گنجینه معارف

بررسی رویکردهای سیاسی و معنوی امامت شیعه در زندگی امام کاظم علیه السلام

در این مقاله، پس از ارائه تحلیلی درباره پیوستگی تلاش پیگیر سیاسی امام کاظم علیه السلام، با اهتمام به شئون معنوی امامت که احیانا با امور فوق عادی بشری همراه است، انگاره تکامل تدریجی مذهب در دوره آن حضرت نقد شده است. بخش اول مقاله که ویژه تبیین فعالیت های سیاسی امام هفتم علیه السلام است، این فعالیت ها را با روش تحلیل تاریخی و به کمک یافته ­های رجالی و حدیثی یک سیاست تهاجمی و تلاش جدی برای انقلاب و قیام عمومی تحلیل می کند و بخش دوم، به اهتمام امام علیه السلام برای تبیین جایگاه معنوی امامت شیعه با تکیه بر منابعی که متهم به غلو نیستند، اختصاص یافته است. بخش پایانی این نوشتار نیز به هم­پیوستگی این دو شأن را در نگاهی شیعی ترسیم می کند و به استناد آن، تکامل تدریجی و یا حرکت امامت از رهبری سیاسی به رهبری معنوی و فرابشری را نفی می نماید.

منبع : مجله تاریخ اسلام - بهار 1394 - شماره 61 , نجاتی، محمد سعید / چلونگر، محمدعلی تعداد بازدید : 391     تاریخ درج : 1398/01/11    

مقدمه

تنوع رفتارهایی که از امامان شیعه در طول تاریخ دیده میشود، باعث شده که تحلیلگران به صورت های مختلفی به بررسی رفتار ایشان بپردازند. بسیاری از چهره های بنام معاصر، این تنوع رفتار را بر اساس مبنایی واحد میدانند که به تناسب شرایط مختلف، جلوه هایی گوناگون داشته است. با توجه به این دیدگاه، امامان معصوم چونان انسانی بوده اند که دویست وپنجاه سال عمر کرده و شرایط مختلفی را تجربه نموده، ضمن دارا بودن اصولی ثابت و استوار، با توجه به این شرایط مختلف، رفتارهای متفاوتی از خود بروز داده است.[1]

در مقابل این نگاه، برخی پژوهشگران این تنوع رفتار را شاهدی بر تغییر و تحول هایی بنیادین در اندیشه شیعه امامی و تکامل تدریجی آن از مسیر یک انشعاب سیاسی، به یک مذهب و نحله فکری و فقهی دانسته اند.[2] طرف داران این نظریه، معتقدند تشیع که از ابتدا خاستگاهی سیاسی داشته و داعیه دار حکومت بر مسلمانان بوده، پس از ناکامیدر واقعه عاشورا، به سوی ناامیدی از تشکیل حکومت رفت و برای جبران جای خالی مسئولیت رهبری سیاسی در شئون امامت، با تأثیرپذیری از مذاهب دیگری چون ناووسیه، مسائلی مانند: عصمت، مرجعیت علمی و علم غیب امام، و مسئله متکیبودن بقای خلقت به وجود امام را جایگزین شأن رهبری سیاسی جامعه برای امام کرد.

بر اساس این دیدگاه، ائمه از گرفتن خمس به دلیل اینکه آن را مالی میدیدند که باید در اختیار رهبر سیاسی جامعه باشد، خودداری میکردند؛ اما از زمان امام کاظم و امام رضا، تلاش دوباره ای برای شکل دهی حکومت سیاسی آغاز شد و با همین هدف، دریافت خمس و به تبع آن، شبکه وکالت، در میان شیعه امامیه توسعه یافت. این دیدگاه، ظهور واقفه را تحت تأثیر اندیشه قیامگری و قائم بودن امام کاظم میداند؛ اما ناکامی این دو امام بزرگوار از تشکیل حکومت، باعث شد تا امامان بعدی ضمن حفظ مسئله دریافت خمس به عنوان یک حق شخصی و ملک ائمه، بر جایگاه فوق بشری آنان و امامت کودکان خردسال صحه بگذارند و بدین صورت، تعالیم غالیان میانه رو وارد معتقدات شیعه گردد.[3]

به اذعان نویسنده، شئون سیاسی امامت با محوریت مشروعیت انحصاری حکومت سیاسی جامعه مسلمانان برای امام معصوم پس از پیامبر و تلاش برای بازپس گیری این حق غصب شده تعریف شده است؛ آن هم به صورت تلاش های کوتاه مدت برای دستیابی به حکومت در عصر امام و تلاش های بلندمدت برای زمینه سازی جهت تشکیل حکومت جهانی اهل بیت یا انجام موازی این دو تلاش با یکدیگر.

شئون معنوی امام، تمام امور خارق العاده ای است که امام به دلیل مقام والای قدسی و مدد الهی، از آن برخوردار است و شامل ولایت تکوینی در جهان و علم نامحدود الهی درباره هستی و هرآنچه در آن است، میشود. گرچه این امور بالاتر از افق درک و توانایی انسان های عادی است، اما پذیرش آن برای امام معصوم یا هر ولی خدای دیگر، ملازم با غلو درباره امام یا اعتقاد شرکآمیز نیست؛ هرچند غلو و اعتقادات کفرآمیز درباره ائمه، ملازم اعتقاد به امور فوق بشری درباره آنان است.

نوشتار حاضر، در بخش نخست به بررسی رویکرد سیاسی امام کاظم در دوران امامت خود پرداخته و به این سؤال پاسخ میدهد که آیا امام در عصر خود برنامه ای کوتاه مدت برای قیام داشت یا خیر؟ در بخش دوم و پس از پاسخ به سؤال اول، این پرسش مطرح میشود که با توجه به رویکرد سیاسی امام، آیا ایشان به شئون و جنبه های معنویی و ملکوتی امامت شیعه پرداختند یا خیر؟ بلکه با توجه به رویکرد سیاسی خود، از دامن زدن و ادعای شئون فرابشری خودداری کردند؟

نگاهی دیگر به تلاش سیاسی امام کاظم

برخی معتقدند که امام کاظم درصدد قیام نبود و راهبرد ایشان تقیه و مدارا با سلطه وقت و برنامه ریزی درازمدت برای رهبری سیاسی جامعه بود.[4] طرف داران این دیدگاه، ناگزیرند رفتارهای تند و خارج از مدارای امام با زمامداران را با توجیه هایی پرتکلف چون استفاده امام از علم خاص خود در مورد این رفتارها یا بر اساس دستور خاصی که به هرکدام از ائمه رسیده، تبیین نمایند. این در حالی است که به گمان نویسنده، شواهد بسیاری وجود دارد که سیاست امام و بلکه سیاست امام صادق را سیاستی تهاجمی و تلاشی جدی برای انقلاب و قیام عمومی ترسیم میکند. این تحلیل، میتواند زوایای مخفی از سیره آن حضرت را بدون این تکلف ها تبیین نماید؛ از جمله این شواهد، عبارت اند از:

١. معرفی امام کاظم به عنوان قائم اهل بیت از دوران امام صادق

روایت های متعددی از قیامگر بودن امام کاظم حکایت دارد. بر اساس این گزارش ها، او امامی است که اگر تنها یک روز از دنیا مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی میکند که وی که همنام شکافنده دریا، موسی کلیم الله است، جهان را پر از عدل وداد میکند[5] و فرج و گشایش دین و دنیای این امت به دست اوست.[6] خداوند همچنان که بنیاسرائیل را با موسی بن عمران از چنگال فرعون نجات داد، این امت را نیز با همنام او، از چنگ فرعون نجات میبخشد.[7] خداوند بنیعباس را که چونان فرعونیان سیاه میپوشند، با همنام موسای پیامبر، هلاک خواهد کرد[8] و امام کاظم صاحب شمشیر است و دشمنان خدا را میکشد[9] و او، هفتمین امامی است که پادشاهی و حکومت و ملک و فرج و گشایش در مورد او مقدر شده است.[10]

شیخ طوسی(متوفای ٤٦٠ه. ق) که از برجسته ترین فقیهان و محدثان شیعه است، بدون نقد سند و تردید وارد کردن در نسبت این روایات به امام صادق، تنها با توجه به اینکه در روایات متعددی، همه امامان شیعه قائم، به معنای برپادارنده فرمان الهی، هستند،[11] این روایات را در مورد امام کاظم به همین معنا یا از آن جهت که قائم از جمله فرزندان اوست، تفسیر کرده است؛ درحالیکه به نظر میرسد، صراحت موجود در این روایات که امام را نه قائم به معنای عام آن، بلکه کسی که قیام نظامی میکند و درعمل عدل وداد برپا میکند، با این تفسیر سازگار نیست. از طرف دیگر، حمل این روایات بر اینکه او پدربزرگ کسی است که این اقدامات را انجام میدهد نیز حملی بعید و دور از دسترس میباشد؛ هرچند احتمال جعل برخی از این روایات به وسیله راویان واقفی برای تأیید مذهب خود وجود دارد؛ اما فراوانی این روایات و سندهایی که به واقفه نمیرسد، دلیل محکمی برای قطعیبودن صدور این مضمون از روایات مذکور است.

بنابراین، به نظر میرسد که بهترین توجیه در مورد این روایت ها، پذیرش این نکته باشد که در عصر امام صادق پیشوای جامعه شیعه درصدد زمینه سازی برای قیام و یک نهضت عمومی بود و به تدریج رهبر این نهضت را به جامعه شیعه معرفی میکرد؛ هرچند به جهت هماهنگ نشدن شرایط و کوتاهی پیش آمده از سوی جامعه شیعه، در این امر بدا حاصل شد و قیام عمومی شیعه به وقت نامعلومی تأخیر افتاد. این مسئله با روایاتی ثابت میشود که بیان میکنند فرج امت پیامبر و گشایش شیعیان، زمانی پیش تر مقرر شده بود؛ ولی به دلیل رعایت نکردن اصول امنیتی حفظ اطلاعات و آشکارسازی اسرار ائمه که قاعدتا مربوط به جزئیات مقدماتی قیام بود، این تقدیر مشروط الهی محقق نشد و قیام به وقتی نامشخص به تعویق افتاد؛ چنان که در مقابل، دلیل موفقیت بنی عباس، رعایت همین نکات امنیتی و حفظ اسرار بود.[12]

این موج آن چنان قدرت داشت که تا چندی بهانه ای شد برای رفتار فرقه انحرافی واقفیه که با وجود نصوص فراوان برای امامت امام رضا و شواهد روشن بر وفات امام کاظم، وفات آن حضرت را انکار کرده، با استفاده از روایت های غیبت مهدی اهل بیت، مدعی غیبت آن حضرت شدند؛ البته برای این ادعا، دلایلی چون: احضار گروهی از مؤمنان عادل کرخ(محله شیعیان بغداد) برای گواهیدادن به وفات امام توسط سندی بن شاهک[13] و قراردادن جنازه مطهر امام کاظم بر روی پل بغداد از سوی یحیی بن خالد برمکی و معرفی آن حضرت به عنوان امام رافضیان که وفات کرده نیز دخیل بود.[14]

قرار داده شدن جنازه مطهر امام کاظم بر مکانی عمومی چون پل بغداد، احتمال این مسئله را ضعیف میکند که شیعیان امکان اطمینان یافتن به وفات آن حضرت و کشف

حقیقت را نداشتند.[15] تذکر این نکته مناسب است که اگرچه معرفی امام کاظم به عنوان قیامگر اهل بیت پیش از امامت آن حضرت و به وسیله امامان پیشین، به خصوص پدر گرامیاش انجام شده، اما سکوت همراه با تأیید امام کاظم و تلاش محتمل آن حضرت برای تحقق این آرمان کوتاه مدت، باعث میشود که بتوان این مسئله را در رویکرد سیره سیاسی آن حضرت ارزیابی کرد.

٢. تشکیل یا توسعه شبکه مخفیانه و گسترده وکالت در سرزمین های اسلامی

شبکه وکالت، شبکه ای هرمیشکل برای تبادل اطلاعات و اموال میان شیعیان بود که در رأس آن، امام و رده های بعدی سروکیلان مناطق مختلف، و سپس وکلای شهرهای گوناگون قرار داشت و در پهنای سرزمین های اسلامی انتشار مییافت. این شبکه دوسویه، کارکردهای مهمی چون تأمین پل ارتباطی مطمئن میان امام و پیروانش در اقصینقاط سرزمین های اسلامی و نیز رساندن پیام مکتب تشیع به دوردست ها را بر عهده داشت و از طرف دیگر، منابع مالی لازم جهت فعالیت های مختلف سیاسی  اجتماعی را فراهم میکرد و بستر مناسبی برای توزیع این منابع به شاخه های مورد نیاز شیعه در گستره این سرزمین به شمار میرفت. اهمیت شبکه وکالت و درجه حساسیت عباسیان به این شبکه را وقتی میتوان دریافت که یادآور شویم شبکه یادشده، بسیار به شبکه داعیان عباسی شباهت دارد که پیش از سال ٩٨ تا ١٣٢ه. ق توانست با یک کار تشکیلاتی نظامی، فرهنگی منسجم در سراسر جهان اسلام تشکیل داده، به وسیله آن به سامان دهی نیرو و در نهایت، قیام مسلحانه علیه بنیامیه بپردازد. بدیهی است که خلفای عباسی پس از اطلاع یافتن از حضور وکیلی از امام در نقطه دوردست کشور پهناور اسلامی، نسبت به حیات حکومت خود احساس خطر کنند و امامان شیعه را در تدارک قیامی چونان قیام  عباسیان بر ضد خود بدانند. البته درباره فعالیت سازمان وکالت در دوره امام کاظم، دو

دیدگاه وجود دارد؛ عده ای این دوره را سرآغاز فعالیت های این شبکه میدانند و برخی نیز آغاز این فعالیت ها را از زمان امام صادق و گسترش وسیع آن را از این دوره میشمارند که پراکندگی و وسعت شیعیان اعتقادی نسبت به سابق، بسیار توسعه یافته بود.[16] این نظام، خدماتش را هم زمان به اشخاص و مناطق مختلف ارائه میداد؛ همچون شطیطه نیشابوری برای امام کاظم خمس اندک مالش را فرستاد و امام تنها مال او را در میان اموال فرستاده شده از نیشابور، به جهت اعتقاد صحیحش، قبول نمود و وعده داد که در مراسم دفنش شرکت کند.[17] همچنین، میتوان به علی بن یقین، وزیر دربار و صاحب البرید(متوفای ١٨٢ه. ق)[18] و جعفر بن محمد بن اشعث(زنده در ١٧٠ه. ق)[19]، از درباریان پرنفوذ هارون اشاره کرد.

این سیطره و نفوذ، در زمانی است که آن را دوره اوج شکوه و اقتدار عباسیان میخوانند و دستگاه عباسی توانسته یکی از پهناورترین ممالک جهان را مدیریت و اداره کند. وجوهی که توسط این شبکه به خدمت امام میرسید، دارای عناوین متعددی از جمله: هدیه، خمس، زکات، نذورات و درآمد موقوفات بود[20] که با توجه به ماهیت همگانی خمس، بیشترین قسمت آن باید با این عنوان و یک پنجم اضافه درآمد سالانه باشد و روایات مختلف نیز میتواند شاهدی بر آن باشد. یکی از مصارف اصلی درآمد حاصله از شبکه وکالت را میتوان تأمین هزینه های قیام و زمینه سازی برای آن، به خصوص در میان مردم مدینه دانست که نقش حامیان اصلی را در قیام علیه عباسیان در این برهه ایفا کرده، از سوی آنان در تنگنای اقتصادی شدیدی بودند؛ به گونه ایکه مورخان گفته اند: منصور مدینه را به نهایت ضعف کشاند و آن را خالی از مال و سلاح کرد.[21] هارون، خود به صراحت از این خطر آگاه بود و بر فقر و تنگدستی امام و پیروانش اصرار داشت و معتقد بود که اگر نیازهای اقتصادی امام تأمین باشد، او با صدهزار شمشیرزن از شیعیان و موالیانش در برابرش خواهد ایستاد.[22]

٣. سخنان و رفتار تحریک آمیز امام با خلفای عباسی

در سیره امام کاظم به سخنان و رفتار مبارزه طلبانه ای برمیخوریم که بیش از آنکه بتوان آن را با سیاق کلی تقیه و مخفیکاری توجیه کرد، میتوان آن را در یک منظومه رفتارهای هشداردهنده و حماسه برانگیز تفسیر نمود که از طرفی، تبلیغات رژیم غاصب عباسی را خنثا میکرد و از سوی دیگر، ضمن ارائه هدف و دورنمای حق اهل بیت در محفل های عمومی، ندای مظلومیت و غصب حق اهل بیت را به گوش علاقه مندان میرساند. رفتارهایی چون درخواست بازپس دادن فدک از مهدی که مدعی اقامه عدل شده بود و وقتی مهدی عباسی(حکومت ١٥٨  ١٦٩ه. ق) محدوده فدک را از آن حضرت پرسید، آن حضرت کوه احد و عریش مصر و سیف البحر و دومۀالجندل، یعنی سرزمین هایی را که بدون قدرت نظامی در اختیار سپاه اسلام قرار گرفته بود، از خود دانست.[23] آن حضرت در مقابل هارون(حکومت ١٧٠  ١٩٣ه. ق) محدوده این قلمرو را عدن(یمن)، سیف البحر(خزر)، افریقیه و شمال افریقا و سمرقند معرفی کرده بود و این ها همگی پیامی روشن داشت که به موجب آن، هارون با رنگ پریده و حالتی عصبی و لحنی اعتراض آمیز به امام گفت: «دیگر چیزی برای ما نمانده. پس بیا و بر مسند من بنشین! »[24]

استدلال به نزدیک تر بودن به پیامبراکرم بر اساس آیات قرآن از جمله آیات مباهله، مشروعیت بنیعباس را که بر ارث بری خلافت از سوی جدشان عباس و سزاوارتر بودن ارث بری عمو نسبت به پسرعمو استوار بود،[25] به روشنی زیر سؤال میبرد.

یکی از برخوردهایی که به روشنی نشان دهنده این موضع گیری تند و صریح و برخلاف تقیه از امام کاظم است، در سفر هارون به مدینه احتمالا در سال ١٧٩ه. ق خودنمایی میکند. بنا بر منابع مختلف، هارون در زیارت رسمیاش از قبر پیامبر اکرم، برای تأکید بر مسئله انتساب و ارث بری از آن حضرت و افتخار به آن،[26] پیامبر خدا را با صدای بلند به عنوان پسرعمو مورد خطاب و سلام قرار داد و گفت: «السلام علیک یابن العم. » در همین حالت که هارون میخواست بهترین بهره برداری را از این خطاب و قرابت داشته باشد، امام کاظم پیش آمد و باعنوان «ای پدر»، به رسول خدا سلام داد؛ «السلام علیک یا أبه. » این اقدام، واکنش صریح هارون را در پی داشت و او را خشمگین ساخت و رنگش را دگرگون کرد؛ به گونه ایکه در کمال شرمندگی اظهار کرد: «هذا هو الفخر؛ این، مایه افتخار واقعی است. » بنا بر گزارشی، همان جا دستور دستگیری امام را صادر نمود.[27]

استدلال امام در پاسخ به هارون به آیه مباهله که حسنین را پسران رسول خدا میخواند و نیز آیه ٧٤ سوره انعام که حضرت عیسی را از خاندان حضرت ابراهیم میداند، بااینکه رابطه نسبی آنان از طریق مادر است، منطق دیگری برای زیر سؤال بردن مشروعیت دروغین عباسیان است که بر آن تاکید داشتند.[28]

همچنین، زیر سؤال بردن شایستگی هارون برای خلافت، با طرح پرسشی که هارون از جواب آن درماند و نیز نقل این روایت که امام هر قوم، باید داناترین آن ها باشد.[29]

گفت وگوی امام با هارون، هنگام زندانیشدن در بغداد که باعث شد خشم و سخت گیری و جسارت هارون بر امام بیشتر شود. هارون از امام درباره کاخ و تشریفات خود پرسید و حضرت آن را خانه فاسقانی دانست که به ناحق تکبر میکنند و راه هدایت نمیپویند. آن گاه شایستگان واقعی این خانه را شیعیان خود دانست. وقتی هارون به کنایه پرسید: «چرا صاحبان خانه، حق خود را پس نمیگیرند؟»، امام با اشاره به این مطلب که این خانه مقام، به صورت آباد از شیعیان گرفته شده و آنان نیز تا آباد نشود، آن را پس نمیگیرند، به تلاش پنهان شیعه برای بازپس گیری آن اشاره کردند. همچنین، امام در پاسخ به سؤال هارون که شیعیانش چه کسانیاند، با تلاوت آیه ای پاسخ دادند که تا بینه و حجت روشن نیامده، شیعیان و گمراهان در کنار یکدیگرند. شیخ مفید(م ٤١٣ه. ق) با استشهاد به این روایت، از این نظر حمایت میکند که ایشان در موضع خوف و تقیه در برابر هارون نبودند.[30]

٤. واکنش های امنیتی خلفای عباسی در برابر امام کاظم

عباسیان که با شعار خون خواهی اهل بیت پیامبر بر سرکار آمده بودند، به خوبی میدانستند که مقابله با اهل بیت و برخورد تند با آنان، تأثیر منفی شدیدی بر محبوبیت اجتماعی آن ها دارد. بر همین اساس است که میبینیم، یکی از وصیت های عمل نشده خلفای عباسی، خودداری از ریختن خون علویان است؛ زیرا آن را عامل اصلی سقوط زودهنگام بنیامیه میدانستند؛ در عین حال، رفتارهای امنیتی و خشنی که حکومت عباسی در قبال امام کاظم مرتکب شده، نشان از این دارد که حاکمان عباسی با وجود درک حساسیت برخورد با امام، خطر رها بودن و برخورد نکردن با آن حضرت را شدیدتر میدیدند و حاضر به تحمل عواقب آن بودند. در ادامه، به برخی از این شواهد تاریخی اشاره میکنیم:

* زندانی کردن های متعدد امام کاظم در دوره های مهدی و هارون عباسی که گاهی بسیار طولانی میشد، از جمله این برخوردهاست. خلفا برای کمترکردن حساسیت های مردمی، چنین کارهایی را انجام میدادند.

بنا بر گزارش های موجود، آن حضرت یک بار در دوران خلافت مهدی عباسی، در بغداد میان سال های ١٥٨  ١٦٩ه. ق و دست کم دوبار در زمان هارون الرشید زندانی شد؛ دستگیری اول ایشان، در ابتدای خلافت هارون بود[31] و دیگری، پس از بازگشت هارون از عمره در سال ١٧٩ه. ق.[32]

هارون برای دستگیری امام کاظم، به گونه ای فریبکارانه زمینه سازی میکند. او در میان جمع، هنگامی که قبر پیامبر اکرم را زیارت مینماید، از آن حضرت به جهت زندانیکردن ایشان عذرخواهی کرده، دلیل آن را جلوگیری از خون ریزی و اختلاف میان امت پیامبر عنوان میکند.[33]

* دستگیری علنی امام، هنگامی که در مسجد پیامبر در حال نماز بود و شکایت حضرت به درگاه پیامبر که گریه و ضجه مردم را به دنبال داشت، به روشنی شتاب زدگی حکومت عباسی را در خاموش کردن صدای امام نشان میدهد.[34]

مخفینگهداشتن مسیر انتقال امام به عراق با استفاده از دو کاروان که یکی به بصره و دیگری به کوفه میرفت،[35] نشان دهنده بیم هارون از واکنش مردم و احتمال اقدام آنان جهت فراری دادن امام است. این اقدام، کاری بیسابقه است که در مورد امامان و خلفای دیگر، گزارش نشده است.

* هارون به زندانیکردن امام بسنده نکرد؛ بلکه تلاش داشت با شکنجه و ترفندهای دیگر، امام را به زانو درآورد و دستورهای ویژه ای برای سخت گیری و شکنجه امام در زندان صادر کرد؛ هرچند مسئولان زندان امام که از سران دربار هارون بودند، تحت تأثیر رفتار و خلوص امام قرارمیگرفتند و اوامر هارون را در مورد ایشان به طور کامل اجرا نمیکردند؛ به عنوان نمونه، فضل بن یحیی برمکی به دلیل خوش رفتاری با امام، به دستور هارون شلاق خورد و در دربار هارون لعنت شد.[36]

* گزارش ها حکایت از این دارند که هارون، تنها از ترفند فشار بر امام استفاده نمیکرد؛ بلکه با فرستادن کنیزی زیبارو سعی در اغوای امام داشت. مخالفت امام با این کار و پیام هارون برای امام که ما نه با رضایتت تو را به زندان انداختیم و نه با رضایتت به تو خدمت میکنیم و نیز بازگرداندن اجباری کنیز،[37] روشنگر نیت سوء هارون از این قضیه است.

* تصمیم به قتل حضرت توسط هادی عباسی؛ به گونه ایکه سوگند خورد آن حضرت را به شهادت برساند.

* شهادت آن حضرت به فرمان هارون عباسی؛ در فضایی که هارون احتمالا برای تبرئه خود مخفیانه به گماشتگانش برای این کار فرمان میداد و در شرایطی که از بیم واکنش ها برای سلامت بودن آن حضرت در زندان سندی، جمعی از بزرگان بغداد را دعوت کرد که به بالین آن حضرت روند و سلامت ایشان را گواهی کنند[38] و پس از وفات امام نیز جمعی دیگر سلامتی جنازه مطهرش را از هرگونه ضربه و اثر ضرب و جرح گواهی نمایند و آن گاه جنازه ایشان را بر پل بغداد نهاد.[39] این ها، همگی نشان از احساس خطری بوده که هارون از امام داشته و موجب شده تا او همه این سختیها را برای آسیب رساندن به امام بپذیرد.

شواهدی که گذشت، همه از یک اقدام سیاسی حساس و مهم از سوی امام کاظم خبر میدهد که البته گویای ناکام ماندن آن است. زمان دقیق این خیزش سیاسی که از سوی امام پیش بینی میشد، مشخص نیست ؛ اما شاید بتوان با توجه به مناسب بودن نسبی شرایط دوره حکومت هادی عباسی برای قیام، زمان تقریبی این خیزش را هم زمان با قیام شهید فخ، حسین بن علی حسنی(متوفای ١٦٩ه. ق) در ذیالقعده سال ١٦٩ در این دوره دانست.

این دوره، پس از تسامح و گشایشی بود که مهدی در حکومت خود برای جبران چهره خشن خلافت پدرش، منصور، از خود نشان داد و فرصت بیشتری را به مردم مدینه و مکه، برای قیام و انقلاب داد.[40] به قدرت رسیدن خلیفه جدید که تا پیش از آن، تجربه حکمرانی چندانی نداشت، مناسب بودن زمان قیام را بیشتر جلوه میداد.

با توجه به واکنش شدید هادی عباسی بر ضد امام کاظم و سوگندش نسبت به قتل امام[41] در پی قیام حسین بن علی حسنی، میتوان احتمال داد قیامی که در روایات وعده داده شده بود، در عصر امام کاظم اتفاق بیفتد و به شورش سراسری و حکومت جهانی اهل بیت منجر شود. ناکامی اهل بیت در این قیام، به تغییر روش ایشان در این برهه از زمان انجامید. حمایت و تأیید عمل حسین بن علی حسنی(شهید فخ) از سوی امام[42] و امامان بعدی[43] و نیز گزارش های حاکی از تغییر سیاست امام، تاییدکننده این گمانه زنی است. این قیام، دست کم با یک سال برنامه ریزی انجام شده، مقدمات آن، به خوبی فراهم آمده بود؛ چنان که تعداد حاجیانی که پیش از شروع اعمال حج به زیارت قبر پیامبر اکرم آمده بودند، بسیار بود و شمار قابل ملاحظه ای از آنان، عراقی و طرف دار طالبیان بودند؛[44] اما به جهت درگیری حاکم مدینه با سران حسنیان مدینه و تحت فشار قرار دادن آنان[45]، شروعی زودهنگام داشت و از قضا برخلاف تصور هرساله، نیروهای عباسی موجود در حرمین در موسم حج، بیشتر از سال های گذشته بود؛ به گونه ایکه قدرت نمایی عباسیان باعث ترس همراهان قیام و کنارکشیدن آنان شد و با وجود حدود چهار هزار نفر نیرو به سرکردگی بسیاری از بزرگان بنیهاشم، این قیام با یکصد تن کشته که بسیاری از آنان علوی بودند، شکست خورد.[46] در این قیام، علاوه بر سادات حسنی، تنی چند از چهره های حسینی نیز شرکت داشتند.[47] در طی این جریان، خلیفه عباسی در اقدامی کم سابقه و آشکار، امام را به اعدام محکوم کرد.[48]

پس از شکست این قیام و با سیاست خشونت بار هارون عباسی، امام روش مبارزه را تغییر دادند و از اینکه خودشان را همان قیام کننده بخوانند، پرهیز کردند و زمان بعدی قیام را نامعلوم دانستند. ایشان دلیل این مخفیکاری را زنده نگهداشتن امید در میان شیعه برشمردند که هنوز توانایی لازم تشکیلاتی و معنوی را برای شکل دادن به قیام همه جانبه نداشتند.[49] امام نتیجه همراهی نکردن شیعه با قیام[50] یا افشای اسرار آن از سوی شیعه را، سبب خشم و غضب خدا بر آنان[51] دانستند و اینکه خداوند متعال اراده کرد تا آنان را با کشتار عمومی یا جدایی از امام و پیشوایشان، عذاب کند. و این گونه، امام، خود را فدای شیعیانش نمود.[52]

تأکیدهای امام کاظم بر شئون خاص امامت اشاره شد که طرف داران نظریه تکاملی مکتب تشیع، شئون معنوی ائمه چون: علم غیب الهی،[53] قدرت های فوق بشری ائمه[54] مانند توانایی بر سخن گفتن با حیوانات و پرندگان[55] یا تصرف در کائنات،[56] مسئله مرجعیت علمی، امامت کودک خردسال و این اعتقاد که «لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها» را از جمله موارد غلوآمیز در مورد اهل بیت میشمارند. به اعتقاد اینان، این روایت ها به وسیله راویان غالی شیعه مانند: مفضل بن عمر(متوفای پیش از ١٨٣ه. ق)، محمد بن سنان(متوفای ٢٢٠ه. ق) و جابر بن یزید(متوفای ١٢٨. ١٢٧ه. ق) و یارانشان، پس از ناامیدی از رهبری سیاسی ائمه، باوجود جلوگیری مکتب قم از این نوع اندیشه ها، در میان شیعه رواج پیدا کرده است.[57]

بیان شواهدی از این گونه امور خارق العاده در مورد امام کاظم، از راویان و منابعی که در اعتبار و دوریشان از غلو تردیدی نیست،[58] استدلالی بر بطلان این نظریه است.

گفتنی است، غالیدانستن افرادی چون محمد بن سنان و مفضل بن عمر، یا کنار گذاشتن احادیث این کتاب ها به صرف اینک مؤلفان به صحت سند روایات آن تأکید نکرده اند، مورد پذیرش نبوده و سخن گفتن از آن مجالی دیگر میطلبد.

به عنوان مقدمه، باید یادآور شد که انکار مسائلی که قرآن کریم مانند آن ها را به صراحت در مورد انبیا و اولیای گذشته بیان فرموده، مخالفت با میثاق مشترک و پذیرفته همه مسلمانان است و نمیتوان بشربودن امامان یا پیامبر نبودنشان را دلیلی بر ناممکن بودن انجام این امور از آنان دانست. با استناد به احادیث و جایگاهی که مقام امام معصوم را تبیین میکند، میتوان این مسئله را از اصول پذیرفته غالب شیعه دانست.[59]

آیات فراوانی از قرآن کریم، به گونه ایکه شائبه هیچ تاویلی در آن نمیرود، تمام صفاتی را که این افراد به عنوان صفات فوق بشری یاد میکند، به بعضی انبیا یا غیرانبیا نسبت داده است. این آیات ثابت میکند که فوق بشر دانستن یک انسان، اگر به معنای اثبات صفت مخصوص به خداوند برای یک بشر باشد که او را از دایره مخلوقیت خارج کند و بالاتر ببرد، مردود خواهد بود؛ اما اثبات صفاتی که ممکن است بشری را دارای قدرت هایی برتر از بشرهای دیگر نشان دهد، هرچند این قدرت در بسیاری از انسان ها نباشد، قابل انکار نیست.

اینک به ارائه نمونه هایی از سیره امام کاظم در مورد امور غیرعادی که نشانگر قسمتی از شئون معنوی امام است، میپردازیم. از جمله راویان گزارش هایی که نقل می کنیم، برخی محدثان مکتب قم هستند که به تعصب و مبارزه با غلو مشهورند؛ مانند محمد بن حسن بن ولید(متوفای ٣٤٣ه. ق) که به نقل صدوق(متوفای ٣٧١ه. ق)، نفی سهو از پیامبر اکرم را اولین درجه غلو میدانست.[60] این گونه روایات را میتوان در عناوین ذیل دسته بندی کرد:

١. دانستن زبان های مختلف

بر اساس گزارشی که در کتاب حمیری قمی، با سندی بدون افراد متهم به غلو نقل

شده، امام در برابر تعجب علی بن ابیحمزه که دید آن حضرت با غلامان حبشی خود، به زبان خودشان سخن گفت، توانایی سخن گفتن خویش با زبان های مختلف را نسبت به سایر تواناییها و علوم امام معصوم، قطره ای از دریا دانست؛[61] چنان که قرآن کریم شبیه این مطلب را در سطح بالاتر در مورد حضرت سلیمان به صراحت خبر داده است؛ یعنی سخن گفتن آن پیامبر الهی با هدهد، دانش سخن گفتن با پرندگان و فهمیدن سخنان مورچه.( نمل، آیه ١٦)

٢. زمین از زمان خلقت آدم بدون حجت نمانده

این روایت، از لحاظ بار معنایی، هم وزن حدیث «لولا الحجه » است. راویان سند این حدیث، قمیها هستند و شیخ صدوق نیز آن را روایت کرده است. در این حدیث میخوانیم: «این، حقی است بر خداوند متعال از بندگان که هیچ گاه زمین را از امامی که به وسیله او مردمان به سوی خداوند هدایت شوند و حجت بر بندگان وجود داشته باشد، خالی نکرده است؛ امامیکه هرکه او را رها کند، گمراه میشود و هرکه با او همراه شود، نجات مییابد. »[62]

٣. اطلاع دادن از زمان مرگ افراد متعدد

این مطلب، در روایات متعدد با اسنادی که شامل موارد فوق نیست، آمده است. از معروف ترین این موارد، اطلاع دادن و پیش بینی مرگ ناگهانی خلفای عباسی، منصور و هادی، است.[63] از دیگر موارد آن که شامل نکته راهگشایی در این باره است، از سیف بن عمیره(زنده در ١٦٠ه. ق) نقل شده که پس از شنیدن اینکه امام مرگ کسی را از پیش خبر میدهد، تعجب نموده است و در درون خود، این امر را انکار کرده، امام نیز او را نسبت به این انکار توبیخ میکند؛ با این استدلال که چنین مسئله ای برگرفته از علم منایا و بلایاست[64] و فردی عادی چون رشید هجری[65](متوفای ٦٠ه. ق) نیز از آن برخوردار بود و امام معصوم نسبت به داشتن این علم، بر امثال رشید که از معارف اهل بیت نیز به اندازه کافی بهره نبرده و مستضعف بوده، اولویت دارد.

در کتاب های بصائر الدرجات و کافی، احادیث متعددی با این موضوع در مورد خبر مرگ افراد مختلف آمده[66] و در برخی، بیانی شبیه همین استدلال نیز مطرح شده است.

این امر، نشان دهنده آن است که امام تحت شرایطی قرار گرفته بود که لازم میدانست این توانایی ائمه را برای شیعیان روشن نماید.

٤. زنده کردن گاو خانواده ای تهیدست

بر اساس این گزارش که با سندی استوار و به دور از افراد متهم به غلو نقل شده، امام در صحرای منا زنی را دید که با بچه های یتیمش پیرامون گاو شیرده مرده شان گریه میکردند. امام وقتی این منظره را دید، اظهار کردند که میتوانند گاو را زنده کنند.

آن گاه دو رکعت نماز خوانده، دعایی کردند و پس از آن، با اشاره پا به گاو، آن را زنده کردند. حضرت پس از ابراز شگفتی زن و اینکه سوگند خورد عیسای مسیح باز آمده، خویشتن را در میان شلوغی جمعیت پنهان نمود.[67]

٥. جان بخشیدن به تصویر شیری که افسونگر را از هم درید

این گزارش را شیخ صدوق به تفصیل از اساتید سخت گیر قمیاش چون محمد بن حسن ولید در دو اثر خویش نقل کرده است. به عقیده علی بن یقطین، راوی این حدیث، که جایگاه ویژه ای در دربار هارون داشت، تأثیر این حادثه در تصمیم هارون برای قتل امام بسیار بوده است.[68]

باید به این نکته توجه داشت که ناسازگاری یک خبر با شرایط و زندگی عادی بشری، اگر از مجرا و مسیر مورد اعتماد نقل شده باشد، نمیتواند دلیل نادرستی آن باشد؛ هرچند معمولا پذیرش آن دشوار است.

یادآور میشویم که نظیر این مطلب، در قرآن کریم به صراحت در مورد حضرت عیسی آمده است؛ مانند جان بخشیدن به مجسمه گلی و آفریدن پرنده واقعی(مائده، آیه ١١٠) و زنده کردن مردگان به اذن الهی(آل عمران، آیه ٤٩).

٦. علم امام در کودکی

تلاوت آیات قرآن در بدو تولد و الهام الهی به امام از همان هنگام و شایستگی پیداکردن برای دریافت علم اولین و آخرین؛[69] چنان که قرآن کریم به صراحت سخن گفتن عیسی مسیح را زمانی که در گهواره بود، مطرح می کند.(مریم، آیه ٢٩  ٣٢)

٧. موارد دیگر

مستجاب الدعوه بودن، دانستن ضمیر پنهان و خوردن غذای بهشتی، از دیگری مواردی است که افرادی چون شقیق بن ابراهیم بلخی(متوفای ١٩٤ه. ق) در ماجرای هم سفری خود با آن امام کاظم، از ایشان نقل میکند. شایان توجه است که این روایت را اهل سنت نقل نموده اند و نه شیعه.[70]

نتیجه

در این نوشتار تلاش شد با هماهنگ نشان دادن شئون فوق بشری و بعد سیاسی امامت و نیز توجه امام کاظم به هر دو جنبه، پیوستگی این دو بعد در سیره این امام همام ثابت شود و با بیان شواهدی چند، نشان دهیم که آن حضرت از فرصت های پدیدآمده برای به دست گرفتن قدرت، غافل نبود و تشکیل حکومت را وظیفه انحصاری امام دوازدهم نمیدید؛ هرچند حوادث پیش آمده مانع تحقق یافتن این هدف شد. بازخوانی شواهد تلاش سیاسی امام، اندیشه بازایستادن امام از تلاش برای رهبری سیاسی در این برهه به صورت کوتاه مدت را نفی نمود.

شواهد تأییدکننده این تحلیل، از این قرار است: معرفی روشن امام کاظم به عنوان قائم و قیامگر اهل بیت از دوران امام صادق، تشکیل یا توسعه شبکه مخفیانه و گسترده وکالت در پهنای دولت اسلامی، برخوردها و سخنان تند امام با خلفا عباسی و نیز واکنش های شدید و امنیتی خلفای عباسی در برابر امام کاظم.

پس از آن، شواهدی از سیره آن حضرت در مورد تأکید بر شئون معنوی امام مانند مسئله علم غیب و تواناییهای فراانسانی و فرامادی امام، این باور را نفی میکند که افول اندیشه رهبری سیاسی جامعه، باعث توجه شیعه به این موارد شده باشد.

پی نوشت

[1] مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، چاپ چهارم، انتشارات صدرا، ١٣٨٣ش، ص ٢٧؛ محمدباقر الصدر، أئمۀ أهل البیت ودورهم فی تحصین الرسالۀ الإسلامیۀ، موسوعة الشهید الصدر، ج ٢٠، الطبعۀ الثانیۀ، قم: مرکز الأبحاث والدراسات التخصصیۀ للشهید الصدر، ١٤٣٢ق، ص ٤٣؛ سید علی خامنه ای، انسان ٢٥٠ساله(بیانات مقام معظم رهبری)، چاپ چهارم، تهران: مرکز صبا، ١٣٩٠ش، ص ٢٩؛ مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، پنجم، قم: مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق، ١٣٧٦ش، ص ٢١.

[2] سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، ترجمه هاشم ایزدپناه، چاپ چهارم، تهران: انتشارات کویر، ١٣٨٦ش، ص ٣٨؛ احمد الکاتب، التشیع السیاسی والتشیع الدینی، اول، لبنان: مؤسسۀ الانتشار العربی، ٢٠٠٩م، ص ٥٩ و ٨٣؛ هالم هاینس، تاریخ تشیع، ترجمه محمدتقی اکبری، اول، قم: نشر ادیان، ١٣٨٥ش، ص ٤٤ و ١٦٠؛ اتان کلبرگ، «از امامیه تا اثناعشریه »، ترجمه محسن الویری خندا، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق، ش ٢، زمستان ١٣٧٤ش.

[3] مدرسی، پیشین، ص ٣٣ - ٤٣.

[4] پیشوایی، پیشین؛ سبحانی، پیشین، ص ٢١.

[5] محمد بن حسن(شیخ طوسی)، کتاب الغیبۀ للحجۀ، چاپ اول، قم: ١٤١١ق، ص ٤٨ و ٤٦.

[6] همان، ص ٥٨.

[7] همان، ص ٤٥.

[8] همان، ص ٤٧.

[9] همان، ص ٤٨.

[10] همان، ص ٦٣.

[11] کلینی، یک باب مستقل از کتاب شریف کافی را به همین مسئله و با همین عنوان اختصاص داده است.(نک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ چهارم، تهران: الاسلامیة، ١٤٠٧ ق، ج ١، ص ٥٣٦)

[12] حسن بن سلیمان بن محمد حلی، مختصر البصائر، چاپ اول، قم: ١٤٢١ق، ص ٢٧٩؛ کلینی، پیشین، ج ١، ص ٣٦٨؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، چاپ دوم، بیروت : ١٤٠٣ق، ص ٧٥، ص ٢٨٨.

[13] احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، چاپ اول، بیروت: ١٤١٧ق، ج ١٣، ص 33.

[14] محمد بن محمد(شیخ مفید)، الإرشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد، چاپ اول، قم: ١٤١٣ق، ج ٢، ص ٢٤٣.

[15] مدرسی، پیشین، ص ١٢٦.

[16] همان، ص ٢٠؛ محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، اول، قم: مؤسسه امام خمینی، ١٣٨٢ش، ج ١، ص ٥١.

[17] قبر شطیطه، امروزه در نیشابور زیارتگاه است.(سعید بن هبۀالله قطب الدین راوندی، الخرائج والجرائح، چاپ اول، قم: ١٤٠٩ق، ج ١، ص ٣٢٩؛ محمد بن علی(ابن شهرآشوب مازندرانی)، مناقب آل ابیطالب، چاپ اول، قم : ١٣٧٩ق.، ج ٤، ص ٢٩١.

[18] ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعۀ الثانیۀ، بیروت: دار التراث، ١٣٨٧ق. ١٩٦٧م، ج ٨، ص ١٨٩؛ محمد بن علی بن محمد(ابن العمرانی)، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، تحقیق قاسم السامرائی، الطبعۀ الأولی، القاهرة: دار الآفاق العربیۀ، ١٤٢١ق، ص ٧٤.

[19] طبری، پیشین، ج ٨، ص ٢٣٥؛ شیخ مفید، پیشین، ج ٢، ص ٢٣٧؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، چاپ اول، تهران : ١٣٧٨ق، ج ١، ص ٧٠.

[20] جباری، پیشین، ج ١، ص ٢٨٧.

[21] شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، الطبعۀ الثانیۀ، بیروت: دار الکتاب العربی، ١٤١٣ق. ١٩٩٣م، ج ١٠، ص 35.

[22] احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، چاپ اول، مشهد: ١٤٠٣ق، ج ٢، ص ٣٩٣؛ یوسف بن حاتم شامی، الدر النظیم فی مناقب الأئمۀ اللهامیم، چاپ اول، قم: ١٤٢٠ق، ص ٦٥٦؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، پیشین، ج ١، ص ٩٢.

[23] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٥٤٣.

[24] ابن شهرآشوب، پیشین، ج ٤، ص ٣٢١؛ ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری، ربیع الأبرار ونصوص الأخیار، چاپ اول، بیروت: ١٤١٢ق. ١٩٩٩م، ج ١، ص ٢٦٠؛ محمد بن حسن بن محمد بن علی(ابن حمدون)، التذکرة الحمدونیۀ، چاپ اول، بیروت: ١٩٩٦م، ج ٩، ص ٢٨٩.

[25] برای این استدلال عباسیان، نک: تاریخ الطبری، ج ٧، ص ٥٦٧ و ج ٩، ص ٢٣١.

[26] خطیب بغدادی، پیشین، ج ١٣، ص ٣٢.

[27] جمال الدین شبراوی، الإتحاف بحب الأشراف، چاپ اول، قم: دار الکتاب، ١٤٢٣ق، ص 300.

[28] محمد بن محمد(شیخ مفید)، الإختصاص، چاپ اول، قم : ١٤١٣ق، ص ٥٦؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، پیشین، ج ١، ص ٨٤.

[29] ابن شهرآشوب، پیشین، ج ٤، ص ٣١٢.

[30] شیخ مفید، الاختصاص، ص ٢٦٣.

[31] ابن کثیر دمشقی، البدایۀ والنهایۀ، بیروت: دار الفکر، [بیتا]، ج ١٠، ص ١٨٣.

[32] خطیب بغدادی، پیشین، ج ١٣، ص ٢٩.

[33] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، پیشین، ج ١، ص ٧٤؛ شیخ مفید، پیشین، ج ٢، ص ٢٣٩؛ نعمت الله بن عبدالله جزائری، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمۀ الأطهار، چاپ اول، بیروت: ١٤٢٧ق. ٢٠٠٦م، ج ٢، ص ٣٢٠.

[34] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، پیشین، ج ١، ص ٨٥؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ٤، ص ٣٢٧.

[35] شیخ مفید، پیشین، ج ٢، ص ٣٢٠؛ محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضۀ الواعظین وبصیرة المتعظین، چاپ اول، قم : ١٣٧٥ش، ج ١، ص ٢١٩؛ ابن شهرآشوب، پیشین، ج ٤، ص ٣٢٧.

[36] شیخ مفید، پیشین، ج ٢، ص ٢٤١؛ فتال نیشابوری، پیشین، ج ١، ص ٢٢٠.

[37] ابن شهرآشوب، پیشین، ج ٤، ص ٢٩٨.

[38] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، پیشین، ج ١، ص ٩٧.

[39] ابوالفرج علی بن الحسین الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، بیروت: دار المعرفه، [بیتا]، ص ٤١٧؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد، ج ٢، ص ٢٤٢؛ خطیب بغدادی، پیشین، ج ١٣، ص ٣٣.

[40] محمد سهیل طقوش، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی و اضافات رسول جعفریان، چاپ چهارم، قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه قم، ١٣٧٨ش، ص ٧٦ و ٨٥.

[41] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، پیشین، ج ١، ص ٧٩.

[42] ابوالفرج علی بن الحسین الأصفهانی، پیشین، ص ٣٧٥.

[43] ابینصر البخاری، سر السلسلۀ العلویۀ، تحقیق وتقدیم وتعلیق السید محمدصادق بحرالعلوم، الأولی، [بیجا]: ١٤١٣ق. ١٣٧١ش؛ همان، ص ١٥؛ ابن عنبه حسنی، عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، قم: انتشارات انصاریان، ١٤١٧ق، ص ١٦٤.

[44] طبری، پیشین، ج ٨، ص ٢٠٠.

[45] همان، ص ١٩٣؛ ابوالفرج الأصفهانی، پیشین، ص ٣٧٣.

[46] ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، مروج الذهب ومعادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چاپ دوم، قم : دار الهجره، ١٤٠٩ق، ج ٣، ص ٣٢٧.

[47] ابوالفرج علی بن الحسین الاصفهانی، پیشین، ص ٣٧٥.

[48] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، پیشین، ج ١، ص ٧٩.

[49] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٣٦٩.

[50] محمد صالح بن احمد مازندرانی، شرح الکافی الأصول والروضۀ، چاپ اول، تهران: ١٣٨٢ق، ج ٦، ص ٣٧.

[51] محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، چاپ دوم تهران: ١٤٠٤ق، ج ٣، ص ١٢٦.

[52] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٢٦٠.

[53] مدرسی، پیشین، ص ٦٢ و ٧٠.

[54] همان، ص ٦٦.

[55] همان، ص ٨٠ و ٨١.

[56] همان، ص ٦٢.

[57] همان، ص ٦٦  ٩٦.

[58] همان، ص ١٠٢.

[59] جعفر سبحانی، رسائل و مقالات، چاپ دوم، قم: انتشارات امام صادق : ١٤٢٥ق، ج ٦، ص ١٢٧.

[60] شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، چاپ دوم، قم: ١٤١٣ق، ج ١، ص ٣٦٠.

[61] عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، چاپ اول، قم: ١٤١٣ق، ص ٣٣٦.

[62] شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمۀ، چاپ دوم، تهران: ١٣٩٥ق، ج ١، ص ٢٢١.

[63] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٤٨٤؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص)، چاپ دوم، قم: ١٤٠٤ق، ج ١، ص ٢٦٥.

[64] دانش پیشگویی بلاها و نوع مرگ ها که از اشخاصی گرفته شده که خداوند آن ها را با غیب آشنا کرده است.(تعلم من ذی علم)

[65] از اصحاب پیامبر و یاران خاص امیر مؤمنان و حسنین.(نک: أسد الغابۀ، ج ٢، ص ٧٠؛ أعیان الشیعۀ، ج ٧، ص ٦؛ فهرس التراث، ج ١، ص ٦٦)

[66] حمیری، پیشین، ص ٣٣٧؛ اربلی، پیشین، ج ٢، ص ٢٤٥؛ شیخ صدوق، الأمالی، چاپ ششم، تهران: ١٣٧٦ش، ص ٣٧٧؛ همان، ١٣٧٨ش، ج ١، ص ٧٩.

[67] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٤٨٤؛ محمد بن حسن صفار، پیشین، ج ١، ص ٢٧٢.

[68] شیخ صدوق، الأمالی، پیشین، ص ١٤٨؛ همو، عیون الاخبار، پیشین، ج ١، ص ٩٥.

[69] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٣٨٦.

[70] عبدالرحمن بن علی بن محمد ابوالفرج(ابن جوزی)، صفۀ الصفوة، تحقیق محمود فاخوری و د. محمد رواس قلعه جی، الطبعۀ الثانیۀ، بیروت : دار المعرفه، ١٣٩٩ق. ١٩٧٩م، ج ٢، ص ١٨٤.

کلمات کلیدی
امام کاظم علیه السلام  | 
لینک کوتاه :