گنجینه معارف

شهید مدرس در آینه تاریخ

هر سال، در آستانه فرا رسیدن 20 شهریور آنچه به خاطر یک ایرانی می رسد سقوط سرسلسله پهلوی است که دوران فرمانروائی اش بر ایران بیش از 15 سال طول نکشید. از زمان به قدرت رسیدن رضاخان حتی زمانی که وی وزیر جنگ و سردار سپه بود، همیشه نام او را بدون نام مردی که در مبارزه با وی و ظلم و ستم هایش یدی بس طولانی داشت، بی معنی می بینیم. رضاخان در هر شرایطی که بود، منتقدی داشت بزرگ مرد و عظیم به نام سیدحسن مدرس، در واقع مدرس منتقد شماره یک رضاشاه بود در دوران استبداد شاه ایران زمین. نکته حائز اهمیت در اقدامات شهید مدرس آن نیست که وی با رضاخان به مبارزه برخاست چون وی خواستار جمهوریت بود و متمایل به انقراض سلسله قاجار تا خود به حکومت دست یابد، مسئله این است که مدرس پیش از رسیدن رضاخان به پادشاهی به استبداد وی پی برده بود پس نمی خواست مستبدی به نام جمهوری عنان امور مملکت را بدست گیرد که هم مستبد بود و هم سرسپرده. بنابراین سید شهید برای مبارزه با استبداد بی پروا و از جان گذشته به این رزم گاه گام نهاد که در نهایت جان خویش را نیز از دست داد. در این گفتار با نگاهی نه چندان مبسوط به زندگی آیت الله مدرس، پی خواهیم برد که ایشان در تمام دوران حیات سیاسی خویش هدفی جز ستیز با استبداد و مستبد نداشته است.

منبع : حصون» آذر و دی 1389 - شماره 27 , صالحی، سید مهدی , کارشناس ارشد علوم سیاسی تعداد بازدید : 2458     تاریخ درج : 1397/09/07    

زندگانی آیت اللّه مدرس

سید حسن مدرس در پاییز 1248 ه. ق در سرابه کچو در 5 کیلومتری اردستان از توابع اصفهان به دنیا آمد. سیدحسن در سن شش سالگی برای تلمذ نزد جدش میرعبدالباقی که از بزرگان آن عصر بود، فرستاده شد و جدّش، پرورش علمی و روحی سیدحسن را تا سن 14 سالگی برعهده گرفت، و در این دوران، دانش های مقدماتی عربی و فارسی را به سید آموخت. سید حسن که طبق وصیت جدش به ادامه تحصیل علوم دینی و باقی ماندن در کسوت طلبگی، تشویق و سفارش شده بود، در سن 16 سالگی برای نیل به این منظور، راهی حوزه علمیه اصفهان گردید. مدرس پس از ورود به اصفهان، بدون وقفه درس را آغاز نمود و در این مدت، علوم معقول و منقول را تکمیل کرد و در آنها تبحر یافت. او پس از اتمام تحصیلات در اصفهان با هدف ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کرد.

مدرس در این مدت، در روزهای پنج شنبه و جمعه به کارگری می پرداخت و از درآمد حاصل از آن، پنج روز دیگر هفته را سپری می نمود. سرانجام مدرس در سن 37 سالگی به تأیید علما و مراجع عصر، اجتهاد و مرجعیت را توأمان به دست آورد و مرجعیت شیعیان هند به او واگذار شد، اما به دلیل تمایلی که به بازگشت به ایران داشت، آن را نپذیرفت و از راه اهواز به اصفهان بازگشت. وی پس از ورود، اصفهان را برای اقامت خویش انتخاب کرد و در مدارس جده کوچک و بزرگ به تدریس فقه و اصول، منطق و شرح منظومه پرداخت و در خلال سال های تدریس، شاگردان زیادی از محضر وی بهره مند گردیدند، که از آن جمله می توان به میرزا علی آقا شیرازی، مهدی الهی قمشه ای، میرزا ابوالحسن شعرانی، سید کمال الدین نوربخش دهکردی، شیخ محمدحسن برهان، جلال الدین همایی، ابن یوسف شیرازی، بدیع الزمان فروزانفر، سید علی اصغر سدهی، سید ابوالحسین سدهی، و دیگران اشاره نمود.

مدرس آثار و تألیفات زیادی نیز داشت که اغلب آنها در حمله مأموران دولتی به منزل وی به غارت رفت و مفقود شد. اکثر آثار وی به زبان عربی، با نثری ساده و بی تکلف نوشته شده است.[1]

مدرس در خلال کارهای سیاسی خود به انجام فعالیت های مختلفی نیز دست می زد که از آن جمله می توان به نایب رئیسی مدرسه سپهسالار اشاره نمود. او در تیرماه 1304 به این سِمت انتخاب شد و برای نخستین مرتبه با هدف حسن اداره امور مدرسه، نظامنامه ای را تنظیم و تدوین کرد.[2]

او در اصفهان بود که درگیر مسائل سیاسی شد و در برابر ظل السلطان وروحانیان هوادار او ایستادگی کرد و به دلیل شجاعت و جسارت ذاتی، به فردی صاحب نام تبدیل شد.[3]

با اوج گیری جنبش مشروطه خواهی، انجمن ملی اصفهان به ریاست حاج آقا نوارللّه اصفهانی تشکیل شد و مدرس نیز به عضویت این انجمن درآمد و به سمت نایب رئیس انجمن انتخاب شد. در دوران استبداد صغیر، مدرس در کنار حاج آقا نوراللّه اصفهانی تلاش زیادی را به منظور تدارک و تقویت مشروطه خواهان انجام داد و در مقابل حاکم مستبد اصفهان (اقبال الدوله) ایستادگی کرد؛[4] اما پس از فتح تهران و پیروزی مشروطه خواهان و هنگامی که صمصام السلطنه بختیاری به حکومت اصفهان منصوب گردید؛ حاکم بختیاری برای حکومت بلامنازع خود در صدد تبعید روحانیون متنفذ و مقتدر اصفهان، آقا نجفی، آقا نوراللّه و مدرس برآمد. اما با اعتراض عمومی مردم اصفهان و حمایت علمای شهر از او، صمصام السلطنه وادار شد مدرس را با نهایت احترام به خانه اش بازگرداند.[5] به روایت علی مدرسی پس از این حادثه در مدرسه جده بزرگ دو نفر از روحانی نمایان، مدرس را هدف گلوله قرار دادند؛ اما تیرهای ضاربان به خطا رفت و آسیبی به وی نرسید.[6]

مدرس مجتهد طراز اول مجلس شورای ملی

براساس فصل دوم متمم قانون اساسی، برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی و تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع، مراجع نجف اشرف، بیست نفر از مجتهدان طراز اول را به مجلس ملی معرفی کردند تا پنج نفر از میان آنان برگزیده شوند. مجلس شورای ملی (دوره دوم) در جلسه هفتم 1328 ه. ق آیت اللّه مدرس و چهار نفر دیگر را از میان بیست نفر مجتهدی که مراجع نجف معرفی کرده بودند، انتخاب کرد.[7] زمانی که مدرس به این سمت انتخاب شد، دوره اول مجلس به اتمام نرسیده بود. مدرس برای فعالیت در سمت جدید خود همراه فرزندش سید اسماعیل، یک نفر خدمتکار و یک سورچی[8] به سوی تهران حرکت کرد. بالاخره وی در جلسه 195 مجلس شورای ملی 1328 ق سوگند یاد کرد.[9]

مدرس در مجلس شورای ملی با هرگونه خودکامگی، استبداد، قانون شکنی ونفوذ بیگانگان مخالفت و مبارزه می کرد. از جلسه 19 محرم 1329 تا جلسه 30 ذیحجه 1330 مجلس شورای ملی، بیش از شصت نطق ایراد کرد که پانزده مورد آن درباره موضوع های اقتصادی، یازده مورد درباره مسائل سیاسی، پنج مورد درباره امور فرهنگی و 29 نطق درباره مباحث حقوقی و قضائی بود.[10] در جلسه 202 مدرس در یک نطق مهم، نیز نمایندگان را دعوت به اتحاد و یکدلی کرد و گفت: «.. خرده گیری از همدیگر کردن و جزئیاتی که ابدا به درد این ملت غرش شده نمی خورد، چه فایده دارد...»[11]

دوره دوم مجلس شورای ملی با تصویب نمایندگان (که مدرس هم از جمله موافقان بود ) برای چند ماه تمدید شد. مقارن این زمان دولت روسیه اولتیماتومی مبنی بر اخراج مورگان شوستر[12] از ایران صادر کرد. نمایندگان مجلس شورای ملی و همچنین مدرس شدیدا با قبول اولتیماتوم مخالفت کرد؛[13] ناصرالملک نایب السلطنه مجلس را منحل و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت.

بعد از انحلال مجلس، دولت تمایلی به برگزاری انتخابات سومین دوره قانون گذاری نداشت و چون تعویق انتخابات نیازمند تصویب مجلس شورای ملی بود، دولت به ناچار مجلسی به عنوان «مجلس مشاوره عالی» مرکب از نمایندگان دوره اول و دوم مجلس شورای ملی و برخی از شخصیت های سیاسی کشور تشکیل داد. آیت اللّه مدرس با تصمیم دولت بشدت مخالفت کرد و آن را مغایر قانون اساسی دانست. ملک الشعرای بهار مخالفت آن روز مدرس را موجب شهرت وی و انتخاب او به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس سوم می داند.[14]

مهاجرت در جنگ جهانی اول

دوره سوم مجلس شورای ملی مصادف با شروع جنگ جهانی اول بود. آیت اللّه مدرس در سومین دوره مجلس شورای ملی علاوه بر وظیفه نظارتی، سمت نمایندگی مردم تهران را نیز به عهده داشت. هنگامی که نیروهای متفقین با نقض بی طرفی ایران وارد خاک ایران شدند و تهران در معرض اشغال نظامی نیروهای مدرس و انگلیس قرار گرفت، مدرس به همراه گروهی از ملیون به کرمانشاه مهاجرت کردند و در آنجا به منظور مقابله با اشغال گران، دولت موقت ملی را به ریاست رضاقلی خان نظام السلطنه مافی تشکیل دادند، که با ناکامی این دولت، مخالفان وضع موجود به خاک عثمانی مهاجرت نمودند.

پس از خاتمه جنگ جهانی اول، مدرس به تهران بازگشت و همانند گذشته در مدرسه سپهسالار به تدریس فقه و اصول پرداخت و همزمان تولیت این مدرسه را نیز به عهده داشت. در همین دوران با انگیزه مخالفت دولت صمصام السلطنه به همراهی گروهی از مردم در حرم عبدالعظیم متحصن شده و نهایتا با سقوط دولت مذکور وثوق الدوله نخست وزیر شد.[15]

مخالفت با قرارداد 1919

در دولت وثوق الدولة قرارداد 1919 امضاء شد. این امر اعتراض و مخالفت شخصیت های بسیاری که در رأس آنان مدرس بود را برانگیخت. طرفداران قرارداد، بارها با مدرس گفتگو کردند تا او را از مخالفت باز دارند، به گفته مدرس: «هی می آمدند پیش من و گفتند این قرارداد کجایش بد است... آن چیزی که می فهمم بد است آن ماده اش است که می گوید ما استقلال ایران را (به رسمیت) می شناسیم. این مثل این است که یکی به من بگوید من سیادت تو را می شناسم...[16] «کوشش مورخ الدوله سپهر برای میانجی گری بین مدرس و وثوق الدوله نیز بی نتیجه ماند.[17] مخالفت آیت اللّه مدرس و دیگر شخصیت های ملی با قرارداد 1919 و مقاومت احمدشاه قاجار در برابر قرارداد یاد شده، دولت انگلستان را به فکر یافتن یک جانشین مناسب برای احمدشاه و سلسله قاجار انداخت. انگلیسی ها خیلی زود فرد موردنظر خود را در میان قزاقان یافتند.

هنگامی که در پایان جنگ جهانی اول نیروهای انگلیسی از ایران خارج شدند، آیرونساید[18]، فرماندهی نیروهای قزاق را به رضاخان سپرد[19] و به تدریج او را برای کودتا آماده کردند. مخالفت شهید مدرس با قرارداد 1919 و مقاومت وی در برابر کودتاچیان و ضدیت او با دولت و حکومت رضاخان، تماما در راستای یک سیاست بود که هدف آن مبارزه با نفوذ بیگانگان در ایران بود. صبح روز کودتای سیاه (سوم اسفند 1299 ش) آیت اللّه مدرس و تعدادی از شخصیت های سیاسی  مذهبی متنفذ به دستور سید ضیاءالدین طباطبایی، رئیس دولت کودتا دستگیر و زندانی شدند. شهید مدرس تا پایان عمر دولت کودتا (خرداد 1300 ش) حبس بود.[20]

مدرس در مجلس چهارم

مدرس برای دومین بار در مجلس  که افتتاح آن اولین قدم دولت قوام السطنه بود  به نمایندگی مردم تهران برگزیده شد. چهارمین دوره مجلس شورای ملی روز اول تیرماه 1300 گشایش یافت. در این دوره، مدرس نایب رئیس اول مجلس شد و با اعتبارنامه نمایندگان موافق قرارداد 1919 بشدت مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامه برخی از آنان گردید.[21] وی در این دوره، رهبری اکثریت مجلس را بر عهده داشت و غالبا در غیاب رئیس، مجلس را اداره می کرد. رویارویی شهید مدرس با رضاخان سردار سپه در همین زمان رخ داد؛ مقابله ای که تا پایان عمر مدرس ادامه یافت. سردار سپه هم وزیر جنگ شد و با این سمت جدید در تمام امور بی پروا مداخله می کرد.

آیت اللّه مدرس در آغاز با سردار سپه مدارا کرد. اما سرانجام در جلسه 12 مهر 1301 مجلس شورای ملی، در نطق متهورانه ای، سردار سپه، وزیر جنگ، را به باد انتقاد گرفت و با اعتراض به اعمال خلاف قانون او، گفت: «اما امنیت، امنیت در مملکت است، منتهی به دست کسی است که اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم. چرا در پس پرده حرف می زنید؟ مگر شما ضعف نفس دارید؟ چرا حرف نمی زنید و دل خودتان را می لرزانید؟ مگر می ترسید؟... ما که از رضاخان ترسی نداریم. چرا حرف خودمان را در پرده بگوییم؟ باید بدون ترس و بی پرده گفت، ما که قدرت داریم سلطنت را تغییر بدهیم، قدرت داریم رئیس الوزراء را عزل کنیم، رضاخان را هم تغییر می دهیم...[22]

قوام السلطنة در بهمن 1301 استعفا کرد و شاه فرمان نخست وزیری مستوفی الممالک را برحسب ابزار تمایل اکثریت مجلس شورای ملی، صادر کرد. آیت اللّه مدرس با نخست وزیری وی مخالفت نمود؛ زیرا معتقد بود که در این اوضاع و احوال رئیس دولت باید فردی قوی و مصمم باشد تا بتواند به نحو احسن در مقابل فزونخواهی رضاخان بایستد.[23]

در نهایت آیت اللّه مدرس در جلسه 19 خرداد 1302 مجلس شورای ملی، ورقه استیضاح دولت مستوفی را قرائت کرد و در جلسه 21 خرداد دلایل استیضاح را عنوان نمود. مستوفی الممالک پس از پایان این جلسه استعفا کرد. سردار سپه به تکاپو افتاد تا مقام نخست وزیری را به دست آورد، احمد شاه نپذیرفت و فرمان نخست وزیری مشیرالدوله برای چندمین بار صادر شد، در همین هنگام دوره دو ساله مجلس چهارم به پایان رسید. دولت مشیرالدوله در تابستان 1302 انتخابات پنجمین دوره قانون گذاری را آغاز کرد.[24]

قبل از اتمام انتخابات، دولت مشیرالدوله در آبان 1302 زیر فشار تحریکات و خودسری های رضاخان از کار کناره گیری کرد و شاه قاجار در نهایت ضعف و ناچاری فرمان نخست وزیری رضاخان را صادر کرد. احمدشاه برای رهایی خود از اوضاع نابسامان کشور راهی فرنگ شد. دولت رضاخان به سرعت کار انتخابات را به نفع خویش به پایان رساند و انتخابات را به نحوی که اکثریت مجلس از موافقان وی باشند به پایان آورد.[25]

سردار سپه پس از کودتای 1299 همواره رویای حکومت مطلقه ایران را در سر می پروراند. اولین طرحی که برای طرد قاجاریان از صحنه سیاسی ایران به ذهن رضاخان و هواخواهان او خطور کرد، تغییر رژیم سلطنتی ایران به حکومت جمهوری بود. این دگرگونی قطعا منجر به خلع سلطنت از قاجار شده و قدرت نیز به کسی جز رضاخان تفویض نمی شد. در راستای تحقق این هدف تبلیغات وسیعی به نفع رضاخان و نظام جمهوری به راه افتاد. سردار سپه و حامیانش در صدد بودند با تصویب طرحی توسط مجلس شورای ملی هر چند غیرقانونی و مغایر با اصول قانون اساسی بود، آسان ترین و نزدیک ترین راه را برای انتقال قدرت از قاجار به پهلوی فراهم کنند.

مخالفت مدرس با جمهوری رضاخانی

پنجمین دوره مجلس شورای ملی که بیشتر نمایندگان آن با تعهد سپردن به رضاخان سر از صندوق در آورده بودند، روز 22 بهمن 1302، با نطق محمد حسن  میرزا، ولیعهد، رسما افتتاح شد.[26] هواداران سردار سپه و جمهوریت عجله داشتند در اسرع وقت اعتبارنامه نمایندگان تصویب و مجلس شورای ملی را برای تصویب طرح تغییر نظام سیاسی در اولین روز سال 1303 ش. آماده سازند. آیت اللّه مدرس که اکثریت هواداران او در مجلس پنجم به اقلیتی انگشت شمار بدل شده بود، مصمم گشت در مقابل سردار سپه، محکم بایستد. مدرس و یارانش تصمیم گرفتند ابتدا با مخالفت در مورد تصویب اعتبارنامه وکلای فرمایشی، عده ای را از مجلس خارج کنند و با گرفتن وقت مجلس مانع آمادگی شورای ملی برای تصویب طرح تغییر نظام سیاسی در موعد مقرر شوند. آیت اللّه مدرس در جلسه چهارم مجلس با اعتبارنامه معتمدالسلطنه مخالفت کرد و گفت: «هر کس را که بنده بفهمم که یک دست محلی یا غیرمحلی در انتخابش بوده و به قوه انتخاب شده است، رأی نخواهم داد...»[27] در همین جلسه، مدرس و یارانش موفق شدند مانع تصویب اعتبارنامه نوری زاده شوند.[28] همچنین اعتبارنامه علی دشتی با تلاش مدرس و همفکرانش رد شد.[29] در جلسه پنجم مجلس شورای ملی میان مدرس و سید محمد تدین (رهبر موافقان سردار سپه در مجلس) جنگ لفظی شدیدی درگرفت.[30] در پایان این جلسه حسین بهرامی به تحریک تدین سیلی محکمی به گوش مدرس زد که این اقدام ضربه مهلکی به جمهوری رضاخانی وارد آورد. عده ای از نمایندگان عضو فراکسیون تجدد به رهبری تدین پس از مشاهده این رفتار، از فراکسیون کناره گیری کردند. با انتشار خبر سیلی خوردن مدرس در میان مردم، خشم و نفرت آنان را برانگیخته شد، بازار بسته شد و طبقات مختلف مردم در مساجد گرد آمدند و به تظاهرات پرداختند.[31]

در جلسه ششم مجلس، آیت اللّه مدرس با اعتبارنامه عده دیگری از وکلا مخالفت کرد و اعتبارنامه خود او نیز در این جلسه بدون مخالفت به تصویب رسید.[32] مدرس به هدف آنکه مجلس را از اکثریت بیندازد، به گروهی از نمایندگان دستور داد به بهانه زیارت روانه قم شوند. در جلسه هفتم مجلس شورای ملی (30 اسفند 1302) گروهی از نمایندگان وابسته به دولت سردار سپه طرح یک ماده ای را با قید فوریت پیشنهاد کردند: «ماده اول  تبدیل رژیم مشروطیت به جمهوریت؛ ماده دوم  اختیار دادن به وکلای دوره پنجم که در مواد قانون اساسی موافق مصالح مملکت و رژیم تجدیدنظر نمایند، ماده سوم  پس از معلوم شدن نتیجه آرای عمومی تغییر رژیم به وسیله مجلس شورای ملی اعلام شود.»[33]

مدرس درباره این طرح پیشنهادی گفت: «... چون مطلب مهمی است، بنده عرضم این است که باید وکلایی هم که مسافرت کرده اند و شاید قریب به ده، پانزده نفرند، آنها هم برگردند و هیأت رئیسه دائمی هم معین شود و این مطلب به این مهمی در حضور تمام وکلا مطرح شود.»[34]

مجلس پیشنهاد مدرس را پذیرفت و مقرر گردید روز دوم فروردین 1303 مجلس شورای ملی برای تصمیم گیری درباره طرح یاد شده تشکیل جلسه دهد. جلسه در موعد مقرر برگزار شد. هزاران نفر از مردم برای ابراز مخالفت با جمهوری رضاخانی در مقابل ساختمان مجلس و خیابان های اطراف آن گرد آمده بودند و ضد جمهوری شعار می دادند. تدین از سردار سپه کمک خواست. رضاخان به همراه گروهی از نیروهای قزاق خود را به جمعیت رساند و با توسل به زور توانست خود را به ساختمان مجلس شورای ملی برساند و سپس دستور سرکوبی و متفرق کردن جمعیت را صادر کرد. در نتیجه این درگیری ها، عده ای از مردم به شهادت رسیدند و گروهی دستگیر شدند.

به هر ترتیب، طرح جمهوری شکست خورد و در هفتم مرداد 1303، مدرس و گروهی از همفکرانش دولت سردار سپه را استیضاح کردند.

هفدهم مرداد 1303، روز بررسی استیضاح توسط مجلس شورای ملی، صحن مجلس شاهد درگیری سردار سپه و هوادارانش با مدرس و اقلیت استیضاح کننده بود. در همین روز مدرس و برخی از اعضای فراکسیون اقلیت بیرون از ساختمان مجلس شورای ملی مورد ضرب و شتم اوباش طرفدار سردار سپه قرار گرفتند. استیضاح کنندگان در اعتراض به این اقدام ها در جلسه بعدازظهر مجلس که طرح استیضاح بررسی شد، شرکت نکردند و در نتیجه دولت سردار سپه هم رأی اعتماد گرفت.[35]

مخالفت مدرس با تغییر سلطنت

رضاخان و هواخواهانش پس از آنکه از طرح جمهوری به نتیجه نرسیدند؛ تصمیم گرفتند با احتیاط کامل زمینه را برای خلع قاجاریان از سلطنت مهیا سازند و در مقابل آنان مدرس نیز به تکاپو افتاد تا فعالیت شبانه روزی دار و دسته سردار سپه برای تمهید مقدمات تغییر سلطنت را خنثی سازد. رحیم زاده صفوی به نمایندگی از سوی آیت اللّه مدرس و دربار قاجار به پاریس رفت تا احمدشاه را به بازگشت به ایران ترغیب نماید و طرح آنان را برای بازگشت پیروزمندانه شاه به کشور به وی ارائه دهد.[36]

در عرصه بین المللی نیز مدرس ساکت ننشست و به رحیم زاده صفوی توصیه کرد: «اگر میسر باشد روزنامه(ای) به دو زبان فارسی و فرانسه بنویسد و حقایق احوال ایران را به سمع عالمیان برساند.»[37] همچنین به فرستاده خود سفارش کرد از پاریس به مسکو برود و اشتباهات مأموران سیاسی شوروی در تهران را به دولت مردان آن کشور گوشزد نماید و سیاست مداران مسکو را نسبت به نیات رضاخان و وابستگی او به دولت انگلستان آگاه سازد. آیت اللّه مدرس در پیام شفاهی خود به احمدشاه به صراحت اعلام می کند؛ حمایتش از سلطنت قاجار و مخالفت او با حکومت رضاخان به خاطر علاقه مندی به پادشاهی احمدشاه و دشمنی شخصی با سردار سپه نیست، بلکه دلیل اصلی دشمنی او با طرح تغییر سلطنت، خنثی کردن جریانی است که به اعتقاد مدرس، سعی دارد مبانی و اصولی که مصونیت اجتماعی و سیاسی ملت ایران و قوام بخش استقلال و تمامیت ایران است را از بین ببرد. مدرس این تغییر و تبدیل را صرفا جابه جایی فرد یا خانواده تلقی نمی کرد؛ بلکه انقلابی تصور می کرد که تمامی ارکان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ایران را دگرگون می سازد. مدرس همانند کسی که دوران پنجاه ساله حاکمیت رژیم پهلوی را دیده باشد، آینده ایران پس از استقرار حکومت پهلوی را چنین پیش بینی می کند:

در رژیم نوی که نقش آن را برای ایران بینوا طرح کرده اند، نوعی از تجدد به ما داده می شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه تقدیم نسل های آینده خواهد نمود... قریبا چوپان های قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات خودنمایی می کنند، اما در زیباترین شهرهای ایران آب لوله(کشی) و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانه های نوشابه سازی روزافزون گردد، اما کوره آهن گدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت...»[38]

مدرس از این وحشت داشت که استعمار نو ضمن به یغما بردن ثروت های ملی، پایه های حیات اقتصادی ایران را کاملاً وابسته سازد. «... روزی برسد که برای شیر و پنیر و پشم و پوست هم گردن ما به جانب خارج کج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم.»[39]

بنابراین نزاع مدرس و سردار فراتر از دعوای قاجاریان و پهلوی بر سر تاج و تخت شاهی بود. مدرس در جایی خطاب به علمای اصفهان می گوید:

«... من با سیاست هایی که آزادی و استقلال ملت و جهان اسلام را تهدید می کند، مبارزه می کنم، راه و هدف خود را می شناسم؛...»[40]

اوایل آبان 1304 در تهران تظاهراتی برپا شد و تظاهرکنندگان که شمار آنان از چهارصد نفر تجاوز نمی کرد؛ تحت عنوان «طبقات اصناف مختلف» در مدرسه نظام متحصن و خواستار خلع احمدشاه از سلطنت گردیدند. در همین زمان داور، تیمورتاش و عده دیگری از نمایندگان مجلس شورای ملی، طرح انقراض قاجاریه را تهیه و تدوین کردند و نمایندگان مجلس را به خانه سردار سپه می بردند تا این طرح را امضاء کنند. روز نهم آبان 1304، مجلس شورای ملی به ریاست سید محمد تدین (نایب رئیس اول) تشکیل شد تا ماده واحده خلع قاجاریه را بررسی کند. مدرس در این مورد تاکید کرد که اخطار قانونی وجود دارد چرا که رئیس مجلس وقت استعفا کرده بود او اعلام کرد که اول باید تقاضای استعفای حسن مستوفی رد شود. پس از این مدرس با جمله «خلاف قانون اساسی است، صدهزار رأی هم بدهید خلاف قانون است...»[41] جلسه را ترک کرد.

ادامه مبارزه با رضاخان

مدرس پس از انتقال سلطنت به رضاخان نه منزوی گردید و نه دست از مبارزه برداشت بلکه با جدیت بیشتر کوشید تا مانع قوام و ثبات حاکمیت رژیم پهلوی شود. وی حتی مدتی به رضاخان نزدیک شد تا شاید بتواند با پند و نصیحت او را از داعیه تاج و تخت منصرف کند. برخی این نزدیکی را ناشی از تغییر موضع سیاسی مدرس تلقی کرده اند؛ اما بعدها رفتار و عملکرد سیاسی مدرس خط بطلانی بر این نظر کشید. بیان گوشه ای از مذاکرات و گفتگوهای مدرس با رضاشاه، توسط همسر تیمورتاش مؤید این نکته است که مدرس هیچ گاه از این عقیده اش که می گفت: «رضاخان سرباز خوب و مفیدی برای ایران است و نه بیش از آن»[42] فراتر نرفت.

حمایت از دولت مستوفی الممالک

مدرس بی آنکه احساس ضعف و سرخوردگی کند با مصلحت اندیشی از هر عامل و حادثه ای برای مهار دیکتاتوری رضاخان بهره برداری می کرد. استقرار کابینه ای قوی و معتمد به حکومت قانون می توانست حداقل مانعی در برابر اعمال بی رویه و خلاف قانون رضاشاه باشد.

مدرس در مجلس ششم

به رغم مشکلات و موانعی که رضاخان برای جلوگیری از ورود مخالفانش به مجلس ایجاد کرده بود؛ مدرس به عنوان نفر اول انتخابات تهران وارد مجلس گردید؛ هشت نفر از یاران مدرس نیز موفق شدند به مجلس راه یابند. اولین پیامد حضور مدرس در ششمین دوره مجلس شورای ملی مخالفت جدی با اعتبارنامه منتخبانی بود که با مداخله نظامیان انتخاب شده بودند و چون این امر با تأیید و حتی فرمان رضاخان انجام گرفته بود، مخالفت مدرس ضدیت با شاه محسوب می گردید. سیاست و برنامه اقتصادی، سیاست خارجی و برنامه های فرهنگی مهم ترین بسترهای فعالیت مدرس در مجلس ششم بود. هنگامی که بحث لایحه اجاره ساختمان راه آهن میان بندر خرمشهر و بندر گز در مجلس مطرح بود،[43] مدرس گفت:

در اینکه خط آهن برای ما از الزام امور است و هر ساعتی زودتر، بهتر است و چیز مرغوبی است که تمام ملت ایران طالب آنند، حرفی نیست... ولی اینجا حرف در خط اول است که آیا آن خط اولی کدام است و کدام اصرف و اصلی است، این را باید تأمل کنیم... اگر خودشان از متخصصین ما چیزی فراگرفتند به ما حالی کنند که جهات حسن این راه این است و جهات مضره آن راه آن است....[44]

مدرس با دقت و تیزبینی جزئیات بودجه سالانه و طرح های دولت را مورد مداقه قرار می داد تا از سوء استفاده و اسراف جلوگیری کند. در جلسه 189 مجلس ششم با اختصاص اضافه بودجه سال 1305 ش برای تعمیر قصرهای سلطنتی مخالفت نمود و پیشنهاد کرد این مبلغ جهت سرمایه بانک تخصیص داده شود.[45] رفاه عمومی، توسعه و تقویت منابع عایداتی مملکت مورد توجه خاص مدرس قرار داشت. در جلسه 76 ششمین دوره مجلس شورای ملی با افزایش حقوق نمایندگان مجلس مخالفت کرد.[46]

احترام و منافع متقابل به عنوان اصلی ثابت در سیاست خارجی مورد توجه آیت اللّه مدرس بود. مدرس از موضع ضعیف و منفعل ایران در مجامع بین المللی و همچنین مأموران سست عنصر وزارت خارجه انتقاد می کرد. او در جلسه 109 مجلس ششم هنگام مذاکره درباره بودجه وزارت خارجه گفت: «... ما در قبول عضویت (در جامعه ملل) پیشقدم شدیم... جزای ما این شد که هنوز کرسی دائمی به ما نداده اند، بنده با این عضویت مخالفم...»[47]

روز هفتم آبان 1305 مدرس در راه مدرسه سپسالار مورد حمله مسلحانه چند نفر تروریست قرار گرفت. ترور مدرس انعکاس وسیعی در میان مردم برجای گذاشت و نمایندگان مجلس سوء قصد به مدرس را اقدامی صرفا سیاسی تلقی کردند و به ایما و اشاره، دولت و شخص شاه را در ماجرا دخیل دانستند.[48]

دولت مستوفی بیش از یک سال دوام نیاورد. رضاخان مهره مطیعی چون مهدیقلی هدایت را مأمور تشکیل دولت کرد. روز 16 خرداد 1306 برنامه جدید در مجلس مطرح گردید. مدرس طی نطقی با کابینه هدایت و برنامه مخالفت کرد و با شجاعت، رئیس الوزرا و اعضای کابینه او را ترسو، ضعیف و مجری بی اراده منویات شاه قلمداد کرد که بدون مشورت با مجلس روی کار آمده است. مدرس در جلسات مجلس به کرات و به صراحت مخالفت خود را با نخست وزیر و اعضای کابینه او ابراز می کرد.[49]

جلوگیری از ورود مدرس به مجلس هفتم

انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای ملی به پایان رسید و یک رأی هم از صندوق به نام مدرس بیرون نیامد و مدرس آن جمله معروف را بیان کرد که اگر هیچ کس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، ولی خودم که یک رأی به خودم دادم، پس این رأی که به نام مدرس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد.[50]

رضاخان به این هم اکتفا نکرد و با تهدید به مدرس تکلیف نمود از سیاست دوری کند. مدرس در جواب گفت: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را در دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمی دارم...»[51]

مدرسه سپهسالار آخرین سنگر مقاومت مدرس در برابر رضاخان

مدرس در اندیشه و عمل همواره سیاست را از دیانت تفکیک ناپذیر می دانست. جلسه درس او در مدرسه سپهسالار به عنوان آخرین سنگر مقاومت مدرس، مرکز افشاگری و بیان اعمال خلاف قانون رژیم پهلوی بود و هنگام درس بی پرده مطالبی بیان می کرد به طوری که خشم و غضب رضاخان را همواره برمی انگیخت. هنگامی که در باب «مزدحم» در فقه تدریس می کرد؛ با اشاره به اینکه در ازدحام اگر کسی کشته شود خونش هدر است و باید دیه او را حاکم شرع بدهد؛ گفت: «مثلاً روز دهم (فروردین 1303) که سردار سپه به مجلس آمد و زد و خورد بود، اگر سردار سپه کشته می شد، خونش هدر بوده است.»[52]

از تبعید تا شهادت

شامگاه 16 مهرماه 1307 دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی، مأموران نظمیه، به منزل مدرس هجوم بردند. محمد درگاهی رئیس نظمیه و همراهانش، وی را شبانه از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند.[53] ابتدا ایشان را چند روزی در یکی از دهات مشهد زندانی کردند و سپس از آنجا به شهر خواف منتقل گردید و در وسط پادگان نظامی شهر سکونت داده شد. این شهر به دو دلیل انتخاب شد: اول اینکه بیشتر مردم خواف پیرو مذهب حنفی بودند به این ترتیب سکنه سنی مذهب آنجا، چندان نگران مجتهد شیعه مذهب محبوس در دیارشان نبودند، دیگر اینکه در این مکان، امکان برقراری ارتباط میان خواف و پایتخت به آسانی میسر نبود.[54]

دوران حبس شهید مدرس در خواف، نه سال طول کشید و سرانجام در 1316 ش رضاخان تصمیم گرفت مدرس را به شهادت برساند. دستور قتل به رئیس شهربانی خواف ابلاغ گردید؛ با امتناع وی از قتل مدرس، محمود مستوفیان با سمت رئیس شهربانی از مشهد به کاشمر رفت و هنگام افطار 26 رمضان 1357 برابر با دهم آذرماه 1316 آیت اللّه سید حسن مدرس را به شهادت رساند.[55]

جمع بندی

به روایت تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، همیشه و در همه ادوار تاریخی کسانی بوده اند که با ظلم و جور حکام زورمدار و قدرت پرست به مقابله و ستیز پرداخته اند. اما در میان تمام این مبارزین کمتر کسی چون آیت اللّه مدرس شناخته شده که بی باک و شجاع، فارغ از غم جان و مال به جنگ علیه حاکم مستبد پرداخته باشد. مدرس جنگ خود را با رضاخان «اختلاف بر سر کلاه یا عمامه» نمی داند، بحث را به استقلال و آزادی و حیثیت ایران و اسلام مربوط می داند به همین سبب است که با ظل السلطان می ستیزد و از مجادله و مبارزه با شاه پهلوی هم نمی هراسد. تمام همّ و غمّ مدرس در طول حیات سیاسی اش رسیدن به همین استقلال است و از بین بردن استبداد برآمده از سرسپردگی به بیگانه و دست یافتن به عدالت اجتماعی؛ و این در حالی است که هرگز برای خویش تمنای چیزی نداشت. مدرس علاوه بر مواردی که ذکر شد، به قانون مداری اعتقاد راسخی داشت و هر آنچه که با قانون مغایرت داشت را بدون هیچ مدارا و نرمشی مطرود می دانست. در هر حال، این فقیه سیاست مدار بی هیچ سازش و تسلیم، آنقدر در راه هدف و اعتقاد بدون آن که از جانبی حمایت شود، جنگید و سرانجام بعد از نه سال تبعید، در سال 1316 ش به شهادت رسید و به این ترتیب برگی زرین در تاریخ ایران به یادگار نهاد و به اسوه و الگویی در میان علمای شیعه معاصر تبدیل شد تا زمینه، برای استبدادستیزی و مبارزه در ادوار بعدی فراهم گردد، تا جایی که نهضت اسلامی سال 1357 به رهبری امام خمینی رحمه الله به نوعی وامدار اندیشه های آیت اللّه شهید سید حسن مدرس بود.

پی نوشت ها

[1] علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، بخش مدرس، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز 1382.

[2] علی مدرسی، «مدرس»، ج1، ص 264، 165، بنیاد تاریخ اسلامی، تهران، 1366-

[3] علی اکبر تشیید، «زندگی و شخصیت مدرس»، روزنامه خواندنی ها، شماره 28، ص 27، 1358-

[4] همان جا.

[5] همان، ص 50.

[6] همان، ص 50 - 51-

[7] ترکمان، محمد، مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367، ج 1 و 5، صص 6 و 15-

[8] سورچی: کسی که درشکه را می راند.

[9] مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358، ج1، ص 63-

[10] مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج1، ص 69-  6-

[11] مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، ج1، ص 69-

[12] شوستر آمریکایی را دولت ایران با تصویب مجلس شورای ملی برای اصلاح امور مالیه و گمرک استخدام کرده بود.

[13] مدرس قهرمان آزادی، ج 1، ص 103-

[14] بهار، محمدتقی، تاریخ احزاب سیاسی ایران، تهران، نشر امیرکبیر، 1323، ج 1، ص 34-

[15] مدرسی، علی، مرد روزگاران، تهران، نشر هزاران، 1372، ص 77، 76-

[16] همان، ج 2، ص 101-

[17] مدرس قهرمان آزادی، ص 156-

[18] آیرونساید: فرمانده وقت نیروهای انگلستان در ایران.

[19] همان، ص 219-

[20] همان، ص 158-157-

[21] مرد روزگاران، ص 96-

[22] مدرس قهرمان آزادی، ص 175-

[23] همان، ص 185-

[24] مرد روزگاران، ص 115-

[25] زنده تاریخ، آیت اللّه شهید سید حسن مدرس، به روایت اسناد، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 12، آذر 1378، تهران.

[26] مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج 2، ص 7-

[27] همان، ج2، ص 9-

[28] مرد روزگاران، ص 141-

[29] مدرس در پنج دورۀتقنینیه، ج2، ص 11-

[30] مدرس قهرمان آزادی، ص 286-

[31] مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج2، ص 12 و 13-

[32] همان، ج 2، ص 16-

[33] همان.

[34] مدرس قهرمان آزادی، ص 501 - 489-

[35] رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، به کوشش بهمن دهگان، فردوسی، تهران، 1362، ص 88، 90، 89-

[36] همان، ص 21-

[37] همان، ص 145-

[38] همان، ص 86 - 85-

[39] نطق ها و مکتوبات شهید سید حسن مدرس، نشر ابوذر، 1355، ص 21-

[40] باقی، عبدالعلی، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، نشر تفکر، قم، 1370، ص 97-

[41] مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، امیرکبیر، تهران، 1357، ج4، ص 104-

[42] همان، ص 113-

[43] مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج 2، صص 347 - 346-

[44] همان.

[45] همان، ص 505 - 503-

[46] همان، ص 359 - 358-

[47] همان، ص 395-

[48] مدرس، قهرمان آزادی، ج 2، ص 741-

[49] تاریخ بیست ساله ایران، ج 4، ص 204-

[50] همان، ج 5، ص 133-

[51] همان، ج 5، ص 135-

[52] مدرس قهرمان آزادی، ج 2، ص 769-

[53] تاریخ بیست ساله ایران، ج 5، ص 137-

[54] زنده تاریخ، شهید آیت اللّه سید حسن مدرس، به روایت اسناد، ص 26، 27-

[55] تاریخ بیست ساله ایران، ج 5، ص 785 و باقی، عبدالعلی، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، ص 104 - 103-

 

کلمات کلیدی
رضاخان  |  مجلس شورای ملی  |  زندگی سیاسی  |  شهید مدرس  | 

فایل های ضمیمه :

لینک کوتاه :