گنجینه معارف

امامت در نگره قرآنی امام کاظم علیه السلام

در این مقاله، زوایایی از امامت، در نگاه امام موسی بن جعفر علیه السلام و با توجه به تفسیر آیاتی از قرآن کریم، تبیین می گردد و تفسیر قرآن کریم توسط ائمه اطهار علیهم السلام سلاحی برنده در تبلیغ امامت معرفی می شود. برخی از مباحث این نوشتار، چنین است: تفسیر قرآن، سلاحی برنده در تبلیغ امامت، جایگاه امامت، امامت در عینیت جامعه، رحمت الهی بر مردم، امانت الهی، نعمت الهی، لزوم پیوند با امام، تحقق عینی رسالت در آینه ولایت، محوری استوار، مرجعیت دینی و علمی، مشعلهای جاوید، امام و مسائل اقتصادی و....

منبع : الهیات و حقوق » بهار 1383 - شماره 11 , مهدوی راد، محمد علی تعداد بازدید : 4304     تاریخ درج : 1397/12/27    

مقدمه

امامت در اندیشه اسلامی از جایگاهی بلند و مرتبتی عظیم برخوردار است. به لحاظ زمانی، طرح مسئله امامت، همزاد و همزمان با طرح رسالت و گسترش اسلام محمدی است.[1]

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم افزون بر طرح تداوم امامت در آغازین روز تبلیغ علنی مکتبش، بارها از علی علیه السلام به عنوان رهبر امت بعد از خود یادکرد و بالاخره در آخرین سال حیات سراسر اقدام و حماسه خود در سرزمین غدیر در پیشدید دهها هزار مردم فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر مَن نصره و اخذل من خذله»؛ هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست. پروردگارا دوستی کن با کسی که علی را دوست و پیرو باشد، دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد، یاری کن هر کس یاری اش کند، و دشمنانش را خوار و ذلیل گردان و....[2]

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آرمانهای بلند آن بزرگوار، جامه عمل نپوشید و مآلاً جامه خلافت را کسی به تن کرد که خود نیز از جایگاه سرنوشت ساز و بلند علی علیه السلام آگاه بود.[3] علی علیه السلام، زهرای اطهر علیهاالسلام[4] و یاران گرانقدر آن بزرگوار و علویان بیداردل، روشنگری و حق گستری را پیشه ساختند،[5] اما کار به جایی نرسید و چنین شد که علی علیه السلام به خاطر حفظ اسلام و حراست از مکتب و جلوگیری از تشتّت امت، مدتی طولانی سکوت تنبه آفرینی را پیشه ساخت و در انگیزه این سکوت فرمود:

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین می اندیشیدم که ما اهل بیت پیامبر، وارث و عترت و اولیای او هستیم. از این روی کسی در ادامه حکومت آن بزرگوار در خاندان ما با ما به نزاع برنخواهد خواست و در به چنگ آوردن حق ما کسی آزمندی نخواهد کرد. اما ناگهان گروهی در مقابل ما ایستادند و حکومت پیامبر را از ما به غصب ربودند، آنگاه از آنِ دیگران شد و در جامعه، موقعیت ما چنان شد که هر فرودستی برای ربودن حق ما بر ما طمع می کرد و هر ذلیلی بر ما عزت می فروخت. چشمهایی از ما بر این وضع گریستند... به خدا سوگند، اگر نبود ترس از تفرقه مسلمانان، و اینکه جامعه را دوباره کفر فراگیرد و دین تباه گردد، ما موضعی دیگر می داشتیم....[6] به هر حال، گو اینکه امامت و رهبری جامعه اسلامی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جز در پنج سال حکومت علوی، هرگز جایگاه اصلیِ خود را نیافت و انسانها از حکومت راستین در تاریخ اسلام، بی بهره ماندند، اما امامان علیهم السلام هرگز روشنگری درباره موضع خود و جایگاه اصیل امامت را فرونهشتند و سکوت در مقابل ظلمها و جبّاریّتهای ستم بارگان را روا ندانستند و خود و یارانشان در کوی و برزنها مظلومیت آل علی علیه السلام را فریاد می کردند و شاعران ستیهنده علوی، امامت فرزندان علی علیه السلام را در اشعار خود می گستردند و ستمگری جبّاران را افشا می کردند و بدین سان، شورانگیزترین حماسه های مقاومت را می سرودند.

بررسی دقیق تاریخ تشیّع و جریانهای گونه گون در تاریخ اسلام و تحلیل استوار مواضع امامان علیهم السلام و یاران جلیل القدر آن بزرگواران، نشان می دهد که از نخستین سالهای پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در همه دورانهای امامت، مطلع دعوت شیعی را اثبات امامت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تشکیل می داده است. این موضوع در قیام خونین حسین بن علی علیه السلام و موضع گیری دقیق سیدالساجدین علیه السلام در روزگار نفاق و آکنده از اختناق اموی و ضمن دعاهای تنبّه آفرین و درس آموز آن حضرت[7] و پس از آن، حتی در جنبشهای امام زادگانی مانند زید بن علی نیز به روشنی دیده می شود.

دعوت امام کاظم علیه السلام نیز از این کلّیت بیرون نبوده است. فراتر از این، با توجه به عینیّتهای زندگانی امام هفتم علیه السلام و موضع گیریهای وی و نیز با توجه به موضع حاکمان علیه آن بزرگوار، می توان گفت که امام علیه السلام در جایگاه امامت به مسئله ای فراتر از تبیین و تبلیغ امامت همت می گماشت، بیان یکی از متفکران در این زمینه یادکردنی است:

امام هفتم، به ویژه در دوره اقتدار هارونی، باز به نوعی به حرکتی از دستِ حرکت عاشورا می اندیشید، چون هارون نیز به نحوی نقطه اوج انحراف بود در دستگاه رهبری اسلامی.

تا آن زمان، نشر فقه و اخلاق و تفسیر و کلام، تا حدودی عملی شده بود، قیامهای غیرمستقیم ائمه پیشین از طریق سادات نیز عملی گشته بود. اکنون می بایست قصور بلندی را که در سواحل دجله به نام خلافت اسلامی در فساد و بی خبری و تعدّی و خونریزی غرق است، با وسیله دیگری تکان داد و متزلزل ساخت.[8]

شواهد این حقیقت در زندگی امام هفتم علیه السلام بسیار است، اما موضوع این مقالت، پرداختن به آن را برنمی تابد.

تفسیر قرآن، سلاحی برّنده در تبلیغ امامت

خلافت اسلامی که دستخوش تغییر و تبدیل شده بود، برای استواری پایه ها و اِحکام اجتماعی و سیاسی خود، نیازمند پشتوانه الهی و توجیه شرعی بود. آنان که دست به چنان تبدیل و تغییری زده بودند، می دانستند که زمینه های فرهنگی و پشتوانه فکری و مکتبی این تغییر و تبدیل را نیز باید تدارک ببینند و چنین نیز کردند. ساختن و پرداختن دهها محدّث، مفسّر و مورّخ برای دیگرگون سازی معارف اسلامی، از چنین سیاستی نشأت می گرفت.

محدّثان، مورّخان و نگارندگان قرنهای نخست، نمونه های وحشت انگیزی از جعل حدیث و تفسیر به رأی را که غالبا دست قدرتهای سیاسی در آن نمایان است، ذکر کرده اند. این کار که در روزگارهای نخستین (تا اواخر قرن اوّل هجری ) بیشتر شکل روایت و حدیث داشت، کم کم شکل فتوا نیز یافت.[9]

درباره تفسیر قرآن نیز این کار عینا انجام گرفت. تفسیر قرآن بر طبق رأی و نظر مفسّر و گاه با پشتوانه ای از ساخته و پرداخته های محدّثان وابسته، از جمله کارهایی بود که می توانست به آسانی حکم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد، جایگاهها را وارونه کند و بالاخره انسان مسلمان را به آنچه حاکم و حکومت می خواست، معتقد سازد. بدین سان بود که از کهن ترین ادوار اسلامی فقه، حدیث و تفسیر، به دو جریان کلی تقسیم شد:

جریانی وابسته به دستگاههای حکومتهای غاصب، که در موارد فراوانی حقیقتها را فدای مصلحتهای آن دستگاهها ساخته و در برابر بهای ناچیزی، حکم خدا را تحریف می کردند. دیگری جریان اصیل و امین و پاک اندیش که هیچ مصلحتی را بر مصلحت تبیین احکام درست الهی مقدم نمی ساخت، و قهرا در هر قدم، رویاروی دستگاه حکومت و فقاهت مزدورش قرار می گرفت و تفسیر ناب صحیح کتاب الهی را از جان سپر می ساخت.[10]

دستگاههای حاکم، افزون بر تفسیر و تبدیل حقایق  چنانکه اشاره شد با تمام توان، عرصه ناب اسلام را نیز برنمی تابیدند و از تفسیر راستین قرآن جلوگیری می کردند. شاید مهم ترین عامل این حساسیت شگرف حاکمان و سیاستمداران، آن بود که به هر حال، تفسیر راستین قرآن، چیزی جز عرضه چهره های سالم و منوّر هدایتگر نبود و روشن بود که مصداق روشن و عالی آن، علی علیه السلام و فرزندانش علیهم السلام بودند، و آیا چنین نتیجه و پی آمدی بر آنان قابل تحمّل بود؟!

معاویه که بنیان گذار تفکر جدایی دین از سیاست و ارائه دهنده تزِ تفکیک رهبری سیاسی از دینی است،[11] به ابن عباس هشدار می دهد که نباید قرآن را به گونه ای تفسیر کند که جایگاه علی و فرزندان بزرگوارش نموده شود.[12]

گفت وگوی معاویه و ابن عباس از عبرت انگیزترین فصول تاریخ اسلامی است و به خوبی روشنگر آن است که جبّاران تا چه اندازه از طرح ولایت و امامت براساس قرآن، وحشت داشته اند. در مقابل این سیاست تحریفگرانه  چنان که پیش تر آمد شیوه امامان علیهم السلام و یاران بیداردل آنها طرح ولایت و امامت و تفسیر راستین قرآن بر این پایه بوده است. این موضوع  موضع گیری امامان علیهم السلام در تفسیر درست رهبری  از دلکش ترین، اندیشه خیزترین و تنبّه آفرین ترین بخشهای زندگانی آن بزرگواران است که در زندگانی امام هفتم علیه السلام جلوه شگرفی می یابد. اما آنچه در این مقال می آید، نگاهی است گذرا به تفسیر امام علیه السلام از آیات مربوط به امامت.

ابعاد بحث

در مجموعه روایاتی که در تفسیر آیات از آن امام بزرگوار علیه السلام برجای مانده است، از یک سوی، به جایگاه امامت به عنوان تداوم رسالت در چهره ولایت، صفات امام، نقش والای آن در زندگانی انسان، امامت به عنوان امانت الهی، ترسیم چهره زیبا و هدایتگر امام راستین و... اشاره هایی تنبّه آفرین و گویا توان یافت و از سوی دیگر، با قاطعیت تمام، چهره پلید حاکمان ستمگر افشا شده و حضور غاصبانه حاکمان غیر الهی برملا گشته و حماسه عظیم درگیری برای برانداختن ستم پیشگان سروده شده و در نهایت، انسانها به طلب خورشید خوانده شده اند.

1- جایگاه امامت

در ذیل این عنوان، امامت از منظر امام علیه السلام و جایگاه والای آن تبیین می گردد.

الف) امامت، رحمت الهی بر مردم

قرآن به صراحت، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در جایگاه رسالت، «رحمت» معرفی می کند: «و ما أرسلناک إلاّ رحمة للعالمین»؛[13]  ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.

گزیده سخن مفسّران در تفسیر این آیه چنین است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با آوردن دینی نجات بخش و نشان دادن راه و رسم زندگی، و انذار و تبشیر و گشودن عقده ها و باز کردن گره ها و درگیری با جبّاران و زدودن موانع رشد و تعالی انسانها، سعادت دنیا و مآلاً آخرت را برای انسانیت عرضه می کند و این، جلوه راستین رحمت است.[14] بنابراین، امام در جایگاه امامت که تداوم عینی رسالت است نیز رحمت خواهد بود. و این است که در روایات بسیاری، «رحمت» به پیامبر و نیز به امام تفسیر شده است.[15]

خداوند تبارک و تعالی فرموده است: «... و لولا فضلُ اللّه علیکم و رحمته لاَتّبعتم الشیطان إلاّ قلیلاً»؛[16] اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، جز عده اندکی، همگان از شیطان پیروی می کردید.

خداوند به مؤمنان دستور می دهد در مسائل سیاسی، اجتماعی، رویدادها، بحرانها و هنگامه های دشوار، به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و «اولی الامر» مراجعه کنند. و برای اینکه «سراب» را به جای «آب» نگیرند و کسانی به جای «شهد» هدایت «شرنگ» گمراهی در کامشان نریزند، بکوشند از پیشوایان الهی؛ یعنی «ائمه نور» پیروی کنند و راه چنان روند که آنان رفته اند.

از کهن ترین روزگاران، مفسران مصداق «رحمت» الهی را در این آیه، «رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم »، «قرآن» کریم و یا مطلق هدایت الهی و راهنمایی به سوی حق از خداوند تبارک و تعالی گرفته اند.[17]

مفسّر جلیل، حضرت شیخ محمدجواد مغنیه نوشته اند:

رحمت الهی، انزال قرآن و بعثت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم است؛ بدین سان یعنی اگر کتاب الهی و سنت نبوی و آموزه های هدایت آفرین آن دو نبود، بر کفر و گمراهی باقی می ماندید جز اندکی....[18]

به هر حال، اینکه «رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم رحمت الهی است»  چنان که پیشتر اشاره شد از آن روی است که با هدایتگری، جهل زدایی، دانش گستری و ستم ستیزی، راه رشد و تعالی و بالندگی انسان را فراهم می آورد و این گونه اند پیشوایان الهی؛ که پیشوایان، امامت و ولایتشان تداوم رسالت و پیشوایی پیامبران است.

اکنون به تفسیر امام هفتم علیه السلام از این آیت الهی بنگریم و تعیین مصداق «رحمت» در این آیت الهی را در کلام نورانی قرآنی آن پیشوای الهی بخوانیم.

عن محمد بن الفضیل عن أبی الحسن علیه السلام فی قوله: «فلولا فضل اللّه علیکم و رحمته» قال: الفضل رسول اللّه علیه و آله السلام و رحمته أمیرالمؤمنین علیه السلام.[19]

محمدبن فضیل عن العبد الصالح قال:... الرحمة رسول اللّه علیه و آله السلام و الفضل علیّ بن أبی طالب.[20]

علامه طباطبایی نوشته اند:

این روایت و همگنان آن، تحقق عینی مصداق آیه در گذرگاه زمان است، و امیرالمؤمنین علیه السلام رحمت الهی است از باب «جری».[21]

به هر حال، امام موسی بن جعفر علیه السلام امام و امامت را رحمت الهی تلقی کرده است، و با تفسیر و توضیحی که از مفسّران آوردیم، چرایی و چگونگی آن روشن شد. اکنون بیفزاییم که در روایاتی «امامان علیهم السلام » افزون بر امیرالمؤمنین علیه السلام رحمت تلقی شده اند که با آنچه آوردیم، گسترش مصداق «رحمت» در آیت قرآنی است با همان توجیه و توضیح.

زراره از حضرت امام باقر علیه السلام و حُمران [حمران بن اعین] از حضرت صادق علیه السلام آورده اند که آن دو بزرگوار در تفسیر آیه فرموده اند: «... رحمته: ولایة الأئمّة علیهم السلام ».

باری، امامان علیهم السلام رحمت الهی هستند که در تداوم راه رسولان که گشاینده گره ها و هدایتگر به مقصود اعلی و مقصد والا هستند، مفسّر و نگهبان آیین الهی و هدایتگر به آموزه های قرآنی و رساننده به حق و حقیقت و الگوی تمام عیار نیکی، خیر و شایستگی اند.[22]

ب) امامت، امانت الهی

در منظر امام علیه السلام امامت ودیعه الهی است؛ جایگاهی است بلند و مرتبتی است عظیم که خداوند به شخصیتی والا وامی گذارد و جامه امامت را بر تن او می کند. نقطه اوج مباحث کلامی در مبحث امامت در بیان فریقین و یا فرق اسلامی نیز اینجاست که شیعه با الهام از قرآن، امامت را «منصبی» الهی تلقی می کند و دست «جعل الهی» را در آن به روشنی می نگرد و مشروعیت آن را در وجود شخصی به اختیار مردم نمی نهد که تفصیل بحث در مقامی دیگر است.[23]

امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه ای از قرآن بر این نکته تأکید کرده و تنبّه داده است. محمد بن الفضیل می گوید:

از ابوالحسن علیه السلام [امام هفتم] درباره آیه «أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها»[24] پرسیدم، فرمود: «هم الأئمّة من آل محمد یؤدّی الإمام الأمانة إلی إمام بعده و لایخصّ بها غیره و لایؤدّ بها عنه»؛[25]  آنان پیشوایان از آل محمدند که هر کدام امانت را به امام بعدی وامی گذارد؛ و از امام بعد پنهان نمی دارند و امانت را به دیگری [غیر از آنان[ نمی سپارند.

یونس بن عبدالرحمن می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام درباره آیه «إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها» پرسیدم، فرمود: «هذه مخاطبة لنا خاصّة أمر اللّه تبارک و تعالی کلّ إمام منّا أن یؤدّی إلی الإمام الذی بعده و یوصی إلیه...»؛[26] مخاطب این آیه، اختصاصا ما هستیم. خداوند هریک از امامان را امر کرده است تا میراث امامت را به دیگری وصیت کند و بسپارد....

آنچه از این دو روایت به روشنی پیداست، نقش «جعل الهی» در مشروعیت امامت، و جایگاه امامت به عنوان ودیعه ای خداوندی است و تصریح به اینکه در امامت، «جعل الهی» نقش بنیادی و اساسی داراست.

مفسّران در آیه به درستی مفهوم «امانت» را عام گرفته اند.[27] و آیه را چونان حکمی در مبادلات اجتماعی، اقتصادی و فکری تلقی کرده اند که مؤمنان را به گزاردن آن امر می کند؛ که پیامی است بلند و آموزه ای است ارجمند؛ که انسان مؤمن هر آنچه را در اختیار دارد، به گونه ای امانت الهی تصوّر کند و در ادای آن کوتاهی نورزد و در دایره ای محدودتر، آنچه را از دیگران در اختیار دارد، بدون هیچ گونه کاستی بازگرداند. این نکته در تفسیر آیه روشن است. اما اینکه امامت، پیشوایی و مسئولیت رهبری، برترین و عالی ترین مصداق آن است نیز توان گفت که سخنی دور نیست.

ابن ابی حاتم آورده است که علی علیه السلام در تفسیر آیه فرمود:

بر پیشواست که براساس کتاب اللّه حکم راند و در میان مردمان امانت به درستی بگذارد و چون چنین کند، بر مسلمانان است که فرمان او را بشنوند و اطاعت کنند و چون فراخواند، پاسخ گویند.[28]

از زید بن اسلم نیز نقل کرده است که او گفته است: «این آیه درباره حاکمان و حکومت گران نازل شده است.»[29]

بدین سان این آیت الهی که عام است و تمام امانتها را فرامی گیرد،[30] امانت به معنای حکومت، برترین مصداق آن خواهد بود.

اما در تفسیری که حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام از آن به دست داده اند، حقیقتی است فراتر از آنچه تا بدین جا آوردیم. امام علیه السلام ضمن تفسیر «امانت» به «امامت»، جمله «... إلی أهلها» را «نص» بر امامت دانسته اند که روشن است باز هم به لحاظ تعیین مصداق و مراد الهی از آیه، نشانگر برترین مصداق است و با توجه به ظرافتی که در بیان امام علیه السلام است، مفسّر و فقیه بزرگ مرحوم آیة اللّه سیدعبدالاعلی سبزواری نوشته اند:

روایات متواتر نشانگر این هستند که مراد از «إن اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها» امامان معصوم علیهم السلام هستند، و نشانگر اینکه باید امام پیشین «امانت ← امامت» را به امام پسین به امر الهی وانهد؛ و این همه، تطبیق مفهوم کلی و عام آیه به برترین و والاترین مصداق آن است، وگرنه آیه عام است و تمام گونه های «امانت» را شامل می شود.[31]

علامه طباطبایی رحمه الله نیز روایاتی را که بدانها اشاره کردیم، از باب «جری و تطبیق» دانسته است، اما مفهوم آیه را درباره مطلق « امانت » و «حکم عام بر لزوم ادای حقوق به صاحبان حق و امانت به صاحبان آنها » تلقی کرده است.[32]

بدین سان، آیه «إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات...» بر پایه تفسیری که امام موسی بن جعفر علیه السلام به دست دادند، افزون بر عرضه حقایق بسیار، نشانگر آن است که «امامت»، «ودیعه ای الهی و امانتی ربانی» است و دست بشر در چگونگی آن دخالتی ندارد.

نعمت الهی

تمام هستی، جلوه خداوند است و همه آنچه انسان از آن بهره می جوید، نعمتهای اوست. این همه برای آن است که انسان از سَرِ آگاهی و هوشیاری، از این مواهب بهره گیرد و برای رشد و تعالی خود از آن استفاده کند.

 

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری[33]

 

اما سرآمد این نعمتهایی که خداوند با عرضه آن، نعمتهایش را تمام یافته تلقی می کند و آن را برترین نعمت می شمارد و تأکید می ورزد و تنبه می دهد که در واپسین روزگار از آن نعمت سؤال خواهد کرد، نعمت ولایت و امامت است.[34] چون این امامت راستین است که بهره وری شایسته از نعمتها را فرایاد می آورد و از تبدیل شدن آنها به نقمت جلوگیری می کند.

علامه طباطبایی در این زمینه بیانی دلپذیر دارد که چنین است:

تمام آنچه عنوان نعمت می گیرد، بر کسانی نعمت خواهد بود و برای دیگرانی نقمت. از دیدگاه قرآن، تمام عطای الهی مانند مال، موقعیت، جاه، زنان و فرزندان و جز اینها برای انسان، آنگاه نعمت است که در مسیر سعادت او قرار گیرد و رنگ و تعلق الهی بپذیرد و در مسیر تقرّب او باشد، با قرار گرفتن در جهت ولایت الهی. اما اگر این همه در مسیر شقاوت باشد و در سیطره ولایت شیطانی، همه اینها نقمت خواهد بود، نه نعمت.[35] بدین سان، ولایت و امامت، نعمت است و انسان را به سوی سعادتش رهنمون می شود و شیوه بهره گیری از نعمتهای دیگر را نیز می آموزاند. این حقیقت در دهها روایت به تصریح و اشاره آمده است، اما اینک آنچه آمد، به یمن کلامی است از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام. محمد بن زیاد الازدی می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیه السلام از تفسیر آیه «و أسبغ علیکم نعمه ظاهرةً و باطنة» (لقمان/ 20) سؤال کردم، فرمود: «النعمة الظاهرة الإمام الظاهر، و الباطنة الإمام الغائب... ».[36]

امام علیه السلام به روشنی جلوه راستین نعمت را امام معرفی می کند و این حقیقت را گوشزد می کند که این نعمت هرگز از صحنه زندگی انسان به دور نیست، و به تعبیری دقیق تر نعمت وجود او هماره ساری و جاری است و گرچه در برهه ای از زمان، «غیبت شأنیه» داشته باشد، «حضرت شئونیه» او منتفی نخواهد بود.[37]

لزوم پیوند ناگسستنی با امام، در همه حال و همه جا آیین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آیین وحدت بود و هماهنگی. تفرقه و جداییها را برنمی تابید و به یگانگی و همسویی امر می کرد. وحدت را در قالب پیوندها می دید؛ پیوندهای اجتماعی، عاطفی و... تا بدان جا که کسانی را که پیوندها را می گسلند و ارتباطها را می شکنند، در خسران می دید و مآلاً به دور از رحمت خداوند: «الذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما أمر اللّه بعد أن یوصل و یفسدون فی الأرض أولئک هم الخاسرون». (البقره/ 27)

گو اینکه برخی از مفسران، این آیه را در محدوده قطع رحم و بریدن پیوند خویشاوندی نگریسته اند،[38] ولی دقت در مفهوم آیه نشان می دهد که معنای وسیع تر و عمومی تری دارد، و قطع رابطه ها را در ابعاد گسترده نیز مانند: قطع رابطه پیامبران و مؤمنان و... خواهد گرفت.[39]

بیشتر مفسّران، مفهوم آیه را عام گرفته اند[40] و در ضمن گزارش دیدگاههای مختلف درباره «آنچه خداوند به پیوند آن فرمان داده است»، بر این باور پای فشرده اند که مفهوم این جمله، عام است. طبری گواینکه در آغاز، آیه را در «قطع رحم» منحصر می داند و آن را از قتاده نیز گزارش می کند، اما فراگیری آن (قطع پیوند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان ) را نیز دور از صواب نمی داند.[41] ثعلبی آیه را عام دانسته و بر این باور رفته است که ایمان به تمام رسولان و آموزه های آنها نیز مصداق آیه است که خداوند بدانها امر کرده و مؤمنان شعارشان «لانفرّق بین أحد من رُسله» (بقره/ 285) است و کافران شعارشان «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» (نساء/ 150) است.

به واقع، ثعلبی این نوع پیوند را مصداقی از «صله »، بل برترین مصداق آن می داند. گواینکه روشنترین مصداق آن را «صله رحم » تلقی می کند.[42]

سید قطب برای تبیین مراد از «و یقطعون ما أمر اللّه به أن یوصل... » نگاشته است:

خداوند به پیوندهای بسیاری فرمان داده است، به پیوند با خویشان و نزدیکان، به پیوندهای انسانی، به پیوندهای سرچشمه گرفته از عقیده و برادری، و نشأت یافته از آن  که هیچ پیوند و ارتباطی بدون آن استوار نگردد و....[43]

بدین سان دامنه پیوندهایی که خداوند بدان فرمان داده است و مؤمنان باید آنها را پاس دارند، بسی فراتر از پیوند «خویشاوندی» است و روشن است که در این میان، پیوند با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و به دیگر سخن، پیشوای الهی که تداوم راستین و تجلّیِ عینی و تبلور تمام نمای آن، «امام معصوم» است، در اوج تمام پیوندها قرار خواهد داشت. آموزه های قرآنی و تعالیم نبوی و وَلَوی درباره لزوم پیوند با پیشوایان الهی و همگامی و همراهی با آنان و هشدار از جدایی، تک روی و سست انگاری همراهی با پیشوایان الهی، بس فراوان و همه و همه، مصداق آنچه خداوند بدان امر کرده و مآلاً مصداق عینی این آیت الهی است.

این را نیز بیفزاییم که خداوند از آنان که پیوندها را می گسلند و ارتباط به مبدأ نور و سرچشمه زیبایی، حرکت و حقیقت؛ یعنی رهبری را می زدایند، در این آیه به «فسق» و «فاسقان » یاد کرده و آن را نکوهیده است. متقابلاً کسانی را که این پیوندها را استوار می دارند و بر آنها پای می فشارند و مآلاً به پیوند بزرگ انسانی و استواری پایه های نظام اجتماعی یاری می رسانند، ستوده و در آیه ای دیگر از آنان به بینادلانِ خردورز یاد کرده و فرموده است: «... الذین یوفون بعهد اللّه و لاینقضون المیثاق و الذین یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب » (رعد / 20)؛ آنان که پیمان خداوند را پاس می دارند و پیمان نمی شکنند، و آنان که هر آنچه را خداوند به پیوند آن امر فرموده است، می پیوندند و از پروردگار خویش می ترسند و از سختی بازخواست بیم دارند.

در این آیت الهی نیز چنانکه مفسران بزرگ بدان تصریح کرده اند، «یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل» عام است و همه گونه پیوندها را شامل می شود که در اوج آن، پیوند با رهبری امت و پیشوای عادل آیین عدالت گستر است.

به دیگر سخن، بر همان پایه ای که در تفسیر آن آیه آوردیم، مفسّران، این آیه را نیز عام گرفته اند و تمام پیوندهای اجتماعی، فکری و اعتقادی را در حوزه معنایی این آیه وارد دانسته اند.[44] به واقع، خداوند تبارک و تعالی با این دو آیه، مؤلفه های مثبت و منفی مجتمع انسانی  الهی را رقم می زند. اجتماعی منسجم، استوار، پیوسته همسوی یک جهت و هدفدار. مجتمعی در پیوند با خداوند و همسوی با آموزه های الهی و همراه با پیشوای ربّانی و در میان خود منسجم، متشکل و استوارگام و....

پیشوای بزرگ الهی، ترجمان والای وحی ربانی، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه فرموده اند:

پیوندی که بدان امر شده است، پیوند با آل محمد است آویخته بر عرش الهی که می گوید: خدایا با آنان که با من پیوند دارند، بپیوند و با آنان که از من می گسلند، قطع کن.[45]

این روایت، ضمن آنکه به روشنی، گستره مفهوم آیه را تبیین می کند، لزوم چنگ انداختن به دامن اهل بیت علیهم السلام را برای هرچه بیشتر آشنا شدن با اعماق قرآن نیز نشان می دهد. افزون بر آنچه آمد، با توجه به آن روزگار سیاه و تاریک و حاکمیت ستم و جور و روزگار بریدن ها و گسستن ها، از سر تهدید و یا تطمیع و... روایت، بیانه ای است برای روشن ساختن جهتها و آگاهی دادن به چگونگی پیوستن ها، گسستن ها و....

چنان که پیشتر اشاره کردیم، بدین مفهوم، روایات بسیاری در منابع و مصادر روایی توان یافت. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه یادشده می فرماید:

فی رحم آل محمد و قد یکون فی قرابتک؛

این جمله درباره پیوند با آل محمد است و گاهی در خویشاوندان و بستگان تو نیز هست.[46]

یعنی بدان که پیوند با رهبری و پیشوای به حق، برتر و پیشتر از پیوند با خویشاوندان است. امام علیه السلام پس از آنکه آیه را بدین گونه تفسیر و یا تأویل می کنند، به نکته مهمی در شناخت قرآن اشاره می کنند و می فرمایند:

فلاتکوننّ ممّن یقول للشی ء أنه فی شی ء واحد؛

از کسانی مباش که می گویند «هر چیزی در برابر چیزی».

یعنی از کسانی مباش که معنای آیات را منحصر به مصداق معینی بدانی و آن را در معنایی محدود، محصور کنی.

علامه مجلسی رحمه الله در توضیح روایت نوشته اند:

یعنی اگر آیه در مورد ویژه ای نازل شد، حکمش را در آن محصور نساز، بَل به همگنان آن گسترش دِه، و یا اینکه چون برای آیه ای معنایی گفتیم، آنگاه در مقامی دیگر، معنایی دیگر یاد کردیم؛ چیزی از آن را منکر نشو؛ چراکه آیه را ظاهری است و باطنی و....[47]

آنچه در توسیع مفهوم این گونه آیات آمد، در روایات دیگری از امام موسی بن جعفر علیه السلام تفسیر بیدارگر می یابد و ابعاد این پیوند در همه زمانها و در تمام شرایط، گوشزد می شود.

این احادیث، بسیار تنبّه آفرین و پندآموز است. اسحاق بن عمار می گوید:

از امام موسی علیه السلام درباره تفسیر آیه «من ذا الذی یقرض اللّه قرضا حسنا فیضاعفه له و له أجر کریم» (حدید/ 11) پرسیدم، فرمود: «نزلت فی صلة الإمام»[48]؛ یعنی درباره پیوند با امام و رهبری نازل شده است.

در روایت دیگری با بیانی روشن تر، مصداق آیه را تبیین کرده، می فرماید: «صلة الإمام فی دولة الفسقة»[49]؛ یعنی درباره یاری رسانی به امام و پیوند اقتصادی با رهبری شایسته در حاکمیت فاسقان نازل شده است. در تبیین بیشتر این تعلیم بزرگ، این سخن امام صادق علیه السلام را هم بیاوریم که فرمود:

منظور، برقرار ساختن پیوند با امام و پیشوای مسلمین در هر سال از طریق کمک مالی است؛ کم باشد یا زیاد.[50]

امام و اعمال انسان:

از جمله معارف بلند و انسان ساز قرآن، مسئله «عرضه اعمال» است. بدین معنی که تمام رفتارهای انسان در مواقع ویژه ای به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امام علیه السلام عرضه می شود. قرآن کریم به صراحت از این مسئله سخن گفته است. در سوره توبه می خوانیم: «قل اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسولُه و المؤمنون » (توبه / 105)؛ بگو عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می بینند.

گواینکه مفسران اهل سنت به سهولت از کنار این آیه گذشته اند و چنان وانمود کرده اند که آیه یک مسئله کاملا عادی را مطرح می کند و آن اینکه انسان هر عملی انجام دهد، خواه ناخواه ظاهر خواهد شد و علاوه بر خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و همه مؤمنان از راههای عادی و معمولی از آن آگاه خواهند شد.[51] اما دقت در مفهوم آیه و توجه به احادیث اهل البیت علیهم السلام نشان خواهد داد که آیه و پیام آن، ژرف تر و عمیق تر از این پندارهاست.

مفسران شیعه به اقتضای پیشوایان الهی و امامان معصوم علیهم السلام که آگاه ترین کسان به مفاهیم و حقایق قرآنند، آیه را مرتبط به قیامت دانسته، چگونگی آگاهی خداوند، رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان (یعنی امامان علیهم السلام ) را وارسیده اند.[52] برخی دیگر از مفسران، مؤمنان را عام دانسته اند و روایاتی را که «مؤمنان» را ائمه علیهم السلام معرفی می کند، نشانگر«برترین مصداق» تلقی کرده اند.[53]

در اینکه امامان علیهم السلام شاهدان اعمال هستند و خواهند بود و اعمال مؤمنان بدانها عرضه می شود و خواهد شد، به لحاظ روایات، چنان که پیشتر اشاره کردیم، سخنی نیست. برخی از مفسران کوشیده اند تا از چگونگی ترکیب جملات آیه و به کارگیری واژگان در آیه، شواهدی بر این مسئله جست وجو کنند که عینا ذکر می شود:

در اینجا این سؤال پیش می آید که آیا از خود آیه فوق، منهای روایاتی که در تفسیر آن وارد شده است، این موضوع را می توان استفاده کرد و یا همان گونه که مفسران اهل سنت گفته اند، آیه اشاره به یک مسئله عادی دارد و آن اینکه انسان هر عملی انجام دهد، خواه ناخواه ظاهر خواهد شد، و علاوه بر خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و همه مؤمنان از طرق عادی از آن آگاه می شوند؟

در پاسخ این سؤال باید گفت: انصاف این است که در خود آیه شواهدی بر این موضوع داریم زیرا؛

اولاً: آیه اطلاق دارد و تمام اعمال را شامل می شود و می دانیم که همه اعمال از طرق عادی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان آشکار نخواهد شد؛ چراکه بیشتر اعمال خلاف در پنهانی و به طور مخفیانه انجام می شود و در پرده استتار غالبا پوشیده می ماند و حتی بسیاری از اعمال نیک مستور و مکتوم، چنین است و اگر ما ادعا کنیم که همه اعمال، اعم از نیک و بد و یا غالب آنها بر همه روشن می شود، سخنی بسیار گزاف گفته ایم. بنابراین، آگاهی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان از اعمال مردم باید از طرق غیرعادی و به تعلیم الهی باشد.

ثانیا: در پایان آیه می خوانیم: «فینبّئکم بما کنتم تعملون» (خداوند شما را در قیامت به آنچه عمل کرده اید آگاه می سازد ). شک نیست که این جمله، تمام اعمال آدمی را اعم از مخفی و آشکار شامل می شود، و ظاهر تعبیر آیه این است که منظور از عمل در اول و آخر آیه یکی است. بنابراین آغاز آیه نیز همه اعمال را چه آشکار باشد چه پنهان، شامل می شود، و شک نیست که آگاهی بر همه اینها از طرق عادی ممکن نیست.

به تعبیر دیگر، پایان آیه از جزای همه اعمال سخن می گوید، آغاز آیه نیز از اطلاع خداوند و پیامبر و مؤمنان نسبت به همه اعمال بحث می کند، یکی مرحله آگاهی است، و دیگری مرحله جزا، و موضوع در هر دو قسمت یکی است.

ثالثا: تکیه روی مؤمنان در صورتی صحیح است که منظور، همه اعمال و از طرق غیرعادی باشد، والاّ اعمال آشکار را هم مؤمنان می بینند و هم غیرمؤمنان.

از اینجا ضمنا این نکته روشن می شود که منظور از مؤمنان در این آیه  همان گونه که در روایات فراوانی نیز آمده است  تمام افراد باایمان نیست، بلکه گروه خاصی از آنهاست که به فرمان خدا از اسرار غیب آگاهند؛ یعنی جانشینان راستین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم.[54]

پیام قرآن این است که کسی نپندارد اگر در خلوتگاهی و یا موقعیتی، عملی را مرتکب می شود، این از دیدگاه خداوند مخفی خواهد ماند. نه، خداوند و پیامبرش و مؤمنان از آن آگاه خواهند شد. روشن است که توجه به این حقیقت، چه اثر شگرفی در پاکسازی کردارها و پیراستن رفتارها خواهد داشت. روایات فراوانی نشانگر آن است که خداوند از راه های ویژه ای اعمال انسانها را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان علیهم السلام عرضه می کند و آنان از چگونگی کُنشهای مردم آگاهی می یابند. باوری بدین سان، در انسان مؤمن تأثیری عمیق خواهد داشت. روایات این مسئله را باید در مجامع حدیثی[55] و نیز ذیل آیه در تفاسیر مأثور دید.[56]

اینک سخن حضرت موسی بن جعفر را در تفسیر این حقیقت می آوریم. حسین بن بشّار می گوید:

امام موسی علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: «مصداق «مؤمنون» در این آیه، ما اهل البیت هستیم».[57]

آنچه تا بدین جا آوردیم، نشانگر جایگاه بلند امام، امامت، ولایت و رهبری نظام فکری قرآنی و اسلامی بود. ادامه روایات این موضوع را با عنوانی دیگر که نشانگر نقش امامت در عینیت جامعه است، خواهیم آورد.

2- در عینیت جامعه

در روایات بسیاری امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به نقش عینی امام در جامعه می پردازد و جایگاه بلند امام و امامت را در چگونگی های عینی جامعه تفسیر و تبیین می کند. این روایات نیز بسیار است. آنچه در این فصل بدان می پردازیم، با توجه به جهت گیری این مقاله، احادیث تفسیری امام در این زمینه است. با این همه، یادکردنی است که عرضه این احادیث نیز فقط نیم نگاهی است به محتوای آنها. بی گمان، بررسی این احادیث با توجه به تفاسیر دیگر از این آیات، مجالی بس فراخ تر می طلبد.

الف) تحقق عینی رسالت در آینه ولایت

در آغاز مقاله به جایگاه امامت و ولایت در دیدگاه اسلام اشاره کردیم و یادآور شدیم که به لحاظ زمانی، امامت در ابلاغ مکتب، همزمان با رسالت است. این موضوع به روشنی نشانگر ارتباط تنگاتنگ آن دو و بیانگر آن است که اگر رسالت در قالب ولایت تداوم نیابد، عملا محتوای آن دیگرگون شده، از بازدهی خواهد ماند. تبلیغ و تبیین این حقیقت را بیشتر از هرکس، خود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر عهده داشته است و در زندگانی امامان علیهم السلام نیز این حقیقت از شورانگیزترین جنبه های تبلیغی آن بزرگواران است.

از سوی دیگر، جبهه متضاد با حق، در زدایش این حقیقت، تلاشی پی گیر داشته است. با نگریستن در شیوه ها و موضع گیریهای منافقان در این زمینه، نکاتی تنبّه آفرین فراچنگ خواهد داد. از جمله آیات آغازین سوره «منافقون» که اینک در تفسیر دلپذیر امام علیه السلام با چگونگی آن آشنا می شویم:

عن أبی الحسن الماضی علیه السلام، قال: «إذا جاءک المنافقون» بولایة وصیّک «قالوا نشهد إنّک لرسول اللّه و اللّه یعلم إنّک لرسوله و اللّه یشهد إن المنافقین » بولایة علیّ «لکاذبون اتّخذوا أیمانهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه » و السبیل هو الوصیّ «إنّهم ساء ما کانوا یعملون ذلک بأنّهم آمنوا» برسالاتک «ثمّ کفروا» بولایة وصیّک «فطبع» اللّه «علی قلوبهم فهم لایفقهون»، قلت: ما معنی لایفقهون؟ قال: یقول لایعقلون بنبوّتک، قلت: «و إذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول اللّه » قال: و إذا قیل لهم ارجعوا إلی ولایة علیّ یستغفر لکم النبیّ من ذنوبکم «لوّوا رؤوسهم» قال اللّه: «و رأیتهم یصدّون » عن ولایة علیّ «و هم مستکبرون » علیه؛[58]

«چون منافقان نزد تو آیند » منافقان و دوچهرگان در ولایت وصیّ تو «گویند: شهادت می دهیم که تو پیامبر خدا هستی. خدا می داند که تو پیامبرش هستی و خدا شهادت می دهد که منافقان دروغگویند. از سوگندهای خود، سپری ساختند و از راه خدا اعراض کرده اند» راه خدا وصایت وصیّ توست «به حقیقت، آنچه می کنند، ناپسند است. این بدان سبب است که ایمان آوردند» به رسالت و پیامبری تو «و سپس کافر شدند » به ولایت وصیّ تو «خدا نیز بر دلهایشان مُهر نهاد و آنان درنمی یابند»... «و چون به آنها گفته شود که بیایید تا پیامبر خدا برایتان آمرزش بخواهد »، یعنی به ولایت علی گردن نهید تا پیامبر برای شما استغفار کند «سرمی پیچند و می بینی که اعراض می کنند» از پذیرش ولایت علوی «آنان گردنکشان و مستکبران» بر ولایتند.

آیه با این تفسیر زیبا از یک سوی نشانگر توطئه منافقان در «پذیرش رسالت» برای «زدایش ولایت » است و از سوی دیگر، ابلاغ حق و افشای چهره متلوّن منافقان و مآلاً تأکید بر این است که رسالت، جز با تداوم ولایت تحقق نخواهد داشت و جز با گردن نهادن بر ولایت، اعتقاد به رسالت پذیرفتنی نخواهد بود. با توجه و دقت در این تفسیر، به بلندای کلام دیگری می رسیم که امام هفتم علیه السلام علی علیه السلام را در تفسیر آیه ای دیگر، شاهد رسالت و گواه بر صداقت پیامبر و نشانگر عظمت و استواری مکتب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معرفی می کند:

عن محمد بن الفضیل عن أبی الحسن علیه السلام فی قول اللّه عزّوجلّ: «قل کفی باللّه شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب» قال: «هو علیّ بن أبی طالب علیه السلام »؛[59]

امام علیه السلام در تفسیر آیه «قل کفی... » فرمود: [آن کس را که پیامبر به عنوان گواه رسالت گرفت و با عنوان «من عنده علم الکتاب» توصیف کرد] علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ب) امامت، محوری استوار

اسلام، دین وحدت و هماهنگی است. فرهنگ قرآنی هرگز تفرقه و تشتّت را برنمی تابد و به تشکّل و همرازی و همراهی توصیه می کند. گلبانگ شورانگیز قرآنی به مثابه منشوری جاوید در این زمینه، چنین است: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لاتفرّقوا» (آل عمران/ 103).

گویا انسان در گذرگاه زمان در «چاه ویلی» از تفرّق و ازهم گسستگی گرفتار است و در این هنگامه شکننده در کار از دست دادن ارزشها و امکاناتش. فریاد قرآن بر این درماندگان در ژرفای درّه های هولناک است که با «حبل اللّه » خود را نجات دهید و بر گِرد این محور راستین فراهم آیید و جدا مگردید.

«حبل اللّه » چیست؟ «قرآن؟»، «اسلام؟» قطعا چنین است. «قرآن »، قانون نامه این وحدت است و اسلام، «آیین و مکتب» آن. اما این مفاهیم کلی باید مصداقی یابد و این فرمان بَرین را مصداقی باید. اینک باید به خانه «اهل البیت» رفت که «أدری بما فی البیت» هستند. آنان خواهند گفت مصداق والای «حبل اللّه  ائمه معصومین علیهم السلام و خاندان پیامبرند و نمونه راستین و والای آن، علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ابن زید می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیه السلام خواستم تا «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا» را برایم تفسیر کند، فرمود: «علیّ بن أبی طالب علیه السلام حبل اللّه المتین است».[60]

روشن است که آن بزرگوار و فرزندان بزرگوارش در جایگاه امامت، مانند محوری راستین و تکیه گاهی استوارند که چونان شیرازه ای، بخشهای پراکنده جامعه را درهم می تنند و امتی متشکل و هم آوا می سازند.[61]

ج) مرجعیت دینی و علمی

امامت، به عنوان تداوم رسالت، و امام در جایگاه رسول، به عنوان ادامه دهنده راه و آرمان او دارای شئون و مسئولیتهایی است. قرآن کریم از این شئون سخن گفته است؛ از جمله از پیشوایی فکری و علمی. یعنی پیامبر مرجعیت دینی و علمی را به عنوان مبیّن و مفسّر مکتب، عهده دار است.[62] خداوند می فرماید: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر/ 7).

این آیه به واقع، نشانگر خاستگاه تشریع در نظام اسلامی است و بیانگر اینکه مرجعیت علمی، فکری و قانونی، از آنِ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و هر آنچه در تضاد و مخالفت با آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آورده است، باشد، یکسره از اعتبار ساقط است. آیه یادشده در سوره حشر و در جریان نبرد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با یهودیان بنی نضیر نازل شده است. آیه پس از آنکه حکم غنائم این رویارویی را در برابر سئوال و پیشنهاد مسلمانان تبیین می کند (غنائمی که بدونِ نبرد، فراچنگ آمده بود) حکمی عام و قاطع صادر می کند و آن اینکه «هر آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بدان امر کند و در هر زمینه ای، لازم الاجراست و از هر آنچه نهی کند، دست یازیدن بدان بر مسلمانان حرام است». یعنی بدان گونه که مفسّران تصریح کرده اند، گواینکه مورد نزول آیه، «خاص» است، اما حکم «عام » بوده و شمول دارد.

علامه طباطبایی نوشته اند: «آیه با چشم پوشی از سیاق، عام است و تمام اوامر و نواهی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را فرامی گیرد».[63]

محمدطاهر بن عاشور نیز بر این شمول تأکید کرده و چگونگی آن را واگفته است.[64] در میان مفسّران، سید قطب به نیکویی و زیبایی به تفسیر آیه پرداخته و این جمله را در پیوند با جملات پیشین به استوار و درس آموزی تبیین کرده و نوشته است:

به واقع قرآن کریم پس از آنکه در بخش پیشین آیه، قاعده ای برای تنظیم اقتصادی نظام الهی رقم می زند، در این بخش، بنیادی برای تشریع و قاعده ای برای قانونگذاری پی می نهد؛ یعنی ایجاد منبع و خاستگاهی برای بشریت در قانون و قانونگذاری که باید همه و همه به یک سرچشمه بازگردند و آن «ما جاء به الرسول و ما نهی عنه الرسول» است....[65]

سید قطب در ادامه بحث ابعاد مسئله را به خوبی روشن ساخته و آیه را به روشنی تفسیر کرده است. تفسیر علامه سیدمحمدحسین فضل اللّه از آیه، هوشمندانه و دقیق و خواندنی است. او محتوای آیه را به خوبی با فرجام آیه «... و اتّقوا اللّه إنّ اللّه شدید العقاب» پیوند داده و نوشته اند:

خداوند به انسان هشدار می دهد که در قانونگذاری در کنار تأکید بر سرچشمه آن، تقوا پیشه کند و در برابر جوّ، فضای مسموم، فشارهای مختلف و... حق را به مسلخ «مصلحت » نبرد.[66]

بدین سان، آیه به یکی از ابعاد رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و یا به دیگر سخن، به یکی از شئون «ولایت» پرداخته و بدان تأکید کرده است.

امامت در باور همه مسلمانان، تداوم «رسالت» است؛ گواینکه در میان فرق اسلامی، در چگونگی شکل گیری آن پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و عنوانی که ادامه دهنده این راه پیدا می کند، مسلمانان یک داستان نیستند که بماند، بسیار مختلف الآرا هم هستند. به هر حال، مآلاً امام نیز در جامعه از چنین شأن و جایگاهی برخوردار خواهد بود.

اما در تعریف و تبیین شیعی از امامت، بی گمان، این جایگاه از ویژگی والایی برخوردار است. برخی از پژوهشگران این بعد از امامت را از جمله برجستگیهای امامت شیعی شمرده و نوشته اند:

واژه امامت  که در اصل به معنای مطلق پیشوایی است  در فرهنگ اسلامی بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق می گردد و آن، پیشوایی و رهبری در شئون اجتماعی است؛ چه فکری و چه سیاسی. در هر جا از قرآن که مشتقات واژه امامت (امام  ائمه) به کار رفته، ناظر به همین معنای خاص، یعنی پیشوایی امت است. در مواردی پیشوایی فکری و در موارد بیشتری، پیشوایی سیاسی یا هردو. پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و انشعاب فکری و سیاسی مسلمانان که به چندین فرقه شدن پیروان اسلام انجامید، از آنجا که نکته اصلی اختلاف را مسئله رهبری سیاسی امت تشکیل می داده و واژه امامت و امام، سرنوشت ویژه ای پیدا کرد و بیش از هر معنای دیگری در مفهوم رهبری سیاسی به کار رفت... در مکتب تشیّع  که از نظر پیروانش اصلی ترین جریان فکری اسلامی است  امامت به همین معنا گرفته می شد و نظریه آن مکتب درباره امام بدین گونه خلاصه می گشت که: امام و زمامدار سیاسی جامعه اسلامی، باید از سوی خدا و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم معرفی و معیّن شده باشد، و باید رهبری فکری و مفسّر قرآن و آگاه از همه رموز و دقایق دین باشد و باید پاک، معصوم و مبرا از هر عیب و نقیصه خلقی و خلقی و سببی باشد و باید از دودمانی پاک و پاکدامن تولد یافته باشد و باید و باید... و بدین گونه، امامت که در عرف مسلمانان قرن اول و دوم به معنای رهبری سیاسی بود، در عرف خاص شیعیان، به جز رهبری سیاسی، رهبری فکری و اخلاقی را نیز در مفهوم خود فراگرفت. هنگامی که شیعه کسی را به عنوان امام می شناخت، نه تنها اداره امور اجتماعی، که راهنمایی و ارشاد فکری، آموزش دینی و تصفیه و تزکیه اخلاقی را نیز از او انتظار می برد و اگر این از او ساخته نمی بود، او را به عنوان «امام به حق» نمی شناخت.[67]

روشن است که این تلقی شیعیان از امام و امامت، مبتنی بود بر آموزشها و آگاهیهایی که آنان از پیشوایان خود داشتند. در روایات بسیاری امامان علیهم السلام به عنوان مرجع دینی و رهبری فکری شناسانده شده اند و مردم برای گشودن مشکلات و یافتن پاسخ ابهامها به سوی آنان دعوت شده اند و آن بزرگواران، آگاهان امت، نشانه های روشن راه زندگی معرفی گردیده اند و به ستارگان فروزان در شبهای دیجور مانند گشته اند که انسان را در «تاریکزار یخ زده زندگی» راهبری و هدایت می کنند.

سلیمان بن جعفر می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «مصداق «أهل الذکر» در «فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون» (انبیاء/ 7) ما هستیم».[68]

آیه کریمه با ظهور لفظی، بی گمان، لزوم مراجعه نامتخصّصان به متخصّصان و جاهلان به عالمان را تبیین می کند و بی گمان، برترین و روشن ترین مصداق آگاهان به قرآن، احکام و آموزه های آن، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و شئون مرتبط با رسالت آن بزرگوار، امامان علیهم السلام هستند. آیا در اینکه امامان علیهم السلام در جایگاه بلندی از این آگاهی جای دارند، جای تردیدی هست؟! به مقتضای روایات بسیار پراکنده شده در اینجا و آنجای منابع فریقین، مراد از «أهل الذکر» علی علیه السلام و فرزندانش است.[69]

اما می توان گفت که این نکته از متن قرآن نیز مستفاد است. خوب است این حقیقت را از رشحات قلم فقید علم و تحقیق، مفسّر عالیقدر قرآن، مرحوم استاد محمدتقی شریعتی بیاورم. وی می نویسد:

علاّمه سیدشرف الدین، از تفسیر کبیر ثعلبی نقل می کند و نیز می گوید علاّمه بحرینی متجاوز از بیست حدیث صحیح آورده اند که مقصود از «اهل ذکر»، «اهل بیت» پیغمبر است.[70]

این از نظر مدرک روایی، اما از نظر خود قرآن در سوره طلاق، آیه 910 تصریح دارد که ذکر، پیغمبر است: «قد أنزل اللّه إلیکم ذکرا رسولاً یتلوا علیکم آیات اللّه»؛ در این آیه، به روشنی توضیح می دهد که: «ذکر، پیغمبری است که آیات خدا را بر شما تلاوت می کند» و اگر کسی بخواهد ذکر را به معنای دیگری مانند قرآن، مثلاً بگیرد، باید قائل به حذف و تقدیری شود، وگرنه ظاهر آیه به حکم حجّت بودن ظواهر قرآن، حکم می کند که لفظ «ذکر» به اعتبار «مذکّر» بودن پیغمبر از روی مبالغه، بر آن حضرت اطلاق شده است.

بنابراین «أهل الذکر» اهل پیغمبر خواهند بود. بدون نیاز به هیچ تأویل و حذف و یا تقدیر.[71]

علامه طباطبایی رحمه الله گو اینکه به لحاظ مورد، آیه را خطاب به مشرکان و «أهل الذکر » را «اهل کتابهای آسمانی» می داند و به لحاظ توجه به پیام محتوای آیه و با پیرایش آن از ملابسات تاریخی و فضایِ نزول، آن را پیامی عام و ارشادی برای همگان، در لزوم مراجعه ناآگاهان به آگاهان می داند؛ اما به حسب روایات، برترین و والاترین مصداق «أهل الذکر» را «اهل بیت علیهم السلام » دانسته، به اشکالات برخی از مفسّران عامه پاسخ می دهد.[72]

بدین سان کلام حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در تبیین مصداق «أهل الذکر» که امامان علیهم السلام هستند، بسی روشن و استوار است. به واقع، طرح مرجعیت علمی و دینی و اندیشگی آن بزرگواران است که امام علیه السلام در آن روزگاران عالم تراشی حکومت و «مرجع سازی» حاکمیت، بدان تأکید می کند.

مشعلهای جاوید در تاریکزار زندگی

انسان در گذرگاه زندگی به سوی هدف، با راهها، بل چاهها و طرق گونه گونی مواجه می شود. خداوند سبحان که انسان را آفریده است، هدایت او به «مقصد » را نیز به عهده گرفته است؛ و برای هدایت او «بیّنات» و «علامات» فروفرستاده است.

مصداق «بیّنات یا نشانه های روشن» و «علامات یا مشعلهای برفراز » چیست و کیست؟

محمد بن فضیل می گوید:

امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه «و علامات و بالنجم هم یهتدون » (نحل / 16) فرمود: «نحن العلامات و النجم رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم»؛[73] مصداق مشعلهای برفراز، ما هستیم و مصداق ستاره، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است.

علی بن سوید شیبانی می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیه السلام درباره تفسیر آیه «ذلک بأنّه کانت تأتیهم رسلهم بالبیّنات» (تغابن/ 5) سؤال کردم، فرمود: «بیّنات [نشانه های روشن] امامان علیهم السلام هستند».[74]

بدین سان روشن است که اینان راهیان نور و راهنمایان راستین انسانیت و مشعلداران فضیلت و هدایتگران صراط مستقیمند و هرگونه راهجویی و هدایت طلبی از غیر اینان، گمراهی، بلکه تحیّری ژرف و شکننده است.

محمد بن فضیل تفسیر آیه «و من أضلّ ممّن اتّبع هویه بغیر هدی من اللّه » (قصص / 50) (و کیست گمراه تر از آن کس که بی آنکه راهنمایی از خدا خواهد، از پی هوای نفس خویش رود؟) را این گونه نقل می کند: «یعنی اتّخذ دینه هویه بغیر هدی من أئمة الهدی»؛[75] یعنی آن که آیین و روش زندگی را هوای نفسش گرفته و بر هدایت پیشوایان هدایت گردن ننهاده.

امام علیه السلام در مقامی دیگر «هدایت» را «ولایت» معنی می کند[76] و ایمان بدان را عامل مصونیت از کاستیها، ستمها و نارواییها می داند و بدین سان نشان می دهد که هدایت و راهیابی، همگون با ولایت است و پذیرش رهبری و حاکمیت حق، همسان با راه یافتگی و رشد است و مآلاً عدم پذیرش آن، گمراهی و ضلالت خواهد بود که «و ماذا بعد الحقّ إلاّ الضلال».

آنچه تا بدین جا آمد، همه و همه نشانگر آن بود که یکی از شئون والای امامت و ولایت، مرجعیت دینی و محور هدایتگری برای جامعه و امت است.

مسئولیتها و اختیارات
عدالت گستری

جایگاه «عدل» و گسترش «عدالت» در تعالیم وحیانی و آموزه های مکتبی، جایگاه بس والایی دارد. قرآن کریم به صراحت، فلسفه بعثت پیامبران را گسترش عدالت معرفی کرده، می فرماید: «لقد أرسلنا رُسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان، لیقوم الناس بالقسط» (حدید / 25).

علی علیه السلام اجرای عدالت را عامل بقای دین و باعث زنده شدن احکام دانسته، می فرماید: «العدل حیاة الأحکام».[77] حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام نیز در ضمن پیامهای شورانگیز قیامش به مردمان کوفه و آنگاه به همه نسلها و عصرها، درباره چگونگی پیشوایان بحق و مسئولیتهای آنها می نویسد:

... فلَعمری ما الإمام إلاّ العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحقّ و الحابس نفسَه علی ذات اللّه... ؛

به جانم سوگند که پیشوای راستین و امام به حق، کسی است که به کتاب خدا عمل کند و عدالت گستری و «قسط »آفرینی را پیشه سازد و حق مدار باشد و خود را وقف و فدای فرمان خدا کند.[78]

امام موسی بن جعفر علیه السلام بی نیازی مردم و بی نیازی همگان و زدایش فقر در صحنه زندگی را با اجرای عدالت میسّر می داند و می فرماید: «لو عدِلَ فی الناس لاستغنَوا».[79]

بدین سان روشن است که امام به عنوان محور نشاط و تحرکهای اجتماع و مسئول هدایت و راهبری انسان به مقصد و مقصود والا، باید مهم ترین مسئولیت را شناختن، شناساندن و گستراندن عدالت بداند.

آموزه های قرآن کریم بر عدالت گستری تأکید و امامت پیشوایان ظالم را مردود اعلام کرده است. خداوند سبحان در ادامه سخن از «پیشوایی» ابراهیم علیه السلام و درخواست تداوم امامت در فرزندان آن بزرگوار فرمود: «لاینال عهدی الظالمین»؛... پیمانم (عهد امامت) ستمکاران را نرسد.

مفسّران از کهن ترین روزگاران، تردید روا نداشته اند که آنچه در این آیه پرسش شده، «امامت» است و آنچه به زبان اخبار، نفی شده و مردود دانسته شده است، «پیشوایی ستم پیشگان» است.

مقاتل بن سلیمان (م. 150 ق) نوشته است: «یعنی آنان (ستم پیشگان) را پیشوا قرار نخواهم داد».[80]

طبری نوشته است:

این جمله خبر می دهد که خداوند «جل ثناؤه» ستم پیشه را هرگز پیشوایی نخواهد داد. به واقع در برابر پرسش ابراهیم که امامت را در میان فرزندانش نیز قرار دهد، خداوند فرموده است: چنین خواهد کرد، اما نه در میان ستم پیشگان از آنان؛ پس خداوند نشان داده است که امامت از آنِ اولیاء و اهل طاعت است.[81]

شیخ طوسی رحمه الله نوشته اند:

پرسش ابراهیم، ادامه امامت در فرزندانش است که خداوند پاسخ داده است: چنین چیزی (امامت و پیشوایی) در میان فرزندان ستم پیشه روا نخواهد بود.[82]

این نکته روشن تر از آن است که نیازمند تأکید باشد و آموزه های قرآنی، نبوی و وَلَوی، صریح تر و تکان دهنده تر از آنکه نادیده انگاشته شود.[83] اما شگفتا که چون مسیر خلافت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حوزه سیاست، دیگرسان شد، در حوزه «ثقافت» نیز تحریفها و دیگرسانیهای شگفتی پدید آمد؛ تا بدانجا که ستم پیشه ای شکمباره چون معاویة بن ابی سفیان و دیگر خلفای اموی و ستم گسترانی چون هارون الرشید و دیگر خلفای عباسی در جایگاه خلافت نبوی پذیرفته شدند.

در چنین روزگاری و با چیرگی چنین فرهنگی، حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام در پاسخ مرزبانی قمی از آیه «شهد اللّه أنه لا إله إلاّ هو و الملائکه و أولوا العلم قائما بالقسط» و در تفسیر «قائما بالقسط» (آل عمران/ 18) فرموده اند: «هو الإمام».[84]

یعنی امام به صراحت، مصداق دانشوران گستراننده عدالت و قائمان به قسط را «امام» معرفی کردند و در آن شب دیجور جهل و فساد، در جایگاه بلند مفسّر قرآن، این حماسه را سرودند که: رهبری جامعه باید عادل باشد و عدالت گستر، ظالم نباشد، با ظلم بستیزد و قیام قسط باید در سرلوحه اعمال او باشد.

امام و مسائل اقتصادی

از جمله مباحث حساس امامت و رهبری، حدّ و حدود اختیارات و مسئولیتهای اقتصادی و مالی اوست. با نگرشی که اسلام، به ویژه جریان ناب آن، تشیّع علوی، به این مسئله می نگرد، امام محور تمام نشاطها و تحرکهای جامعه است و «مجاری امور» در اختیار رهبری خواهد بود. گستره این مبحث در فسحت این مقال نیست. اما گفتنی است که سیره منوّر امامان علیهم السلام به ویژه امام موسی بن جعفر علیه السلام نشانگر این حقیقت است و اینک پیشتر از آنکه به روایات تفسیری امام علیه السلام در این زمینه بپردازیم، باید بگوییم که مورّخان آورده اند:

مهدی عباسی چون بر مسند خلافت تکیه زد، برای درانداختن صلای عدالت و ساختن چهره ای عدالت گستر، اعلام کرد که مظالم را به صاحبانش باز می گرداند، امام موسی بن جعفر علیه السلام نزد او رفت و دید چنان است که می گفتند، فرمود:

 آنچه از ما به ظلم گرفته اند، چرا بازپس داده نمی شود؟

 یا اباالحسن از شما چه چیز را به ستم گرفته اند؟

 فدک.

 حدود فدک را بفرمایید.

 یک طرف آن کوه احد است و سمت دیگر آن عریش مصر، یک سویش طرف ساحل دریا و سوی دیگرش، دومة الجندل.

 تمام این قسمتها حدود فدک است؟

 آری.

مهدی دگرگون شد و در چهره اش آثار خشم ظاهر گشت. چون امام علیه السلام تمام سرزمین مملکتهای اسلامی آن روز را حدود فدک معرفی می کند. چنین بود که مهدی رو به امام کرد و گفت: این مقدار خیلی زیاد است.[85]

این گفت وگو از جهات بسیاری قابل توجه و شایان دقت است؛ از جمله جایگاه بلند و نقش شگرف امور اقتصادی و امکانات مالی در حاکمیت حق. یعنی فدک در آن روز نیز که فاطمه اطهر علیهاالسلام برای بازگرداندنش فریاد برآورد و مظلومانه ضربه خورد، در چنین نقشی بود و اینک نیز. از سوی دیگر، نمایشگر موضع امام علیه السلام است در مقابل نظام عباسی و اندیشیدن به قیامی عاشورایی در بازگرداندن جایگاه خلافت.

در گزارش دیگری آمده است:

سخن چینان و سعایت گران به هارون گزارش دادند که از اطراف جهان اسلام اموال فراوانی در نزد امام فراهم می آید و....[86]

این نیز نشانگر موضع امام و نیز اختیارات و مسئولیتهای رهبری جامعه در مسائل اقتصادی است.

آنچه آمد، گوشه ای از سیره عملی امام علیه السلام است. گفتار امام علیه السلام نیز نشانگر ابعاد دیگری از این بحث است.

انفال و امام

انفال از جمله منابع مهم مالی در نظام اسلامی است. مصادیق انفال در روایتهای بسیاری آمده است و چگونگی حکم آن نیز بیان شده است. در کتابهای فقهی نیز در پایان بحث خمس، فقها بابی را ویژه بحث انفال گشوده اند. در این که انفال از آنِ امام علیه السلام است، گویا تردیدی نباشد، اما چگونگی آن در محدوده زمانی و مصداقی، قابل بحث است.

از جمله ادله روشن و گویای انفال مبنی بر اینکه در اختیار امام است، تفسیری است که امام موسی علیه السلام از آیه انفال به دست داده اند. امام علیه السلام فرموده اند: «ما کانَ من الأرض باد أهله فذلک الأنفال فهو لنا».[87]  آنچه در این حدیث آمده است، یکی از مصادیق انفال است. امام علیه السلام در حدیث دیگر به تفصیل از مصادیق انفال سخن گفته اند:

... له (للإمام) بعد الخمس الأنفال. و الأنفال کلّ أرض خربة قد باد أهلها، و کلّ أرض لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب ولکن صالحوا صلحا و أعطوا بأیدیهم علی غیر قتال و له رؤوس الجبال، و بطون الأودیه والآجام و کلّ أرضٍ میتة لا ربّ لها و له صوافی الملوک ما کان فی أیدیهم علی غیر وجه الغصب.[88]

یعنی:... بعد از خمس، انفال نیز در اختیار امام است. انفال عبارت است از:

1- هر زمین خراب مانده ای که اهالی آن از میان رفته اند و زمینهاشان بدون بهره دهی افتاده است.

2- هر سرزمین که از طریق صلح به مسلمانان واگذار شده است.

3- کوهها (و آنچه از آنها به دست می آید).

4- بیابانهای گسترده (و بهره های حاصل از آن).

5- بیشه و جنگلهای طبیعی.

6- هر زمین بایری که کسی تصدّی اداره و آبادانی آن را به عهده ندارد.

7- آنچه پادشاهان و حاکمان، ویژه خود ساخته اند و در تصرّف گرفته اند، در صورتی که به زور و نیرنگ به دست نیامده باشد و حق کسی در آن موارد پایمال نشده باشد که در این صورت، دارنده حق اصلی، مقدم است.

ترسیم ابعادی به این گستردگی برای انفال و آنگاه انفال را از آنِ امام دانستن، پرواضح است که ترسیم طرح حکومتی است و به دیگر سخن، امام علیه السلام با این تفسیرها و طرح این گونه بحثها به واقع از حکومت الهی  قرآنی علوی سخن می گوید و ضرورتها و لوازم مالی و اقتصادی آن را برمی شمرد و «امام» را در رأس آن حکومت می نگرد، و اگر «امامی» مسئولیتش صرفا تبیین احکام شرعی و موعظه حسنه است، چه نیازی به این همه اموال دارد؟ و بالاخره در این گونه موارد، سخن از «شأنی » از شئون امام است و تبیین جایگاه او در متن جامعه.

پیشوایان راستین

امامت و رهبری جامعه از دیرباز در میان جامعه اسلامی مورد گفت وگو بوده است. مصداق عینی «امام» و چگونگی آن، که باید بر جایگاه امامت و رهبری جامعه تکیه زند، از منظرهای گونه گون در حوزه فرهنگ اسلامی، مورد بحث و مناقشه بوده و هست. رهبری که اطاعت از آن واجب است و باید رهبری امت را به دست گیرد، کیست؟ دارای چه ویژگیهایی است؟ و... دهها سؤال به طور طبیعی در این زمینه در ذهنها به وجود می آید.

در احادیث پیشوایان بزرگوار ما برای این سؤالها پاسخهای روشنی می توان یافت. برخی از این روایات به تبیین و تفسیر ویژگیها پرداخته اند و برخی دیگر، مصادیق عینی آن را مشخص ساخته اند. قرآن کریم لزوم اطاعت از حاکمان جامعه را همسان با اطاعت از خداوند و پیامبر دانسته و فرموده است: «أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» (نساء / 59).

در گذرگاه زمان و در کشاکش بحثهای کلامی، مصداق «أولی الأمر» دستخوش تغییر و تبدیل و تحریف بسیاری شده است؛ تا بدان جا که متکلمان عامه در انعقاد امامت و تحقق رهبری، از ارائه تئوری «اصالت قدرت» نیز ابا نداشته اند.[89] اما جریان ناب اسلام در قالب تشیّع علوی، هماره بر حاکمیت امام معصوم و عادل تکیه می کرده و به پیروی از رهبران راستینش، هیچ گونه ستم بارگی را در این زمینه برنمی تابیده است. نصوص این حقیقت، فراوان تر از آن است که بتوان در این مجال یاد کرد. تنها کلام آفتابگون موسوی را می آوریم و می گذریم:

عمرو بن سعید می گوید:

از امام موسی علیه السلام درباره تفسیر آیه «أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» سؤال کردم، فرمودند: «مراد از «أولی الأمر» علی بن ابی طالب علیه السلام و اوصیای بعد از اوست».[90]

بدین سان امام علیه السلام مصداق صاحبان حکومت، و حاکمان مطاع را علی علیه السلام و فرزندانش می داند و در روزگار حاکمیت هارونیان، بر حاکمیت ستم، خط بطلان می کشد و یک بار دیگر در قالب تفسیر قرآن، شعار علوی «حاکمیت از آنِ علی و فرزندانش است » را می گستراند.

نفی حاکمیت ستمگران

امام کاظم علیه السلام تنها به اثبات حاکمیت حق نمی پردازد و به گستراندن حماسه حق، بسنده نمی کند. نفی باطل را نیز پیشه می سازد و حاکمیت ستم را افشا می کند و لزوم برچیدن بساط جباران را نیز فریاد می کند. احادیث لزوم مبارزه با ظلم و درافتادن با ستمگران و گستراندن حق، در میان گفتار امام موسی بن جعفر علیه السلام از برجستگی شگفتی برخوردار است. دریغا که اینک مجال عرضه آن همه حماسه های هیجان بار نیست.

آن مراقب خشمگین علیه فجایع بغداد و ستمهای آن، آن مطهّر قرن هارونی، او که در «اخلاق اجتماعی» و «تقوای حماسه»، این خروش شورانگیز و خون آفرین را می پراکند و گوش جامعه را با این پند حماسی می آکند که: أی فلان! اتّق اللّه و قل الحقّ و إن کان فیه هلاکک فإنّ فیه نجاتک، أی فلان! اتق اللّه و دع الباطل و إن کان فیه نجاتک، فإنّ فیه هلاکک.[91]

آری این امام و این حماسه آفرین بزرگ، هرگز از افشاگری علیه ستم و افشای چهره جباران آرام نمی گیرد.

محمد بن منصور می گوید:

در محضر امام علیه السلام بودم، درباره تفسیر آیه «و إذا فعلوا فاحشة قالوا وجَدنا علیها آباءنا و اللّه أمَرَنا بها قل إنّ اللّه لایأمر بالفحشاء أتقولون علی اللّه ما لاتعلمون» (اعراف/ 28) پرسیدم، امام فرمود: «آیا می نگری که کسی بپندارد خداوند ما را به زنا و شراب و دیگر محارم امر می کند؟!»

گفتم: نه! امام فرمود: «پس این «فاحشه» که می گفتند خدا ما را بدان امر کرده است، چیست؟»

گفتم: خداوند و ولیّ او دانایند، امام فرمود: «این از پیشوایان ستمگر است. آنان چنان ادعا می کردند و به پندارها می دادند که خداوند به اطاعت از آنان امر کرده است، خداوند سخن آنان را رد می کند و ما را آگاهاند که آنان به خداوند دروغ می بندند و این پندار واهی را «فاحشه» می نامد.»[92]

این کلام بلند و تفسیر ناب را اگر در محیط آکنده از تزویر آن روز بنگریم و دریابیم که دستگاه، دهها محدّث و مفسّر را برای توجیه اعمال فسادگستران کاخ بغداد به آبادیها و شهرها گسیل می داشت تا اطاعت از حاکمان جبّار را امر الهی جلوه دهند،[93] به عمق کلام امام و عظمت حماسه آن بزرگوار پی می بریم و می دانیم که تفسیر واقعی کلام الهی در نزد چه کسی و از آنِ کیست؟

امام علیه السلام از یک سوی به نگرش تحریفگرانه دستگاه از قرآن توجه می دهد و از سوی دیگر، حاکمیت جبّاران را مصداق «فاحشه » معرفی می کند و بالاخره موضع صریح قرآن را در قالب تفسیری بدین سان شورانگیز در مقابل حاکمیت آنان روشن می کند.

امام علیه السلام در تفسیر دیگر از آیتی دیگر، به فرجام این غاصبان می پردازد و با چهره نگاریِ تنبّه آفرینی از آنان، حاکمان ستمگری را که بر علی و فرزندانش ستم روا داشتند «فجّار» معرفی کرده، جایگاه آنها را «سجّین» اعلام می کند.

ابن شهر آشوب در کتاب گرانقدر مناقب آل ابی طالب آورده اند که امام موسی علیه السلام در تفسیر آیه «کلاّ إنّ کتاب الفجّار لفی سجّین» (مطفّفین/ 7) فرمود:

الذین فجروا فی حقّ الأئمّة علیهم السلام واعتدوا علیهم؛[94]

آن فاجران که نامه عمل آنان در «سجّین» و سرنوشتشان در «سجّین» است، کسانی هستند که به حق امامان علیهم السلام تجاوز کردند و بر آنان ستم روا داشتند.

نقش «پیشوایان نور» و «رهبران نار» در جامعه

در پی گیری تفسیر راستین امامت و هدایت امت به «صراط مستقیم» در احادیث تفسیری امام موسی علیه السلام اینک تعلیمی آموزنده و بسیار باارزش را می آوریم در بیان اهمیت نقش رهبری در سعادت و شقاوت انسانی و تبیین ابعاد امامت و رهبری در گسترش «صلاح» و «سداد» و یا گسترش «تباهی» و «فساد».

محمد بن منصور می گوید:

از امام کاظم علیه السلام درباره این آیه پرسیدم: «إنّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن» (اعراف/33)؛ هر آینه پروردگارم کارهای زشت را، خواه آشکار باشد خواه پنهان، حرام کرده است.

فرمود: «قرآن را ظاهری است و باطنی، همه آنچه در کتاب حرام شده وجه ظاهر است، و باطن آن، پیشوایان جور است و همه آنچه در کتاب خدا حلال شده است، وجه ظاهر است، و باطن آن، امامان حق است. »[95]

تعلیمی است تنبّه آفرین، بیدارگر و عظیم. نمونه های این تعلیم در معارف دریاوار اهل البیت علیهم السلام بسیار است و این همه نشانگر آن است که رهبری الهی، بدان جهت که جلوه ای از حق و نمونه والای رفتار اسلامی است، جامعه تحت رهبری و حکومتش با الگوگیری از وی، عملاً به سوی پاکی و قداست رومی آورد و دیگر آنکه رهبر الهی و نظام تحت رهبری وی، با حراست از ارزشهای الهی و حاکمیت بخشیدن به قوانین زندگی ساز قرآنی، عملاً جامعه را به سداد و عفاف سوق می دهند. اما رهبران فاسد با سیاست شیطانی، دقیقا در جهت ضد این عمل می کنند.

برخی از پژوهشگران در تفسیر این روایت، بیانی دلنشین دارند، آمیخته با تعالیم دیگر اهل البیت علیهم السلام که می آورم:

... کوری سیاسی از مهم ترین انواع کوری و فریب خوری است. بدان جهت که رهبری و مدیریت نقش زنده ای در تکامل جامعه ها و تربیت افراد و پراکندن صلاح یا فساد و تثبیت آنها دارد. به همین جهت از امامان اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که «ریشه زشتیها و تباهیها و باطن آنها، امام باطل است و ریشه نیکیها و شایستگیها و فضایل و خیرات و برکات، امام حق»[96] سخن امیرالمؤمنین علیه السلام نیز چنین است که «... رعیّت نیکو و شایسته به سبب امام (حاکم) عادل نجات پیدا می کند و رعیت بدکار و فاجر به سبب امام (حاکم) فاجر هلاک می شود»[97] و این روایت از امام جعفر صادق علیه السلام است که «به هنگام ولایت والی جائر، هرچه حق است، پایمال می شود و از یاد می رود و هرچه باطل است، زنده می شود و ستم و تباهی و جور، ظهور پیدا می کند...»[98] و در بعضی از احادیث آمده است که قبول ولایت حاکم جائر، کفر است؛ پس امام حاکم عادل حق، اصل خیر برای همه مردم است و حاکم باطل ستمگر و کارگزاران او ریشه های هر شرّند. بر مبنای این اصل اساسی قویم، روایات فراوان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان علیهم السلام آمده است حاکی از اینکه «هرکس بی امام از دنیا برود، به مرگ جاهلیت (یعنی بی نصیب از اسلام ) مرده است.[99] [100]

آنچه در این احادیث آمده، تفسیر عینی تحولات و دگرگونیهای جامعه انسانی است و چگونگی حکومتها و حاکمیتها بهترین دلیل آن، و در مجموع، نشانگر نقش شگرف رهبریها و نظامها در چگونگی انسانهاست.

در آستانه خورشید

پایان مقال را با یاد عزیزی مزیّن می کنیم که «صد قافله دل همره اوست ». با یاد امام زمان علیه السلام «خوارسازنده مستکبران»، «ریشه کن کننده معاندان و گمراهی آفرینان و خدانشناسان»، «جانشین شایسته شایستگان»، «طلب کننده خون پیامبران و پیامبرزادگان»، «مطلوب معتقدان»، «مقصود عاشقان»، «ولیّ مطلق زمان» حضرت حجّة بن الحسن العسکریّ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء.

آرمان نجات انسان در فرجام تاریخ، آرمانی است بلند که تمام مکاتب به گونه های مختلف از آن یاد کرده اند. در مجموعه تعالیم اسلامی، ریشه های این آرمان را در قرآن مجید می توان یافت. در قرآن کریم، درباره مسائل آینده دوران، حوادث آخرالزمان و چیرگی خوبی و خوبان بر جهان و حاکمیت صالحان  به اشاره و تصریح  سخن گفته شده است. این گونه آیات را مفسران اسلامی بر پایه احادیث معتمد و غیرقابل تردید، مربوط به امام زمان علیه السلام دانسته اند.[101]

در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم این موضوع جلوه ای شگفت دارد. محققان اهل سنت به تواتر این احادیث تصریح کرده اند. در روایات اهل البیت علیهم السلام به گونه ای شورانگیز و هیجان بار در صدها روایت به ابعاد مختلف این موضوع پرداخته شده و جانهای شیفته، به این آرمان مطلوب توجه داده شده و انسانها برای شیدایی در «آستانه خورشید» و بهره گیری از گرمای حیاتبخش آن فراخوانده شده اند.

در احادیث حضرت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام نیز این حقایق آفتابگون، فراوان است، اما اینک بر شیوه عناوین دیگر این مقال، تنها احادیث تفسیری امام علیه السلام را در این زمینه می آوریم:

ابن بکیر می گوید:

از امام موسی علیه السلام درباره این آیه پرسیدم: «... و له أسلم من فی السموات و الأرض طوعا و کرها» (آل عمران/ 83)؛ آنچه در آسمانها و زمین است، خواه و ناخواه تسلیم فرمان اوست.

امام علیه السلام فرمود: «آیه درباره حضرت قائم علیه السلام نازل شده است. آنگاه که قیام کند، به یهودیان، نصرانیان، صابئیان، زندیقان، مرتدّان و کافران خاوران و باختران زمین، اسلام را عرضه کند. آنان که از سَر رضا تسلیم شوند، آنان را به نماز و زکات و آنچه مسلمان بدان مأمور است، فرمان خواهد داد و آنان را که تسلیم نشوند، گردن خواهد زد. تا بدان جا که در خاوران و باختران زمین، جز موحّدان باقی نمانند. »

گفتم: فدایت شوم! مردم فراوان تر از این خواهند بود؟

فرمود: «خداوند چون کاری را اراده کند، فراوان را کم، و اندک را فراوان خواهد ساخت.»[102]

ابن شهرآشوب تأویل این آیه را «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون» (صف/ 9)؛ او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد، با دینی درست و برحق، تا او را بر همه دینها پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید» به نقل از آن بزرگوار، این گونه آورده است:

او کسی است که پیامبرش را برای ابلاغ ولایت وصیّش فرستاد، و ولایت، همان دین حق است تا با ظهور «قائم» دین حق را بر ادیان دیگر چیره گرداند. «خداوند کامل کننده نور خویش است» که نور ولایت علوی را با نور ولایت مهدوی کامل خواهد کرد وگرچه کافران به ولایت علوی خوش نداشته باشند.[103]

امام علیه السلام در این بیان شکوهمند، به حقایق بلندی توجه می دهد:

1- تفسیر آفتاب و توجه دادن انسانها را به سرچشمه خورشید  که تعلیمی بوده است شکوهمند در اسلام ناب  پی می گیرد و با گستراندن نور امید در دلها یأس و سردی را از آنها می زداید.

2- جایگاه بلند ولایت و رهبری را می نمایاند و در تبیین و تکمیل آیات دیگر و احادیث فراوان هشدار می دهد که محتوای تمامت دین، ولایت است و تحقق عینی تمام آیین حق در گرو اجرای راستین ولایت است.

3- کافران و گردنکشان هرگز در مقابل گسترش ابعاد دین و تحقّق رهبری الهی آرام نمی نشینند.

4- اما فرجام این کشاکش در آوردگاه زمان، از آنِ حق است و حق پیروز است.

اینک بار دیگر با یاد و نام امام زمان علیه السلام فرجام مقال را عطرآگین ساخته و با عرضه روایتی از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام درباره حضرت مهدی علیه السلام سخن را به پایان می بریم.

یونس بن عبدالرحمن می گوید:

به حضور امام موسی بن جعفر علیه السلام شرفیاب شدم و گفتم: ای فرزند رسول اللّه! «قائم به حق» شما هستید؟

فرمود: من قائم به حق هستم، اما آن «قائم» که زمین را از دشمنان خداوند می پیراید و پس از آنکه ظلم و ستم در آن گسترده شده، از عدل و داد می آکند، پنجمین فرزند من است که «غیبتی» دراز مدت خواهد داشت. بدان سان که برخی از حق روی برمی تابند و گروهی استوار می مانند.

آنگاه فرمود: خجسته باد بر شیعیان ما. آنان که در زمان غیبت، به ولایت ما چنگ می زنند و بر دوستی و همراهی با مکتب ما پای می فشارند و از دشمنان ما بیزاری می جویند. آنان از ما هستند و ما از آنان. آنان به پیشوایی ما خشنودند و ما به پیروانی چون آنان. خوشا به حال آنان، باز هم خوشا به حال آنان. به خدای سوگند که آنان در قیامت همسان ما خواهند بود.[104]

اللّهمّ اجعلنا منهم و من الذین رضوا بإمامة الأئمة علیهم السلام

پی نوشت ها

[1] اشاره است به حدیث بسیار مشهور «بدء الدعوة» یا «حدیث الدار» که پیامبر بزرگوار در جمع خویشان و پس از عرضه رسالت خود و پاسخ مثبت علی علیه السلام فرمود: «إنّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی... » (ر. ک: تاریخ طبری، ج2، ص321).

[2] گزارش داستان غدیر و نصب مولی الموحدین علی علیه السلام به امامت و ولایت، از وقایع متواتر در تاریخ اسلام است و جمله یاد شده در متن نیز. منابع و مصادر این حدیث، فراوان تر از آن است که در این مجال توان یاد کرد. ر. ک: عبقات الانوار مجلدات «حدیث غدیر»؛ نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، جلدهای 6  9؛ احقاق الحق، ج3، ص320 و ج14، ص289292 و ج20، ص195200؛ الغدیر، ج1؛ المراجعات، ص259؛ سبیل النجاة، ص173186.

[3] اشاره است به آغاز خطبه بلندآوازه مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام شهره به خطبه «شقشقیه». مولا فرموده اند: «أما واللّه لقد تقمصها فلان و إنه لیعلم أن محلّی منها محلّ القطب من الرحمة... » (نهج البلاغه، خطبه 3). ابوبکر بارها در زندگانی به عدم صلاحیت خود و شایستگی مولا به خلافت تصریح کرده و در فرجام زندگی، از اینکه به این جایگاه چنگ انداخته بود، اظهار ندامت کرده است (ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص47؛ الاحتجاج، تحقیق سید محمدباقر خرسان، ج1، ص95 و 157؛ الامانة و السیاسة، ص36؛ تذکرة الخواص، ص62؛ تشیید المطاعن، ج1، ص149؛ بحارالانوار، ج28، ص201 پانوشت صفحه یادشده از منابع و مصادر اهل سنّت و نیز چاپ جدید، دارالتعارف، ج12، ص130 با پانوشتی در منابع و مآخذ سخن ابوبکر: «... لست بخیرکم و أفضلکم و هذا علیّ فیکم... »).

[4] اسنی المطالب، تحقیق محمدهادی امینی، ص50؛ الغدیر، ج1، ص196؛ الاحتجاج، ج1، ص131 به بعد؛ ملحقات احقاق الحقّ، ج6، ص282؛ ابن عقدة، کتاب الولایة، جَمعَهُ و رتّبه و قدّم له محمدحسین حرزالدین، ص242؛ الشیخ محمدباقر المحمودی، ترجمة الامام علیّ بن ابی طالب علیه السلام من تاریخ دمشق، ج1، ص396.

[5] الاحتجاج، ج1، ص149 و 89 - 119؛ بحارالانوار، ج12، ص124 (دارالتعارف). آنچه در متن بدان اشاره شده است، موضع گیری دوازده تن از یاران علی علیه السلام و اصحاب علوی اندیش در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله وسلم و به هنگام سخنرانی ابوبکر است. علامه مجلسی رحمه الله می گوید این گزارش در نزد محدثان شیعه از متواترات است و اگر از سوی محدثان اهل سنت گزارش نمی شد، نمی آوردم و آنگاه از طریق اهل سنت نیز گزارش کرده است (بحارالانوار، ج12، ص139) و نیز ر. ک: الخصال، ج2، ص461.

[6] شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص307- 308؛ بهج الصباغة، ج6، ص263-264.

[7] درباره حضرت سجاد علیه السلام و موضع جهادی و روشنگرانه آن بزرگوار ر. ک: محمدرضا حکیمی، امام در عینیت جامعه؛ سید محمدرضا جلالی حسینی، جهاد الامام السجاد. در این مقام، بویژه از آن حضرت یاد شد، چون برخی چنین پنداشته و یا به پندارها داده اند که امام علیه السلام زندگانی را در سکوت گذراند و به دنیای عبادی خویش مشغول بود و... صحیفه سجادیه و دیگر دعاهای امام علیه السلام بویژه از این جهت؛ یعنی طرح امامت و نفی حاکمیت جور، تدبّرکردنی است.

[8] امام در عینیت جامعه، ص50.

[9] برای نمونه هایی از آن ر. ک: الغدیر، ج7، ص237 به بعد و ج8، ص1 به بعد؛ الصحیح من سیرة النبیّ الاعظم، فصل دوم و سوم؛ الحیاة السیاسیة للامام الحسن علیه السلام، ص24 به بعد. و نیز ر. ک: کتاب خواندنی و تأمّل برانگیز عزّالدین نیازی با عنوان دین السلطان. وی فقط بر پایه احادیث منقول در صحیح بخاری نشان داده است که چگونه جوّ حاکم و سلطه جبّاران باعث شده بود با به کار گرفتن محدّثان، سخنانی برای حاکمیت بسازند و به رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم نسبت دهند و برای توجیه رفتار خود، در میان مردم بپراکنند.

[10] ر. ک: علامه سیدمرتضی عسکری، مجلدات معالم المدرستین.

[11] علی علیه السلام در نامه ای به معاویه به تفصیل از جایگاه خود و اهل البیت علیهم السلام سخن می گوید و وصایت و جانشینی اش را یادآوری می کند. معاویه در جواب به صراحت می گوید: «... ألا و إنّما کان محمد رسولاً من الرّسل إلی الناس کافّة فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئا غیره... » که یعنی نه پیشوا بود و نه زعیم و نه زمامدار سیاسی و نه... و علی در جواب می نویسند: «... و الذی أنکرتَ من إمامة محمّد صلی اللّه علیه و آله زعمک أنّه کانَ رسولاً و لم یکن إماما فإنّ إنکارک ذلک علی جمیع النبیّین الأئمة، و لکنّا نشهد أنه کان رسولاً نبیّا إماما... » (الغارات، تحقیق سید عبدالزهراء حسینی، ص121122؛ تحقیق مرحوم محدث ارموی، ج1، ص203).

[12] کتاب سلیم بن قیس، ص165؛ چاپ بنیاد بعثت، تحقیق انصاری، ج2، ص782.

[13] انبیاء/ 107.

[14] المیزان، ج14، ص131؛ تفسیر القاسمی، ج14، ص298؛ التفسیر الکاشف، ج5، ص303؛ فی ظلال القرآن، ج4، ص2401.

[15] تفسیر البرهان، ج2، ص137؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص422؛ کنز الدقائق، ج3، ص487.

[16] نساء/ 83.

[17] مثلاً ابن عباس گفته است: «رحمت» یعنی قرآن (الوسیط فی تفسیر کتاب اللّه المجید، ج2، ص87 و نیز ر. ک: ابن ابی الزمنین، تفسیر القرآن العزیز، ج1، ص391؛ المحرّر الوجیز، ج2، ص85؛ النکت و العیون، ج1، ص511).

[18] الکاشف، ج2، ص392- در تفسیر آیه، مفسران به لحاظ ذیل آن که فرموده است: «لاتّبعتم الشیطان إلاّ قلیلاً» یک داستان نیستند. ر. ک: جامع البیان، ج4، ص250؛ التبیان، ج3، ص272؛ المیزان، ج5، ص24؛ مواهب الرحمن، ج9، ص82.

[19] تفسیر العیاشی، ج1، ص261؛ بحارالانوار، ج35، ص423؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام ، ج2، ص13.

[20] همان.

[21] المیزان، ج5، ص27.

[22] برای فهم چگونگی «رحمت» بودن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بیان و بنان مفسران، ر. ک: ذیل آیه «و ما أرسلناک إلاّ رحمة للعالمین »، المیزان، ج14، ص131؛ من وحی القرآن، ج15، ص277؛ محاسن التأویل، ج14، ص298؛ فی ظلال القرآن، ج4، ص2401؛ روح البیان، ج5، ص629؛ التحریر و التنویر، ج17، ص166.

[23] ر. ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامة، بویژه جلد دوم آن؛ تلخیص الشافی؛ المیزان، ج1، ص274؛ سید عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، بویژه 187 به بعد؛ کتاب خواندنیِ احمد حسین یعقوب با نام النظام السیاسی فی الاسلام؛ جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنّة و العقل، ج4، فصل نهم.

[24] نساء/ 58.

[25] مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص20؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص249؛ الاصول من الکافی، ج1، ص217؛ بصائر الدرجات، ص496.

[26] معانی الاخبار، ص107؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص21.

[27] مفسران بر این باور هستند که آیه در جریان فتح مکه و به هنگام باز پس گرداندن کلیدهای کعبه به عثمان بن طلحه نازل شده است (واحدی، اسباب النزول، ص157) یا به تعبیر درست تر، در این ماجرا قرائت شده است. به هر حال، مفسران که غالبا بر این باورند که در جریان باز پس گرداندن کلیدهای یاد شده نازل شده است، تأکید کرده اند که گواینکه مورد آیه، خاص است، اما مفهوم آن، عام بوده و همه امانات را فرامی گیرد (التفسیر الکبیر، ج4، ص109؛ التبیان، ج3، ص234؛ تفسیر المراغی، ج5، ص70؛ تفسیر المنار، ج، ص170؛ المیزان، ج4، ص376؛ اطیب البیان، ج4، ص111؛ روح المعانی، ج4، ص94؛ الاساس فی التفسیر، ج2، ص1089).

[28] تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص986.

[29] همان. مفسران نیز غالبا حکومت و ولایت را اهم مصادیق «امانت» در این آیه دانسته اند ر. ک: جامع البیان، ج4، ص200؛ التبیان، ج3، ص234؛ التفسیر الکبیر، ج4، ص109؛ محاسن التأویل، ج2، ص355؛ التفسیر الحدیث، ج8، ص149.

[30] برای تصویر دقیق و تفسیری روشن از چگونگی این شمول و عموم ر. ک: مواهب الرحمن، ج8، ص302- 308.

[31] مواهب الرحمن، ج8، ص329. مؤلّف بر پایه این تطبیق، نکات مهمی را آورده اند که شایان تأمل و توجه است

[32] المیزان، ج5، ص385. این نکته را بیفزاییم که آنچه آمد، مرتبط است با امامت معصوم علیه السلام و به بحث مهم کلامی ای که میان فرق اسلامی، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درگرفت و در آن، شیعه بر پایه آیات و روایات بسیاری، آن را به «جعل الهی» می داند و اختیار و گزینش و انتخاب مردمان را در آن منتفی دانسته، برای آن نقشی قائل نیست، برنمی گردد. پس سخن درباره «امام معصوم» و زمان حضور است، نه «امام عادل» و زمان غیبت که درباره دومی، شیعه نیز سخنی دیگر دارد که در جای خود به تفصیل بحث و فحص شده است.

[33] گلستان سعدی، تحقیق غلامحسین یوسفی، ص49.

[34] اشاره است به آیه «ثمّ لتسئلُنَّ یومئذ عن النعیم» (تکاثر/ 8) که در روایات فریقین، مراد از «نعیم»، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان علیهم السلام معرفی شده است.

[35] المیزان، ج11، ص81.

[36] کمال الدین، ص386؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص36.

[37] تعبیر از استاد محمدرضا حکیمی است. برای آشنایی بیشتر ر. ک: خورشید مغرب، ص184- 185.

[38] ر. ک: جامع البیان، ج1، ص266؛ الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج1، ص110؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص72؛ البحر المحیط، ج1.

[39] الفرقان فی تفسیر القرآن، ج1، ص256؛ تفسیر نمونه، ج1، ص155؛ فی ظلال القرآن، ج1، ص52.

[40] تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص72؛ الکشف و البیان، ج1، ص173؛ الوسیط، ج1، ص110؛ التبیان، ج1، ص121؛ اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، ج1، ص57؛ مفاتیح الغیب، ج1، ص374؛ فی ظلال القرآن، ج1، ص52؛ الجامع لاحکام القرآن، ج1، ص247؛ الفرقان، ج1، ص256؛ التحریر و التنویر، ج1، ص371؛ مواهب الرحمن، ج1، ص160؛ تفسیر نمونه، ج1، ص150؛ تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج2، ص557؛ حضرت آیة اللّه جوادی آملی به تفصیل و با استناد به آیات، مصداق عام جمله یاد شده را گزارش کرده اند.

[41] جامع البیان، ج1، ص266.

[42] الکشف و البیان، ج1، ص173.

[43] فی ظلال القرآن، ج1، ص52.

[44] برای نمونه ر. ک: تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص375؛ ابن ابی المؤمنین، تفسیر القرآن العزیز، ج2، ص353؛ الوسیط، ج3، ص13؛ الجامع لاحکام القرآن، ج5، ص311؛ مفاتیح الغیب، ج7، ص34؛ اللباب فی علوم الکتاب، ج11، ص296؛ المیزان، ج11، ص343؛ التحریر و التنویر، ج13، ص127؛ فی ظلال القرآن، ج4، ص2057؛ تفسیر نمونه، ج10، ص184.

[45] مناقب آل ابی طالب، ج1، ص518؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص16.

[46] الاصول من الکافی، ج2، ص156؛ نور الثقلین، ج3، ص431- برای روایات دیگر ر. ک: نورالثقلین، ج3، ص430، ذیل آیه یاد شده.

[47] مرآة العقول، ج8، ص385.

[48] الاحتجاج، ج2، ص157؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام ، ج2، ص39.

[49] الروضة من الکافی، ج8، ص302؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص39.

[50] تفسیر العیاشی، ج2، ص209؛ نورالثقلین، ج2، ص495.

[51] برای نمونه ر. ک: التفسیر الکبیر، ج16، ص189190؛ تفسیر المنار، ج11، ص34 و 35؛ فی ظلال القرآن، ج3، ص1708؛ روح المعانی، ج11، ص16 و....

[52] اطیب البیان، ج7، ص309؛ تفسیر نمونه، ج8، ص125 به بعد.

[53] برای نمونه ر. ک: المیزان، ج9، ص378 و 385.

[54] تفسیر نمونه، ج8، ص126- 128.

[55] بصائر الدرجات، ص429؛ الاصول من الکافی، ج1، ص219 باب عرض الاعمال علی النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم والأئمّة علیهم السلام.

[56] نور الثقلین، ج2، ص262؛ البرهان، ج2، ص157؛ کتاب الصافی فی تفسیر القرآن، ج3، ص460.

[57] بصائر الدرجات، ص429؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص27.

[58] مناقب آل ابی طالب، ج1، ص559؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص41.

[59] بصائر الدرجات، ص215؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص29.

[60] تفسیر العیاشی، ج1، ص194؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص17؛ بحارالانوار، ج36، ص15- در روایت دیگری از حضرت باقرالعلوم علیه السلام آمده است: «... آل محمد علیه السلام هم حبل اللّه الذی أمرنا بالاعتصام به، فقال: و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لاتفرّقوا» (تفسیر العیاشی، ج1، ص334؛ بحارالانوار، ج36، ص15، چاپ جدید، ج15، ص290).

[61] پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «اسمعوا و أطیعوا لمن ولاّه اللّه الأمر فإنّه نظام الإسلام» (شیخ مفید، امالی، ص14؛ بحارالانوار، ج10، ص253، چاپ دارالتعارف).

[62] برای آگاهی از شئون یاد شده ر. ک: استاد شهید مطهری، ولاءها و ولایتها، چاپ شده در شش مقاله، ص170.

[63] المیزان، ج19، ص204.

[64] التحریر و التنویر، ج13 (28)، ص87.

[65] فی ظلال القرآن، ج6، ص35-25.

[66] من وحی القرآن، ج22.

[67] پیشوای صادق. مجموعه مقاله هایی از مقام معظم رهبری، حضرت آیة اللّه خامنه ای است که در آغازین شماره های روزنامه جمهوری اسلامی نشر یافت، استناد ما بدان مقاله هاست. آن مقاله در کتابی با همین عنوان نشر یافته است.

[68] بصائر الدرجات، ص40؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص31.

[69] احقاق الحق، ج3، ص482 و 483؛ ج9، ص125 و 126؛ ج14، ص371 375؛ سبیل النجاة فی تتمة المراجعات، ص50.

[70] المراجعات، ص89. ر. ک: غایة المرام، ج3، ص25.

[71] خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت، ص184.

[72] المیزان، ج12، ص259 و 285.

[73] تفسیر العیاشی، ج2، ص251؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام ، ج2، ص30.

[74] تفسیر القمی، ج2، ص372؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام ، ج2، ص41.

[75] بصائر الدرجات، ص13؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص36.

[76] در تفسیر آیه13 از سوره جن: «و إنا لمّا سَمعنا الهدی آمنّا بِه...»؛ و اینکه ما آنگاه که هدایت را شنیدیم، به آن ایمان آوردیم. مناقب آل ابی طالب، ج1، ص566؛ بحارالانوار، ج76، ص63؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص44.

[77] غررالحکم، ج1، ص104؛ الحیاة، ج6، ص404.

[78] تاریخ طبری، ج7، ص235؛ شیخ مفید، الارشاد، ص204- و نیز ر. ک: تاریخ طبری، تحقیق ابوالفضل ابراهیم ارشاد، ج5، ص353؛ تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، ج2، ص39.

[79] الاصول من الکافی، ج1، ص542؛ الحیاة، ج6، ص345.

[80] تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص137.

[81] جامع البیان، ج1، ص737.

[82] التبیان، ج1، ص427.

[83] ر. ک: الکشاف، ج1، ص318؛ النکت و العیون، ج1، ص125؛ مجمع البیان، ج1، ص201؛ التفسیر الکبیر، ج2، ص38؛ مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج3، ص13؛ المیزان، ج1، ص274 (تفسیر علامه طباطبایی از آیه، تفسیری است دقیق و ارجمند)؛ المنار، ج1، ص456؛ فی ظلال القرآن، ج1، ص112 به بعد (زیباترین و دلپذیرترین و هوشمندانه ترین تفسیر را از آیه، سید قطب به دست داده است؛ شورانگیز و درس آموز).

[84] تفسیر العیاشی، ج1، ص166؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص17.

[85] حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج1، ص451؛ ترجمه آن، ج2، ص521 به نقل از مناقب آل ابی طالب، ج2، ص381.

[86] الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ج2، ص951؛ حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ص451 و 452.

[87] مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص26 ذیل آیه 1 سوره انفال.

[88] مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص350.

[89] الغدیر، ج7، ص136 به بعد.

[90] تفسیر العیاشی، ج1، ص253؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام ، ج2، ص20.

[91] بیان شورانگیز و سرشار از عشق به ولایت آلِ علی علیه السلام که توسط استاد محمدرضا حکیمی در کتاب «اسلام در ایران»، بخش توضیحات آمده است. استاد این جملات را به روزگار حاکمیت سیاهی و تباهی و در زیر تیغ سانسور ستم شاهی نگاشته اند. آن عزیز خردمند، و برنادلِ حماسه ساز و حماسه گستر، هنوز نیز در شناخت و شناساندن مکتب خروش آفرین، عدالت گستر و ستم سوز نبوی، علوی، حسینی، موسوی و ولوی، همچنان پرشور است و دردمند. برای اطلاع از روایتی که استاد آورده ر. ک: بحارالانوار، ج75، ص319، چاپ بیروت.

[92] مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص25.

[93] حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج1، ص442؛ ترجمه آن، ج1، ص497.

[94] مناقب آل ابی طالب، ج1، ص575؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص46- واژه «سجّین» یا از ماده سجن است به معنای زندان و حبس و یا همسان با «سجّیل» به معنای کتاب بزرگ و به اصطلاح دفتر کل. به هر حال، چه آیه را چنین معنی کنیم که «سرنوشت مقرّر و مسلّم بدکاران در جهنم است» و یا اینکه «نامه عمل فاجران در دیوان کل اعمال بدکاران است»، نتیجه، در آتش و دوزخ بودن است. و ما در اینجا «سجّین» را به همین معنی گرفته ایم.

[95] الاصول من الکافی، ج1، ص374؛ نعمانی، الغیبة، ص131؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص16.

[96] رجال الکشّی، ص297؛ وسائل الشیعه، ج17، ص3.

[97] بحارالانوار، ج8، ص472، چاپ قدیم.

[98] تحف العقول، ص245.

[99] اصول کافی، ج2، ص21.

[100] الحیاة، ج2، ص401؛ ترجمه آن، ج2، ص430.

[101] سیدهاشم بحرانی، المحجّة فی ما نزل فی القائم الحجّة؛ سیدصادق حسینی شیرازی، المهدی فی القرآن؛ خورشید مغرب، ص113-123.

[102] تفسیر العیاشی، ج1، ص166؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج2، ص17.

[103] الاصول من الکافی، ج1، ص432- «هو الذی أرسل رسوله... » در چندین سوره آمده است. علامه مجلسی اظهارنظر می کند که این روایت، تفسیر آیه سوره صف است. مرآة العقول، ج5، ص136.

[104] کمال الدین، ص361؛ مسند الامام الکاظم علیه السلام ، ج1، ص296.

کلمات کلیدی
تفسیر  |  حدیث  |  ولایت  |  امامت  |  امام کاظم علیه السلام  |  امام شناسی  | 
لینک کوتاه :