کتاب  /  خرد و اندیشه  /  آشنایی با علوم اسلامی2 (کلام ، عرفان ، حکمت عملی)  /  بخش سوم; حکمت عملی  /  درس پنجم

نظریه کلبیون

تعداد بازدید : 1843     تاریخ درج : 1388/09/17    

نظریه کلبیون

گروهی از فلاسفه را « کلبیون » میخوانند. این کلمه جمع « کلبی » و « کلبی » منسوب به « کلب » به معنی سگ است. این نام مناسبتی به آنها داده شده که عن قریب توضیح خواهیم داد.

سردسته کلبیها مردی است به نام « دیوگنس » یا « دیوژن » که در کتب عربی از او به « دیوجانس » تعبیر میشود. این مکتب بیشتر به نام او شهرت دارد. ولی دیوژن استادی به نام « انتیس تنس » که شاگرد سقراط بوده است. میگویند:

« او تا پس از مرگ سقراط در محفل اشرافی شاگردان وی به سر میبرد، اما چون سالهای جوانی را پشتسر گذاشت دیگر جز خوبی صاف و ساده، هیچ چیز را نمیپذیرفت، با کارگردان محشور شد و جامه آنان به تن کرد، به زبانی که مردم درس نخوانده نیز بفهمند. در کوی و برزن به موعظه پرداخت، فلسفههای دقیق در نظرش بیارزش بود، به بازگشت به طبیعت اعتقاد داشت و در این اعتقاد افراط میکرد، میگفت باید نه دولت وجود داشته باشد، نه مالکیتخصوصی، نه زناشوئی، نه دین. میگفت ترجیح میدهم مجنون باشم، عیاش نباشم »(5)

دیوژن، شاگر انتیس تنس است. معتقد بود که از تمدن باید فرار کرد و در حقیقت میخواست در شیوه و روش زندگی مانند حیوانات زندگی کند و درباره او نوشتهاند که « بر آن شد که همچون سگ زندگی کند »(6)لغت « کلبی » اولین بار بر او اطلاق شد.

فلسفه کلبیان، بر اساس « شریت نسبی » موجودات، یعنی بر اساس زیانبار بودن آنها برای انسان است. سعادت انسان را هر چه بیشتر در رهائی و آزادی و استغنای انسان از متاع دنیا میدانستند. فضیلت را تنها در یک چیز میدانستند و آن غنای نفس است، ولی غنای نفس را در این میدانستند که عملا هم انسان خود را از کالاهای این جهان دور نگهدارد و جهان را عملا رها سازد. در حقیقتشعار آنها را باید در این مصراع ناصر خسرو جست: « رهائیت باید رها کن جهان را ».

متقدمان از کلبیان، از قبیل انتیس تنس و دیوژن اگر چه سادگی و بینیازی را توصیه میکردند، درستکاری را کنار ننهاده بودند، ولی متاخران آنها نسبت به همه چیز لاقید و سهل انگار شده بودند حتی اصول درستکاری. بی اعتنائی به همه انسانها و همه اصول و همه عواطف را داخل در مفهوم استغنا و آزادگی کرده بودند. از از مردم قرض میگرفتند و نمیدادند. با زبان مردم را آزار میدادند. لهذا تدریجا کمله « کلبی »مفهوم « سگ منشی » به خود گرفت.

کلبیان روش اخلاقی و در حقیقتحکمت عملی خود را از سادگی آغاز کردند و تدریجا به بیغمی و بیعاطفگی و متاثر نشدن در غم خویشان و دوستان کشید و بالاخره به رفتاری ددمنشانه در مورد دیگران منتهی شد.

در جوهر اخلاق کلبی، تا آنجا که به « استغناء نفس » مربوط میشود، عنصری درست میتوان یافت، ولی آنجا که به نام « استغناء نفس » عواطف و احساسات لطیف انسانی نفی میشود و کمکم رفتارهای ضد عاطفی مجاز شمرده میشود، و آنجا که از « استغناء نفس » به عنوان گریز از جامعه و مبارزه با تمدن تعبیر میشود، مسلما عناصری نادرست در این مکتب راه یافته است.

مجموعا فلسفههائی از قبیل فلسفه اخلاقی کلبی در هر جامعه رخنه کند، مسلما لطمه عظیم وارد میآورد.

5- راسل، تاریخ فلسفه غرب، ج 1 ص 452. 6- همان کتاب، ص 453.
×
لینک کوتاه :