کتاب  /  تاریخ اسلام  /  مجموعه آثار شهید مطهری جلد 14  /  بخش سوم ; خدمات ایران به اسلام  /  گستردگی و همه جانبگی

فقهای اهل تسنن

تعداد بازدید : 1107     تاریخ درج : 1389/02/13    

فقهای اهل تسنن

اما فقهای اهل تسنن. لازم است مقدمه ای ذکر کنم:

در دوره خلفای اموی، فقهای عرب نژاد غیر شیعه تقویت می شدند و در زمان خلفای عباسی فقهای غیر عرب و غیر شیعه، مخصوصا ایرانیان غیر شیعه. جرجی زیدان درباره خلفای اموی می گوید:

«امویان تعصب زیادی نسبت به اعراب داشتند و ملل غیر عرب را حقیر می شمردند. با این حال چون فقهای مدینه خلافت را حق اهل بیت رسالت می دانستند و بنی امیه را غاصب می شمردند، لذا خلفای بنی امیه قلبا از فقهای مدینه متنفر بودند ولی از روی ناچاری آنها را گرامی شمرده، در راضی کردن آنها می کوشیدند، بخصوص خلفای پرهیزکار اموی مانند عمر بن عبد العزیز که بدون نظر فقهای مدینه به هیچ کار مهمی دست نمی زدند. پس از بنی امیه کار به دست عباسیان افتاد و منصور عباسی در صدد کوچک کردن عربها و بزرگ ساختن ایرانیان برآمد، چه به دست ایرانیان و با کمک آنان دولت عباسی تشکیل یافته بود و یکی از اقدامات

[442]

منصور برای اجرای نقشه خودش این بود که نظر مسلمانان را از مکه و مدینه برگرداند. لذا بنایی به نام «قبة الخضراء» ساخت تا مردم بدانجا رفته اعمال حج بجا آورند و مقرری معمول اهل مدینه را قطع کرد. فقیه آن روز مدینه (در میان اهل تسنن) که مالک بن انس بود، پس از استفتای مردم مدینه در خلع بیعت منصور به خلع او فتوا داد. اهل مدینه از منصور دست کشیده با محمد بن عبد الله از خاندان علی علیه السلام بیعت کردند. کم کم کار محمد بالا گرفت و منصور با وی جنگیده با زحمت بسیار بر وی غلبه کرد و اهل مدینه دوباره با منصور بیعت کردند. با اینهمه، مالک خلفای عباسی را خلیفه نمی دانست و چون حاکم مدینه جعفر بن سلیمان عموی منصور این را فهمید، خشمگین گشت و مالک را احضار نموده و شانه او را برهنه کرده بر آن تازیانه زد.» (1)

ابن الندیم در الفهرست در مقاله مربوط به فقها در ذیل احوال محمد بن شجاع معروف به ابن الثلجی، داستانی نقل می کند که نشان دهنده سیاست خلفای عباسی در مورد ایرانیان (البته ایرانیان غیر شیعه) است. از اسحاق بن ابراهیم مصعبی نقل می کند که گفت:

«خلیفه مرا احضار کرد و گفت فقیهی را برای من انتخاب کن که هم اهل حدیث باشد و هم اهل قیاس، بلند بالا و خوش تیپ و خراسانی الاصل باشد، از آنها باشد که در دولت ما پرورش یافته اند که طرفدار دولت ما باشد، می خواهم منصب «قضا» را به او بسپارم. اسحاق گفت به خلیفه گفتم مردی با چنین اوصاف، جز محمد بن شجاع ثلجی سراغ ندارم، اجازه بدهید با او مذاکره کنم. گفت بسیار خوب، وقتی که پذیرفت او را نزد من آر. اما محمد بن شجاع نپذیرفت، گفت چرا بپذیرم؟ نه به مال و ثروت احتیاج دارم و نه به مقام و نه به شهرت...» (2)

چنانکه می دانیم در میان فقهای اهل تسنن، چهار نفر به عنوان صاحب مذهب و صاحب مکتب خوانده می شوند و توده تسنن تابع یکی از این چهار پیشوا می باشد،

[443]

یعنی ابو حنیفه، شافعی، مالک بن انس، احمد بن حنبل. ولی انحصار مذهب و مکتب به این چهار نفر در قرن هفتم هجری رخ داد. قبلا در حدود ده مکتب و مذهب در میان اهل تسنن موجود بود.

ما بحث خود را درباره فقهای اهل تسنن به سه بخش تقسیم می کنیم: دوره پیش از پیشوایان مذاهب، دوره پیشوایان، دوره بعد از پیشوایان.

دوره قبل از پیشوایان دوره تابعین است، دوره کسانی است که رسول اکرم را درک نکرده اند اما صحابه آن حضرت را درک کرده اند. در این دوره هفت نفر در مدینه بودند که به «فقهاء سبعه» معروفند و آنها عبارتند از:

1. ابو بکر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام مخزومی. این مرد از قریش است و نسب به یکی از برادران ابو جهل می برد. در سال 94 درگذشته است.

2. سعید بن مسیب مخزومی. این مرد نیز از قریش است. به زهد و عبادت معروف است. گویند پنجاه سال شب زنده داری کرد و با وضوی نماز عشا نماز صبح را خواند. علامه سید حسن صدر در تاسیس الشیعه(3)و بعضی دیگر از علمای بزرگ شیعه او را شیعه می دانند. سعید بن مسیب در حدود سال 91 در گذشته است.

3. قاسم بن محمد بن ابی بکر. نواده ابو بکر و جد مادری امام صادق علیه السلام است. صاحب تاسیس الشیعه به تشیع او تصریح می کند(4). مادر قاسم - چنانکه معروف است - یکی از دختران یزدجرد ساسانی است. بنابر این نقل، قاسم از طرف پدر قرشی و از طرف مادر ایرانی است. وی در فاصله سالهای صد و صد و ده در گذشته است.

4. خارجة بن زید بن ثابت انصاری، متوفی در حدود سال 99. این مرد پسر زید بن ثابت انصاری معروف است.

5. سلیمان بن یسار. این مرد از موالی و احتمالا ایرانی است. در حدود سال 94 در گذشته است.

6. عبید الله بن عبد الله بن عتبة بن مسعود، متوفی در حدود سال 98. این مرد برادر زاده عبد الله بن مسعود صحابی معروف است.

7. عروة بن زبیر، متوفی در حدود سال 94. این شخص پسر زبیر بن عوام

[444]

صحابی معروف است.

چنانکه معلوم شد، از این هفت نفر یک نفر (سلیمان بن یسار) احتمالا ایرانی است، یک نفر دیگر (قاسم بن محمد) بنابر یک نقل - که چندان معتبر نیست - از طرف مادر ایرانی است، باقی همه عرب خالص مکی یا مدنی می باشند. در این دوره افراد برجسته دیگری هستند که بعضی از آنها ایرانی می باشند. از جمله ربیعة الرای فقیه مشهور است. وی استاد مالک بن انس پیشوای مالکیان بوده است. عمل به قیاس را او ابداع و ابتکار کرد. ربیعه در سال 136 در گذشته است.

و از آن جمله طاووس بن کیسان است. طاووس از موالی ایرانی و معاصر فقهای سبعه است. او در 104 یا106 در گذشته است.

دیگر سلیمان اعمش است که ایرانی است. از فقهای قرن اول شمرده می شود. قبلا از او یاد کردیم.

دیگر عکرمه غلام ابن عباس است. عکرمه یک غلام بربری است و ایرانی نیست. عکرمه به مقام فقاهت و تفسیر نایل شد. در کتب فقه و تفسیر از او نام برده می شود.

اما طبقه پیشوایان (ع)

1. ابو حنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی یا نعمان بن ثابت بن نعمان بن المرزبان متوفی در سال 150. ابو حنیفه یک نفر ایرانی است که امام اعظم اهل سنت به شمار می رود. در جامعه تسنن، بعد از پیغمبر اکرم و خلفای راشدین و حسنین علیهما السلام هیچ کس به اندازه ابو حنیفه محترم نیست. پیروانش در ایران بسیار اندکند اما در غیر ایران بیش از صد میلیون پیرو دارد.

2. محمد بن ادریس شافعی متوفی در سال 204. شافعی عرب قرشی است. شافعی از نظر کثرت پیروان مانند ابو حنیفه است و شاید بیش از او پیرو داشته باشد.

3. مالک بن انس متوفی در سال 179. مالک عرب قحطانی است. بلاد مغرب غالبا پیرو مالک بن انس می باشند.

4. احمد بن حنبل شیبانی، متوفی در سال 241. احمد از لحاظ نژاد عرب است ولی ظاهرا خاندانش در ایران (مرو) می زیسته اند. ابن خلکان می نویسد: مادرش در وقتی که او را در رحم داشت از مرو خارج شد و در بغداد وضع حمل کرد.

احمد بن حنبل را می توان جزء ایرانیان عرب نژاد محسوب داشت. علیهذا از

[445]

چهار امام اهل تسنن یکی ایرانی، دیگری عرب عدنانی، دیگری عرب قحطانی، چهارمی ایرانی عرب نژاد است.

همچنانکه قبلا اشاره شد، در طبقه پیشوایان عده دیگر نیز بوده اند که اکنون عملا مذهبشان منسوخ است از قبیل محمد بن جریر طبری متوفی در سال 310 و داود بن علی ظاهری اصفهانی متوفای 270. داود بن علی همان است که مکتب ظاهری را در فقه به وجود آورد. این مکتب نوعی اخباریگری و جمود است. ابن حزم اندلسی که نژاد ایرانی دارد اما طرفدار امویهاست و خالی از یک نوع عداوت نیست به اهل البیت نیست، از نظر فقهی تابع داود بن علی ظاهری است.

گروهی دیگر از فقهای بزرگ اهل تسنن می باشند که بعضی صاحب مکتب و مذهب بوده اند و بعضی نه، برخی ایرانی اند و برخی نه. ما برای این که معیاری از سهم ایرانیان در فقه اهل تسنن به دست داده باشیم عده ای را نام می بریم:

1. محمد بن حسن شیبانی، شاگرد ابو حنیفه، از ملازمین هارون الرشید و متوفی در سال 189. این مرد اصلا دمشقی است. در واسط عراق متولد شد و در سفری که با هارون به ایران می آمد در ری درگذشت و همان جا دفن شد.

2. ابو یوسف، شاگرد دیگر ابو حنیفه و قاضی القضاة مهدی و هادی و هارون، متوفی در سال 192. این مرد ظاهرا نسب به انصار مدینه می برد.

3. زفر بن الهذیل، متوفی در سال 158. زفر عرب عدنانی است و از پیروان ابو حنیفه به شمار می رود.

4. لیث بن سعد اصفهانی، فقیه مصر، متوفی در سال 175. لیث از صاحبان مکاتب به شمار می رود، گو اینکه گفته می شود که پیرو ابو حنیفه بوده است.

5. عبد الله بن مبارک مروزی. اهل مرو است. شاگرد ابو حنیفه و مالک و ثوری بوده و در سال 181 درگذشته است.

6. اوزاعی، ابو عمرو عبد الرحمن بن عمرو، متوفای 157. شاگرد زهری و عطاء بن ابی رباح بوده. ساکن شام بود و پیشوای مطلق شامیان شمرده می شد. اوزاعی از فقهای صاحب مکتب است. معلوم نیست عرب اصیل یمنی است و یا از اسرای یمن است.

اینها معاریف فقهای اهل تسنن می باشند. غیر معاریف از حد احصا خارج است. در میان معاریف در طبقات مختلف افراد ایرانی و غیر ایرانی فراوانند.

[446]

در قرون بعد، از ائمه و معاریف فقهای اهل تسنن که بگذریم، از ابن سریج شافعی و ابو سعید اصطخری و ابو اسحاق مروزی در قرن چهارم و ابو حامد اسفراینی و ابو اسحاق اسفراینی و ابو اسحاق شیرازی و امام الحرمین جوینی و امام محمد غزالی و ابو المظفر خوافی و کیاالهراسی در قرن پنجم و ابو اسحاق عراقی موصلی در قرن ششم و ابو اسحاق موصلی در قرن هفتم و امام شاطبی اندلسی در قرن هشتم باید نام برد.

در سه چهار قرن اخیر به مناسبت گرایش مردم ایران از تسنن به تشیع، همه فقهای ایران شیعه بوده اند.

2 - الفهرست، ص 305.3 - تاسیس الشیعه، ص 298.4 - همان.5 - رجوع شود به تاسیس الشیعة لعلوم الاسلام، ص 40 - 61.
×
لینک کوتاه :