گنجینه معارف

بررسی نقش حضرت علی اکبر علیه السلام در حادثه کربلا با تاکید بر حقانیت قیام

در این مقاله ضمن بررسی شخصیت حضرت علی اکبر علیه السلام به تبیین نقش برجسته ایشان در حادثه بزرگ کربلا بر مدار موضوع حق، پرداخته شده است. اگرچه علی اکبرعلیه السلام فرزند ارشد امام حسین علیه السلام از نقش مهمی در جای جای این حادثه برخوردار است، اما گویی دغدغه اصلی او حق طلبی است. او، وقتی خود و خانواده ارجمند و دوستان خود را در آستانه مرگ حتمی می بیند، تنها با طرح یک سوال عمیق، متفکرانه و هوشمندانه از قهرمان اصلی کربلا یعنی پدر و امامش، حسین علیه السلام، همه نقش اساسی خود را به عنوان یک جوان حق جو به نمایش می گذارد و آن سوال مهم و بنیادین این است که «ای پدر، آیا ما برحقیم؟» نویسنده مقاله بر این باور است که فهم کلمه حق می تواند کلید و رمز شناخت شخصیت حضرت علی اکبر و بلکه شناخت دیگر شخصیت های این حادثه عظیم باشد.

منبع : پژوهش نامه معارف حسینی (آیت بوستان) » بهار 1397 - شماره 9 , حیدرنیا، محسن / گرامی، زهرا , استادیار و عضو هـیئت عـلمی گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه آراد اسلامی یادگارامام (شهر ری)، تهران، ایران/دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی یادگار امام (شهر ری)، تهران، ایران تعداد بازدید : 9412     تاریخ درج : 1397/06/25    

مقدمه

درک حقیقت حادثه کربلا و فـهم ژرفـای احوالات و انگیزه ها و رفتارهای قهرمانان این واقعه بزرگ، بسیار دشوار است. اما این بدان معنا نیست که نتوان تصویر و فهمی درست از این حادثه و کنش های عجیب و غیر معمول شخصیت های درگیر در آن، فـراچنگ آورد. یـکی از بـهترین و صحیح ترین راه ها در این باب، تـوسل بـه بـرخی از مفاهیم بنیادینی است که بتوان بر اساس آنها مبانی و معاییر محکمی برای تفسیر این حادثه استثنایی تاریخ اسلام به دست داد. مـفاهیمی چـون عـدالت، انسانیت، آزادی، کمال و... که در این میان به بـاور نگارنده این سطور، مفهوم بنیادین «حقّ» از اهمیت زیادی برخوردار است. مفهومی که به خوبی می تواند به مثابه تکیه گاهی برای غـور و تـأمل در ابـعاد مختلف این حادثه و به عنوان کلیدواژه تفسیر راستین نهضت امـام حسین (ع) و تبیین کننده نوع رفتار فداکارانه و ایثارگرانه ایشان و یاران بزرگوارش، به شمار آید. راستی سرّ این همه بـی باکی و آرامـش در بـرابر هجوم سیل مرگ و همه عواملش از تیغ و تیر و نیزه در چیست؟ چطور حسین (ع) در وانفسای ظـهر عاشورا با طمأنینه به نماز برمی خیزد؟! و چطور زینب در میان انبوهی از مکاره و مصایب هولناک، چیزی جز زیبایی نمی بیند! و چـگونه اسـت که علی اکبر(ع) با دلی فارغ بال و ذهنی آرام و قلبی مطمئن به نبرد در مـیان انبوه دشـمن می پردازد؟ آیا کلمه حق از چنان نیرویی برخوردار است که موجد چنین رفتارهایی غیر معمول باشد؟

آری، حـق و حـقیقت، چـنین نیروی دارد و این موضوعی است که حسین(ع) و اصحاب و اقوام و فرزندانش در صحنه عمل در کربلا به مـنصه ظـهور رسانده و قدرت خیره کننده حق و حق پرستی را نشان دادند و در این بین، علی اکبر(ع) حـقیقتاً نقش بـرجسته ای ایفا کرده است؛ زیرا او این معنا را در قالب پرسشی روشن آشکار می سازد و از پدر می خواهد پاسخی صـریح دهـد. او با طرح این پرسش، در واقع مخاطبان مکتب عاشورایی را به موضوعی بنیادین و اساسی در ایـن مـعرکه مـرگ و زندگی تنبّه می دهد.

بنابراین پرسش اصلی مقاله این است که نسبت موضوع بنیادین حق بـا حـادثه کربلا از یک سو و از سوی دیگر با علی اکبر چگونه است؟ و چگونه می توان مفهوم حـق را بـه عـنوان معیاری اساسی و اصلی برای تبیین و تحلیل حادثه کربلا و درک رفتار و شخصیت علی اکبر(ع) به کـار بست؟

روش تـحقیق

از آن جا که اساس تحلیل شخصیت علی اکبر(ع) در این مقاله بر حول محور حـق و حـق طلبی است، نخست به بررسی این مفهوم در آیات قرآن پرداخته و سپس با استفاده از منابع و مستندات تاریخی بـه روند تاریخی شکل گیری شخصیت علی اکبر(ع) و سرانجام به نقش ایشان در کربلا و تحلیل سـخنان ایـشان، به ویژه از منظر موضوع حق توجه خواهد شـد. بـنابراین عـمده ترین روش ما در تبیین شخصیت و نقش ایشان در کربلا، تـوصیف و تـحلیل داده های تاریخی با محوریت موضوع حق است. همین محوریت است که جهت و هـدف تـحقیق را نیز روشن می سازد و مقاله را از تـکرار مـکررات در باره حـضرت عـلی اکبر(ع) مصون داشته و می تواند برای مخاطبان مـتضمن نکاتی نوین و سودمند باشد.

به منظور رعایت نظم منطقی مقاله، مطالب مورد نظر در پنج قسمت مجزا مورد بحث قرار مـی گیرند:

الف) در باره حق؛

ب) در باره زندگانی و شـخصیت علی اکبر(ع)؛

ج) در باره نقش عـلی اکبر(ع) در کربلا؛

د) اشعاری که در باره علی اکبر(ع) سروده اند؛

هـ ) تحلیل شخصیت علی اکبر(ع).

1. حـق و اهـمیت بنیادین آن

موضوع حق بنیادی ترین مـوضوع بـشر اسـت که از دیرباز، هـیچ گاه اهـمیت خود را از دست نداده اسـت؛ بـلکه در اجتماعات امروزی بیش از پیش اهمیت یافته و روز به روز به دامنه و وسعت آن افزوده شده و ساحات بـی شماری را درنوردیده است. از همین روست که امروز نه تنها از حـقوق بـشر سخن مـی رود، حـقوق حـیوانات و حقوق طبیعت نیز مـطرح می شود؛ همان چیزی که در روایات اسلامی نیز فراوان به چشم می خورد.

1-1. حق در قرآن

در قرآن بـیش از سـیصد بار کلمه «حقّ» به شکل های مـختلف بـه کـار رفـته اسـت. اهمیت این مـوضوع در قـرآن از حیث شمار بالای استفاده از این واژه نیست، بلکه به نوع کاربرد آن بسته است که حق را به عـنوان مـحوری مـهم در فهم قرآن به عنوان کتاب توحید بـه شـمار آورده و درسـت از هـمین روست کـه حـق از صفات مهم خداوند بوده و بلکه در آیات زیادی، خداوند را همان حق دانسته است.[1] درست در همان حال، خلقت زمین و آسمان را نیز حق دانسته[2] و بدین سان کلمه حق بر خالق و مـخلوق اطلاق شده است.

در قرآن کریم، کلمه حق بر دیگر امور مهم و اساسی نیز اطلاق شده است. از جمله در مورد ارسال رسولان الهی و نزول روح القدس به سوی ایشان.[3] در همین راستا قتل رسـولان الهـی را تعبیر غیر حق می کند[4] و نزول آیات قرآن و کتب آسمانی،[5] عذاب ظالمان،[6] ثواب صالحان،[7] وزن در قیامت[8] وقصص انبیاء[9]، همه و همه حق اند. بنابراین حق، کلمه ای بنیادین و فراگیر به شمار می رود که مـی توان بـر اساس آن، جهان بینی توحیدی اسلام را تفسیر و تبیین کرد.

در قاموس لغات قرآن، در برابر واژه حق چنین آمده است:

اصل حق یعنی مطابقت و موافقت و حق به مـعنای ایـجاد کننده شیء است، به سـبب آن چه مقتضای حکمت باشد و از همین روست که در مورد خداوند گفته شده که هو الحق و حق نیز به معنای شیءای ایجاد شده است، به حسب آن چه مقتضای حکمت باشد. همچنین به معنای اعتقاد به هر چیزی که مطابق و مقتضی با ذات خـود آن چـیز است. از هـمین روست که می گوید بعث و حشر و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم حق است. و نیز به معنای فعل و قولی که در وقـت خود واجب باشد و یا احکامی که به مقتضای حال خود واجـب بـاشند. (مـفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه حق)

بنابراین حق به معنای هر چیزی است که درست و از اتقان و استحکام برخوردار بـاشد. از ایـن رو کلمه مناسب در تقابل با کلمه حق، چیزی جز باطل نیست. عرب به پارچـه مـحکم «ثـوب محقَّق» و نیز به شتری که به تازگی استحققاق حمل بار یافته باشد «حِقّه» می گوید (مـعجم مقاییس اللغة، ذیل واژه حق).

حتی مفاهیم مهمی چون عدالت و ظلم، روشنایی و ظلمت، زیـبایی و زشتی، با همه وسـعت مـعنایی خود می توانند در جنبه مثبت با کلمه حق و در جنبه منفی با کلمه مقابل حق، یعنی باطل توجیه شوند. اساساً مگر می توان بدون معرفت حق، مفاهیمی چون عدل و ظلم یا زیبایی و زشتی را ادراکـ کرد. وقتی می گوییم ظلمی واقع شده، یعنی امر حقی ضایع شده است. بنابراین مفاهیمی چون عدالت و ظلم تنها در پی درک و فهم حق قابل تشخیص اند. از همین رو در تعریف عدل گفته اند: «العدل اعطاء کل ذی حق حـقه».

از سـویی خداوند وعده داده است که حق را آشکار و محقق می سازد و باطل را محو می نماید.[10] قرآن کریم، از تلبیس حق به باطل و کتمان حق با وجود آگاهی به شدت نهی می فرماید[11] و به اهل کتاب تـأکید مـی کند که در دین خود به ناحق غلوّ نکنید.[12] به هر قاضی نیز دستور می دهد حکم به حق کند، اگر چه نبی خدا باشد.[13] همچنین خداوند کراهت داشتن نسبت به حـق را از نشانه های افراد بی ایمان و کافر مـی داند.[14] جـالب است که قتل - که از مـحرمات مـؤکد الهـی است - در جایی مانند قصاص ممکن است به صورت حق درآید[15] و یا وقتی گروهی از هدایت الهی سر باز می زنند، ضلالت و عذاب بـرایشان حـق مـی گردد. [16] حتی یکی از صفات روز قیامت «الحاقه»[17] است؛ بدین مـعنا کـه در این روز، حقیقت و کنه همه چیز آشکار می شود. به راستی این همه دامنه و سیالیت و شمول برای یک کلمه، مطلبی قـابل تـأمل اسـت.

1-2. چگونه حق در تحمل سختی ها تأثیر می گذارد؟

چنان که گذشت، حق در قرآن از اهـمیتی بنیادین و کلیدی برخوردار است. بنابراین دغدغه اصلی مؤمنان و سالکان طریق الهی و همه انبیا و اوصیا، آگاهی و اشعار به حـق و تـمسک بـه آن بوده است. هنگامی که این معنا برای ایشان مهیا می شد، مـی توانسته اند هـرگونه سختی و فشار سنگین را با جان و دل بپذیرند. در فرهنگ اسلامی تأمّل در بسیاری از ملکات اخلاقی اسلامی مانند صبر، تـوکل و... و مـفاهیمی چـون امربه معروف و نهی از منکر و جهاد و شهادت، خود تالی تلو مفهوم گوهرین و عـالی حـق اند. آیـا به کسی که در راه غیر حق کشته شده باشد، می توان عنوان باشکوه شهید را اعطا کـرد و آیـا کـسی که در راه باطل گام می نهد، می تواند به صفاتی چون صبر جمیل آراسته شود؟ جالب آن که در هـنگام ورود کـاروان امام حسین (ع) به کربلا، ایشان در اولین سخنان خود به روشنی به این مـوضوع اشـاره کـرده و می فرماید:

الا ترون الی الحق لایعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه مـحقا. (مـؤسسة البلاغ، 1414: 138 )

عجیب است که امام (ع) می فرماید در شرایطی که به حق عمل نمی شود و از بـاطل نهی نمی گردد، عرصه زندگی بر انسان واقعی و مؤمن راستین تنگ می شود و میل به مرگ و ملاقات الهی در او پیدا شده و مرگ را عـین حـق مـی داند. این جاست که فلسفه شهادت بر اساس حق قابل توجیه است. امام حـسین(ع) در جـایی دیگر نیز می فرماید:

 

سأمضی و ما بالموت علی الفتی

اذا ما نوی حقا و جاهد مسلما

 

یعنی در مسیر راه، بـرای جـوانمردی که در دل و نیتش حق باشد و چونان مسلمانی جهاد کند، مرگ چیزی نیست.(هـمو: 137). در ایـن جا نیز میان پذیرش و آسان گرفتن مرگ بـا حـقّ، رابـطه ای معقول مطرح می شود.

2. زندگانی علی اکبر(ع)

2-1. مـروری بـر زندگانی ایشان

علی اکبر(ع) بزرگ ترین فرزند امام حسین(ع) است که در یازدهم شعبان سـال 34 هـجری به روزگار خلافت عثمان در مـدینه مـتولد شد (مـقرم، بـی تـا: 267). مادر او لیلاست که از مادرش میمونه بـه بـنی امیه و از پدرش ابومره به خاندان بنی ثقیف می رسد. علی اکبر(ع) شباهتی عجیب به پیامبر خـدا(ص) داشـت. او را به عنوان محدث نیز ذکر کـرده اند. در معرکه کربلا همچون عـباس از نزدیکان و خاصان امام به شمار مـی رفت و در هـمه مخاطر این حادثه در کنار پدر حاضر بود. درباره سن و سال او در هنگام شهادت اختلاف نظر اسـت و عمر ایشان را از 18 تا 27 سال ذکـر کـرده اند. نیز درباره این که او عـلی اکـبر است یا علی اصـغر، مـورخان و عالمان شیعه اختلاف زیادی داشته اند. کنیه او ابوالحسن بوده و مع الوصف نسلی از او نمانده است(زرکلی، 1990: 4/277)؛ هـر چـند به اعتبار همین کنیه و نیز بـه اعـتبار این کـه در زیـارت نامه اش بـه عترت او اشاره شده، شـاید زمانی دارای فرزندی نیز بوده، اما از آن فرزند، نسلی باقی نمانده است (طبرسی، 1390: 345).

2-2. علی اکبر یا عـلی اصغر؟

در بـاره این که «اکبر» لقب امام زیـن العـابدین بـوده یـا لقـب علی اکبر شـهید، اخـتلاف زیادی میان محققان و مورخان و عالمان شیعه وجود داشته است. برخی از علمای مشهور شیعه چون شیخ مـفید (1413: 2/135)، مـحدث قـمی (1361: 195)، شیخ صدوق (بی تا: 2/306)، طبرسی (1422: 88)، ابن شهرآشوب (255) و مجلسی در بـحارالانوار (ج45)، بـر ایـن بـاورند کـه عـلی مقتول به کربلا فرزند لیلا، همان علی اصغر بوده و علی اکبر، امام سجاد، فرزند شهربانو است که پس از شهادت امام حسین( به عنوان امام چهارم به امـامت شیعیان رسید. اما برخی چون ابوالفرج اصفهانی و به ویژه ابن ادریس حلی صاحب کتاب فقهی السرائر، ضمن ذکر این اختلاف، وجه اول را باطل دانسته و با ردّ قول مفید و پیروانش تأکید دارد که علی مقتول، هـمان عـلی اکبر، فرزند ارشد امام حسین(ع) است و زین العابدین همان علی اصغر است (ابن ادریس، 1410: 1/654). ابن ادریس بحث درباره علی اکبر را در باب زیارت امام حسین(ع) مطرح کرده و توصیه می کند زائر باید پس از زیارت امـام حـسین(ع)، به زیارت فرزندش علی اکبر بپردازد. آن گاه اطلاعات بسیار مهم و جالبی در باره آن حضرت می آورد؛ از جمله تأکید بر این که ارباب نسب شناس، اکبر را لقب هـمین عـلی مقتول می دانند نه لقب زیـن العـابدین و نیز تصریح دارد که او اولین شهید از آل ابی طالب در روز عاشوراست.

همچنین ابن ادریس به نقد نظر شخی مفید می پردازد و قول او را مبنی بر این که علی مقتول به طف، ابـن الثقفیه یـا همان علی اصغر اسـت و عـلی اکبر همان زین العابدین پسر شاه زنان شهربانو دختر یزدگرد است، با اقوال نسب شناسان برجسته در تعارض می داند و تأکید می کند که در این باره باید به قول نسب شناسان و اصحاب سیر و تواریخ هـمچون زبـیر بن بکار در کتاب انساب و ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین و بلاذری و مزنی صاحب کتاب لباب اخبار الخلفا رجوع کرد؛ چنان که العمری النساء، این موضوع را در کتاب المجدی تحقیق کرده است(ابن ادریس، 1410ق: 1/654). ابـن ادریـس به ایـن اسناد بسنده نکرده و اسناد دیگری در اثبات نظر خود مبنی بر اطلاق لقب اکبر بر علی المقتول بـه کربلا ارائه کرده که در این مختصر جای ذکر آنها نیست. اما وی در پایـان بـحث خـود به نکته ای بسیار جالب اشاره می کند و آن این که اگر لقب اصغر را به امام سجاد(ع) بدهیم نقصانی بر امـامت او وارد نمی شود؛ چنان که علی بن ابی طالب نیز کوچک ترین فرزند ابوطالب بوده و نقصانی در امامت ایشان نیست. صـغیر بـودن زین العابدین نیز مانع از فرزنددار بودن او نبوده است؛ چرا که ایشان در حادثه کربلا، بیست و سـه ساله بوده و فرزندش محمد باقر، سه سال و چند ماه داشته است.

گویی ابـن ادریس می خواهد بگوید اصـرار کـسانی مثل شیخ مفید و پیروانش به این که زین العابدین علی اکبر است، شاید از این رو بوده که گمان می کرده اند صغارت امام سجاد(ع) بر امامت او نقصی وارد می کند و از این رو کوشیده اند علی مقتول به کربلا را علی اصـغر بدانند. بدین سان ابن ادریس تلاش دارد به این بحث خاتمه دهد. شاید هیچ کدام از محققان، علما و مورخان قدیم به اندازه وی این بحث را به این تفصیل مطرح نکرده باشند. محققان مشهور جدید همچون سید مـحسن امـین در لواعج الاشجان و علامه زرکلی در الاعلام قاموس تراجم، به لقب «اکبر» برای علی مقتول به کربلا تصریح کرده اند (امین، 1331: 169؛ زرکلی: 4/277).

2-3. میراث های شخصیتی خاندانی

نگارنده پیش تر در مقاله ای در باره حضرت ابوالفضل (ع)، بیان داشـت کـه انتقال خصلت های روحی و خُلقی و روی هم رفته ویژگی های شخصیتی از والدین به فرزندان، امری ثابت شده است. این انتقال کیفیات روحی و روانی، تقریباً پا به پای انتقال ژنتیک کمیات مادی و جسمی پیـش مـی رود. به دیگر سخن، همان طور که فرزندان از نظر چهره و اندام، شباهت های زیادی به والدین خود پیدا می کنند، از نظر خلقیات و رفتارها نیز مانندگی های بسیاری را از ایشان به ارث می برند. بنابراین در تـحلیل شـخصیت عـلی اکبر نیز مانند شخصیت عـباس نمی توان از ایـن موضوع غافل شد.

ابن سعد روایتی از نبرد علی بن الحسین (ع) دارد که در آن به وی لقب اکبر داده، نه اصغر و هم این که نام مادر او را به جـای لیـلا، آمـنه آورده است. به هر روی او در این روایت به مردی شـامی اشـاره دارد که به جهت قرابتی که علی اکبر با یزید داشته، خواستار امان دادن به اوست و علی اکبر وی را به سـختی و بـا ایـن جملات روشن پاسخ می دهد: «آگاه باش! به خدا قسم کـه خویشاوندی با رسول خدا شایسته تر است از دوستی با ابوسفیان » و آن گاه به آن شامی حمله کرد و این چنین رجز خواند:

مـن عـلی پسـر حسین پسر علی هستم. ما و خانه خدا سزاوارتریم به نبی اسـلام تـا به شمر و عمر سعد و عبیدالله حرام زاده.[18]

در این جا علی اکبر به صراحت تفاوت آشکار میان دو خاندان را بـیان کـرده و از ایـن که او را به خاندان ابوسفیان نسبت دهند، ابراز تنفر می کند. با این حال، سـخن مـعاویه دربـاره علی اکبر - که آن را ابوالفرج اصفهانی نقل می کند - مبنی بر این که علی اکبر، شجاعت را از بـنی هاشم و سـخاوت را از بـنی امیه و زیبایی را از بنی ثقیف به ارث برده، قابل تأمل است. انتساب این سخن به معاویة بن ابـوسفیان، جـای سخن دارد؛ اما صرف نظر از این که علی اکبر زیبایی خود را از بنی ثقیف گرفته یـا از بـنی هاشم، نکته مهم این است که جد پدری مادر ایشان، لیلی بنت ابی مره، صحابی محترم رسول الله، عـروة بـن مسعود ثقفی اهل طایف است که در روز حدیبیه، نماینده قریش و از کفار بود؛ ولی در سال نهم ایـمان آورد و قـوم لجوج خود طایف را به اسلام خواند و توسط ایشان به شهادت رسید. پیامبر(ص) در باره وی فرموده اسـت:

مـَثَل عروه مثل صاحب یاسین است که قوم خود را به خدا خواند، ولی او را کـشتند. (حـرانی، 1376: 483)

بـنا براین نمی توان وجود چنین صحابی گران سنگی را در سلسله نسب مادری علی اکبر، امری کم اهمیت به شـمار آورد.

2-4. شـبیه ترین مـردم به رسول خدا

علی اکبر(ع) بسیار زیباروی و در عین حال شبیه نبی اکـرم اسـلام(ص) بود. عبدالرزاق مقرم درباره زیبایی او آورده است:

 

و احسن منک لم تر قط عینی

و اجمل منک لم تلد النساء

 

(مـقرم، بـی تا: 267)

اما آن چه در مورد شـخصیت عـلی اکبر مورد اتفاق است، شباهت بـیش از حد وی از نظر جسمی و اخـلاقی و صـوت و لحنِ سخن گفتن، به رسـول گـرامی اسلام(ص) است؛ تا جایی که امام حسین (ع) در آخرین لحظاتی که علی اکبر(ع) بـه مـیدان نبرد می رفت، فرمود:

الهم اشـهد عـلی هـولاء فقد برز الیـهم اشـبه الناس برسولک محمد خـلقا و خـلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رویه نبیک نظرنا الیه.

عین همین عبارت را بسیاری دیگر از منابع قـدیم و جـدید، نیز آورده اند (مقرم، بی تا: 269؛ فتال نیشابوری، 1366: 309).

ایـن همه شـباهت بـه پیـامبر(ص)، علی اکبر(ع) را در کانون تـوجه خاص و عام قرار می داده و به طور طبیعی اقوام و دوستان و همه مردم، احترامی خاص برای او قـائل بـوده اند تا جایی که خود امام حـسین(ع) مـی فـرماید:

هـر گـاه دلمان برای دیـدار نبی خدا به تنگ می آمد به علی اکبر می نگریستیم.

2-5. علی اکبر محدِّث

ابوالفرج اصفهانی صاحب مقاتل الطـالبیین، در بـیانی کـوتاه در باب زمان ولادت ایشان که آن را در عصر خلافت عـثمان مـی داند، تـصریح مـی کند:

ایـن عـلی اکبر(ع) از جدش علی بن ابی طالب و از عایشه احادیثی ذکر کرده است که چون قصدم در این موضع چیز دیگری است، از آوردن این احادیث اکراه دارم. (اصفهانی، 1385: 53)

در میان دیگر مورخان و نسب شناسان، کـمتر کسی به این ویژگی ایشان اشاره کرده است. اما همین مقدار هم که ابوالفرج نقل می کند، نشانگر آن است که ایشان سخنانی از امیرمؤمنان و عایشه و دیگر اشخاص برجسته و سرشناس نقل مـی کرده و از آن جا که مورد احترام بوده و به امانت داری او اعتماد داشته اند، به روایات و احادیث منقول او توجه کرده اند.

3. کربلا و علی اکبر(ع)

عمده مورخان و مقتل نویسان، روایت های مربوط به علی اکبر(ع) را در صحنه های کربلا از ثعلبیه کـه در چـند منزلی نزدیک کوفه بوده است، پوشش داده اند. تقریباً از این منزل به بعد است که علی اکبر(ع)در چند صحنه مهم مطرح می شود. در این چـند صـحنه، سخنانی میان ایشان و پدر گرامی اش رفـته کـه مورد توجه مقتل نویسان و مورخان واقع شده و هرکدام از این سخنان می توانند به عنوان سندی راستین در بازشناسی شخصیت علی اکبر(ع) و نقش مهم ایشان در این حادثه و نیز حـق طلبی وی به شمار آیند.

اکـنون بـه تک تک این صحنه ها بر اساس مدارک مستند تاریخی پرداخته می شود.

3-1. خواب امام حسین(ع) و مباحثه علی اکبر(ع) با ایشان

ابن اعثم کوفی که سیر حرکت امام حسین را منزل به مـنزل بـیان می کند، از منزلگاه خزیمیه به بعد چنین گوید:

از آن جا برفتند تا به منزل ثعلبیه [19] فرود آمدند. گرمگاه روز حسین بن علی سر به بالین نهاد و ساعتی میاسود. بعد از آن بیدار شد و در غـایت اضـطراب اشک از دیـده جاری کرد. علی اکبر - پسر آن حضرت - پرسید: «ای پدر، جان من به فدای تو باد! هرگز مباد که چـشم تو بگرید؛ گریه از چیست؟» فرمود: «خواب دیدم سواری بیامد و به نزدک مـا ایـستاد و گـفت: ای حسین! شما در رفتن به جانب عراق شتاب می کنید و مرگ به عقب شما می تازد و به تعجیل می آید تـا شـما را به بهشت برد. پس دانستم که اجل ما نزدیک رسیده است». علی اکبر گـفت: «ای پدر، نه مـا بر حقیم؟» امیرالمؤمنین حسین(ع) فرمود: «بلی ما برحقیم و حق با ماست». علی اکبر گفت: «ای پدر، چون مـا بر حقیم از مرگ باک نباشد». امیرالمؤمنین حسین - رضی الله عنه - فرمود: «ای پسر، خوش دل کـردی مرا، خدای تعالی جـزای تـو خیر کناد ». (کوفی، 1372: 873)

طبری نیز عین همین مطلب را بیان می کند، جز این که محل خواب دیدن امام را در قصر بنی مقاتل دانسته که یک منزل بعد از ثعلبیه و نزدیک تر به کوفه بوده اسـت. این مورخ نامی، مباحثه و محاجه حق طلبانه علی اکبر با امام حسین (ع) را چنین آورده است:

چون امام از خواب بیدار شـدند، در اثـر خوابی که دیده بودند، دو یا سه بار کلمه استرجاع و تحمید یعنی «انا لله و انا الیه راجعون» و «الحمدلله» را تکرار کردند. علی اکبر می پرسد که چرا این کلمات را تکرار می کنند؟ امام وقتی خواب را تـعریف مـی کنند، علی اکبر روی به ایشان کرده و فرمود: یا ابتا! لا اراک سوءً، ا لسنا علی الحق؟ قال: بلی والذی الیه مرجع العباد. قال: یا ابت! اذاً لا نبالی و نموت محقین. فقال جزاک الله من ولد خیر ما جزی ولدا عـن والده. (طـبری، 1387: 5/407 و 408)

جالب است که علی اکبر بلافاصله پس از پاسخ پدر می فرماید: «پس در صورتی که برحق باشیم، ما را از مرگ چه باک که می میریم در حالی که برحقیم؟» در این فراز زیبا، علی اکبر مرگ برحق را مـطرح مـی کند؛ مـرگ برحق که ناشی از کشته شـدن بـرسبیل حـق است، نه تنها مکروه و دشوار نیست که عین حیات است و از همین روست که می تواند شهادت دهد؛ شهادت به حقایقی مهم که انسان های شـریف و بـزرگی چـون حسین و علی اکبر به همراه همه خانواده مـی توانند بـه راحتی هستی خود را فدای آن کنند؛ حقایقی چون شرافت انسانی، فضایل اخلاقی، دفاع از مظلومان، آزادی و آزادگی، مبارزه با ظالمان و فاسدان و تـبیین صـحیح و دقـیق آموزه های دینی. از این رو وقتی امام واکنش زیبای پسر جوان و بـرومندش را در استقبال از مرگ در راه حق می بیند، خشنود می شود و برای او بهترین دعایی را می کند که هر پدر ممکن است در حق فرزند خود نماید.

هـر جـوان سرشار از امیدها و آرزوهایی برای زندگی آینده خویش است؛ اما علی اکـبر بـه همراه پدر قدم در راهی نهاده است که ادامه آن چیزی جز مرگ نیست. راستی در این شرایط، تنها مـایه آرامـش و یـگانه مستمسکِ توجیه کننده برای پذیرش چنین مرگی زودرس، چه چیزی جز دفاع از حـق مـی تواند باشد؟ بـی حکمت نیست که بر سر چنین مرگ هایی تاج شهادت نهاده اند تا شکوه ایثار و فداکاری هـمیشه زنده بـماند.

3-2. مذاکره محرمانه امام حسین(ع) با عمر سعد و حضور علی اکبر(ع) در این مذاکره

به نظر مـی رسد در جریان حادثه کربلا و به ویژه هر چه روز عاشورا نزدیک تر می شده و خطرها و سختی ها شدت مـی یافته، عـلی اکـبر و عباس به عنوان دو یار معتمد ایشان، پیوسته همراه امام حسین بودند و در آن هنگامه های پرغوغا و هـولناک، چـشم از پدر برنمی داشتند و هر لحظه مترصد فرمان و دستور امام بودند. این موضوع خود مبیّن شـخصیت مـمتاز عـلی اکبر و عباس بن علی( در میان یاران آن حضرت است. هنگامی که شب تاسوعا فرا رسـید و وقـوع جنگ حتمی شد، اهل خیام شروع به نوحه و ناله کردند. امام بـه عـلی اکـبر و عباس دستور داد اهل خیام را آرام کنند (ابن طاووس، 1380: 132 ).

همان گونه که این دو بزرگوار، در ایجاد امید و آرامش خـانواده نقشی مـهم برعهده داشتند، از حیث مذاکره با دشمن نیز در مواقع حساس از خواص امام حـسین(ع) بـودند که نمونه آن، ماجرای مهم مذاکره محرمانه امام با ابن سعد است. ابن اعثم گوید:

عمر سعد بـا صـدو بیست سوار کنار فرات آمد، در حالی که همراه امام، عده ای از یاران ایـشان حـضور داشتند. امام حسین(ع) برای تأثیرگذاری بیشتر و انجام صـحبت خـصوصی با عمر سعد به یاران خود فـرمود دورتـر بایستند، به گونه ای که فقط عباس و علی اکبر با ایشان باقی ماندند. از آن طـرف همراهان عمر سعد دورتر ایـستادند و فـقط پسرش حـفص و غـلام او بـاقی ماندند. (کوفی، 1372: 794)

در این جلسه محرمانه و خـاص، امـام حسین(ع) عمر سعد را نصیحت ها کرد؛ اما تأثیری در وی نداشت. امام فرمود:

خدای تـعالی تـو را هلاک کند و روز محشر نیامرزد. امید دارم کـه به فضل باری تـعالی، از گـندم عراق نخوری. (همو: 795)

دو حادثه فـوق، مـیزان اهمیت نقش علی اکبر را در آن حوادث خطرناک و نیز میزان اعتماد امام به ایـشان را بـه خوبی نشان می دهد.

3-3. به مـیدان رفـتن عـلی اکبر(ع) و سخنان امـام(ع) در بـاره ایشان

در این که به مـیدان رفـتن علی اکبر(ع) پیش از شهادت عباس(ع) بوده یا پس از آن، اختلاف نظر است. دینوری و برخی دیگر، شـهادت ایـشان را پیش از شهادت عباس و برادرانش می دانند (دیـنوری، 1366: 303؛ ابـن طاووس، 1380: 151). به هـر روی، مـسلّم اسـت که به میدان رفـتن ایشان بعد از شهادت اصحاب امام حسین بوده است؛ گویی اصحاب و یاران اجازه نمی دادند فرزند امـام زودتـر به میدان شهادت برود. از سویی بـه نظر مـی رسد عـلی اکـبر همواره در این مـهلکه در کـنار پدر بوده و دوست داشته تا آخرین لحظات در کنار ایشان و مایه آرامش آن حضرت باشد؛ اما بعد از ظهر عـاشورا دیـگر کـسی جز زنان و کودکان و خانواده امام مظلوم، بـاقی نمانده بـود. در ایـن جا بـود کـه علی اکبر اذن میدان شهادت گرفت و امام اجازه فرمود. این صحنه، یکی از سوزناک ترین صحنه های این میدان بزرگ مبارزه و شهادت بود. امام حسین(ع) در این هنگام سخنی مهم ایراد فـرمود که به خوبی نمایانگر میزان قدر و ارزش علی اکبر درنزد ایشان است:

اللهم اشهد علی هولاء فقد برز الیهم اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رویة نبیک نظرنا الیـه فامنهم برکات الارض و فرقهم تفریقا و مزقهم تمزیقا و اجعل لهم طرایق قدداً و لاترض الولاه عنهم ابدا. فانهم دعونا لینصرنا ثم عدوا علینا یقاتلونا ثم تلا قوله تعالی: (ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عـمران عـلی العالمین). (مقرم، بی تا: 269)

دقت در سخنان فوق به خوبی نشان می دهد که چگونه امام با بیان موجز و محکم خود، میان قرآن و پیامبر و فرزندش عـلی اکـبر پیوند زده و در حالی که چنین فـرزند عـزیزی را به قربانگاه می فرستد، چگونه آن قاتلان بی رحم و بی مروت را مورد نفرین خود قرار می دهد.

3-4. رجز اول علی اکبر(ع)

پس از شهادت یاران امام حسین(ع) و ظاهراً در ابـتدای بـعد از ظهر عاشورا، اولین کـسی کـه از خانواده امام به میدان رفت علی اکبر(ع) بود. اکثر مورخان، رجزی را که علی اکبر به هنگام رفتن به میدان خواند آورده اند. اما ابن شهر آشوب به وجه بهتر و کامل تری آن را نقل کرده است. رجز متضمن مسائل بسیار مهمی است که تفاوت های شخصیتی علی اکبر را با دشمنان متبلور می سازد:

 

انا علی بن الحسین بن علی

من عصبه جد ابیهم النبی

 

نحن و بـیت الله اولی بـالنبی

و الله لا یحکم فـینا ابن الدعی

 

اضربکم بالسیف احمی عن ابی

اطعنکم بالرمح حتی ینثنی

طعن غلام هاشمی علوی[20]

 

(ابن شـهر آشوب، بی تا: 4/109 )

در انساب الاشراف با تأکید بر لقب علی بـه اکـبر و ایـن که مادرش زنی از بنی ثقیف بوده، رجز علی اکبر را چنین آورده است:

 

انا علی بن الحسین بن علی

انا و بـیت الله اولی بالنبی

من شمر و شبث و ابن الدعی

 

(بلاذری، 1417: 3/362)

مسعودی نیز شبیه به همین را نقل مـی کند:

 

انا علی بن الحسین بن علی

نحن و بیت الله اولی بالنبی

تالله لا یحکم فینا ابن الدّعی

 

(مـسعودی، بی تا:3/71)

چنان که پیش تر گفته شد، برخی از مورخان نیز مانند ابن سعد این رجـز را در پاسخ علی اکبر بـه امـان دادن مردی شامی دانسته اند که می خواسته با طرح خویشاوندی سببی علی اکبر با ابوسفیان، وی را از این مهلکه برهاند (ابن سعد، 1410: 5/471) و در این رجز، علی اکبر(ع) به ویژگی ها ی شخصیتی خود و تمایز بارز با دشمنان اشـاره ای مهم دارد و با تصریح به این که من فرزند حسین بن علی هستم و این که ما از گروه و خاندان نبی خدا هستیم و مقابل ما ابن دعی و حرام زاده ای قرار گرفته است، در واقع به خوبی دلیـل حـقانیت مبارزه و شمشیر کشیدن و نیزه زدن را بیان کرده و در یک کلام، وجهی منطقی برای کشتن و کشته شدن را مطرح می سازد؛ گویی همان استدلالی را می آورد که امام حسین(ع) در پاسخ به نامه یزید داد تا وجهی مـنطقی و دلیـلی به حق را برای بیعت نکردن بـا یـزید و شـروع نهضت کربلا نمایان سازد؛ آن جا کـه فـرمود:

ایها الامیر! انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و مهبط الوحی و بنا فتح الله و بنا یختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر، قـاتل النفس المـحترمة معلن بالفسق و مثلی لا یبایع مثله ولیکن نصبح و تـصبحون و ننظر و تنظرون ایّنا احقّ بالخلافة و البیعة. (طبری، 1408: 3/270؛ خوارزمی، بی تا: 1/185؛ ابن اعثم، 1372: 827 )

امام (ع) در این عبارت بسیار مهم تصریح دارد که گذشت زمـان نشان خـواهد داد کدام یک از ما نسبت به بیعت و خلافت برحقیم. در این جا نیز ایشان، منشأ حقیقی درگیری میان دو تبار فوق را حق و باطل می داند؛ تباری که از بیت رسول خداست و در محیط وحی و مـعرفت بـالیده، بـه دنبال حق است و تباری که از قتل نفس محرمه و افعال زشت واهـمه ندارد، باطل را می طلبد، گرچه روزی چند آن را به حق تلبیس نماید، بی خبر از آن که گذشت زمان، پرده از حقیقت بـرمی دارد و حـق را از بـاطل جدا می کند؛ زیرا این اراده و سنت الهی است که حق را آشکار می سازد و بـاطل را مـحو مـی کند.[21]

3-5. امان دادن به علی اکبر(ع) و واکنش تند او

یکی از سنت های عرب جاهلی، حمایت بی چون و چرا از قـوم و قـبیله خـویش است؛ چنان که در میان اعراب جاهلی همواره این سخن مشهور بود که: «انصر اخـاک ظـالماً أو مظلوماً». بر همین اساس می بینیم در کربلا عده ای به سبب خویشاوندی با مادر عـباس و عـده ای نیز به دلیل خویشاوندی با مادر علی اکبر، کوشیدند به این دو یار وفادار امام حـسین امـان دهند و به زعم خود، آنان را از مرگ برهانند؛ گویی هیچ درکی از عاطفه، عشق، مـعرفت و حـق طلبی کـه میان خانواده حسین(ع) موج می زد، نداشتند. اما واکنش علی اکبر نیز مانند عباس به ایـن امـان، بسیار تند و باشکوه بود و در رجزی حماسی، به خوبی مرزهای متفاوت حق و بـاطل مـیان دو خـاندان و تبار را که در دو سوی صف مبارزه ایستاده اند، روشن می کند و اندک شکی را در این باره باقی نمی گذارد.

ابـن سـعد در طـبقات خود عین داستان را آورده است:

دعا رجـل مـن أهل الشام علیَ بنَ حسین الأکبر و أمه آمنة بنت أبی مرة بن عروة بن مسعود الثـقفی و أمـها بنت أبی سفیان بن حرب فقال: إن لک بأمیر المؤمنین قرابة و رحما فإن شـئت أمـناک و امض حیث ما أحببت فقال: أما و الله لقـرابة رسـول الله( کـانت أولی أن ترعی من قرابة أبی سفیان. ثم کـر عـلیه و هو یقول:

 

أنا علی بن حسین بن علی

نحن و بیت الله أولی بالنبی

من شـمر و عـمر و ابن الدعی

 

(ابن سعد، 1410: 5/471)

بـه نظر می رسد رجـز مـشهور اول عـلی اکبر پس از این امان بوده باشد. هـر چـند در بسیاری از منابع، به این موضوع اشاره ای نشده است. باری، علی اکبر در پاسـخ آن مـرد شامی، به خانه خدا قسم مـی خورد که رعایت خویشاوندی بـا رسـول خدا(ص) سزاوارتر از رعایت خویشاوندی بـا ابـوسفیان است و با هجومی که به امان دهنده می برد، این رجز زیبا را می سراید کـه «مـنم علی پسر حسین پسر عـلی! بـه کـعبه قسم که مـا سـزاوارتریم به نبی خدا تـا بـه شمر و عمر وعبیدالله حرام زاده».

3-6. حملات شجاعانه ایشان به دشمن، غلبه تشنگی و دعای حسین (ع) در حـق وی

از جـمله موارد مورد اتفاق منابع در باره عـلی اکبر(ع) شجاعت وی و اسـتقامت و پایـداری و تـکرار حملات به دشمن اسـت؛ تا جایی که تعداد کسانی را که به دست ایشان کشته شدند را از چند نفر تا پنجاه و چـهار نفر (فتال نیشابوری، 1366: 309) و حتی تا عـدد مـبالغه آمـیز صـد و بـیست نفر نیز ذکـر کـرده اند (کوفی، 1372: 907). اما آن چه مسلم است این که علی اکبر، در اثر تکرار حملات و کثرت جنگ، به تـشنگی بـسیار شـدیدی دچار شد، تا جایی که نزد پدر آمـد و آب طـلبید. امـام فـرمود: «امـیدوارم شـب نکنی، مگر آن که جدت ر سول خدا تو را با جرعه آبی کامل سیراب نماید و پس از آن تشنه نشوی» (کوفی، 1372: 907؛ فتال نیشابوری، 1366: 309؛ مجلسی، 1364: 45 /47). در این هنگام علی اکبر مرگ را نزدیک مـی بیند، اما باز در راه حقی که با تمام وجود آن را دریافته است، با احساسی سرشار از عزتمندی و غرور به سویش می رود؛ مرگی که برحق است و موجب دیدار با رسول خداست سبط نبی اکرم، یـعنی پدر بـزرگوارش، وعده نوشیدن آب از جدش رسول خدا را به او داده است. او که حسین، جهاد او، راه او و مرگ در این راه را حق می داند، این وعده امام را نیز برای لقای رسول الله(ص) حق می دانست و شتابان به میدان رفت و با رجـزهایی دیـگر، اوج شکوه جوانی حق جو و حقیقت طلب را در آخرین لحظات حیات خود به نمایش گذارد.

3-7. آخرین رجز علی اکبر(ع)

وقتی علی اکبر(ع) برای آخرین بار بـا پدر خـداحافظی کرد و با وعده سیراب شـدن بـه دست جدش رسول خدا برای چندمین بار وارد نبرد شد، رجزی خواند و به نحوی زیبا موضوع حق را به باز هم برای آخرین بار و از زاویه ای دیـگر مـطرح کرد:

 

الحرب قد بـانت لهـا حقائق

و ظهرت من بعد ها مصادق

 

والله رب العرش لانفارق

جموعکم او تغمد البوارق

 

(ابن شهر آشوب، بی تا: 4/109)

 علی اکبر در این فراز مهم و در این مرحله آخر از حیات ظاهری خود، به نکته بـسیار مهمی اشاره می کند و آن این که میدان های سخت و از جمله جنگ است که موجب می شود مرزهای ملبس شده حق و باطل از یکدیگر تمیز شوند. در این آوردگاه مرگ و زندگی است که جوهر انسان ها ظاهر مـی گردد و حـقیقت هر کـس و میزان وفاداری و معرفت و شجاعتش جلوه گر می شود. در این جاست که مردان حقیقی تا آخرین قطره خون پایداری کـرده و بر حقیقت راهی که برگزیده اند، با خون خود گواهی می دهند. از هـمین روست کـه عـلی اکبر به رب عرش قسم می خورد که از جمع شما دشمنان با همه کثرتشان، تا زمانی که شمشیرها در نیام فـرو نرفته باشند، پس نمی کشد.

3-8. تکه تکه شدن ایشان به دست دشمن

همه کـسانی کـه دربـاره علی اکبر مطلبی نوشته اند، در این که وی با نیزه مرة بن منقذ عبدی مجروح شد و از اسـب بر زمین افتاد و نیز این که بعد از افتادن از اسب، مورد محاصره دشمن قـرار گرفته و بدن شریفش تـکه تکه شـده، اتفاق نظر دارند (دینوری، 1366: 303؛ ابن جوزی، 1412: 5/340؛ ابن شهر آشوب، بی تا: 4/109؛ طبرسی، 1390: 345).

در این صحنه هاست که انسان به فکر فرو می رود که حق تا چه میزان ارزش دارد چنین انسان های شریفی این گونه در راه آن، طعمه تـیغ و معروض نیزه ها شوند و بدن های پاکشان قطعه قطعه گردد؛ در این جاست که سرّ و فلسفه این همه توجه قرآن به حق، روشن می شود.

3-9. سخنان و دعای های امام حسین(ع) پس از شهادت علی اکبر(ع)

امام حسین(ع) با مـشاهده ایـن صحنۀ رقت بار و هولناک فرمود:

علی الدنیا بعدک العفا. (ابن شهرآشوب، بی تا: 4/ 109 )

در المنتظم نیز این صحنه چنین روایت شده که امام فرمود:

قتل الله قوما قتلوک یا بنی علی الدنیا بـعدک العفا. (ابن جوزی، 1412: 5/340)

این که امام خطاب به نعش فرزندش می فرماید: «بعد از تو خاک بر سر این دنیا» یا این تعبیر که «خدا بکشد قومی که تو را کشتند»، ناشی از عـظمت جـایگاه علی اکبر در نزد پدر است. در همین هنگامه بود که زینب در حالی که فریاد می زد: «یا اخاه! یا ابن اخاه»، خود را به ایشان رساند و روی علی اکبر افتاد (همو؛ طبرسی، 1390: 346).

برخی از شـعرا زبـان حـال حسین را در این لحظات چنین وصـف کـرده اند کـه خطاب به نعش تکه تکه شده فرزندش می فرماید:

 

یا کوکبا ما کان اقصر عمره

و کذالک عمر کواکب الاسحار[22]

 

(راغب اصفهانی، 1372ش: 4/265 ذیـل واژه مـوت)

4. بـرخی اشعار در باره علی اکبر(ع)

شاعران بسیاری علی اکبر(ع) را مـدح کرده و در رثای ایشان سخن هایی عالی گفته اند که این خود نشان از عظمت شخصیت این جوان برومند شهید در کربلا دارد. مقرم - از مـحققان مـعاصر - در مـقتل الحسین خود بسیاری از این مراثی و مدایح را آورده است. از قدما ابوالفرج اصـفهانی و ابن ادریس اشعاری را از ابوعبیده و خلف الاحمر

چـنین نقل کـرده اند:

چشمی را نخواهی یافت که مثل او را دیده باشد؛ اگرچه صاحب آن چشم بـه سان پوشـندۀ کفش یا حیوان صاحب نعل (گورخر) همه جا را زیر پای نهاده باشد. به جای گوشت مـی جوشد تـا پخـته شود، اما چون پخته شد، بر خورنده، خشم نمی گیرد. هنگامی که آتـش بـر او شـعله کشد، او نیز از شرف ذاتی خود آن آتش را برمی افروزد، تا جایی که شیر ژیان و هر زنده بـی لیاقت از دیـدن آن آتش درمانده می شود. و مراد من از این فرد، همان مرد سخاوت پیشه و صاحب نام، علی اکبر فـرزند لیـلاست؛ پسر دختری صاحب خیر و برکت زمین و آسمان؛ همو که دنیا را به جای آخـرت بـرنگزیند و حـق را به باطل نفروشد.[23]

از جمله مسائل مهم که در اشعار مربوط به توصیف علی اکبر باید مـورد تـوجه قرار گیرد، این است که به نظر می رسد ایشان وارث تمامی صفات عالی و مـکارم اخـلاقی بـلندی بوده که هر کدام را از یکی از اجداد کرام خود به ارث برده است.

 

ورث الصفات الغر و هی تـراثه

مـن کل غطریف و شهم اصید

 

فی بأس حمزه فی شجاعه حیدر

بأبا الحـسین و فـی مـهابه احمد

 

و تراه فی خلق و طیب خلائق

وبلیغ نطق کالنبی محمد

 

(مقرم، بی تا: 268)

در این مدیحه نیز عـلی اکـبر وارث صولت حمزه و شجاعت علی و حسین و هیبت و صورت و اخلاق و بلاغتِ نطق پیامبر( مـعرفی شـده است.

5. نتیجه گیری

از آن چه گـفته شـد به خوبی می توان شخصیت اثـرگذار عـلی اکبر(ع) را در صـحنه های مـهم و حـساس کربلا ملاحظه کرد. بی تردید ایـفای چـنین نقشی از ایشان، نمی تواند با تربیت خانوادگی، حسب و نسب و افکار و شخصیتش بی ارتباط بـاشد؛ چـنان که او در اشعار و رجزهای خود این موضوع را بـه روشنی مطرح می نماید.

نکته مـهم و اساسی که باید در تحلیل نقش و شـخصیت علی اکبر(ع) در کربلا بدان توجه داشت، این است که ایشان جزئی از کل ایـن داسـتان مبارزه حق و باطل است. او در مـیدانی پایـ نهاده که به مـعنای حـقیقی، صحنه تقابل حق و بـاطل اسـت. امام حسین(ع) با شخصیت نورانی خود، میدانی استثنایی در تاریخ مبارزات حق و باطل برپا سـاخته کـه در این میدان، نه تنها خود، بلکه اصـحاب، یـاران، خویشان، فـرزندان و خـانواده اش نیز در کسوت حق طلبی در کنار او، آن مـصیبت های گران را تحمل می کنند. امام حسین(ع) در هر مناسبتی که با لشکر مقابل خود، سخن می گفت، بـر ایـن مطلب مهم صحه می گذارد.

جهت گـیری عـلی اکبر(ع) نیز نمی تواند خارج از چارچوبی بـاشد کـه پدر و امام وی اساس آن را ترسیم کرده است؛ چنان که از بررسی سخنان علی اکبر در صحنه هایی که ذکر آنها رفت، بـه خـوبی فـهمیده می شود ایشان بیش از هر کس دیگری از یـاران و خـاندان امـام حـسین(ع) بـه مـوضوع مهم حق تنبه می دهد.

منابع

- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی (1412ق)، المنتظم، تحقیق: عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه.

- ابن سعد، محمد بن سعد کاتب واقدی (1372ش)، الطبقات الکبری. ترجمه مـحمود مهدوی دامغانی. تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه.

- ابن طاووس، علی بن موسی (1380ش)، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه: میرابوطالبی، تصحیح: فارس تبریزیان، قم، نشر ما.

- ابن قتیبه، ابومحمد بن عبدالله بن مسلم دینوری (1410ق)، الامـامة و السـیاسة (تاریخ الخلفاء)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول.

- اربلی، علی بن عیسی (بی تا)، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ترجمه و شرح: علی بن حسین زواره ای، تصحیح: ابراهیم میانجی، تهران، انتشارات اسـلامیه.

- ازدی کوفی، ابومخنف لوط بن یحیی (1380ق)، وقعة الطف، ترجمه: جواد سلیمانی، تحقیق: محمد هادی یوسفی غروی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم.

- اصفهانی، ابوالفرج عـلی بـن الحسین (1385ق)، مقاتل الطالبیین (فرزندان آل ابـی طالب)، تـحقیق و تقدیم وإشراف: کاظم المظفر، نجف اشرف، منشورات المکتبة الحیدریة و مطبعتها، چاپ دوم.

- امین، سید محسن عاملی (1331ق)، لواعج الاشجان. صیدا.

- بلاذری، احمدبن یحیی بن جابر (1417ق)، انساب الاشـراف، تحقیق: سهیل زکار، ریـاض، بـی نا.

- حرانی، ابن شعبه (1376ش)، تحف العقول، ترجمه: پرویز اتابکی، تهران، فرزان فر.

- حلی، ابن ادریس محمد بن احمد (1410ق)، السرائر الحاوی لتحریر لفتاوی و المستطرفات، تصحیح: حسن بن احمد موسوی و ابن مسیح، قم، انتشارات جامعه مـدرسین.

- خـوارزمی، موفق الدین بن احمد مکی (بی تا)، مقتل الحسین(ع)، تحقیق: محمد سباوی، قم، انتشارات مکتبة المفید.

- دینوری، احمد بن داود (1371ش)، الاخبار الطوال، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، چاپ چهارم.

- زرکـلی، خـیرالدین (بی تا )، الاعـلام قاموس تراجم، بیروت، دارالعلم للملائین، چاپ نهم.

- صدوق، محمد بن علی (بی تا)، الخصال، ترجمه: مرتضی مدرس گـیلانی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات چاویدان.

- طبرسی، فضل بن حسن (1390ش)، اعلام الوری (زندگانی چـهارده مـعصوم )، ترجمه: عزیزالله عطاردی قوچانی، تهران، اسلامیه.

- طبرسی، فضل بن حسن (1422ق)، تاج الموالید، بیروت، دارالقاری.

- طبری، ابوجعفر مـحمد بـن جریر (1387ق)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم.

- طـبری، مـحمدبن جـریر (1375ش)، تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم.

- فتّال نیشابوری، محمد بن حسن (1366ش)، روضـة الواعظین، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.

- قمی، ابن قولویه (1377ش)، کامل الزیارات، تـرجمه: سید محمدجواد ذهنی، تـهران، پیـام حق.

- قمی، حسن بن محمد بن حسن (1361ش)، تاریخ قم، ترجمه: حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی، تحقیق: سید جلال الدین تهرانی، تهران، انتشارات توس.

- کوفی، ابن اعثم (1372ش)، الفتوح، ترجمه: محمد بن احـمد مستوفی هروی، تحقیق: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.

- مجلسی، محمدباقر (1364ش)، بحارالانوار، تهران، اسلامیه.

- مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین (بی تا )، مروج الذهب، بیروت: دارالفکر.

- مفید، محمد بن محمد (1413ق)، الارشـاد، تـصحیح: موسسه آل البیت(ع)، قم، کنگره شیخ مفید.

- مقرم، عبدالرزاق (بی تا)، مقتل الحسین، بیروت، مؤسسة الخرسان للمطبوعات.

- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح (بی تا)، تاریخ یعقوبی، بیروت، داربیروت للطباعة و النشر.

پی نوشت ها

[1]  (فَذَلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمُ الْحَقّ( (یونس/ 32)؛ (قُلْ إِی ‌‌وَ‌ رَبِّی أَنَّهُ لَحَقّ( (یونس/ 53).

[2] (هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقّ) (انعام‌/73‌).

[3] (قـُلْ‌ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مـِن رَّبـِّكَ بِالْحَقِّ) (نحل/ 102).

[4] (وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ) (آل عمران/181‌).

[5] (إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ) (نساء/105).

[6] (كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ) (ق/14‌).

[7] (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ‌) (یونس‌/55).

[8] (وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) (اعراف/8).

[9] (إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحـَقُّ) (آل عـمران/62).

[10] (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ) (انفال/ 8).

[11] (لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ‌ بِالْبَاطِلِ‌ وَتَكْتُمُونَ‌ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (آل عمران/71).

[12] (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ‌ الْحَقِّ‌( (مائده/ 77).

[13] (يَا دَاوُدُ ... فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بـِالْحَقِّ) (ص/26).

[14] (وَلكِنَّ‌ أَكْثـَرَكُمْ‌ لِلْحـَقِّ كَارِهُونَ) (زخرف/ 78‌).

[15] (وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ) (اسراء/ 33).

[16] (فَرِيقاً هَدَى‏ وَفـَرِيقاً حـَقَّ عـَلَيْهِمُ‌ الضَّلَالَةُ‌) (اعراف/ 30).

[17] (الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ وَمَا‌ أَدْرَاكَ‌ مَا‌ الْحَاقَّةُ‌) (حاقه‌ / 1 - 3).

[18] دعا رجل من أهل الشام. علی بن حسین الأكبر و أمه. آمـنة بـنت أبی‌ مرة‌ بن عروة‌ بن مسعود الثـقفی. و أمـها بـنت أبی سفیان بن حرب فقال: إن لك بأمیر المـؤمنین قـرابة و رحما فإن‌ شئت أمناك و امض حیث ما أحببت فقال: أما و الله لقرابة رسول‌ اللهـ‌( كانت‌ أولى أن ترعى من قرابة أبی سـفیان. ثـم كر علیه و هـو یـقول: أنا علی بن حسین بن ‌‌علی‌ نحن و بـیت الله أولى بالنبی‏ من شمر و عمر و ابن الدعی (ابن سعد، 1410‌: 5/471‌).

[19] ثعلبیه میان شقوق و خزیمیه قرار داشت. در معجم البلدان یاقوت‌، نامی‌ از ثعلبیه نیامده است.

[20] منم‌ علی، پور حسین، پور علی، از تباری که جدشان رسول خداست. ماییم که به خانه خدا قسم نسبت به پیامبر سزاوارتریم و به خدا قسم‌ که‌ چونان حـرام‌زاده‌ای نمی‌تواند بر‌ ما‌ حکم براند. پس در حمایت پدرم شمشیر بر شما می زنم و چنان نیزه را میان شما به کار می‌برم تا کج شود. و این ضربه‌ای است از جوانی از تبار هاشم‌ و علی‌.

[21] (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ) (انفال/ 8).

[22] ای ستاره! آه که چه کم بود عمرت، به سان عمر‌ ستارگان‌ سحرگاهان‌!

[23] قیلت فی علی بن الحسین الأكبر، المقتول بكربلا:

لم تر عین نظرت مثله

من محتف‌ یـمشی‌ ولا ناعل

یغلی نئ اللحم حتى إذا

انضج لم یغل على الآكل

كان إذا‌ شبت‌ له‌ ناره

یوقدها بالشرف القـابل

كیما یـراها بائس مرمل

أو فرد حی لیس بالآهل

أعنی ابـن لیـلى ذا‌ السـدا‌ والندا‌

أعنی ابن بنت الحسب الفاضل

لا یـؤثر الدنیا على دینه

ولا یبیع الحق‌ بالباطل‌

(ابن ادریس، 1420: باب زیارت؛ اصفهانی، 1385: 53)

 

کلمات کلیدی
حق  |  کربلا  |  علی اکبرعلیه السلام  |  امام حسین (ع)  | 
لینک کوتاه :