کتاب  /  سیره اهل بیت  /  مجموعه آثار شهید مطهری جلد 16  /  سیری در نهج البلاغه  /  دنیا و دنیاپرستی  /  نکاتی چند

چنان باش که همیشه زنده ای و چنان باش که فردا می میری

تعداد بازدید : 27591     تاریخ درج : 1389/02/16    

چنان باش که همیشه زنده ای و چنان باش که فردا می میری

2. حدیث معروفی است که در کتب حدیث و غیر حدیث نقل شده و جزء وصایای حضرت امام مجتبی علیه السلام در مرض وفات نیز آمده است به این مضمون:

کن لدنیاک کانک تعیش ابدا و کن لاخرتک کانک تموت غدا(34).

برای دنیایت چنان باش که گویی جاویدان خواهی ماند و برای آخرتت چنان باش که گویی فردا می میری.

این حدیث معرکه آراء و عقاید ضد و نقیض شده است. برخی می گویند مقصود این است که در کار دنیا سهل انگاری کن، شتاب به خرج نده، هر وقت کاری مربوط به زندگی دنیا پیش آمد بگو «دیر نمی شود» ، وقت باقی است ولی نسبت به کار آخرت همیشه چنین فکر کن که بیش از یک روز فرصت نداری، هر وقت کار مربوط به آخرت پیش آمد بگو وقت بسیار تنگ است و «دیر می شود» .

بعضی دیگر به حکم اینکه دیده اند باوری نیست که اسلام دستور سهل انگاری بدهد، روش و سیرت اولیای دین هرگز چنین نبوده است، گفته اند مقصود این است که در کار دنیا همواره فکر کن که جاویدان خواهی ماند، پس به هیچ وجه کوچک مشمار و کارها را به صورت موقت و به بهانه اینکه عمر اعتبار ندارد سر سری انجام

[587]

نده، بلکه آنچنان اساسی و با آینده نگری انجام بده که گویی تا آخر دنیا زنده هستی زیرا فرضا خودت زنده نمانی، دیگران از محصول کار تو بهره خواهند برد، اما کار آخرت به دست خداست، همیشه فکر کن که فردا می میری و فرصتی برایت نمانده است.

چنانکه ملاحظه می کنیم، طبق یکی از این دو تفسیر در کار دنیا باید لا قید و لا ابالی و بی مسؤولیت بود و طبق تفسیر دیگر در کار آخرت باید چنین بود. بدیهی است که هیچ کدام از این دو تفسیر نمی تواند مورد قبول باشد.

به نظر ما این حدیث یکی از لطیفترین احادیث است در زمینه دعوت به عمل و ترک لا قیدی و پشت سراندازی، چه در کارهای به اصطلاح دنیایی و چه در کارهای آخرتی.

اگر انسان در خانه ای زندگی می کند و می داند که دیر یا زود از این خانه به خانه دیگر خواهد رفت و برای همیشه در آنجا مستقر خواهد شد اما نمی داند که چه روزی و بلکه چه ماهی و چه سالی منتقل خواهد شد، این شخص یک حالت تردید، هم نسبت به کارهای مربوط به این خانه که در آن هست و هم نسبت به کارهای مربوط به خانه ای که بعدها به آنجا منتقل خواهد شد پیدا می کند. اگر بداند فردا از این خانه خواهد رفت هرگز دست به اصطلاح این خانه نخواهد زد، کوشش می کند فقط کارهای مربوط به خانه ای که فردا به آنجا منتقل خواهد شد اصلاح کند، و اگر بداند چند سال دیگر باید در این خانه بماند بر عکس عمل خواهد کرد، خواهد گفت آنچه لازم است فعلا این است که خانه فعلی را سر و صورتی بدهیم، کار آن خانه فعلا دیر نمی شود، فرصت زیاد است.

در حالی که شخص در تردید به سر می برد و نمی داند که بزودی منتقل خواهد شد و یا سالهای دیگر در این خانه خواهد ماند، شخص عاقلی پیدا می شود و می گوید نسبت به کارهای مربوط به این خانه که فعلا ساکن آن هستی چنین فرض کن که برای همیشه در اینجا باقی خواهد بود، علیهذا اگر احتیاج به تعمیر و اصلاح هست انجام بده، ولی نسبت به کارهای مربوط به خانه دوم چنین فرض کن که فردا منتقل خواهی شد، پس هر چه زودتر نواقص و ناتمامیهای آنجا را تکمیل کن.

نتیجه چنین دستوری این است که انسان در هر دو قسمت کوشا و جدی

[588]

می شود. فرض کنید می خواهد دست به کار تحصیل علم و یا تالیف کتاب و یا تاسیس مؤسسه ای بزند که سالها وقت و فرصت می خواهد. اگر بداند عمرش کفاف نمی دهد و کارش ناتمام می ماند، شروع نمی کند. اینجاست که می گویند چنان بیندیش که عمرت دراز است. ولی همین شخص از نظر توبه و جبران گذشته ها، از نظر ادای حقوق الهی و حقوق مردمی، و بالاخره از نظر کارهایی که وقت و فرصت کم هم کافی است، امروز نشد فردا، فردا اگر نشد پس فردا هم می شود انجام داد، چیزی که هست ممکن است انسان امروز را به فردا و فردا را به پس فردا بیفکند اما فردایی یا پس فردایی نیاید، در این گونه کارها بر عکس نوع اول، لازمه این فرض که عمر باقی است و وقت زیاد است این است که لزومی ندارد شتاب به خرج داده شود. پس نتیجه چنین فرضی تاخیر و تسویف و اهمال است. در اینجا باید فرض کرد که وقت و فرصتی نیست. پس معلوم شد در برخی موارد لازمه فرض اینکه وقت و فرصت زیاد است تشویق به عمل و اقدام، و لازمه فرض اینکه وقت کم است دست به کار نشدن است و در برخی موارد دیگر درست کار بر عکس است، یعنی لازمه فرض اینکه فرصت و وقت زیاد است اهمال و دست به کار نشدن است و لازمه فرض اینکه فرصت و وقتی نیست دست به کار شدن است. پس موارد فرق می کند و در هر مورد یک گونه باید فرض کرد که به عمل و اقدام منتهی گردد.

به اصطلاح علمای اصول، لسان دلیل لسان «تنزیل » است، لهذا هیچ مانعی ندارد که دو «تنزیل » از دو جهت بر ضد یکدیگر بوده باشند. حاصل معنی حدیث این می شود که از نظر برخی کارها بگو اصل «بقای حیات و ادامه عمر» است و از نظر برخی کارها بگو اصل «عدم بقای عمر و کوتاهی آن » است.

این معانی که ذکر کردم صرفا یک توجیه بلا دلیل نیست، چندین روایت دیگر وجود دارد که کاملا مفهوم این حدیث را به همین نحو که گفته شد روشن می کند. علت اینکه این حدیث مورد اختلاف واقع شده است، عدم توجه به آن احادیث است.

در سفینة البحار، ماده «رفق » ، از رسول اکرم نقل می کند (خطاب به جابر) :

ان هذا الدین لمتین فاوغل فیه برفق. . . فاحرث حرث من یظن انه لا یموت و اعمل عمل من یخاف انه یموت غدا. این دین توام با متانت است، بر خود سخت نگیر بلکه مدارا کن. . . کشت کن مانند کسی که گمان می برد نمی میرد و عمل کن مانند کسی که می ترسد فردا بمیرد.

در جلد 15 بحار، بخش اخلاق، باب 29، از کافی، از رسول اکرم خطاب به علی علیه السلام نقل می کند:

ان هذا الدین متین. . . فاعمل عمل من یرجو ان یموت هرما و احذر حذر من یتخوف انه یموت غدا.

[589]

اسلام دینی است با متانت. . . در عمل مانند کسی عمل کن که امید دارد به پیری برسد و آنگاه بمیرد، و در احتیاط مانند کسی باش که بیم آن دارد فردا بمیرد.

یعنی آنگاه که دست به کار مفیدی می زنی که وقت و فرصت زیاد و عمر دراز می خواهد، فکر کن که عمرت دراز خواهد بود و اما آنگاه که کاری را به بهانه اینکه وقت زیاد است می خواهی تاخیر بیندازی، فکر کن که فردا می میری، فرصت را از دست نده و تاخیر نینداز.

در نهج الفصاحة از رسول اکرم نقل می کند:

اصلحوا دنیاکم و کونوا لاخرتکم کانکم تموتون غدا.

دنیای خویش را سامان دهید و برای آخرت خویش آنچنان باشید که گویا فردا می میرید.

ایضا نقل می کند:

اعمل عمل امری ء یظن انه لن یموت ابدا و احذر حذر امری ء یخشی ان یموت غدا.

مانند آن کس عمل کن که گمان می برد هرگز نمی میرد و مانند آن کس

[590]

بترس که می ترسد فردا بمیرد.

در حدیث دیگر از رسول اکرم آمده است:

اعظم الناس هما المؤمن، یهتم بامر دنیاه و امر اخرته.

از همه مردم گرفتارتر مؤمن است، که باید هم به کارهای دنیای خویش بپردازد و هم به کار آخرت.

در سفینة البحار، ماده «نفس » ، از تحف العقول، از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که ایشان به صورت یک روایت مسلم در میان اهل البیت نقل کرده اند که:

لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه.

آن که دنیای خویش را به بهانه دین و یا دین خویش را به خاطر دنیا رها کند، از ما نیست.

از مجموع آنچه گفتیم معلوم شد که چنان تعبیری با چنین مفهومی که ما استنباط کردیم، در لسان اولیای دین رایج و شایع بوده است.

34 - وسائل، ج 2/ص 535، چاپ امیر بهادر (حدیث 2 از باب 82 از ابواب مقدمات تجارت) .
×
لینک کوتاه :