گنجینه معارف

فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی ایران به عنوان آخرین انقلاب قرن بیستم و انقلابی منحصر به فرد از نظر ریشه های تاریخی، خاستگاه نظری و فلسفی و نیز از نظر دامنه و عمق تاثیرگذاری در چهار دهه پس از رخداد آن، منشا تاملات علمی و فلسفی و مطالعات پژوهشی گسترده ای بوده است. رهاورد مجموعه این تاملات و پژوهش ها، به تدریج موجب شکل گیری «مطالعات انقلاب اسلامی» گردیده که امروزه با این عنوان شناخته شده است. اگرچه برخی مباحث این دانش، بررسی های عقلانی ناظر به خود این دانش است، ولی هنوز سخنی از «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» به میان نیامده است. این مقاله با طرح این موضوع، ضرورت پرداختن به «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» و تاسیس آن را به عنوان یک دانش عقلانی تاریخی تبیین می کند و ضمن ارائه تعریف، اهداف، قلمرو، روش و مسائل این عرصه به عنوان یک دانش درجه دوم و یک رشته علمی از رشته های فلسفه های مضاف و ناظر به مباحث انقلاب اسلامی، برخی از مسائل مهم آن را مورد تامل قرار می دهد.

منبع : مطالعات انقلاب اسلامی » بهار 1393، سال یازدهم- شماره 36 , ذوعلم، علی تعداد بازدید : 882     تاریخ درج : 1397/11/03    

مقدمه

انقلاب اسلامی ایران از آغاز تاکنون توجه بسیاری از اندیشمندان، پژوهشگران و متخصصان حوزه های مختلف علوم انسانی را به خود جلب کرده و با رویکردهای متفاوت و حتی متضاد، به عنوان یک موضوع مهم اجتماعی، فکری، سیاسی و تاریخی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است.

تاکنون هزاران مقاله و صدها پژوهش، کتاب و پایان نامه در ایران و مراکز علمی و تحقیقاتی سراسر جهان درباره انقلاب اسلامی نوشته شده و امروز هم در مجلات و محافل و مراکز پژوهشی ابعاد، آثار و پیامدهای انقلاب اسلامی همچنان مورد بحث و گفتگو است.

محدوده زمانی پژوهش و نشر این مطالعات از اوج گیری نهضت حضرت امام خمینی(ره) در اواسط 1356 آغاز می شود، ولی قلمرو موضوعی این مطالعات شامل طیف گسترده ای از مباحث تاریخی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، کلامی و فلسفی است که دهه ها و حتی سده های پیش از انقلاب را نیز در برمی گیرد (ر. ک: کدی، 1375) و به خصوص در مورد ریشه های اعتقادی انقلاب اسلامی، پیوند آن را تا صدر اسلام مورد توجه قرار می دهد. (ر. ک: عمید زنجانی، 1376) برخی از این مطالعات به مسائل و تحولات نظام جمهوری اسلامی ایران هم پرداخته و حتی عملکرد و رویکرد دولت های پس از انقلاب در ایران را در ذیل مطالعات انقلاب اسلامی ایران، مورد بررسی قرار داده اند. این مجموعه عظیم در طول بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، منابع و حوزه های مطالعاتی و علمی تازه ای را ایجاد کرده است که اگرچه غالباً ذیل مطالعات و علوم سیاسی طبقه بندی و تلقی می شود، ولی خود از ویژگی های متفاوتی برخوردار است و لذا به طور خاص و به تدریج به عنوان «مطالعات انقلاب اسلامی» نام گرفته است.

مطالعات انقلاب اسلامی عبارت است از مجموعه مباحث، دیدگاه ها، نظریات و تحلیل هایی که در مورد قلمرو علوم انسانی، لازم می نماید. البته ممکن است در خلال مباحث مربوط به انقلاب اسلامی، اشاراتی را بتوان یافت که ناظر به مطالعه فرانگر و عقلانی مطالعات انقلاب اسلامی است، اما تا وقتی این اشارات، به مباحث صریح و آشکار تبدیل نشود و سامان و انتظام علمی نیابد، نمی توان از تکوین و تدوین «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» سخن گفت.

این مقاله به عنوان طرح بحث و تأکید بر ضرورت پرداختن به مسائل «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی » تنها به توضیح برخی از مباحث می پردازد و البته همه آنچه را مطرح می کند، گام نخستین می داند که به بررسی ها و تأملات بیشتری نیاز دارد و نزد نویسنده هم لزوماً نظر نهایی تلقی نمی شود.

«فلسفه انقلاب اسلامی» و «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی»

نویسنده در مقاله دیگری در باب فلسفه های مضاف، (ذوعلم، 1391) این نکته را تبیین کرده است که فلسفه مضاف به حقایق و امور، در ذیل فلسفه مطلق به معنای دانش عقلی و ناظر به شناخت احوال موجود بماهو موجود قرار می گیرد و احوال و احکام آن حقیقت را با رویکردی کل نگر و عقلانی تبیین می کند. هر پژوهشگری متناسب با پارادایم پذیرفته شده خود در فلسفه مطلق، به فلسفه مضاف به امور و حقایق هم می پردازد. (خسروپناه، 1385: 182)

«فلسفه انقلاب اسلامی» یکی از عرصه ها و موضوعات «مطالعات انقلاب اسلامی» است که «انقلاب اسلامی» را به عنوان یک امر واقع و تحقق یافته با استناد به منابع معتبر عقلی و نقلی مورد تحلیل عقلانی و کل نگر قرار می دهد. چیستی و چرایی انقلاب اسلامی و بررسی عوامل و ریشه ها و احوال و احکام هستی شناختی انقلاب اسلامی در «فلسفه انقلاب اسلامی» بحث می شود.

اما «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی » از نوع فلسفه مضاف به علوم است. فلسفه مضاف به علوم صرفاً در فلسفه های مضاف به دانش های موضوعی و دیسیپلین ها منحصر نمی شود، بلکه برای هر حوزه معرفتی و دانستنی های دستگاه وار قابل تحقق است. (رشاد، 1385: 36) در اینجا نیز چون تعاریف متکثری برای فلسفه های مضاف به علوم ارائه شده است، ناچار در آغاز باید تعریف مورد قبول را برگزینیم و در آن چارچوب، مبانی، مبادی، مسائل، روش ها و رویکردهای مورد نظر در این حوزه علمی را تعریف کنیم. بر این اساس «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» دانشی است درجه دوم و فرانگر که مطالعات انقلاب اسلامی را مورد کالبدشکافی قرار می دهد و مدل های تحلیل، منابع، روش ها و رویکردهای مطالعات انقلاب اسلامی را بررسی و تحلیل می کند و به داوری درباره آن می پردازد. (جبرئیلی، 1385: 128)

مطالعات انقلاب اسلامی بدون برخورداری از فلسفه این قلمرو مطالعاتی، دچار ابهامات فراوان خواهد بود. عرصه مطالعات انقلاب اسلامی و مسائل آن، روش ها و مدل های تحلیل این موضوعات، منابع و سنجش اعتبار آن، دانش های مرتبط با حوزه مطالعات انقلاب اسلامی، روش های اعتبارسنجی نتایج مطالعات انقلاب اسلامی، رویکردهای مطالعاتی، کاستی های روش شناختی، مسئله یابی و معرفت شناختی این عرصه، ازجمله مسائلی است که بدون نگاه درجه دوم به مطالعات انقلاب اسلامی و بدون پرداختن به فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی نمی تواند به گونه ای عمیق و نظام مند مورد تأمل قرار گیرد.

رسالت «فلسفه های مضاف به علوم»

از «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» چه انتظاری داریم؟ این دانش باید چه مسائلی را برای حوزه مطالعات انقلاب اسلامی تبیین کند؟ آیا پاسخ به این پرسش، به مبنای ما در فلسفه های مضاف به علوم مرتبط است یا بدون اتخاذ مبنای کلی و عام نیز می توان به این پرسش، پاسخ داد؟ پیش از پاسخ به این پرسش، باید مروری بر فلسفه های مضاف به علوم داشته باشیم و سپس با بهره برداری از تجارب و مطالعات علمی صاحب نظران، به رسالت فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی بپردازیم. بررسی رسالت فلسفه های مضاف به علوم، از سه نوع مبنای نظری تغذیه می کند و از آن متأثر می گردد:

1- مبنای نظری فلسفی و پارادایم پذیرفته شده در فلسفه مطلق. هر پاسخی به این پرسش خواه ناخواه تحت تأثیر مبنای فلسفی و نظری پاسخ دهنده قرار دارد؛ چراکه سایه افکنی دیدگاه کلان و نظام جهان بینی که شامل مواضع هستی شناختی و معرفت شناختی هر کسی است، نمی تواند در اینجا نادیده گرفته شود.

2- مبنای نظری در باب فلسفه های مضاف به علوم. اگر تعریف پذیرفته شده از فلسفه های مضاف به علوم، تنها به تبیین گزارش گونه سیر تاریخی آن علم و مقایسه دیدگاه ها منحصر شود، در تبیین رسالت فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی هم همین رویکرد را باید پی گرفت. (همچون کاری که ولفسن در «فلسفه علم کلام» انجام داده و یک گزارش تاریخی و مقایسه ای را بدون هیچگونه داوری علمی ارائه کرده است) اما اگر فلسفه های مضاف به علوم را دارای رسالتی علمی برای کشف حقیقت و داوری درباره دیدگاه ها و نظریات مطرح شده در علم بدانیم، در اینجا هم از همین منظر باید پیروی کرد. (رشاد، 1385: 34؛ گورویچ، 1358: 49 48)

3- اقتضائات خاص هر حوزه علمی و مطالعاتی. درست است که فلسفه های مضاف به علوم، باید از چارچوب واحدی پیروی کنند، اما اقتضائات خاص در مورد هر حوزه مطالعاتی به ویژه هنگامی که مضاف الیه فلسفه، از علوم حقیقی نباشد در پاسخ به سؤال از رسالت فلسفه آن حوزه مطالعاتی تأثیر فراوان دارد.

اگر همین مسئله را با نگاه درجه دوم و فرانگر مورد بررسی قرار دهیم، می بینیم که محققان شاخه های مختلف علوم، بر اساس اقتضائاتی که آن علم یا حوزه مطالعاتی داشته است و حتی بر اثر نگرش اجمالی محقق نسبت به قلمرو و مسائل آن علم، پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده اند. (جبرئیلی، 1385؛ نصیری، 1385)

بنابراین در تبیین و تعیین رسالت «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی»، سه نوع مبنای نظری مذکور نقش خواهد داشت و لذا تعیین موضع فلسفی و علمی محقق در آغاز مباحث ضروری است.

علاوه بر این، درباره عناوین موضوعات و مسائلی که فلسفه مضاف به علوم (یا همان فلسفه علوم) عهده دار تبیین و بررسی آن می باشد، دیدگاه های مختلفی وجود دارد. این دیدگاه ها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1- دیدگاه های تاریخی و گزارشی؛

2- دیدگاه های عقلانی و تحلیلی؛

3- دیدگاه های تلفیقی. (عقلانی توصیفی)

دیدگاه های تاریخی و گزارشی، رسالت اصلی فلسفه علوم را گزارشی از تاریخ تکوین و سیر تاریخی تحولات علم می دانند. به عنوان نمونه دیدگاه «ولفسن» را می توان از این دسته دانست، اگرچه او به تحلیل و بررسی مقایسه ای هم پرداخته است. (ولفسن، 1368) استاد مصباح یزدی نیز از این دسته است. (مصباح یزدی، 1367: 10) دیدگاه های عقلانی و تحلیلی، فلسفه علوم را عهده دار تبیین مبادی تصدیقی و مبانی علمی آن دانش می شمارند (جبرئیلی، 1385: 22 21) و بالاخره دیدگاه های تلفیقی، هر دو نوع مسائل را در زمره مسائل و موضوعات فلسفه علوم تلقی می کنند. (خسروپناه، 1385: 194)

اکنون برای اینکه بتوان مقایسه ای بین دیدگاه های سه گانه فوق داشت، در جدول شماره (1) با استناد به نظریات صریح برخی محققان و مؤلفان و یا با استنباط از مطالعات آنان، این دیدگاه ها گزارش می شود. شایان ذکر است که این محققان هر یک ناظر به «علم» و حوزه مطالعاتی مورد نظر خود، این موضوعات و مسائل را بیان کرده اند، اما به نظر نمی رسد تفاوت شاخه های مختلف فلسفه علوم، مانع این مقایسه باشد. در این جدول مسائل و موضوعات ذیل دیدگاه های تاریخی و گزارشی و دیدگاه های عقلانی و تحلیلی از هم تفکیک شده اند تا بتوان تمایز دیدگاه محققان را بهتر بررسی کرد.

محققان، صاحب نظران و نویسندگانی که دیدگاه آنان در این جدول مطرح شده، به شرح و ترتیب ذیل می باشند:

1- استاد محمدتقی مصباح یزدی، در «دروس فلسفه اخلاق »، ص 10، درباره فلسفه علم اخلاق.

2- ژرژ گورویچ، در «اخلاق نظری و علم آداب»، استنباط از روش بحث وی و مباحثی که مطرح کرده است.

3- هری اوسترین ولفسن، در «فلسفه علم کلام»، استنباط از مباحث مطرح شده در کتاب.

4- علی اکبر رشاد، در مقاله «فلسفه مضاف»، قبسات، ش 40 39، ص 22 21، ساختار فلسفه علم فقه.

5- عبدالحسین خسروپناه، در مقاله «فلسفه فلسفه اسلامی »، قبسات، ش 40 39، ص 194

6- محمدصفر جبرئیلی، در مقاله «فلسفه علم کلام »، قبسات، ش 40 39، برگرفته از سرفصل های متن مقاله.

7- علی نصیری، در مقاله «فلسفه علوم قرآنی»، قبسات، ش 40 39، ص 221.

البته نویسنده سعی کرده است ترتیب منطقی مباحث را در فهرست «مسائل و موضوعات» جدول رعایت کند و لذا ترتیب مذکور در نظرات صاحب نظران لزوماً رعایت نشده است. البته ممکن است محققان و مؤلفان مذکور در سایر مکتوبات و نظراتشان موضوعات دیگری را هم به عنوان مسائل فلسفه های علوم مطرح کرده باشند که در این بررسی بدان پرداخته نشده است؛ چراکه غرض این بررسی مروری بر مهم ترین مباحث فلسفه های علوم برای رسیدن به رسالت «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» است.

1.PNG

جدول شماره 1- مقایسه دیدگاه های مختلف درباره موضوعات و مسائل فلسفه های مضاف به علوم

رسالت «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی»

اکنون با توجه به اقتضائات و نیازهای حوزه مطالعات انقلاب اسلامی و با استفاده از نظریات صاحب نظران پیش گفته و تجربه علمی و مطالعاتی متراکمی که درباره فلسفه های مضاف به علوم وجود دارد و با مروری بر موضوعات دوازده گانه ای که در جدول فوق مطرح شد، با بصیرت و تأمل بیشتری می توان درباره مباحث و موضوعات فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی به مثابه یکی از دانش های دارای هویت متمایز از دانش های همگن و هم سنخ به تأمل و بررسی پرداخت.

به نظر نگارنده بهتر است که در آغاز به موضوعات و مباحث مهم تری که در تعمیق و رشد مطالعات انقلاب اسلامی نقش برجسته تری دارد بپردازیم و آن موضوعات را به عنوان حداقل های فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی تلقی کنیم و سپس سایر موضوعات را با نگاه حداکثری مورد توجه قرار دهیم. حقیقت این است که همه موضوعات دوازده گانه برای مطالعات انقلاب اسلامی، دارای مصداق و مابه ازای مطالعاتی و تحقیقاتی است و ظرفیت عمیقی در این حوزه وجود دارد که نمی توان و نباید از آن صرف نظر کرد.

بر این اساس، اهم موضوعات فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی، عبارت است از:

1- قلمرو مطالعات انقلاب اسلامی، هندسه معرفتی و نظام مسائل آن.

2- نسبت مطالعات انقلاب اسلامی با سایر علوم و حوزه های مطالعاتی مرتبط و همگن.

3- روش شناسی مطالعات انقلاب اسلامی.

4- جریان ها، نحله ها و رویکردهای مطالعات انقلاب اسلامی.

5- آسیب شناسی و بررسی کاستی ها، بایستگی ها و ظرفیت های مطالعات انقلاب اسلامی.

طبعاً تعریف این دانش و ضرورت، هدف و غایت آن در مقدمه مباحث مورد اشاره قرار می گیرد، ولی این محورها در ردیف موضوعات و مسائل مهم این حوزه مطالعاتی نیستند، ضمن اینکه تعیین اهم موضوعات فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی یعنی تعیین همین موضوعات پنج گانه به گونه ای تعریف قلمرو این حوزه علمی است.

البته این موضوعات، نافی قرار گرفتن سایر موضوعات از قبیل بررسی تاریخ شکل گیری مطالعات انقلاب اسلامی، تحولات این مطالعات، علل و زمینه های این تحولات و... نیست و با اهمیت ثانوی، می تواند در لایه بعدی فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی قرار گیرد. در حقیقت، پیشنهاد نگارنده این است که برای فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی، مسائل را در دو سطح و با اولویت متفاوت لحاظ کنیم. شاید این روش را در تعریف و تحدید مسائل سایر فلسفه های علوم هم بتوان اعمال کرد. فایده این سطح بندی این است که با این روش اولاً برای تعریف فلسفه هر علم، می توان زمینه اجماع صاحب نظران آن علم را سریع تر فراهم کرد و از تشتت آراء و انظار کاست و ثانیاً بنابر اهمیت علمی و کاربردی موضوعات، قبض و بسط فلسفه هر علمی را امکان پذیر ساخت تا هم در عرصه مطالعه و پژوهش و هم در قلمرو تعلیم و آموزش، سهولت، صراحت و سرعت بیشتری حاصل گردد.

به هر حال «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» همچون هر فلسفه علم دیگری این ظرفیت را دارد که با مبانی و رویکردهای متفاوت و یا حتی متضادی مورد تأمل قرار گیرد و تحت تأثیر سه عامل مؤثری که قبلاً مطرح شد یعنی مبانی فلسفی مطلق، مبانی در فلسفه هر علم و اقتضائات حوزه مطالعات انقلاب اسلامی از دیدگاه های متفاوتی تعریف و تحدید شود.

تمایز حوزه مطالعات «انقلاب اسلامی» و حوزه مطالعات «جمهوری اسلامی ایران»

اگرچه استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از مهم ترین و ماندگارترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران بوده و در فرآیند تکاملی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک جریان و فرآیند مرحله ای مهم محسوب می گردد، ولی این امر نباید موجب یکی دانستن دو حوزه مطالعاتی و پژوهشی «انقلاب اسلامی» و «جمهوری اسلامی» گردد. هر چند برخی مسائل مشترک بین این دو حوزه مطالعاتی وجود دارد، ولی اولاً اکثر مسائل و موضوعات این دو حوزه متفاوت اند و ثانیاً مسائل مشترک این دو حوزه مطالعاتی، هر یک از منظری متفاوت با دیگری بررسی و تحلیل می شود.

مسائلی همچون تحولات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی، روابط بین المللی ایران با سایر کشورها، فراز و نشیب های سیاسی ناشی از گرایش های دولت ها و دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی، از موضوعات حوزه مطالعات جمهوری اسلامی محسوب می شود. اگرچه همچنان انقلاب اسلامی به عنوان یک گفتمان و نیز به عنوان یک جریان این موضوعات را تحت تأثیر خود قرار می دهد، ولی این تأثیرگذاری موجب تلقی واحد از این دو حوزه مطالعاتی نمی شود. به بیان دیگر، برخی یا بسیاری از مسائل «انقلاب اسلامی ایران» و «جمهوری اسلامی ایران »، در مصادیق واحدی تبلور پیدا می کند ولی در تحلیل و مطالعه علمی، لزوماً از منظر واحدی مطالعه نمی شود. در دیگر علوم و حوزه های مطالعاتی نیز این مطلب آشکار است. مثلاً حوزه علم کلام و دانش فلسفه دو حوزه مطالعاتی و علمی متفاوت است، گرچه بسیاری مسائل مشترک هم در این دو دانش وجود دارد که دارای مصداق عینی واحدی است. همچنین دانش حقوق و دانش فقه در عین حال که مسائل مشترک فراوان دارند، ولی به سبب تفاوت در مبادی، روش، هدف و رویکرد، دو حوزه مطالعاتی محسوب می شوند. بنابراین، حوزه مطالعات «انقلاب اسلامی» را نباید با حوزه مطالعات «جمهوری اسلامی ایران» یکی دانست.

اکنون به برخی از مهم ترین سرفصل ها و موضوعات کلانی که در حوزه «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» باید بدان پرداخته شود، اشاره می کنیم و توضیحاتی را ارائه می دهیم.

1- نظام مسائل حوزه مطالعات انقلاب اسلامی

ترسیم نظام جامع مسائل و مباحث و موضوعات مطالعات انقلاب اسلامی، مستلزم ارائه طبقه بندی های منطقی و حتی المقدور قیاسی است که بتواند جامعیت و مانعیت آن را تضمین کند. اگرچه در برخی موارد چاره ای جز شیوه استقرا نیست، اما در مواردی می توان شیوه قیاسی و سَبر و تقسیم منطقی را اتخاذ کرد.

مسائل و موضوعات مطالعات انقلاب اسلامی از انواع طبقه بندی های ذیل قابل استنتاج است:

الف) موضوعات مرتبط با «انقلاب» به طور کلی و صرف نظر از مصداق «انقلاب اسلامی» یا «انقلاب اسلامی ایران» و به عنوان یک مقوله سیاسی، اجتماعی، علمی،... موضوعات مرتبط با «انقلاب اسلامی»، موضوعات مرتبط با «انقلاب اسلامی ایران» و موضوعات مرتبط با تحرکات و پویش های اجتماعی سیاسی سایر جوامع یا کشورهای اسلامی [و نیز غیر اسلامی] که تحت تأثیر «انقلاب اسلامی» یا «انقلاب اسلامی ایران» شکل گرفته یا متحول شده اند.

ب) انقلاب اسلامی به مثابه یک «رویداد تاریخی » در سال 1357، انقلاب اسلامی به مثابه یک «فرآیند جاری» در تحولات و معادلات روابط بین الملل در طول دهه های پس از رویداد انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی به مثابه یک «گفتمان » در برابر گفتمان تجدد غربی که اومانیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم را به چالش کشیده و الگوی جامعه سازی بدیل و جایگزین را ارائه می دهد.

ج) رهیافت های مختلف بر اساس دیسیپلین های علمی حاکم بر مطالعات انقلاب اسلامی [در هر یک از شقوق پیش گفته در بخش «الف» و «ب»] که بر حسب یک پیش فرضِ غالباً مقدر و ناآشکار، مطالعات انقلاب اسلامی را از سنخ مسائل این دانش ها فرض می کند. این رهیافت ها به شرح ذیل است:

- مطالعات انقلاب اسلامی به عنوان یک موضوع از شاخه «علوم سیاسی» یا «جامعه شناسی سیاسی»؛

- مطالعات انقلاب اسلامی به عنوان یک موضوع از مطالعات فرهنگی در ذیل دانش «جامعه شناسی»؛

- مطالعات انقلاب اسلامی به عنوان یک موضوع «تاریخی»؛

- مطالعات انقلاب اسلامی با نگرش اقتصادی؛[1]

- مطالعه انقلاب اسلامی به عنوان یک مقوله دینی و یک مسئله «کلامی یا فقهی» در چارچوب تفکر و مبانی اسلامی که با روش مطالعات کلامی و یا فقهی بررسی و تحلیل می شود؛

- مطالعه انقلاب اسلامی به عنوان یک موضوع «فلسفی» و از منظر هستی شناختی آن که رویکردهای عرفانی به انقلاب اسلامی نیز در همین جا قابل بررسی است؛

- مطالعه انقلاب اسلامی به عنوان یک مسئله «روان شناختی» و به ویژه از منظر دانش روان شناسی اجتماعی.

رهیافت هایی که سنخ مطالعات انقلاب اسلامی را بینارشته ای یا چندرشته ای فرض می کنند، باید رشته های اصلی مورد نظر خود را از میان رشته ها و شاخه های فوق مشخص کنند. نمی توان و نباید به علت اتخاذ رویکرد بینارشته ای یا چندرشته ای، از پاسخ به این سؤال طفره رفت که کدام یک از رشته ها و شاخه های دانش های شناخته شده و تعریف شده فوق مدنظر می باشد؟

به نظر می رسد موضوعاتِ چهارگانه بخش «الف» با رویکردهای سه گانه بخش «ب» و رهیافت های هفت گانه بخش «ج»، نظام مسائل حوزه مطالعات انقلاب اسلامی را رقم می زند. بی توجهی برخی محققان به این طبقه بندی موجب خلط مسائل حوزه مطالعات انقلاب اسلامی شده و ابهام ها و پرسش های فراوانی را ایجاد می کند. به عنوان مثال، سخن از گفتمان انقلاب اسلامی به عنوان یک اندیشه برگرفته از اسلام ناب محمدی| که در انقلاب اسلامی ایران مطرح شد و یا تأمل در جریان انقلاب اسلامی به عنوان یک واقعیت تحول گرای مستمر نباید با رویداد انقلاب اسلامی که در 22 بهمن 1357 رخ داد، خلط شود.

ابتدا با تلفیق موضوعات و رویکردها می توان حوزه های مطالعاتی قابل مطالعه را با توجه به موضوع و رویکرد استخراج کرد و سپس بررسی کرد که هر یک از آنها با کدام رهیافت قابلیت مطالعه و پژوهش را داراست. بدین ترتیب فهرستی از نظام مسائل کلان حوزه مطالعات انقلاب اسلامی به دست می آید.

2.PNG

«جدول شماره 2»

توضیح اینکه «انقلاب اسلامی» اساساً یک رویداد نیست، بلکه یا به عنوان یک جریانِ عینی تاریخی می تواند مورد مطالعه قرار گیرد و یا به عنوان یک گفتمان. البته «انقلاب های اسلامی» یک صنف یا گروهی از انقلاب ها هستند که در ابتنا بر اندیشه های اسلامی با هم مشترکند. همچنین «انقلاب» بماهو، یک نوع رویداد اجتماعی است که می تواند مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، اما لزوماً یک جریان یا گفتمان نیست.

انقلاب ها و تحولاتِ انقلابی برخاسته از اندیشه ها و انگیزه های اسلامی که در کشورها یا مناطق جغرافیایی رخ می دهد، یک واقعیت عینی اجتماعی و تاریخی است که هر کدام به مثابه یک رویداد و مجموعه آنها نیز به عنوان مجموعه ای مشابه از انقلاب ها قابل مطالعه و بررسی است. ولی این گونه نیست که همه آنها لزوماً به عنوان یک جریان مستمر و اثرگذار قابل تحلیل باشند. البته «انقلاب اسلامی ایران » اینگونه بوده است، اما در مورد تحولات اسلامی سایر کشورها مثلاً انقلاب اسلامی مصر یا بحرین هنوز نمی توان پاسخ روشنی داد. البته اینکه تحولات یک کشور یا جامعه اسلامی، انقلاب اسلامی دانسته شود، بستگی به شاخص هایی دارد که در مطالعات انقلاب اسلامی به مثابه یک گفتمان به دست می آید. ممکن است با برخی تعریف ها از «انقلاب اسلامی» نتوان تحولات فلان کشور را انقلاب اسلامی دانست، هر چند مردم و رهبرانشان قائل به آن باشند و بالعکس.

ممکن است رهیافت مقایسه ای به عنوان یک رهیافت مستقل پذیرفته نشود؛ چراکه مطالعات مقایسه ای که به اشتباه به مطالعات تطبیقی مشهور است یک روش مطالعه و تحلیل مسائل انقلاب هاست و نه یک رهیافت مستقل، اما در عین حال به دلیل اهمیت و حجم آن، می توان آن را یک رهیافت تلقی کرد.

همچنین برخی مسائل ذیل رهیافت دینی یا رهیافت فلسفی، ممکن است صبغه سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی داشته باشد و از این جهت هم پوشانی هایی در مباحث ذیل رهیافت ها دیده شود. این هم نکته قابل اغماضی است؛ چراکه در رهیافت های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رویکرد علمی محض غالب است و نه رویکرد دینی یا فلسفی.

در مورد امکان مطالعه برخی از موضوعات از منظر برخی رهیافت ها، تردید وجود دارد؛ چراکه تاکنون پژوهشی در آن صورت نبسته است، اما در عین حال نمی توان به صورت قطعی آن را ممتنع دانست. ضمن اینکه حوزه های مطالعاتی فوق، علاوه بر آنچه بیان شد می تواند توسعه یابد و با پیشرفت و تعمیق مطالعات انقلاب اسلامی، رهیافت های جدیدی به آنها اضافه شود. رهیافت هایی از قبیل فناوری اطلاعات و ارتباطات، فلسفه های مضاف از قبیل فلسفه اجتماع، فلسفه سیاست، فلسفه دین و... رهیافت هایی است که مطالعه برخی از موضوعات با آن منظر مقدور است و در آینده می توان بدان پرداخت.

3.PNG

«جدول شماره 3»

رهیافت های هشت گانه فوق رهیافت های اصلی اند. ولی با تلفیق دو یا چند رهیافت ممکن است بتوان به رهیافت های فراوان بینارشته ای و میان رشته ای دست یافت. البته رهیافت های هشت گانه دارای قلمروهای مشترک هم هستند و از جهت شمول و سطح تحلیل، تفاوت هایی دارند؛ چراکه به شیوه استقرایی و تا حدودی ناظر به رهیافت هایی که در پژوهش های مرتبط با انقلاب اسلامی اتخاذ شده، شمارش شده اند.

مثلاً در رهیافت مقایسه ای، ممکن است مقایسه با اولویت یا محوریت یک یا چند بُعد از ابعادی که در سایر رهیافت ها مطرح است، انجام پذیرد.

تعریف و تحدید اجمالی موضوعات

لازم است برای موضوعات شش گانه ای که با تلفیق موضوعات بخش «الف» و رویکردهای بخش «ب» از طریق جدول شماره یک به دست آمد، توضیحی کوتاه ارائه شود تا در ارائه تفصیلی نظام مسائل و موضوعات، مرزهای مفهومی این موضوعات رعایت گردد.

انقلاب: انقلاب در اصطلاح، مترادف با «Revolution » به معنای دگرگونی دفعی و سریع در نظام سیاسی جامعه و شیوه ای از شیوه های سقوط رژیم پیشین تلقی می شود. (زارع، 1379: 58) این معنای حداقلی انقلاب است که غالباً با قید توأم بودن با خشونت همراه است. (عمید زنجانی، 1376: 10) انقلاب به این معنا به عنوان یک «رویداد» که در مباحث کلاسیک اندیشه اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است، (شفیعی فر، 1378: 45) قابلیت دارد که با رهیافت های هشت گانه (جدول شماره دو) مورد مطالعه قرار گیرد. طبعاً مسائل و ریزموضوعاتی که ذیل هر یک از این رهیافت ها درباره مقوله «انقلاب» مطرح می شود، بخشی از مطالعات انقلاب اسلامی را تشکیل می دهد.

چیستی و چرایی و چگونگی این پدیده در جوامع بشری غالباً با رهیافت سیاسی یا تاریخی تبیین می شود، ولی سایر رهیافت ها هم اهمیت کمی ندارند و لذا مطالعات انقلاب پژوهی، دارای زمینه بسط و تعمیقی بسیار بیش از آنچه تاکنون انجام پذیرفته است می باشد. رهیافت مقایسه ای در این موضوع، به معنای مقایسه علمی و نظری نظریات گوناگون با رهیافت های مختلف و دستیابی به یک نظریه جامع و فرانگر به موضوع انقلاب است. در اینجا «انقلاب» به عنوان یک «رویداد» مطرح است نه به عنوان یک جریان مستمر یا گفتمان، لذا کسانی که معتقدند باید از انقلاب دائمی به عنوان واقعیتی مشکک و متدرج دست شست، (زارع، 1379: 12) به این معنای انقلاب نظر داشته اند، وگرنه در موضوع انقلاب اسلامی به عنوان یک گفتمان که بیشتر صبغه فلسفی و کلامی دارد نمی توان استمرار و دوام آن را انکار یا نفی کرد.

انقلاب اسلامی به عنوان یک گفتمان: «گفتمان» عبارت است از دیدگاه و نظریه ای که در ذهنیت عمومی جامعه استقرار یافته و توافق و همراهی بخش مؤثری از جامعه را در مقطع زمانی معینی جلب کرده باشد.

گفتمان ها از نظر دوران اعتبار، حوزه نفوذ و گستره شمول یکسان نیستند. برخی گفتمان ها، تنها ناظر به بخش محدودی از زندگی انسان ها و برخی ناظر به بخش گسترده ای است. برخی گفتمان ها، ملی یا محلی اند و برخی جهانی. انقلاب اسلامی به مثابه یک گفتمان، دیدگاه و نظریه ای بدیع و کارآمد در باب عرصه اجتماع و سیاست را ایجاد کرد که در برابر گفتمان غالب و رایج غرب استعمارگر توانست جای خود را باز کند و حوزه نفوذ عمیقی را برای خود فراهم سازد.

گفتمان انقلاب اسلامی، دیدگاه توجیه کننده سلطه کشورهای قوی بر کشورهای ضعیف را به چالش کشید و انگاره «پذیرش سلطه» را به «مقاومت در برابر سلطه» تغییر داد. دیدگاه انزوا و عدم کارآمدی اسلام را نفی کرد و اسلام گریزی را به اسلام محوری تبدیل کرد. دیدگاه خودباوری و شعار «ما می توانیم» را جایگزین خودباختگی مسلمانان در برابر غرب و شرق ساخت. یأس و افسردگی را به امید و نشاط تبدیل کرد و بالاخره در برابر گفتمان سکولاریستی غرب، گفتمان جدیدی را که برخاسته از تفسیر درست از اسلام ناب محمدی| بود، در ذهن و دل مسلمانان ایجاد کرد.

انقلاب اسلامی به عنوان یک گفتمان، «آیینه ای است که خورشید اسلام در آن بازتاب یافته است». این تعبیر از رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای است و در برابر گفتمان مدرنیته، نظام فکری متقن و روشن و نظریه جامعی را برای پیشرفت همه جانبه و تعالی جویانه بشر معاصر ارائه می دهد. هنگامی که سخن از صدور انقلاب به میان می آید، انقلاب به عنوان یک گفتمان مدنظر است که با اتکای به منطق جذاب خود دل ها را تسخیر و ذهن ها را قانع می کند. گفتمان انقلاب اسلامی، هیچ قید جغرافیایی و تعلق ملی را نمی پذیرد و با همه جوامع آزاده و مسلمان و انسان های بیدار و دغدغه مند، رابطه فکری و عاطفی یکسانی را برقرار می سازد؛ چراکه از جنس فکر و نظر است و فکر و نظر مقوله ای مستقل از ملیت و سرزمین و جغرافیا است.

انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک رویداد: هنگامی که از «انقلاب» به عنوان یک رویداد سخن به میان می آید، منظور یک پدیده اجتماعی نوعی است در برابر شورش، رفرم و یا کودتا و یا هر پدیده دیگری که به گونه ای موجب انتقال قدرت می شود، اما نه در قالب و شکل «انقلاب». لیکن «انقلاب اسلامی » به عنوان یک رویداد به دو معنا می تواند تصور شود: یکی به معنای انقلاب هایی که بر اساس باورها و ارزش ها و انگیزه های اسلامی، در برابر انقلاب های کمونیستی و مارکسیستی یا انقلاب های ملی گرایانه و یا انقلاب های لیبرالیستی شکل گرفته اند. در این کاربرد مراد از «انقلاب اسلامی »، نه یک رویداد تاریخی بلکه مجموعه انقلاب های اسلامی است که یک صنف و گروه خاصی از انقلاب ها را تشکیل داده و تحت ضوابط مشترکی قابل تحلیل و بررسی علمی اند. ولی معنای دیگر انقلاب اسلامی به عنوان یک رویداد موردی، یکی از انقلاب های اسلامی و پدیده ای مشخص است که در زمان و سرزمین مشخص روی می دهد (صدیقی، 1357: 106) و نمی تواند فارغ از قید زمانی و مکانی باشد؛ چراکه رویداد اجتماعی مشخص، در زمان و مکان و موقعیت خاصِ منحصر به فرد خود رخ می دهد. بنابراین حتی زمانی که از انقلاب تکاملی اسلام به عنوان یک رویداد بحث می شود، منظور حادثه بزرگ و سرنوشت سازی است که در آغاز قرن هفتم میلادی در شبه جزیره حجاز و از شهر مکه آغاز شد. (فارسی، 1357) هر چند دامنه تأثیرگذاری و عمق این انقلابِ منحصر به فرد بسیار عظیم و گسترده بود، اما رویدادی بود مقید به زمان و مکان. انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک رویداد نیز حادثه مهم سیاسی و اجتماعی ای است که نخستین جرقه های آن از 15 خرداد 1342 آغاز شد و شعله های فروزان آن در 22 بهمن 1357 رژیم شاهنشاهی و دودمان مستبدانِ وابسته و فاسد پهلوی را نابود ساخت و نظام سلطنتی را در ایران به نظام جمهوری اسلامی تغییر داد.

«انقلاب اسلامی ایران» به عنوان یک رویداد، موضوع تحلیل ها و پژوهش های گسترده ای درباره پیشینه، زمینه ها، علل، عوامل، فرآیند، آثار، نتایج و پیامدهایی است که تنها ناظر به این رویداد است. این رویداد به عنوان یک «حادثه اجتماعی و سیاسی»، اکنون جنبه تاریخی پیدا کرده است. اگرچه به عنوان یک «جریان» می توان از استمرار و تحولات بعدی و وضعیت آینده آن سخن گفت. بخشی از «مطالعات انقلاب اسلامی» ناظر به تبیین انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک رویداد خاص متعلق به زمان خود است که به عنوان یک پدیده تاریخی همچون پدیده مشروطیت مورد تأمل قرار می گیرد.

انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان: یک جریان فکری سیاسی عبارت است از طیف گسترده فکری، اعتقادی، سیاسی و ایدئولوژیک که از مبدأ، مسیر و مقصد ثابت و واحدی برخوردار بوده، در متن تحولات اجتماعی و فکری به گونه ای تأثیرگذار درحال پیشرفت و حرکت باشد. (اقتباس شده از: دارابی، 1388: 41)

ریشه و پیشینه جریان انقلاب اسلامی به آغاز بعثت پیامبر اکرم| و حرکت تحول آفرینی که اسلام پایه گذاری کرد برمی گردد. این جریان در قرن اخیر امواج جدیدی را ایجاد کرد که به عنوان نهضت های اسلامی یا اصلاح طلبی اسلامی نامیده شد. (مطهری، 1375: 7) دور جدید این امواج که در پی استمرار امواج پیشین موجب تغییراتی شگرف و اعجاب انگیز در ساختار سیاسی برخی کشورهای اسلامی شد، جریان «بیداری اسلامی» است که هنوز دامنه تأثیر و گسترش آن ادامه دارد.

2- ارتباط حوزه مطالعات انقلاب اسلامی با علوم و حوزه های مطالعاتی همگن و هم سنخ

تاکنون مطالعات انقلاب اسلامی، میهمان یا مستأجر علوم و دانش های رایج بوده است. این میهمانی یا اجاره نشینی تا کی قرار است ادامه یابد؟ این دانش ها که مبانی برخی از آنها به طور واضح با مبادی، مبانی و مدعیات انقلاب اسلامی هیچ سازگاری ندارد، چگونه از این میهمان ناخوانده پذیرایی کرده و آن را در کجا نشانده اند؟

چون قالب های نامتناسب این دانش ها برازنده قامت انقلاب اسلامی نبوده است، غالباً تحلیل های علمی با وقایع و حقایق عینی سازگاری نداشته و پیش بینی ها درست از آب در نیامده است. عمده تلاش های علمی صرف تطبیق انقلاب اسلامی با نظریه ها و چارچوب های رایج شده تا تولید نظریه درخور ابعاد انقلاب اسلامی.

بنابراین باید به تأسیس دانش جدیدی به عنوان «انقلاب شناسی» بیاندیشیم که با بهره برداری های نظام مند از دانش های پیش گفته، مبادی تصوری و تصدیقی و اصول موضوعه خود را بر اساس اندیشه انقلاب اسلامی تدوین و تنقیح کند و روش پژوهشی متناسب را برای مطالعات انقلاب اسلامی و پاسخ به مسائل آن و تبیین موضوعات مرتبط که در بخش «الف» و «ب» بیان شد ارائه دهد. اگر یکی از کارکردهای فلسفه هر علمی آشکار ساختن کاستی ها و خلأهای آن است، (نصیری، 1385: 166) در فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی، مهم ترین خلأ این حوزه مطالعاتی را باید فقدان دانش و دیسیپلین متناسب و راهگشا دانست.

این دانش ذیل جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، تاریخ، کلام، فقه، فلسفه،... قرار نمی گیرد، اگرچه ممکن است از هر کدام به نحوی استفاده کرده باشد. ممکن است تصور شود که «جامعه شناسی اسلامی» یا «علم اجتماع اسلامی» می تواند این نقش را بر عهده گیرد، ولی این تصور بر مبنای پیش فرضی استوار است که انقلاب اسلامی را به یک پدیده اجتماعی محض تقلیل دهد. در این صورت انقلاب اسلامی حداکثر یک فرآیند جاری اجتماعی فرض شده است و دیگر به عنوان یک گفتمان قابل طرح نیست. ما به انقلاب شناسی ای نیاز داریم که در ذیل خود، گرایش های مختلف علمی، کلیت مطالعات انقلاب اسلامی را به عنوان مجموعه یکپارچه و دانش نظام یافته مستقل مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.

بر این اساس می توان علوم و دانش های مرتبط با مطالعات انقلاب اسلامی را برشمرد. این علوم و دانش ها عبارتند از: فلسفه، فلسفه تاریخ، تاریخ (ایران یا سایر کشورهای دارای تجربه انقلاب)، کلام، فقه، جامعه شناسی، جامعه شناسی سیاسی، مردم شناسی، اقتصاد سیاسی، علوم سیاسی، روان شناسی اجتماعی، مطالعات فرهنگی، مطالعات ایران شناسی، جغرافیای سیاسی.

عرصه نفوذ و اعتبار علمی هر یک از این علوم و دانش ها و قلمرو قابل قبول آن و نیز نوع تعامل این دانش ها در مطالعات انقلاب اسلامی برای تبیین و تجویز، خود یکی از مسائل مهم «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» است که به تأملات و نظریه پردازی نیاز دارد. آیا می توان به تولید دانش جدید در این زمینه اندیشید؟ دانشی که چارچوب جامع مطالعات انقلاب اسلامی را ارائه دهد؟ یا باید همچنان از آبشخور همین دانش ها استفاده کرد و متناسب با سنخ مسائل و رویکردهای مورد نظر، آنها را به خدمت گرفت؟ در این صورت آیا وضعِ موجود این دانش ها کفایت می کند یا باید چشم به راه تحول در مبانی و روش های این دانش ها باشیم و از علوم انسانی اسلامی که در آینده تولید خواهد شد استفاده کنیم؟!

3- جریان شناسی مطالعات انقلاب اسلامی

از آنجا که انقلاب اسلامی ایران دارای مواضع و جهت گیری های روشن و قاطعی بوده است، طبعاً آثار و تحلیل های پیرامون انقلاب اسلامی نمی توانسته خالی از سوگیری باشد. با مروری بر آثار، تحقیقات، مقالات و تحلیل های منتشرشده پیرامون انقلاب اسلامی می توان آنها را در چهار طیف طبقه بندی کرد:

الف) طیف موافقان و طرفداران انقلاب اسلامی در ایران، منطقه، جهان اسلام و نیز در سطح جهانی.

ب) طیف مخالفان انقلاب که از خاستگاه سیاسی و یا خاستگاه اعتقادی و ایدئولوژیک با بنیان های انقلاب اسلامی مخالف بوده و با پیش داوری نسبت به انقلاب قضاوت کرده اند.

ج) طیف تحلیل ها و تحقیقات بی طرف که ادعا می کنند و سعی کرده اند بدون هیچ تعلق خاطر عاطفی، ملی و دینی، صرفاً با رویکردی تحلیلی و حتی المقدور واقع بینانه، مسائل انقلاب اسلامی را بررسی کنند. البته صداقت یا توفیق مدعیان بی طرفی در آثاری که ذیل این طیف قرار می گیرند، یکسان نیست.

د) طیف نقادان که با اصل انقلاب اسلامی مخالفتی نشان نداده و چه بسا از موضع موافق تحلیل کرده اند، ولی نسبت به فرآیند انقلاب اسلامی ایران یا مواضع و عملکرد آن در سال های پس از انقلاب به نقد پرداخته اند.

هر کدام از طیف های چهارگانه فوق، دارای جریان های متعددی است که با خاستگاه های متنوع سیاسی و اعتقادی و نیز با رویکردهای متفاوتی، به مطالعه و تحلیل انقلاب اسلامی پرداخته اند.

به هر حال، جریان شناسی مطالعات انقلاب اسلامی حوزه گسترده و مهمی در مباحث فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی است که به تفصیل باید بدان پرداخته شود. گر چه در مورد «جریان شناسی انقلاب اسلامی » منابع متعددی منتشر شده، ولی «جریان شناسی مطالعات انقلاب اسلامی» موضوعی بکر و شایان تحقیق است.[2]

4- آینده نگاری مطالعات انقلاب اسلامی

مطالعات انقلاب اسلامی به مثابه یک حوزه علمی و معرفتی برآمده از رویداد انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، برای پیش بینی روند تحولات ملی، منطقه ای و جهانی دارای اهمیت فراوانی است. از منظر دشمنان انقلاب اسلامی، نیاز به این مطالعات برای کنترل و مهار انقلاب اسلامی و نیز مقابله با آن در هر حدی که بتوانند، توجیه می شود و از منظر دوستان، مطالعات انقلاب اسلامی باید بتواند راه آینده تکامل و پیشرفت انقلاب را هموارتر و سریع تر ساخته و اهداف جهانی انقلاب اسلامی را محقق کند.[3]

متأسفانه تاکنون تلاش علمی سامان یافته ای برای طراحی روند مطالعات انقلاب اسلامی و تقویت زیرساخت های پژوهشی و آموزشی آن صورت نگرفته است. در «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» باید کاستی ها و نقاط ضعف مطالعات انقلاب اسلامی و نیز اولویت های پژوهشی و نیازهای آموزشی این حوزه مورد بررسی قرار گیرد و زمینه برای طراحی نقشه راه توسعه و تعمیق مطالعات انقلاب اسلامی فراهم شود.

در همین راستا تدوین «سند راهبردی حوزه مطالعات انقلاب اسلامی» به عنوان یکی از زیربخش های سند نقشه جامع علمی کشور ضروری است. این سند باید بتواند ضمن پیش بینی روند آینده مطالعات انقلاب اسلامی در سطح ملی و منطقه ای و جهانی، راهبردها و سازوکارهای لازم برای رشد این حوزه مطالعاتی را ترسیم نماید و زمینه تولید دانش بومی و نظریه پردازی در عرصه های مختلف مورد نیاز را فراهم سازد. همچنین اقدامات کلان مراکز علمی و پژوهشی و فرهنگی حوزوی و دانشگاهی را برای پیش برد و ارتقای این حوزه مطالعاتی، طراحی و پیشنهاد کند.

نتیجه

فلسفه های مضاف به علوم، دانش نوپایی است که علم یا حوزه مطالعاتی خاصی را موضوع تأملات خود قرار داده و به پرسش های کلان درباره موضوع، پیشینه، روش، منابع و رویکردهای آن علم یا حوزه مطالعاتی پاسخ می دهد. درباره «مطالعات انقلاب اسلامی» نیز نیاز به چنین دانشی وجود دارد. بنابراین «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» به عنوان یکی از شاخه های فلسفه های مضاف به علوم باید تأسیس شده، بتواند به گونه ای فرانگر و شیوه ای عقلانی تاریخی پایه های نظری و مبانی مطالعات انقلاب اسلامی را تنقیح و تحلیل کند. چیستی «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» و ضرورت آن در این مقاله مورد واکاوی قرار گرفته و به عنوان نخستین گام برای تأسیس این حوزه به مثابه یک دانش از مجموعه دانش های مرتبط با «مطالعات انقلاب اسلامی»، درباره چند مسئله مهم از مسائل آن، بحث ها و دیدگاه هایی مطرح شد. انقلاب اسلامی نه تنها به مثابه یک رویداد تاریخی در ایران در سال 1357 بلکه فراتر از آن به عنوان یک جریان و نیز یک گفتمان در عرصه تمدن سازی نوین، تعریف شد و بیش از هر چیز، رویکردها و رهیافت هایی که در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی باید مطرح شود، ارائه گردید. نتایج این مقاله در سه مقوله می تواند خلاصه شود:

نخست ضرورت و امکان تأسیس «فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی» به عنوان یکی از شاخه های فلسفه های مضاف که در حد بسط و تعمیق تأملات ارائه شده در این مقاله، حداقل در قالب یک عنوان درسی در دوره های کارشناسی ارشد و دکتری مطالعات انقلاب اسلامی قابل ارائه است؛ دوم ضرورت تلقی «مطالعات انقلاب اسلامی» به مثابه یک حوزه علمی مستقل و متمایز از رشته هایی از قبیل علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی و... و البته مرتبط با این حوزه ها، و سوم ضرورت تدوین سند راهبردی حوزه مطالعات انقلاب اسلامی به عنوان نقشه راه توسعه و تعمیق این حوزه مطالعاتی و به عنوان مقدمه لازم برای ارتقای شاخه های علمی آن و دستیابی به چشم انداز مطلوب.

اگر آغاز این سه مقوله را نتایج این مقاله بدانیم، دستاورد بزرگی در مسیر رشد علمی و پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی حاصل شده است که با تلاش ها و تأملات محققان و صاحب نظران ان شاءالله به بلوغ و کمال خواهد رسید.

منابع و مآخذ

1- امیری، کیومرث، 1378، مأخذشناسی امام خمینی، تهران، باز.

2- توکلی، یعقوب، 1378، «نقد تاریخ نگاری معاصر در حوزه کتاب شناسی انقلاب اسلامی»، کتاب نقد، ش 13.

3- جبرئیلی، محمدصفر، 1385، «فلسفه علم کلام»، قبسات، شماره 39 و 40.

4- جعفریان، رسول، 1387، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران، تهران، خانه کتاب.

5- خسروپناه، عبدالحسین، 1385، «فلسفه فلسفه اسلامی »، قبسات، شماره 39 و 40.

6- دارابی، علی، 1388، جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

7- ذوعلم، علی، 1391، تأملاتی درباره فلسفه های مضاف، بی جا، بی نا.

8- رشاد، علی اکبر، 1385، «فلسفه مضاف»، قبسات، شماره 39 و 40.

9- زارع، عباس، 1379، آخرین انقلاب قرن، قم، دفتر نشر معارف.

10- شفیعی فر، محمد، 1378، درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی، قم، دفتر نشر معارف.

11- صدیقی، کلیم، 1357، نهضت های اسلامی و انقلاب اسلامی ایران، ترجمه سید هادی خسروشاهی، تهران، اطلاعات.

12- عمید زنجانی، عباسعلی، 1376، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، تهران، کتاب طوبی.

13- فارسی، جلال الدین، 1357، انقلاب تکاملی اسلام، تهران، آسیا.

14- کدی، نیکی. آر، 1375، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

15- گورویچ، ژرژ، 1358، اخلاق نظری و علم آداب، ترجمه حسن حبیبی، تهران، قلم.

16- مصباح یزدی، محمدتقی، 1367، دروس فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات.

17- مطهری، مرتضی، 1375، بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، قم، صدرا.

18- نصیری، علی، 1385، «فلسفه علوم قرآنی »، قبسات، شماره 40-39.

19- ولفسن، هری اوسترین، 1368، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، تهران، الهدی.

پی نوشت ها

[1] تذکر این نکته لازم است که تحلیل هایی از مطلق انقلاب ها یا انقلاب اسلامی ایران که عوامل اقتصادی را اولویت می دهد یا برجسته می سازد، رویکردی مستقل از رویکرد دانش جامعه شناسی نیست؛ زیرا عوامل اقتصادی اعم از شکاف طبقاتی، فقر، توسعه نامتوازن و ... در این گونه نظریات و تحلیل ها با نگاه جامعه شناختی مورد توجه و تحلیل قرار می گیرند نه از نگاه دانش اقتصاد، در عین حال به عنوان یک رهیافت می توان آن ر ا لحاظ کرد.

[2] در این مورد ر.ک: توکلی، 1378 و درباره جریان شناسی انقلاب اسلامی، ر.ک: جعفریان، 1387، البته درباره جریان شناسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم منابع متعددی منتشر شده است، از جمله: دارابی، 1388.

[3] نخستین بار مبحثی را استاد مطهری درباره آینده انقلاب اسلامی مطرح کرده اند که اخیرا عنوان کتاب مستقلی قرار گرفته است.

کلمات کلیدی
فلسفه  |  انقلاب اسلامی  |  فلسفه مضاف  |  فلسفه انقلاب اسلامی  |  مطالعات انقلاب اسلامی  |  فلسفه مطالعات انقلاب اسلامی  | 
لینک کوتاه :