کتاب  /  فقه و احکام دین  /  الله شناسی جلد سوم  /  [جلد سوم]  /  مبحث بيست و پنجم تا سى ام; غير از عارفان، جميع مردمان خدا را با ديدۀ دوبين مى‌نگرند و تفسير سوره تكاثر

معنى «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً

تعداد بازدید : 9178     تاریخ درج : 1397/08/29    

معنى «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً

و اين إخبار است از ظهور ذات در مظاهر اسماء و صفات در ازل و ابد، و مشاهدۀ وحدت در صورتهاى كثرت، و مشاهدۀ جمع در عين تفصيل، و وجود تفاصيل در عين جمع؛ كه اينك ذكر آن گذشت. و اين مرتبه‌اى است كه مقامى ما فوق آن نيست و شهودى در ماوراء آن موجود نمى‌باشد، و همانست كه حضرت تعبير نموده است از آن به لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً1. «اگر پرده برداشته شود، بر يقين من چيزى افزوده نمى‌گردد.» و غير حضرت


1) در «غُرر الحكم و دُرر الكلم» آمدى آورده است، و آقا جمال خونسارى در شرح مطبوع آن كه با تصحيح محدّث ارموى طبع شده است در ج 5، ص 108، تحت شمارۀ 7569 ذكر كرده است. و در شرح آن گفته است:اگر بر خيزد پرده؛ زياد نشوم من به حسب يقين؛ يعنى يقين من زياد نشود. يعنى يقين من به احوال مبدأ و معاد به مرتبۀ كامل است، كه اگر پرده برخاسته شود و معاينه مشاهده كنم، يقين من زياد نمى‌شود زيرا كه زياده بر آن يقين كه دارم نمى‌باشد. و «لَوْ» در اينجا به معنى سوّم است كه در معانى آن مذكور شد؛ و مراد اينست كه اگر پرده هم برخاسته شود كه مظنّۀ اينست كه يقين در آن وقت زياد شود، يقين من زياد نمى‌شود به اعتبار اينكه در نهايت مرتبۀ كمال است و زياده بر آن متصوّر نيست.»

37گفته‌اند: لَيْسَ وَراءَ عُبّادانَ قَرْيَة1. «در آن سوى عُبّادان قريه‌اى وجود ندارد.»و از همين جهت بود كه چون كميل طلب زيادتى بيان و شرح نمود حضرت فرمود: أَطْفِ السِّرَاجَ فَقَدْ طَلَعَ الصُّبْحُ. يعنى چراغ عقل و سؤال با زبان فكرت را در وقت طلوع صبحِ مكاشفه و مشاهدۀ وجه حقّ در آن كشف، خاموش كن!چرا كه كشف و شهود، از عقل و ادراك آن بى‌نياز است؛ همچنان‌كه صبح از چراغ و درخشيدن آن بى‌نياز است. و عيان احتياج به بيان ندارد؛ وَ لَيْسَ الْخَبَرُ كالْمُعايَنَةِ.

و اگر تو بگوئى: اين كلام، گفتارى است غريب عجيب متناقض. ما معنى آن را نفهميديم و به سوى ادراك آن راهى را پيدا ننموديم. بنابراين قدرى واضح‌تر از اين سخن، پرده از رخساره‌اش برگير! و يا در صورت مثالى كه به ذهن ما نزديك باشد شرح و بيانى بياور به‌طورى‌كه ما آن را بفهميم و از آن به مقصود و مطلوبمان برسيم!

زيرا ما از اين جهان غير از كثرات متباينۀ مختلفه‌اى كه در معرض زوال و تغيّر مى‌باشد چيزى را مشاهده نمى‌كنيم. و ما بدانها علم و شناسائى نداريم مگر آنكه آنها غير از حقّ هستند و آنها مخلوق و آفريده شده مى‌باشند. و تو


1) در «مجمع الامثال» ميدانى (طبع سنۀ 1374 ه‍) با تحقيق محمّد محيى الدّين عبد الحميد، ج 2، ص 257؛ و «أمثال و حِكم دهخدا» ج 3، ص 1375؛ و اينطور معنى كرده است: از «آن سوتر از عبّادان ديهى نيست؛ تمثّل:از كمال إسماعيل: صدر عمّار و مجد عبّادان قريةٌ مِن وراء عُبّادانو از منوچهرى: بر فراز همّت او نيست جاى نيست آن‌سوتر ز عبّادان دهى

38مى‌گوئى آنها حقّ هستند و در عالم وجود غير از حقّ تعالى چيزى وجود ندارد. و تمام موجودات مظاهر او هستند. و در ميان حقّ و ميان مظاهرش، در واقع و حقيقت امر، فرقى نيست!

و اين مطلبى است بس مشكل، و كلامى است بس دقيق كه ما معنى آن را نمى‌فهميم. و در ميان اين كثرات و ميان حقّ تعالى فرقى نمى‌گذاريم مگر بر وجهى كه ما گفتيم؛ و بين گفتار ما و گفتار شما بينونت و اختلاف شديدى وجود دارد.

من در پاسخت مى‌گويم: اين مطلب امرى است سهل، و ادراكش در غايت سهولت و آسانى است، و معنيش در نهايت وضوح است. و مراراً و كراراً ذكرش به ميان آمده است و ليكن تو در ظلمات طبيعت و دركات بشريّت بلكه در أسفل السّافلين از درجات تقليدى كه آن از عظيم‌ترين حجابها مى‌باشد گرفتار شده‌اى!

و در حقيقت نسبت تو با اين گروه و طائفه‌اى كه اين معنى را مى‌فهمند، مانند جنين مقيّد در زندان مَشيمه است نسبت به طفل مميِّز، يا مانند طفل مميّز نسبت به شخص عاقل، يا مانند شخص عاقل نسبت به مرد عالم، يا مانند مرد عالم نسبت به رجل عارف، يا مانند رجل عارف نسبت به ولىّ كامل، يا مانند ولىّ نسبت به پيغمبر! و ميان اين مراتب تفاوتى است بسيار.

و لهذا خداى تعالى فرمود: إنَّ فى ذَلِكَ لَآيٰاتٍ لِأُولِي الْأَلْبٰابِ1 تا آنكه


1) آيه‌اى با اين عبارت در قرآن كريم موجود نيست. آياتى مشابه آن وجود دارد از جمله آيۀ 190، از سورۀ 3: آل عمران: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاٰفِ اللَّيْلِ وَ النَّهٰارِ لَآيٰاتٍ لِأُولِي الْأَلْبٰابِ. و ذيل آيۀ 19، از سورۀ 13: الرّعد: إِنَّمٰا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ. و ذيل آيۀ 21، از سورۀ 39: الزّمر: إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَذِكْرىٰ لِأُولِي الْأَلْبٰابِ.

39طمع ننمايند در آن، قِشريّين و صاحبان پوستۀ بدون مغز و لُبّ؛ آنان كه اهل ظاهرند و اهل تفكّر و انديشه‌اند و بس. و اين به جهت آن مى‌باشد كه اين دسته نسبت به انبياء و اولياى كُمَّلين كه ايشان أُولو الالباب هستند، همچون پوست و قشرند نسبت به مغز و لبّ.

استدلال سيّد حيدر بر وحدت وجود از حديث كميل به احسن وجه

×
کلمات کلیدی
کتاب  |  الله شناسی  |  کتاب الله شناسی  | 
لینک کوتاه :