گنجینه معارف

شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی

بعد از آنکه مجلس به ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر رأی عدم کفایت سیاسی داد، شهید رجائی به عنوان رئیس جمهور مردمی انتخاب شد. در آن شرایط حساس، کشور نیازمند نخست وزیری بود که از مدیریت و کفایت و حسن تشخیص بالایی برخوردار باشد. بر همین اساس و بر اساس شناخت دقیق شهید رجایی از باهنر، وی از یار دیرین خود خواست تا به عنوان نخست وزیر، مسئولیت اداره جامعه را بر عهده بگیرد.

منبع : فصلنامه مطالعات تاریخی، پاییز 1392 - شماره 42 , تهوری، مسلم تعداد بازدید : 1552     تاریخ درج : 1400/06/07    

ولادت

محمدجواد باهنر به سال ١٣١٢ در یک خانواده پیشه ور و ساده در شهر کویری کرمان به دنیا آمد. محله باهنر معروف به «محله شهر» از محل های بسیار قدیمی شهر کرمان بود.

علی اصغر پدر محمدجواد، معیشت خانواده را از مغازه کوچکی در بازار قدمگاه نزدیک میدان مشتاقیه، اواخر خیابان شریعتی (شاهپور آن روزگار) تأمین می کرد.[1]

پدر محمدجواد مردی لاغر اندام، بسیار زاهد و وارسته بود به طوری که مردم به وی که تنها سواد قرآنی داشت لقب آقا شیخ علی اصغر داده بودند.[2] وی در عین تنگدستی از عزت نفس بالایی برخوردار بود و کهولت سن نیز باعث نشد وام دار فرزندانش شود و با سعی و تلاش از دسترنج خود استفاده می کرد. حجت الاسلام حجتی کرمانی در این باره می گوید:

صفتی که در مرحوم اصغرآقا پدر شهید باهنر بارز بود، زهد، قناعت، مناعت طبع، بزرگواری و بی نیازی ذاتی بود. او واقعا از همه کسانی که زندگی مرفهی داشتند بی نیازتر بود و سر به آستان هیچ کس نمی سایید و سربلند زندگی می کرد. ترجیع بند کلمات اصغرآقا باهنر، این بود که «غرقیم در نعمت » ایشان با بزرگواری تمام زندگی کرد. بعد از شهادت آقای باهنر، من چند بار به کرمان رفتم و می دیدم که اصغرآقا باهنر، با اینکه نیازی به کار کردن نداشت و زندگی اش از طریق فرزندانش تأمین می شد، اما با افتخار تمام به هیچ وجه حاضر نبود استقلال مالی خود را از دست بدهد و در آن سن و شرایط، در یک مغازه قالی فروشی شاگردی می کرد و می خواست از دسترنج خودش زندگی کند و می گفت: «نمی خواهم به کسی نیازمند باشم » تا آخر عمر سربلند زندگی کرد.[3]

قناعت، مناعت طبع و تلاش بسیار، صفاتی بود که محمدجواد باهنر از پدر به ارث برده بود و در تمام طول زندگی اش نمود عینی داشت. پدر محمدجواد باهنر در مصاحبه ای بعد از شهادت وی می گوید:

در زندگی، محمدجواد بچه بسیار کم حرف و پرکاری بود، حرف خیلی کم می زد و کار به اندازه خودش به هر نحوی بود انجام می داد، هیچ گاه نمی شد که یک خواهش بی جا بکند یا مثلا برای چیزهای خوراکی و پوشاکی اش ایرادی بگیرد و بگوید این خوب است و آن بد، هیچ از این حرف ها نمی زد. خیلی آدم ساده و پاکی بود، بسیار بسیار مهربان بودند و خواهر و برادر و اقوامشان را بسیار دوست می داشتند. اگر جایی کار داشتند در فراخور حال خودش خودداری نمی کرد، همه دوستدارش بودند به جهت این که یک انسان خوشرفتاری بود.[4] محمدجواد در ٥ سالگی به مکتب خانه فرستاده شد تا الفبای خواندن و نوشتن را بیاموزد و در سن ١١ سالگی با اجازه پدر به حوزه علمیه معصومیه کرمان رفت و مشغول فراگیری دروس حوزوی شد. دکتر محمدجواد باهنر در این باره می گوید:

من از کودکی در سن پنج سالگی به مکتب خانه ای سپرده شدم که نزدیک منزلمان بود، چون اولا در آن ایام مدارس چندان زیاد نبود و بعد هم اگر بود، خانواده هایی امثال ما چندان دسترسی به مدرسه نداشتند و همین پیش آمد مکتب خانه بسیار خیر بود، برای اینکه در همین مکتب خانه بانوی متدینه ای بود که قرآن را نزد ایشان خواندم. فرزندی داشت که آن روز از تحصیل کرده ها بود و بعد وارد حوزه علمیه کرمان شد به نام آقای حقیقی و ما در همان خانه نزد ایشان خواندن و نوشتن و درس های معمول آن روز را فراگرفتیم و از حدود یازده سالگی به مدرسه معصومیه کرمان با راهنمایی همان حجت الاسلام حقیقی راه پیدا کردیم و از آن به بعد درس های رسمی که می خواندیم، درس های طلبگی بود.[5]

حجت الاسلام ایرانمنش پسردایی شهید باهنر، که همپای ایشان به مکتب خانه و سپس به مدرسه علمیه معصومیه رفت، در این باره می گوید:

حدود پنج سالگی بود که با هم در کرمان به مکتب خانه رفتیم، در آنجا خواندن قرآن و در ضمن خواندن فارسی و دیوان حافظ را فراگرفتیم. در آن زمان مدرسه خیلی کم بود و تعداد معدودی بودند که به مدرسه می رفتند و من و آنهایی که به حساب در حد متوسط و یا ضعیفی بودیم به همین مکتب خانه اکتفا می کردیم و بعد می رفتیم دنبال کسب و کاری ؛ چون دیگر مقتضیات زمان اجازه نمی داد.[6]

محمدجواد باهنر تا سال ١٣٣٢ در کرمان و مدرسه معصومیه ماند. در این ایام نابرابری های اجتماعی و مشکلات معیشتی مردم را به عینه احساس می کرد. پدر محمدجواد می گوید:

در سن هفت سالگی اش بود که از طرف شهرداری جهت منزل هایی که اسم و رسمی داشتند چون هنوز آسفالت نبود شن می ریختند که گرد و خاک کمتر شود و جلوی در خانه امثال ما نمی ریختند. یک روزی محمدجواد گفت: چرا جلوی در خانه ما شن نمی ریزند، گفتم که آنها اسم و رسمی دارند و ما گمنامیم و جلوی در خانه ما نمی ریزند. گفت: چطور دولت به ما نمی رسه؟ گفتم خب همچین صلاح می دونه، بعد محمدجواد گفت: پس این دولت برای ما ملت ارزشی ندارد.[7]

روح محمدجواد در عنفوان نوجوانی تاب بی عدالتی های حکومت و اختلافات طبقاتی را نداشت، از این رو به سرعت جذب افکار سید شهدادی شد و اولین نغمه های مخالفت با حکومت پهلوی را از زبان سید شنید تا روزی که تمام هم و غم اش مبارزه در راه آزادی ملت گردید.

حجت الاسلام حجتی کرمانی نیز که جذب سید شهدادی شده بود می گوید:

یادم هست سید محترمی هم آن زمان از شهداد به کرمان آمده بود. او جوانی بود ٢٤ ساله، خیلی قوی و خوش صحبت که در عین حال، شاعر و سخنران خوبی هم بود. اسمش سیدمحمدباقر قوام و معروف به «سید شهدادی » بود. آن زمان ما سیوطی می خواندیم. سید شهدادی تشکیلاتی را به نام «کانون قیام » به وجود آورد. اعضای کانون قیام عبارت بودند از: آقای باهنر، ایرانمنش، شیخ الرئیس، آقای صمدانی، آقای خوشرو و خود من. اولین پیام انقلاب را همین آقای سیدمحمدباقر قوام، مؤسس کانون قیام در گوش ما خواند. او نخستین کسی بود که زمزمه مخالفت با شاه را به گوش ما رساند. آقای قوام می گفت: باید رژیم سلطنتی از بین برود و شاه خائن است. البته این حرف ها را ایشان در محفل خصوصی و در مدرسه معصومیه برای من و آقای باهنر و چند نفر دیگر می گفت. اما این حرف ها آن زمان به گوش ما سنگین بود.[8]

محمدجواد باهنر پس از آشنایی با سید شهدادی و افکار انقلابی او با فدائیان اسلام آشنا و به آنها گرایش پیدا می کند و مسئول توزیع نشریه منشور برادری ارگان فدائیان اسلام در کرمان می شود و نامش به عنوان نماینده فدائیان اسلام در کرمان در این نشریه نقش می بندد.

هجرت به قم

باهنر همزمان با تحصیلات حوزوی، از تحصیلات کلاسیک غافل نشد و در سال ١٣٣٢ که دیگر جوانی ٢٠ ساله شده بود از شهر و دیارش به قم مهاجرت کرد. حوزه علمیه کرمان دیگر جوابگوی خلجان های روحی و فکری او نبود، اما حوزه های درسی مرحوم آقای بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی در قم هر یک چون رود خروشانی بودند که روح تشنه جوان کرمانی را سیراب می کردند. محمدجواد باهنر می گوید:

تا سال ٣٢ یعنی موقعی که من ٢٠ ساله شده بودم، توانستم ضمن ادامه تحصیلات دینی به گرفتن [دیپلم ] پنجم علمی قدیم موفق شوم. تا آن سال درس را تا حدود سطح رسانده بودم و در اوایل مهرماه ٣٢ بود که به قم عزیمت کردم. وضع مالی خانواده ام آنچنان بود که به هیچ وجه قادر به پرداخت مخارج تحصیلی من نبودند و من در قم از شهریه محدودی که مرحوم آیت الله بروجردی در آن زمان می دادند یعنی ٢٣ تومان در ماه زندگی می کردیم که البته پس از چندی ٥٠ تومان هم از حوزة علمیه کرمان به آنجا حواله می شد. در سال اولی که در قم بودم، در مدرسه فیضیه سکونت داشتم و کفایه و مکاسب را توانستم نزد چند استاد آن روز، مرحوم آقای مجاهدی، آقای سلطانی و دیگران تمام کنم. از سال ٣٣ به درس خارج رفتم. اساتید ما در درس خارج عمدتا رهبرمان، امام بزرگوارمان، آیت الله العظمی خمینی بودند که ما از همان اولین سال درس خارج یک درس فقه و یک درس اصول از محضر ایشان استفاده می کردیم و تا اوایل سال ٤١ یعنی بیش از ٧ سال محضر ایشان را در دو درس درک کردم. علاوه بر درس مرحوم آیت الله بروجردی که درس فقهی بود می رفتم که دیگر به تدریج آن سال ها با توجه به مرجعیت ایشان و گستردگی درس از نظر تعداد شاگردان صورت خاصی پیدا کرده بود و تا پایان سال ٤٠ که سال فوت ایشان بود باز درس ایشان را ادامه دادیم. استاد دیگر ما علامه طباطبایی بود که درس فلسفه (اسفار) را شش سال خدمت ایشان خواندیم و نیز از درس تفسیر ایشان استفاده کردیم.[9]

محمدجواد باهنر در کنار تحصیلات حوزوی هیچ گاه از دروس آکادمیک دانشگاهی غافل نشد و دروس حوزه و دانشگاه به او کمک کرد به عنوان یک عالم دینی نیازهای جوانان جامعه آن روز را به روشنی درک کند و بتواند به واسطه همزبانی که با جوانان پیدا کرده بود جهت رفع نیازهای فکری و روحی شان تلاش کند. محمدجواد باهنر خود درباره تحصیلات دانشگاهی می گوید:

سال ٣٣ به طور متفرقه کلاس ١٢ را امتحان دادم و دیپلم کامل را هم گرفتم و بعد از چندی از دانشکده الهیات به ادامه تحصیلات دانشگاهی پرداختم. منتهی چون دروس دانشکده الهیات برای ما تازگی نداشت، ما اصولا به همان تحصیل قم ادامه می دادیم و در هفته یکی دو بار به بعضی از دروس که لازم بود شرکت کنیم، به تهران می آمدیم و به این ترتیب، حدود سال ٣٧ بود که دوره لیسانس دانشگاه را هم تمام کردم و بعد از مدتی که در قم مشغول بودم توانستم دوره دکترا را هم ادامه بدهم و دوره دکترای الهیات را عمدتا بعد از آمدن به تهران ادامه دادم و همچنین یک دوره فوق لیسانس امور تربیتی را که آن روز دانشکده ادبیات تهران این دوره را داشت و بعد از دو سال این دوره را هم به پایان رساندم.[10]

شهید باهنر در حدود سال های ٣٦-٣٥ به شهر مقدس نجف مشرف شد و تصمیم داشت در آنجا به ادامه تحصیلات دینی خود بپردازد. در نجف، وی در مدرسه آیت الله بروجردی سکونت کرد و به درس آیت الله حکیم می رفت، اما به دلایلی از جمله حضور عالمان برجسته در حوزه علمیه قم، مجددا به حوزه علمیه قم بازگشت. مدت توقف ایشان در نجف به یک سال نیز نینجامید.[11]

نشریه مکتب تشیع

حضور در مدرسه حجتیه قم و آشنایی با روحانیونی همچون هاشمی رفسنجانی، موحدی کرمانی، مهدوی کرمانی و... زمینه ای شد جهت همکاری های فرهنگی، مطبوعاتی و انقلابی. باهنر در سال ١٣٣٦ با همکاری و کمک آقایان هاشمی رفسنجانی و مهدوی کرمانی نشریه مکتب تشیع را منتشر نمود. مقالاتی که از خامه صاحبان فکر و اندیشه آن روزگار همانند: علامه طباطبایی، آیت الله بهشتی، استاد مطهری، شهید باهنر، مهندس بازرگان، احمد آرام، سیدهادی خسروشاهی و... نشأت می گرفت با استقبال چشمگیر علما و طلاب رو به رو شد و همین کافی بود تا توجه رژیم به این مسئله جلب شود و در نتیجه نشریه پس از انتشار ٧ شماره، توقیف شد. آقای هاشمی رفسنجانی در این رابطه می گوید:

ایشان در اداره مجله مکتب تشیع نقش درجه اول داشت. در سال ٣٦ یا ٣٧ من و ایشان و عده دیگری از دوستانی که حدودا چهار پنج نفر می شدیم، تصمیم گرفتیم یک مجله منتشر کنیم...

عمده مسئولیت های فرهنگی مانند چاپ و رسیدگی به مقالات به دوش آقای باهنر افتاد. البته ما هم همکاری می کردیم، اما چون ایشان قلمش از ما بهتر بود و یک مقدار سابقه کار مطبوعاتی داشت، آمادگی بیشتری در ایشان وجود داشت... لذا مجموعا کتاب بسیار خوبی درآمد و در آن روزها که تیراژ ده هزار و پانزده هزار خیلی بود، اولین چاپ ما با تیراژ ده هزار بود که بلافاصله تمام شد و پیش فروش کرده بودیم.[12]

در این نشریه مسائل اجتماعی، اخلاقی و مبانی عقیدتی اسلام، به گونه ای نو و بدیع و با زبان امروزی و تازه، طرح و تحلیل می شد. علاوه بر آن، به مسائل سیاسی جهان معاصر و دنیای اسلام نیز پرداخته می شد.

رویارویی با رژیم پهلوی

سخنان سید شهدادی در حوزه علمیه معصومیه کرمان و آشنایی با افکار فدائیان اسلام زمینه ساز نگرش انقلابی در روح و روان شهید باهنر گردید. همچنین حضور مداوم و مستمر در درس خارج حضرت امام خمینی روحیه انقلابی و مبارزاتی وی را شکوفا کرد. باهنر چند سال قبل از قیام ١٥ خرداد سال ١٣٤٢ یک مخالف تمام عیار شاه و رژیم پهلوی شده بود. در سال ١٣٣٧ شهید باهنر جهت انجام سفر تبلیغی به آبادان عزیمت کرده بود. به مناسبت به رسمیت شناختن دولت اسرائیل از سوی دولت ایران به صورت «دوفاکتو»،[13] حمله شدید و سختی به دولت کرد و پس از پایان سخنرانی توسط شهربانی دستگیر شد. این اولین برخورد شهید باهنر با رژیم پهلوی بود.[14] دومین برخورد شهید باهنر با دستگاه رژیم پهلوی در سال ١٣٤٢ اتفاق افتاد. در محرم این سال بنا شد مبلغین دینی از حوزه علمیه به سراسر کشور اعزام شوند و مطالب یکنواخت و هماهنگی را جهت محکومیت رژیم طاغوت و دین ستیزی آن در منابر اعلام کنند. دستگاه امنیتی رژیم نیز به دنبال غائله انجمن های ایالتی و ولایتی و رفراندوم انقلاب سفید و حمله به فیضیه از این جریان مطلع گشت و اقداماتی جهت کنترل و فشار بر سخنرانان پیش بینی نمود. شهید باهنر در هفتم محرم سال ١٣٤٢ به دنبال یک سخنرانی پرشور در همدان دستگیر شد، اما به دلیل هجوم و فشار مردم و تجمع مردم همدان، شهربانی او را آزاد و از همدان اخراج کرد. با این حال باهنر تا ١٢ محرم به سخنرانی های خود ادامه داد و در نهایت، به صورت مخفیانه از شهر خارج شد. ایشان در این باره چنین گفته است :

خاطرم هست دستور این بود که از روز ششم ماه محرم، سخنرانی ها اوج بیشتری پیدا کند و مبارزه شدت گیرد و علتش هم این بود که گفتند بگذارید جلسات پرجمعیت باشد و الا اگر بخواهید از اوائل شروع کنید، قبل از اینکه اجتماعی از مردم باشد شما را دستگیر می کنند و از همان روز ششم اوج گرفت و ظاهرا روز هفتم بود که ما دستگیر شدیم.[15]

سومین دستگیری دکتر باهنر همزمان بود با سالگرد حمله مأموران رژیم به مدرسه فیضیه.

به این مناسبت از طرف هیأت های مؤتلفه اسلامی مجلسی در مسجد جامع بازار تهران برگزار گردید. دکتر باهنر سخنران جلسه بود. سخنرانی تند و انقلابی باهنر دستگیری وی را به دنبال داشت. باهنر پس از محاکمه در دادگاه نظامی به چهار ماه زندان محکوم گردید. شهید باهنر خود در این باره می گوید:

در پایان اسفند همان سال (١٣٤٢) مصادف شد با سالگرد مدرسه فیضیه، چون فروردین همان سال ٤٢، - روز اول فروردین - حمله رژیم بود به مدرسه فیضیه، طبعا اسفند برابر بود با وفات امام جعفر صادق (ع) و سالگرد همان حادثه مدرسه فیضیه یعنی اواخر اسفند بود که به این مناسبت در بازار تهران سخنرانی برگزار کرده بودند واقع در مسجد جامع و ما مسئول اجرای سخنرانی آنجا بودیم. در سه شب سخنرانی انجام شد و اجتماع بسیار عظیمی هم گرد آمده بودند و در آن سال ها که پلیس زیادی - به اتفاق سرهنگ طاهری معدوم که ایشان مسئول دستگیری ما بود - آمد و بعد از دستگیری ما را به زندان قزل قلعه انتقال دادند. این اولین زندان رسمی بنده بود که حدود چهار ماه طول کشید و به محاکمه و دادگاه هم کشانده شد.[16]

شهربانی کل در تاریخ ٢١ اسفند ١٣٤٢ دستگیری ایشان را چنین به ساواک گزارش می کند:

شیخ محمدجواد باهنر در شب های ١٨ و ١٩ اسفند در شبستان مسجد جامع بالای منبر مطالب تحریک آمیز ایراد و قضیه مدرسه فیضیه در سال گذشته را به میان کشید و اظهارات ناروایی نموده بود. لذا ساعت ٢١ روز ١٩ اسفند در موقع خروج از مسجد به وسیله مأمورین ویژه دستگیر و با پرونده مقدماتی جهت تعقیب قانونی به ساواک اعزام و تحویل گردید.[17]

در سال ١٣٤١ قرار شد از سوی حوزه علمیه قم، برای تبلیغات اسلامی، باهنر به کشور ژاپن اعزام شود:

سال ٤١ به تهران آمدم، انگیزه اولی این بود که در آن روزها صحبت از این بود نماینده ای از حوزه علمیه قم برای تبلیغات اسلامی به کشور ژاپن برود و بنده پیشنهاد شده بودم به این منظور آمدم تهران که مقدمات کار را فراهم کنم و لازم بود یک دوره ای هم زبان انگلیسی که زبان دوم آنجا بود به صورت فوق العاده ببینم و برای دیدن این دوره زبان و دیگر مقدمات در تهران سکونت اختیار کردم، منتهی آن سفر به علت مشکلاتی که پیش آمد به تأخیر افتاد و منتهی شد به آغاز مبارزه روحانیت به رهبری امام بزرگوارمان در اواخر سال ٤١...[18]

مبارزات فرهنگی

فعالیت های مبارزاتی دکتر باهنر در تهران بیشتر رنگ و بوی فرهنگی داشت. آیت الله هاشمی رفسنجانی در مورد کار فرهنگی شهید باهنر می گوید:

ما کارها را تقسیم کرده بودیم بین خودمان، البته نه قراردادی، عملا چنین شده بود که مرحوم دکتر باهنر و دکتر بهشتی بیشتر در کارهای فرهنگی می رفتند و من و برادرمان آقای خامنه ای بیشتر کارهای پرخاش گرایانه، ما ممکن بود بیشتر در میدان ظاهر شویم، اما آنها عمیق کار می کردند، ولی با هم بودیم و همدیگر را تکمیل می کردیم.[19]

شهید باهنر با حضور پررنگ در مساجد و کانون های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و سخنرانی در مساجدی همچون هدایت، الجواد، جلیلی و همچنین سخنرانی در حسینیه ارشاد و کانون توحید راهی را که در سال ١٣٣٧ و متعاقب آن محرم سال ١٣٤٢ آغاز کرده بود، ادامه داد. شهید باهنر از مساجد و اماکن مذهبی در جهت آموزش و تربیت نیروهای انقلابی و همچنین بسیج امکانات و سازمان دهی نیروها برای ایجاد تحول فرهنگی در جامعه استفاده می نمود.

اسناد منتشر شده ساواک نشانگر آن است که فعالیت های وی به طور دقیق تحت نظر دستگاه اطلاعاتی رژیم بوده است و تمامی سخنرانیهای دکتر باهنر به ساواک گزارش داده می شده است.

مسجد جلیلی از جمله اماکنی بود که توسط ساواک رصد می شده است. این مسجد واقع در خیابان ایرانشهر، یکی از مهم ترین پایگاه های مبارزه علیه حکومت محمدرضا پهلوی بود. آیت الله مهدوی کنی، امام جماعت این مسجد، از سخنرانان انقلابی برای ایراد سخنرانی دعوت می نمود.

اسناد منتشر شده ساواک نشانگر فعالیت باهنر در مسجد جلیلی است.[20]

در یک سخنرانی در سال ١٣٤٩ باهنر در مسجد جلیلی اظهار امیدواری کرد که اعراب بر رژیم صهیونیستی اسرائیل پیروز شوند. ساواک در تاریخ یکم مهرماه ١٣٤٩ چنین گزارش می دهد:

از ساعت ١٩:٣٠ روز ٣١ شهریور ١٣٤٩ مجلس جشنی به مناسبت میلاد حضرت علی علیه السلام در حیاط مسجد جلیلی واقع در خیابان ایرانشهر با حضور عده ای در حدود سیصد نفر تشکیل گردید. پس از قرائت قرآن، دکتر جواد باهنر منبر رفت و درباره شخصیت حضرت علی (ع) صحبت نمود. ناطق از شجاعت و آزادگی اعراب ستایش کرد و اظهار امیدواری کرد که این شجاعت در نبرد اخیر مفید واقع شود، باهنر گفت: موشه دایان در جنگ اخیر[21] اظهار داشته است که ما انتقام خیبر را گرفتیم.[22]

حضور مستمر در مسجد هدایت و الجواد علیه السلام به عنوان سخنران از جمله فعالیت های فرهنگی و انقلابی دکتر باهنر بود. ایشان از سال های ١٣٤٦ تا ١٣٥٠ و پس از آن در سال ١٣٥٥ در مسجد هدایت که یکی از مراکز مبارزه فرهنگی - سیاسی زیر نظر آیت الله طالقانی بود، به فعالیت و سخنرانی پرداخت که فعالیت های وی دائما از سوی ساواک گزارش می شد.[23]

ساواک که به درستی دریافته بود مسجد هدایت عملا مرکز جریانات ملی - مذهبی مخالف رژیم شده بود به شدت فعالیت های آیت الله طالقانی و مسجد هدایت را تحت نظر داشت و حضور مستمر دکتر باهنر به عنوان سخنران در این جلسات آنها را به این نتیجه رساند که طالقانی قصد دارد موضوعات مطروحه خود را به وسیله باهنر دنبال کند.[24]

با مروری بر گفته های دکتر باهنر در مسجد هدایت و الجواد علیه السلام درمی یابیم وی در سخنرانی های بیدارگرانه خود اهداف زیر را دنبال می کرده است :

١. زیر سئوال بردن شالوده حکومت های پادشاهی

طبق اسناد ساواک دکتر باهنر در تاریخ ششم خرداد ١٣٤٧ در مسجد هدایت درباره حقایق اسلام و تاریخ پادشاهان ساسانی اظهار داشت:

حکومت پادشاهان ساسانی ظالمانه بوده و قبل از اسلام با مالیات های سنگینی مردم را به ستوه آورده بودند. می گویند انوشیروان عادل بوده، عدالت او هم تو خالی بوده است زیرا آواز دهل از دور خوش است. در آن زمان هفت نفر از فلاسفه یونان به دربار انوشیروان آمدند که در سایه عدالت زندگی کنند، چون متوجه شدند عدالتی در کار نیست مجددا به وطن خود بازگشتند.

مشارالیه در پایان گفتار خود نتیجه گرفت آیا بعد از ظهور اسلام و برقراری قانون عدالت اجتماعی و مساوات، رجعتی در ظلم و ستم های گذشته شده است یا خیر. جواب دادند در اثر انجام کارهای دوستان نادان و دشمنان دانای اسلام رجعت شده.[25]

دکتر باهنر همچنین در تاریخ یکم مهر ١٣٤٧ در مسجد هدایت پیرامون اختلافات طبقاتی ایجاد شده در حکومت های پادشاهی می گوید:

در زمان ساسانی لشکر اسلام به ایران حمله کرد و ایران شکست خورد و ٧٠ هزار سرباز تسلیم لشکر اسلام شد و قانون مقدس اسلام را قبول کردند و علت آن این بود که اختلاف طبقاتی در ایران زیاد بود و عده ای در کاخ های سر به فلک کشیده زندگی می کردند و شب و روز مشغول قمار و شراب خواری بودند و در مقابل عده دیگر برای نان شب محتاج بودند. در هر اجتماعی که عده ای نان شب نداشته باشند، خانه نداشته باشند و سواد نداشته باشند، اختلافات طبقاتی وجود دارد. در همین زلزله خراسان، که من از نزدیک مشاهده کردم، کسانی زنده مانده اند که خانه نداشته اند و وضع بسیار دلخراشی داشتند. ببینید تا چه اندازه اختلاف وجود دارد. اگر جنگی اتفاق بیفتد، طبقات اشراف در جنگ شرکت نخواهند کرد. فقط دهقانان، کارگران و پیشه وران از مملکت دفاع خواهند کرد و مخارج جنگ هم همین طبقات می پردازند.[26]

٢. نفی ظلم و ستم و برقراری عدالت

دکتر باهنر در تاریخ نوزدهم آبان ١٣٤٧ به مناسبت نیمه شعبان در مسجد هدایت می گوید:

خداوند می فرماید ما افراد ستمگر و خودخواه را از ملک خود بیرون رانده و کسانی را به جای آنها می گماریم که به عدل و داد و حق حکم نمایند و آنگاه در تعریف معنی ظلم و عدالت بیان داشت «ظلم آن است که حقی از کسی تضییع شده و یا چیزی در سر جایش قرار نگیرد و کسی که لیاقت احراز یک پست و مقامی را داشته از او دریغ دارند، در صورتی که عدالت وزنه طرف مقابل ظلم می باشد ».[27]

شهید باهنر همچنین درباره سرانجام ظلم و ستم در تاریخ ٢٧ آبان ١٣٤٧ در مسجد هدایت گفت:

خداوند در دنیا و در مورد آن دسته از ظالمان و عالمان بی عمل و زمامداران ستمگر که در تصدی و اقتدار خود مدام برای تسلط بیشتر خویش هر روز به عنوان قانون های خودساخته به حلق مردم می ریزند و در پناه ظلم و ستم مردم را وادار به اطاعت و قبول این قوانین خودساخته می نمایند صحبت کرد و افزود: این دسته هیچ گاه از خشم خداوند و غضب الهی در امان نخواهد ماند و زمانی فرا می رسد که در اوج شهرت به جرم خیانت در ارشاد و هدایت مردم و تقلب در گفتار با مردم و مبارزه با فکر مردم سرنگون خواهند شد.[28]

به گزارش ساواک، باهنر در تاریخ ٢٩ آبان ١٣٤٧ در سخنرانی خود در مسجد هدایت گفت:

بدبخت آن کسانی که از کفار و ظالمین پیروی می کنند ظالمان همیشه از افراد نادان استفاده می کنند. اگر طوفانی بیاید آنها را در هم خواهد کوبید، دیگر اثری از این پست ها و مقام ها و وزارت ها باقی نخواهد ماند و در هر دستگاهی که ظلم به حد اعلا می رسد از همان دستگاه کسی خواهد آمد که فریاد عدالت خواهی می زند.[29]

٣. فرمانبرداری از خدا

دکتر باهنر در تاریخ بیستم بهمن ١٣٤٧ در مورد فرمانبرداری از خدا و اینکه بنده خدا در مقابل غیرخدا نباید سر تسلیم فرود بیاورد چنین گفت:

فقط خداوند را پرستش کنید و هیچ کس را برای او شریک قرار ندهید، بنده و بردة دیگری و نیز بندة پول و مقام و شهرت نباشید که در دو جهان ذلیل خواهید شد، کسانی که در این دنیا ذلیل و توسری خور باشند در آن دنیا هم به همین نحو خواهند بود، سعی کنید همیشه به یاد خدا بوده و در محکمه الهی سربلند باشید. پیغمبر اسلام آن همه رنج و مشقت را بر خود هموار نمود ولی از عقیده خود دست برنداشت (جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا) حق همیشه پیروز است. گرچه مدتی به آب و رنگ ریا و تزویر آلوده باشد، چون جلوی خورشید را نمی توان چادر کشید. حق را بپرستید و برای احدی جز ذات اقدس خداوندی سر تعظیم فرود نیاورید.[30]

٤. وحدت و همبستگی

دکتر باهنر که به درستی دریافته بود، کلید پیروزی، وحدت و همبستگی ملت است در تاریخ هشتم آبان ١٣٤٨ در مسجد هدایت طی سخنانی گفت:

هر قوم و ملتی که در قید استعمار هستند اگر همبستگی نداشته باشند نه تنها نمی توانند از قید اسارت آزاد شوند، هر حکومتی در خور لیاقت افراد آن جامعه تشکیل می شود تا دسته و جمعیتی روش خود را تغییر ندهند، وضع آنها عوض نخواهد شد. تمام کارهای خداوند از روی حکمت و حساب می باشد، هیچ چیز در دنیا بدون اراده خداوند سر جایش قرار نمی گیرد.[31]

٥. تقیه شیوه ای برای پیشبرد مقاصد

دکتر باهنر معتقد بود تقیه سکوت محض نیست، بلکه راهی است برای پیشبرد اهداف متعالی.

ایشان در تاریخ یازدهم فروردین ١٣٤٩ در مسجد الجواد علیه السلام گفت:

معنای تقیه این نیست که اشخاص بگویند از ترس جانمان ساکت نشسته ایم بلکه تقیه آن است که با انجام و کشیدن نقشه های صحیح برای پیشبرد مقاصد خود بدون آن که جان خود را از دست بدهیم، فعالیت کنیم.[32]

٦. آزادی

دکتر باهنر پیرامون مسئله آزادی در تاریخ ششم مهر ١٣٤٩ در مسجد الجواد علیه السلام گفت:

معنی آزادی در منطق مولا علی این نیست که انسان ها از تمام قوانین انسانی فارغ باشند؛ بلکه در دوران حکومتش گفته است جامعه و افراد جامعه باید از قید اسارت و استثمار حکومت ها آزاد باشند. نگفته است حکومت ها باید استثمار کنند. منظور علی این بوده است که تمام افراد جامعه برای کسب آزادی احساس مسئولیت کنند.[33]

همچنین در تاریخ سیزدهم مهر ١٣٤٩ پیرامون آزادی در مسجد الجواد علیه السلام چنین گفت:

خداوند انسان را آزاد خلق نموده که آزاد فکر کند و راه آزاد زندگی کردن را هم نشان داد که شما راه خود را انتخاب کنید.[34]

ایشان در تاریخ بیست ودوم مهر ١٣٤٩ باز متذکر مسئله آزادی شدند و آزادی از دیدگاه سیدالشهدا را چنین بیان کردند:

منطق امام حسین علیه السلام برای رهایی بودن [یافتن ] از چنگال ظلم و ستم و بندگی دستگاه معاویه بود. منطق امام حسین با منطق دیگران خیلی فرق دارد. امام حسین رهبری است که می خواهد محیط خفقان و عدم آزادی و ظلم و ستم از میان برود و مصلحت دانست که با حکومت معاویه و یزید جنگ کند و تسلیم آنها نشود و گفت نباید تسلیم عقاید و افکار کسانی که مردم را در حال خفقان و محروم از حقوق سیاسی و اجتماعی نگاه می دارند شد، بلکه تمام مردم از حقوق اجتماعی خود به طور مساوی استفاده کنند.[35]

٧. ایستادگی در برابر ستمگر

دکتر باهنر در تاریخ بیست وپنجم آبان ١٣٤٩ در مسجد هدایت پیرامون موضوع فوق اشاره کرد:

وقتی شخصی واقعا مستبد و ستمگر باشد و در برابر استبداد او دیگران عکس العملی نشان ندهند قطعا آن ستمگر ادعای خدایی خواهد کرد.[36]

شهید باهنر در یک سخنرانی در مسجد الجواد نیز گفت:

انسان نباید خود را در برابر طغیان و همچنین پستی و شکست گم نماید، بلکه بایستی فعالیت نموده تا به هدف برسد. اگر کسی به مقام حکومت و ریاست رسید نباید به زیردستان خود اجحاف و ظلم نماید مثل دولت هایی هستند که خون ملت ضعیف را می مکند و حق آنها را به خاطر منافع شخصی خود پایمال می نمایند... آنهایی که در پس پرده طغیان گم می شوند، بدانند که در پس پرده هم دست انتقامی وجود دارد و خدا را گم ننمایند و به اشخاصی که اطراف آنها هستند اطمینان نداشته باشند. چون اینها مگس هایی هستند دور شیرینی.[37]

در این سال ها گویی باهنر فقط یک چیز را در نظر داشت؛ روشنگری. حسینیه ارشاد، مسجد موسی بن جعفر، مسجد الجواد، مسجد جلیلی، جلسات مذهبی در منازل افراد متدین و...

مکان هایی بود که باهنر در آنجاها به رسالت روشنگری خویش می پرداخت. او حتی از اینکه برای ارشاد جوانان وقت بگذارد و زحمت مسافرت به خارج از تهران را بپذیرد، دریغ نداشت.

حسین شریعتمداری با ذکر خاطره ای پیرامون دعوت از ایشان جهت سخنرانی در دماوند چنین می گوید:

ما در مسجد هدایت، بعد از نماز، موضوع را با آقای باهنر در میان گذاشتیم و ایشان در وهله اول نپذیرفتند. خب، راه ما دور بود و می خواستیم که ایشان چندین هفته به دماوند بیایند.

در قدم اول نپذیرفتند، آن زمان ظاهرا کار تألیف کتاب های درسی را هم همراه با آقای دکتر بهشتی و مرحوم برقعی بر عهده داشتند که یکی از برکات بزرگ انقلاب بود. به هر حال، آقای باهنر ابتدا گفتند که کار دارم و نپذیرفتند. من به ایشان گفتم: خب، اگر فردای قیامت خداوند تبارک و تعالی از ما سئوال کند این همه جوان داشتند منحرف می شدند و شما متوجه بودید، چرا کاری نکردید؟ ما می گوییم آمدیم پیش آقای باهنر و به ایشان گفتیم بیایند و هدایت کنند و قبول نکردند! آقای باهنر گفتند: صبر کنید، می آیم. نشان به همان نشان که یک سال تمام جمعه هایشان را برای ما گذاشتند.[38]

احیاگر هیأت مؤتلفه

دکتر باهنر از آغازین روزهای حضور در تهران به واسطه شهید دکتر بهشتی با هیأت مؤتلفه اسلامی آشنا شد و در حوزه ها و کانون های آن به آموزش عقیدتی نیروهای مؤتلفه پرداخت. آقای بادامچیان در مورد همکاری دکتر باهنر می گوید:

از سال ١٣٤١ و اوایل سال ١٣٤٢ با جمعیت مؤتلفه اسلامی آشنا شد و از روحانیون فعال مؤتلفه بود. علاوه بر تربیت رابطین، در تصمیم گیری های اساسی حضور جدی داشت. پس از اعدام حسنعلی منصور و پس از آنکه در اسفند ١٣٤٣ اعضای مؤثر و اکثر شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی دستگیر شدند، شهید باهنر به اتفاق استاد جلال الدین فارسی و شهید رجایی و چند برادر دیگر، مدیریت مؤتلفه اسلامی را به عهده گرفتند و به خوبی توانستند ضربه سنگین طاغوت را خنثی و تشکل را حفظ نمایند.[39]

شهید باهنر خود در این رابطه می گوید:

ابتدا که به تهران آمدیم با هیأت مؤتلفه آشنا شدیم که می دانید آنها مبارزات تندی علیه رژیم داشتند و تقریبا پدیده همان انقلاب اسلامی مان بودند. بعد که در رابطه با مسئله منصور عده ای از ایشان دستگیر شدند. ما وقتی که به تهران آمدیم با راهنمایی آقای بهشتی به عنوان کسی که در حوزه ها و کانون ها[ی مؤتلفه ] آموزش می دادیم، وارد شدیم. یادم هست از بحث هایی که مرحوم شهید مطهری تهیه کرده بود به عنوان درس های آموزشی در کانون های مخفی استفاده می کردیم و بحث هایی هم خودمان تهیه می کردیم و آنجا این نوع همکاری را با برادران داشتیم.[40]

مقام معظم رهبری از نقش شهید باهنر در هیأت مؤتلفه به عنوان سازمان دهنده این تشکیلات چنین یاد می کند:

در هیأت های مؤتلفه ایشان نقش داشتند. هم در اوایل کار و هم بعد از آنکه ٤ نفر از اعضای مؤتلفه را شهید کرده بودند و بقیه اعضاء هم در زندان به حبس ابد محکوم بودند و اعضای دیگری که در تهران جلسات داشتند. این سازمان را شهید باهنر سازماندهی می کردند و در بعضی از آن جلسات سخنرانی می کرد و این مربوط به سال های ٤٤ و ٤٥ می شود که اتفاقا در آن سال ها هم من در تهران بودم و در همین کارها هم با ایشان همکاری داشتیم.[41]

هاشمی رفسنجانی نیز در این باره می گوید:

در مؤتلفه اول همکاری ایشان و بنده و بسیاری از همراهانمان در حد سخنرانی و اعلامیه و کارهای مخفی بود، در مؤتلفه دوم تا آنجایی که من اطلاع دارم ایشان عده ای از نیروهای کشف نشده هیأت های مؤتلفه را جمع کردند و سازمان را دوباره تجدید بنا کردند و کارهایشان را شروع کردند. گویا اولین اعلامیه ای را که تهیه کرده بودند و می خواستند پخش کنند، شاید عوامل نفوذی در بین ایشان بود که کشف و بازداشت شدند که فکر می کنم در همین رابطه آقای ناطق نوری و اینها هم بازداشت شدند.[42]

مؤسسه رفاه

پس از دستگیری جمعی از اعضای هیأت های مؤتلفه، گروه تا مدتی دچار رکود شد. شهید باهنر سعی نمود بار دیگر اعضا را دور هم جمع کند و با سازمان دهی مجدد به مبارزات غیرعلنی علیه رژیم پهلوی ادامه دهند. در این راستا بنا شد مؤسسه رفاه تأسیس شود تا در قالب یک مؤسسه عام المنفعه و اجتماعی سرپوشی بر مبارزات غیرعلنی گذارده شود. از جمله اهداف مؤسسه، تشکیل صندوق های قرض الحسنه و تأسیس مدارس بود و در پوشش فعالیت های علنی مؤسسه رفاه، ارتباطات مخفی نیروهای مبارز و فعالیت های غیرعلنی صورت می گرفت. شهید باهنر پیرامون اهداف شکل گیری مؤسسه رفاه و عملکرد آن چنین می گوید:

بعد از آنکه قضیه ترور منصور پیش آمد و عده ای از سران آنها دستگیر شدند، فکری به نظرمان رسید و آن این که ما به عنوان همان جریان که نمی توانیم علنا کار را ادامه بدهیم و از طرفی پراکنده شدن عده زیادی از افراد مبارز و متعهد و این هم درست نبود، آمدیم گفتیم یک تشکیلات نیمه علنی درست می کنیم در یک پوشش اجتماعی و آن تشکیلات رفاه را به راه انداختیم. مؤسسه رفاه ظاهرا هدف هایش کارهای امداد بود، تشکیل صندوق های قرض الحسنه و تشکیل مدارس بود. اما در باطن ما همان دوستان را جمع کرده بودیم و غیر از کارهای علنی که به صورت کارهای کمکی می کردند، کارهای مخفی هم داشتیم که کارمان را انجام می دادیم و یادم هست در همان جریان برادرمان رجایی به عنوان یکی از رابط هایی که بایستی رهبری کند بعضی از این کانون ها را بنده معرفی کرده بودم و اسم مستعاری که برای ایشان گذارده بودیم، «امیدوار» بود و ایشان به عنوان «امیدوار» در آن جلسات شرکت می کرد که نمی شناختند که ایشان چه کسی است و نام واقعی او چیست که در آن جلسات تعلیم می دادند.

ما از نظر کارهای علنی مدرسه رفاه را به دنبال همان مسئله به وجود آوردیم. البته در این جریان می دانید که آقای بهشتی، آقای رفسنجانی و عده دیگری از آقایان و دوستان همکاری داشتند.[43]

آیت الله هاشمی رفسنجانی پیرامون نقش بارز دکتر باهنر در تشکیل مؤسسه رفاه بیان می دارد:

معمولا در نهادهایی که در زمان رژیم گذشته توسط مسلمانان انقلابی تشکیل می شد یک عده معینی بودند که به صورت های مختلف به عنوان مشاور، کمک یا عضو، در این کارها نقش داشتند. در مؤسسه رفاه چون یک مؤسسه فرهنگی، رفاهی و خدماتی و همچنین انقلابی بارزی بود، ایشان از اول عضو بودند و عضو هیأت امنا و هیأت مدیره هم بودند و بیشتر کارهای فرهنگی را به ایشان و آقای رجایی سپرده بودیم. در کارهای جنبی مانند سخنرانی ها و اردوها و جلسات و کارهای دیگری هم که دانستیم، ایشان جزو افراد اساسی بودند و در حقیقت باید از ایشان به عنوان یک عضو نیرومند مهم رفاه و به عنوان یکی از مؤسسین نام برد.[44]

هر چند شهید باهنر از پایه گذاران اصلی مؤسسه رفاه بود اما ساواک به علت سابقه ایشان با درخواست عضویت وی در هیأت مؤسسین مخالفت کرد.

در گزارش ساواک پیرامون درخواست دکتر باهنر برای تأسیس مؤسسه رفاه به تاریخ بیست وهشتم بهمن ١٣٤٩ چنین آمده است:

محترما معروض می دارد: منظور: اخیرا شیخ محمدجواد باهنر شغل واعظ، تقاضای تأسیس مؤسسه فوق را نموده است.

خلاصه پیشینه: شیخ باهنر یکی از وعاظ افراطی و طرفدار خمینی مقیم تهران است که در اکثر سخنرانی های خود به طور صراحت یا کنایه مطالب تحریک آمیزی بیان می نماید و در سال ٤٢ به اتهام تحریک افکار عمومی و ایراد مطالب خلاف مصالح کشور دستگیر و به سه ماه حبس تأدیبی محکوم شده است. مشارالیه از سال ٤٧ به این طرف در جلسات هفتگی مسجد هدایت با حضور سیدمحمود طالقانی شرکت می کند که در خلال سخنرانی های خود در این مسجد گفتارهای اغواکننده ایراد می نماید.

در اساسنامه ای که یاد شده جهت مؤسسه موصوف ارائه کرده هدف آن را کمک به تأمین و بهبود زندگی فرهنگی، مادی و معنوی نیازمندان و تهیه کار برای آنان و تأسیس درمانگاه ها و آموزشگاه ها و نشر معارف اسلامی و انتشار نشریات و کتب طبق مقررات موضوعه قلمداد کرده.[45]

سرانجام ساواک در تاریخ چهارم اسفند ١٣٤٩ در مورد عضویت دکتر باهنر در مدرسه رفاه چنین اظهارنظر میکند:

با اعاده فتوکپی اساسنامه مؤسسه بنیاد رفاه و تعاون اسلامی، عضویت نامبرده بالا و همچنین سیدتقی خاموشی در آن به مصلحت نمی باشد.[46]

استخدام در آموزش و پرورش و تألیف کتب دینی

با استخدام در آموزش و پرورش یکی از مهم ترین فرازهای زندگی سیاسی دکتر باهنر از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کلید خورد. از آنجا که مبارزات سیاسی شهید باهنر علیه دستگاه پهلوی بیشتر صبغه فرهنگی داشته است، وی با توجه به شور باطنی و خلجان روحی خود آموزش و پرورش و کار با میلیون ها کودک و نوجوان محصل را فضایی ایده آل برای رساندن پیام انقلاب دانست و به قول خود:

از بین همه مشاغل و امکانات مختلفی که وجود داشت و پیشنهاد می شد، آموزش و پرورش را انتخاب کردم و در آموزش و پرورش هم دفتر تألیف کتاب های دینی را انتخاب کردم.[47] البته حضور در آموزش و پرورش با توجه به پیشینه مبارزاتی دکتر باهنر به سهولت انجام نگرفت چرا که در ابتدای امر ساواک با حضور وی در آموزش و پرورش به شدت مخالفت نمود.

در تاریخ سی ام بهمن ١٣٤٤ با توجه به سوابق دکتر باهنر ساواک چنین نظر می دهد:

با عرض مراتب فوق و با توجه به ایدئولوژی نامبرده و حساسیت شغل دبیری در صورت تصویب با استخدام وی مخالفت به عمل آید.[48]

نظر به اهمیت کار و هدف باهنر از ورود به آموزش و پرورش ظاهرا وی پس از آنکه متوجه شد ساواک با استخدام وی مخالفت کرده است، در مصاحبه حضوری با مأموران تعهداتی می سپارد. اما ساواک که به اهداف باهنر پی برده بود، همچنان با استخدام او مخالفت می کند:

باید به عرض برساند این شخص فردی است ناصالح که از بیان حقیقت خودداری و در پاسخ سئوال ها غالبا سکوت اختیار می نموده، ضمنا وی برای رسیدن به اهداف خود تن به هر کاری می دهد. همچنین در مورد اینکه صراحتا اظهار می دارد «به علت جوانی و علاقه به دین و خمینی مبادرت به ایراد مطالب مضره نموده ام » تا حدودی بعید می باشد و به نظر می رسد که عوامل و تحریکاتی غیر از این سه امر در کار می باشد که در آینده با کنترل و تحت نظر گرفتن فعالیت هایش روشن خواهد شد. توضیح آنکه تعصب شخص مذکور به آیت الله خمینی حائز اهمیت می باشد. از این رو با توجه به اینکه این گونه تعهدات ضمانت اجرایی ندارد و با توجه به حساسیت شغل دبیری این بخش همچنان با استخدام مشارالیه در وزارت آموزش و پرورش مخالفت دارد.[49]

سرانجام ساواک با طرح این سئوال که آیا مخالفت با ارجاع شغل که نتیجه آن گرسنگی و ناراضی بودن برای این شخص است، سبب می شود که از افکار و اعمال خود دست بردارد، موافقت می کند به دکتر باهنر فرصت آزمایش داده شود، اگر برخلاف تعهد خود عمل نمود همه گونه محدودیت می شود برای او در نظر گرفت لذا با ارجاع شغل به وی موافقت می شود اما تصریح می کنند اعمال وی کماکان تحت مراقبت قرار گیرد.

شهید باهنر علاوه بر تدریس با دفتر تحقیقات و برنامه ریزی همکاری نزدیک داشت و برنامه های تعلیمات دینی کلاس های مختلف تحت نظر او تهیه و تنظیم می گردید. او در زمینه علوم دینی به تألیف کتاب درسی مورد نظر جهت تدریس در سطوح مختلف آموزشی اقدام نمود و در این زمینه حدود ٤٠ کتاب و جزوه تألیف و به رشته تحریر درآورد.

دکتر باهنر در مورد چگونگی موفقیت خود در اصلاح کتب درسی چنین می گوید:

قرار شد که برای برنامه ریزی تعلیمات دینی، نوشتن کتاب های دینی ما به طور جدی کار کنیم و از اولین سال هایی که وارد آموزش و پرورش شدیم، مشکلات فراوانی بود، دوستان مقدماتش را فراهم کردند، توانستیم در قسمت برنامه ریزی درسی راه پیدا کنیم و جالب بود که در این فرصت که با بخش های کوتاهی که در اول ابتدایی به عنوان مسائل دینی بایستی وارد می شد تا آخرین سال های تحصیلی دبیرستانی موفق شدیم که کتاب های تعلیمات دینی بنویسیم و همین طور برای دوره تربیت معلم و دیگر رشته های تحصیلی که وجود داشت، این از فرصت های جالبی بود برای ما و تاریخچه مفصلی دارد که ما چگونه به یاری خدا موفق شدیم که مطالب کتاب ها و خود کتاب ها را حتی بدون یک جمله دخالت دستگاه بنویسیم.[50] در اوایل انقلاب، منافقین ناجوانمردانه به ترور شخصیت چهره های درجه اول انقلاب و یاران نزدیک امام خمینی پرداختند. شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید باهنر از کسانی بودند که آماج حملات و شایعات ناجوانمردانه منافقین قرار گرفتند. در مورد شهید بهشتی و شهید باهنر می گفتند که اینها برای رژیم کتاب درسی نوشته اند، پس همکار رژیم پهلوی بوده اند. شهید باهنر درباره این اتهام ناجوانمردانه، با کمال آرامش و اطمینان به نفس و مستدل چنین پاسخ گفت :

اولا کلیه مطالب و کتاب ها هست و ما جایزه می گذاریم برای کسانی که در سراسر این کتاب ها حتی یک جمله پیدا کنند که حتی غیرمستقیم بتوانند دستگاه سابق را تأیید کند، بالعکس صدها مورد پیدا خواهند کرد که اینها به صورت مستقیم و فشرده مثلا اصطلاح طاغوت و توحید را که نفی استکبار و استبداد و استعمار را می کرد در این کتاب ها بحث کردیم. آیات فراوانی از جهاد و لزوم کارزار در برابر ظلم و بی عدالتی را در مطالب مختلف گفتیم.[51]

دکتر باهنر در جایی دیگر، تألیف کتب دینی را خدمتی ناقابل به انقلاب اسلامی می داند و توضیح می دهد:

چنانچه ما یک خدمت ناقابل، به انقلاب اسلامی سراغ داشته باشیم (قبل از پیروزی انقلاب) نوشتن کتاب های تعلیمات دینی است. یعنی ما این را به عنوان یک خدمت انقلابی قبول داریم.

اگر شما بدانید که برای نوشتن هر یک از این کتاب ها، چه فشارها بود و جنجال ها و بازی ها داشتیم با ساواک که اینها مرتب می گفتند آقا این تکه اش را بزن، آن قطعه اش را ببرید، که خود تاریخچه اینکه ما این چند سال با چه زحماتی این کتاب را هم بیرون می دادیم، مفصل است تا توانستیم که این کتاب ها را دربیاوریم ولی پاسخ صریحی که ما داریم، این است که: شما از بسم الله کتاب تا آخر کتاب را مطالعه کنید، اگر یک جمله توانستید توی آن پیدا کنید که غیرمستقیم (آن هم نه مستقیم) بلکه غیرمستقیم، به نفع دستگاه مطلبی را داشته باشد. اما در کتاب که بگردید، می بینید که چقدر بحث جهاد و نهضت و مبارزه و مسئله ائمه می باشد. بنابراین ما این کتاب را با نقشه بسیار دقیق می کشیدیم و تمام نیروهایمان را هم بسیج می کردیم، که بتوانیم آن کتاب را بنویسیم و اتفاقا معلمین انقلابی ما در مدارس، دعا می کردند که ما می خواهیم حرف هایی را در مدرسه بزنیم (در زمان انقلاب)، اما بهانه ای نداریم، ولی این کتاب تعلیمات دینی در دست ما گذارده می شود و بر اساس آن تدریس خودمان را می کنیم. فی المثل: شما در کتاب نوشته اید: توحید یعنی نفی همه طاغوت ها و قدرت های استبدادی و خودکامگی، توحید یعنی مبارزه با ابرقدرت ها و... این معلم می گفت به مجرد اینکه ما کتاب را باز می کردیم، زمینه بحث را نیز می یافتیم و شروع به تدریس می کردیم و هر چه می خواستیم می گفتیم.[52]

پس از گذشت چند سال از تألیف کتب دینی و با توجه به مسائل مطروحه بر اساس همان کتاب های دینی تألیف شهید بهشتی و شهید باهنر، رژیم دریافت که مطالب کتب دینی به طور کامل با اهداف رژیم متباین است. از این رو با بازبینی کتب تعلیمات دینی حدود ٦٠% از مطالبش را مضر تشخیص داده بود و در پی آن بود که کتب جدیدی را جایگزین کند، منتهی در این راه با مشکلات عدیده ای مواجه گشت، از آن جمله سخت در پی مؤلفی بود که این کار را به سرانجام برساند. مؤلفین با توانایی چنین کاری نداشتند و یا اگر مؤلفی هم پیدا می کردند، با عدم اقبال جامعه مواجه می شدند. دکتر ناصر باهنر[53] در مورد سانسور کتب تعلیمات دینی که توسط پدرش تألیف شده بود می گوید:

فکر می کنم سال ٥٦ یا اوایل سال ٥٧ بود که شهید باهنر مرا در منزل صدا زدند و گفتند: بیا یک مجموعه ای از کتاب های درسی را ببین و اضافه کردند: این کتاب را ساواک برای من فرستاده، همه آنها را بررسی کرده اند، بیا ورق بزن و ببین. من کتاب ها را ورق زدم، دیدم دور بسیاری از مطالبی را که مربوط به داستان مبارزه انبیاء با طواغیت زمانشان بوده، خط قرمز کشیده بودند.

دور آیات و احادیثی که مربوط به آن داستان ها بود، یا هر جا که اشاره ای به بحث جهاد و امر به معروف و نهی از منکر شده بود، همه را خط قرمز کشیده بودند. درست خاطرم هست که شهید باهنر پس از دیدن بخش های سانسور شده کتاب گفتند: رژیم بعد از ١٤-١٣ سال تازه متوجه شده که ما از طریق این کتاب ها چه بلایی سرش آورده ایم و تا حالا خواب بوده اند.[54] دکتر باهنر از آنجایی که روحیه ای کتوم داشت و هیچ گاه اهل تظاهر نبود نقش برجسته و تأثیرگذارش در روند پیروزی انقلاب اسلامی آن طور که بایسته و شایسته ایشان است، برای عامه مردم و حتی انقلابیون شناخته نشد و تنها عده ای از خواص دریافتند که وی چه کرد. در این باره رهبر معظم انقلاب می گوید:

شهید باهنر یکی از چهره های برجسته و استثنایی انقلاب ما و تاریخ ما بوده است. چیزی که نقش این شهید بزرگوار را بیشتر در ذهن انسان برجسته می کند این بود که با داشتن این همه نقش، هیچ تظاهری نداشت. آن روزی که بیشترین کار را در شکل دادن به ذهن دانش آموزان دبستان ها و دبیرستان ها انجام می داد و بیشترین نقش را ایفا می کرد به صورت یک معلم معمولی و یک کارمند معمولی در وزارت آموزش و پرورش رفت و آمد می کرد و هیچ کس از مبارزین و انقلابیون به اهمیت این نقش آگاه نبود مگر افراد ویژه ای از دوران های پیش از شروع نهضت مردم مسلمان به رهبری امام خمینی بعد از سال های ٣٦-٣٥ شهید باهنر کار بزرگ خودش را در زمینه سازی و طرح ریزی انقلاب بزرگ ما آغاز کرد.[55]

کتب و مقالاتی را که شهید باهنر در طول دوران حضور در وزارت آموزش و پرورش دستگاه شاهنشاهی و پس از آن تألیف کرده عبارت است از:

١. یک دوره تعلیمات دینی برای سال دوم، سوم، چهارم و پنجم ابتدایی؛ ٢. یک دوره تعلیمات دینی برای سال اول، دوم و سوم راهنمایی؛ ٣. یک دوره تعلیمات دینی برای سال های دبیرستان ؛ ٤. شناخت اسلام، مجموعه ای از کتاب های تعلیمات دینی دبیرستان؛ ٥. یک دوره درس هایی از قرآن با ترجمه و شرح فارسی برای سال های سوم تا ششم دبیرستان؛ ٦. یک دوره درس هایی از قرآن برای سال اول، دوم و سوم راهنمایی ؛ ٧. تربیت و تعلیم دینی و روش تدریس دینی، قرآن و مسائل دینی؛ ٨. تربیت و تعلیم دینی و روش تدریس دینی برای تربیت معلم راهنمایی و تربیت معلم یک ساله در دانشسرای مقدماتی روستایی و عشایری ؛ ٩. تعلیمات دینی و روش تدریس برای دانشکده مکاتبه ای؛ ١٠. خداشناسی؛ ١١. جهان در عصر بعثت؛ ١٢. سیر یا تحول مکتب تشیع (مقاله)؛ ١٣. شخصیت و فطرت (مقاله)؛ ١٤. هدف های تربیت و تعلیم دینی (مقاله).[56]

دبیرستان کمال

دکتر باهنر افزون بر تهیه و تدوین کتب تعلیمات دینی در وزارت آموزش و پرورش، به تدریس قرآن، احکام و عربی در دبیرستان کمال[57] نیز می پرداخت. دبیرستان کمال توسط دکتر یدالله سحابی تأسیس شده بود. این دبیرستان با داشتن کادری انقلابی و متعهد و اساتیدی از دانشگاه و اجرای برنامه های متنوع فرهنگی، دینی و غیره... یکی از کانون های تعلیم و تربیت جوانان فهیم و آگاه نسبت به اوضاع سیاسی کشور و مبانی دین مبین اسلام بود. حضور شخصیت هایی چون شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی و جلال الدین فارسی و دیگران جنبه های سیاسی مدرسه را نمایان ساخته و با آغاز فعالیت های فوق برنامه شامل برگزاری مراسم سخنرانی شخصیت های علمی و دینی و نیز انجام مراسم جشن و سوگواری ایام مذهبی و استقبال پرشور و گسترده اقشار فرهنگی و دانشجویی از آن، به تدریج حساسیت و توجه ساواک را به خود معطوف نمود.

دبیرستان کمال همواره زیر نظر و مراقبت ساواک بود. رژیم برای اطلاع از کم و کیف فعالیت های دبیرستان و نیز مباحث و مطالب مطروحه در جلسات دبیران منابع اطلاعاتی خود را به آنجا نفوذ داده و بدین وسیله از کلیه فعل و انفعالات دبیرستان آگاه می شد. در این راستا با وارد نمودن فشارهای مختلف اداری، دستگیری برخی دبیران و دیگر تضییقات تلاش داشت تا این دبیرستان را به تعطیلی بکشاند و علی رغم مقاومت ها و تلاش های اولیای دبیرستان به دلیل افزایش فشارها و تحمیلات به وجود آمده پس از سال های ٥١ و ٥٢ نهایتا در سال ٥٤ این دبیرستان تعطیل گردید.[58] شهید باهنر از عناصر و ارکان این دبیرستان و جلسات ماهانه دبیران آن بود. اسناد و گزارش های واصله به ساواک توسط منابع نفوذی تا حدودی چگونگی حضور و تلاش شهید باهنر در این کانون مبارزاتی را نشان می دهد.[59]

ممنوع المنبر شدن و گسترش فعالیت های فرهنگی

دکتر باهنر پس از اظهارات و سخنانی که در خصوص جشن های ٢٥٠٠ ساله شاهنشاهی ایراد نمود توسط ساواک احضار و سپس ممنوع المنبر گردید. ممنوع المنبر بودن ایشان تا آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت، هر چند ایشان جسته و گریخته به مناسبت های مختلف در محافل و هیئات مبادرت به سخنرانی می کرد. وی که خود را وقف اسلام و مبارزه علیه رژیم ستمشاهی پهلوی کرده بود برخلاف افرادی که به مجرد محروم شدن از سخنرانی در جلسات، گوشه عزلت پیشه می کردند به جنبه های دیگر فعالیت های فرهنگی و مبارزاتی پرداخت.

تأسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی از دیگر فعالیت های دکتر باهنر در این دوره بود. دکتر باهنر در این باره می گوید:

دفتر نشر و فرهنگ اسلامی تا به حال ٢٠٠ الی ٣٠٠ کتاب را توانسته نشر بدهد و هر ساله میلیون ها نسخه کتاب های مفید را منتشر می کند و این چند ساله آخر قبل از پیروزی انقلاب تقریبا پناهگاهی شده بود برای مراجعه افرادی که می خواستند کتاب های اسلامی مفید را بخوانند.[60]

در این دوران همچنین ایشان با کمک آیت الله موسوی اردبیلی کانون توحید را تأسیس کردند.

این مرکز تبدیل به کانون علمی - تبلیغی مهمی در تهران شد. همچنین شهید باهنر در تأسیس مدرسه راهنمایی مفید و نیز مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام همراه با آیت الله موسوی اردبیلی شرکت داشت.

کنترل شدید توسط ساواک

مبارزه دکتر باهنر علیه رژیم پهلوی، سال ١٣٥٢ داستان متفاوتی دارد. در این سال به دنبال فعالیت های گسترده شهید باهنر ساواک به شدت مراقب فعالیت ها و رفت و آمدهای ایشان بود و به منظور تضعیف و تزلزل در روحیه انقلابی وی به طور مرتب و مکرر نزدیکان به خصوص خواهر ایشان را دستگیر و مورد اذیت و آزار قرار می داد. به دنبال این قضایا طی گزارشی که یکی از اهالی محل به ساواک، مبنی بر تکثیر و توزیع اعلامیه در منزل شهید باهنر می دهد، دستگاه امنیتی رژیم بلافاصله به منزل ایشان یورش برده و ضمن بازرسی و توقیف برخی کتب، ایشان را دستگیر و پس از چند روز با اخذ تعهد آزاد می کند. شهید باهنر خود در این باره می گوید:

یک جریان خانوادگی برای من پیش آمد، خواهری داشتم که نزد ما زندگی می کرد و آمدند و او را دستگیر کردند و دستگیری های بسیار عجیبی بود. مرتب دستگیر می کردند و چند روز نگه می داشتند و گاهی در بیابان ها رها می کردند و گاهی در گوشه دیگری از شهر و عمدتا اصرارشان این بود که روابط ما را بتوانند از او بپرسند که ما با چه گروه هایی ارتباط داریم و چه جلساتی در منزل داریم و چه مسائلی را تعقیب می کنیم.[61]

طبق یکی از اسناد ساواک که در مورد وضع دبیرستان کمال نارمک است از قول صاحب الزمانی چنین آمده است:

محمدجواد باهنر هم به علت اینکه خواهرش را ظرف ٨ یا ٩ ماه بیشتر از ٥٠ بار به زندان برده و به طور ناشایست آزار و اذیت نموده اند، ناراحت است.[62]

شکل گیری جامعه روحانیت مبارز

جامعه روحانیت مبارز با محوریت آیت الله بهشتی، استاد مرتضی مطهری و دکتر باهنر در اواخر سال ١٣٥٦ شکل گرفت. هر چند ریشه های این تشکل به قیام ١٥ خرداد برمیگردد.

هاشمی رفسنجانی در این زمینه گفته است :

در چند ماهی که امام پس از حادثه ١٥ خرداد در قیطریه بودند، تشکیلاتی ایجاد شد که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل می شد، آقایان خامنه ای، منتظری، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی، امینی، محمد خامنه ای، آذری، مشکینی، حائری و من.[63]

هسته مرکزی جامعه روحانیت مبارز در اوایل شکل گیری آن در سال ١٣٥٦ عبارت بود از آقایان: دکتر بهشتی، استاد مطهری، دکتر باهنر، دکتر مفتح، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی و...

در رأس برنامه های جامعه روحانیت در سال های ١٣٥٦ و ١٣٥٧ در خصوص آگاهی بخشی و نقش حیاتی مردم در ادامه نهضت دو وظیفه اصلی وجود داشت.

الف. انتقال پیام ها و رهنمودهای رهبر انقلاب به سایر علما، روحانیون و مردم در نقاط مختلف کشور؛

ب. ارتباط برقرار کردن میان افراد انقلابی برای تجمع یا اقدامی مشترک.[64] برپایی گردهمایی ها و راهپیمایی ها از وظایف اصلی و خطیر جامعه روحانیت مبارز بود که هسته اصلی تمام راهپیمایی ها در سال های ١٣٥٦ و ١٣٥٧ و به ویژه راهپیمایی بزرگ روز تاسوعا، آقایان بهشتی، مطهری و باهنر بودند.[65]

برگزاری مراسم نماز عید فطر سال ٥٧ نیز از جمله نقاط برجسته و روشن در کارنامه جامعه روحانیت مبارز، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. نماز عید فطر در سیزدهم شهریور ١٣٥٧ در تپه های قیطریه و به امامت شهید محمد مفتح برگزار شد. شهید دکتر باهنر در این مراسم حضور فعال و چشمگیری داشت؛ و پس از مراسم نماز به ایراد سخنرانی و افشای سیاست های رژیم پرداخت.

گزارش لحظه ای ساواک از این مراسم چنین است:

موضوع: برگزاری نماز عید فطر در تپه های قیطریه - پیرو شماره ٢٠٢٩/ ه ش - ٥٧/٦/١٣ در ساعت ٩/٥ روز جاری نماز عید فطر در تپه های قیطریه به وسیله دکتر محمد مفتح پایان یافت و در حال حاضر دکتر محمدجواد باهنر مشغول سخنرانی مذهبی درباره نهضت اسلام و قیام مسلمانان ایران است و لحظه به لحظه بر تعداد ١٢٠٠٠ نفری جمعیت تپه قیطریه افزوده می گردد به طوری که تا این ساعت جمعیت به حدود ١٤٠٠٠ نفر رسیده است. ضمنا وضعیت فعلا عادی می باشد.[66]

عضویت در شورای انقلاب و کمیته تنظیم اعتصابات

پس از سفر شهید مطهری به پاریس و دیدار با امام خمینی و بحث پیرامون تشکلی که بتواند انقلاب را هدایت کند، به دستور امام بنا شد شورای انقلاب شکل بگیرد. بنا بر نوشته هاشمی رفسنجانی:

... آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس دستور رهبر عظیم الشأن انقلاب را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی، موسوی اردبیلی، شهید باهنر و هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اولین انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با نظر این پنج نفر اضافه شوند. در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتی الامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی و غیرروحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد.[67] این شورا در آذرماه ١٣٥٧ شکل گرفت و عده دیگری نیز به عنوان اعضای مرکزی به شورا پیوستند. شهید بهشتی در خصوص روند شکل گیری شورای انقلاب چنین گفته است:

همان طوری که گفتم افراد را امام تعیین می کردند. به این معنی که اول امام به یک گروه پنج نفری از روحانیت مسئولیت دادند که برای شناسایی افراد لازم برای آینده مملکت تلاش کنند.

این عده عبارت بودند از: آیت الله مطهری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، دکتر باهنر و خود بنده. بعد ما با آقای مهدوی کنی نیز صحبت کردیم و به امام اطلاع دادیم و ایشان هم شرکت نمودند، بدین ترتیب هسته شورای انقلاب یک گروه شش نفره شدند. بعدها از روحانیون آیت الله طالقانی و خامنه ای نیز اضافه شد. به هر حال آن شش نفر اولیه یعنی آقایان مطهری، رفسنجانی، باهنر، موسوی اردبیلی، مهدوی کنی و خود من شروع به مطالعه روی افراد کردیم. به تدریج آقای مهندس بازرگان، دکتر سحابی و عده ای دیگر از شخصیت ها را که امام نیز قبلا می شناختند و با آنها در پاریس دیدار داشتند، قرار بود روی آنها مطالعه کنیم و نظر نهایی مان را بدهیم. آنها را با نظر نهایی مان به امام در پاریس معرفی کردیم و امام نیز تأیید نمودند. به هر حال شورای انقلاب با ترکیبی از چند روحانی از روحانیت مبارز و چند نفر از چهره های دارای سابقه مبارزات سیاسی بر اساس اسلام در ایران و در منزل افراد تشکیل شد.[68]

شورای انقلاب دو وظیفه مهم و خطیر بر عهده داشت: یکی تلاش برای جایگزینی نظام پهلوی و براندازی آن نظام و دیگری طرح ریزی نظام جمهوری اسلامی که اولین کارکرد آن در معرفی دولت موقت مهندس بازرگان تجلی پیدا کرد.

مؤید مطلب فوق سخنان دکتر باهنر در یک کنفرانس رادیو - تلویزیونی است. وی می گوید:

کار اصلی شورای انقلاب به دو بخش تقسیم می شود: ١. نفی و براندازی ٢. سازندگی.[69] ایشان در مورد بخش اول به کارهایی همچون دستگیری و مجازات خائنین، مصادره کاخ ها، اموال و مؤسسات افراد غارتگر، پاکسازی ادارات از افراد ضدانقلاب، اخراج مستشاران خارجی و لغو قراردادهای امپریالیستی اشاره می کند و در مورد سازندگی نیز به موارد زیادی اشاره می کند که از آن جمله است: ایجاد نظم و استقرار حاکمیت انقلاب، تدوین و تشکیل نظام جدید، حفظ امنیت و دفاع از مرزها، تعدیل ثروت، عمران و آبادی کشور خصوصا در بخش روستاها و....

کمیته تنظیم اعتصابات یکی از کمیته های شورای انقلاب بود. در مواردی که در خصوص نیازهای ضروری مردم مشکلی به وجود می آمد، این کمیته چگونگی اعتصابات را تنظیم می کرد.

به خصوص در جریان اعتصاب کارگران نفت مشکلاتی برای مردم به وجود آمد و بنا به دستور حضرت امام، شهید باهنر به عضویت این کمیته درآمد و با سفر به نقاط مختلف کشور به رتق و فتق امور مربوط به اعتصابات پرداخت.[70] تأسیس حزب جمهوری اسلامی رهبران انقلاب که در دوران ستم شاهی پهلوی با گذشتن از خود نقشی اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی بر عهده داشتند، در جهت تأکید بر تداوم انقلاب و جلوگیری از هر نوع تحجر و توقف و انحراف از مسیر خود چاره را در تأسیس حزب جمهوری اسلامی دیدند تا از این رهگذر مانع انحراف انقلاب از آرمان هایش گردند کمااینکه در اولین بیانیه به صراحت گفتند:

حزب یک واحد سیاسی ایدئولوژیک است که برای تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی به وجود آمده و دقیقا بر روی خط مشی سیاسی و فکری امام حرکت می کند. حزب کلیه موضع گیری های امام را در برابر حوادث و رویدادها می پذیرد و آنها را معیار فعالیت خود قرار می دهد. به عبارت دیگر هدفی را که حزب انتخاب کرده برابر است با هدفی که در کل جنبش اسلامی به رهبری امام وجود داشته و دارد.[71]

حزب جمهوری اسلامی که دارای پایگاه مردمی بسیار قوی بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهم و بسزایی در تحولات و انتخابات کشور داشت. دشمنان انقلاب نیز سعی داشتند با وارد کردن ضربه به حزب در حقیقت بازوی قدرتمند انقلاب اسلامی را فلج کنند. در تاریخ ششم تیرماه ١٣٦٠ منافقان اقدام به ترور حضرت آیت الله خامنه ای کردند: که خوشبختانه خداوند ایشان را برای روزهای سخت بعدی حفظ کرد. در تاریخ هفتم تیرماه ١٣٦٠ با بمب گذاری در دفتر حزب، آیت الله بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و ٧٢ تن از اعضای حزب را به شهادت رساندند. پس از شهادت آیت الله بهشتی در حالی که آیت الله خامنه ای در بیمارستان به سر می برد، شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی به اتفاق آراء دکتر باهنر را به سمت دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب کرد.[72]

دکتر باهنر به عنوان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در مورد تأثیر شهادت شهید بهشتی و یارانش بر موقعیت این حزب گفت:

درست است که ضربه سنگینی بود، ولی باید از این جریان استفاده مثبت بکنیم. ما صدمه به حزب را یک عقب گرد تلقی نخواهیم کرد بلکه با انفجار دفتر مرکزی، محبوبیت حزب جمهوری اسلامی در میان توده ها بالا رفته و مظلومیت حزب بر همه روشن گشته است.[73]

نمایندگی مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی

وجاهت شخصیتی و علمی دکتر باهنر باعث گردید مردم کرمان وی را به عنوان نماینده خود به مجلس خبرگان بفرستند. شهید باهنر در مجلس خبرگان به عنوان یکی از اعضای شورای هماهنگی میان گروه ها انتخاب شد.

در جلسه ششم مجلس خبرگان بررسی نهایی قانون اساسی قرار شد نمایندگان به هشت گروه تقسیم و هر کدام بر اساس تخصص، در یک کمیسیون عضو شوند، بنابراین از ٧٣ نماینده، ٧٠ نفر آنان به هفت گروه ١٠ نفره تقسیم و قرار شد، ٣ نفر بقیه با رأی مجلس خبرگان به عنوان اعضای شورای هماهنگی میان گروه ها انتخاب شوند. شورای هماهنگی، پیش نویس های رسیده برای قانون اساسی را بررسی و عناوینی را که در این پیش نویس ها برای فصول قانون اساسی آمده استخراج و آنها را بر حسب تناسب بر هفت قسمت تقسیم کرد. فهرست این هفت قسمت برای اطلاع نمایندگان تکثیر شد تا هر یک بر حسب علاقه یا تخصص، حداقل سه قسمت را انتخاب کنند و به اطلاع شورای هماهنگی برسانند. شورا پس از دریافت نظر نمایندگان، اعضای هر گروه را تعیین و به آنها ابلاغ نمود.

در این جلسه برای تعیین اعضای شورای هماهنگی رأی گیری به عمل آمد که از بین داوطلبان به ترتیب آقایان باهنر، غفوری، مکارم شیرازی، آیت و فارسی به عنوان اعضای اصلی و علی البدل انتخاب شدند.[74]

همچنین مردم تهران دکتر باهنر را به عنوان یکی از نمایندگان خود در مجلس شورای اسلامی برگزیدند، هر چند پس از مدت کوتاهی شهید رجائی به سراغ یار دیرین خود آمد و وی را به مجموعه دولت و وزارتخانه آموزش و پرورش برد.

انقلاب فرهنگی

یکی از مباحث مهم و چالش برانگیز اول انقلاب بحث انقلاب فرهنگی بود. تعطیلی دانشگاه ها به دنبال انقلاب فرهنگی بود و این مسئله حساسیت زا طبعا موافقان و مخالفان خود را داشت.

دکتر باهنر به سبب صبغه فرهنگی خود به طور جدی به این مسئله ورود پیدا کرد و قاطعانه از انقلاب فرهنگی که آن را زائیده انقلاب اسلامی می دانست حمایت کرد. وی معتقد بود انقلاب فرهنگی مختص به دانشگاه ها نباید باشد، لذا دایره انقلاب فرهنگی را به وسعت جامعه و افکار ملت مسلمان می دانست و می گفت:

ابعاد مختلف انقلاب فرهنگی در یک جامعه شامل بخش انقلاب در مسائل آموزشی، انقلاب در معیارهای ارزشی یک جامعه، دگرگونی و انقلاب در نگرش و بینش یک جامعه، در روابط اجتماعی، در قوانین حاکم بر جامعه و حتی روابط سیاسی و اجتماعی یک جامعه می شود. به تعبیر دیگر ابعاد فلسفی، فکری، اخلاقی، حقوقی، تربیتی و حتی معیارها و زیربناهای روابط اقتصادی و سیاسی را دربر می گیرد و همه اینها را ما ابعادی از انقلاب فرهنگی می دانیم.[75] دید وسیع دکتر باهنر پیرامون انقلاب فرهنگی و محدود نبودن آن به دانشگاه سبب گشت که خواهان تغییرات وسیعی در آموزش و پرورش هم بشود. وی در این زمینه گفت:

انقلاب فرهنگی شامل آموزش و پرورش هم خواهد شد. یعنی سطح دبیرستان، دوره راهنمایی، ابتدایی را خواهد گرفت و در همین زمینه ما هماهنگ کردیم برنامه ریزی های ستاد فرهنگی در زمینه آموزش عالی با برنامه ریزی های قبل از دانشگاه و تربیت معلم دارند یکی و متحد می شوند.[76]

در افق دید باهنر دانشگاه ها باید مراکز تحقیق و پژوهش های وسیع و عمیق عملی گردد تا بتواند مرکز ثقلی باشد برای فرهنگ غنی اسلامی و بازتابی باشد از آن غنای وسیع و معنوی عرفانی و فلسفه اسلام و بالاخره مرکزی باشد برای ساختن نسل انقلاب متناسب با ظرفیت انقلاب. از این روی وی معیارهای زیر را برای تنظیم دانشگاه اسلامی لازم و چنین برشمرد:

١. مسائل حاکمیت الله به جای حاکمیت طاغوت و این یکی از بزرگ ترین نظام های ارزشی می باشد، ٢. ولایت الهی در جامعه که نوعی از نظام سیاسی خاص می باشد که این نظام متکی است بر حاکمیت الله و حضور قدرت و حکومت خدا در جامعه، ٣. مسئله جهاد که در این رابطه دانشجو نباید جدای از جامعه و روحیات آن باشد و جهاد به عنوان یک خصلت و هویت و ارزش در دانشگاه باید شروع به کار کند، ٤. هجرت، حرکت برای باور کردن مکتب، دانشگاه باید دانشگاه متحرکی باشد که مهاجر تربیت کند و همیشه آماده باشند در صحنه کشور، ٥. مسئولیت پذیری به عنوان معیار ارزشی، ٦. اتکاء به ارزش های خودی و نفی شرق و غرب، ٧. علم دوستی و تحقیق دوستی، ٨. تزکیه، یعنی علم متوجه درون انسان و قلب انسان و ساخت و بافت انسان باشد.[77]

وزارت آموزش و پرورش

دکتر باهنر پیوندی ناگسستنی با وزارت آموزش و پرورش داشت. پیش از استعفای بازرگان، شهید رجایی سرپرستی وزارت آموزش و پرورش را بر عهده داشت. نظر به دوستی صمیمانه و همکاری طولانی، دکتر باهنر در مقام معاونت به کمک رجایی در آموزش و پرورش شتافت. در راستای بهبود وضعیت آموزش و پرورش فعالیت هایی از قبیل استخدام کادر آموزش، تأسیس دانشسراهای تربیت معلم، مدارس فنی و حرفه ای، تغییر محتوا، دولتی شدن مدارس خصوصی و گسترش سوادآموزی انجام داد. شهید باهنر در این زمینه چنین توضیح داده است:

علی رغم ممنوعیت استخدام در بسیاری از وزارت خانه ها، به وزارت آموزش و پرورش اجازه داده شد که استخدام بکند و امسال تاکنون یکصد هزار نفر را در سراسر کشور در آموزش و پرورش استخدام کرده ایم، در سال جاری، دانشسراهای مقدماتی و راهنمایی حدود ده هزار دانشجو خواهند پذیرفت.[78]

سابقه دکتر باهنر در وزارتخانه آموزش و پرورش باعث گردید شهید رجایی، پس از رسیدن به نخست وزیری، وی را به هیأت دولت فرابخواند. بدین ترتیب دکتر باهنر، از مجلس شورای اسلامی جدا شد و به عنوان وزیر در رأس این وزارت خانه قرار گرفت.

در تاریخ چهارم آذر ١٣٥٩ در جلسه هفتاد و دوم مجلس محمدعلی رجائی نخست وزیر، دکتر محمدجواد باهنر نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی را به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی کرد. در ابتدای شروع دستور مجلس محمدعلی رجائی گفت:

برادرمان آقای باهنر را رئیس جمهور موافقت و تصویب کردند که به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی شود.

رجائی همچنین ادامه داد:

آموزش و پرورش از هر موقع دیگری بیشتر احتیاج به سازندگی دارد. ما در این مدت، بیشتر اوقاتمان صرف درگیری های تشکیلاتی و اکثرا مسائل اداری بود که موفق نشدیم در جهت بازسازی فکری قدم های لازم را برداریم. حق این است که من دلم نمی آمد که آقای باهنر را که واقعا وجود ایشان در هر کجا هستند مغتنم هست، از مجلس بگیرم... از آن دوره ای که شورای انقلاب تصمیم گرفت با دولت یک رابطه داشته باشد، ایشان را رابط شورای انقلاب و آموزش و پرورش کرد... با علم به اینکه مجلس را باید از جهات مختلف تقویت کرد و با علم به اینکه آقای باهنر در مجلس می توانند از جهات مختلف مؤثر باشند، دست به دامان مجلس شدیم...[79]

در این جلسه عده ای به عنوان موافق و مخالف صحبت کردند. صحبت مخالفان عمدتا بر سه نکته متمرکز بود: اول اینکه اگر یک فرد برای کار فکری ایده آل باشد، حتما به این معنی نیست که برای کار اجرایی به همان درجه مطلوب باشد؛ و دیگر اینکه مخالفان معتقد بودند: به دلیل روحانی بودن، در وزارت خانه با ایشان مخالفت می شود و ممکن است به اعتصاب دانش آموزان بینجامد؛ و در آخر عده ای از مخالفان معتقد بودند خروج دکتر باهنر موجب تضعیف مجلس می شود.[80]

شهید رجائی در مقام دفاع از وزیر پیشنهادی خود خطاب به مجلس چنین گفت:

در مورد آقای باهنر بحث های مختلفی شد که یکی هم مسئله مدیریت ایشان بود. در مورد مدیریت بنده شخصا شاگرد ایشان بودم. آقای باهنر قاطعیت خود را در پس یک پرده عطوفت پنهان کرده است. در مورد عکس العمل هایی که پدید خواهد آمد، آموزش و پرورش بیش از ٧٠ درصد آقای باهنر را می شناسد و پذیرفته است و چهره جدیدی نیستند.

پس از سخنان نخست وزیر رأی گیری به صورت علنی شد که در نتیجه دکتر باهنر با تعداد آراء ١٥٧ موافق، ٥ مخالف و ٨ ممتنع به وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد. همچنین ده نفر نیز رأی ندادند که به عنوان ممتنع حساب شد.[81]

دکتر ایرج شگرف نخعی خاطره ای از دوران وزارت شهید باهنر نقل می کند که مؤید این جمله شهید رجایی است که در مجلس شورای اسلامی در دفاع از دکتر باهنر گفته بود: «آقای باهنر قاطعیت را در پس یک پرده عطوفت پنهان کرده است. » دکتر نخعی نقل می کند:

بعد از انقلاب، یکی از رؤسای آموزش و پرورش خراسان، تلگرافی به دفتر ایشان زده بود و این تلگراف به دست من رسید، نوشته بود: «حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر باهنر وزیر محترم آموزش و پرورش، چون بخشنامه شماره فلان به امضاء جنابعالی مغایر با شرع است، از این جهت، از انجام آن معذورم » من با شرمندگی این نامه را هم جزو کارها و نامه های آقای دکتر باهنر گذاشتم. روز بعد که به عادت معمول، دو ساعت زودتر از ساعت اداری به اداره رفتم تا کارها را بررسی کنم، آقای دکتر باهنر در اداره بود، تا مرا دید گفت: ببین نخعی این آقا مرا حجت الاسلام می خواند ولی کارم را خلاف شرع می داند! گفتم: آقا اگر اجازه بدهید ایشان را از آن سمت برداریم. زشت است که رئیس آموزش و پرورش یک استان نداند که حجت الاسلام آشکارا دستور خلاف شرع نمی دهد. آقای باهنر با ملایمت گفت : نه، نه، فقط تلفنی به ایشان تذکر بدهید. حتی اجازه نوشتن نامه را هم نداد.[82]

البته دکتر نخعی معتقد است با توجه به صفات بارزی همچون حلم و حوصله، شجاعت، متانت و آرامش، خوشرویی، حق جویی و مدیریت در شرایط دشوار ایشان هم مانند هر فرد دیگری دچار اشتباه می شد، اما به این مطلب توجه داشت که حق را به باطل نفروشد. حرف خلاف حقی نزند و کار خلاف حقی نکند. اگر جایی اشتباه می کرد، تصحیح می کرد. دکتر نخعی می گوید:

گاهی به نظرم می آمد که ایشان یک جائی مثلا مطلبی را امضاء کرده که ممکن است بعدها مشکلاتی ایجاد کند. مطلب را برایشان توضیح می دادم و آقای باهنر می گفت: اصلاحش کن، چه کسی گفته اگر کسی اشتباه کرد باید روی اشتباهش بایستد؟ این جمله شهید باهنر معروف بود که در این گونه موارد به طنز می گفت : مرد آن است که حرفش دو تا شود! این جمله ایشان ناظر بر عدم پافشاری بر کار اشتباه و تصحیح اشتباهات انسان بود.[83]

دکتر باهنر پس از قبول مسئولیت وزارت آموزش و پرورش در یک گفت وگو سیاست کلی اداره این وزارت خانه را در شش بخش چنین اعلام کرد:

١. تعمیم امکانات آموزشی کشور مخصوصا در روستاها تا این نابرابری موجود میان شهر و روستا از بین برود. ٢. نحوه توزیع مدارس باید به طور عادلانه برنامه ریزی و عمل شود تا تفاوت بسیار زیادی که در مدارس جنوب شهر و شمال شهر موجود است مرتفع گردد. ٣. آموزش و پرورش باید محتوای فرهنگی و بار ایدئولوژی اسلامی بگیرد و دارای اهداف مشخص باشد. ٤. اهمیت دادن به دوره دبیرستان در تربیت تکنسین و کادر فنی و حرفه ای. ٥. اهمیت تربیت معلم، در این باره باید به ایجاد دوره های غنی و پربارتر بپردازیم، ٦. گسترش ارتباط میان مدرسه و اجتماع به منظور وارد کردن دانش آموز و دبیر و کادر آموزشی در فعالیت های اجتماعی.[84]

از برآیند برنامه دکتر باهنر برای وزارت خانه آموزش و پرورش به دست می آید که اولا ایشان در زمان صدارت فراموش نکرده در چه منطقه ای رشد کرده و اینک سعی دارد امکانات آموزشی را به طور عادلانه بین مناطق فقیر و غنی تقسیم کند و ثانیا ایشان معتقد است علم و دانشی مثمرثمر است که در خدمت اجتماع قرار گیرد.

نخست وزیری

بعد از آنکه مجلس به ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر رأی عدم کفایت سیاسی داد، شهید رجائی به عنوان رئیس جمهورمردمی انتخاب شد.درآن شرایط حساس، کشورنیازمندنخست وزیری بود که از مدیریت و کفایت و حسن تشخیص بالایی برخوردار باشد. بر همین اساس و بر اساس شناخت دقیق شهید رجایی از باهنر وی از یار دیرین خود خواست تا به عنوان نخست وزیر، مسئولیت اداره جامعه را بر عهده بگیرد. رجائی درباره ویژگی های نخست وزیر گفته بود:

نخست وزیر باید کسی باشد که فرهنگ این انقلاب را درک کرده باشد و بداند که بار اصلی انقلاب را چه قشری از جامعه بر دوش دارند و چه آرمان هایی دارند و به دنبال چه مسائلی هستند. ویژگی دیگر نخست وزیر باید این باشد که در میان مردم شناخته شده باشد و من سعی کرده ام کسی را انتخاب کنم که در بین مردم باشد و مردم او را بشناسند و سابقه مبارزه او به سال های ١٣٤٢ برگردد.[85]

و بر اساس ویژگی های فوق بود که رجایی، دکتر باهنر را فرد مناسب و لایق برای تصدی نخست وزیری دانست و در جلسه یکصدونودم مجلس، طی نامه ای شهید باهنر را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. متن نامه رئیس جمهور بدین شرح بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

ریاست محترم مجلس شورای اسلامی

بر اساس اصل ١٢٤ قانون اساسی برادر مجاهد و دانشمند متعهد محمدجواد باهنر را به عنوان نخست وزیر معرفی می نماید. امید است با شناختی که اکثرا از ایشان داریم و با توجه به کارایی هایی که در انجام وظیفه محوله در سمت هایی از قبیل وزارت آموزش و پرورش از خود نشان داده اند مورد تأیید اکثریت قاطع نمایندگان محترم قرار گیرند.[86]

رئیس جمهور - محمدعلی رجائی ١٣٦٠/٥/١٢

مجلس شورای اسلامی درجلسه یکصدونودویکم درتاریخ ١٣٦٠/٥/١٤ درموردنخست وزیری دکتر باهنر رأی گیری به عمل آورد که از مجموع ١٦٨ رأی، ١٣٠ رأی مثبت را به خود اختصاص داد. ١٤ نفر رأی مخالف و ٢٤ نفر رأی ممتنع دادند.[87]

کینه توزان ملت و دولت و منافقان تشنه قدرت به رجائی و باهنر اجازه خدمت به ملت را ندادند و عمر کابینه دکتر باهنر تنها ١٢ روز بود. این کابینه در واقع فقط توانست یک جلسه کاری برگزار کند و موفق به آغاز مدیریت اجرایی کشور نشد. به همین جهت تنها اثر باقی مانده از او، برنامه دولت است.

هر چند مجال آن نیست تا تمام برنامه دولت شهید باهنر را به طور تمام و کمال بازگو کنیم اما رئوس برنامه های ایشان در زمینه های فرهنگی، اقتصادی، خدماتی و سیاسی نشانگر اهداف و آرمان های دولت دکتر باهنر است. وی در سرفصل برنامه دولت چنین آورده است:

١. در زمینه های فرهنگی: ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شده و از آمیزه های فکری بیگانه خود را پاک نموده و به مواضع فکری و جهان بینی اصیل اسلامی بازگشت نموده است و اکنون بر آن است که با موازین اسلامی، جامعه نمونه خود را بنا کند، لذا بر چنین پایه ای رسالت دومین دولت جمهوری اسلامی این است که زمینه های اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجود آورد که در آن انسان با ارزش های والا و جهانشمول اسلامی پرورش یابد.

٢. در زمینه های اقتصادی: در تحکیم بنیادهای اقتصادی، اصل، رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل اوست، نه همچون دیگر نظام های اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی.

با این دیدگاه برنامه اقتصادی دولت فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیت های امت بپاخاسته ایران در جهت رفع کامل وابستگی است.

٣. در زمینه های خدماتی: دولت سعی خواهد کرد که زمینه لازم برای رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه در مسائل مربوط به خدمات را برای همه مردم مخصوصا طبقه مستضعف جامعه فراهم سازد.

٤. در زمینه های سیاسی: این دولت با رسالت مکتبی، یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا را در جهان عهده دار خواهد بود و روابط داخلی و خارجی خود را بر این اساس تنظیم خواهد نمود.

به طور خلاصه: برنامه دولت که حرکتی است برای پیروزی مستضعفین بر مستکبرین تضمین گر نفی هرگونه استبداد فکری و اجتماعی و انحصار اقتصادی می باشد و با نهادها و بنیادهای انقلابی که خود پایه تشکیل جامعه به مفهوم «امت » است بر اساس مکتب، ارتباط مستمر و هماهنگ خواهد داشت. این دولت با تکیه بر اصول فوق با تمام توان تکیه خواهد کرد که خط امام بیش از پیش در جامعه عینیت یابد و در نتیجه مستضعفین جهان امیدواری شان به تحقق نهایی آرمانشان بیشتر گردد. در این راه دولت از همه امکانات موجود استفاده خواهد کرد و به یاری خدای بزرگ و کمک رهبر و مردم و مجلس، ایمان کامل دارد و امید است بتواند آن همه خواست و آرزوهای برآورده نشده و به حق مستضعفین جهان را برآورده سازد و تکلیف خود را برابر پروردگار بزرگ و برای رضای او - که تنها معیار اساسی ارزش هاست - و در جهت خواست امام و مصلحت امت اسلامی به انجام رساند.

انشاءالله من الله التوفیق و علیه التکلان.[88] شهید باهنر در ظهر روز ٢٢ مرداد ١٣٦٠ ضمن ارسال نامه ای که به تأیید شهید محمدعلی رجایی رئیس جمهور رسیده بود اعضای کابینه خود را به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد.

اعضای کابینه شهید باهنر عبارت بودند از: محمدجواد باهنر، نخست وزیر؛ علی اکبر پرورش، وزیر آموزش و پرورش؛ آیت الله مهدوی کنی، وزیر کشور؛ دکتر محمدعلی نجفی، وزیر فرهنگ و آموزش عالی؛ مهندس بهزاد نبوی، وزیر مشاور در امور اجرایی؛ مهندس سیدمحمد غرضی، وزیر نفت ؛ دکتر حسین نمازی، وزیر امور اقتصادی و دارائی؛ سرهنگ سیدموسی نامجو، وزیر دفاع؛ مهندس محمدشهاب گنابادی، وزیر مسکن و شهرسازی؛ سیدمحمد اصغری، وزیر دادگستری؛ مهندس میرحسین موسوی خامنه، وزیر خارجه؛ مهندس سیدحسین موسویان، وزیر مشاور و سرپرست صنایع فولاد؛ مهندس سیدمصطفی هاشمی، وزیر صنایع و معادن؛ مهندس سیدحسین تاج گردون، وزیر راه و ترابری؛ دکتر هادی منافی، وزیر بهداری؛ عبدالمجید معادیخواه، وزیر ارشاد اسلامی؛ مهندس منصور شهیدی، وزیر نیرو؛ مهندس مرتضی نبوی، وزیر پست و تلگراف و تلفن؛ دکتر محمود روحانی، وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی؛ حبیب الله عسگراولادی، وزیر بازرگانی؛ دکتر محمد سلامتی، وزیر کشاورزی؛ دکتر محمدتقی بانکی، وزیر مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بودجه؛ محمد میرمحمدصادقی، وزیر کار و امور اجتماعی.[89]

همان طور که از ریز برنامه های دولت شهید باهنر استفاده می شود، بکارگیری افراد متخصص شهید رجایی رئیس جمهور و شهید باهنر نخست وزیر به همراه هیأت دولت در محضر رهبر کبیر انقلاب دغدغه ذهنی وی بود. دکتر باهنر سعی داشت با جمعی از متخصصین جامعه به اهداف غایی انقلاب جامۀ عمل بپوشاند اما اقدام کوردلانه منافقین این فرصت را از وی و انقلاب نوپای ایران گرفت.

در انفجار دفتر ریاست جمهوری در تاریخ هشتم شهریور ١٣٦٠ توسط منافقین، دکتر محمدجواد باهنر به همراه رئیس جمهور محمدعلی رجایی و عده ای دیگر به شهادت رسیدند.

شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر دو یار دیرین و مبارز، موجی از نفرت و خشم در وجود مردم مسلمان ایران ایجاد نمود. به دنبال شهادت این دو شخصیت برجسته انقلاب، امام خمینی طی بیاناتی در جمع اقشار مختلف مردم به مناسبت شهادت آن دو شهید بزرگوار فرمودند:

آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهه های نبرد با قدرت های فاسد، هم جنگ و هم رزم بودند و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بوده ام و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند.[90]

پیکر پاک آن دو شهید بزرگوار در میان اشک و اندوه مردم و یاران انقلاب اسلامی تشییع و در گلزار شهدای بهشت زهرا دفن گردید.

پی نوشت ها:

[1] ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیست ویکم، شهریور ١٣٨٣، شماره ٢١٥، به نقل از حجت الاسلام حجتی کرمانی، ص ١٢.

[2] نعمتی زرگران، مرتضی، دکتر شهید محمدجواد باهنر مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، بهار ١٣٨٤، ص ٢١.

[3] ماهنامه کیهان فرهنگی، شماره ٢١٥، ص ١٢.

[4] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ٢، تدوین واحد فرهنگی بنیاد شهید، ناشر: واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، اسفندماه ١٣٦١، ص ٥٧٣.

[5] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، صص ٦-٥.

[6] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، مرکز بررسی های اسناد تاریخی، ١٣٧٩، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صص ١٢-١١.

[7] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ٢، ص ٥٧٥.

[8] ماهنامه کیهان فرهنگی، صص ١٣-١٢.

[9] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ٦.

[10] همان، ص ٧.

[11] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ١٣-١٢.

[12] همان، ص ١٣.

[13] شناسایی موجودیت و شخصیت حقوقی دولت ها یا به طور مستقیم و رسمی و به طور کامل انجام می شود که به آن (De Jure) گفته می شود و یا به طور ضمنی و به وسیله عملی که شناسایی همراه و لازمه آن است، در این صورت به آن (De Facto) می گویند.

[14] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ١٤-١٣.

[15] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، ص ٦٨.

[16] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ٩.

[17] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ش. پ ٦٩٠٥، ص ٣٧.

[18] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ٨.

[19] روزنامه جمهوری اسلامی، ٧ شهریور ١٣٦٢، ویژه نامه، ص ١٢.

[20] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، ص ٨٩.

[21] منظور جنگ ژوئن ١٩٦٧ است که به از دست رفتن کرانه غربی و بیت المقدس و نوار غزه انجامید.

[22] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ش. پ ١٧٢٤٦/ ٢٠ ه ٣، ص 413.

[23] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، صص ٤٢-٤١.

[24] همان، ص ٩٦.

[25] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ش. پ ٧٩٥٥/ ٢٠ ه ٣، صص 170-171.

[26] همان، ش. پ ٢٠/٢٢٢٧٢ ه ٣، صص ٢١٩-٢١٨.

[27] همان، ش. پ ٢٠/٢٩٥٦٥ ه ٣، صص ٢٤٢-٢٤١.

[28] همان، ش. پ ٣١٢٢٨ / ٢٠ ه ٣، صص ٢٤٦.

[29] همان، ش. پ ٢٠/٢٩٨٣٢ ه ٣، صص ٢٤٧.

[30] همان، ش. پ ٢٠/٤١٨١٠ه ٣، صص ٢٩١-٢٩٠.

[31] همان، ش. پ ٢٠/١٦٢٦٢ ه ٣، ص ٣٢٤.

[32] همان، ش. پ ٢٠/٦٠٩٥٢ ه ٣، ص ٣٨٢.

[33] همان، ش. پ ٢٠ /١٧٣٥٤ ه ٣، ص ٤١٥.

[34] همان، ش. پ ٢٠/١٧٤٣٤ ه ٣، ص ٤١٧.

[35] همان، ش. پ ٢٠/١٧٦٢٤ ه ٣، صص ٤١٩-٤١٨.

[36] همان، ش. پ ٢٠/٦٤٩٢٤ ه ٣، ص ٤٣٢.

[37] همان، ش. پ ٦٥٠٩٧/ ٢٠ ه ٣، صص ٤٣٧- ٤٣٦.

[38] ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیست ویکم، شهریور ١٣٨٣، شماره ٢١٥، ص ٣٠.

[39] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، صص ٥٧-٥٦.

[40] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ١٢.

[41] همان، ج ٢، ص ٦٣٤.

[42] همان، ص ٦٦٠.

[43] همان، ج ١، صص ١٣-١٢.

[44] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ١٧.

[45] همان، صص ٤٦٧-٤٦٦.

[46] همان، ش. پ ٣١٥ /٥١٣٢، ص ٤٧٨.

[47] ماهنامه کیهان فرهنگی سال بیست ویکم، شهریور ١٣٨٣، شماره ٢١٥، ص ١٦.

[48] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ٦٢.

[49] همان، صص ٦٦-٦٥.

[50] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ١١.

[51] همان.

[52] همان، صص ٢٠١-٢٠٠.

[53] دکتر باهنر در سال ١٣٤٤ با دختری از یک خانواده متوسط کاسب ازدواج کرد. ثمره این ازدواج دو پسر و دو دختر می باشد که همگی دارای تحصیلات عالیه می باشند. دکتر ناصر باهنر فرزند ارشد شهید باهنر است.

[54] ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیست ویکم، شهریور ١٣٨٣، شماره ٢١٥، ص ١٧.

[55] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ٢، ص ٦١٤.

[56] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ٢٠.

[57] کار بنای دبیرستان کمال از سال ١٣٣٥ آغاز و در سال ١٣٣٧ خاتمه یافت. مرحوم حضرت آیت الله العظمی بروجردی برای مدرسه کمال مبالغی اهدا نمودند. دبیرستان دارای سه طبقه بود و در گوشه ای از آن مسجدی نیز ساخته شد که درب آن به بیرون باز می شد و در مناسبت های مذهبی از مردم برای حضور در آن دعوت به عمل می آمد. با دستگیری برخی از عناصر فعال سیاسی در سال ٤٢ دبیرستان در آستانه تعطیلی قرار گرفت و فشار ساواک نیز تشدید شد و با اعزام مدیران دولتی سعی در به دست آوردن کنترل دبیرستان را داشت. با توجه به اینکه در هیچ کدام از کلاس های درس دبیرستان عکس شاه دیده نمی شد، ساواک خود با نوشتن شعارهای ضدحکومتی به دنبال توطئه ای بود که دبیرستان را تعطیل نماید.

[58] در مورد تعطیلی دبیرستان کمال در کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، در صفحه ٢٢، سال ٥٤ را سال تعطیلی دبیرستان ذکر کرده اما در صفحه ٧٨، سال ٥٣ به عنوان سال تعطیلی ذکر شده است.

[59] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ٢٢-٢١.

[60] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ٢، ص ١٣.

[61] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، صص ٢٨-٢٧.

[62] همان، شماره ٢٠/٨٢٣٧ ه ٠١٢ / ٦٣. دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، صص 115-116.

[63] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، صص ١١٦-١١٥.

[64] تاریخ شفاهی جامعه روحانیت مبارز تهران، مجید نجف پور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان ١٣٨٧، ص ٩٦.

[65] همان، ص ٤٧.

[66] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ٦٥٦.

[67] همان، صص ٣٠-٢٩.

[68] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، صص ١٣٠-١٢٩.

[69] همان، ص ١٥٦.

[70] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ٢٩.

[71] انگیزه تشکیل و موضع گیری های حزب جمهوری اسلامی، جزوه شماره ٣، سال ١٣٥٨، ص ٣٤.

[72] روزنامه جمهوری اسلامی، ١٣٦٠/٤/٩، ص ٢.

[73] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، ص ٢١٢.

[74] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، ص ١٦٩.

[75] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ٣٣١.

[76] همان، ص ٣٢٩.

[77] همان، ص ٣٠٠.

[78] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ٥١.

[79] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، صص ١٨٤-١٨٣.

[80] همان، ص ١٨٤.

[81] شهید دکتر باهنر الگوی هنر مقاومت، ج ١، ص ٨٤.

[82] ماهنامه کیهان فرهنگی، سال بیست ویکم، شهریور ١٣٨٣، شماره ٢١٥، ص ٣٣.

[83] همان، ص ٣٥.

[84] دکتر شهید محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاه ها، صص ١٨٦-١٨٥.

[85] همان، ص ٢١٧.

[86] همان.

[87] همان، ص ٢١٨.

[88] فروغ اندیشه، مجموعه سخنرانی ها، مصاحبه ها و برنامه دولت، ج ٢، تهیه و جمع آوری : مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ اول، خرداد ١٣٦٢.

[89] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت الاسلام دکتر محمدجواد باهنر، ص ٣١. (اسامی کابینه با کمی تغییر - اصلاح و اضافه - از منبع آورده شده).

[90] صحیفه امام، ج ١٥، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، نوبت چاپ اول، پاییز ١٣٧٨، ص ١٣٥.

کلمات کلیدی
زندگینامه شهید باهنر  |  مبارزات سیاسی شهید باهنر  |  تحصیلات شهید باهنر  |  نخست وزیری شهید باهنر  | 
لینک کوتاه :