شام چگونه شهرى است؟
شام شهرى است كه پايگاه حزب عثمانيه مىباشد. و بيش از 40 سال است كه حكومت بنى اميه در آن استقرار يافته و تهاجم فرهنگى آن گونه توسعه يافته است كه مردم بنى اميه را نزديكترين خويشاوندان رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله مىپندارند. شام همان شهر است كه منبرهاى فراوان در آن نصب و سالهاى سال على و اولاد على بر فراز آنها لعن و نفرين مىشوند.
شام همان شامى است كه على را مسلمان نمىشناسد. و حسين را به عنوان شورشگر دشمن امنيت بلكه دشمن دين مىشناسد و شادمانى مردم هم از ورود اسراى بدين خاطر است كه گمان مىكنند يزيد دشمن دين اسلام را به قتل رسانده و خانواده آنان را به همراه سر آنها به شهر مىآورد. اين شناخت و فرهنگ مردم شام نسبت به يزيد و حزب عثمانيه و اهل بيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله مىباشد.
اينك كاروان انقلاب چه رسالتى به عهده دارد؟! با اين هجوم فرنگى
290چگونه بايد مقابله كند و چگونه بايد كوس رسوايى بنى اميه را به صدا درآورد.
اينك گرچه رعب و اضطراب و خشونت از در و ديوار شهر بارش مىكند. كدام انسان دليرى را ياراست كه بر عليه ستم پيشه و ستمگرى چون يزيد دهان گشايد؟!
اما بايد اعتراف كرد كه يزيد بسيار اشتباه نموده است، كه دستور داده كاروان اسيران را با اين اوضاع وارد شهر شام كنند. زيرا يزيد هنوز سترگى و پايدارى اهل بيت را به نيكى نمىداند. نمىداند چه شورشى عليه حزب عثمانيه بپا خواهند كرد. نمىداند تبليغات و هجومى فرهنگى 40 ساله را دگرگون خواهد ساخت. نمىداند خود چگونه وسيله رسوايى خويش را فراهم ساخته است.
عترت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله كه دسترسى به شام نداشت و هيچ تريبونى در شام سخن از مناقب عترت نداشت. عترت در شام همواره مورد سب و نفرين بود. و اگر اهل بيت مىخواست ميليونها درهم صرف كند و تلاش نمايد كه اين گونه هجومى تبليغى بنى اميه را رسوا سازد در توانش نبود، اينك چنين شرايط و زمينه را خود حزب عثمانيه فراهم ساخته است.
بر اهل بيت عصمت سيد الساجدين و ياران سترگش مانند عمههاى صبور و دلاور است، كه اينك از اين فرصت به خوبى بهره ورى نمايند و كوس رسوايى بنى اميه را به صدا در آورند و آن گونه يزيد و يزيديان را رسوا سازند كه طبل رسوايى آنان تا قيامت در صدا باشد.
آرى آن زبان على كه در دهان سجاد و زينب به و ديعه نهاده شده است، اينك گشوده مىشود و برندهتر از ذوالفقار على به كار گرفته
291مىشود. اينك تماشاى صبر و پايدارى و سترگى على است كه در فرزندانش سجاد و زينب جلوه گر شده است.
به همين جهت از همه امكانات در جهت افشاگرى و روشنگرى مردم بهره مىجويند. در هنگام ورود به شام فردى شامى رويكرده به اسيران و خدا را سپاه گذارى مىنمايد كه مردان آنان را كشته و مملكت را از شر آنان آسوده نموده است و يزيد را بر آنان پيروز ساخته! (اين نمونه فرهنگ شام است).
امام سجاد عليه السّلام رويكرده به پير مىپرسد تو قرآن مىخوانى، تو آيه ذوالقربى، قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبىٰ را مىخوانى، تو آيه خمس يعنى وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ را مىخوانى. و آيا تو آيه تطهير، إِنَّمٰا يُرِيدُ اللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ را مىخوانى، جواب مىدهد آرى همه اينها را مىخوانم.
امام سجاد مىفرمايد: ذو القربى ما هستيم، آيه خمس درباره ماست، آيه تطهير درباره ما است ما اهل بيت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله مىباشيم، رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله جد من است! سخنان امام سجاد آن گونه انقلاب فرهنگى در وى ايجاد مىكند كه شخص بلافاصله شروع مىكند دشمنان اهل بيت يعنى حاكمان حزب عثمانيه و يزيد را لعن و نفرين نمايد. كه وقتى خبر اين حادثه به يزيد مىرسد يزيد پيرمرد را خواسته و گردنش را مىزند.1
كاروان را وارد مجلس بزم يزيد مىنمايند. سر مبارك امام را در درون طبق طلايى در برابر يزيد مىنهند. اسيران اهل بيت با وضعى ژوليده به زنجير بسته در كنار پايگاه مجلل و مزين ستم در گوشهاى جاى مىدهند.
292يزيد رويكرده به سر مبارك مىگويد: حسين چه ديدى: كيف رأيت يا حسين. آنگاه برخى از ياران و زنان و دختران خطاب به طاغى زمان از وى مىپرسند آيا درست است كه اهل بيت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله با اين حال در مجلس تو حاضر شوند. كه اين شروع افشاگرى اسيران است، كه سخن از اهل بيت رسول اللّه عليهم السّلام است.
آنگاه زينب فرياد ناله جانسوز از اعماق جان كه داغ حسين آن را مىسوزاند بر مىآورد، فرياد
يا حسيناه يا حبيب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله يا ابن مكة و منا، يا ابن فاطمة الزهراء، يا ابن بنت المصطفى، آه. اين سر بريده فرزند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله است! آه! مگر اين سر بريده فرزند فاطمه! آه! مگر اين فرزند دختر مصطفى است!
زنان ديگر زينب را همراهى مىكنند
يا سد اهل بيتاه يا ابن محمداه...1 سر مىدهند مجلس منقلب مىشود اشك از چشمان همگان جارى مىگردد.
آنگاه يزيد اشتباه ديگرى مرتكب مىشود چوب خيزران برداشته بر لب و دندان حسين مىزند. اللّه اكبر از عداوت و بغض و كينه بنى اميه، اللّه اكبر از پليدى كه پايان ندارد.
افشاگرى كاروان اثر خود را نهاده، وقتى مىبينند سر بريده از حسين فرزند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و فاطمه زهرا است. در ميان مردم اعتراض شروع مىشود. ابو برزه اسلمى روى كرده به يزيد مىگويد تو چوب بر اين لب و دندان مىزنى، من بارها رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله را ديدم كه اين لبها و لبهاى برادرش حسن را بوسه مىزد و مىفرمود اينان سروران جوانان بهشتند و
293قاتلان اينها را لعن و نفرين مىنمود. يزيد وقتى رسوايى خويش را مشاهده مىكند دستور مىهد اسلمى را از مجلس اخراج نمايند.1
آنگاه به خاستگاه حزب عثمانيه بازگشت نمود كشتههاى كربلا را به تلافى كشتههاى بدر مداوله مىنمايد و آرزو مىكند كهاى كاش بزرگان من زنده مىبودند و به من مىگفتند دستت درد نكند.
ليت اشياخى ببدر شهدوا
يزيد آيات قرآن بر زبان جارى مىسازد كه خدا ملك و سلطنت را به هركس بخواهد مىدهد تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ.3
در اين هنگام دوباره كام على گشوده مىشود و زينب دوباره سخن مىگويد و فرزند هند جگرخوار را آن گونه در بارگاهش رسوا مىسازد.
زينب رويكرده به يزيد مىگويد يزيد آهسته! گمان كردى دنيا به كام تو است و گمان كردى اين اقتدار پايدار خواهد ماند. بد گونه گماندارى آيا آيه قرآن را فراموش كردهاى كه مىفرمايد: وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدٰادُوا إِثْماً، «آنان كه كفر ورزند گمان مبرند مهلتى كه به آنان مىدهيم براى آنان خير و سعادت است، مهلت مىدهيم تا به جنايات خويش بيافزايند».
آيا در كنار آن آيات اين آيهها را مشاهده نمىكنى كه عاقبت سياه همانند تو را چگونه ترسيم نموده است؟!
294آنگاه يزيد را با كمال جرأت فرزند طلقا خطاب مىكند
أمن العدل بابن الطلقاء، كه اين گونه با اهل بيت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله رفتار كنى فرزندان رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله به قتل رسانى و خانواده وى را به اسارت آورى.
يزيد مىدانى كدامين آيه درباره اين سر هاست، وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. «گمان مبريد آنان كه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند، بلكه آنان زنده هستند در پيشگاه خداى خويش از روزى بهرهورند.» آنگاه با شگفتى از رفتار حزب عثمانيه حزب فرزند طلقا را حزب شيطان عنوان مىنمايد..
الا فالعجب كل العجب لقتل حزب اللّه النجباء بحزب الشيطان الطلقا.1
كدام انسان دلير و آزاده و سترگ به جز دختر على است كه به خود جرأت مىدهد با يزيد اين گونه سخن بگويد؟! وى را فرزند طلقا بخواند و وى را حزب شيطان معرفى نمايد. رسوايى از اين بالاتر ممكن است؟!
هنوز مجلس بزم كه به مجلس عزاى يزيد بدل شد تمام نيافته است هنوز سيد الساجدين سخن نگفته است. هنوز سيد الساجدين بعد از چهل سال سب بر على چهره تابناك على را معرفى نكرده است. اينك با انقلاب و شورشى كه در مجلس پديد آمده انبوه جمعيت در حال بهت و گريهاند.
امام سجاد رسالتى بس عظيم را به عهده دارد. رسالتى كه چهره على را در پايگاه ستم و جفا بايد معرفى نمايد. پايگاهى كه هزاران تريبون على را نفرين نمودهاند اينك امام سجاد با اختيار گرفتن يك تريبون همه آن بافتهها را رشته نمايد. خود و على را بر همگان معرفى نمايد.
از يزيد اذن مىگيرد. به بالاى چوبهايى كه يزيد آنها را منبر مىناميد
295قرار مىگيرد آنگاه سخن آغاز نموده مىفرمايد: مردم هر كس مرا مىشناسد كه مىشناسد هر كس نمىشناسد من على بن الحسين بن على مىباشم. اين معرفى شناسنامهاى حضرت است، ليكن اين فرصت را معرفى شناسنامه كفايت نيست. معرفى شخصيت حقيقى بسنده نيست.
بايد امام سجاد شخصيت حقوقى خود را كه در شام در هالهاى از ابهام است، معرفى نمايد. بر اين اساس شروع مىكند شخصيت حقوقى خاندان خويش يعنى اهل بيت را اين گونه معرفى نمايد.
مردم من فرزند مكه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا مىباشم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خويش در جايش نهاد. من فرزند كسى هستم كه به بهترين شيوه احرام پوشيد. و بهترين شكل سعى انجام داد و تلبيه گفت و حج انجام داد. من فرزند آن كسى هستم با براق به معراج عروج نمود و از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير نمود. آنگاه به درجه قرب سدرة المنتهى نايل شد. من فرزند آن كسى هستم كه در آسمانها با فرشتگان به نماز ايستاد. من فرزند خاندان وحى هستم. من فرزند محمد مصطفى هستم. من فرزند على مرتضى هستم. همان كسى كه با شمشيرش گردنكشان را زد تا به توحيد باز گشتند.
آنگاه چون محور سخن بايد در معرفى على گردش كند كه على در شام آن گونه مظلوم شده و چره تابناك على آن گونه واژگون معرفى شده است. به همين جهت سخن امام سجاد عليه السّلام در فضايل على اين گونه متمركز مىشود. من فرزند كسى هستم كه با دو شمشير و دو نيزه در ركاب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله جنگيد (دو شمشير منظور ذوالفقار كه دو لبه دارد و يا دو شمشير در دو دست است.) و دو بار براى خدا هجرت نمود (احتمال
296قوى هجرت به مدينه و يمن) و دوباره با رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله به بيعت نمود. و در بدر و حنين همراه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله جنگيد. من فرزند كسى هستم يك لحظه به خدا كفر نورزيد. (على كه وى را در شام مسلمان نمىشناسند) من فرزند بهترين مؤمنان هستم. و فرزند وارث پيامبران و نابود كنده ملحدان، و پناهگاه مسلمانان و نور و روشنايى و رهنمون مجاهدان و زينت پرستش كنندگان و تاج و سرور گريه كنندگان و پايدارترين پايدارها و برترين انسان عابد از آل ياسين هستم.
من فرزند كسى هستم كه مويد به جبرئيل مىبود. از جانب ميكائيل يارى مىشد. من فرزند كسى هستم كه از حرم رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله حراست مىكرد. من فرزند قاتل مارقين و ناكثين و قاسطين مىباشم.
من فرزند مجاهد ستم ستيز ناصبىها و بهترين فرد قريش هستم. من فرزند كسى هستم كه اول از همه نداى رسول اللّه صلى الله عليه و آله را پاسخ گفت بر همگان در ايمان سبقت گرفت. همو كه تجاوزگران و مشركان را نابود ساخت و همانند تيرى منافقين را قلع و قمع نمود. من فرزند همان هستم كه زبان حكمت گشود و ياور دين خدا و ولى امر خدا و بوستان حكمت و مغز و مخزن علم خدا بود. من فرزند فرد جوانمرد، بخشنده، زيبا چهره، هوشمند و فرهيخته، پاك و بلند همت هستم. من فرزند كسى هستم كه مقاومتها را شكست و احزاب چالشگر عليه اسلام را پراكند. من فرزند شير حجاز و تك سوار عراق، مكى، مدنى، خيفىّ، عقبىّ، بدرىّ، احدىّ، شجرىّ، مهاجرىّ، سرور عرب و وارث مَشْعَرين (عرفات و مشعر) و پدر دو نوه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله حسن و حسين مىباشم. اين است جد من على بن ابى طالب.
297آنگاه حضرت روى سخن را به مناقب فاطمه عليها السّلام بر مىگرداند، من فرزند فاطمه زهرا و برترين زنان هستم. كدام قدرت توان داشت اين گونه فضايل على و فاطمه را در پايگاه ستم و جهالت مطرح سازد؟! تمام حاضران در بهت و گريه فرو مىروند. آنگاه يزيد براى اين مجلس را به گونه خاتمه دهد دستور مىدهد مؤذن اذان بگويد. كه حضرت از همين فرصت نيز بهره برده، وقتى نداى مؤذن به شهادت رسالت رسول اللّه بلند مىشود، از يزيد مىپرسد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله جد من است يا جد تو، اگر جد من است پس چرا عترت وى را كشته و به اسارت آوردهاى.1
مشاهده مىكنيد از اين فرصت مغتنم امام سجاد عليه السّلام چگونه بهرهورى مىنمايد. چگونه چهره عترت به ويژه على را تابناك جلوه مىدهد و چگونه تهاجم فرهنگى چندين ساله حزب عثمانيه را مىزدايد.
ملاحظه مىكنيد امام سجاد با چه سترگى و پايدارى سخن مىگويد و چگونه جنايات يزيد و حزب عثمانيه را برملا مىسازد و چگونه در حضور يزيد آن همه از فضايل على سخن مىگويد، آن هم در پايتخت اموى. آن هم در جايگاهى كه قريب نيم قرن اين چهره لعن و نفرين شده و واژگون معرفى شده است! اگر اهل بيت مىخواست چهره على و عترت را در شام معرفى كند چگونه مىتوانست؟ آيا با آوردن اسراى انقلاب به شام، خود حزب عثمانيه باعث رسوايى خود نشده است؟!
آيا اين مقدار منقبت عترت و على را گفتن آن هم در حضور آن جمع از سران و آن انبوه جمعيت در حضور شخص يزيد پليد رسوايى آنان نيست؟! آيا نمىتوان گفت بيان اين فضايل در آن مجلس برابرى مىكند با
298همه لعن و نفرين هايى كه در طول نيم قرن بنى اميه در شام و اطراف آن و حجاز و حتى در مسجد نبوى با حضور حسن بن على انجام مىدادند؟
آيا اين فريادها زمينه سقوط حزب عثمانيه را فراهم نساخت؟
آرى اين سخنرانىهاى آتشين اين گونه تأثير خود را گذاشت و پرده از نفاق بنى اميه افكند و آنان را اين گونه رسوا ساخت كه يزيد وادار شد كه اظهار پشيمانى كند و حتى وادار شد كه دستور قتل حسين را انكار كند و به دروغ بگويد من دستور قتل صادر نكرده بودم اين عبيد اللّه بود كه چنين جنايتى به بار آورد.1
اكنون كه در فشار قرار گرفته اين گونه به دروغ سخن مىگويد، اين يزيد همان است كه خود دستور قتل در اولين قدم صادر كرد. و اين يزيد همان است تا چند لحظه پيش به كشتن حسين و يارانش افتخار مىنمود و مىگفت اين كشتهها به جاى كشتههاى بدر كه از قريش گرفتند.
اين پليد از رفتار ننگين خويش هيچ گاه پشيمان نيست، بلكه براى سرپوش گذاشتن بر جنايت اين گونه به اين دست آويزها چنگ اندازى مىكند. وى در اين فرصت از امام سجاد با همراهانش دلجوى مىنمايد.
كه حضرت از اين فرصت هم بهره برده و وقتى يزيد از آنان دلجويى كرد و گفت خواستههاى شما بر آورده است! امام سجاد در خواست نمود كه ما مىخواهيم در همين بارگاه مجلس ندبه و عزا براى سالار شهيدان حسين برگزار كنيم و يزيد هم به اجبار پذيرفت و امام سجاد عليه السّلام اولين مجلس عزادارى رسمى حسين عليه السّلام را در بارگاه قاتل حسين يزيد پليد برگزار كرد و چندين روز عزادارى در درگاه ستم، جنايات بنى اميه و