گنجینه معارف

تاریخ نشر کتاب در ایران (5)

چند سال پس از اقدام گبینو، که تحرکات فکری و ناآرامی سیاسی در اواخر عصر ناصری آغاز شد، و نیز انتشار شماری کتاب های فکری و سیاسی، نشان داد که این تحرکات و نشر این گونه آثار نمی توانسته است مسبوق به سابقه نباشد. جریان شناسی فکری ایران در عصر قاجار و ناصری تا زمانی که به انقلاب سیاسی مشروطه، جنبش فرهنگی پیش از و پس از آن انقلاب انجامید، و بعد هم کوشش هایی که چند سال پس از آن انقلاب در راه انتقال گونه ای از مدرنیته به کار رفت، اگر بر پایۀ میانگین های زمانی دورۀ زمانی دورۀ تأثیر بررسی می شود، به نتیجه های روشن گری می انجامد. [5] برای مثال، کتاب درر التیجبان فی تاریخ بنی اشکان (تهران، 1308- 1311 ق، 3 ج، چاپ سنگی) منسوب به اعتمادالسلطنه[6] و کتابی که چند سال بعد با عنوان تاریخ ایران از قبل از میلاد تا زمان قاجاریه به قلم محمد حسین فروغی، پدر محمد علی فروغی انتشار یافت (تهران، 1318 ق، چاپ سنگی) از این دست بود. [16] اهمیت این چاپخانه ها از چند جهت است: شمار ایرانیان ارمنی، در ایران بسیار بود و نیاز آنها به نشر کتاب و نشریه به زبان ارمنی ایجاب می کرد که بر شمار چاپخانه هایی که حروف ارمنی و حروف چینان و چاپ گرانی داشته باشند که زبان و خط ارمنی بدانند، افزوده شود. این کتابچه گرچه برای مطبوعات تنظیم شده بود، ماده ای هم دربارۀ نشر کتاب داشت که در آن تصریح شده بود: «کسی که کتابی انتشار دهد که بر ضد مذهب یا دولت و ملت بوده باشد، از پنج ماه الی پنج سال حبس خواهد شد.

چکیده ماشینی


منبع : بخارا» بهمن - اسفند 1388 - شماره 74 , آذرنگ، عبدالحسین تعداد بازدید : 343     تاریخ درج : 1398/02/04    

در 1279 ق کتابی با عنوان حکمت ناصریه در تهران انتشار یافت. این کتاب را یک فرانسوی که در سفارت فرانسه در تهران کار می کرد، به نام امیل برنه، با همکاری العازار رحیم موسائی همدانی (معروف به ملا لاله زار) به فارسی ترجمه کرده بود. حکمت ناصریه به تأثیر از اقدام فرانسوی دیگری به فارسی ترجمه و منتشر شد. کنت دگبینو (گوبینو) که پیش از امیل برنه با سمت وزیر مختاری در سفارت فرانسه در ایران خدمت می کرد، با شماری از ایرانیان اهل اندیشه و فلسفه در تهران نشست هایی داشت. گبینو در یادداشت هایش از این ایرانیان با صفت «هوشمند و بسیار دانا» یاد کرده است. او کتاب گفتار دربارۀ روش رنه دکارت را برای آنان تقریر کرده اسم، و به گفتۀ گبینو آنان هم تحت تأثیر این اندیشه ها قرار می گرفتند.[1]

گبینوی نژادپرست، که اقدام هایش از غرض های سیاسیش جدا نبود، به نام و نشان این ایرانیان «هوشمند و بسیار دانا» اشاره ای نکرده است. نیز نمی دانیم پس از تقریر کتاب دکارت، بحث و گفت وگوهای آنها در آن نشست ها دربارۀ چه مسائلی بوده و سرانجام به کجا کشیده است. از تأثیر انتشار ترجمۀ کتاب دکارت هم به فارسی و در آن زمان، سندی به دست ما نرسیده است که بتوانیم آن را ارزیابی کنیم. دست آخر هم حکمت ناصریه اثری از کار درآمده است نامفهوم، پر از جمله های بی ربط و بی معنا، و کتابی که شاید دور از انصاف نباشد که درباره اش گفته شود اثری است که هیچ ارزش خاصی را در آن نمی توان یافت، الاّ قدمت جمع شدن گروهی فکری به قصد آشنایی با تفکر جدید دنیای غرب. اگر محمد علی فروغی به داد دکارت نرسیده بود و گفتار دربارۀ روش[2] را ترجمه و منتشر نمی کرد، معلوم نبود دکارت، مانند شمار دیگری از فیلسوفان، چه سرنوشتی در ایران پیدا می کرد. به هر تقدیر و به رغم هر نیّتی که گبینو از ترجمه و ترویج اندیشه های دکارت در کشوری شرقی، و از دیدگاه او واپس مانده، داشته است، تشکیل شدن جمعی در عصر ناصری به گرد یک فرانسوی که دست کم به تقریرات او علاقه و توجه نشان می داده اند، و بعد هم ترجمه و نشر اثری از یک فیلسوف به امید یافتن خواننده، اقدامی که از پیامد آن خبری نداریم، از دیدگاه جریان شناسی در نشر و یافتن سرچشمۀ شاخه های مختلف نشر دارای اهمیت است.[3]

چند سال پس از اقدام گبینو، که تحرکات فکری و ناآرامی سیاسی در اواخر عصر ناصری آغاز شد، و نیز انتشار شماری کتاب های فکری و سیاسی، نشان داد که این تحرکات و نشر این گونه آثار نمی توانسته است مسبوق به سابقه نباشد. همین نکته در نشر همۀ کشورها و در نشر ایران از آغاز تاکنون بارها تکرار شده است. روند انتشار کتاب، بنا به سرشت آن زمان بر است. یکی از زمینه های مطالعه در نشر، محاسبۀ دوره های زمانی آثار تأثیرگذار است، این دوره ها از زمان تکوین اندیشه های آنها در ذهن پدیدآورندگانشان آغاز می شود و پس از چاپ و نشر و گرفته شدن پیام آنها از سوی جامعه و ظهور واکنش ها و بازخوردها پایان می یابد. از مطالعه دربارۀ چندین اثر و سپس به دست آوردن میانگین زمانی، برآوردهای قابل مطالعه ای به دست می آید. بعد هم مقایسۀ میانگین زمانی، در رشته های مختلف و در جامعه های گوناگون، می تواند به نتیجه های با معنایی برسد و شاید به برخی پرسش هایی پاسخ دهد که نتوان از راه های دیگری به آن پاسخ ها دست یافت. جریان شناسی فکری ایران در عصر قاجار و ناصری تا زمانی که به انقلاب سیاسی مشروطه، جنبش فرهنگی پیش از و پس از آن انقلاب انجامید، و بعد هم کوشش هایی که چند سال پس از آن انقلاب در راه انتقال گونه ای از مدرنیته به کار رفت، اگر بر پایۀ میانگین های زمانی دورۀ زمانی دورۀ تأثیر بررسی می شود، به نتیجه های روشن گری می انجامد.

حدود شش سال پس از انتشار حکمت ناصریه، میرزا اسد اللّه، کتابی با نام نمونۀ میمونه (تهران، 1285 ق) انتشار داد. این کتاب در زمینۀ سیاست مدن، و مطالب آن از منابع فرنگی گردآوری شده بود. ترجمۀ وصیت نامۀ فؤاد پاشا (تهران، حدود 1289 ق) ، ترجمۀ رسالۀ ترقیات فرانسه (تهران، حدود 1290 ق) ، ترجمۀ قواعد حکمرانی مملکت فرانسه، به قلم مسیو ریشارخان (تهران، حدود همان سال ها) از جملۀ کتاب هایی است که ظرف چند سال در زمینۀ اندیشۀ سیاسی انتشار یافت. ترجمۀ وصیت نامۀ فؤاد پاشا چون به جنبش اصلاح طلبانه در عثمانی مربوط می شد و خوانندگان ایرانی همانندهایی میان مطالب آن با اوضاع و احوال جامعۀ خود می دیدند، تأثیر سریع تر و محسوس تری بر جای گذاشت.[4] گذشته از آثار سیاسی، چند کتاب تاریخی هم منتشر شد که رویکردهای آنها تازگی داشت و به قول فریدون آدمیت، دیگر در سنت تاریخ نگاری روضة الصفا و ناسخ التواریخ نبود.[5] برای مثال، کتاب درر التیجبان فی تاریخ بنی اشکان (تهران، 1308- 1311 ق، 3 ج، چاپ سنگی) منسوب به اعتمادالسلطنه[6] و کتابی که چند سال بعد با عنوان تاریخ ایران از قبل از میلاد تا زمان قاجاریه به قلم محمد حسین فروغی، پدر محمد علی فروغی انتشار یافت (تهران، 1318 ق، چاپ سنگی) از این دست بود.

اشاره به فعالیت های دیگری نیز لازم است که زیر نظر سلطان مسعود میرزای قاجار (1266-1336 ق) ، معروف به ظل السلطان، پسر ناصرالدین شاه و حاکم مطلق اصفهان، انجام می گرفت. خود او نزد خارجیان مقیم اصفهان زبان فرانسوی آموخت و به لحاظ علاقه ای که به ادبیات و تاریخ نشان می داد، شماری مترجم در دستگاه وی جمع شد. روزنامه ای به نام فرهنگ، که با اطمینان نمی دانیم این نام را چه کسی به او پیشنهاد کرده است، حاوی مطالبی تألیفی و ترجمه ای، از سوی دستگاه او منتشر شد. محمد تقی انصاری کاشانی حکیم و میرزا محمود خان افشار کنگاوری، از جملۀ مترجمان در دستگاه ظل السلطان بودند.[7] از ولایت ها و شهرستان های دیگر، که شاهزادگان دیگری از خاندان قاجار بر آنها حکومت می کردند، و تنی چند از آنان بی فضل هم نبودند، اطلاعی که بر حمایت خاص آنان از نشر آثار و تألیف و ترجمه دلالت کند، در دست نیست، هر چند که در کتاب شناسی ها می توان آثار را یافت که مشخصات نشر آنها دلالت بر آن دارد که شماری اثر در برخی ولایات انتشار یافته است.

در عصر ناصری، گذشته از زبان های فرانسوی، انگلیسی، و عربی، آموزش چند زبان خارجی دیگر و نیز ترجمه از این زبان ها به فارسی به تدریج آغاز شد. زبان های روسی و آلمانی احتمالا در مرتبۀ چهارم و پنجم زبان های خارجی در ایران قرار می گرفت. پیش از رواج زبان انگلیسی در مدرسۀ دارالفنون، زبان روسی رایج بود، زیرا تنی چند از معلمان دارالفنون ارمنی و آسوری بودند و روسی می دانستند. پس از تأسیس مدرسۀ قزاقخانه، که روسی زبان اصلی شماری از افسران قزاق بود، این زبان نخست در میان اطرافیان روسی زبانان و سپس در میان عدۀ بیش تری رایج شد. در اواخر عصر ناصری نیاز به دانستن زبان آلمانی را احساس می کردند. علی قلی خان، بعدها ملقب به مخبرالدوله (در گذشتۀ 1315 ق) که وزیر و رئیس دارالفنون هم شد، در سفری به اروپا یک پزشک آلمانی را برای تدریس در دارالفنون استخدام کرد. پسر او مهدیقلی خان، بعدها ملقب به مخبرالسلطنه، و سپس معروف به مهدیقلی هدایت (1280 ق-1334 ش) ، نویسندۀ خوش نثر کتاب خاطرات و خطرات، که مکررا به وزارت رسید و در دورۀ پهلوی اول به مدت شش سال رئیس الوزرا بود، در آلمان تحصیل کرد و در مدرسۀ دارالفنون مترجم معلمان آلمانی و اتریشی بود. از میان محصلان دارالفنون کسانی با زبان آلمانی آشنا شدند و در اواخر عصر قاجارها، که آلمانی ها مدرسه ای صنعتی در ایران تأسیس کردند، زبان رسمی آن مدرسه آلمانی شد و به عنوان زبان فنی کاربردهایی یافت.[8]

جنبه های دیگر از نشر در عصر ناصری

نشر، فعالیتی چند جنبه است و اقتصاد و صنعت، دو جنبه از جنبه های دیگر آن است. بدون زیرساخت های لازم و کافی، نشر نمی تواند پیشرفت کند، و اگر هم پیشرفتی صورت بگیرد، آن پیشرفت نامتوازن است. ایجاد زیرساخت، جزو وظایف دولت هاست. به ویژه دورنگری و توجه به توازن میان جنبه های زیرساختی که با سیاست گذاری پیوند بسیار نزدیک دارد، از مسئولیت های نخستین و بنیادین آنهاست. در عصر قاجار از آگاهی و توجه دولت به زیرساخت های صنعت نوپایی به نام نشر، که به هر حال و به رغم همۀ کاستی هایش در حال شکل گرفتن بود، نشانه ای دیده نمی شود. مواد و مصالح لازم برای نشر یکی از زیرساخت هاست و بی توجهی دولت قاجاری به این جنبه زمانی به خوبی عیان شد که نشر در عصر ناصری رونقی گرفت، اما نیازمند واردات مواد و مصالح از خارج شد. تعارض دیگری هم از این رهگذر نمایان گردید؛ فعالیتی که محتوای آن آگاهی، هشیاری، استقلال، و انتقال اینها به خواننده بود، در شالوده های خود به خارج وابسته شد؛ برای مثال: نشر آثار در عصر ناصری به کاغذ نیاز داشت و تولید داخلی کاغذ به جایی رسیده بود که نیاز صنعت نشر را نمی توانست تأمین کند. در منابع تاریخی اشاراتی هست که نشان می دهد پس از یورش مغولان و عصر مغول، کارگاه هایی در ایران دایر بوده و کاغذ تولید می کرده اند. اصطلاح «کاغذخانه» در وقف نامۀ ربع رشیدی، متعلق به سدۀ 8 ق، به کار رفته است. در تبریز و در قزوین کاغذ تولید می شده است.[9] کاغذسازان ایرانی و صنعت گران تولید کاغذ، فن کاغذسازی را از چینیان آموخته بودند، اما خود در این کار به حدی چیرده دست و مبتکر شدند که کاغذهایی بسیار مرغوب تولید می کردند و نیاز داخلی را در دورۀ پیشاچاپ و در عصر کتابت و استنساخ برآورده می ساختند.[10] در عصر صفویه، و تا دورۀ قاجاریه، کاغذ معروفی به نام سپاهانی (اصفهانی) و کاغذ بسیار لطیف و مرغوبی معروف به کاغذ ترمه، در اصفهان تولید می شد[11]، اما پس از سقوط صفویان و بحران اقتصادی-اجتماعی که تا سال ها گریبان جامعۀ ایران را رها نمی کرد، بسیاری از صنایع و از جمله صنعت کاغذسازی، از توان تولید باز ماند.

در اوایل حکومت ناصرالدین شاه یک کارخانۀ کاغذسازی در ایران تأسیس شد[12]، در دوره ای که امیرکبیر بر سر کار بود. گویا برخی از آثار چاپ شده در عصر ناصری، اعم از کتاب و نشریات، روی کاغذهای تولید ایران منتشر می شد، اما بررسی نوع و جنس کاغذ کتاب هایی که در عصر ناصری انتشار یافته است، نشان می دهد که از انواع کاغذها، به ویژه کاغذهای روسی استفاده شده است که نشانۀ آشکار واردات کاغذ از خارج است. گفته شده است که در عصر قاجار کاغذ همۀ نسخه های خطی استنساج شده در ایران، جز شماری معدود، از تولیدات فرنگ است.[13] در میان محصلان اعزامی به فرنگ، اسدالله آق اولی، فن کاغذسازی را آموخت، اما نشانه ای در دست نیست که پس از بازگشت او به ایران، از تخصص وی استفاده شده باشد.[14] مشکل کاغذ در کنار مشکل مرکب چاپ، رنگ های لازم در چاپ، و سایر مواد، مصالح و ابزارهای چاپ، از همان زمان به عنوان مشکلی که گاه به معضل تبدیل می شد، به صورت بیماری مزمن باقی ماند و به یکی از مانع های شتاب گیر، و در مواقعی نیز نفس گیر نشر ایران تبدیل گردید.

از چاپ گری معروف و مطلع در عصر ناصری، عبدالله خان قاجار، از شاهزادگان قاجاری، نام باید برد. او از محصلان دارالفنون بود که برای ادامۀ تحصیلات به فرنگ فرستاده شد. به اتریش رفت و در مدرسه ای فنی در وین، فن لیتوگرافی و چاپ تصویر را آموخت. در آن زمان، نگاتیو عکس روی شیشه بود و در چاپ، تصویر را از صفحۀ شیشه ای منتقل می کردند. عبد الله خان جوانی مستعد و کوشا بود و در اتریش تخصص فتولیتوگرافی و زینکوگرافی را خوب آموخت، تخصصی که در چاپ ایران نبود. مدتی به کار عملی هم پرداخت و با فن چاپ رنگی هم خوب آشنا شد. پس از بازگشت به ایران، در چاپخانۀ مدرسۀ دارالفنون به کار اشتغال ورزید و در میان انتشارات دارالفنون، چاپ های مصور کار اوست. او در بالاخانۀ سر در دارالفنون محلی را به عکاسخانه اختصاص داد و در پیشرفت فن عکاسی هم تأثیر گذاشت.[15] در کارنامۀ او مدیریت چاپخانه های دولتی دیده می شود. پیشرفت چاپ مصور در ایران، به ویژه، و از عصر ناصری به بعد، عمدتا مرهون اوست. شاگردانی هم تربیت کرد، و با این حال اطلاعات دربارۀ کارهای فنی او به قدری که بتوانند تحول فنی در این زمینه را درست بشناساند، در دست نیست.

از میان اقلیت های قومی و مذهبی که در عصر ناصری بیش از بقیه در زمینۀ نشر و چاپ فعالیت کردند، ارمنیان بودند. در دهۀ اول 1300 ق با کمک مالی ارمنیان مقیم تهران و ارمنیان مقیم جاوه، چاپخانه ای در تهران تأسیس شد. چاپخانه های دیگر ارمنیان در تهران، با نام چاپخانۀ پاروس (در خیابان لاله زار، به کوشش لئون خان کوایان) و چاپخانه تهران (به اهتمام هامبار تسوم بازیل) ایجاد شد.[16] اهمیت این چاپخانه ها از چند جهت است: شمار ایرانیان ارمنی، در ایران بسیار بود و نیاز آنها به نشر کتاب و نشریه به زبان ارمنی ایجاب می کرد که بر شمار چاپخانه هایی که حروف ارمنی و حروف چینان و چاپ گرانی داشته باشند که زبان و خط ارمنی بدانند، افزوده شود. از این گذشته، ارمنیان در فعالیت های روشن گرانه، روشن فکرانه و انتقال مدرنیته، هم به درون جامعۀ خود و هم به درون جامعۀ بزرگ تری که در آن سر می کردند، مشارکت چشمگیری داشته اند. سهم آنان بعدها در ترجمه و نشر آثار چپ گرایانه هم بارز است. افزون بر این ها، ارمنیان بدون حمایت و یارانۀ دولتی، و حتی کاه به رغم انواعی از مخالفت های از چند سو، فعالیت های فکری-فرهنگی شان را گسترش می دادند که جای بررسی های بیشتر و دقیق تری دارد.

اما از مداخله های بی پرده و خشن دولتی در کار نشر در عصر ناصری، از سانسور علنی دولتی باید یاد کرد که به نشر کم توان کشور در آن زمان آسیب رساند، به نشر بدون زیر ساخت، بدون اقتصاد شکل گرفته، بدون مخاطبان کافی، نشری که برای مرحله های رشد آغازین به حمایت چند جانبه و برداشتن مانع از سر راه نیاز داشت. دربارۀ تاریخ پیدایش سانسور در ایران عصر قاجار، چه سانسور بی پردۀ دولتی و چه سانسورهای غیر رسمی و غیر علنی، میان پژوهش گرانی که در این زمینه کار کرده اند، اتفاق نظر نیست. دربارۀ مداخلۀ محمد شاه قاجار در سانسور که در عصر او، هم شماری کتاب انتشار یافت و هم روزنامه، ظاهرا مطلبی در جایی دیده نشده است، اما نشانه های آشکار سانسور از دورۀ ناصری دیده می شود. شاید نخستین نشانه را بتوان در جریان قتل امیرکبیر و بازتاب خبر آن در مطبوعات ایران سراغ گرفت. در آن زمان، ناصرالدین شاه جوانکی بود که هنوز دستش در همۀ امور باز نشده بود. بنابراین، سانسور خبرهای مربوط به قتل امیرکبیر، به دستور کسانی بوده است که کنترل اوضاع را به دست داشته اند، مثل میرزا آقاخان نوری (1222-1281 ق) ، ملقب به اعتمادالدوله که جای امیرکبیر را گرفت و در آن زمان سررشتۀ امور را به دست داشت.[17] چند سال پس از قتل امیر کبیر که ناصرالدین شاه سررشتۀ امور را خود به دست گرفت، دربارۀ سانسور دستورهای شفاهی و کتبی می داد.[18] میرزا محمد علی محلاتی، معروف به حاج سیاح (1252 ق-1304 ش) که سفرنامۀ او به گرد جهان و کتاب خاطراتش معروف است، در 1308 ق، پنج سال پیش از قتل ناصرالدین شاه به اتهام داشتن مناسباتی با دگراندیشان مخالف حکومت دستگیر شد. او را مکررا بازجویی و شکنجه کردند و شدت فشارها بر او به حدی بود که چند بار دست به خودکشی زد. به گفتۀ خود او در کتاب خاطراتش، قاشق شربت خوری را از دسته شکست و به حلق خود فرو برد، دو قلم نوک تیز را به گلوی خود زد، اما به مقصودش نرسید. کوشید خودش از طبقۀ بالا روی اسلحه های چاتمه شدۀ قراول ها، که سر آنها نیزه بود، پرتاب کند و از رنج و عذاب خلاص شود، اما روی نیزه ها نیفتاد و پا و لگنش آسیب دید و رنج دیگری هم بر دردهای زندان و شکنجه افزوده شد.[19] حاج سیاح می گوید در یکی از بازجویی ها او را به تالاری برده اند که در آن پرده ای کشیده شده بود و پشت پرده چراغی می سوخت. حاج سیاح از رفتار مؤدبانۀ مستنطق خود در آن شب تعجب می کرد. بعد هم شنید که ناصرالدین شاه پشت پرده بوده است و این صحنه را ترتیب داده بودند تا شاه با گوش خودش اقرارهای او را بر ضد کسانی بشنود که در جنگ قدرت نام آنها به میان آمده بود.[20] در حکومتی خودکامه که دسیسه چینی به جایی بکشد که شاه را به شکنجه گاه ببرند تا اقرارهای مهمّی را بر ضد برخی سران حکومت بشنود، آن هم اقرارهایی بر اساس ظن و گمان مفتشان، و بدون آنکه در باب مظنونان سند معتبری در دست باشد، پی بردن به روابط پنهان میان سانسور و نیّات سران حکومت کار چندان دشواری نیست؛ و همچنین پی بردن به فضایی که بر ارتباطات و رسانه های آنها حاکم بود، و نشر کتاب هم گریزی از آن نداشت.

سال ها پیش از ماجرای استنطاق حاج سیاح، به دستور ناصرالدین شاه اداره ای برای نظارت بر مطبوعات داخلی در وزارت علوم تشکیل شد (1280 ق) و بعدها که وزارت انطباعات شکل گرفت و اعتمادالدوله مسئول آن شد، این اداره بخش حساسی از آن وزارتخانه را تشکیل می داد.[21] اعتمادالدوله می گوید از مطالب مخالف میل و نظر شاه در مطبوعات خارجی که به ایران می رسید، «کراهت بر جبین مبارک هویدا» می شد، و از مشاهدۀ فلان اثر «شعلۀ خشم شاهنشاهی زبانه زدن [می ]گرفت» و همان جا دستور می داد نسخه های آنها را تماما «اعدام» (نابود) کنند. و خلاصه آنکه اعتمادالسلطنه پس از دیدن شعله های خشم و عصبانیت، به شاه پیشنهاد داد به تقلید از کشورهای اروپا، که این عیب را با ایجاد «دایرۀ تفتیش» از سر راه برداشته اند، دایره ای که اسم وظیفۀ آنها «سانسور» است، «در حدود ایران سانسور ایجاد شود» . پس از گفت وگوی میان او و شاه «مقرر گردید که هیچ کتابی و جریده و اعلانی، و امثال ذلک، در هر کارخانه از مطابع [-کارگاه ای چاپ ]جمیع ممالک محروسۀ ایران مطبوع نیفتد[چاپ نشود]الا پس از ملاحظۀ مدیر این اداره [اعتمادالسلطنه ]و امضای وی. پس از آن، اعتمادالسلطنه اعلان کرد که هر کس هر چیزی بخواهد چاپ کند، و لو بلیت، و لو اعلان و آگهی، باید اول از همه به نظر وزارت انطباعات برساند و پس از مهر و امضای تأیید این وزارتخانه، مجاز به نشر آن است، و گرنه «مرتکب آن، حسب الامر دولت قوی شوکت.. . مورد مؤاخذه شدیده خواهد بود.» [22]

به این ترتیب سانسور رسمی، علنی، و دولتی در عصر ناصری در ایران متولد شد. حال کدام کشور اروپایی و کدام اداره در آن کشورها مسئول اعمال آن گونه سانسوری بوده اند که اعتمادالسلطنه تشکیلش را به شاه پیشنهاد داد، در واقع رازی است میان او و شاه که ما از آن خبری نداریم. اما، از قضای روزگار، دفتر و دستگاهی که اعتمادالسلطنه بانی آن بود، مانند همۀ دستگاه های سانسور، خود او را هم بی نصیب نگذاشت و دو کتاب وی گردآوری و معدوم شد.[23] البته فشار سانسور به دلایلی، از جمله کاربرد رسانۀ ارتباطی در آن زمان، عمدتا متوجه مطبوعات بود.. در سال 1296 ق از کنت دمنته فرته، که در آن زمان رئیس پلیس تهران بود، خواسته شد دستورالعملی تهیه کند تا دولت بر اساس آن بتواند نظارت جدّی تری بر مطبوعات برقرار سازد. فرته، ایتالیایی ماجراجویی بود که در جنگ بر ضد گاریبالدی، میهن پرست و آزادی خواه ایتالیایی، که سال های مدید جنبش مردم ایتالیا را در راه وحدت و استقلال رهبری کرده بود، شرکت داشت و بعد هم راهش کج شده و به ایران آمده و رئیس پلیس پایتخت شده بود.[24] متنی که فرته تهیه کرد، به «کتابچۀ کنت» هم معروف شد، اما این متن در زمانی که برای تصویب به رؤیت ناصرالدین شاه رسید، «کتابچۀ قانون جزا» نام داشت. شاه این کتابچۀ را خواند و به پسرش کامران میرزا نایب السلطنه، که امور انتظامی زیر نظر او قرار داشت، دستور داد مفاد آن را به اجرا بگذارد. وزرای دولت هم مکلف شدند مفاد کتابچه را، و آنچه به حیطۀ مسئولیت آنان مربوط می شد، مراعات کنند. این کتابچه گرچه برای مطبوعات تنظیم شده بود، ماده ای هم دربارۀ نشر کتاب داشت که در آن تصریح شده بود: «کسی که کتابی انتشار دهد که بر ضد مذهب یا دولت و ملت بوده باشد، از پنج ماه الی پنج سال حبس خواهد شد.» [25]

سه واژۀ «مذهب» ، «دولت» ، «ملت» در این بند، مبهم، کش دار، قابل تعبیر و تفسیر و بدون هیچ گونه توضیح روشن گر است؛ و لابد ایادی حکومت خود می دانستند که بنا به مورد زمان و مکان و موقعیت، آنها را چگونه تفسیر کنند. قانونی که به این صورت دست حاکم، قاضی، ضابط، و مجری را باز می گذاشت، خود یکی از مانع های اصلی، بزرگ، و تهدیدگر رشد نشر کتاب بود. مانع های بازدارنده در عصر ناصری، رسانۀ کتاب را از پرداختن به جنبه هایی از فرهنگ و جامعه دور کرد. شاخه ای از نشر زنده، چه از جهت محتوا و چه از حیث اقتصاد نشر، پرداختن به همین جنبه هاست. مانع هایی بازدارنده سبب می شود که این مباحث به کتاب راه نیابد و کتاب هم از این رو نه تنها بخشی از خوانندگانش را از دست می دهد، که روند کتاب خوانی هم آسیب می بیند. یکی از دلایل اصلی دور شدن کتاب از زندگی جاری مردم، قطع شدن تماس کتاب با همان مسائل جاری آنهاست. سانسور عصر ناصری این تماس را ناممکن ساخت و تا دورۀ آزادی هایی که با مشروطیت از راه رسید، رسانۀ کتاب به دستۀ محدودی از پدیدآورندگان و خوانندگان منحصر شد، اما حرکتی که از درون جامعه آغاز شده بود، رسانه های مناسب خود را می یافت، و اگر این رسانه ها در اختیار نبود، آنها را می ساخت.

جامعۀ عصر ناصری از جایی، که البته تاریخدانان دربارۀ زمان دقیق آن اتفاق نظر ندارند، به سمت تغییرات شدید حرکت می کرد. تأکید بیش از اندازه بر قتل ناصرالدین شاه در 1313 ق، حدود 11 سال پیش از انقلاب مشروطیت، به عنوان رویداد شتاب بخش به انقلاب، یکی از پیامدهایش دور کردن ذهن های جست وجوگر از ریشه ها و تحلیل عمیق تر است. از چند سال پیش از قتل ناصرالدین شاه، آزادی خواهان و طرفداران تغییرات و اصلاحات، که برای بیان مقاصد و ابراز نظرشان نه می توانستند از رسانۀ کتاب و نه از رسانۀ مطبوعات استفاده کنند، به رسانۀ تازه ای به نام شب نامه روی آورند. در جامعۀ عصر ناصری وقتی کتاب نادلخواهی را آنقدر بر سر نویسنده اش در حبس کوبیدند که چشمانش آب آورد[26]، پیامی که به نویسندگان و خوانندگان می رسید به اندازۀ کافی روشن بود. شب نامه نویسی به شیوه های ابتکاری و با ساده ترین روش ها و ارزان ترین بها به فعالیتی تبدیل شد که تأثیر پیام های آن به مراتب بیش از تأثیر پیام رسانه های کتاب و مطبوعات بود، حتی اگر این رسانه ها آزادنه و در علن انتشار می یافت. سانسور عصر ناصری، که به سودای بستن روزن ها بر نشر اندیشه به راه افتاد، پی آمدهایش از مجراهایی دیگر و با قوتی به مراتب بیش تر از راه رسید.

پی نوشت ها

[1] برای تفصیل ماجرا، نک: کریم مجتهدی، آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدید غرب (تهران، 1379) ، ص 131 به بعد؛ نیز نک: فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی (تهران، 1357) ، ص 1-68، 222.

[2] رنه دکارت، گفتار دکارت در روش بردن عقل، ترجمۀ محمد علی فروغی (چاپ نخست: تهران، 1310، چاپ تجدیدنظر شدۀ بعدی با عنوان گفتار در روش راه بردن عقل، تهران 1327) .

[3] دربارۀ ترجمۀ اثر دکارت به فارسی، نکته های در خور توجهی هم در این مقاله هست: علیرضا مناف زاده، «نخستین متن فلسفۀ جدید غربی به زبان فارسی» ، ایران نامه، سال 9، ش 1 (زمستان 1369) : 98 -107.

[4] فریدون آدمیت، اندیشۀ ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار، ص 83-197 و ص 503-504.

[5] فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی، ص 154.

[6] بر آثار فراوانی نام محمد حسن خان اعتمادالسلطنه به عنوان مؤلف یا مترجم ثبت شده است. علامه محمد قزوینی، که پدرش از همکاران اعتمادالسلطنه در وزارت انطباعات بود، می گوید: «جمیع تألیفات کثیرۀ منسوب به این محمد حسن خان اعتمادالسلطنه. . از قبیل تاریخ اشکانیان، و غیرها همه بدون استثنا تألیف جمعی از فضلاست که در تحت ادارۀ او به اسم او این تألیفات را تمام می کردند. . . و مؤلفین مذکور هم از ترس جان، و هم به طمع نان، نفسشان در نمی آمد. .» قزوینی از محمد حسین فروغی و از پدر خودش عبدالوهاب قزوینی در زمرۀ همین مؤلفان نام می برد. نک: محمد قزوینی، یادداشت های قزوینی، ج 3، به کوشش ایرج افشار (تهران، 1363) ، ج 8، ص 103.

[7] ایرج افشار، «آغازۀ ترجمۀ کتاب های فرنگی به فارسی» ، ایران شناسی، سال 14، ش 1 (بهار 1379) : 79-80.

[8] برای تفصیل بیشتر، نک: حسین محبوبی اردکانی، «توضیحات» بر: چهل سال تاریخ ایران (المآثر و الآثار) ، نوشتۀ اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار (تهران، 1368) ، ج 2، ص 698.

[9] حبیب الله عظیمی، «کاغذ در نسخه شناسی و کتاب پردازی نسخ خطی» ، آئینۀ میراث، ش 42 (پاییز 1387) : 169، 178.

[10] قاسمی، سید فرید، سرگذشت مطبوعات ایران، ج 1، ص 1381.

[11] حبیب الله عظیمی، همان مقاله، ص 179.

[12] همانا ناطق، ایران در راه یابی فرهنگی، ص 239.

[13] حبیب الله عظیمی، «کاغذ در نسخه شناسی و کتاب پردازی نسخ خطی» ، ص 179.

[14] مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج 5، ص 25.

[15] «مقالۀ نواب عبدالله میرزا عکاس مخصوص» ، تربیت، ش 9-13 (15 رمضان 1314-7 شوال 1314) ؛ متن بازچاپ شدۀ این مقاله در این کتاب آمده است: تربیت، نخستین نشریۀ روزانۀ غیر دولتی ایران (تهران، 1376) ، ص 40-52.

[16] آندرانیک هویان، «جراید و چاپخانه های ارمنیان تهران» ، پیام بهارستان، دورۀ دوم، سال اول، شمارۀ چهارم (تابستان 1388) : 152

[17] نک: عباس امانت، قبلۀ عالم، ترجمۀ حسن کامشاد (تهران، 1383) ، ص 316 به بعد.

[18] سید فرید قاسمی، سرگذشت مطبوعات ایران، ج 1، ص 402-403.

[19] حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح یا دورۀ خوف و وحشت، تصحیح سیف الله گلکار (تهران، 1364) ، ص 354- 356.

[20] حاج سیاح، خاطرات. . . ص 349.

[21] محسن اسماعیلی، قانون مطبوعات و سیر تحول آن در حقوق ایران، ج 5 (تهران، 1383) ، ص 29-31.

[22] سید فرید قاسمی، مشاهیر مطبوعات ایران (تهران، 1379) ، ج 1: محمد حسین اعتمادالسلطنه، ص 169، 271؛ نیزنک: گوئل کهن، تایخ سانسور در مطبوعات ایران (تهران، 3631) ، ص 121 به بعد.

[23] سید فرید قاسمی، سرگذشت مطبوعات ایران، ج 1، ص 413.

[24] علی اکبر قاضی زاده، «نخستین قانون مطبوعات: زمینه ها، انگیزه ها و آثار» ، در: پژوهشنامۀ تاریخ مطبوعات ایران، سال 1، ش 1 (1376) : 654-670- در ضمن نام او را (Conte de Monte Forte) در منابع فارسی به صورت کنت دومونت فورت، یا با املاهای دیگر و بر پایۀ فرانسوی نام او ضبط کرده اند.

[25] محسن اسماعیلی، قانون مطبوعات و سیر تحول آن در حقوق ایران، چ 5، ص 29-31، برای بیش تر از انواع سانسور در عصر قاجار و دورۀ بعد، نیزنک: Ahmad Karimi-Hakkak,Censsorship,in: Encyclopedia Iranica,Vol. V,pp 135-142

[26] رساله ای که میرزا یوسف خان مستشارالدوله با عنوان یک کلمه نوشته بود و در انجمن های سرّی مشروطه خواهان به عنوان راه نمای سیاسی خوانده می شد. نک: فریدون آدمیت، اندیشۀ ترقی، و حکومت قانون در عصر سپهسالار، ج 2، ص 105.

کلمات کلیدی
تاریخ ایران  |  نشر کتاب  | 

فایل های ضمیمه :

لینک کوتاه :