گنجینه معارف

عروج حضرت عیسی علیه السلام؛ دیدگاه ها، چالش ها و رویکرد نو به مساله

قرآن کریم موضوع وفات و رفع عیسی (ع) را در پنج آیه مطرح کرده است. اطلاق کلمه «توفی» در قرآن بر مرگ و خواب موجب شده است که مفسران در تبیین وفات عیسی (ع) و کیفیت آن دچار اختلاف شوند. این مقاله بعد از گردآوری و نظام بخشی دیدگاه های تمام مفسران شیعه و اهل تسنن در این باره، با روش تحلیل محتوای کیفی (توصیفی تحلیلی)، به تجزیه و تحلیل و نقد استدلال های مفسران پرداخته و سرانجام با تکیه بر روش تفسیر قرآن به قرآن، به این نتیجه دست یافته است که اقتضای جمع میان آیات قرآن این است که حضرت عیسی (ع) به صورت زنده، توأمان با جسم و روح به آسمان رفع و توفی شده است و دیدگاه های دیگر از جمله احتمال مرگ طبیعی و عادی حضرت عیسی (ع) پیش از عروج جسم او به آسمان که در عرض احتمال های دیگر در ضمن دیدگاه دو مفسر بزرگ معاصر شیعه (علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی) مطرح شده است، غیر قابل پذیرش می باشد.

منبع : پژوهش های قرآنی » پاییز 1395 - شماره 80 , روحی برندق، کاوس / صفری، علی , استادیار دانشگاه تربیت مدرس / استادیار دانشگاه قرآن و حدیث تعداد بازدید : 2689     تاریخ درج : 1397/10/03    

طرح مسأله

یکی از پیامبران اولواالعزم که خداوند در قرآن کریم به ماجراهای شگفت انگیز از ولادت تا پایان زندگی او اشاراتی دارد، حضرت عیسی(ع) است. از مطالبی که درباره عیسی(ع) در قرآن مطرح شده، وفات و رفع ایشان است که در 5 آیه در قرآن کریم مطرح شده است:

1- ﴿إِذْ قالَ اللَّه یا عیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیک وَرَافِعُک إِلَی وَمُطَهِّرُک منَ الَّذِین کفرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوک فَوْقَ الَّذِینَ کفَرُوا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأَحْکمُ بَینَکمْ فِیمَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ (آل عمران/55)؛

2- ﴿وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمسِیحَ عیسَی ابنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکن شبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَک مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یقِینًا﴾ (نساء/157)؛

3- ﴿بلْ رَفعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ وَکانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکیمًا﴾ (نساء/١٥٨)؛

4- ﴿لَقَدْ کفَرَ الَّذِین قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ قُلْ فَمَنْ یمْلِک مِنَ اللَّهِ شَیئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ یهْلِک الْمَسِیحَ ابنَ مرْیمَ وَأُمهُ وَمَنْ فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَلِلَّهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَینَهُمَا یخلُقُ ما یشَاءُ وَاللَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ (مائده/17)؛

5- ﴿وَالسَّلامُ عَلَی یوْمَ وُلِدْتُ وَیوْمَ أَمُوتُ وَیوْمَ أُبْعَثُ حَیا﴾ (مریم/33).

سه آیه اول سخن خداوند درباره وفات عیسی(ع) است و دو آیه آخر نقل سخن ایشان. در آیه 55 سوره آل عمران، واژه «توفی» و «رفع»، در آیه 158 نساء واژه «رفع»، در آیه 11 سوره مائده واژه «توفی»، و در آیه 33 سوره مریم واژه «موت» آمده است.

کلمه «توفی» در قرآن هم بر مرگ اطلاق شده است و هم بر خواب. از طرفی همراهی این واژه در آیه 55 سوره آل عمران با واژه «رفع » و نیز ذکر واژه «رفع» در آیه 158 سوره نساء، موجب شده است که مفسران در تبیین وفات عیسی(ع) و کیفیت آن دچار اختلاف شده و این حوزه تفسیری معرکه آرا شود. برخی وفات و رفع عیسی(ع) را با جسم و روح به آسمان دانسته اند، و برخی دیگر این رفع را معنوی دانسته و گفته اند عیسی(ع) به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. همچنین بیان اجمالی قرآن درباره رفع و توفی عیسی از یک طرف و ورود روایات متعدد درباره زنده بودن وی و نیز عقیده مسیحیان مبنی بر مصلوب شدن ایشان و سپس به آسمان رفتن او که تحت تأثیر اناجیل اربعه موجود ایجاد شده، و نیز وجود تفسیرهای مختلف از نحوه عروج عیسی در میان مسیحیان، سبب اختلاف شدید بین دیدگاه های مفسران درباره این آیات و معنای رفع و توفی و نیز کیفیت رفع و توفی عیسی(ع) شده است. این اختلافات در جزئیات و حتی کلیات داستان وجود دارد. به عنوان مثال، سمرقندی درباره زمان بالا بردن عیسی از مقاتل نقل کرده است که در ماه رمضان و در شب بوده است و از ضحاک نقل کرده است که در روز عاشورا مابین نماز مغرب و عشاء بوده است (سمرقندی، 1/355).

این تحقیق بر آن است تا دیدگاه های مفسران شیعه و سنی در زمینه توفی و رفع عیسی(ع) را احصا کرده، دلایل هر دیدگاه را نقد و بررسی نموده و دیدگاه برگزیده را در این راستا ارائه نماید. امّا در بررسی روایات مربوط به موضوع، به میزان سازگاری آنها با آیات قرآن بسنده شده است و تحلیل سندی و نیز تحلیل متن و محتوای مشروح آنها، نگارش مقاله دیگری را می طلبد.

مفهوم شناسی «توفی» و «رفع» و تفاوت آنها

توفی از ریشه «وفی » به معنای تمام کردن و کامل کردن است (فراهیدی، 8/410؛ ابن فارس، 6/129؛ راغب اصفهانی، مفردات، 878). کلمه «وفاء» به معنای اتمام عهد و پیمان هم از این ریشه است (ابن فارس، 6/129). مصدر «توفی» به معنای گرفتن چیزی به طور تام و کامل است و در قرآن هم به معنای مرگ و هم به معنای خواب به کار رفته است؛ ﴿اللَّه یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَم تمُتْ فِی منَامِهَا فیُمْسِکُ الَّتی قَضَی عَلَیهَا الْمَوْتَ وَ یرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ﴾ (زمر/42) (ابن فارس، 6/129؛ راغب اصفهانی، مفردات، 878؛ طباطبایی، 3/206). در این باره ثعلبی ذیل آیه 11 مائده از حسن بصری نقل می کند که وفات در قرآن سه نوع است: به معنای مرگ؛ ﴿اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها﴾ (زمر/42)، به معنای خواب؛ ﴿وَ هُوَ الَّذِی یتَوَفَّاکمْ بِاللَّیلِ﴾ (انعام /60 )، و به معنای رفع ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیک وَرافِعُک﴾ (آل عمران /55) (ثعلبی، 4/129).

اما «رفع» در لغت به معنای بلند کردن و بالا بردن است (ابن فارس، 2/423؛ فیومی، 2/232). این واژه در قرآن هم درباره محسوسات به کار رفته؛ مانند آیه ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی﴾ (حجرات/2)، و هم درباره امور معنوی؛ مانند آیه ﴿وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ﴾ (زخرف/32) و آیه ﴿یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ﴾ (مجادله/11) (راغب اصفهانی، مفردات، 360؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 4/183).

به مناسبت آیه ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیک وَرافِعُک﴾ (آل عمران/55 ) که در آن «رفع» و «توفی» در کنار هم ذکر شده، اگرچه آن گونه که ثعلبی بدان تصریح کرده، این دو واژه در معنای تفسیری مترادف هستند (ثعلبی، 4/129) و در ادامه طی بحث تفسیری خواهد آمد، اما درباره رابطه معنایی ریشه «رفع» و «وفی» از نظر لغوی با وجود جست وجوی پیگیر، دیدگاهی از اهل لغت در این باره یافت نشد. با این حال، می توان گفت با وجود تقارب معنایی ریشه «رفع» و «وفی»، با توجه به آنکه محور اصلی معنای ریشه در «رفع» بالا بردن و در «توفی» کامل ستاندن می باشد، تفاوت این دو در این است که در نسبت بین بالا برنده و بالا برده شده و فاصله بین مبدأ و مقصد، در «رفع» تأکید بر رساندن شخص و یا چیز بالا برده شده از پایین به بالا و از مبدأ به مقصد است، و در «توفی» تأکید بر گرفتن شخص و یا چیز از بالا می باشد.

دیدگاه های مفسران درباره توفی و رفع

برخی از مفسران درباره وفات و رفع عیسی(ع) نظری ارائه نمی کنند. سید قطب کیفیت وفات و رفع عیسی(ع) را از امور غیبی می داند که داخل در متشابهاتی است که تأویل آنها را جز خداوند نمی داند. او معتقد است در بحث درباره این مطالب، فایده علمی و عملی وجود ندارد (سید قطب، 1/403 و 2/802؛ قرشی، 2/88 و 488؛ مغنیه، 2/71 و 485). عزت دروزه نیز آیه 55 آل عمران را در مقام بیان فضل و کرامت عیسی(ع) نزد خدا می داند، نه اینکه هدف آیه توضیح یک واقعه ای باشد. وی توقف در این حد بدون هیچ گونه زیادت و تخمین دیگر را اولی می داند (دروزه، 7/157).

برخی دیگر از مفسران فایده ای برای تحقیق و تدقیق درباره کیفیت وفات عیسی(ع) نمی بینند؛ زیرا از نظر ایشان، این مسأله مربوط به اصول و فروع دین نیست. همچنین معتقدند بحث در این موضوع منتهی به جزم و یقین نمی شود (مغنیه، 2/71 و 485).

برخی دیگر عدم تفصیل این جریان از سوی خداوند را دلیل بر عدم بحث و تحلیل درباره آن ذکر کرده اند؛ زیرا اگر در آن فایده ای بود، خداوند آن را مفصل بیان می کرد (شعراوی، 5/2797). نیز در این میان برخی دیدگاه ها نیز به دلیل آنکه نسبت آنها به قرآن به روشنی مردود است، مورد بحث قرار نمی گیرد:

1- سید احمدخان هندی با قراینی معتقد شده است که عیسی مصلوب شده، اما بالای صلیب جان نداد و او را زنده پایین آوردند و در میان حواریون بود تا به اجل خود از دنیا رفت (طالقانی، 5/158). این دیدگاه بی سابقه و مخالف با عقاید یهود و نصارا و با ظواهر بعضی از آیات قرآن است (همان).

2- برخی توفی در آیه 55 سوره آل عمران را به معنای قبول عمل عیسی(ع) توسط خداوند دانسته اند (مکی بن أبی طالب، 2/1033) که به دلیل هماهنگ نبودن با لفظ آیه و خلاف ظاهر بودن (اندلسی، 3/177)، مورد بحث قرار نمی گیرد؛ زیرا لازمه آن، در تقدیر گرفتن چند کلمه محذوف در آیه است که خلاف ظاهر است و دلیلی معتبر برای حمل آیه بر این معنای خلاف ظاهر نیست.

3- برخی توفّی را به معنای به انجام رسانیدن تعهّد و اتمام عمل کردن به پیمان و نه مرگ، و رفع را به معنای رفعت روحانی و بلند قرار دادن مقام معنوی دانسته اند (مصطفوی، تفسیر روشن، 4/233 و 6/303). با وجود آنکه یکی از معانی توفی اتمام تعهد است، اما این معنای اصلی کلمه نیست، بلکه از مصادیق آن به شمار می رود. اما در مورد معنای رفع در یکی از احتمال های آینده بحث خواهد شد.

4- برخی از مفسران با توجه به آیه ﴿اللَّه یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ (زمر/42)، مراد از توفی در آیه 55 سوره آل عمران را خواب دانسته اند؛ بدین معنا که خداوند عیسی(ع) را در خواب به آسمان برده است (مکی بن أبی طالب، 2/1033؛ طبری، 6/456؛ ماوردی، 1/397؛ سمعانی، 1/324؛ راغب اصفهانی، تفسیر الراغب، 2/591؛ نسفی، 1/259؛ ابوالسعود، 2/43 ). اما همان گونه که توفی به معنای خواب به کار رفته است، به معنای موت نیز به کار رفته است و از مجموع کاربردهای این کلمه روشن می شود که ظهور در موت دارد، بنابراین حمل آن بر معنای خواب خلاف ظهور است که نیازمند قرینه است و در اینجا قرینه ای بر آن نیست.

در هر حال دیدگاه های مهم در موضوع بحث که شایستگی پژوهش را دارد، بدین قرار است.

1- قرب معنوی و بی نیازی از لوازم جسمانی

برخی از مفسران توفی را به معنای گرفتن و زدودن شهوات نفسانی از عیسی(ع) دانسته اند. ابوالفتوح رازی این را قولی لطیف دانسته (ابوالفتوح رازی، 4/353 ) و ثعلبی آن را تحسین کرده است (ثعلبی، 3/81؛ نیز رک: راغب اصفهانی، تفسیر الراغب، 2/592؛ ابوالسعود، 2/43). بر اساس این دیدگاه، رفع عیسی(ع) به آسمان صورت گرفته است و ایشان در سلک ملائکه درآمده است.

2- غیبت و مخفی شدن از دید مردم

آیت الله جوادی آملی به عنوان احتمال مطرح نموده است که ممکن است مراد از توفی، غیبت و مخفی شدن از دیگران باشد؛ همانند غیبت حضرت ولی عصر7؛ یعنی خداوند روح و بدن عیسی(ع) را با حفظ حیات، از دیدگان بشر پنهان کرده است، پس او زنده و در انتظار ظهور است. البته کسی که از دیدگان نهان است، مسؤولیت رسالت و راهبری جامعه را ندارد، هرچند مسؤولیت تکوینی و فردی را دارد (جوادی آملی، 21/320).

3- رفع به صورت زنده با جسم و روح

برخی از مفسران «توفّی» در آیه ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ یا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رَافِعُکَ إِلَی﴾ (آل عمران/55) را به صورت زنده بالارفتن حضرت عیسی(ع) دانسته و گفته اند خداوند عیسی را در حالی که زنده بود، بالا برد (مجاهدبن جبر، 1/296- نیز ر. ک: فراء، 1/219؛ طبری، 6/458؛ ثعلبی، 3/80).

4- وفات به معنای موت

گروهی از مفسران معتقدند توفی بر معنای ظاهر خود، یعنی مرگ عادی باقی است و رفع بعد از توفی است که همان رفع روح است (ابوالفتوح رازی، 4/350 و 7/220؛ رشیدرضا، 3/260؛ مصطفوی، التحقیق، 4/184). این مفسران معنای متبادر از عبارت «متوفیک و رافعک الیّ» در آیه 55 آل عمران را اماته و میراندن عیسی(ع) و قرار دادن بعد از مرگ در یک جایگاه رفیع نزد خداوند دانسته و این مطلب را فهم یک خواننده خالی الذهن و غیر مطلع از روایات و اقوال می دانند (رشیدرضا، 3/260). از نظر این گروه، رفع بعد از توفی است که همان رفع روح است. اینان در پاسخ به اشکال احتمالی بر خطاب به شخص عیسی(ع) در «رافعک» و اراده روح او می گویند: «ایرادی در خطاب به شخص و اراده روح او نیست؛ زیرا حقیقت انسان همان روح اوست» (همان).

در هر حال بر اساس این دیدگاه، کلمه «توفی» ظهور در موت دارد و باید بر ظهور خود باقی بماند و روایات را باید تأویل کرد. از نظر این گروه اینکه دیگر مفسران این کلمه را به معانی دیگری چون خواب و قبض و غیره گرفته اند، به خاطر وجود روایاتی است که در این باره رسیده، اما بهتر است روایات را تأویل کرده و آیه بر ظاهر خود باقی بماند (ابن عاشور، 3/108 و 5/27).

این گروه درباره ورود روایات رفع و نزول عیسی(ع) در آخرالزمان دو گونه پاسخ می دهند. اول اینکه روایات اخبار آحاد هستند (که ظنی هستند) و در امر اعتقادی تنها دلیل قطعی و یقینی معتبر است و در این باب حدیث معتبر وجود ندارد. دوم اینکه روایات نزول عیسی(ع) و حکمرانی او در آخرالزمان را به غلبه روح و سرّ رسالت او بر مردم تأویل می کنند؛ بدین صورت که عیسی(ع) آنها را از جمود در ظواهر شریعت و بازماندن در پوسته و قشر دین بازداشته و اسرار و باطن شریعت را برای مردم بیان می کند (رشیدرضا، 3/260. سایر موارد را بنگرید در: مکی بن أبی طالب، 2/1033؛ طبری، 6/457؛ ماوردی، 1/397؛ سمعانی، 1/324؛ راغب اصفهانی، تفسیر الراغب، 2/591؛ ابوالسعود، 2/43). البته پاسخ دوم مخالف ظاهر روایات وارده در این باره است؛ زیرا خود قرآن و سنت پیامبر(ص) برای بیان اسرار و حکمت های شریعت و دین کافی بوده و دیگر نیاز به مصلحی ورای اینها نیست (رشیدرضا، 3/260).

نقد دیدگاه ها و اثبات دیدگاه برگزیده

برای اثبات نظریه برگزیده، نخست استدلال های مفسران اعم از استدلال هایی که خود آورده و یا استدلال هایی را که می توان به سود آنها اقامه کرد، ذکر و نقد نموده و در ادامه، به تثبیت دلایل دیدگاه برگزیده این مقاله می پردازیم.

تحلیل و نقد دیدگاه های مفسران

الف) به طور خلاصه، دلایل دیدگاه نخست که قائل به قرب معنوی و بی نیازی از لوازم جسمانی می باشد، بدین قرار است:

1- چون عیسی(ع) به آسمان برده شد، ازاین رو طبع او مانند طبع ملائکه که منزه از شهوات نفسانی هستند، قرار داده شد (ابوالفتوح رازی، 4/353؛ ثعلبی، 3/81).

2- دلیل دیگری که علامه طباطبایی بر اثبات رفع معنوی ذکر کرده است، مقید شدن رفع به «الیّ» در سوره آل عمران است که از نظر ایشان، نشان دهنده معنوی بودن رفع است. در حالی که این دلیل ابتدا نیازمند اثبات این است که عیسی(ع) به آسمان و نزد ملائکه رفته است. علاوه بر اینکه در لفظ توفی، دلالتی بر این معنا نیست و به عبارت دیگر، این معنا خلاف ظاهر است که دلیلی بر آن نیست.

3- دلیل دیگر به سود این دیدگاه این است که مقید شدن رفع به «الیّ» در سوره آل عمران از نظر ایشان، نشان دهنده معنوی بودن رفع است. این دلیل نیز به نظر می رسد صحیح نباشد؛ زیرا در قرآن، خداوند درباره معاد و قیامت نیز تعبیر به بازگشت «الی الله» فرموده است (بقره/28، مائده/48، مائده/105، هود/4)، در حالی که قطعاً معاد جسمانی را شامل می شود. آیت الله جوادی آملی در نقد این دیدگاه می گوید:

«نمی تواند مراد از رفع، ترفیع درجه باشد؛ یعنی خدای متعال به وی رفعت مکانت بخشیده، همان گونه که برخی بندگانش را رفعت مرتبت می بخشد؛ زیرا رفعت معنوی برای حضرت عیسی(ع) همیشه بوده و هست، چنان که برای انبیا و اولیای دیگر نیز هست، در حالی که تعبیر «بَل رَفَعَهُ اللهُ إلَیه» فقط درباره حضرت مسیح(ع) است و این گونه نیست که اگر وجود جسمانی او در میان مردم باشد، رفعت معنوی نداشته باشد (و لازم باشد برداشته شود). » (جوادی آملی، 21/319)

ب) دیدگاه دوم که قائل به غیبت و مخفی شدن از دید مردم است، با ظهور کلمه توفی منافات دارد، چنان که با ظواهر برخی از روایات که عبارت نازل شدن عیسی(ع) در آخرالزمان در آنها آمده است، منافات دارد.[1] از این گذشته، با آنچه از قول عیسی(ع) در آیه 117 سوره مائده (وَ کُنتَ عَلیهِم شَهیداً مادُمتُ فیهِم ) نیز منافات دارد؛ زیرا غیبت خود نوعی حضور است؛ به این معنا که مردم از درک محضر او غایب اند، ولی او بر مردم و احوال آنها آگاه است (مانند امام عصر (عج)) که در این صورت، این دیدگاه با این آیه منافات دارد؛ زیرا عیسی(ع) در این آیه می گوید: «من تا زمانی که در میان آنها بودم، بر آنها شاهد بودم، اما از زمانی که مرا توفی نمودی، تو خود بر آنها مراقب بودی». و اینکه گفته شود عبارت «ما دمت فیهم» بیانگر آن است که حضرت عیسی(ع) به نقطه دیگر به دور از مردم انتقال یافته است، اگرچه موافق ظهور بدوی جمله است، ولی خلاف مفاد سیاق آیات می باشد.

ج) اما مهم ترین دلایل دیدگاه سوم (رفع به صورت زنده و با جسم و روح حضرت عیسی(ع)) و نقد آنها عبارت است از:

1- روایات متواتری بیان می کند عیسی(ع) در آخرالزمان نزول کرده و دجّال را کشته و بعد از چند سال زندگی در زمین، می میرد و مسلمانان بر او نماز می خوانند و او را دفن می کنند (طبری، 6/458؛ نیز رک: جزایری، 1/323 و 571؛ صابونی، 1/187 و 292؛ طنطاوی، 2/122؛ جعفری، 3/26). این استدلال قابل نقد است؛ زیرا هرچند ممکن است ادعای تواتر درباره این روایات صحیح باشد و بر اساس آنها برای ما علم ایجاد شود که عیسی(ع) در آخرالزمان به زمین برمی گردد، اما این مسأله دلیلی بر رفع عیسی به صورت زنده نمی تواند باشد؛ زیرا مفاد این روایات تنها نزول عیسی در آخرالزمان را اثبات می کند و نه نحوه رفع و توفی او را. به عبارت دیگر، حالات دیگری نیز برای رفع عیسی(ع) متصور است که این روایات آنها را نفی نمی کند تا اثبات کننده این نظر باشد. مثلاً می توان گفت که عیسی(ع) مرده است و سپس خداوند دوباره او را در آخرالزمان زنده می کند. همان گونه که بسیاری از اولیای الهی بر اساس عقیده رجعت در آخرالزمان زنده می شوند.

2- خداوند در قرآن می فرماید: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکمْ ثُمَّ رَزَقَکمْ ثُمَّ یمِیتُکمْ ثمَّ یحْییکمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکمْ مَنْ یفْعَلُ مِنْ ذَلِکمْ مِنْ شَیءٍ﴾ (روم/40). از این آیه برمی آید که خداوند تنها یک مرگ را برای انسان ها در جریان زندگی مقدر کرده است (طبری، 6/460). این استدلال نیز صحیح نیست؛ زیرا خداوند در آیات دیگر از کسانی خبر داده است که در دنیا دوبار مرگ به آنها رسیده است؛ مانند عزیر نبی که داستان او در آیه ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیةٍ وَ هِی خَاوِیةٌ علَی عرُوشِهَا قالَ أَنَّی یحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ﴾ (بقره/259) آمده است. عیسی نیز ممکن است به عنوان یک استثنا برای این سنت الهی باشد.

3- گروهی از مفسرانی که اعتقاد به رفع جسم و روح عیسی باهم دارند، به روایت معراج پیامبر(ص) استناد می کنند؛ زیرا در آن آمده است که پیامبر، عیسی و یحیی را در آسمان دوم دیده است (شعراوی، 5/2796 ). رشیدرضا در نقد این دلیل می گوید:

«اگر این دیدن دلیل بر رفع عیسی(ع) با روح و جسم باشد، پس باید دلیل بر رفع روح و جسم یحیی(ع) و انبیای دیگری باشد که پیامبر(ص) در آن شب آنها را دیده است.» (رشیدرضا، 6/19)

و این در حالی است که سایر انبیای الهی پیش از این به واسطه مرگ طبیعی از دنیا رفته و یا شهید شده اند و بنابراین، قطعاً دیدن آنها در معراج به معنای دیدن روح و جسم و زنده بودن به حیات جسمانی آنها نخواهد بود.

4- همان طور که تولد عیسی(ع) برخلاف قوانین عادی طبیعت بود، پس محذوری وجود ندارد که وفات او نیز به صورت رفع با جسم و روح که غیرعادی است، باشد (شعراوی، 3/1505 و 5/2794). از سوی دیگر گفته شده است عیسی هنوز زنده است، زیرا خداوند خبر از مرگ وی به ما نداده است و این بعید نیست که خداوند او را به آسمان بالا برده باشد، زیرا مبدأ وجود بشر، آسمان است (همان، 5/2796). اما این دو دلیل قابل مناقشه است؛ زیرا تولد غیرعادی عیسی نمی تواند دلیل بر موت غیرعادی او باشد، علاوه بر اینکه خداوند در قرآن از تولد غیرعادی انبیای دیگری چون اسحاق و یحیی خبر داده است، اما موت آنها عادی بوده است. درباره دلیل دوم نیز باید گفت که اگر مبدأ بودن آسمان برای بشر دلیل بر رفع عیسی با جسم و روح است، پس باید دلیل برای رفع جسم و روح هر بشر دیگری نیز باشد که می دانیم چنین نیست. علاوه بر اینکه مراد از آسمانی که مبدأ بشر است، آسمان مادی نیست.

5- از عبارت ﴿وَ ما قَتَلُوهُ یقِیناً* بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ﴾ (نساء/157 -158 ) برمی آید که رفع عیسی(ع) با جسم و روح بوده است؛ زیرا رفع با «بل» اضرابیه در مقابل قتل و به صلیب کشیدن شده آمده است و این در حالی است که اگر مراد از رفع تنها با روح باشد، این مقابله صحیح نخواهد بود؛ زیرا رفع با روح ممکن است که با آن دو جمع شود و بنابراین مقابل آنها نخواهد بود (طنطاوی، 2/122 ). عبدالاعلی سبزواری نیز در این باره می گوید:

«کلمه اضراب (بل) در این آیه دلالت بر این دارد که عیسی(ع) با جسم و روح رفع شد؛ زیرا در آیه قبل خداوند قتل و صلب را از بدن وی نفی کرد و در آیه بعد اضراب از آن دو نمود. پس بنابراین حیات را برای او اثبات کرده است و اینکه خداوند متعال او را با روح و جسم بالا برده است و اگر رفع را تنها به روح مختص بدانیم، دیگر مزیتی از این جهت برای عیسی باقی نمی ماند، زیرا روح هر مؤمنی بعد از توفی به سوی خدا بالا می رود. » (سبزواری، 10/120 و147؛ نیز رک: داورپناه، 9/48)

در پاسخ به این سخن باید گفت صورت دیگری برای رفع می توان تصور کرد و آن موت عادی است که در آیه ذکر نشده است؛ زیرا در آیه تنها قتل و صلب ذکر شده است. به عبارت دیگر، اگرچه خداوند در این آیه قتل و صلب را از عیسی(ع) نفی کرده است، اما این دلیل بر رفع با روح و جسم نمی شود؛ زیرا موت را که نوع دیگری از توفی است، نفی نکرده است.

6- این دیدگاه قول جمهور علماست و همچنین با کراماتی که خداوند به عیسی(ع) روا داشته است، تناسب دارد (طنطاوی، 2/122). در پاسخ به این دلیل باید گفت: اینکه گفته است این دیدگاه قول جمهور علماست، چنین نیست؛ زیرا همان طور که در ادامه ذکر می شود، دیدگاه های دیگری در این زمینه در میان مفسران مطرح است. همچنین تناسب ادعا شده با دیگر کرامات عیسی(ع) روشن نیست؛ زیرا انبیای دیگر نیز دارای کراماتی از طرف خداوند بودند، اما توفی آنها چنین نبوده است. از این گذشته، استدلال و تمسک به اجماع در این گونه مسائل نظری، بدون دلیل است. نیز از نظر دیگر، از آنجا که این اجماع قطعاً با تکیه بر آیات و روایات شکل گرفته است، یک نوع اجماع مدرکی بوده و از این نظر نیز تمسک به آن صحیح نخواهد بود.

7- حمل توفی بر اماته صحیح نیست؛ زیرا میراندن عیسی(ع) در وقت محاصره چیزی نیست که خداوند آن را به صورت امتنان بیان کند. همچنین بالا بردن او به صورت یک جثه خشک از سخیف ترین اقوال است؛ زیرا خداوند آسمان را از اینکه قبر برای جسم مرده ها شود، پاک کرده است. و نیز اگر رفع تنها با روح باشد، دیگر چه امتیازی برای عیسی در این باره بر سایر انبیا وجود دارد که آسمان محل ارواح مطهر آنهاست؟ (طنطاوی، 2/123 و 4/351 ).

در نقد دلایل فوق می گوییم اگرچه عدم حمل توفی بر اماته امکان صحت دارد، اما دلیل بر تعیین معنای آن بر رفع با جسم و روح نیز نیست؛ زیرا در این باره آراء و احتمالات دیگری نیز وجود دارد. همچنین درباره رفع با روح و امتیاز عیسی(ع) بر سایر انبیا می توان گفت امتیاز عیسی بر سایر انبیا حتماً در این نیست که روح او همراه با جسم و به صورت زنده رفع شود، بلکه امتیاز معنوی مهم تر از امتیاز مربوط به رفع جسمانی است.

8- دلالت کلمه «متوفیک» بر اخذ روح و جسد باهم، نزدیک تر به حقیقت است تا اخذ روح به تنهایی (حسینی شیرازی، 1/345). صاحب تفسیر «لباب التأویل فی معانی التنزیل» نیز به همین دلیل استناد کرده و می گوید:

«چون خداوند می دانست ممکن است برخی از مردم گمان کنند که آنچه خداوند به سوی خود بالا برد، روح عیسی(ع) بود و نه جسم او، همان گونه که برخی از نصارا پنداشتند، واژه «توفی» را آورد تا دلالت کند بر اینکه عیسی(ع) با روح و جسمش بالا رفته است. » (خازن، 1/252، نیز رک: فخر رازی، 8/237؛ صادقی تهرانی، 5/156 و 25/346)

این دلیل نیز صحیح نیست؛ زیرا قرینه ای بر دلالت کلمه «متوفیک» بر اخذ روح و جسم باهم وجود ندارد. هرچند کلمه «توفی» دلالت بر اخذ تام دارد، اما در عبارات قرآنی، ظهور در اخذ روح از بدن و موت دارد، مگر آنکه گفته شود واژه «رافعک » شرح توفی است، چنان که صاحب تفسیر «من هدی القرآن» نیز همین را گفته است (مدرسی، 1/571). توضیح بیشتر در این باره بعد از نقد دیدگاه چهارم خواهد آمد.

د) دلایل دیدگاه چهارم و نقد آن به شرح زیر است:

1- قدیمی ترین دلیل این گروه، روایات منتسب به ابن عباس است که «توفی» را به معنای موت دانسته است (طبری، 6/457)، اما برخی از مفسران نسبت این قول به ابن عباس را مشکوک دانسته و گفته اند حتی در صورت اثبات این نسبت، این قول حجیت ندارد، مگر اینکه آن را به پیامبر نسبت بدهد. و از سوی دیگر حمل توفی بر اماته در این آیات از سیاق به دور است و علاوه بر این، با صریح آیات و نصوص دیگر که دلالت بر زنده بودن جسمانی عیسی دارند، مخالف است (سبزواری، 5/325).

2- ابوالفتوح رازی ذیل آیه 158 نساء نیز درباره دلالت توفی بر اماته می گوید:

«اگرچه در وضع لغت توفّی بر اطلاق قبض باشد، به عرف مخصوص شده است به مرده و این عرفی مستقرّ است و مستمر، نبینی که آن کس که گوید: فلان متوفّی است، از اطلاق او هیچ مقبوض ندانند. » (ابوالفتوح رازی، 7/220) و این در حالی است که عرف یادشده، عرف مردم است، نه عرف قرآن.

3- برخی دیگر از مفسران آیه 55 آل عمران را دارای تقدیم و تأخیر[2] دانسته و بر آن هستند که «متوفیک» در اصل بعد از «رافعک الیّ» است و بر این اساس، ابتدا خداوند عیسی(ع) را به صورت زنده بالا می برد و در آخرالزمان او را نازل کرده و بعد از آن، او را توفی می کند؛ و بر اساس این قول، توفی همان معنای مرگ را می دهد. این سخن را فرّاء در معانی القرآن گفته است (فراء، 1/219؛ محمد سبزواری، 6). ملا فتح الله کاشانی نیز قول به تقدیم و تأخیر در آیه 55 آل عمران را مؤید به وسیله روایات صحیحه می داند (کاشانی، 2/236).[3]

اما برخی از مفسران این قول را خلاف ظاهر قرآن دانسته اند (عبدالاعلی سبزواری، 5/325؛ رشیدرضا، 3/260). این گروه در پاسخ به ایرادی که بر آنها وارد می شود مبنی بر مخالفت ظاهر قرآن در تقدیم «توفی» بر «رفع »، این گونه پاسخ می دهند که «واو» ترتیب را نمی رساند. در پاسخ به این دلیل باید گفت مخالفت در ترتیب ذکری با ترتیب وجودی در کلام بلیغ نمی آید، مگر اینکه نکته ای وجود داشته باشد؛ اما اینجا نه تنها نکته ای نیست، بلکه رفع دارای اهمیت بیشتری بوده و اقتضا می کرد که ابتدا بیاید، پس اگر نیامده، نشان از این دارد که توفی اول است و سپس رفع (رشیدرضا، 3/260).

ابن عاشور نیز درباره وجود تقدیم و تأخیر در آیه می گوید:

«در آیه دلالتی بر این نیست که عیسی(ع) در آخرالزمان می میرد، مگر عبارتی که در حدیثی از ابوهریره آمده است که در آخرالزمان می میرد و مسلمانان بر او نماز می خوانند که ظاهراً این عبارت ابوهریره است که در حدیث درج شده است. » (ابن عاشور، 3/108)

4- برخی از مفسران راهکار دیگری را برای اثبات مرگ عیسی(ع) ابداع کرده و عبارت «انّی متوفّیک» را به عنوان کنایه و تلویح به عصمت عیسی از کشته شدن به دست کفار می دانند؛ به این معنا که خداوند به عیسی می گوید من خود تو را توفی می کنم؛ یعنی تو اکنون از کشته شدن توسط یهودیان در امان هستی. زمخشری «متوفیک» را به معنای استیفای اجل دانسته؛ بدین معنا که خداوند می فرماید: «من تو را از کشته شدن توسط کفار حفظ می کنم و تا اجلی که برای تو قرار داده ام، به تأخیر می اندازم تا به مرگ طبیعی خود بمیرانم تو را و نه به دست آنها» (زمخشری، 1/366؛ بقاعی، 4/420؛ فیض کاشانی، 1/152).

طرفداران این دیدگاه دلیل خاصی را برای آن ذکر نکرده اند، اما با تأمل می توان دریافت دلیل آنها برای ارائه این دیدگاه، تأکید بر عبارت «انّی» در «انّی متوفّیک» است و در حقیقت تأکید در این دیدگاه بر سر بحث توفّی و نحوه آن نیست، بلکه گوینده تأکید را در فاعل آن قرار داده است؛ و به نظر می رسد گوینده در این دیدگاه، دلالت توفی بر مرگ را مفروغٌ عنه و مسلم گرفته است، در حالی که هذا اول الکلام.

تبیین دیدگاه برگزیده

اینک بعد از نقد دیدگاه های رایج می گوییم حاصل بررسی و نقد استدلال های گذشته توسط مفسران برای دیدگاه های مختلف ذکر شده، اثبات نادرستی همه استدلال ها به جز استدلال دیدگاه قائل به رفع حضرت عیسی(ع) به صورت زنده با جسم و روح است. اما در این میان، نقل دیدگاه دو تن از مفسران برجسته که در مقام تردید بین اقوال گوناگون ایراد شده است، بسیار قابل ملاحظه است.

یکم: علامه طباطبایی که درباره توفی و رفع عیسی(ع) می گوید: «کلمه «توفی» صراحت در موت ندارد» (طباطبایی، 3/207). ایشان همچنین مقید شدن رفع به «الی» در سوره آل عمران را نشان دهنده معنوی بودن رفع دانسته و در بیان کیفیت رفع عیسی ذیل آیه 158 نساء می گوید:

«این رفع نوعی تخلیص بوده است که خداوند به وسیله آن، عیسی(ع) را از دست یهودیان نجات داده است؛ حال خواه این توفی مرگ عادی بوده باشد، و یا اینکه نه با مرگ عادی و نه با قتل و صلب، بلکه به نحوی دیگر باشد که ما آن را نمی شناسیم، و یا اینکه عیسی زنده و باقی به ابقای خداوند باشد، به نحوی که ما نمی دانیم که همه اینها محتمل است. همچنین ممکن است خداوند عیسی را توفی کرده و بالا برده و حفظ کند، یا زندگی اش را خداوند حفظ کند، به نحوی که با جریان عادی نزد ما منطبق نباشد. » (طباطبایی، 5/133)

دوم: آیت الله جوادی آملی درباره توفی عیسی(ع) می گوید:

«معنای رفع در جمله «بَل رَفَعَهُ اللهُ إلَیه» در سه احتمال خلاصه می شود:

1- رحلت طبیعی؛ حضرت مسیح(ع) به گونه طبیعی رحلت کرده باشد و خدای سبحان روح پاکش را به سوی خود بالا برده باشد.

2- عروج به آسمان؛ چنان که ظاهر برخی روایات بر آن دلالت دارد و هنگام ظهور حضرت حجّت بن الحسن (عج)، آن حضرت از آسمان فرود می آید و به امامت امام زمان(عج) نماز می گزارد.

3- غیبت و مخفی شدن از دیگران؛ همانند غیبت حضرت ولی عصر(عج)؛ یعنی خداوند روح و بدنش را با حفظ حیات از دیدگان بشر پنهان کرده است، پس او زنده و در انتظار ظهور است. البته کسی که از دیدگان نهان است، مسؤولیت رسالت و راهبری جامعه را ندارد، هرچند مسؤولیت تکوینی و فردی را دارد. »

ایشان در ادامه هر سه را محتمل دانسته و ترجیحی در بین آنها نداده و می گوید:

«هیچ برهانی بر استحاله و همچنین دلیل قطعی قرآنی بر تصدیق قطعی یکی از محتمل های سه گانه نیست.» (جوادی آملی، 21/320)

ایشان همچنین در این باره می گوید:

«موضوع مرگ و زنده بودن حضرت عیسی(ع) مطلبی علمی است که اثبات یا نفی آن، نیازمند برهان عقلی یا نقل معتبر است، ولی اقامه برهان عقلی در این مسأله جزئی ممکن نیست؛ چون از دیدگاه عقل، هم رحلت و رجعت او شدنی است، و هم زنده بودن کنونی اش؛ چنان که دلیل نقلی جزم آوری هم در دست نیست. » (همان، 312)

مجموع احتمال هایی که علامه طباطبایی درباره رفع و توفی حضرت عیسی(ع) محتمل دانسته، عبارت اند از: 1- توفی به صورت مرگ عادی؛ 2- توفی نه با مرگ عادی و نه با قتل و صلب؛ 3- زنده بودن حضرت عیسی(ع) به صورت غیرطبیعی و ناشناخته؛ 4- توفی و رفع و سپس حفظ او به نحو ناشناخته و غیرطبیعی؛ و مجموع احتمال های آیت الله جوادی آملی عبارت اند از: 1- مرگ طبیعی؛ 2- عروج به آسمان به صورت زنده با جسم و روح؛ 3- زنده بودن بر روی زمین و غیبت از مردم؛ که ایشان از نظر عقلی، هر سه احتمال را به صورت هم عرض محتمل دانسته و وجود دلیل قطعی قرآنی بر تصدیق هر یک را به خصوص نفی کرده است.

اکنون در گام بعدی به نظر می رسد اگرچه احتمال عقلی برای پذیرش هر کدام از احتمال های ذکر شده توسط این دو مفسر بزرگ وجود دارد، اما با تمسک به «ظهور» آیات شاید بتوان راه چاره را پیدا و مشکل را حل کرد و نیازی به دلیل قطعی به معنای «نصّ» نخواهد بود. بر این اساس می توان گفت اگرچه توفی در آیات مورد بحث به صورت ابتدایی قابل تطبیق بر مرگ یا زنده بودن و یا احتمال های دیگر است، اما آنچه از آیات در مورد کاربرد این آیات برمی آید، صرفاً یکی از دو مورد 1- مرگ و یا 2- توفی به صورت زنده است و احتمال های دیگر به دور از ذهن بوده و با بیان بودن سخن خداوند که مقدمه اثبات اعجاز قرآن است، در تنافی است. بر این اساس، احتمال های دوم و چهارم در سخن علامه طباطبایی و نیز احتمال سوم در سخن آیت الله جوادی آملی کنار گذاشته می شود؛ زیرا از آنجا که مسأله توفی و رفع حضرت عیسی(ع) یک بار رخ داده و همه آیات مورد بحث به آن اشاره دارد و مسأله توفی و رفع حضرت عیسی در موردی با تعبیر «توفی» و «رفع» هر دو بیان شده است؛ ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ یا عیسَی إِنی مُتَوَفِّیکَ وَ رَافِعُکَ إِلَی﴾؛ (آل عمران/55 )، و در مورد دیگر فقط با «رفع» از آن تعبیر شده و گفته شده است: ﴿بلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ﴾ (نساء/158)، و در مورد دیگر فقط با عبارت «توفی» از آن تعبیر شده است؛ چنان که می فرماید: ﴿فلَمَّا تَوَفَّیتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ﴾ (مائده/117)، و این عبارت قطعاً از باب تفسیر قرآن به قرآن، شارح یکدیگر به شمار می آیند؛ بر این اساس، مراد از توفی، رفع خواهد بود و این مسأله مردّد بودن توفی در میان دو احتمال مرگ طبیعی و زنده توفی شدن را از میان برده و آن را صرفاً در احتمال دوم، یعنی زنده توفی شدن متعیّن می کند؛ چرا که در جایی از قرآن از مرگ به «رفع» تعبیر نشده است. بنابراین می توان گفت:

1- مراد توفی در این آیات، مردد میان مرگ و یا زنده بالا بردن است.

2- در این آیات از ماجرای حضرت عیسی(ع) به رفع تعبیر شده است و توفی در آن به معنای رفع است (با توجه به جمع میان سه دسته آیات ).

3- رفع در عرف قرآن به معنای مرگ نیست.

4- نتیجه آنکه قطعاً جمع میان آیات قرآن، نفی رفع و توفی به معنای مرگ و تطابق زنده بالا بردن با جسم و روح است و این همان امری است که روایات بر آن صراحت دارد؛ چنان که در روایتی از امام باقر7 تصریح شده است که حضرت عیسی(ع) نمرده است[4] (مجلسی، 14/339).

نتیجه گیری

در قرآن کریم درباره پایان زندگی عیسی(ع)، پنج آیه وجود دارد که عبارت اند از: آل عمران/55، نساء/157، نساء/158، مائده/117، مریم /33- در آیه 55 سوره آل عمران واژه «توفی» و «رفع»، در آیه 158 نساء واژه «رفع»، در آیه 11 سوره مائده واژه «توفی »، و در آیه 33 سوره مریم واژه «موت » آمده است.

با بررسی های انجام گرفته در تفاسیر شیعه و سنی ذیل آیات یادشده درباره وفات عیسی(ع)، دیدگاه های گوناگونی را می توان مشاهده کرد که نادرستی همه استدلال ها به جز استدلال دیدگاه سوم که قائل به رفع حضرت عیسی به صورت زنده با جسم و روح می باشد، اثبات شد. همچنین روشن شد که احتمال های دوم و چهارم در سخن علامه طباطبایی و نیز احتمال سوم در سخن آیت الله جوادی آملی ناپذیرفتنی است. و سرانجام مقاله به این نتیجه روشن منتهی شد که مراد از توفی حضرت عیسی(ع)، با توجه به تفسیر قرآن به قرآن، رفع است و اقتضای جمع میان آیات قرآن، نفی رفع و توفی به معنای مرگ و اثبات عروج و صعود حضرت عیسی(ع) به صورت زنده با جسم و روح می باشد.

منابع و مآخذ

1- قرآن کریم.

2- ابن عاشور، محمدبن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، 1420ق.

3- ابن فارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.

4- ابوالسعود، محمدبن محمد؛ تفسیر ابی السعود، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

5- اندلسی، ابوحیان محمدبن یوسف؛ البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دار الفکر، 1420ق.

6- بقاعی، ابراهیم بن عمر؛ نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1427 ق.

7- ثعلبی، احمدبن محمد؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.

8- جزایری، ابوبکر جابر؛ ایسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، 1416 ق.

9- جعفری، یعقوب؛ تفسیر کوثر، قم، هجرت، 1376ش.

10- جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، قم، اسراء، 1389ش.

11- حسینی شیرازی، محمد؛ تقریب القرآن الی الاذهان، بیروت، دار العلوم، 1424ق.

12- خازن، علی بن محمد؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق.

13- داورپناه، ابوالفضل؛ انوار العرفان فی تفسیر القرآن، تهران، کتابخانه صدر، 1377ش.

14- دروزه، محمد عزه؛ التفسیر الحدیث، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1421 ق.

15- رازی، ابوالفتوح حسین بن علی؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1408 ق.

16- رازی، فخرالدین محمدبن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.

17. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ تفسیر الراغب الاصفهانی، ریاض، مدار الوطن، 1424-

18- ؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، 1412ق.

19- رشیدرضا، محمد؛ تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1990م.

20- زرکشی، محمدبن عبدالله؛ البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفة، 1411ق.

21- زمخشری، محمودبن عمر؛ الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407 ق.

22- سبزواری، عبدالاعلی؛ مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة اهل البیت: ، 1409ق.

23- سبزواری، محمد؛ ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1419ق.

24- سمرقندی، نصربن محمد؛ تفسیر بحر العلوم، بیروت، دار الفکر، 1416ق.

25- سمعانی، ابومظفر منصوربن محمد؛ تفسیر السمعانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2010م.

26- سیوطی، جلال الدین؛ الإتقان فی علوم القرآن، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421ق.

27. شاذلی، سیدبن قطب؛ فی ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق، 1412ق.

28- شعراوی، محمد متولی؛ تفسیر الشعراوی، بیروت، ادارة الکتب و المکتبات، 1991م.

29- صابونی، محمدعلی؛ صفوة التفاسیر، قاهرة، دار الصابونی للطباعة والنشر والتوزیع، 1417ق.

30- صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنة، قم، فرهنگ اسلامی، 1406ق.

31- طالقانی، محمود؛ پرتوی از قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362ش.

32- طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.

33- طبری، محمدبن جریر؛ جامع البیان فی تأویل القرآن، محقق: أحمد محمد شاکر، بی جا، مؤسسة الرسالة، 1420ق.

34- طنطاوی، سید محمد؛ التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، دار نهضة مصر للطباعة و النشر، 1997م.

35- فراء، یحیی بن زیاد؛ معانی القرآن، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1980م.

36- فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین، قم، نشر هجرت، 1409ق.

37. فیض کاشانی، محمدبن مرتضی؛ الاصفی فی تفسیر القرآن، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1418ق.

38- فیومی، احمدبن محمد؛ المصباح المنیر، بیروت، المکتبة العصریة، 1428ق.

39- قرشی، علی‎اکبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش.

40- کاشانی، فتح‎الله بن شکرالله؛ تفسیر کبیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، علمی، 1336ش.

41- ماوردی، علی بن محمد؛ النکت و العیون، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا.

42- مجاهدبن جبر؛ تفسیر مجاهد، محقق: محمد عبدالسلام أبوالنیل، مصر، دار الفکر الإسلامی الحدیثة، 1410ق.

43- مدرسی، محمدتقی؛ من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین7، 1419ق.

44- مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.

45-  ؛ تفسیر روشن برای عموم طبقات با بیان قاطع از جهت لغات و تفسیر و حقایق، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380ش.

46- مغنیه، محمد جواد؛ التفسیر الکاشف، قم، مؤسسة دار الکتاب الاسلامی، 1424ق.

47. مقدسی، یوسف بن یحیی؛ عقد الدرر فی أخبار المنتظر، قاهره، مکتبة عالم الفکر، 1399ق.

48- مکی بن أبی طالب؛ الهدایة إلی بلوغ النهایة، بی جا، جامعة الشارقة، بی تا.

49- نسفی، عبدالله بن احمد؛ تفسیر النسفی مدارک التنزیل و حقایق التأویل، بیروت، دار النفائس، 1416ق.

پی نوشت ها

[1] این روایات را در جوامع حدیثی شیعه بنگرید در: مجلسی، 14/349؛ و در جوامع حدیثی اهل سنت بنگرید در: مقدسی، 222.

[2] تقدیم و تأخیر یکی از روش های بلاغت است و در قرآن کریم نیز که در اوج فصاحت و بلاغت است، به کار رفته است و دانشمندان علوم قرآنی همچون زرکشی در البرهان فی علوم قرآن (3/303) و سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن (1/623)، فصلی را به این عنوان اختصاص داده اند.

[3] سایر موارد را بنگرید در مکی بن أبی طالب، 2/1033؛ طبری، 6/458؛ سمرقندی، 1/218؛ ماوردی، 1/397؛ سمعانی، 1/324؛ راغب اصفهانی، تفسیر الراغب، 2/591؛ نسفی، 1/259؛ ابوالسعود، 2/43.

[4] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ7 قَالَ: فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنبِیاءَ وَ ساقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَمَّا مِنْ عِیسَی فَیقَالُ إِنَّهُ مَاتَ وَ لَمْ یمُت.

کلمات کلیدی
روح  |  جسم  |  توفی  |  حضرت عیسی (ع)  |  رفع  | 
لینک کوتاه :