گنجینه معارف

مصائب حضرت زهرا (س)

موقعی که فاطمه زهراء قبض روح شد، حضرت علی بن ابی طالب آن بانو را مخفیانه بخاک سپرد و موضع قبر مقدسش را محو نمود. آنگاه برخاست و متوجه قبر مبارک پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله شد و گفت: یا رسول اللَّه! سلام من و سلام دخترت فاطمه بر تو باد، همان دخترت که به زیارت تو آمده و در بقعه تو خوابیده و خدا خواست به سرعت به تو ملحق شود. یا رسول اللَّه! از فراق دختر برگزیده تو صبر و شکیبائی من قلیل و اندک شده، قدرت من از دوری بزرگترین زنان یعنی فاطمه اطهر ضعیف گردید،

منبع : درس های حضرت زهرا (س)، ص: 200 , پاک نیا تبریزی، عبدالکریم تعداد بازدید : 5540     تاریخ درج : 1397/11/18    

فلسفه ذکر مصائب

استاد مطهری (ره) در مورد فلسفه ذکر مصیبت می فرماید: البته من هیچ وقت اصرار ندارم که در هر سخنرانی لزوماً ذکر مصیبت کنم. اگر سخن رسید به جایی که ببینم ذکر مصیبت کردن، به خودم تحمیل کردن است و باید از جایی به جای دیگر بروم، نمی گویم. ولی اکثر، خصوصاً در ایام مصیبت، ولو به طور اشاره هم شده است ذکر مصیبت می کنم.

جوانی از من پرسید که آیا این کار ضرورتی یا حسنی دارد یا نه؟ اگر بناست مکتب امام حسین علیه السلام احیا بشود، آیا ذکر مصیبت امام حسین هم ضرورتی دارد؟ گفتم بله، دستوری است که ائمه اطهار به ما داده اند و این دستور فلسفه ای دارد و آن اینکه هر مکتبی اگر چاشنیی از عاطفه نداشته باشد و صرفاً مکتب و فلسفه و فکر باشد، آنقدرها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد، ولی اگر یک مکتب چاشنیی از عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت می دهد. معنا و فلسفه یک مکتب، آن مکتب را روشن می کند، به آن مکتب منطق می دهد، آن مکتب را منطقی می کند. بدون شک مکتب امام حسین منطق و فلسفه دارد، درس است و باید آموخت اما اگر ما دائماً این مکتب را صرفاً به صورت یک مکتب فکری بازگو کنیم حرارت و جوشش گرفته می شود و اساساً کهنه می گردد. این، بسیار نظر بزرگ و عمیقانه ای بوده است، یک دوراندیشی فوق العاده عجیب و معصومانه ای بوده است که گفته اند برای همیشه این چاشنی را از دست ندهید؛ چاشنی عاطفه، ذکر مصیبت حسین بن علی علیه السلام یا امیرالمؤمنین یا امام حسن یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا (سلام اللَّه علیها). این چاشنی عاطفه را ما حفظ و نگهداری کنیم[1]

مصائب از منظر زهرا (ع)

زهرا علیهاالسلام ماجرای مظلومیت خود را این گونه بیان فرموده است:

قنفذ را با عمر بن خطاب و خالد بن ولید به خانه ی ما فرستادند تا پسر عمویم علی را برای بیعت زیانبار خود به سقیفه بنی ساعده بیرون برند. علی که مشغول انجام وصیت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله، و تألیف قرآن بود، با آنان بیرون نرفت. آنان نیز برای عقده گشائی، هیزم زیادی در مقابل در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند تا خانه، و ما را به آتش کشند. من در پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند.

عمر، تازیانه را از دست قنفذ- غلام ابوبکر- گرفت و با آن به بازویم زد، چنانکه تازیانه همچون بازوبند به دور بازویم حلقه زد. سپس وی لگدی به در کوبید و آن را به طرف من فشار داد و من که آبستن بودم، به صورت روی زمین افتادم. آتش شعله می کشید و صورتم را می گداخت. عمر چنان به صورتم سیلی زد که گوشواره ام بر زمین افتاد و درد زایمان به سراغم آمد. پس محسنم کشته شد. این است امّتی که می خواهد بر من نماز بخواند؟! در حالی که خدا و رسول از آنان بیزاری جسته اند. من نیز از آنان برائت می جویم».

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به وصیت فاطمه علیهاالسلام عمل کرد و احدی را از مرگ او خبر نکرد و در شب دفن، دختر پیغمبر، چهل قبر تازه در بقیع کند.[2]

به وقت مرگ، پر کردم ز خون چشم تر خود را 

که تنها می گذارم بین دشمن، همسر خود را

خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن

که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را

دلم خواهد که بر خیزم ز جا و بازویش گیرم

دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را

اجل ای کاش در آن ماجرا می بست چشمم را

نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را!

شهادت می دهد فردا به محشر عضو عضو من

که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را!

علی جان! گریه کن تا عقده یی از سینه بگشایی

مکن حبس اینقدر آه دل غمپرور خود را

روضه علی در فراق فاطمه (س)

رسول خدا (ص) به دختر دلبندش بیش از حد علاقه داشت و آن حضرت فاطمه (س) را آنچنان مورد مهر و محبت قرار می داد که موجب شگفتی دیگران می شد.

چرا که فاطمه (س) خلاصه وجود پیامبر (ص) نسیم آرام بخش پدر، کوثر قرآن، سرور بانوان جهان، ریحانه بهشتی، یادگار خدیجه، همسر علی و مادر حسنین بود. وقتی به پیامبر گفته شد: شما فاطمه را در آغوش می گیری بسیار می بوسی و این همه عطوفت و مهربانی برایش ابراز می داری در حالی که به سایر دخترانت این همه اظهار محبت نمی کنی؟ رسول خدا (ص) فرمود: نطفه فاطمه از غذاهای بهشتی است من بوی بهشت از وجود او استشمام می کنم.

وقتی عایشه در مورد علاقه زیاد پیامبر (ص) به دخترش فاطمه (س) اعتراض کرد، حضرت خاتم الانبیاء (ص) فرمود: ای عایشه! هنگامی که در شب معراج مرا به آسمانها بردند، داخل بهشت شدم جبرئیل مرا به نزد درخت طوبی برد و از میوه های آن درخت خوردم و خداوند متعال از همان میوه های درخت طوبی وجود فاطمه را خلق کرد هر وقت او را می بوسم و می بویم بوی دلپذیر درخت طوبی و عطرهای بهشتی به مشامم می رسد. رسول خدا (ص) همواره به حضرت زهرا (س) می فرمود: «یا فاطمة انّ اللّه تبارک و تعالی لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک؛ فاطمه جان! به راستی که خدای تبارک و تعالی به خاطر خشم تو خشم می گیرد و به خاطر خشنودی تو خشنود می شود.»[3]

امّا با این شخصیت چه کردند که علی ع او را شبانه دفن کرد. امام حسین ع می فرماید: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ ع دَفَنَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع سِرّاً وَ عَفَا عَلَی مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ: السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ السَّلَامُ عَلَیک عَنِ ابْنَتِک وَ زَائِرَتِک وَ الْبَائِتَةِ فِی الثَّرَی بِبُقْعَتِک وَ الْمُخْتَارُ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِک  قَلَّ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیتِک صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَیدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِک فِی فُرْقَتِک مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُک فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِک وَ فَاضَتْ نَفْسُک بَینَ نَحْرِی وَ صَدْرِی بَلَی وَ فِی کتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعَمُ الْقَبُولِ  إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیلِی فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لَا یبْرَحُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَک الَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کمَدٌ مُقَیحٌ وَ هَمٌّ مُهَیجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَینَنَا وَ إِلَی اللَّهِ أَشْکو وَ سَتُنْبِئُک ابْنَتُک بِتَظَافُرِ أُمَّتِک عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَکمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَی بَثِّهِ سَبِیلًا وَ سَتَقُولُ وَ یحْکمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیرُ الْحاکمِینَ  وَ السَّلَامُ عَلَیکمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَاهاً وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَیمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْکوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکلَی عَلَی جَلِیلِ الرَّزِیةِ فَبِعَینِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُک سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقُّهَا وَ یمْنَعُ إِرْثُهَا وَ لَمْ یتَبَاعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یخْلُقْ مِنْک الذِّکرُ وَ إِلَی اللَّهِ یا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکی وَ فِیک یا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنُ الْعَزَاءِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیک وَ (ع) وَ الرِّضْوَان[4]؛ موقعی که فاطمه زهراء قبض روح شد، حضرت علی بن ابی طالب آن بانو را مخفیانه بخاک سپرد و موضع قبر مقدسش را محو نمود. آنگاه برخاست و متوجه قبر مبارک پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله شد و گفت: یا رسول اللَّه! سلام من و سلام دخترت فاطمه بر تو باد، همان دخترت که بزیارت تو آمده و در بقعه تو خوابیده و خدا خواست بسرعت بتو ملحق شود. یا رسول اللَّه! از فراق دختر برگزیده تو صبر و شکیبائی من قلیل و اندک شده، قدرت من از دوری بزرگترین زنان یعنی فاطمه اطهر ضعیف گردید، ولی برای مفارقت تو تأسی نمودن موجب تسلیت من خواهد شد. من تو را بدست خود بخاک سپردم، در صورتی که جان مقدس تو در گلو و سینه من بود. آری آنچه که در قرآن است می پذیرم و میگویم: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ یا رسول اللَّه! آن امانتی را که بمن دادی پس گرفته شد! سپرده باز گرفته شد! فاطمه زهراء را بردی، یا رسول اللَّه! چقدر این آسمان سبز و زمین غبار آلود در نظر من تیره و تار است!! غم و اندوه من همیشگی گردیده! شب من با بیخوابی میگذرد! این غم از قلب من خارج نمیشود تا آن موقعی که خدا مرا در آن خانه ای که تو در آن هستی وارد نماید! در دلم دردی است که آن را جریحه دار میکند هم و غمی است تحریک کننده! چه زود بود که بین ما جدائی افتاد!! من درد دل خود را برای خدا میگویم. دخترت بزودی تو را از اینکه امت تو متحد شدند و حق او را پایمال نمودند آگاه خواهد کرد! جریان را از فاطمه ات جویا شو و شرح حال را از وی بخواه! چه غم و غصه هائی که در دل او جای گزین شدند! و نمیتوانست برای کسی درد دل کند. وی همه آنها را برای تو خواهد گفت. خدا که بهترین حکم کنندگان است حکم خواهد کرد. سلام من بر شما باد، سلامی که بمنزله وداع من باشد، نه آن سلامی که شما را ترک نمایم، اگر باز گردم از ملالت و خستگی نیست و اگر نزد قبر تو اقامت گزینم بعلت بدگمانی نیست که خدا به صابرین وعده ثواب داده است. صبر و شکیبائی مبارکتر و نیکوتر است. اگر برای غلبه افرادی که بر او مستولی شدند نبود بر خود لازم میدانستم که نزد قبر تو اقامت گزینم و معتکف گردم و برای این مصیبت بزرگ نظیر زن جوانمرده ناله و فریاد میکردم. خدا میبیند که دختر تو مخفیانه دفن می شود! حق وی غصب شد! از گرفتن ارث ممنوع گردید! در صورتی که از زمان تو تا بحال چندان مدتی نگذشته و ذکر تو متروک نشده است! یا رسول اللَّه! من بخدا شکایت میکنم و پیمودن راهی که تو رفتی برای من بهترین تسلیت است. یا رسول اللَّه! صلوات خدا بر تو و سلام و خوشنودی خدا بر فاطمه اطهر باد.

روضه ای دیگر از زبان علی (ع)

سلیم بن قیس هلالی می گوید: در حلقه ای در مسجد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله حاضر شدم که جز سلمان، ابوذر، مقداد، محمّد بن ابی بکر، عمر بن ابی سلمه، قیس بن سعد بن عباده، همه از بنی هاشم بودند. عباس به علی علیه السلام گفت: به نظر شما، چرا عمر، قنفذ را مانند دیگر کارمندانش وادار به پرداخت غرامت نکرد؟ علی علیه السلام نگاهی به اطراف انداخت. چشمانش پر از اشک شد، پس فرمود: این پاداش ضربه ی تازیانه ای بود که به فاطمه علیهاالسلام زد. وقتی فاطمه علیهاالسلام از دنیا رفت، اثر این ضربه همچون بازوبندی روی بازوی او بود.. .[5].

آنکه قدش، فلک از غصه دو تا کرد، منم

آنکه با قامت خم، ناله به پا کرد، منم

آنکه بین در و دیوار، ز بی یاری خویش

فضه را از پی امداد صدا کرد، منم

آنکه از سوز دل خویش، به ایام شباب

طلب مرگ زدرگاه خدا می کرد، منم!

آنکه جز محنت و آزار ز همسایه ندید

در عوض باز به همسایه دعا کرد، منم!

آنکه هنگام فداکاری خود در ره دوست

زودتر محسن شش ماهه فدا کرد، منم!

آنکه با گمشده قبر و، بدن مخفی خویش

ظلم را یکسره انگشت نما کرد، منم![6]                                                              

اسماء در کنار بستر

در ایام بیماری خدیجه که به مرگ وی انجامید، روزی اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده کرد و به او دلداری داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب می شوی، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدی، تو همسر رسول گرامی اسلام هستی و بارها تو را به بهشت بشارت داده است. با این همه چرا گریان و نگران هستی؟ خدیجه ع فرمود: اسماء! من در این فکرم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانی ها و اسرارش را به مادر بگوید و خواسته هایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه من کوچک است، می ترسم بعد از مرگ من کسی نباشد که هنگام عروسی متکفل کارهای وی شود و برایش مادری کند.

اسماء بنت عمیس گفت: ای بانوی من! نگران نباش من با تو عهد می کنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جای تو برای فاطمه مادری کنم و نیازهای روحی و عاطفی وی را برطرف نمایم. بعد از وفات خدیجه (ع) هنگامی که شب زفاف حضرت فاطمه (س) فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: همه زن ها از اتاق عروس خارج شوند و کسی در آنجا باقی نماند. همه رفتند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقی مانده است. فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسول الله من شنیدم و قصد مخالفت با فرمایش شما رانداشتم، ولی عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت که در این جا بمانم؛ چون با خدیجه پیمان بسته ام که در چنین شبی برای فاطمه مادری کنم. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند برای این کار ایستاده ای؟ اسماء عرض کرد: آری. پیامبر صلی الله علیه و آله دست به دعا برداشته و برای اسماء بنت عمیس دعا کرد.

همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دغدغه هایی را به این ترتیب بیان نمود: یا رسول الله! این دختر من- با اشاره به حضرت فاطمه (س)- بعد از من غریب و تنها خواهد شد. مبادا کسی از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا کسی به صورتش سیلی بزند، مبادا کسی صدای خود را بر روی او بلند کند، مبادا کسی با او رفتاری تند و خشن داشته باشد.[7] امّا نگرانی های خدیجه ع به واقعیت پیوست و حضرت فاطمه غریب و تنها ماند و از منافقان بسیار اذیت کشید و بالاخره در آستانه شهادت قرار گرفت در آن حال هم اسماء بنت عمیس طبق عهدی که داشت در کنارش بود:[8]

بیا بنشین به غمخواری، کنار بسترم اسما!   

که می دانم بود این شام، شام آخرم اسما!

بیا بنشین و مادر وار همدرد دل من شو

تو می دانی که من از کودکی بی مادرم اسما!

دلم چون شمع غم، تنها میان سینه می سوزد

گهی بر کودکان و گه به حال همسرم اسما!

چو یک دست مرا قنفذ ز کار انداخت، بی پروا 

حمایت کردم از مولا به دست دیگرم، اسما!

مرا کشتند مظلومانه نااهلان و، می دانم

شود از خون سر چون لاله فرق شوهرم اسما!

پس از من جمع کن این بستر و پیراهن خونین

که آثاری نبیند دیگر از من، دخترم اسما!![9]                                                                

پی نوشت ها

[1] مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج 16، ص: 57.

[2] بحارالانوار، ج 30، صص 348- 350، به نقل از ارشاد القلوب ديلمى.

[3] علل الشرايع، ج 1، ص 8. 183. تفسير عياشى، ج 2، ص 9. 212. دلائل الامامه، ص 52.

[4] بحار الأنوار، ج 43، ص: 194

[5] همان، ج 30، صص 302- 303؛ كتاب سليم، ج 2، ص 674؛ عوالم ‏العلوم، ج 11، ص 413.

[6] غلامرضا سازگار(ميثم)

[7] اعيان الشيعه، ج 1، ص 380.

[8] وسائل‏ الشيعة/ ج 2/ ص 534.

[9] سيد تقى قريشى( فراز).

کلمات کلیدی
حضرت زهرا ( س )  |  مصائب حضرت زهرا  | 

فایل های ضمیمه :

لینک کوتاه :  
نویسنده : ناشناس تاریخ : 1398/02/09

عالی بود اطلاعات خوبی را از سایتتون کسب کردم