درخواست از دشمن جهت عبور كاروان از قتلگاه
بعد از شهادت امام و يارانش در روز يازدهم، قرار شد اهل بيت آن حضرت را به طرف كوفه ببرند. زينب (عليها السلام) به عمر سعد خطاب كرد كه ما را از قتلگاه عبور بدهيد تا قبل از اسارت و مسافرت، با حسين (ع) وداع كنيم؟ ابن سعد هم پذيرفت زمانى كه وارد قتلگاه شدند، حسين (ع) را بىسر ديدند، صداى ضجّه و گريهشان بلند شد.1
راوى مىگويد: به خدا سوگند، هرگز فراموش نمىكنم كه زينب دختر على (ع) با دلى سوزان و جگرى آتشين و صدايى اندوهگين بر حسين (ع) مىگريست صدا مىزد: اى محمّد اى كسى كه آفريننده و اختياردار آسمان بر تو درود مىفرستد، اين حسين است كه پيكر برهنهاش به خون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است. اينها دختران اسير تو هستند كه شكايت خود را به درگاه الهى مىنمايند و استغاثه
160آنها به محمّد مصطفى (ص) و على مرتضى و فاطمه زهرا (عليها السلام) و حمزۀ سيدالشهدا بلند است، اى محمد اين است حسين كه بايد برهنه به روى ريگهاى گرم كربلا افتاده و كشتۀ زنازادگان بى پروا است. اى آه و افسوس و اندوه بر تو اى ابا عبداللّه، امروز جدّم رسول خدا (ص) از دنيا رفت، اى اصحاب محمّد اينان فرزندان مصطفى هستند كه اسيرشان نموده و مىبرند.
در روايت ديگرى وارده شده است كه فرمود: «اى محمد! اينها دختران تواند كه اسير دست دشمنان شدهاند و اينان فرزندان تواند كه كشته شدهاند و باد صبا بر بدنهاى نازنين برهنه شان مىوزد. اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريدند، عمّامه و رداى او را از بدن شريفش بيرون كشيده و به غارت بردند؛ پدرم فداى آن كس كه سپاه او را در روز دوشنبه با خيمهگاه و سرا پردهاش به غارت بردند؛ پدرم فداى آن شهيدى كه طنابهاى خيمهاش را بريده و خرگاهش را سرنگون نمودند؛ پدرم فداى آن مسافرى كه اميد بازگشت نيست؛ پدرم فداى آن مجروحى كه زخمهاى بدنش قابل مداوا نيست؛ پدرم به فداى آن كه كاش جان من بلا گردان او مىشد؛ پدرم به قربان آن عزيزى كه با دلى پر اندوه به شهادت رسيد، پدرم به فداى آن كه با لب تشنه سر از بدنش جدا شد. پدرم به فداى آن كه فرزند رسول هدايت و نور بود. پدرم به فداى آن كه فرزند محمد مصطفى (ص) بود. پدرم به قربان آنكه فرزند خديجۀ كبرى بود. پدرم به فداى فرزند على مرتضى. پدرم به فداى
161فرزند فاطمۀ زهرا، بزرگِ زنان جهان. پدرم به فداى فرزند آن كسى كه خورشيد به احترامش بازگشت تا نماز گزارد! راوى مىگويد: به خدا سوگند نوحه سرايى زينب كبرى بر برادرش حسين، دوست و دشمن را به گريه انداخت.1
سپس حضرت زينب (عليها السلام) دستها را زير بدن پاك و مقدس گذاشت و بدن را به سوى آسمان بلند كرد و عرض كرد: « الهي تقبَّلْ منا هذا القربان؛2 پروردگارا اين قربانى را از ما [آل محمد] قبول فرما!