گنجینه معارف

اقدامات مدیریتی امام علی علیه السلام در پیشگیری از تعارض در دوران حکومت

تعارض به عنوان جزئی جدایی ناپذیر از زندگی اجتماعی، یک واقعیت غیر قابل انکار است که بشر در طول تاریخ با آن روبه رو بوده است. این اختلاف ها در صورت عدم مدیریت صحیح، می تواند جامعه را به انحطاط بکشاند. در این پژوهش با جستاری در دوران حکومت امام علی(ع) و استقرای اقدامات حضرت در مواجهه با تنش ها و اختلاف ها در میان جامعه، عوامل بروز تعارض و اقدامات پیشگیرانه حضرت مورد واکاوی قرار گرفته است. امام علی(ع) به منظور پیشگیری از اختلاف و خونریزی بیشتر، کاستن از تلفات جنگ، حفظ وحدت جامعه اسلامی و امید به پیوستن عده بیشتری به ایشان و نیز هدایت آنان، صبر و روشنگری کردند و با این کار تعداد قابل توجهی از معارضین به ایشان پیوستند. اقداماتی همچون رعایت عدالت، پند و اندرز، دادن امان نامه، اتمام حجّت، احتجاج و مناظره با گروه متخاصم و... همه از باب پیشگیری از تعارض، درگیری فیزیکی و همچنین هدایت آحاد جامعه اسلامی بوده است.

منبع : نامه جامعه» پاییز 1396 - شماره 123 , قاضی خانی، سکینه , دانش آموخته سطح سه تاریخ اسلام موسسه آموزش عالی معصومیه تعداد بازدید : 1317     تاریخ درج : 1398/03/04    

مقدمه

وجود اختلاف در جامعه واقعیت غیرقابل انکاری است که هرقدر جامعه پیچیده تر باشد، تعارض های مختلفی بروز و ظهور پیدا می کند. اگر تعارض در جامعه مدیریت نشود، پیامدهای آن باعث بحران شده و گاه بنیان یک جامعه را متزلزل می کند. اهمیت این مسأله، موجب شده است تا دانشمندان علم مدیریت، شیوه هایی برای مدیریت این اختلاف ها و تعارض ها پیشنهاد دهند.

با توجه به نقش الگویی ائمه((ع))، بهره گیری از سیره آن بزرگواران در این زمینه می تواند ما را در دستیابی به یک راهکار مناسب در پیشگیری از اختلاف ها یاری رساند. دلیل بررسی این موضوع در زمان حضرت علی(ع) از آن روست که ایشان در حقیقت، میراث دار جامعه ای بود که از سنت پیامبر(ص) فاصله گرفته بود و از سوی دیگر، حضرت هیچ مسئولیت اجرایی را در دوران خلفا عهده دار نبودند، از این رو دوران حکومت ایشان از اهمیت بسزایی برخوردار است. دوران حکومت حضرت علی (ع) به دلیل فاصله گرفتن از سیره پیامبر(ص) دچار انحرافاتی شده بود، همین امر باعث بروز اختلاف هایی در سطح جامعه شد. اقدامات حضرت را برای رفع این مسائل، می توان به دو بخش پیشگیری از تعارض و تلاش در رفع آن تقسیم کرد. در این نوشتار برآنیم تا با جستاری در زندگانی امیرالمؤمنین(ع)، به اقدامات پیشگیرانه حضرت در آن دوران بپردازیم.

در اینجا دو پرسش مهم مطرح می شود: یکی این که عوامل بروز تعارض در دوران حکومت حضرت علی (ع) چه بوده و ایشان برای پیشگیری از بروز تعارض بیشتر و حل و فصل آنها در ایام حکومتشان چه اقدامات مدیریتی انجام داده اند؟ در پاسخ به این پرسش ها منبعی که به صورت مستقیم به این موضوع پرداخته باشد، یافت نشد؛ اگرچه می توان از مواردی نام برد که به این نوشتار نیز یاری رسانده است. به دلیل میان رشته ای بودن این اثر، سیر مطالعاتی این کتاب ها به دو صورت است:

الف. منابع فراوانی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به بحث از مدیریت تعارض پرداخته اند. مهم ترین کتاب هایی که در نگارش این مقاله از آنها استفاده شده است، عبارتند از:

1- کتاب مدیریت تعارض و مذاکره، اثر علی رضاییان که در دو بخش و نه فصل نگاشته شده و به تعارض و انواع و زمینه های آن پرداخته است.

2- کتاب مدیریت تعارض با رویکرد اسلامی، نوشته مسعود قانع که در پنج فصل، علاوه بر مباحث مدیریتی در خلال بحث هایش به اقدامات ائمه((ع)) به ویژه پیامبر (ص) اشاره کرده است.

3- کتاب رسول خدا(ص) و مدیریت تنش های مدینه و یک رساله با همین عنوان، اثر حسین قاضی خانی. این کتاب شامل پنج فصل است که به زمینه های بروز تنش در مدینه در زمان پیامبر، اقدامات پیشگیرانه ایشان و در نهایت به اقدامات پیامبر هنگام بروز تنش پرداخته است.

4- سیره نبوی در مدیریت تعارض، نگاشته محمد علی زاده که در پنج فصل، علاوه بر مباحث مدیریتی، اقدامات و راهکارهای پیامبر(ص) را در این زمینه تبیین کرده است.

5- مقاله ای با عنوان امام کاظم(ع) و مدیریت تعارض، اثر دکتر الویری که با مروری بر سخنان امام کاظم(ع) در یک متنِ انتخاب شده روش حضرت را بیان کرده اند.

ب. منابع فراوانی که مختص به دوران حکومت حضرت علی(ع) است و به برخی از آنها اشاره می شود:

1- کتاب سیمای حکومتی امام علی(ع)، تحقیق و نگارش علی اکبر بابازاده. این کتاب 34 فصل دارد که شیوه های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی حکومت حضرت را در آن ترسیم کرده است. همچنین در برخی از فصول به رفتار حضرت در برابر متخلفان، در حال نبرد و یا عفو و گذشت حضرت و... پرداخته است.

2- کتاب سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب(ع) نوشته علی اکبر ذاکری در چهار جلد. در این کتاب اسامی کارگزاران حضرت به همراه تاریخ زندگی آنان بیان شده است. با مطالعه این کتاب می توان در مورد افرادی که باعث درگیری و اختلاف در دوره حضرت بودند، اطلاعاتی کسب کرد.

این پژوهش بر آن است که به عوامل بروز اختلاف و درگیری و نیز اقدامات پیش گیرانه حضرت در دوران حکومت بپردازد که هیچ یک از این کتب به آن اشاره نکرده اند.

1- معنایابی واژگان

در این قسمت ابتدا به بررسی واژه ها و مفاهیمی چون مدیریت، تعارض و... می پردازیم و سپس تعریفی از مدیریت تعارض ارائه خواهد شد.

1- 1- مدیریت

«مدیریت»[1] در لغت، مصدر جعلی است که از ریشه «دور» گرفته شده است و چون «واو» ماقبل مفتوح به «الف» تبدیل می شود، به صورت «دار» می آید. شکل متعدی این کلمه «ادار» است که به معنای به حرکت درآوردن و گردانیدن است. از این رو مدیر اسم فاعل آن است که به معنای «به گردش درآورنده امور» یا «متصدی رسیدگی به چیزی» است (ابن منظور، 1414ق، ج4، ص295؛ بستانی، بی تا، ص800). با این توضیح روشن می شود که «مدیریت» به معنای «اداره کردن» است.

اما در اصطلاح، هر یک از صاحب نظران و دانشمندان علم مدیریت برحسب نوع دانش، بینش، فلسفه و نظام آموزشی و اعتقادی مورد قبول خود، تعریف هایی را از این واژه ارائه کرده اند. تنوع و تکثر تعاریف به اندازه ای است که شاید این ادعا که «به تعداد نویسندگان موجود در این رشته، تعریف مدیریت وجود دارد» (هرسی و بلانچارد، 1373، ص28)، چندان گزاف نباشد.

در کل می توان مدیریت را این گونه تعریف کرد:

«مدیریت فرآیند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه ریزی، سازمان دهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دست یابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول، صورت می گیرد» (هرسی و بلانچارد، 1373، ص28).

1- 2- تعارض

«تعارض»[2] اسم مصدر است به معنی اختلاف داشتن، متعرض یکدیگر شدن (دهخدا، 1337، ج15، ص751). همچنین به ناسازگاری و منازعه آشکار و غالباً مستمر، بین طرف های متخاصم نیز تعارض گویند.

از این واژه تعاریف زیادی ارائه شده است که به یک نمونه اکتفا می کنیم:

استیفن پی. رابینز می نویسد: «تعارض فرآیندی است که بر اساس آن، شخص «الف» در عمل از طریق ایجاد یک سلسله موانع، تلاش می کند تا مانع دست یابی شخص «ب» به اهدافش شود» (رابینز، 1374، ص358).

1- 3- مدیریت تعارض

در مورد اصطلاح «مدیریت تعارض»[3] باید گفت:

«مدیریت تعارض مدیریتی است که بتوان در شرایط تعارض به بهترین شکل سازمان را اداره و بین کارکنان و سازمان تعادل برقرار کرد و در نهایت، تعارض ایجاد شده را از بین برد. به طور کلی مدیریت تعارض: «فرآیند تشخیص نقش مناسب تعارض در بین گروه ها و استفاده مناسب از فنون مربوطه برای برطرف کردن یا ایجاد تحرک در آنها برای اثربخشی سازمان است» (حقیقی و دیگران، 1380، ص376؛ درگاهی و دیگران، 1392، چکیده؛ پورکیانی و تقوی، 1392، چکیده).

همان گونه که در تعاریف مشخص است از مدیریت تعارض در مباحث سازمانی یاد می شود و بحث ما بر روی جامعه است. هرچند بین سازمان و حکومت تمایز وجود دارد و به آسانی نمی توان بحث سازمان را به حکومت تعمیم داد، اما با توجه به نبود الگوی مدون تعارض های حکومتی از یک سو و متعارف بودن استفاده از مدل های تعارض سازمانی برای انواع تعارض های اجتماعی، این تعمیم چندان غیر طبیعی و غیر علمی نیست. در واقع روش متعارفی است که از آن در این نوشتار استفاده شده است. همچنین باید پذیرفت که جدای از سازمان، تضاد و تعارض یک واقعیت اجتماعی است و مدیریت آن لازمه رهبری جامعه است، اگرنه ممکن است بحران ساز شود و پیامدهای زیانبار آن گریبان گیر جوامع بشری گردد.

فرآیند تعارض، اغلب دارای پنج مرحله است، از جمله: زمینه ها، شناخت تعارض و تغییرات رفتاری، بروز تعارض، حل تعارض یا سرکوب آن و پیامدهای تعارض (رضاییان، 1387، ص63-59؛ نجف بیگی، 1379، ص135 -134) که در این نوشتار از مرحله بروز تعارض سخن به میان می آید.

2- عوامل بروز تعارض در جامعه

عوامل بروز تضاد و اختلاف در جامعه عبارتند از: عوامل ساختاری و عوامل انسانی که به ترتیب در مورد آنها به تفصیل سخن گفته خواهد شد.

2- 1- عوامل ساختاری

عوامل ساختاری، عواملی هستند که از ماهیت سازمان و نحوه سازمان دهی آن سرچشمه می گیرند (رضاییان، 1387، ص44). برای شناسایی بسترهای بروز اختلاف و پدید آمدن تعارض در یک اجتماع، شناخت ساختار آن جامعه، اجزای تشکیل دهنده و عناصر مقوم آن اجزاء از اهمیت ویژه ای برخوردار است. برخی از این عوامل عبارتند از:

2- 1- 1- وابستگی (نظام قبیله ای)

نظام ساختاری برخی جوامع به صورت قبیله ای است و تعصب های خاصی میان آنان رواج دارد. هر قدر این پیوندها در ساختار جامعه نقش بازی کنند، به همان مقدار می توانند در بروز اختلاف و پدید آمدن تعارض نقش داشته باشند (رضاییان، 1387، ص45؛ قانع، 1393، ص40؛ حقیقی و دیگران، 1380، ص364)

2- 1- 2- اقوام و ملیّت های گوناگون

تنوع قومی و مذهبی در جامعه، همان گونه که کارکردهای مثبتی دارد، می تواند منشأ بروز اختلاف نیز باشد؛ چراکه هر قوم و قبیله ای، آیین، آداب و رسوم و ارزش های مورد قبول خودش را دارد که ممکن است در تعارض با ارزش های قومی دیگر باشد. در این صورت اگر همزیستی مسالمت آمیز و حفظ ارزش های اقوام مراعات نگردد، جامعه با ناآرامی مواجه خواهد شد (قاضی خانی، 1390، ص36).

2- 1- 3- اندازه گروه و جمعیت

اندازه یا بزرگی گروه از جمله عوامل ساختاری است که می تواند موجب تشدید تعارض شود. هر قدر گروه بزرگ تر باشد، احتمال بروز تعارض و اختلاف در آن بیشتر خواهد شد (رابینز، 1374، ج2، ص726)؛ به ویژه زمانی که با جامعه روبرو هستیم، تعداد افراد بیشتر می شود و هر قدر تعداد زیادتر شود، درصد پدید آمدن تعارض بالا خواهد رفت. بنابراین باید مراقب بود که نحوه حل اختلاف، تضاد جدیدی را بین دیگر افراد پدید نیاورد.

2- 1- 4- منابع مشترک و محدود

هر زمان که چند نفر یا چند گروه، بخواهند در استفاده از منابع معینی سهیم باشند، امکان بروز تضاد وجود دارد. (رضاییان، 1387، ص45؛ حقیقی و دیگران، 1380، ص364). تجهیزات، غنایم جنگی و... از اموری هستند که جزء منابع مشترک محسوب می شوند.

2- 1- 5- گروه های نهان و پنهان

تمام افراد جامعه در راستای رسیدن به ارزش های مورد قبول آن جامعه قدم برنمی دارند. افرادی که به هر دلیل با جمع هماهنگ نیستند، در گذر زمان بنا به علل گوناگون در کنار هم قرار می گیرند و گروه های نهان را تشکیل می دهند. در واقع هر یک از گروه ها به دنبال دست یافتن بر منافع و اهداف خود هستند. وجود این نوع گروه ها در جامعه، واقعیتی است که باید پذیرفت و مراقبت از فعالیت های آنها را سرلوحه حل تعارض ها قرار داد (قاضی خانی، 1390، ص37).

2- 1- 6- عدم تناسب نقش با مسئول آن

«نقش، مجموعه ای از کارها و رفتارهایی است که دیگران، انتظار دارند پذیرنده نقش در کار خود، آن را انجام دهد» (رضاییان، 1387، ص19). باید بین نقش و پذیرنده آن تناسب وجود داشته باشد. اگر این تناسب رعایت نشود و فرد مسئول نتواند وظایف خود را به صورت صحیح انجام دهد، این امر به اختلاف و تنش منجر خواهد شد. بنابراین مدیران جامعه باید افراد مناسبی را برای واگذاری نقش ها و منصب ها در نظر بگیرند. مسلم است که پیامد اشتباهات زیردستان، بر عهده مدیران رده بالاست و آنان باید پاسخگو باشند.

2- 1- 7- تغییر و نوآوری

تغییر و نوآوری از آغاز، جزء لاینفک زندگی اجتماعی انسان بوده است. به بیان ساده تغییر، اصلاح یا به هم خوردن وضع موجود در هر سیستم یا هر نظامی را گویند و از نظر مدیریت، حرکت در جهت بهبود ساختار سازمانی، تغییر نام دارد (نجف بیگی، 1379، ص208). تغییر و حرکت در جهت بهبود ساختار جامعه، امری پیچیده است و حتی ممکن است با عدم موفقیت همراه باشد. با وجود این، ایجاد تغییر، ضرورتی است که باید با توجه به پایداری و موفقیت جامعه آن را به مرحله اجرا درآورد.

2- 1- 8- مهاجرت

مهاجرت، پدیده ای است که خواه ناخواه پیامدهای اجتماعی فراوانی را به دنبال دارد؛ به ویژه آن که این مهاجرت به صورت گروهی انجام گیرد. آوردن آداب و رسوم جدید، تفاوت در سبک زندگی، درخواست مسکن و اشتغال، عواطف نشأت گرفته از دوری خانه و خاندان، تنوع فرهنگ و رسوم رفتاری و... برخی از پیامدهای این پدیده اجتماعی است (قاضی خانی، 1390، ص39).

2- 2- عوامل انسانی

بدون در نظر گرفتن انسان، جامعه معنایی ندارد و عشق و نفرت، غم و شادی در وجود انسان به هم آمیخته شده است. بسیاری از رفتارها حاصل این عوامل انسانی است. از جمله عوامل انسانی که از تفاوت های فردی نشأت می گیرد (رضاییان، 1387، ص44)، عبارتند از:

2- 2- 1- شخصیت

شخصیت «مجموعه ای از صفات مشخصه نسبتاً پایدار و ویژگی های منحصر به فردی است که هویت هر فرد را شکل می دهد (رضاییان، 1387، ص21؛ حقیقی و دیگران، 1380، ص368). شخصیت هر فرد ریشه در وراثت، محیط و آموخته های او دارد، به طور مثال افراد همیشه موافق (چرب زبان یا نفاق پیشه)، افرادی خوش برخورد و به ظاهر صمیمی هستند که در ظاهر آبروی انسان را حفظ می کنند و اغلب رفتار بسیار تاییدکننده ای نسبت به دیگران نشان می دهند، اما در باطن و هنگام دوری از محیط یا خلوت، همراهی و همدلی در اعمالشان دیده نمی شود. به وعده های خود عمل نمی کنند و حتی ممکن است به فعالیت علیه طرف مقابل مشغول شوند. این گونه افراد اغلب از تعارض اجتناب می کنند و با دادن وعده های غیر واقعی از مقابله احتراز می نمایند (رضاییان، 1387، ص30-27).

2- 2- 2- عواطف

خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که دارای عواطف مختلفی است. عشق، نفرت، ترس، محبت و... موهبت هایی هستند که در مسیر تکامل انسان نقش دارند. اگر این عواطف درست و بجا مورد استفاده قرار گیرد، ضامن سلامت و سعادت افراد و جامعه می گردد، ولی اگر به هر دلیلی از مسیر اعتدال خارج شود، می تواند با پیامدهای منفی خود باعث اختلاف میان افراد شده و در نهایت جامعه را با ناآرامی و تضاد روبه رو کند. تعارض و اختلاف نشأت گرفته از عواطف را «تعارض احساسی- عاطفی» می خوانند. تعارض های احساسی، انرژی افراد را تحلیل می برد و آنان را از پرداختن به اولویت ها منحرف می کند (رضاییان، 1387، ص11).

بنابراین از اختلاف های عاطفی در جامعه گریزی نیست و باید آنها را به عنوان یک حقیقت اجتماعی پذیرفت. مدیری موفق خواهد بود که بتواند شرایطی را برای زیر دستانش فراهم آورد که در مسیر کمال قرار بگیرند و از مسیر اعتدال خارج نشوند. او باید بتواند در زمان بروز اختلاف از بهترین شیوه استفاده کند تا کمترین ضرر را در پی داشته باشد. در نتیجه شناخت عواطف انسانی و انگیزه های آنان، می تواند مدیر را در انتخاب مؤثرترین راه برای حل تضاد حاصل شده، کمک کند.

2- 2- 3- نیازها، آرزوها و علایق

کسب ثروت، رسیدن به قدرت، برخورداری از منزلت و جایگاه مناسب اجتماعی می تواند از مصادیق این مورد باشد. با توجه به فراوانی نیازها و واکنش های افراد در جامعه که متفاوت با یکدیگر است، نباید نقش اینها را در بروز اختلاف نادیده گرفت (قاضی خانی، 1390، ص34).

2- 2- 4- انتظارات نهان

گاهی اوقات افراد با جمع یا گروهی همراهند که این همراهی از سر صدق نیست، بلکه در نهان در پی رسیدن به خواسته ها و اهداف خود هستند؛ مانند کسی که منظورش از نزدیک شدن به مدیر، آرزوی رسیدن به یک مقام است (قاضی خانی، 1390، ص34).

2- 2- 5- موضوع های حل نشده از گذشته

اختلاف های حل نشده از گذشته، خاکستر زیر آتشی هستند که هر لحظه ممکن است به بروز تعارضی دیگر منجر شوند. تعارض هایی که ظاهراً حل شده به نظر می رسند، نباید از منظر مدیران غافل بماند. بسیاری از تضادها ریشه در اختلاف های گذشته دارند که باید حل و فصل شوند (قاضی خانی، 1390، ص35).

3- عوامل بروز تعارض در دوران حکومت امام علی (ع)

زمانی که حضرت علی(ع) به خلافت رسیدند، جامعه با یک سری انحرافات، بدعت ها و مشکلاتی روبه رو بود که باعث پدید آمدن اختلاف در سطح جامعه شده بود. عوامل تعارض در جامعه دوران امیرالمؤمنین (ع) به دو دسته تقسیم می شوند که بدین شرح است:

3- 1- عوامل ساختاری

عواملی هستند که از ماهیت گروه و یا جامعه نشأت می گیرند. برخی از این عوامل ساختاری تفرقه انگیز جامعه دوران ایشان عبارتند از:

3- 1- 1- عوامل طبیعی

یکی از عوامل اختلاف برانگیز در دوران حضرت، عوامل طبیعی است. محیط زندگی و اوضاع اقلیمی در بروز تعارض نقش غیرقابل انکاری دارد و این مورد بر زندگی افراد جامعه مؤثر است. از آنجایی که سرزمین مصر باعث بروز اختلاف در دوران حضرت شده بود، باید به جغرافیای مصر توجه کرد. مصر یکی از قدیمی ترین و مشهورترین مناطق دنیا و دارای تمدن کهن و پیشینه تاریخی است. این سرزمین در شمال شرقی آفریقا واقع شده است که از شمال به دریای مدیترانه و از شرق به سرزمین شام و دریای سرخ، از جنوب به منطقه نوبی و سودان و از غرب به طرابلس و صحرا محدود می شود. این سرزمین در سال 21 هجری قمری در زمان خلافت عمر، توسط عمرو بن عاص فتح شد و از آن تاریخ به قلمرو حکومت اسلامی در آمد (حموی بغدادی ، 1995م، ج5، ص137).

یکی از عوامل بروز تعارض در دوران حضرت چنین است که عبدالله بن حواله ازدی می گوید:

«هنگامی که شامیان از صفین برمی گشتند، معاویه قرشیان و غیر قرشیان را نزد خود فرا خواند و گفت: من شما را برای کار مهمی دعوت کرده ام. عمرو بن عاص گفت: به خداوند سوگند! تو ما را برای جریان این شهرها و کارهایی که در آنها می گذرد، دعوت کرده ای. در آن شهرها خراج و مالیات حکومتی زیاد است و جمعیت فراوان که برای تو اهمیت دارد. اکنون ما را دعوت کرده ای و نظر ما را می خواهی. پس عزمت را جزم کن. نظر خوبی است اگر آن شهرها را فتح کنی؛ عزّت و قدرت خواهی یافت، دشمنانت نابود می گردند و مخالفانت خوار می شوند» (ثقفی، 1353، ج1، ص287 تا 270؛ طبری، 1387، ج5، ص97؛ ثقفی، 1373، ص137).

همان گونه که از سخنان عمروعاص پیداست، معاویه قصد تصرف مصر را داشت، زیرا به لحاظ جغرافیایی ارزش زیادی داشت؛ آب و هوای خوب، جمعیت زیاد و در نتیجه خراج و مالیات فراوان. او می خواست از این کار علیه حضرت استفاده کند. به همین منظور عمروعاص با سپاهی فراوان به مصر که محمد بن ابی بکر کارگزار آن بود، حمله کرد و توانست او را شکست دهد و خود حاکم مصر شود.

3- 1- 2- قبیله گرایی

عرب از جمله نژادهایی است که معیارهای قبیله ای بر آن حکومت می کند. در واقع این عصبیت خویشاوندی بود که آنان را در کنار هم جمع می کرد. در این نوع زندگی، تمام امتیازات برای قبیله خواسته می شد و هر قبیله ای می کوشید تا قدرت، ثروت و برتری خود را بر سایر قبایل نشان دهد. بصره، کوفه و دیگر شهرهای عرب بر اساس نظام عشیره ای تنظیم شده بود.

زمانی که حضرت به خلافت رسید، کوفه هفت بخش داشت که رؤسای قبایل هر بخش را اداره می کردند. به طوری که حضرت در نامه ای برای رؤسای أسباع چنین نوشتند: «اما بعد، آنان که پیش از شما بودند، تباه گردیدند؛ چون حق مردم را ندادند تا آن را (به رشوه) خریدند و به راه باطلشان بردند و آنان، پیرو آن گردیدند» (شریف الرضی، 1378ش، ص359).

ابن عباس برای عرض تسلیت به کوفه و نزد حضرت رفته بود. ابن حضرمی وارد بصره شد. قبیله ازد از زیاد حمایت کردند و قبایل بنی تمیم و قیس، به ابن حضرمی پیشنهاد کردند دار الاماره را اشغال کند و او هم پذیرفت. ابوالکنود می گوید:

«هنگامی که این خبر به حضرت رسید، شبث بن ربعی به علی(ع) گفت: یا امیرالمؤمنین! برای قبیله بنی تمیم پیام بفرست و آنها را به اطاعت خود دعوت کن. ازدیان عمان را که از شما دورند و کینه شما را در دل دارند، بر آنها مسلّط نکن. یکی از افراد قبیله ات به ده نفر از آنها برتری دارد. در این هنگام مخنف بن سلیم ازدی به او اعتراض کرد و گفت: کینه توز و دورو قوم تو هستند که خداوند را معصیت می کنند و با امیرالمؤمنین مخالفت می نمایند، ولی دوست نزدیک، کسی است که از خداوند اطاعت می کند و امیرالمؤمنین را یاری می نماید که آن، قوم من هستند و یکی از آنها بهتر از ده نفر از قوم تواند که در خدمت امیرالمؤمنین هستند. بعد از این بحث و جدل ها، علی(ع) ابتدا آنها را نصیحت کرد که دست از این سخن ها بردارند و بعد، اعین و جاریه را به سوی آنان فرستاد که در نهایت پیروزی با سپاه امام بود» (ثقفی ، 1353، ج 2، ص412- 391؛ طبری، 1387، ج5، ص111؛ ثقفی، 1373، ص216).

نمونه ای دیگر از بروز تعارض را که حاکی از قبیله گرایی است، می توان زمان انتخاب حکم در جریان جنگ صفین دید (ثقفی ، 1353، ج2، ص533-539؛ ثقفی، 1373، صص288-286).

3- 1- 3- جمعیت و مهاجرت

یکی دیگر از عوامل بروز تعارض در دوران امیرالمؤمنین، جمعیت و مهاجرت بود که همین امر باعث ایجاد تنوع قومی و قبیله ای شده بود. شهر کوفه در سال 17 هجری توسط سعد بن ابی وقاص به عنوان مقر رزمندگان اسلام تأسیس شد (ابن خیاط، 1415، ص76؛ ابن کثیر، 1407، ج7، ص74؛ ابن خلدون، 1408، ج2، ص550). تعیین دقیق جمعیت کوفه در آغاز تأسیسش، کار آسانی نیست، به دلیل آن که هر کدام از مورخان عددی را مطرح کرده اند که با دیگری فرق می کند. برخی حدود چهل هزار نفر (حموی بغدادی، 1995، ج4، ص491) و برخی دیگر سی هزار نفر ذکر کرده اند (حموی بغدادی، 1995 ، ج4، ص491) در حالی که دیگران کمتر نیز ذکر کرده اند. در نتیجه با توسعه قلمرو امپراطوری اسلامی، جمعیت کوفه فزونی یافت.

عامل دیگری که جمعیت کوفه را افزایش داد، فارسیان بودند. در جنگ مدائن اسیران زیادی از ایرانیان به چنگ فاتحان افتادند که آنها را به کوفه آوردند و مناسب ترین محل برای آنان بود (محمدجعفری، 1382، ص136). رفته رفته افراد دیگری هم به کوفه آمدند و ترکیب قبیله ای کوفه ناهمگون شد. عمر بن سعد در ابتدا ساکنان کوفه را به دو بخش نزاری (عرب های شمالی) و یمنی (عرب های جنوب) تقسیم کرد. نزاری ها در قسمت غربی و یمنی ها در قسمت شرقی سکنا گزیدند (محمدجعفری، 1382، ص136). سعد بعدها با مشورت خلیفه دوم، کوفه را به هفت گروه تقسیم کرد.

هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) بعد از جنگ جمل در سال 36ه. ق به کوفه آمد، همان نظام هفت قبیله ای را حفظ کرد و تنها تغییر و جابجایی در درون آن هفت گروه به وجود آورد. هدف حضرت از این تغییر، در ترکیب خارجی آن بود تا قدرت قبیله ای که در یک گروه فزونی یافته بود، از بین برود یا تعدیل شود.

در این گروه بندی جدید، تعداد بیشتر یمنی ها باعث تضعیف رهبری قبیله ای شد. در نتیجه رهبرانی که سابقه اسلامی داشتند، جایگزین رهبرانی شدند که بر اساس معیارهای قبیله ای روی کار آمده بودند. همچون حجر بن عدی که جایگزین اشعث بن قیس گردید و رهبری قبیله کنده در جنگ صفین به او داده شد. مالک اشتر رهبر گروه طایفه ای جدید، مرکب از مدحج و نخعی شد. عدی بن حاتم مورد حمایت حضرت قرار گرفت و تنها رهبر قبیله طی در کوفه گردید و در جنگ صفین شرکت کرد (حبیبی، 1389، ص160). به این ترتیب حضرت علی (ع) به مقابله با سنت های گذشته برخاست. عامل دیگری که باعث افزایش جمعیت کوفه شد، موالیان بودند (محمدجعفری، 1382، ص142-140).

همان گونه که بیان شد، جمعیت و همچنین مهاجرت باعث به وجود آمدن تنوع قومی- قبیله ای در جامعه شده بود که خود یکی از عوامل بروز تعارض است؛ درنتیجه جامعه آن روز کوفه شاهد افراد گوناگونی بود که از هر سرزمینی به آنجا آمده و این مهاجرت ها تا روزگار حضرت هم ادامه داشت. مهاجران از موقعیت یکسانی نسبت به اعراب برخوردار نبودند و در زمان حضرت علی(ع) نارضایتی اعراب نسبت به موالی زیاد شد، از جمله:

ابواسحاق همدانی می گوید: «دو زن خدمت امام علی(ع) آمدند که حقوق خود را از بیت المال بگیرند. یکی از آنها عرب و دیگری از موالی بود. امیرالمؤمنین به هر یک از آنها بیست درهم دادند و مقداری هم گندم مرحمت نمودند. زن عرب گفت: چرا من را با او یکی قرار دادی؟ امیرالمؤمنین فرمود: من در بین فرزندان اسماعیل و اسحاق فرقی نمی بینم (ثقفی، 1353، ج1، ص69؛ ثقفی، 1373، ص47). این زن متعرض را خواهر امام، یعنی امّ هانی دختر ابوطالب معرفی کرده اند که امیرالمؤمنین به وی بیست درهم داد. هنگامی که ام هانی از آن زن پرسید که به تو چقدر داده است و پاسخ شنید بیست درهم، به امام اعتراض کرد و حضرت جوابش را داد» (مفید، 1413، الف، ص151). موارد دیگری مانند جریان اشعث نیز وجود دارد (ثقفی، 1353، ج2، ص498 و ثقفی، 1373، ص267).

3- 1- 4- تغییر و نوآوری

با روی کار آمدن عثمان، قدرت از کسانی که زودتر از دیگران به پیامبر ایمان آورده بودند، به رهبران قبیله انتقال یافت. در واقع قدرت به افرادی از قبیله های خاص که به سنت های قبیله ای اعتقاد داشتند، رسید و تا زمان حضرت هم این رویه وجود داشت. زمانی که حضرت به خلافت رسیدند، بعد از جنگ جمل در سال 36ه. ق به کوفه آمدند؛ همان نظام هفت قبیله ای را که از قبل وجود داشت حفظ کردند و تنها تغییر و جابجایی در آن هفت گروه به وجود آوردند که تفصیل آن در قسمت جمعیت گذشت (بلاذری، 1417، ج2، ص235؛ محمدجعفری، 1382، ص 131).

در نتیجه در تقسیم بندی حضرت، رهبرانی که سبق در اسلام داشتند، جایگزین رهبرانی شدند که بر اساس معیارهای قبیله ای روی کار آمده بودند؛ همچون حجر بن عدی که جایگزین اشعث بن قیس گردید و رهبری قبیله کنده در جنگ صفین به او داده شد. ممکن بود این افراد از حضرت کینه به دل بگیرند و بخواهند به حضرت ضربه بزنند؛ مانند اشعث بن قیس که او را مردی مقام پرست و ریاست طلب و یا منافق دانسته اند که سعی داشت در همه کارهایی که به او مربوط نبود و یا آن را نمی دانست، دخالت کند. در واقع او فردی مداخله گر و مرتبط با معاویه بود (ذاکری، 1386، ج1، ص553). مؤید ریاست طلبی اشعث، زمانی است که برای کسب مقام بارها نزد حضرت رفته است (مجلسی، 1403، ج42، ص233).

ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه اش می نویسد: اشعث در زمان خلافت حضرت علی(ع) جزء منافقین بود و نقش او در میان اصحاب امیرالمؤمنین، مانند نقش عبدالله بن ابی در میان اصحاب پیامبر(ص) بود. هر یک از آنها در زمان خودشان سردسته گروه منافقان بودند. در زمان امیرالمؤمنین هرگاه خیانت و اختلافی به وجود می آمد، منشأ آن را اشعث بن قیس کندی می دانستند (مجلسی، 1403، ج42، ص233؛ ابن ابی الحدید، 1404، ج1، ص297؛ احمدی، 1426ق، ج1، ص224).

بنابراین اشعث بعد از به خلافت رسیدن حضرت از ریاست قبیله حذف شد و حجر بن عدی جانشین او گردید. اشعث خواستار کسب ریاست از امیرالمؤمنین(ع) بود، اما حضرت به خواسته او بی اعتنایی کرد. به همین جهت اشعث دلش همراه با معاویه شد، به طوری که به دوستانش می گفت: بهتر است به معاویه ملحق شوم. مورخان او را جزء منافقینی می دانند که هر لحظه احتمال ضربه زدن به امام را داشت، تا جایی که در جنگ صفین ضربات محکمی به امام و جامعه اسلامی زد.

3- 1- 5- عدم تناسب نقش با مسئول آن

ازجمله انتقادهایی که به عثمان می شد، کنار گذاشتن صحابه پیامبر(ص) از رأس امور و گماشتن افرادی بود که صلاحیت و شایستگی آن منصب را نداشتند. چنان که عمار به عثمان گفت: «تو سفیهان را بر ما حاکم کرده ای» (ابن ابی شیبه، ج 15، ص221). همچنین حکم بن ابی العاص را که در زمان پیامبر(ص) تبعید شده بود و حتی شیخین او را بازنگردانده بودند؛ عثمان او را به مدینه فراخواند و جمع آوری صدقات قبیله خزاعه را به وی واگذار کرد (مسعودی، 1409ق، ج2، ص334). عثمان بعد از مدتی سعد را از ولایت کوفه عزل و به جای او، ولید بن عقبه را به امارت کوفه نصب کرد؛ در حالی که ولید از جانب عمر، ولایت مردم ربیعه و جزیره را داشت (طبری، 1387، ج4، ص251). در نتیجه هنگامی که عثمان، نزدیکان خود را که به فسق و فجور و ظلم شهرت داشتند به ایالات فرستاد، آنان بر مردم برتری یافتند و طایفه ای از بزرگان و اعیان از عثمان ناراضی شدند و زمینه فتنه را فراهم آوردند. این افراد تا زمان حکومت امام در صحنه بودند، مانند معاویه که خود باعث بروز فتنه و آشوب و چندین جنگ بر ضدّ حضرت شد. امام با جایگزین کردن افراد بالیاقت با این افراد مقابله کرد.

3- 2- عوامل انسانی

چنانکه گذشت بدون در نظر گرفتن وجود انسان، جامعه معنایی نخواهد داشت. بنابراین بسیاری از رفتارها نتیجه متغیرهای انسانی هستند. برخی از این عوامل تفرقه انگیز در جامعه دوران امیرالمؤمنین(ع) عبارتند از:

3- 2- 1- شخصیت

در میان یاران حضرت، فردی وجود داشت که به ظاهر یار ایشان، ولی در باطن مخالف بود. مانند اشعث بن قیس که دل خوشی از امام نداشت. درباره وی گفته شده است: «او همواره روحیه اعتراض گونه ای داشت و خودش یکی از عوامل پذیرش حکمیت بود» (شریف الرضی، 1379، ص230). وی در جنگ های صفین و نهروان، سعی در کارشکنی و شعله ور کردن کانون های مخالفت بر علیه حضرت را داشت و به دلیل نفاقش سعی می کرد در لباس دوست ضربات خود را بزند (منقری، 1382، ص480؛ ابن ابی الحدید، 1404 ق، ج2، ص216-214). بنابراین اگر اشعث در جنگ صفین درباره حکمیت و داوری با حضرت مجادله نمی کرد (منقری، 1382، ص500-499؛ منقری 1370 ش، ص690-688)، جنگ نهروان اتفاق نمی افتاد و چه بسا حضرت همراه خوارج به شام می رفت و آنجا را تصرف می کرد؛ اما اشعث، اوضاع را به هم زد، به طوری که خوارج در مقابل امیرالمؤمنین(ع) ایستادند.

3- 2- 2- عواطف

شناخت انگیزه عاطفی، می تواند رهبر را در انتخاب بهترین روش برای حل تعارض کمک کند. برخی موارد این عامل در زمان حضرت عبارتند از:

الف. اشعث در شب لیله الهریر در صفین سخنانی در میان یاران خود بیان کرد که برخاسته از عواطف و احساساتش بود و باعث بروز اختلاف در بین یاران شد. در نتیجه عده ای خواهان صلح و عده ای هم خواهان ادامه جنگ شدند و به سخنان حضرت توجّهی نکردند.

ب. یکی دیگر از زمینه های بروز تعارض در دوران امیرالمؤمنین که حاکی از عواطف افراد است، خونخواهی خلیفه سوم یعنی عثمان بود که به صورت های متفاوت و از افراد مختلف مطرح می شد. همین امر باعث بروز جنگ هایی از قبیل جمل و صفین شد. برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره می شود:

- یکی از کسانی که ادعای خونخواهی عثمان را داشت، معاویه بن ابی سفیان بود که با عبارت های متفاوت و از طریق افراد مختلفی سعی داشت این را به حضرت بفهماند و اطرافیانش را متوجّه این کار بکند (ثقفی، 1353، ج2، ص447-445 و ص489- 491؛ طبری، 1387، ج4، ص562؛ ثقفی، 1373، ص241؛ طبری، 1375، ج6، ص2500؛ ابن اعثم، 1411، ج2، ص496؛ مسعودی، 1409، ج2، ص372).

- از افراد دیگری که به خونخواهی عثمان دامن زدند، سران ناکثین بودند. عمار به محل عایشه در جنگ جمل نزدیک شد و فریاد زد «قصد تو از جنگ چیست؟» گفت: «خونخواهی عثمان» (مسعودی، 1409، ج2، صص 365 -362؛ مسعودی، 1374، ج1، صص 722 -719؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص182؛ یعقوبی، 1371، ج2، ص80).

- یکی دیگر از خونخواهان عثمان، پسر خلیفه اول بود که حضرت علی(ع) در جنگ صفین او را صدا زد و فرمود: ای پسر عمر! وای بر تو! برای چه به جنگ من آمده ای؟! به خدا اگر پدرت زنده بود با من نمی جنگید. گفت: «به خونخواهی عثمان آمده ام» (یعقوبی، بی تا، ج2، ص380؛ یعقوبی، 1371، ج1، ص738). در حالی که خونخواهی عثمان را بهانه قرار داده بودند. در نهایت امام نیز به تناسب صحبت های آنان، پاسخ هایی به آنان دادند.

3- 2- 3- نیازها، آرزوها و علایق

پس از قتل عثمان، طلحه و زبیر به خلافت طمع ورزیدند؛ اما با انتخاب حضرت از سوی مردم، امید آنان به یأس تبدیل شد. در عین حال، انتظار داشتند به دلیل موقعیت اجتماعی و سابقه جهادی آنان در جنگ های پیامبر، در حکومت امام دارای مقام و منصبی شوند؛ آن قدر که هنگام بیعت با حضرت چنین شرط کردند: «با تو بیعت می کنیم، به شرط این که ما را در خلافت شریک کنی.» امام فرمود: «خیر! تنها در رویارویی با ناتوانی ها و کژی های امر خلافت می توانید یاری ام کنید» (شریف رضی، 1386، ص807). حضرت بنا به عللی، درخواست آنان، یعنی حکمرانی شام برای زبیر و عراق برای طلحه را رد کردند. این مورد نیز عامل بروز تعارض در جامعه شد و زمانی که حضرت به درخواست های آنان پاسخ منفی داد، باعث جنگ جمل شدند.

3- 2- 4- انتظارات نهان

از نمونه بارز این مورد می توان به همراهی طلحه و زبیر با امیرالمؤمنین(ع) اشاره کرد که خواستار رسیدن به حکومت بصره و کوفه بودند. هنگامی که این افراد به خواسته خود نرسیدند، با ناآرام کردن فضای جامعه، سعی کردند به امام فشار بیاورند و انتظارات پنهان خود را درخواست کنند؛ امّا چون امام درخواست آنان را رد کرد، به عایشه، بنی امیه و مخالفان حضرت در مکّه پیوستند، مقدّمات جنگ جمل را فراهم کردند و به سوی بصره رهسپار شدند.

3- 2- 5- موضوع های حل نشده از گذشته

از مسائلی که در زمان قبل اتفاق افتاده، ولی به طور کامل حل نشده و باعث بروز اختلاف شد، اختلاف ها برخاسته از جریان حکمیت بود، به طور مثال نمیر بن عبسی می گوید: «امام علی(ع) از کنار گروهی از قبیله همدان عبور کردند. جماعتی از آنان از کنار آن حضرت گذشتند و گفتند: «تو مسلمانان را بدون گناه کشتی، در فرمان خداوند مداهنه کردی و دنبال حکمیت رفتی و مردان را در دین خدا حکومت دادی، در حالی که به جز حکم خداوند حُکمی نیست.» حضرت در پاسخ فرمود: «حُکم خداوند بر گردن شماست، آن کیست که شقی ترین امت را منع می کند از این که محاسن مرا با خون سرم رنگین کند؟ من نمی میرم، بلکه کشته خواهم شد» (ثقفی ، 1353، ج1، ص29؛ ثقفی، 1373، ص37).

نمونه دیگر، جریان خوارج است که باعث ناآرامی هایی در سطح جامعه در آن دوران شد. حضرت بعد از گفتگو و با آنان، ناچار به جنگ با خوارج رفت؛ در حالی که اگر در همان زمان که حکمیت اتفاق افتاد، این اختلاف حل می گردید، دیگر باعث بروز اختلاف یا درگیری نمی شد.

4- اقدامات امیرالمؤمنین(ع) در پیشگیری از تعارض

مهم ترین اقدامات پیشگیرانه حضرت عبارتند از:

4- 1- تعلیم و تربیت یا علم آموزی

یکی از اقدامات حضرت در این زمینه تعلیم و تربیت افراد بود، تا جایی که یکی از سنت های پیامبر را می توان تعلیم و تربیت یاران دانست. مانند زمانی که پیامبر فرمودند: «أطلبوا العلم و لو بالصّین» (رازی، 1381، ص112) یا «اُطلُبوا العلمَ منَ المَهدِ إللَّحدِ» (قمی، 1404، ص401) و فراگیری دانش را از زبان اهل علم توصیه می کردند (مجلسی، 1403، ص105). بعد از ایشان حضرت علی(ع) وظیفه آموزش و تربیت افراد را بر عهده داشتند. امام توصیه به این امر مهم داشتند که: «حب الدنیا رأس کل خطیئه» (تمیمی آمدی، 1410، ص348). ایشان توجه به تربیت افراد را حتی در بحبوحه جنگ رها نکردند، تا جایی که به لشگریانش در جنگ صفین زمانی که به اهل شام دشنام می دادند، فرمودند: «من نمی پسندم که شما دشنام دهنده باشید، اگر در گفتارتان کردار آنان را وصف کنید و حالشان را بیان نمایید، به گفتار صواب نزدیک تر و در مرتبه عذر، رساتر است. بهتر است به جای دشنام دادن بگویید: «ما و اینان را از ریخته شدن خونمان حفظ فرما و بین ما و آنان اصلاح کن. این قوم را از گمراهی نجات بده تا کسی که جاهل به حق است، آن را بشناسد و آن که شیفته گمراهی است، از آن باز ایستد» (شریف الرضی، 1386، ص457).

4- 2- پند و اندرز

حضرت قبل از هر اقدامی، افرادی را که مرتکب اشتباه شده بودند، پند و اندرز می داد تا از ایجاد تنش و درگیری میان افراد جامعه جلوگیری کند. یکی از مواردی که حضرت به وسیله افراد مختلف و در برخی مواقع خودشان آنها را پند و اندرز داد، سران ناکثین بودند، تا بدین وسیله بتواند جلوی انحرافات آنها را بگیرد. نقل شده: چون امیرالمؤمنین علی(ع) از منطقه ذوقار حرکت کرد، صعصعة بن صوحان را با نامه ای پیش طلحه و زبیر و عایشه فرستاد و آنان را از حرمت اسلام آگاه کرد. نسبت به اعمال زشتی که مرتکب شده بودند (یعنی کشتن مسلمانان و رفتار ناپسند با عثمان بن حنیف که از اصحاب پیامبر (ص) بود و اعدام گروهی از مسلمانان) بیم داد و آنان را نصیحت نمود و به اطاعت دعوت کرد (مفید، 1413، الف، ص313).

همچنین زمانی که طلحه و زبیر آماده جنگ شدند، امام علی(ع) کسی را نزدشان فرستاد که چه می جویید و چه می خواهید؟ گفتند: «خون عثمان را می خواهیم.» امیرالمؤمنین فرمودند: «لعن الله قتله عثمان» خدا کشندگان عثمان را لعنت کند (یعقوبی، بی تا، ج2، ص182؛ یعقوبی، 1371، ج2، ص80). در حالی که حضرت به طلحه فرمودند: «تو همسر پیامبر(ص) را به جنگ آورده ای تا در پناه او جنگ کنی و همسر خودت را در خانه نگه داشته ای؟» مگر تو اولین کسی نبودی که با من بیعت کردی؟» (سمعانی، 1382، ص239؛ طبری، 1375، ج6، ص2435) او گفت: «وقت بیعت شمشیر بر گردنم بود. حضرت فرمودند: «خداوند فرموده است هر که پیمان خود را بشکند، بر ضرر خویش می شکند.» طلحه گفت: «استغفر الله» و بازگشت (مسعودی، 1409، ج2، ص364 و مسعودی، 1374، ج1، ص722).

نیز حضرت رو به زبیر کرد و فرمود: «یاد داری روزی در بنی بیاضه به پیامبر خدا (ص) برخوردم که سوار مرکبش بود و پیامبر خدا به من خندید. من هم به او خندیدم. تو هم همراه او بودی و گفتی: «ای پیامبر خدا علی(ع) دست از تکبر بر نمی دارد.» ایشان فرمودند: «او تکبر ندارد. ای زبیر! آیا او را دوست داری؟» گفتی: «بله. به خدا او را دوست دارم.» به تو فرمودند: «به خدا به جنگ او خواهی رفت، در حالی که درباره او ظلم می کنی.» زبیر گفت: «استغفر الله. اگر به یاد داشتم، هرگز نمی آمدم» (مسعودی، 1409، ج2، ص363 و470؛ ابن اعثم، 1411، ص469؛ ابن اثیر، 1385، ص240؛ مسعودی، 1374، ج1، ص720). بعد از سخنان حضرت، زبیر پشیمان شد و از جنگ کناره گرفت. در واقع حضرت با یاد کردن از گذشته خواست آنان را متوجه اشتباهشان کند و از اختلاف بیشتر در سطح جامعه جلوگیری نماید.

پس از پیروزی در جنگ جمل نیز حضرت نامه ای برای مردم کوفه نوشت و برای قرظه بن کعب که حاکم آنجا بود فرستاد. در این نامه حضرت اشاره می کند: «... اما آنها از ارشادکنندگان اطاعت نکردند و جواب ناصحین و خیرخواهان را ندادند» (مفید، 1413، ب، ص242و403؛ مجلسی، 1403، ج32، ص252).

گروه دیگری که حضرت آنان را نصیحت کرد، خوارج بودند. حضرت در برابر آنان ایستاد و پندشان داد؛ اما آنان متنبّه نشدند و گفتند: «با یاران امام سخن نگویید. آماده جنگ شوید و به دیدار خدا به سوی بهشت بشتابید» (شریف الرضی، 1379، ص120).

در مورد دیگری، هنگامی که دهقانان حوزه خدمت و مأموریت عمر بن مسلمه ارحبی از درشت خویی و تحقیر مردم توسط وی به امام شکایت کردند، حضرت ضمن نامه ای به کارگزارش تذکر داد و از او خواست تا با مردم رفتاری میان نرم خویی و سخت گیری داشته باشد و به کسی ظلم و ستم نکند (شریف الرضی، 1378، ص356؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص203).

4- 3- هشدار در مورد استفاده ناروا از بیت المال

یکی از اقدامات پیشگیرانه حضرت، هشدار در مورد استفاده ناروا از بیت المال است. برای حضرت فرقی نمی کرد که چه کسی از ایشان درخواستی از بیت المال دارد. مانند جایی که ام عثمان از امّ ولدی (کنیزی که دارای بچه باشد) که یکی از همسران حضرت بود نقل می کند: «روزی نزد امام رفتم، در حالی که در برابر وی انبوهی از قرنفل (گل میخک یا چوب درختی در هند (ابن منظور، 1414، ج11، ص556) بود که از آن گردنبندی به نان «سِخاب» درست می کردند (ابن منظور، 1414، ج1، ص461). گفتم: «ای امیرمؤمنان! به مقدار گردنبندی از این قرنفل بده تا برای دخترم گردنبند درست کنم. ایشان فرمود: «به من یک درهم بده؛ زیرا این مال مسلمانان است، یا صبر کن زمان دریافت نصیبم از بیت المال برسد، آن وقت از آن به تو خواهم داد. حضرت خودداری کرد که چیزی از آن قرنفل به من بدهد» (ابن شهرآشوب، 1379، ج2، ص109). در مورد استفاده نکردن ناروا از بیت المال مطالب فراوان است (نک: ابن اثیر، 1409، ج3، ص562؛ ابن ابی الحدید، 1404، ج2، ص124 و200؛ کلینی، 1407، ج8، ص72).

4- 4- تشویق و تجلیل کارگزاران درستکار

امام کارگزارانی را که وظایفشان را به خوبی انجام می دادند، مورد تجلیل و تشویق قرار می دادند. مانند سعد بن مسعود که مسئول جمع آوری خراج در منطقه مدائن بود (یعقوبی، بی تا، ج2، ص201). نامه حضرت نشان از آن دارد که باید از افرادی که عملکرد مثبت و صحیحی دارند، تقدیر و تشکر کرد.

4- 5- فرمان به تقوای الهی و پرهیز از ظلم و ستم به کارگزاران

یکی دیگر از کارهایی که امام در دوران حکومت خویش انجام دادند، فرمان هایی بود که به کارگزارانش در نواحی مختلف می داد. ایشان طی حکمی استانداری مصر را به محمد بن ابی بکر واگذار کرد و فرمان حضرت به وی چنین بود: «این عهدی است که بنده خدا امیرالمؤمنین علی، برای محمد بن ابی بکر نوشته است، زمانی که او را کارگزار مصر کرد. تو را به تقوای الهی و اطاعت از خدا در نهان و آشکار و ترس از او در پنهان و حضور نصیحت می کنم. نیز به نرمش با مسلمان، خشونت با تبهکار، عدل با اهل ذمه، انصاف با ستمدیده، سختگیری بر ستمکار، گذشت از مردم و احسان به آنها به مقدار توان. خداوند نیکوکاران را پاداش و بدکاران را عذاب می کند (ثقفی، 1353، ج1، ص224). سخنان دیگری هم حضرت برای محمد بن ابی بکر نوشته اند (ابن شیبه، 1404، ص177 و 180؛ مفید، 1413، ص268).

حضرت در نامه ای به مخنف بن سلیم ازدی نیز نوشتند: «تو را به رعایت تقوای خداوند در امور پنهانی و اعمال مخفیانه امر می کنم. با مردم با گشاده رویی و نرمی برخورد کن. تواضع پیشه نما و از تکبّر اجتناب بورز، زیرا خداوند متواضعان را بالا می برد و متکبران را ذلیل و خوار می گرداند» (ابن حیون، 1385، ج1، ص252).

4- 6- پرهیز از آغاز کردن جنگ (اجتناب و عدم جبهه گیری)

یکی از شیوه های حل تعارض میان فردی اجتناب و عدم جبهه گیری است که امام(ع) در برخی مواقع از آن استفاده کرده اند. ایشان برای جلوگیری از اختلاف در سطح جامعه از آغازگری در جنگ پرهیز نمودند تا بدین وسیله جلوی درگیری و اختلاف را بگیرند. برخی از این موارد عبارتند از:

الف. امیرالمؤمنین (ع) هنگام جنگ جمل به مردم فرمودند: «بر خود مسلّط باشید و از اقدام علیه آنان خودداری کنید، زیرا فردای قیامت، کسی که امروز دشمنی را آغاز کند، مسئول خواهد بود» (طبری، 1387، ج4، ص496).

ب. حضرت به سپاهیان خود در زمان جنگ صفین فرمودند: «شما جنگ را آغاز نکنید تا آنان شروع کنند و شما به حمد خدا حجت داشته باشید. اگر صبر کنید تا آنان جنگ را شروع کنند، این حجتی دیگر به سود شما و به زیان آنهاست. وقتی با آنان جنگ کردید، اگر فراری شدند، فراری را نکشید، زخمی را بی جان نکنید، عورتی را عریان نکنید، کشته ای را مثله نکنید. وقتی به محل قوم آنان رسیدید، پرده ای را ندرید، حتی اگر به عرض شما ناسزا گفته و به امیران شما بد بگویند» (طبری، 1387، ج5، ص5؛ شریف الرضی، 1378، ص352).

یکی از راهکارهای حل تعارض میان فردی، اجتناب و عدم جبهه گیری است که حضرت برای جلوگیری از تنش در برخی از مواقع از آن استفاده کرده است. تا جایی که حضرت پس از پیروزی بر اهل جمل به مردم کوفه فرمودند: «نخست به وسیله خواندن آنها (بازگشت و توبه) از جنگ پوزش خواستم. با حجت و برهان به پا خاستم و از لغزش و خطاهای گذشته آنان که سست شده و از دین بیرون رفته بودند، درگذشتم، چه آنان که قریشی بودند و چه دیگران؛ آنان را به بازگشت از شکستن بیعت با من و پیمان خدا دعوت کردم، ولی نپذیرفتند؛ جز این که با من و آنان که همراه من بودند، جنگ کنند و در گمراهی خود پافشاری کردند. وقتی چنین دیدم به جهاد و جنگ با ایشان اقدام کردم» (مفید، 1413، ج، ص398) که به خواست خدا بر آنان پیروز می شود.

4- 7- تذکر حضرت به کارگزارانش مبنی بر امانت بودن منصب ها

از دیدگاه امام، تمام منصب ها امانت های الهی است که به طور موقت در اختیار انسان قرار گرفته است. چنان که حضرت به کارگزار خود در آذربایجان (اشعث بن قیس) می نویسد: «مبادا بپنداری که حکومت و امارتی که به تو داده شده در حکم نان و خوراک است، بلکه امانتی بر گردن توست. باید به خوبی از آن حفاظت کنی و به استبداد و دلخواه خود میان مردم رفتار نکنی» (شریف الرضی، 1379، ج5، ص841؛ شریف الرضی، 1414، ص366).

زمانی که حضرت متوجه شدند که نعمان، اموال بحرین را برای خود برداشته است، در نامه ای به وی نوشتند: «کسی که در امانت کوتاهی کند و در خیانت، رغبت نشان دهد و نفس و دین خود را پاکیزه ننماید، به خودش در دنیا ضرر رسانده است.» هنگامی که نامه حضرت به نعمان رسید و دانست که ایشان متوجه خیانت وی به بیت المال شده اند، به معاویه پیوست (یعقوبی، بی تا، ج2، ص201).

4- 8- مکاتبه و احتجاج

از دیگر کارهای حضرت در جلوگیری از بروز اختلاف و درگیری، مکاتبه و یا ارسال نامه به سران معارضان است. از جمله:

الف. حضرت برای این که جلوی درگیری و اختلافی را که سران ناکثین به وجود آورده بودند، بگیرند، نامه ای برای آنان فرستاد تا شاید دست از این کار بردارند. امام نامه ای برای طلحه و زبیر نوشت تا آنان را نسبت به نقض عهد و مکرشان آگاه کند و خود را از جنگ معذور دارد (ابن اعثم، 1411، ج2، ص465). حضرت در راستای این اقدام نامه ای نیز به عایشه - یکی دیگر از سران ناکثین- نوشت و او را متوجّه خطای خویش کرد (ابن اعثم، 1411، ج2، ص465).

ب. یکی دیگر از کسانی که حضرت برای آنان نامه فرستاد، خریت بن راشد بود. بعد از این که حضرت از موقعیت خریت و ترکیب نیروهای او آگاه شد، نامه ای برای آنان به معقل فرستاد که در آن نوشته بود: «هر کس از شما که به اصل خود بازگردد و دست از جنگ بردارد و از این سرکش فاسق و هلاک شونده محارب - که با خدا و پیامبرش و مسلمین به جنگ برخاسته و در زمین فساد می کند - کناره گیرد، مال و خونش در امان است و هر کس از او در جنگ و خروج از طاعت ما پیروی کند، برای دفع او از خدا یاری می خواهیم و خدا میان ما و او حکم خواهد کرد و دوستی خدا کافی است.» معقل بن قیس قبل از جنگ، پرچم امان را برافراشت، اما به جز خریت و قومش، مردم همگی امان خواستند (ثقفی، 1353، ج1، ص358؛ ابن ابی الحدید، 1404، ج3، ص141). در نتیجه حضرت با ارسال نامه برای هر دو گروه، سعی در جلوگیری از اختلاف در جامعه داشت.

4- 9- اتمام حجت

 یکی از کارهایی که حضرت قبل از بروز درگیری انجام می دادند تا بتوانند جلوی اختلاف یا جنگ و خونریزی را بگیرند، اتمام حجت بود که موارد زیر شاهد آن است:

الف. روش امام در جنگ ها این بود که در آغاز با آنان گفتگو و اتمام حجت می کرد و سعی داشت با موعظه آنان را به راه راست هدایت کند. طی نامه ای که حضرت برای طلحه و زبیر و عایشه فرستاد، از آنها خواست که دست از توطئه بردارند، اما آنها نپذیرفتند. نامه هایی نیز برای مردم بصره فرستاد که گروهی به یاری وی شتافتند و گروهی به عایشه پیوستند. افرادی مانند احنف بن قیس نیز جانب احتیاط را رعایت کردند و از هر دو گروه کناره گرفتند. پرچم را به پسرش محمد بن حنفیه داد و از نماز صبح تا ظهر با آنها محاجه و گفتگو می کرد و آنها را به اطاعت و پیروی می خواند (بلاذری، 1417، ج2، ص239). ایشان خطاب به مردم فرمود: «برای شروع جنگ شتاب نکنید تا حجت را بر این قوم تمام کنم.» سپس ابن عباس را برای مذاکره نزد طلحه و زبیر فرستاد (مفید، 1413، الف، ص317). عبدالله بن عباس با زبیر گفتگو کرد و در این گفتگو طلحه از خون خواهی عثمان سخن به میان آورد. ابن عباس او را متهم کرد که در هنگام محاصره عثمان به وی کمک نکرده و همین باعث شده که مردم مصر وی را بکشند (مفید، 1413، ب، ص315). این گفتگوها نیز به نتیجه ای نرسید. ابن عباس با عایشه نیز گفتگو کرد و او را به بازگشت توصیه نمود و فضیلت علی(ع) را متذکّر شد و او را از ریختن خون مسلمانان برحذر داشت (مفید، 1413، الف، ص316)، اما هیچ کدام از این گفتگوها مثمر ثمر واقع نشد.

ب. یکی دیگر از گروه هایی که حضرت با آنها اتمام حجت کرد، خوارج بودند. امیرالمؤمنین(ع) تلاش بسیار کرد تا خوارج را قبل از شروع جنگ به صلح وادارد و آنان را به مسیر هدایت بازگرداند. امام برای اتمام حجت، آنها را ترساند و فرمودند: «من شما را می ترسانم از آن زمانی که کشته در کنار این رود، یا در پست و بلند این بیابان به خاک افتاده باشید، بدون آن که نزد پروردگار خود حجتی یا دلیلی روشن داشته باشید» (شریف الرضی، 1379، ج1، ص120). اما آنان به حرف حضرت گوش ندادند و بر جنگ اصرار کردند.

ج. از افرادی که حضرت قبل از شروع درگیری، با او اتمام حجت کرد، معاویه بن ابی سفیان بود. بدین صورت که قبل از شروع جنگ با معاویه، حضرت به مرثد بن حارث جشمی دستور داد تا در میان مردم شام اعلام کند که امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «من به شما مهلت دادم تا به سوی حق بازگردید. از کتاب خدا برای شما دلیل آوردم و شما را به آن دعوت کردم، اما نپذیرفتید و حق را زیر پا گذاشتید، اینک منصفانه به شما اعلام جنگ می کنم و بدانید، خداوند خیانتکاران را دوست ندارد» (منقری، 1404، ص203).

4- 10- ارسال سفیر برای مذاکره و پاسخ به شبهات آنان (استفاده از نماینده ها)

در برخی از موارد حضرت برای این که از اختلاف و درگیری بکاهد، افرادی را به سوی آنان می فرستادند تا با ایشان صحبت کنند و به شبهات آنان پاسخ دهند؛ مانند موارد زیر:

الف. امیرالمؤمنین (ع) قبل از شروع درگیری با خوارج، حارث بن مره عبدی را نزد آنان فرستاد تا ایشان را قانع کند و از گمراهی بیرون آورد؛ اما آنان حارث را کشتند و شرط بازگشت خود را توبه حضرت از کفر قرار دادند و گفتند: «علی(ع) با قبول حکمیت کافر شده است. اگر به کفر خود اقرار و توبه کند، ما به سوی او برمی گردیم. سخنان وی در آنان تأثیری نداشت و به حضرت اعلان جنگ کردند. حضرت فردی را فرستاد تا قاتلان آنها را تحویل دهند، اما آنان گفتند: «ما همه قاتل هستیم و برای جنگ آماده ایم» (مسعودی، 1419، ج2، ص404؛ مسعودی، 1374، ج1، ص764). همچنین برای بار دیگر، عبدالله بن عباس را به سوی خوارج فرستاد (یعقوبی، بی تا، ج2، ص191و193) که نتیجه ای دربرنداشت.

ب. یکی از کسانی که حضرت برای او سفیر اعزام کرد، معاویه بود. در سال 36ه. ق هنگامی که حضرت فارغ از جنگ جمل شده و از بصره به کوفه بازگشته بود، جریر بن عبد الله بجلی را پیش معاویه فرستاد و نامه ای نوشت و از اتفاق مهاجران و انصار بر بیعت خویش و پیمان شکنی طلحه و زبیر و جنگی که با آنها کرده بود، سخن به میان آورد. سپس معاویه را دعوت کرد که مانند مهاجران و انصار به اطاعت وی درآید، ولی معاویه به سخن ایشان توجهی نکرد و خواهان جنگ بود (طبری، 1387، ج4، ص561؛ ابن اعثم، 1411، ج2، ص505؛ مسعودی، 1409، ج2، ص372؛ طبری، 1375، ج6، ص2500). در همان زمان جنگ نیز فرستادگان در آمد و شد بودند، اما معاویه جنگ را بر گزید و به سخنان آنان توجهی نکرد (طبری، 1387، ج5، ص6و5؛ طبری، 1375، ج6، ص2516).

4- 11- مناظره و روشنگری

یکی دیگر از اقدامات امام(ع) برای جلوگیری از بروز تعارض در جامعه، مناظره با افراد بود که یا خود این امر مهم را بر عهده می گرفتند، یا از یارانشان می خواستند این کار را انجام دهند. چهره های مقدّس گونه و شعارهای فریبنده خوارج، باعث شده بود جامعه با یک خطر جدّی روبه رو شود. به همین جهت، امام برای خنثی کردن تبلیغات آنها، اثبات گمراهی و بطلان استدلالشان در فرصت های مختلف با آنان مناظره و محاجّه می کرد تا به راه راست هدایتشان کند. اگر هم هدایت نمی شوند، به اشکالات و شبهات آنان پاسخ بدهد تا لااقل دیگران تحت تأثیر افکار آنان قرار نگیرند. علاوه بر شخص امام)ابن اعثم، 1411، ج4، ص268( افراد دیگری (مجهول، 1391، ص39؛ مفید، 1413، الف، ص121) نیز از نزدیکان و یاران حضرت با خوارج مناظره و محاجّه کرده اند؛ ولی خوارج به هیچ وجه حاضر نشدند از کردارشان کوتاه بیایند و تلاش های امام و یارانش برای رفع اختلاف، نتیجه ای دربرنداشت.

4- 12- امان نامه

همان گونه که اشاره شد، یکی از راهکارهای حل تعارض میان فردی، اجتناب و عدم جبهه گیری است که استفاده از امان نامه نیز یکی از موارد آن است. حضرت در هنگام جنگ و یا قبل از آن، پرچمی را قرار می دادند تا افرادی که پشیمان شده اند، کنار آن بروند و در امان باشند. به دستور امام در جنگ با خوارج پرچمی را برافراشتند و با صدای بلند اعلام کردند هرکس به آن پناه بَرَد در امان خواهد بود. حدود هزار نفر زیر پرچم رفتند (طبری، 1387، ج5، ص86). به این ترتیب تا حدودی از تلفات جنگ کاسته شد.

همچنین امیرالمؤمنین(ع) نامه ای برای خریت نوشتند و به او و یارانش امان دادند، اما وی قبول نکرد. معقل برای آنان پرچمی نصب کرد و گفت: «هر کس کنار این پرچم بیاید در امان است، به جز خریت بن راشد و یاران او که قبلاً جنگ را برپا کرده اند.» بیشتر کسانی که از قبایل دیگر بودند، از جمع یاران خریت متفرق شدند (طبری، 1387، ج5، ص126).

4- 13- کنترل و نظارت بر امر تجارت

یکی از کارهایی که باعث می شود از بروز اختلاف و درگیری در جامعه کاسته شود، کنترل و نظارت بر امر تجارت است. حضرت در سفارش خود به مالک اشتر برای رعایت حق مردم و بازرگانان فرمودند: «بدان که بسیاری از آنان روشی ناشایست دارند و در معاملات سختگیر و حریص و بخیل هستند. احتکار می کنند و با میل خود برای کالایشان قیمتی می گذارند. با این کار به مردم زیان می رسانند و برای والیان هم مایه ننگ و عیب است. پس از احتکار منع کن، همان طور که پیامبر منع می کرد. باید خرید و فروش به آسانی و بر موازین عدل صورت گیرد، به گونه ای که در بها، نه فروشنده زیان ببیند و نه بر خریدار اجحاف شود. پس از آن که احتکار را ممنوع کردی، اگر کسی دست به احتکار کالا زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب عبرت دیگران شود» (شریف الرضی، 1378، ص412).

4- 14- سفارش به کارگزاران مبنی بر برداشتن فاصله بین خود و مردم

حضرت در این خصوص به مالک می فرماید: «مبادا خویش را از مردم زیاد پنهان کنی، زیرا پنهان شدن والیان از مردم، گونه ای نامهربانی با آنهاست و سبب می شود والی اطلاع اندکی از امور داشته باشد. اگر والی از مردم پنهان باشد، چگونه می تواند از بدبختی ها و رنج های آنان آگاه شود. آن وقت ممکن است کار بزرگی، کوچک و کار کوچکی، بزرگ جلوه کند و زیبا، زشت و زشت، زیبا به نظر برسد و حق و باطل به هم آمیخته شود» (شریف الرضی، 1378، ص414). فاصله بین رهبر و مردم یا کارگزاران، می تواند برای مردم سختی به وجود آورد و در نهایت آنها را به شورش و عصیان بکشاند که حضرت با این رهنمود سعی در جلوگیری از این امر دارد.

4- 15- ساده زیستی و پرهیز از تجملات

در حکومت اسلامی، ارزش انسان ها به تقوای آنهاست، نه مال و قدرت داشتن. در نتیجه همه رهبران، مدیران و کارگزاران جامعه موظفند با فقرا، مستمندان و پابرهنه ها بیشتر حشر و نشر و مراوده داشته باشند. نمونه بارز آن امام علی(ع) است که می فرماید: «خداوند مرا امام خلقش قرار داد و واجب کرد که در مخارج شخصی، غذا، آشامیدنی و پوشاک خودم، مثل مردم ضعیف باشم، تا فقیر به فقر من اقتدا کرده و دلخوش باشد و غنی را ثروتش به طغیان نکشاند» (کلینی، 1407، ج1، ص410). حضرت ابتدا خود سادگی و زهد را در زندگی به کار بست؛ مانند زمانی که از مدینه به کوفه آمد و به کاخ حکومتی نرفت و آن را قصر الخبال (کاخ تباهی) خواند و کارگزارانش را نیز از ورود به چنین مکان هایی نهی کرد. بعد در محلی به نام رحبه (صحن مسجد کوفه) ساکن شد و به کارهای حکومت پرداخت (منقری، 1413، ص5). سپس از کارگزارانش خواست که از این روش پیروی کنند. امام وقتی شنیدند که عثمان بن حنیف استاندارش در بصره، به مجلسی رفته که فقرا در آن راه ندارند و بر سر سفره های رنگارنگی نشسته که مردم عادی به آن دسترسی ندارند، ضمن توبیخ شدید او، وی را از این گونه اعمال بازداشت (شریف الرضی، 1378، ص354). این ساده زیستی کارگزاران، بر مردم هم تاثیر خواهد داشت؛ زیرا «تا زمانی که والیان اصلاح نشوند، مردم نیز اصلاح نمی شوند» (شریف الرضی، 1414، ص333).

4- 16- روحیه انتقادپذیری

در دوران حکومت امام، آزادی اندیشه و بیان، آزادمنشی و انصاف و ایجاد فضای باز و محیط مناسب برای اظهارنظر، انتقاد، اعتراض، تذکر و نصیحت وجود داشت و حضرت با روی گشاده از آن استقبال می کرد. این آزادی فکر و عمل تا جایی است که حتی وقتی خدمت گزارش جواب حضرت را نمی دهد و حضرت غلام را در پشت در می بیند و علت را جویا می شود، وی می گوید: «از بی حوصلگی جواب ندادم.» خیال غلام از بابت بازخواست امام راحت بوده است. امام وقتی چنین برخوردی را مشاهده می کند، خدا را سپاس می گوید که او را طوری خلق کرده است که مردم از دستش در آسایش و امان هستند (ابن طباطبا، 1418، ص25).

4- 17- بازرسی از عملکرد کارمندان

حضرت در نامه ای به کعب بن مالک می نویسد: «بر حوزه خدمت خود کسی را جانشین کن و با گروهی از کسان خود بیرون رو تا از منطقه سواد عراق بگذری و در میان دجله و عذیب، از کارمندان و کارگزاران من پرسش و جستجو کن و در روش و سیره آنان بنگر» (یعقوبی، بی تا، ج2، ص204). در اینجا حضرت از کعب بن مالک می خواهد که از کار و روش کارگزارانش بازرسی و تحقیق کند که این درسی برای مسئولان حکومت است تا در همه جا مراقب کارمندان خود باشند.

4- 18- رعایت عدالت امام

علی(ع) زمانی که به خلافت رسید، تمام تلاشش این بود که عدالت را در سطح جامعه برقرار کند و بدین منظور از خود شروع کرد؛ مانند این ماجرا که شعبی می گوید: «علی(ع) زره خود را نزد یک نصرانی دید و او را پیش شریح قاضی آورد. فرمود: این زره متعلق به من است؛ نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام. شریح به نصرانی گفت: امیرالمؤمنین چه می گوید؟ نصرانی گفت: زره مال من است و امیرالمؤمنین هم دروغ نمی گوید. شریح پرسید: یا امیرالمؤمنین! شما بینه ای دارید؟ حضرت فرمود: شاهدی ندارم. شریح هم به نفع نصرانی رأی داد. مرد مسیحی گفت: این حکم مانند احکام پیامبران است. امیرالمؤمنین مسلمانان نزد قاضی حضور می یابد، دعوای خود را مطرح می کند و قاضی بر علیه او حکم صادر می نماید (ثقفی، 1353، ج1، ص124؛ ثقفی، 1373، ص43).

همچنین حضرت دستورالعملی برای تقسیم مساوی بیت المال نوشتند که: «عربی، قرشی، انصاری، عجمی و هر کس که جزء مسلمانان باشد، چه از قبیله های عربی و نژادهای عجمی و غیر عرب، در سهم از بیت المال مساوی هستند (مفید، 1413، الف، ص152). در این هنگام حضرت به کاتب خود عبیدالله بن ابی رافع فرمود: «در تقسیم، از مهاجران آغاز کن و هر مردی را که آمد، سه دینار بده. آنگاه به انصار همانند آنها بده و همچنین با همه مردم از سرخ و سیاه، این گونه عمل کن (ابن ابی الحدید، 1404، ج7، ص37؛ مجلسی، 1403، ج32، ص18). همچنین ایشان بعد از فتح بصره و سخنرانی برای مردم، هر آنچه در بیت المال بود بین افراد تقسیم کردند، به گونه ای که برای خودشان چیزی نماند (مفید، 1413، ج، ص402-400؛ ابن ابی الحدید، 1404، ج1، ص249 و ج2، ص250).

4- 19- توجه به گزارش های مردمی

ابواسود طی نامه ای به حضرت چنین نوشت: «کارگزار تو آنچه تحت اختیارش بوده، بدون اطلاع از شما خورده است. من نمی توانم این امر را از شما پنهان کنم. پس بنگر در آنچه میان ماست و فرمان خود را برای من بنویس.» امیرالمؤمنین(ع) به وی چنین نوشتند: «اما بعد، از مضمون نامه ات آگاه شدم و از کسی مانند تو برمی آید که امام مسلمین و امت را خیرخواهی و امانت را ادا کند، از حق طرفداری کرده و از جور و ستم جدا شود. آنچه برای من نوشتی، در آن باره به همکارت نامه نوشتم، ولی به او اطلاع ندادم که تو درباره او به من نامه نوشته ای» (بلاذری، 1417، ج2، ص 169). در این نامه، نکاتی مورد توجه است:

1 – امیرالمؤمنین(ع) در این نامه ابواسود را مورد احترام قرار داد و گزارش وی را از باب نصیحت امام مسلمین دانست.

2 - به گزارش وی ترتیب اثر داد.

3 - تصریح کرد که منبع اطلاعاتی خود را معرفی نکرده است و ابواسود از این جهت نگران نباشد.

4 - تأکید نمود که آنچه صلاح مملکت است، حقی است واجب بر عهده وی که در آینده نیز لازم است به ادای آن بپردازد.

نتیجه گیری

تنوع نگرش ها و اختلاف ها امری طبیعی است که گریزی از آنها نیست. از این اختلاف ها با عناوینی چون تضاد، تنش و تعارض یاد می شود و اگر این امر کنترل نشود، خسارت های زیادی به همراه خواهد آورد.

به دنبال ماجرای سقیفه، حضرت علی (ع) از حق الهی خود محروم ماند، بدعت ها و انحرافات در جامعه اسلامی پدید آمد و در نتیجه مسلمانان با اسلامی خو گرفتند که با اسلام ناب محمدی فاصله داشت. زمانی که حضرت به خلافت رسید، جامعه دچار اختلاف ها عدیده ای بود. این مسأله ما را بر آن داشت تا به بیان عوامل بروز تعارض و نیز چگونگی مدیریت حضرت در پیشگیری از بروز آن در جامعه به عنوان الگوی مدیریت اسلامی برای دوران امروز بپردازیم.

بدین منظور عوامل ساختاری و انسانی بروز تعارض در دوران حکومت امیرالمؤمنین مورد بررسی قرار گرفت. در بازخوانی اقدامات امیرالمؤمنین در مواجهه با اختلاف و تعارض در آن دوران، نشان می دهد حضرت تاکید زیادی بر کار بست روش های پیشگیرانه داشته است.

فهرست منابع

کتاب ها:

*قرآن

1- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، تصحیح ابراهیم محمد ابوالفضل، ج1، 2، 3، 6، چ اول، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ق.

2- ابن اثیر جزری، عزالدین، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج3، بیروت: دارالفکر، 1409ق/1989م.

3- _____________، الکامل فی التاریخ، ج3، بیروت: دار صادر و دار بیروت، 1385ق.

4- ابن اعثم کوفی، أبومحمد أحمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج2، 3، 4، چ اول، بیروت: دارالأضواء، 1411ق.

5- ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، تصحیح آصف فیضی، ج1، چ دوّم، قم: مؤسسة آل البیت، 1385ق.

6- ابن خلدون، الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، ج2، چ دوّم، بیروت: دارالفکر، 1408ق/1988م.

7- ابن خیاط، أبوعمرو، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق فواز، چ دوّم، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415ق/1995م.

8- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب((ع))، ج1، چ اوّل، قم: علامه، 1379ق.

9- ابن شیبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح: علی اکبر غفاری، چ دوّم، قم: جامعه مدرسین، 1404ق.

10- ابن طباطبا، محمد بن علی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدولال اسلامیة، تحقیق عبدالقادر محمد، چ اوّل، بیروت: دارالقلم العربی، 1418ق/1997 م.

11- ابن کثیر دمشقی، أبوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج7، بیروت: دارالفکر، 1407ق/ 1986م.

12- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج4، بیروت: دارصادر، 1414 ق.

13- احمدی میانجی، علی، مکاتیب الأئمة ((ع))، تصحیح مجتبی فرجی، ج1، چ اوّل، قم: دارالحدیث، 1426ق.

14- بستانی، فؤاد افرام و مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، تهران: انتشارات اسلامی، بی تا.

15- بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج2، چ دوّم، بیروت: دارالفکر، 1417ق/1996م.

16- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح: سیدمهدی رجایی، چ دوّم، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1410ق.

17- ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیزالله عطاردی، بی جا: انتشارات عطارد، 1373ش.

18- ______________________، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، ج1، چ دوم، تهران: انجمن آثار ملی، 1353ش.

19- حبیبی، فاطمه، کوفه و تحولات تاریخی دوران امام علی(ع) و حسنین(ع)، چ اوّل، تهران: برهان دانش، 1389ش.

20- حقیقی، محمدعلی، برهانی، بهاء الدین، کردرستمی، مجید و مشعوف، سحر، مدیریت رفتار سازمانی، چ اول، تهران: ترمه، 1380ش.

21- حموی بغدادی، یاقوت، معجم البلدان، ج5، چ دوّم، بیروت: دارصادر، 1995م.

22- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج15، تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1337 ش.

23- ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(ع)، ج1، چ پنجم، قم: بوستان کتاب، 1386ش.

24- رابینز، استیفن پی، تئوری سازمان (ساختار، طراحی، کاربردها)، ترجمه: سید مهدی الوانی و حسن دانایی فرد، بی جا: انتشارات صفار، 1374ش.

25- رازی، ابوحاتم، أعلام النبوة، چ دوّم، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ، 1381ش.

26- رضاییان، علی، مدیریت تعارض و مذاکره (مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته)، چ سوم، تهران: سمت، 1387ش.

27- سمعانی، أبوسعید عبدالکریم بن محمد بن منصور التمیمی، الأنساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، ج2، چ اوّل، حیدرآباد هند: مجلس دائرة المعارف العثمانیة، 1382ق.

28- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه حسین انصاریان، چ دوّم، تهران: پیام آزادی، 1386ش.

29- _________________، نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378ش.

30. _________________، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام اصفهانی، ج1، 5، 6، چ پنجم، تهران: مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الإسلام، 1379ش.

31- _________________ ، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، تصحیح فیض الإسلام ، چ اوّل، قم: بی نا، 1414ق.

32- _________________، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، بی جا: دارالبشارت (مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، 1378.

33- طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمدأبو الفضل ابراهیم، ج4و 5، چ دوّم، بیروت: دارالتراث، 1387ق/1967 م.

34- _________________، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج6، چ پنجم، تهران: اساطیر، 1375ش.

35- علی زاده، محمد، سیره نبوی در مدیریت تعارض، چ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1394ش.

36- قانع، مسعود، مدیریت تعارض با رویکرد اسلامی، چ اوّل، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1393ش.

37- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تصحیح: موسوی جزایری، چ سوّم، قم: دارالکتب، 1404ق.

38- مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی، بحار الانوار، تصحیح جمعی از محققان، ج32، چ دوّم، بیروت: دارإحیاءالعربی، 1403ق.

39- مجهول، أخبار الدولة العباسیة و فیه أخبار العباس و ولده، تحقیق عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت: دارالطلیعة، 1391ق.

40. محمدجعفری، حسین، تشیع در مسیر تاریخ: تحلیل و بررسی علل پیدایش تشیع و سیر تکوینی آن در اسلام، ترجمه محمدتقی آیت اللهی، چ یازدهم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382ش.

41- مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، ج2، چ دوّم، قم: دارالهجرة، 1409ق.

42- _____________________، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج1و2، چ پنجم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1374ش.

43- مفید، محمد بن محمد، الاختصاص(الف)، تصحیح علی اکبر غفاری و محمود محرمی، چ اوّل، قم: الموتمرالعالمی لافیه الشیخ مفید، 1413ق.

44- ____________، الامالی(ب)، تصحیح حسین ولی و علی اکبر غفاری، قم : کنگره شیخ مفید، 1413ق.

45- ____________، الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره(ج)، تصحیح علی میرشریفی، چ اوّل، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.

46- منقری، نصر بن مزاحم، وقعه الصفین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، چ دوم، قم: مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، 1404 ق.

47- ____________، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، چ دوم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370 ش.

48- نجف بیگی، رضا، سازمان و مدیریت، چ اوّل، تهران: انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، 1379.

49- هرسی، پاول و بلانچارد، کنت ایچ، مدیریت رفتار سازمانی، ترجمه قاسم کبیری، چ چهارم، تهران: مؤسسه انتشارات جهاد دانشگاهی (ماجد)، پاییز1373ش.

50. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج2، بیروت: دارصادر، بی تا.

51- _______________، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج1، چ ششم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1371ش.

سایت ها:

1- پورکیانی، مسعود و تقوی، ابراهیم، مدیریت تعارض و راهبردهای آن در سازمان، سایت مرجع دانش (civilica)، 1392.

2- درگاهی، حسین، موسوی، محمدهادی، فراهانی، سمانه و شهام، گلسا، مدیریت تعارض و راهبردهای مرتبط، سایت مجله پیاورد سلامت، 5/5/92.

پی نوشت

[1] management

[2] conflict

[3] conflict management

کلمات کلیدی
اقدامات  |  اختلاف  |  تعارض  |  مدیریت تعارض  |  امیرالمؤمنین علی(ع)  |  پیشگیری از تعارض  | 
لینک کوتاه :