان متّقی هیچ اثری ندارد! این آیه نمی گوید که اگر کسی تحریم کرد شما می مانید، می گوید اگر باتقوا باشید و رابطه تان را با خدا حفظ کردید هرگز نمی مانید؛ یعنی بیگانه نمی تواند راه را ببندد ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ﴾؛ این کریمه که فرمود ملّتِ باتقوا هرگز نمی ماند و فردِ باتقوا هرگز نمی ماند، این مشکلات اقتصادی و مشکلات سیاسی و مشکلات اجتماعی و مشکلات اخلاقی را حل می کند؛ اما این آیه آن بُرد را ندارد که ﴿ینالُهُ التَّقْوی﴾ شود، این یک. آیه سوره مبارکه «انفال» و آیه سوره مبارکه «بقره» هم این چنین است؛ در سوره «بقره» دارد: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللَّهُ﴾؛[17] شما باتقوا باشید خداوند تعلیمتان می کند و علمتان می دهد، به عنوان شرط و جزا نیست، بلکه دو جمله جدای از هم است؛ ولی این «قِران»[18] نشانه ارتباط تقوا و تعلیم الهی است ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللَّهُ﴾. لطیف تر از آیه سوره مبارکه «بقره» آن چیزی است که در سوره مبارکه «انفال» آمده است که فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً﴾؛[19] اگر شخص و جامعه ای باتقوا بود، هرگز در کارها نمی ماند و در نهایت قدرت فرق بین حق و باطل به او داده می شود و راهش را گُم نمی کند؛ حالا یا درون خود او یا از بیرون به وسیله راهنمایان. فرمود اگر کسی باتقوا بود، خدا برای او چراغی روشن می کند که بین حق و باطل، خیر و شرّ، صدق و کذب، حَسن و قبیح و در نهایت بین زشت و زیبا فرق بگذارد ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً﴾. همه این آیاتی که تلاوت شده زیر پوشش همان آیه سوره مبارکه ای است که مربوط به قربانی است، فرمود: ﴿وَلکنْ ینالُهُ التَّقْوی مِنْکمْ﴾، اگر تقوا این کمال را دارد که اوج بگیرد و به بارگاه الهی بار یابد، آن می تواند منشأ بسیاری از علوم شود که در سوره «بقره» است، علم «فارق» بین حق و باطل بشود که در سوره «انفال» است، حلّ مشکلات و راه خروجی را به انسان نشان دهد که در سوره «طلاق» است؛ این آیه از همه آن ها دارای رشد، شکوفایی و بلندای بیشتری است، فرمود تقوا به «الله» می رسد؛ یعنی جزء امور مقرّب خواهد بود، وقتی تقوا به «الله» می رسد، مردان متّقی هم میرسند؛ بهره ای که ما باید ـ حوزویان و دانشگاهیان ـ از این آیات بگیریم این است. ما در حوزه ها و دانشگاه ها این حرف را شنیدیم و باور هم داریم، از دیرزمان ـ حداقل چهار هزار سال ـ این حرف در حوزه ها و دانشگاه ها هست؛ قبل از میلاد مسیح بود تا الآن که «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»؛[20] اگر کسی حسّی را از دست بدهد، علم ناشی از آن حس را از دست داده است؛ اگر کسی نابینا بود، او دیگر علم مناظر و مرایا ندارد؛ ناشنوا بود، او دیگر علم آهنگ شناسی و صداشناسی ندارد. هر کسی حسّی را از دست داد، علم ناشی از آن حس را از دست خواهد داد «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»؛ این قبل از ارسطو بود، در زمان ارسطو شکوفاتر شد، الآن حداقل چهار هزار سال در حوزه ها و دانشگاه ها این اصل هست، پذیرفته شده است و اصل علمی هم است؛ اما رهآورد وحی این است: «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً». اگر کسی بی تقوا بود، علم ناشی از آن راه را، یعنی علمی که از آن راه باید به دست بیاید را از دست می دهد؛ این شخص کور است! این حرف تازهای است! اگر در سوره «بقره» به صورت ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللَّهُ﴾ آمده است و اگر در سوره «انفال» به عنوان ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً﴾ آمده است، این شرط و جزاست، ولو از آیه سوره «بقره» شرط و جزا استفاده نمی شود؛ ولی از این آیه شرط و جزا استفاده می شود؛ یعنی اگر تقوا داشتید فرق بین حق و باطل به شما داده می شود، پس «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً»، ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾. بعضی ها اصلاً راه خروج را نمی دانند، در کار دچار مشکل می شوند و خروجی آن را بلد نیستند. فرمود اگر باتقوا بودید در هیچ کاری نمی مانید و راه خروجی برای شما باز است؛ اولاً وارد کار حرام نمی شوید و ثانیاً اگر رخدادهایی شما را جمعاً در گودالی خواست دفن کند، آزادانه خارج می شوید. این «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً» حرف تازهٴ انبیاست. اگر کسی خواست از علوم و معارف وحیانی، علوم عقلی، علوم قرآنی و علوم روایی استفاده کند، شرط اوّل این است که وارسته باشد؛ همان طوری که آن اصل پذیرفته شده است و اصل علمی است که «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»، این جا هم این سخن پذیرفته شده و حق است که «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً». یک انسان ناپرهیزکار، آن علمی که مشکل او را حل کند در نهایت نصیبش نمی شود؛ همه این ها زیر پوشش آیه سوره مبارکه ای است که مربوط به عمل قربانی است که فرمود عمل قربانی آن قدر زمینهٴ تقرّب را فراهم می کند که این تقوا به «الله» می رسد؛ وقتی تقوا به «الله» رسید، متّقی یقیناً با این «الله» همراه است و جزء مقرّبین می شود. از بهترین فرصت ها همان قربانی کردن است؛ حالا اگر قربانی کردن گاو و گوسفند این همه فضیلت داشته باشد، قربانی کردن نفس چقدر فضیلت دارد؟! تَضحیه نفس، بالاتر از تزکیه نفس است. آن ﴿یزَکیهِمْ﴾[21] برای مراحل میانی است، اما این تَضحیه که آدم خودش را قربانی کند و جزء مقرّبین «الی الله» شود، این بالاتر از آن است.

برای همه و مخصوصاً جوان ها ـ چه حوزوی و چه دانشگاهی ـ این فضیلت هست که خودشان را به آسمان و زمین نفروشند، چه رسد به کارهای دیگر! کارهای دیگر را خدا تأمین می کند. اگر بگویند انسان بالاتر از مجموعه آسمان و زمین است گزاف نگفتند، چون روزی می شود که این مجموعه آسمان و زمین برچیده می شود: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ﴾؛[22]ولی بساط انسان برچیده نخواهد شد. اگر انسان بالاتر از مجموعه آسمان و زمین است، شایسته است که خود را ارزان نفروشد و این راه باز است. شما که الآن اسامی شریفتان را خواندند، از هر منطقه ای که باشید ـ چه شهر و چه روستا ـ غالباً از منطقه های شما مردان بزرگ برخاستند و حرف بلند جناب شیخ اشراق هم این است که ما تاکنون وقفنامه ای ندیدیم که خدا علم را برای مردم یک سرزمین خاص وقف کرده باشد،[23] این طور نیست! شما اگر غالباً شهرها و روستاهایتان را بررسی کنید، بزرگانی هم برخاستند، چرا شما نباشید؟! بنابراین فایده شرفیابی شما به کنار «مَضْجَع» ملکوتی کریمه اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین)، برای تصمیم گیری بالاست، حالا هر چه شد! همّت ما این باشد که این بار دین را به سنگینی بکشیم و جامعه را به مقصد برسانیم، حالا هر چه شد! به کمتر از این راضی نباشیم! کارهای پَست، همّت های پست و اهداف پست، این ها توراهی است و هیچ وقت هم خدای سبحان افراد را از همّت بلند قَدغن نکرده است که امیدواریم این ﴿ینالُهُ التَّقْوی﴾ ـ ان شاءالله ـ شامل حال همه بشود!

پی نوشت ها

[1] الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص189؛ «...أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلام سُئِل ‏... قِيلَ لَهُ فَلِمَ حُرِّمَ الصِّيَامُ أَيَّامَ التَّشْرِيقِ قَالَ لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِي ضِيَافَتِهِ وَ لَا يَجْمُلُ بِمُضِيفٍ أَنْ يُصَوِّمَ أَضْيَافَه‏».

[2] علل الشرائع, ج1, ص127.

[3] سوره حج, آيه27.

[4] سوره ممتحنه, آيه4؛ ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...﴾.

[5] سوره توبه, آيه1؛ ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾.

[6] عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج2، ص64.

[7] سوره ابراهيم, آيه36.

[8] لغتنامه دهخدا: اغراء [ اِ ] (ع مص )، آزمند گردانيدن به چيزي و تحريض کردن بر آن.

[9] سوره حج, آيه78.

[10] ديوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کَسم ديده بر نمی‌باشد ٭٭٭ خليل من همه بت‌های آزری بشکست».

[11] تاريخ يعقوبی، ج2، ص246؛ «و قيل للحسين: ما سمعت من رسول الله؟ سَمِعتُه يَقُول: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا».

[12] ديوان شمس، غزل1044.

[13] ديوان ملا هادي سبزواري, غزل150؛ «از باده مغز تر كن و آن يار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو».

[14] سوره حج, آيه37.

[15] سوره فاطر, آيه10.

[16] سوره طلاق, آيات2 و 3.

[17] سوره بقره, آيه282.

[18] لغتنامه دهخدا: قران [ق ِ] (ع مص ) مقارنه، يار کردن دو چيز را با هم.

[19] سوره انفال, آيه29.

[20] اساس الاقتباس, ص375؛ الجمع بين رأی الحكيمين، ص99؛ «و قد بيّن ارسطو في كتاب «البرهان» ان من فقد حسّا ما فقد فقد علما».

[21] سوره بقره, آيه129.

[22] سوره تکوير, آيه1.

[23] حکمة الاشراق، ص9؛ «فليس العلم وقفا علی قوم ليغلق بعدهم باب الملكوت و يمنع المزيد عن العالمين، بل واهب العلم...»

کلمات کلیدی
مکه  |  کفار  |  جهان اسلام  |  حج ابراهیمی  |  پیام برائت  |  حجاج ایرانی  | 
لینک کوتاه :