گنجینه معارف

مقاومت و تسلیم (تفسیر و نقد رمان دلیران تنگستانی)

رمان دلیران تنگستانی شرح یکرشته وقایع تاریخی است که هنگام جنگ بین الملل اول، در جنوب ایران، در ناحیه تنگستان و اطراف بوشهر رخداده است و محمدحسین رکن زاده آدمیت این وقایع را به صورت یک رمان تاریخی به رشته تحریر کشیده است. در این مقاله نشان داده شده که متن داستان ارتباط تنگاتنگی با جامعه ای که آدمیت در آن زندگی می کرد، دارد و نویسنده در کنار روایت تاریخی یک مقاومت، درصدد پروراندن یک غیریت ریشه ای در جامعه ای است که سایه ناکامیها و شکستها بر آن سنگینی می کند. این مقاله با استفاده از روش تفسیری تحلیلی به نقد این اثر پرداخته و نشان داده شده که این غیریت سازی در تضاد - است با توجه به آنچه نویسنده داستان در ذهن دارد.

منبع : مجله تاریخ روایی - بهار 1397، دوره سوم - شماره 8 , معصومی، احمد , کارشناس ارشد تاریخ انقلاب اسلامی، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی تعداد بازدید : 681     تاریخ درج : 1398/05/18    

مقدمه

یک رمان تاریخی رمانی است که می خواهد مسیر گذشته زندگی را بازآفرینی کند، فرایندی ذهنی که هم از داده های تاریخی تغذیه می کند و هم از تخیل غیر تاریخی؛ فرایندی نسبتاً پیچیده که نویسنده که رمان نویس تاریخی با آن کلنجار می رود تا حقیقت رمانش را بیان کند. در رمان تاریخی سوژه های متعددی وجود دارند که مشمول واقعیت هستند و با کمک تخیل در قالب رمان گنجانده می شوند، نویسنده در این فرایند ذهنی از آزادی ذاتی بسیاری برای فراتر رفتن از تاریخ و تخیل برخوردار است تا حقیقتی را به نمایش بگذارد.

خلق یک رمان تاریخی عملی شجاعانه است و نقد آن یعنی بررسی نبوغ کسانی که آن ها را با جهان فاصله انداخته، به آثاری که آن ها به جهان افزوده اند، نه نقشی که در جهان بازی کرده اند، عملی بس شجاعانه تر است و کسانی می توانند از این عمل به غایت شجاعانه سربلند بیرون بیایند که توانایی فکری برابری با کلان روایت ها، ذهن و حقیقت اثر را داشته باشند، توانایی فرمانده ای که بتواند سربازان را به پیش فراخواند، دوردست ها، مناظر زیبا و غمناک پهنه ها و دورنماها را احضار کند.

محمدحسین رکن زاده خالق رمان های تاریخی چون دلیران تنگستانی و فارس و جنگ بین الملل اول که هم در دوران حیات و بیشتر بعد از مرگ شهرت چشمگیری یافت با این جود بسیاری او را نویسنده یا مورخ و یا رمان نویس حرفه ای نمی دانند، البته نمی توان به این نقدها زیاد خرده گرفت، آدمیت نه شفاف تر از نویسندگان دیگر می نوشت و نه هدفش عبارت بود از ساختن سیستم واحد و فراگیری از ایده ها و نه آن قدر جسارت فکری لازم را داشت که بتواند با آن، به آن سوی پرده رخنه کند و ساختار واقعی رویدادها را بشناسد؛ با این حال منکر این جاذبه نمی توان شد که آن دنیای فکری که رکن زاده در آن به سر می برد آن قدر از ما دور است که به نظرمان غریبه می نماید اما آن قدر نزدیک هم هست که می توانیم امید به درک آن داشته باشیم.

در حوزه رمان های تاریخی، توانایی خیره کننده ای لازم دارد: توانایی ترسیم تصویری از شخصیت مردان وزنان جنوبی که نویسنده درباره آن ها می نویسد، بی آنکه لحظه ای فراموش کند «مای» حال و آینده این شخصیت ها را برحسب اندیشه هایش می خواهیم بشناسیم، نه برحسب عکس ها، اسناد خشک بی روح گلچین شده و یا ماجراهای زناشویی و سلیقه های آن ها در لباس پوشیدن. آدمیت این توانایی را داشت که در جای جای دلیران تنگستان حضورداشته باشد و در مجمعی نامرئی مکالمه ای خاموش را میان زندگان و مردگان برقرار سازد.

نمی توان گفت این توانایی ها، تمام انگیزه من در توجه به دلیران تنگستانی بود، توجه من به این اثر کمتر به مقام و اعتبار فکری خود آن برمی گشت و بیشتر مربوط می شد به نیروها، اندیشه ها و انگیزه های نهفته در حقیقت این آثار، نیروها، اندیشه ها و انگیزه هایی که جامعه امروز با آن دست به گریبان و با آن اداره می شود، نیروها، اندیشه ها و انگیزه های که به ما نشان داده است که رکن زاده نیز سزاوار آن نوع برخورد محققانه است که پژوهشگران در قبال چهره های مطرح در پیش می گیرند.

1- زندگی و محیط آدمیت

1-1-واکنش ها: یخ ها می شکند

قرن نوزدهم همیشه "مای" کشورهای مسلمان را به یاد استعمار می اندازد، دورانی که این مفهوم در بستر تفکر مرکانتلیسیم و ارتش های قدرتمند اروپایی شکل گرفت و آن قدر مهم شد که جهان اسلام، اروپا را از طریق استعمار و ادوات نظامی شناخت تا تحولات فکری و مدرنیته آن، اما آنچه بیشتر دنیای اسلام را تحت تأثیرقرارداد تحولات فکری و مدرنیته آن بود، اندیشه هایی که می گفت: رابطه بین افراد به چه شکلی بوده است، به چه شکلی هست، به چه شکلی ممکن است و این که چگونه باید زندگی کنیم، افراد یک جامعه باید چگونه باشند و چه کارهایی بکنند.

در نیمه دوم قرن نوزدهم پیوندهای تجاری و سیاسی ایران با کشورهای اروپایی را که پیش تر آغازشده بود را تسریع بیشتری بخشید که این خود باعث تغییرات مهمی در جامعه ایران بود. پیوندهای سیاسی و اقتصادی ایران در این دوره با غرب توأم با یک نوع فشار سیاسی، نظامی بود و این باعث شد ارتباط ها و فشارهای خارجی از سطح شاه و دربار به درون جامعه ایران کشیده شود؛ جامعه ایران باوجود مراوده های بسیار گسترده تجاری در دوره های مختلف، هنوز جامعه ای بسته بود.

این ارتباط ها در چنین سطح گسترده ای، جامعه را مجبور به واکنش کرد، برخی معتقد بودند: این روابط بیشتر از آن که ضرر باشد می تواند به جامعه سود برساند و می توان استعمار را از تمدن غرب و مبانی مدرنیته آن جدا کرد و با این جداسازی می توان کشور را به شیوه اروپایی نوسازی کرد، می توان با کمک این اندیشه ها از حماقت ها، پیش داوری ها، نادانی، هوس هایی که منطق را به گمراهی می کشاند و همچنین از حرص و آز حاکمان، خرافه پرستی که جامعه ایران را رو به نابودی کشانیده است نجات داد و این را در جامعه تعریف کردند.

برخی دیگر که نحوه و رفتار توأم با غرور، برتری طلبی، تحقیر نیروهای خارجی را دیده بودند، اعتقادی و واکنش دوگانه یافتند: از یک سو از غرب نفرت داشتند و بیگانه ستیز و از سوی دیگر پذیرفته بودند که به دستاوردهای غرب احتیاج دارند.

واکنش سوم که بسیار مهم بود، این واکنش و برخورد نه می توانست و نه می خواست استعمار را از اندیشه و مبانی مدرنیته غرب جدا کند. واکنشی بود که از طرف نیروهای رسمی و دارای قدرت روی داد، این کار در قالب بی توجهی به تمدن غرب بر پایه نوع ساده ای از نسبی گرایی فرهنگی صورت گرفت.

شاید پرداختن به سود و زیان این ارتباط ها در این مقاله نگنجد اما می توان گفت، این ارتباط ها نارضایتی های فراگیری در جامعه به وجود آورد که من آن را نشانه افزایش آگاهی در جامعه و شکسته شدن یخ های سنت می بینم؛ آگاهی از ناتوانی حکمرانان در قبال فشار سیاسی و نظامی غرب و در مقام مقایسه آگاهی از روند آهسته نوسازی، همچنین از فساد پادشاه و عواملش و مهم تر از همه آگاهی از این که حکام قاجار بیشتر به فکر تقویت خود در برابر جامعه اند تا حفظ جامعه در برابر قدرت های بیگانه.

بحران تنباکو (1270-1271) اوج نارضایتی عمومی بود نسبت به طبقه حاکمِ؛ این بحران نتیجه فروش امتیاز توزیع و صدور تنباکو به ماژور تالبوت انگلیسی از طرف ناصرالدین شاه بود(آبراهامیان،1387: 94). در اردیبهشت 1270 شمسی با ورود نمایندگان این شرکت به بازار شیراز که منطقه مهم کشت تنباکو به شمار می رفت، بازار شیراز بسته شد و به تبع آن و به واسطه تلگراف، بازار شهرهای تهران، اصفهان، تبریز، مشهد نیز بسته شد و برخی علما با صدور فتواهایی از این حرکت حمایت کردند؛ افزایش آگاهی باعث افزایش نارضایتی و در نتیجه موجب اعمال فشار بر طبقه حاکمِ شد، پادشاه تحت فشار عمومی وادار به لغو این امتیاز شد.

ناصرالدین شاه پس از بحران تنباکو محدودیت بیشتری بر جامعه تحمیل کرد؛ به دوران رشد و گسترش دارالفنون پایان داد، ایجاد مدارس جدید را ممنوع ساخت و از توزیع نشریاتی چون قانون (1269-1277) چاپ لندن و روزنامه اختر نشر استانبول را در کشور جلوگیری نمود. سرانجام این محدودیت ها با ترور وی در سال 1275 شمسی پایان یافت.

مظفرالدین شاه (1275 -1285) جانشین ناصرالدین شاه شد. وی برخی محدودیت های دوره ناصری را برداشت: اجازه ورود روزنامه های آزاداندیش و همچنین ممنوعیت مسافرت را از میان برداشت و مهم تر از همه اینکه وی از تشکیل انجمن های صنفی و آموزشی استقبال کرد.

2-1- کودکی و نوجوانی: تعالی یک جنبش، سال های مقاومت و سرگردانی

در چنین زمینه ای محمدحسین رکن زاده در 28 بهمن 1278 یعنی سه سال از به تخت نشستن مظفرالدین شاه در یک خانواده تجارت پیشه در شیراز متولد شد. بدی اوضاع اقتصادی، استثنایی قائل نبود و تأثیر اش بر خانواده محمدحسین آن قدر بود که پدر محمدحسین، میرزا عبدالله ملقب به رکن التجار را مجبور به مهاجرت به بوشهر بکند.

بوشهر به دلیل نزدیکی به دریا، مرکز مهمی برای صدور مواد خام به کشورهای اروپایی بود و مکان خوبی برای خانواده محمدحسین، میرزا عبدالله در بوشهر به دلیل تقاضای بالای تریاک و چای، به تجارت این اقلام پرداخت اما نا بسامانی های بد اقتصادی نبود حمایت حکومتی از تجار داخلی، ورشکستگی زود هنگامی را برای میرزا عبدالله رقم زد و او را مجبور کرد در سطحی نازل تر زندگی کند.

شغل تجارت با همه بی ثباتی هایش، امکان ارتباط گسترده ای را فراهم می کند و گاهی انعطاف ذهنی منحصربفردی را برای این افراد پیش می آورد، میرزا عبدالله در کنار فعالیت های اقتصادی، مقالاتی درزمینه های اجتماعی و ادبی در روزنامه های حبل المتین در کلکته و چهره نما در قاهره و اختر در استانبول و مظفری در تهران می نوشت(رکن زاده-آدمیت،1340: 3/ 384). اما این فعالیت های فکری آن قدر جسارت لازم را نداشت که موردتوجه عموم و ظن یا غضب حکومت قرار گیرد؛ مهم ترین چکیده فعالیت نویسندگی میرزا عبدالله، اثری مختصر به نام روزنامه سفر بنادر است که شرحی کوتاه از احوالات خود میرزا عبدالله است که سفری را از بوشهر به بندرلنگه در سال 1277 شمسی یعنی دو سال بعد از به تخت نشستن مظفرالدین شاه و سه سال قبل از تولد محمدحسین انجام داده بود را به رشته تحریر در درآورد(شعبانی، 1388: 302).

محمدحسین پنج ساله که شد او را در مدرسه معروف، سعادت ثبت نام کردند، هم زمان که این کودک خود را آماده می کرد از جهان پیرامونش شناخت پیدا کند، در پایتخت تغییرات مهمی داشت صورت می گرفت. مظفرالدین شاه بعد از به تخت نشستن امیدوار بود با رفع محدودیت های پدرش، بتواند از نارضایتی ها در جامعه بکاهد ولی این طور نشد، سیاست باز در کنار وجود مشکلات و فساد طبقه حاکمِ، نه تنها مشکل را حل نکرد بلکه باعث افزایش نارضایتی نیز شد.

تشکل ها و انجمن های مخفی و نیمه مخفی مختلفی به تقلید از تاریخ انقلاب ها، تشکیل شد و همه آن ها باوجود اختلاف نظر در یک مسئله باهم عقیده بودند و آن اینکه جامعه فاسد و مریض است و نیاز به تغییرات اساسی دارد موازی با این تشکل ها و انجمن ها، جنبشی حمایت گرایانه که با افزایش مالیات بر تاجران داخلی مخالفت می کرد و می خواست از وضع احتمالی مالیات های جدید ارضی جلوگیری کند، با امیزیش مطالبات این تشکل ها، خیلی زود به مقدمه جنبشی دمکراتیک تبدیل شد که ما آن را به عنوان جنبش مشروطه (1285) در کتب تاریخی می شناسیم.

تأسیس مجلس ملی و پی ریزی قانون اساسی، مطالباتی بود که برخی از انجمن ها و گروه های متأثر از غرب در قسمتی از جامعه تعریف کردند و برخی به غلط آن را عدالت خانه فرض و برای قسمت دیگر جامعه چنین تعریف کردند، جنبش مشروطه باوجود همه ضعف هایش، خواهان شناسایی قدرت و تقسیم و توزیع آن در جامعه بود این اخبار به سرعت انتشار می یافت و میرزا عبدالله پدر محمدحسین نیز هم همانند بسیاری از این تحول در حکومت آگاهی یافت و به آن دل بستگی پیدا کرد و در نهایت مشروطه خواه شد(رکن زاده-آدمیت،1340: 3/384).

جنبش مشروطه خواهی تغییرات مهمی را در عرصه سیاست و قدرت ایجاد کرد اما هیچ وقت نتوانست سایه حکومت پادشاهی و استبداد را از جامعه براندازد؛ نگاه به پادشاه قدر قدرت که دارای قدرت نامحدود باشد هنوز در ذهن بسیاری از ایرانیان اعم از مردم عادی تا روحانی و سیاستمدار معنای ارزشمند و مقدس داشت و این جامعه را به سوی دوگانگی مبهمی کشاند: یکی مشروطه خواهی و دیگری مشروعه خواهی یا همان نظام پادشاهی گذشته باقدرت نامحدود.

مظفرالدین شاه پنج روز پس از امضای قانون اساسی درگذشت و محمدعلی شاه به تخت سلطنت رسید، او از همان ابتدا نشان داد که خواهان تقسیم قدرت با مجلس و محدود بودن به وسیله قانون اساسی نیست و تحت عنوان حمایت از مشروطه مشروعه شیخ فضل الله، ایران را به جنگ داخلی (خرداد 1278-تیر 1288) مصیبت باری کشاند که نهایتاً با تصرف تهران در تیر 1288 شمسی توسط مشروطه خواهان جنگ داخلی به پایان رسید، این پیروزی هرچند شکوهمند بود اما آن اندازه قدرتمند نبود که بتواند به پیروزی کامل مشروطه خواهان بینجامد.

انتظار می رفت که مشروطه خواهان بتوانند تحت نظام جدید مشکلات کشور را حل کنند، اما در کنار دخالت های حکومت های استعماری و اختلافات داخلی که حالا تحت عنوان احزاب و نشریات خود را نمایان می کرد این طور نشد؛ دمکرات ها که نشریه ایران نو و قلم رسول زاده را در اختیار داشتند معتقد بودند که می توان دست به جداسازی استعمار و مدرنیته غربی زد و با پیاده کردن این مبانی مشکلات کشور را حل کرد، اینان معتقد بودند که مدرنیته غرب فقط مخصوص خود غربیان نیست: تشکیل مجلس ملی قدرتمند، حق رأی، برابری شهروندان بدون توجه به مذهب و نژاد و آموزش همگانی جز دستاوردهای بشری هستند چراکه بشر با وجود تمام تفاوت ها در مطالباتی مشترک هستند و اعتدالیون واکنش مخالفی بود در برابر دمکرات ها.

کشمکش های داخلی با تهدیدات روسیه هم زمان شد. روس ها، رهبران سیاسی ایران را به منظور حفظ بازارهای خود و برکناری مورگان شوستر تهدید کردند؛ مورگان شوستر که امید اکثریت نمایندگان مجلس (دمکرات ها) بود، حال به بحرانی برای کل کشور تبدیل شده بود، تلاش های او برای حل مشکلات اقتصادی کشور در تضاد با منافع روس ها بود و همین مسئله منجر به حمله روس ها به ایران شد و در جریان حمله به انزلی، رشت و مشهد قتل عام بسیاری صورت گرفت که درنهایت برای جلوگیری از تصرف پایتخت، اولتیماتوم روس ها پذیرفته شد به این ترتیب مجلس دوم تحت فشارهای خارجی بسته شد. اشغال کشور توسط روس و انگلیس تأثیر عمیقی در تاریخ معاصر ایران گذاشت: اولین بذر استقلال خواهی و مقاومت بر ذهن ها.

مجلس سوم بلافاصله پس از آغاز جنگ جهانی اول تشکیل شد. نمایندگان که از شکست های اولیه روس ها در جنگ دلگرم شده بودند از اعلان جنگ به متحدین خودداری کردند، آن ها همچنین کمیته مقاومت ملی را تشکیل دادند. این اقدامات با واکنش و حمله روس ها همراه شد، کمیته نخست در صحن حضرت معصومه در قم تشکیل شد اما با پیشروی روس ها اعضای کمیته به کرمانشاه رفتند که محل فعالیت آلمان ها و عثمانی ها بود.

واکنش انگلیس و روس در برابر این فعالیت ها، حمله نظامی بود، درنتیجه-ی این حمله هسته های پراکنده ای از مقاومت شکل گرفت، مقاومت هایی از سر استیصال که بعدها به صورت تراژدی عظیمی، ذهن بسیاری را معطوف به خود کرد. جنگ جهانی اول برای خانواده رکن زاده فاجعه بار بود، آشوب و ناامنی در منطقه جنوب باعث شد از بوشهر به اهواز بروند. رکن زاده 17 ساله در اهواز مدتی را به معلمی در دبستان جاسبیه پرداخت و بعدازآن در تجارت خانه آقا محمدباقر بهبهانی به منشی گری پرداخت تا اینکه پدر در 18 شعبان 1334 قمری به مرض وبا فوت کرد.

قطع به یقین فرزند از پدر ارث می برد، چه ژنتیکی، چه مالی، چه فکری؛ میرزا عبدالله ثروت چندانی نداشت تا برای خانواده اش به ارث بگذارد اما به طورقطع می توان گفت پدر تأثیرات زیادی در اندیشه محمدحسین گذاشت، اندیشه هایی چون: غرور ملی، ملی گرایی و وطن پرستی میراثی بود که پدر بر ذهن پسر به ارث گذاشت، اندیشه هایی که بعدها موقع نگارش دلیران تنگستانی به آن توجه داشت و با آن توانست نظم موجود را نفی یا علی اصول این نظم را به عنوان نظمی غیرعادلانه یا نظمی ناگوار و اسف انگیز برای «مای» حال و آینده ترسیم کند.

رکن زاده بعد از فوت پدر آن گونه که خود می نویسد: «با خانواده به بوشهر آمدم و مدتی در تجارت خانه مرحوم حاج محمدعلی شیرازی به کار دفترداری و انشاء و مختصر دادوستد تجاری اشتغال داشتم، ضمناً مشغول تحصیل و تکمیل ادبیات فارسی و عربی و مطالعه بودم و در مطالعه کتاب های مختلف که از پدر به ارث برده بودم راه افراط می پیمودم»(همان، 384). رکن زاده بعد از مدت کوتاهی در سال 1298 شمسی برای زیارت به نجف و کربلا رفت و پس از مراجعت دیگر به بوشهر نرفت و به شهر آبا و اجدادی خود یعنی شیراز رفت. او در شیراز دیگر به فکر تجارت نبود چون نه سرمایه کافی و نه علاقه ای به این کار داشت.

3-1- سال های شکوفایی فکری: ستایش از یک منجی

در این بحبوحه، تغییرات وسیعی در روابط قدرت در پایتخت ایجادشده بود. رضاخان میرپنج از سران قزاق توانست با کمک و حمایت انگلیس پایتخت را به بهانه جلوگیری از نفوذ کمونیسم تصرف کند و بعدازآن با کمک هوش و ذکاوت خود و همچنین تائید عقل عمومی جامعه، قدرت را کامل به دست آورد و رکن زاده نیز همانند بسیاری آن را تائید نویدی برای زندگی بهتر دانست.

رکن زاده در سال 1301 اولین اقدام عملی و فرهنگی خود را آغاز کرد در این سال دست به تأسیس کتابخانه و قرائت خانه کوچکی به نام آدمیت زد نامی که بعدها شهرت وی شد(شعبانی ، 1383: 331).

از محتوای عناوین کتاب فروشی رکن زاده می توان استنباط کرد که وی نه تنها به دنبال ترویج دانش جدید است بلکه خواهان ترویج کتاب هایی با موضوعاتی چون: اخبار و حدیث، فقه اصول، نصایح و مواعظ، حکمت و همچنین منطق و تصوف است، واکنشی که معتقد بود می تواند از تمدن ها چیزها یاد گرفت. با بهبود وضع معیشتی رکن زاده در سال 1305 نشریه آدمیت را هم تأسیس کرد. نشریه ای با سرلوحه ای به شکل مستطیل که سمت چپ آن تصویر شیخ سعدی شیرازی به صورت درویشی پیر ایستاده که دست خود را به طرف صفحه ای که روی آن کلمه آدمیت که اشاره به نام نشریه است می کند. این جریده هفتگی بود که در حوزه های علمی، سیاسی، ادبی، اجتماعی و کاریکاتور بارنگ و بوی انتقادی فعال بود(شعبانی، 1375: 239). آدمیت توانست در این نشریه سفرنامه پدرش را چاپ و همچنین توانست با مجله های مشهور و آزاداندیشی چون ایرانشهر و مجله آینده ارتباط برقرار کند.

بی تجربگی در مدیریت و مشکلات مالی و نقد عملکرد بلدیه شیراز، دست به دست هم داد، نشریه را بعد از دو سال به تعطیلی کشاند، با تعطیلی روزنامه، آدمیت دیگر علاقه ای به ماندن در شیراز نداشت و همان سال تعطیلی نشریه به تهران آمد و در تهران مدتی را در تجارت خانه حاج محمد معین التجار بوشهری مشغول کار شد، مدتی بعد از طرف معین التجار به کارخانه چوب بری واقع در تبر مازندران رفت و حسابرسی آن را به عهده گرفت، اما کارش زیاد دوام نداشت چون کارخانه پس از مدتی توسط دولت ضبط شد.

رکن زاده پس ازآن طی تلگرافی از معین التجار به اهواز رفت و در آنجا چند ماه معاون تجارت خانه او در اهواز شد و دراین زمان هم سفری به هندوستان (1306 شمسی) داشت و بعدازآن دوباره به تهران بازگشت، در تهران از تجارت دست کشید و به اصرار سید ابراهیم ضیا الواعظین مدیر روزنامه ایران آزاد شد.

سید ابراهیم ضیا همانند آدمیت که اصالتی شیرازی داشت و در بوشهر به دنیا آمده بود، سید ابراهیم ضیا اصالتی یزدی داشت و در سال 1267 در شیراز به دنیا آمده بود. سید ابراهیم ضیا ازجمله کسانی بود که با سید جلال الدین مؤید اسلام مدیر روزنامه حبل المتین در کلکته همکاری داشت، وی بعدها به تهران آمد و موفق به دریافت امتیاز و انتشار روزنامه ایران آزاد شد و توانست مقاله های تند و آتشینی درباره حکومت وقت (احمدشاه قاجار) بنویسد، باقدرت گیری رضاشاه سید ابراهیم ضیا الواعظین به حمایت از وی پرداخت و بعدازآن در سه دوره (پنجم، ششم، هفتم) نماینده ایل قشقایی در مجلس شورای ملی شد، در این دوره وی توانست روزنامه ایران آزاد را دوباره انتشار دهد.

همکاری آدمیت با سید ابراهیم مدت زیادی دوام نداشت چراکه سید ابراهیم هم همانند بسیاری دیگر به این فهم رسید که آزاداندیشی نقطه مقابل هر نوع استبداد و اندیشه مطلق گرایانه است و پی بردن به آن باعث تعطیلی روزنامه ایران آزاد شد.

بعد از تعطیلی روزنامه ایران آزاد، آدمیت که حال 30 سال از عمرش سپری شده بود دوباره مبادرت به تأسیس کتابخانه آدمیت در سال 1308 شمسی کرد و تا سال 1314 به این کار مشغول بود، اما کتابخانه شغلی نبود که بتواند هزینه های معاش آدمیت را تأمین کند به همین دلیل وی به استخدام وزارت دارایی درآمد و چند سالی در آنجا به عنوان حسابدار فعالیت کرد. شاید بتوان گفت این دوران مهم ترین دوران فعالیت فکری و نویسندگی آدمیت محسوب می شود.

آدمیت در سال 1310 پاورقی «دلیران تنگستانی» را در روزنامه کوشش آغاز کرد که بعدها به صورت کتابی مستقل بارها چاپ شد، یک سال و نیم بعد در خرداد 1312 کتاب فارس و جنگ بین الملل را انتشار داد و عنوان کرد که جلد دوم دلیران تنگستانی است.

این دو اثر، در قالب داستان، با بن مایه مدارک تاریخی است که در آن سعی شده اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی اول و قیام مردم جنوب به سرکردگی تنگستانی ها را روایت کند. آدمیت با انتشار این دو اثر خود را به عنوان مورخی جنوبی که دارای تمایلات مهین پرستانه است معرفی کرد.

4-1 - سال های واپسین: ماشین می شکند

با آغاز جنگ جهانی دوم تغییر و تحولات عمده ای در داخل کشور روی داد. تأثیرات جنگ فقط منتهی به دول درگیر در جنگ نبود و دامنه آن همانند جنگ جهانی اول به کشورهای بی طرف نیز سرایت کرد. با حمله آلمان ها به شوروی ایران کانون توجهات قرار گرفت، همسایگی ایران با شوروی این امکان را به متفقین می داد که از طریق مرزهای شمالی آذوقه و مهمات به شوروی ارسال کنند.

تمایلات رضاشاه و حتی جامعه به آلمان به عنوان (نیروی سوم) باعث مقاومت حکومت رضاشاه به خواسته متفقین شد و همین بهانه حمله متفقین به ایران شد و سرنوشت رضاشاه این بود که تبعید شود و پسر ارشد اش محمدرضا شاه با درایت فروغی و تائید متفقین به تخت سلطنت بنشیند.

سقوط حکومت بار دیگر نشان داد که چقدر آزاداندیشی با اندیشه مطلق گرایی منافات دارد، شکستن ماشین استبداد این امکان را هم به احزاب، نهادها، مطبوعات و مجلس داد که آزادانه فعالیت کنند در این دوره آدمیت به دوراز فعالیت های سیاسی، نشان داد که مورخی است که سیاست را درگذشته آن هم در تقابل بین مقاومت ملی و اشغال گران دنبال می کند. با شروع نهضت ملی شدن نفت به رهبری مصدق و حمایت آیت الله کاشانی که ماهیتی آزادی خواهانه و استقلال خواهی داشت، آدمیت به آن دل بست و هوادار نهضت مصدق شد، اما حمایت وی آن قدر نبود که بشود بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق، او را دستگیر و به زندان برد.

رکن زاده یک سال بعد از کودتا، در بهمن 1333 وارد کتابخانه مجلس شورای ملی شد و مرحله دوم زندگی فرهنگی و غیرسیاسی اش آغاز شد، در این دوران شروع به نوشتن فهرست کتب خطی کتابخانه در سال های مختلف کرد، این کار بعدها این امکان را به او داد که به احوال بسیاری از دانشمندان و سخن سرایان فارس آگاهی پیدا کند و این آگاهی بعدها انگیزه ای برای نگارش اثری چهارجلدی با عنوان «دانشمندان و سخن سرایان فارس» شد.

نگارش این اثر چهار سال و در چهار جلد که جلد اول آن در سال 1337 با عنوان دانشمندان و سخن سرایان فارس: از آتشی تا پیامی با 44 تصویر و 592 صفحه؛ جلد دوم آن با عنوان دانشمندان و سخن سرایان فارس: از تائب اوزی تا زین العطار شیرازی با 55 تصویر و 672 صفحه؛ جلد سوم آن با عنوان دانشمندان و سخن سرایان فارس: از سائل قیری تا عیشی شیرازی با 42 تصویر و 728 صفحه و جلد چهارم آن با همان عنوان در دو قسمت نوشته شده که قسمت اول آن از غافل فیروزآبادی تا مؤدب کازرونی با 110 تصویر و 560 صفحه و قسمت دوم از موقر بوشهری تا یوسفی شیرازی به انضمام فهرست اعلام با 561 در آبان 1340 به نگارش درآمد. آدمیت هشت سال بعد رساله سردار فاخر حکمت را نوشت وآن را به صورت جداگانه به این اثر چهارجلدی اضافه کرد.

بعد از انتشار دانشمندان و سخن سرایان فارس آدمیت دیگر هیچ گونه فعالیتی که رنگ بوی تاریخی داشته باشد انجام نداد و نگاه خود را به نوشتن شعر و نقد شعر معطوف کرد و خود را غرق در مطالعه فرهنگ ملی کرد، شعر و زبان شناسی، تا سعی کند آن را نیروی سازنده بنماید که کارش وحدت بخشیدن به تکاملی ملی خود ویژه است؛ تصحیح تذکره روز روشن از محمد مظفر حسین صبا و ارکان سخن که نقدی بود بر شعر و نثر نو که در مجله خواندی ها بین سال های 1340 تا 1341 نوشته بود از آثار وی در این برهه زمانی از عمر وی است.

کار زیاد فکری سرانجام نیرویش را تحلیل برد به طوری که بعدازاین دو اثر تألیف و پژوهشی انجام نداد. آدمیت در سال 1352 در سن 74 سالگی فوت کرد. هیچ یادداشت معتبری در نشریات علمی وفات وی را گذارش نکرد. آدمیت هنگام مرگ ثروت چندانی نداشت که برای خانواده اش باقی بگذارد؛ با فوت آدمیت خانواده وی دچار مشکلات مادی شدیدی شدند به طوری که نامه هایی را برای وزیر وقت دربار اسدالله اعلم ارسال کردند و توانستند کمک هایی را از طرف دربار دریافت بکنند(آرشیومرکز اسنادانقلاب اسلامی،1355: 3/113).

2- تفسیر و نقد یک داستان تاریخی

1-2- ریشه ها: امنیت و مالکیت

بررسی ریشه های خانوادگی جز مهم ترین عوامل در شناخت بازآفرینی های هر فردی که دست به عمل بازآفرینی می زند است، آدمیت از خانواده ای تاجر پیشه برخواسته بود و این مهم ترین انگیزه بود تا نقش ویژه ای برای تجار در تحولات و مقاومت های روایت شده در داستان اش قائل شود(رکن زاده-آدمیت، 1363: 57). و نتواند نگاه نقد آمیزی به قشری که در برهه هایی از تاریخ معاصر به دلایل اقتصادی اقتصادی به سوی نیروهایی دست دوستی دراز کردند که با اهداف قهرمانان نویسنده سر ناسازگاری داشتند؛ هدف هایی که به حق به دنبالش بودند و بعضاً در راهش جان ها دادند.

آدمیت این توانایی را داشت که با رمانش زندگی کند، با آن پیش براند و پیش برود، او تحت تأثیر این ریشه ها ما را به سوی عینیتی می کشاند، آن هم به نوعی چنان ناب و خالص که عملکردهای دیگری در بافت کلی آن محو می گردد و هیچ اثری بر ذهنیت خواننده نمی گذارد، او با به میان آوردن مقاومت، در طول روایت هایش نوعی نغمه روزمره و با الهام از قصه ای که در ذهن دارد نمادی از اتحاد را گسترش می دهد، نمادی که بتوان از دل آن، جهانی برساخته از نیروهای وطن پرست مسلمانی که در عین سادگی و زیبایی، دارای قدرت و ثروت نیز هستند را به نمایش بگذارد.

در حالی که انگیزه مقاومت، نمادی از اتحاد در برابر نیروی بیگانه را معنی می داد، امنیت و مالکیت، دو پایه استوار این ریشه خانوادگی انگیزه هایی شدند که آن نماد کامل از نیروهای وطن پرست مسلمان را به ساکنان شهرهای محاصره شده ای که گویی آذوقه و باروت هایشان در حال تمام شدن است و هرچه باعقل انسانی خود می اندیشند راه نجاتی نمی بیند، پیش ببرد، چنین است که تسلیم شدن و شاید تسلیم شدن بی قید شرط در برابر آن قدرت خاموش و آشنایی که ایرانیان زمانی او را در جنبش مشروطه کنار زده بودند

دلیل حضور این تناقص در رمان آدمیت این نیست که جریان فکری او نمی توانست یا هنوز آمادگی این را نداشت که فاکت های معینی که پیرو منطقی اند متفاومت از منطق حاکم بر فکر او هستند را دور بزند، بلکه دلیل اش این است که او مدافع هیچ ایده مستحکم و با قوامی نیست که بتواند این انگیزه -ی مقاومت را در مواجه با واقعیت جامعه یعنی امنیت و مالکیت ببیند.

2-2 دیالوگ ها: تقابل دو جریان

رئیسعلی: انگلیسی های متمدن را با هندی های وحشی و ایرانیان نیمه وحشی چه کار؟ بسیار خوب آقایان، صاحب ها، شما متمدن هستید، دست از سر ما وحشی ها بردارید و بگذارید مشغول وحشیگری خود باشیم، این تمدن مضحک شما هم به خودتان ارزانی باشد، ما وحشی ها از این تمدن که عبارت از بی رحمی و شقاوت و بی عاطفگی بیزاریم، بروید هر کار می کنید در خاک خودتان بکنید(همان، 108).

نامه سلطان انگلیسی اسیرشده و در حال مرگ به جنرال انگلیسی: در چه راه کشته شدم. ..آیا ایرانی ها قصد تجاوز به کشورم داشتند؟ حضرت مسیح به من و سایر عیسویان فرموده اگر کسی به یک طرف چهره شما سیلی زد، صورت را برگردانید تا جانب دیگر را نیز بزند . . آیا من این طور رفتار کرده ام؟ جنرال من! دلیل کافی بر جوانمردی و حسن اخلاق و انسانیت ایرانیان که شما اروپاییان خودخواه، آن ها را نیمه وحشی می خوانید نیست(همان،119-122).

در دیالوگ اول آدمیت از زبان یک ایرانی، صحبت از دودنیا می کند: دنیای متمدن و دنیای وحشی، این که این دودنیا هیچ ارتباطی باهم ندارند، دیالوگ اول به ما می گوید هر جامعه ای تصور خاصی از خودش از واقعیت دارد و از دنیایی که در آن به سر می برد و از خودش و مناسباتش با گذشته و با طبیعت و آنچه برایش تلاش می کند و این تصاویر در کلیت های اجتماعی نه تنها یک شکل و قابل قیاس نیستند، بلکه جدا از هم و گاها متضاد و نسبی هستند، دیالوگ اول به ما می گوید: ممکن است تمدنی چیزهایی را بخواهد و یا دوست داشته باشد که ما آن ها را نخواهیم.

در دیالوگ دوم آدمیت از زبان یک انگلیسی، یعنی از زبان یک تمدن دیگر صحبت از نوعی کثرت گرایی می کند، او به ما می گوید ممکن است دو تمدن باهم متفاوت باشند، اما توانایی فهم یکدیگر و همدردی باهم و فراگیری از هم را دارند، شاید تمدن هایی با برخی دیگر ناهمخوان باشند و گاها متضاد، ولی نامحدود بودنشان وجود ندارد، دیالوگ دوم به ما می گوید: بیگانگان هم مانند ما می دانستند جوانمردی، عشق، نفرت، امید، ستمکاری و ستمدیدگی به چه معناست.

این دیالوگ ها را در دلیران تنگستانی چگونه می توان تفسیر کرد؟ اگر در جواب بگوییم این رمان، دچار نوعی تناقض فکری است: تناقض بین نسبیت گرایی و کثرت گرایی، جوابی سطحی و یک طرفه ای داده ایم و فقط استنتاجی ناظر به متن بوده است و این نمی تواند تفسیری کارآمد باشد.

اگر خود را از چارچوب متن رها کنیم و به زندگی آدمیت نگاهی بیندازیم، می توان به این نکته پی برد که او اعتقاد راسخی به کثرت گرایی فرهنگی داشته است، بن مایه فعالیت های فرهنگی آدمیت از روزنامه نگاری تا تفکر غالب در مقالات و نحوه گزینش کتاب ها در کتابداری، به ما فهماند که وی تلاش بسیاری کرد که جامعه اش از تمدن غرب آگاهی پیدا کند و ترغیب شویم زندگی را چنان تلقی کنیم که گویی از عهده داشتن ارزش های متنوع برمی آیم: ارزش هایی به یک اندازه اصیل و همچنین به طور یک میزان عینی، آدمیت آن قدر تخیل داشت که دلیران تنگستانی را بنویسد، آن قدر هم توانایی داشت که عهده درک تمدن غرب برآید و دستاوردهایی از آن را هدف هایی روشن و قابل فهم برای زندگی ایرانی ها بداند.

اما تفکرات دیگری در محیط زندگی آدمیت در جریان بودند که نوعی دیگر فکر می کردند و عمل می کردند، اینان معتقد بودند هیچ نسبتی و یا هیچ ارتباطی بین تمدن ها نیست، این تفکر، تمدن را به سطح آموزه برد و از آنجا که این آموزه بیان یا ابزار سلیقه، مواجه ای عاطفی یا نظرگاهی است و هیچ همبستگی بین آن ها وجود ندارد و در قدرت و برد این تعریف در جامعه، استعمار کمک شایانی کرد و چنین در جامعه تعریف شد: نقش هایی که آن ها ایفا می کنند نماینده انگیزه ها و نیازها و هدف های واقعی عینی شان است، پس ما نمی توانیم شناختی از تمدن دیگری پیدا کنیم و دلیلی هم ندارد پیدا کنیم چون ما با دودنیای کاملاً جدا و نسبی سروکار داریم.

حالا می توان به ذهن چرخش داد و نگاه را از زمینه به متن با این گفته جلب کرد که دیالوگ های دلیران تنگستانی تناقض گویی نبود که فکر نویسنده از آن رنج می برد، این دو دیالوگ تقابل دو جریان در زمینه ای بود که آدمیت در آن می زیست و چه تلخ است سخن تاریخ که چهره اش رو به گذشته است و گویی با خیرگی سرگرم تعمق در آن است اما به ناگاه و آرامی چهره برمی گرداند و با لبخندی ملیح می گوید: واقعیت های امروزی تان از چه دیرزمانی در حال تدارک بوده است.

آدمیت با نبوغ خاصی، پاسخ دیالوگ اول را با آوردن دیالوگ دوم در فصل بعد داستانش می دهد و می گوید: قیاس ناپذیری به معنای نسبی گرایی نیست، درست است که باهم تداخل دارند، دنیای استعمار با دنیای ایرانی ها یکی نیست، اما دست افراد بشر در پی جویی ارزش و هدف های اساسی باز است، اما این پایان تقابل دیالوگ ها نبود، آدمیت تا یک جای تقابل دیالوگ ها را در متن پیش برد، بعدازآن جنگ نهایی عهده دار این وظیفه شد، جنگی که بیشتر از آن که در متن باشد در زمینه بود؛ درصحنه جنگ این نسبی گرایی فرهنگی بود که پیروز شد، هم در متن و هم زمینه، نسبی گرایی فرهنگی به خوبی توانست درصحنه جنگ هم ییمانی برای خود پیدا کند: بیگانه ستیزی، نیروی نهفته در ملی گرایی و استقلال خواهی.

قتل و عام، گرسنگی، تحقیر جامعه، به این اتحاد در جامعه مشروعیت داد اما به رغم مشروعیتش جامعه را کریه کرد، فضایی ایجاد شد که ذهن بسته شود، ذهنی که در خوش بینانه ترین حالت اگر بتواند در سلول زندانی، اندیشه ای بسازد اگر رنگ و بوی تسلیم ندهد اندیشه ای استیلا جویی است؛ این دگرگونی ها درملأعام رخ داد و هیچ راز و رمزی هم درباره اش وجود ندارد، بااین همه نه دیدن اش برای همگان ممکن بود و نه فهمش.

3-2 - استقلال خواهی: مطالبه ای نافرجام

دلیران تنگستانی داستان واقعی جامعه ای محلی بود که ویژگی های ملی داشت، مرهمی بود برای غرور ملتی که سال ها توسط قدرت های خارجی تحقیر و مورد تجاوز قرارگرفته بود؛ داستان، تقابل دونیرو بود: نیروی که با تکیه بر زندگی ساده درونی و فداکاری قومی در مقابل نیروی استعمارگر نیرومند قرارگرفته بودند، روایتی که این را به جامعه می فهماند که ملت ایران، ملتی فلک زده ای نیست که تا زانو در باتلاق ریاکاری و نفاق، بردگی و بندگی فرورفته است، بازآفرینی این مقاومت، کلی را مخاطب قرارداد و گفت: ما هم برای استقلال ملتمان کشته ها دادیم.

در دلیران تنگستانی فقط کسانی مستقل هستند که می دانند چه چیزی آنان را خرسند می کند: مبارزه با بیگانگان، آنان عناصری خارجی هستند که به جامعه ضرر می رساند و کسانی که در این مسیرند اگاهند به روح ملی و عظمت ایران؛ این امر به تنهایی نشان خواهد داد که دیگر راه حل ها نمی توانند آگاهانه باشد و می توان به راحتی نتایجی که گرفته اند را نادیده گرفت چراکه مستقل نیستند، عظمت و روح ملی ایران را درک نکرده اند. در جای جای دلیران تنگستانی، در آن بیابان های گرم و سوزان که خواننده به لطف تخیل نویسنده آن را احساس می کند، مسیری را نشان می دهد که هر کس در آن مسیر نیست، اگر نگویم خائن، بلکه ریاکاری خنثی و منفعت طلب است(رکن زاده-آدمیت،1363:75).

آدمیت به ما گوش زد می کند: آنچه ایرانی را ایرانی می کند و به آن ماهیت انسانی، آزادی و استقلال می دهد، بیش از آنکه عقل باشد مسئولیت اخلاقی است و مسئولیت اخلاقی به این واقعیت بستگی دارد که بتوانیم از میان شقوق مختلف مسیر درست و صحیح را انتخاب کنیم، برده و خائن ممکن است شاد باشند و در رفاه اما آزاد و مستقل نیستند و این هدف کسانی نیست که آگاه از روح ملی و هواخواه استقلال.

وظیفه هر پژوهشگری که در حوزه اندیشه و نقد بازآفرینی کار می کند این نیست که جلوی عدسی دوربین خالق اثر بی حرکت بماند و لبخند بزند، بلکه باید در یک ضربه از جایی که در آن محو عدسی دوربین شده بلند شود و با قیل وقال، ناگهان صدای آژیری را به صدا درآورد. مسیر مشخص در بیابان های گرم سوزان دلیران تنگستانی، فقط یک مسیر مشخص نبود، بلکه آن مسیر فضایی تهی را نیز ایجاد کرد، آدمیت با مطرح کردن مطالبه استقلال برآمده از جامعه تحقیرشده، فضای کلی و تهی را ایجاد کرد تا بتواند چیزی که در ذهن دارد را با آن پر کند.

میل به استقلال خواهی و مبارزه با بیگانگان روحیه ای را در جامعه به وجود آورد که به موجب آن مردم ترجیح می دادند افرادی هم ایمان با خودشان یا از ملت خودشان ولو این که با آن ها هر نوع رفتاری کنند و بر آنان فرمان برانند، نه این که بیگانگانی و یا کسانی بر خواسته از طبقه یا محیطی بیگانه ولو خیراندیش سرپرستی آن ها را به عهده بگیرد و فضای تهی با این روحیه پر شد، پر شد تا نویسنده با اعتمادبه نفسی شکوهمند، خالی از تملق در آخر داستان بگوید: « تغییرات کلی مملکت درنتیجه پیدایش پیشوای توانای ایران پدید آمده و روح تازه ای در کالبد وطن خواهان مأیوس و منزوی دمیده است»( همان، 227).

خطای نهفته در چنین نگرشی این نیست که این نگرش بیش ازحد رادیکال است که می کوشد تمام وابستگان و بیگانگانی که به ملتی تعرض کرده اند را نابود کند، بلکه درست برعکس خطایش و بی راهه اش آن است که به اندازه کافی رادیکال نیست، این نگرش نمی تواند این نکته را بررسی کند که چگونه می توان: آزادی برده و بردگی یعنی آزادی را تفسیر کرد.

خطای نهفته در چنین نگرشی این نیست که طرفدار عزت نفس، استقلال و آزادی است، بلکه آن است که این روحیه هولناک، جامعه را به هزاران دالان می افکند و خطرهای زندگی را هزار چندان می کند و ازجمله این خطرها که کوچک ترینشان نیز نیست، این که هیچ کس شاهد آن نخواهد بود که او کی و کجا، راه را گم می کند و اگر نابودی صورت گیرد، نه کسی درد آن را حس می کند و نه با آن همدردی می کند.

4-2 آرمان راستین: بازگشت به خویشتن

ما معمولاً در حالت طبیعی در بررسی سیر تحول اندیشه های افراد، کسانی که آن ها را می شناسیم و به آن ها علاقه داریم تفکیکی قائل می شویم و بدون این که حواسمان باشد تلاش های فکری شان مظاهری از جریان های واحد و مقصود مند هستند، تلاش های برای فهم و تسلط بر هر آنچه بر او و جامعه اش پیش آورده است، داستان دلیران تنگستانی نیز تلاش فکری که در تلاش برای فهم هر آنچه پیش آمده بر جامعه یا آن عصر بود: عصر هجوم نیروهای بیگانه، عصر تحقیرها، ناکامی ها و ظهور ایده از استیصال بازگشت به خویشتن.

توجه نویسنده بیشتر از آنکه به مقاومت تنگستانی ها باشد به بیان راهی برای پیروزی است؛ پیروزی نیروی اندک که باوجود عقب ماندگی از دنیای روز اما با تکیه بر طبیعت خویش بر نیروی بیگانه و قدرتمند و این می تواند نمونه ای باشد برای ذهن جامعه مستأصل که احساس ناتوانی و عجز می کند. این است تنها راه پیروزی که متن به زمینه در سالهای شکوفای فکری اش و دوران سرگردانی جامعه پیشنهاد می کند.

ایده بازگشت به خویشتن همانند هر ایده ای خواهان شناسایی است، این که چه عناصری شامل این ایده می شوند و چه عناصری نمی شوند، این که چه عناصری جز خویشتن محسوب می شوند چه چیزهایی نمی شوند و آن چیزی که شامل خویشتن می شود، طبیعت آن ملت است و آن چیزهایی که بیگانه با این طبیعت هستند، چیزی غیر از خویشتن هستند.

بدبینی ها،ریاکاری ها،خیانت ها، بی تفاوتی هاو راحت طلبی، چیزهایی هستند که در شهرنشین های دلیران تنگستانی یافت می شود و این ها خویشتن ملت ایران نیستند و این آن چیزهایی نیست که با آن بتوان پیروز شد به آزادی از سلطه بیگانگان رسید یعنی استقلال در عوض زندگی ساده، صداقت، وفاداری، جان فشانی، چیزهایی هستند که در روستاییان دلیران تنگستانی یافت می شود و این، آن خویشتن ملت ایران است و این آن چیزهایی است که می توان با آن به پیروزی به آزادی و استقلال رسید(همان،75-76).

نمی خواهم بگویم آدمیت با شهرنشینی ضدیت داشت، او تمام عمر خود را در شهر سپری کرد و شغل تجارت پیشگی خانوادگی اش بیشتر در شهر معنی پیدا می کرد اما او در دلیران تنگستان به ما می گوید در شهرنشینی نمی توان، آن سادگی، وفاداری، شجاعت و جان فشانی که ادمی را به پیروزی و آزادی از سلطه بیگانگان می رساند، پیدا کرد، نمی توان در شهرنشینی بازگشتی به خویشتن واقعی خود داشته باشیم؛ حال چرا نمی توان بازگشت داشت، چون فاسد شده اند، چون شهرنشین ها از طبیعت خویش دورافتاده اند، خویشتن خود بودن به معنای خوب بودن است و اگر همه ایرانی ها، خویشتن خود بودند، آنچه را که می جستند چیزی می شد که همه را جمیعاً در کلیتی هماهنگ خرسند و آزاد می کرد و آن وقت است که هیچ بیگانه ای نمی توانست ما را تحقیر کند و قراردادی به نام 1907 را برای ملتی رغم بزنند.

بنابراین اگر موفق شویم آنچه را پاکی و معصومیت در وضع طبیعی در خویشتن ما بوده است را به دست آوریم، وضعی که ایرانیان هنوز طعمه سوداهای متعدد و بسیاری انگیزه های موذیانه و خباثت آمیز شهری نشده بودند، آن وقت است که می توان همانند دلیران تنگستان، ملتی هماهنگ و نیکو بخت و پاک نهادی به وجود آورد که در مقابل بیگانگان به پیروزی برسد. این فهمی بود در متن بر هرانچه که بر او و جامعه اش آورده بود.

آنچه نوشته های آدمیت و یا بهتر بگویم آنچه این نوع تفکر و تفکراتی مشابه به این که بعدها با آن مواجه می شویم، ما را به خواب مصنوعی می برد همین آمیزه استثنایی است و جنون آمیزی این ایده آن است که در این خواب مصنوعی واقعاً نمی دانیم به چه چیزی گوش می دهیم.

این نوع تفکر به ما می گوید: برای رهایی از سلطه بیگانگان و رسیدن به آزادی و استقلال، همه باید از این خویشتن خود پیروی کنند، حال اگر کاری کنید که مردم به این قواعد عشق به ورزند همان گونه که آدمیت به ما می گوید ریسعلی و افرادش، بالجبار و از سر استیصال پیرو این قواعد نبودند بلکه به عنوان آزادترین و نیرومندترین و خودانگیخته ترین جلوه خویشتن به آن عشق می ورزیدند، آن وقت است که دیگران هم خواهان این قواعد خواهند شد، نه به دلیل نفس قواعد و نه به دلیل این که این تنها چاره است بلکه به این دلیل که عاشق این قواعدند و این گونه می توان به این سؤال ذهن پاسخ داد که هم می توان در زنجیر این قواعد اسیر و تسلیم بود و هم به مقاومت پیروزی بر بیگانگان و آزادی دست پیدا کرد.

این زنجیر آن چیزی نیست که روس و انگلیس بر ما بسته اند، چیزی است که خود ما انتخاب کرده ایم زیرا چنین انتخابی جلوه خویشتن ماست و چیزی است که از درون خویشتن به عنوان ارمان باطنی، آن را ساخته وپرداخته کرده ایم، پس اگر این همان چیزی باشد که ما بیش از هر چیز خواهان آنیم، دیگر زنجیر نخواهد بود، کسی که خویش را به دست خویشتن زنجیر کرده، اسیر یا زندانی نیست.

قهرمان داستان، در متن می دانست که خویشتن راستینش چه می جوید، هیچ شک و تردیدی در اعمال و رفتار و آنچه انجام می داد نداشت، به این دلیل که در گفتگوی با خود، گفت: آنچه اکنون هستم، خویشتن راستین من است. هماهنگی هولناکی صورت گرفت، نه قهرمان داستان و نه یارانش، هیچ خود را ملزم به دادن پاسخی منطقی و عقلانی به هر آنچه انجام می دادند، نمی دیدند. این افکار جنون امیز کسانی نیست که فکرشان را به جامعه تزریق می کنند بلکه شرایط جنون امیزی است که جامعه گرفتار آن است.

شکست ها و قراردادهای ننگین، تفرقه و تجزیه سیاسی و ناتوانی اقتصادی و خواری و خفت ناشی از آن، که جامعه طعم تلخ آن را می چشید، تداعی کننده این گفته بود که ما قار به کمترین کار هستیم و نه قدرت لازم را داریم و نه امکانات مادی لازم برای حل این معضلات و این گونه بود که خیلی ها را مجبور کرد که با این امکانات کم، ایده هایی در ذهن برای برون رفت از این مشکلات بپرورانند، ایده هایی که نه نیازی به امکانات مادی داشت و نه نیازی به پشتوانه فکری و فلسفی و این چیزی نبود جز بازگشت به خویشتن.

ایده از متن به جامعه رفت و به گرمی مورد استقبال گرفت و پرورانده شد، مردم نیز توانستند همانند گفتگوی با خود، قهرمان داستان دلیران تنگستانی، به خود بگویند: بازگشت به خویشتن ممکن نیست بر روس و انگلیس و یا هر بیگانه ای استوار باشد، آنچه درون من است مبتنی بر خویشتن راستین من که مرا به آن فرمان می دهد.

هیچ حکومت مطلق گرای نبوده که از این ایده خوشش نیاید چراکه در گفتگوی هم با خود و هم با مردم می توانست بگوید: اگر من هر کاری می کنم، نه به این دلیل که خیر شما را می خواهم، بلکه دست به کاری می زنم که خود مردم می خواهند ولو هزار بار هم انکار کنند و اگر انکار کنند، بیگانه با خویشتن هستند، نمی دانند کی هستند و چه هستند و چه می خواهند و این چنین است که ارمان بازگشت به خویشتن راستین مبدل به چیزی می شود که باید ابداع گردد نه این که در پیدا کردن آن کوشید.

نتیجه گیری

فضایی که آدمیت در آن می گفت و می نوشت شور حال داشت و آرمان خواهانه بود، نوعی حس و حال طراوت بخش همبستگی پدید می آورد که این افراد ناهمگون را به هم پیوند می داد، این حس و حال کاملاً صمیمانه بود، احساس ها و اعتقادها با جمله ها و عبارات غیرتمندانه ابراز می شد و همه فعالیت های یکدیگر را در حد فداکاری نقد می کردند.

داستان های آدمیت هیچ اسیر ذهن اش نبود و در ارتباطی تنگاتنگ با زمینه اش بود تا از این طریق برای جامعه قابل فهم باشد؛ این نوع کاربرد زبان همگانی نشانه مردی بود که با زبان مردم آشنایی داشت، کسی که با واقعیت در تماس بود، سبکی صادقانه که نشان می داد نویسنده بافکر و احساس بیان شده مدت ها کلنجار رفته است، او ساده نوشت تا کینه و نفرت خود را علیه یاس و ناامیدی برآمده از ناکامی ها نشان دهد.

داستان های آدمیت به قدر کافی تاریخی نبود که با آن تاریخی برخورد شود و دقیقاً او همین را می خواست تا به او امکان رهایی از بند داده های سرد و بی روح تاریخی را بدهد و غیریت ریشه داری را بیافریند و معرفی کند، غیریتی ناآشنا اما آشنا: معرفی خویشتن به خویش، اما واقعیتی تلخ در کار است و او از آن بی خبر بود و آن این که انتخاب خیرها ممکن است در تضاد با آنچه در ذهن داریم بینجامد و از غیریت او بیگانه ستیزی بیرون اید که به پیروزی دیالوگی بینجامد که او با آن سر ناسازگاری داشت و رادیکالی را آن چنان رادیکال نکند که در مقابل آن کس که می گوید بردگی یعنی آزادی و استقلال واکنش نشان دهد و خویشتنی را که خواهان بدر کردن زنجیرها بود به زنجیر هولناک بدل کند. این است آن واقعیت تلخ: واقعیت مقاومت و تسلیم.

منابع

1-آبراهمیان، یرواند، (1387)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی/محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشرنی.

2-آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مورخه 21/1/1355، بازیابی3/113.

3-برلین، آیزایا، (1385)، سرشت تلخ بشر، ترجمه لی لا سازگار، تهران: انتشارات ققنوس.

4-بنیامین، والتر، (1387)، مقالاتی در باب فلسفه زبان و فلسفه تاریخ، ترجمه مراد فرهاد پور، امید مهرگان، تهران: نشرگام نو.

5-حسین صبا، محمد مظفر، (1343)، تذکره روز روشن، به تصحیح محمدحسین رکن زاده آدمیت، تهران: انتشارات کتابخانه رازی.

6-رکن زاده-آدمیت، محمدحسین، (1363)، دلیران تنگستانی، تهران: نشراقبال.

7-رکن زاده-آدمیت، محمدحسین، (1357)، فارس و جنگ بین الملل، تهران: نشراقبال.

8-رکن زاده-آدمیت، محمدحسین، (1340)، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج 3 و 4 تهران: کتاب فروشی اسلامیه، خیام.

9-شعبانی، احمد، (1375)، مطبوعات شیراز، فرهنگ ایران زمین، تهران: انتشارات طلاییه.

10-شعبانی، احمد، (1388)، سفر از بوشهر به لنگه، در پژوهش های ایران شناسی (نامواره دکتر محمود افشار) به کوشش ایرج افشار، با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.

11-شعبانی، احمد، (1383)، کتاب فروشی آدمیت در شیراز، تهران: نشرشهاب ثاقب.

12-یاحسینی، سید قاسم، (1389)، بوشهر، تنگستان و دشتستان در چند سفرنامه، بوشهر: انتشارات شروع

کلمات کلیدی
مقاومت  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : علی تاریخ : 1399/06/12

مقاله فوق العاده ای بود