مصاحبه و گفتگو  /  پیامبر و اهل بیت(ع)

ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)

آنچه پیش رو دارید مصاحبه ای خودمانی با استاد معارف حجت الاسلام و المسلمین رضا محمدی است که در فضایی صمیمی و به بهانۀ سالروز ازدواج امیرمؤمنان علی(ع) و بانوی کرامت حضرت فاطمه(ع) به پرسش هایی دربارۀ ازدواج پاسخ داده است.

منبع : پیام » تابستان 1396 - شماره 125؛ شوبکلائی، مسلم مصاحبه شونده : محمدی، رضا تعداد بازدید : 788     تاریخ درج : 1398/05/12    

س. اگر هم کفوِ دختری به خواستگاری اش نیاید، آیا تأخیر در ازدواج و چشم انتظاری بهتر از ازدواج کردن با غیر هم کفو است، چنان که دربارۀ ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمهƒ آمده است: «اگر خدا علی(ع) را نمی آفرید، برای فاطمه کفو و همتایی وجود نداشت.» یا دربارۀ حضرت فاطمه معصومهƒ آمده است که به دلیل نداشتن خواستگارِ هم کفو ازدواج نکرده است؟

ج. اول اینکه تعبیر به «هم کفو» غلط است، چون مفهوم هم کفو بودن در خودِ کفو هم هست. کفو خودش همسر است دیگر. آن وقت، هم کفو می شود «هم همسر».

دوم اینکه پاسخ پرسش تان بسته به این است که ما کفو را چه معنا کنیم. اگر بخواهیم ایدئالِ ایدئال بگیریم، خُب، هیچ دختری نباید ازدواج کند و هیچ پسری هم نباید ازدواج کند، چون کفو صددرصد اصلاً پیدا نمی شود. پس، باید اول کفو را معنا کنیم، ببینیم تا چه میزان کفو. آنچه ما فکر می کنیم که کفویت حاصل می شود در چهار چیز است: یک ایمان؛ اگر دختری یا پسری دارای ایمان باشد، این رکن اصلی کفویت حاصل شده است. دوم تقوا و پاکدامنی و عفت؛ البته، اینها توی همان ایمان می تواند بگنجد اما به صورت ویژه به آنها توجه شده است. سوم، مخصوصاً نسبت به پسرها، حسن خلق و خوش اخلاقی، و چهارم اصالت خانوادگی. در این میان، ایمان و تقوای خواستگار باید احراز گردد، که اگر اهل ایمان نباشد، اصل ازدواج جایز نیست. اما بقیۀ موارد، هرکدام از اینها اگر مثلاً شصت، هفتاد درصدش حاصل شود، کافی است، خوب است.

جز آنچه ذکر شد، موارد دیگری هم به ذهن می آید از مرجحات و محسنات، که درجۀ کفویت را کم و زیاد می کند. مثلاً، هم ترازی در طبقۀ اجتماعی معیار مناسبی است، بدین بیان که دو طرف از لحاظ اجتماعی خیلی با هم اختلاف نداشته باشند. مثلاً، این گونه نباشد که فرض کنیم یکی از شهر تهران باشد و دیگری از روستایی دورافتاده.

مورد دیگر اینکه از لحاظ سطح سواد خیلی اختلاف نداشته باشند و از لحاظ سن خیلی اختلاف نداشته باشند.

دربارۀ سن پسر و دختر فاصلۀ شش سال که طبیعی است، اگر مرد از زن بزرگ تر باشد. علاوه بر این، شش سال هم به اضافه یا منهای پنج قابل اغماض است. این فرض از ازدواج مرد و زن هم سن و یا ازدواج مردی که یک سال از زن بزرگ تر است شروع می شود تا ازدواج با مردی که مثلاً ده سال هم از دختر بزرگ تر باشد، که اشکالی ندارد.

همین طور، سطح درآمد و طبقۀ اقتصادی نیز ملاک کفویت است و بهتر این است که در این معیار، مرد یک درجه بالاتر از زن باشد. اینکه می گوییم بهتر است معنایش این است که حالا اگر نبود، عیبی ندارد و قابل چشم پوشی است. اینها محسنات هستند، که اگر باشند خوب است.

یکی دیگر شکل و ظاهر و زیبایی است، که آن هم کم و بیش و بالنسبه داشته باشند کافی است.

بازهم تأکید می کنم اگر بخواهیم کفویت در همۀ این موارد حاصل شود، چنین چیزی امکان ندارد و تحقّق نمی یابد. به ویژه در این محسنات به اندازۀ پنجاه درصد هماهنگ باشند کافی است.

اما پرسش بعدی تان این بود که اگر خدا امیرالمؤمنین(ع) را خلق نمی کرد، آیا حضرت زهراƒ ازدواج نمی کرد؟ پاسخ این است: چرا، ازدواج می کرد؛ با کسی که کفوش نبود و یک درجه پایین تر بود ازدواج می کرد، چنان که حضرت معصومه هم اگر برایش همسری پیدا می شد، ولو پایین تر از خودش، ازدواج می کرد. نکتۀ تاریخی این است که دختر موسی بن جعفر(ع) که ازدواج نکردند برای این بود که در یک بایکوت سیاسی  اجتماعی بودند و کسی خواستگاری شان نمی رفت. در واقع، از آن طرف مشکل بود. وگرنه، اگر می رفتند به خواستگاری، بعید نبود که جواب مثبت باشد. مگر دیگر دختران ائمه(ع) که ازدواج کردند طرف مقابل کاملاً کفوشان بوده؟ نه. مگر آسیه  همسر فرعون  کفو فرعون بود؟ از آن طرف، مگر همسران پیامبرˆ کفو پیامبر ˆ بودند؟ کدام یک از همسران پیامبر کفو پیامبر بودند؟ هیچ کدام. حضرت خدیجه یک کم نزدیک بود، اما او نیز کفو پیامبر نبود. بقیه که خیلی فاصله داشتند. بنابراین، به آن معنا کفو اگر پیدا نشد، معنایش این نیست که ازدواج رخ ندهد.

س. بر اساس کدام سنت مرد باید به خواستگاری زن برود؟ مگر در روایات نیامده که برخی زنان در جمع صحابه اظهار می کردند که آماده برای ازدواج اند؟ آیا رویۀ خواستگاری مرد از زن رویۀ متداول است یا مهر تأیید یا ترجیح شرعی بر آن خورده است؟ پرسش دیگر اینکه چرا حضرت علی(ع) خودش پا پیش گذاشت و کسی برایش ریش سفیدی نکرد؟

ج. نسبت به سؤال اول، به خواستگاری رفتن مرد، در واقع، یک امر عرفی است، که البته هماهنگ با فطرت و ذات انسان هم است. زن فطرتاً طوری خلق شده که می خواهد مطلوب واقع شود و مرد فطرتاً طوری است که طالب است. بنابراین، اینکه مرد به خواستگاری زن می رود یک امر طبیعی و یک امر فطری است. اما آیا این حکم شرعی است یا عکسش اشکال شرعی دارد؟ خیر. در مورد پیامبرˆ، حضرت خدیجه خواستگار پیامبر شد و پیشنهاد ازدواج به پیامبر داد و همان طور که اشاره کردید، بلی، زن هایی بودند می آمدند خدمت پیامبر ˆ و می گفتند: ما همسر نداریم، ما آمادۀ ازدواجیم. هرچند باید گفت آنها خواستگاری نمی کردند، فقط اعلام آمادگی می کردند. با این حال، این همه دلیل است بر اینکه اشکالی ندارد که زن به خواستگاری مرد بیاید؛ اگر واقعاً مردی اینقدر شرایطش مطلوب و ایدئال باشد که زن ببیند که این همسر کاملاً کفو او است، هیچ اشکالی ندارد که زن بخواهد به خواستگاری مرد برود. پس، بر خواستگاری رفتن زن از نظر شرع اشکالی نیست. اما اینکه عرفاً این گونه نیست، برمی گردد به اینکه آن حجب و حیای زن ها و آن حالتی که زن ها دارند اقتضایش این است که مرد به خواستگاری آنها برود. اما حالا اگر عکسش شد، هیچ اشکالی ندارد. نه سنت است، نه حکم شرعی است، نه شاهدی در شرع داریم که حتماً باید مردها به خواستگاری زن ها بروند.

اما نسبت به امیرالمؤمنین(ع)، خب، پدرشان ابوطالب که زنده نبود. دیگران هم به حضرت پیشنهاد کردند که شما خودتان پیشقدم شوید و این سنت بود، رسم بود که هر کسی خودش به خواستگاری برود؛ بقیه هم که می آمدند خدمت پیامبرˆ، خودشان می آمدند. بقیه، آن دیگران هم  که حالا من اسم نمی برم  خواستگاری حضرت زهرا آمدند، مادرشان را نمی فرستادند، خواهرشان را نمی فرستادند، خودشان می آمدند. این یک سنتی بود در بین آنها. مولا هم فقط مادرش باید یا خواهرش باید می آمد. خب، خود حضرت آمد و البته خودش شرم و حیا می کرد سخن بگوید. خود پیامبر ˆ فرمود که برای این آمدی؟ عرضه داشت: بله. بعد فرمود: «باشد. من از زهرا بپرسم.» پرسید و حضرت زهرا سکوت کرد. پیامبر فرمود: «الله اکبر، سکوتها رضاها»، یعنی سکوتش دلیل بر رضایتش است.

س. سن مناسب ازدواج چه سالی است؟ آیا بسته به زمان آمدن خواستگار است یا به عصر و جغرافیای منطقه متفاوت است؟ آیا سن ازدواج حضرت فاطمهƒ می تواند معیار خوبی برای فرستادن دختران به خانة بخت باشد؟

ج. نمی شود که سن خاصی را مشخص کرد، چون فاکتورهای متعددی در تعیین سن ازدواج مؤثر است. یکی‎اش همان جغرافیاست. بعضی از جاها دخترها واقعاً در سن نه ساله آمادگی ازدواج را دارند. در بعضی از نقاط در سن پانزده سالگی هم آمادگی ازدواج را ندارند. هم جغرافیا مؤثر است، خانواده ها مؤثر است، زمان مؤثر است و فاکتورهای متعدد دیگر مانند فرصت تحصیل.

با این وجود، به نظر می رسد بتوان گفت در شرایط کنونی، برای دخترها سن بین 15 تا 18 سال برای ازدواج ایدئال است و برای پسرها هم سن بین19 تا 25 سال سن مناسبی است. بالاترش دیر شده، پایین ترش هم یک مقدار شاید خیلی مناسب نباشد.

اما راجع به حضرت زهراƒ، هم رشد آن حضرتƒ سریع تر بود به طور متوسط از بقیة افراد، هم در آن جامعه  که جامعة گرمسیری و شرایط جغرافیایی و طبیعی که داشت  دخترها خیلی سریع و زود به رشد می رسیدند و هم اینکه حضرت زهراƒ به لحاظ ایمان و اعتقاد و به لحاظ معرفت و به لحاظ خصوصیات انسانی به اندازۀ هزار تا انسانی که در سن کمال رسیدند ایشان به کمال رسیده بود. با این وصف، آن سن را نمی توان معیار قرار داد. آن دختری که هنوز باید با عروسک بازی کند در نه سالگی، اصلاً بخواهد ازدواج کند که خُب نمی تواند ازدواج کند.

س. نقش مهریه در استحکام خانواده تا به طلاق منجر نشود چیست؟ اگر مهریه برای ابراز مهر به همسر است، مقدار آن با کدام ملاک سنجیده می شود؟ آیا بیشتر بودن آن نشان از محبت بیشتر نیست؟ مهر السنّه در عصر کنونی چه مقدار است؟

ج. اینکه مهریه دلیل بر محبت بیشتر است، نه، ما این را قبول نداریم. و اینکه آیا مهریه بیشتر باشد باعث استحکام خانواده می شود، این را هم ما قبول نداریم. اگر برعکس نباشد، دستکم، این سخن درست نیست. و اینکه آنچه در شرع مقدس داریم تأکیدهای فراوان به کمیِ مهریه است. در روایات داریم که مثلاً بهترین همسران شما کسانی هستند که مهر کمتری داشته باشند و فرزندآور باشند یا از خانوادۀ اصیلی باشند و چیزی از این قبیل. تأکیدهایی که در شرع داریم بر کم بودن مهریه، اینها دلیل بر این است که مهریۀ زیاد خیلی مورد قبول نیست. خود پیامبر ˆ هم که آن مهریۀ حضرت زهراƒ را قرار داد و همسران خودش را هم بر همان اساس مهر السنّه عقد کرد، در واقع، خودش یک الگویی است که باید مورد تقلید واقع شود و باید مورد متابعت واقع شود. اما میزان مهر السنّه الان چقدر است، بروید حساب کنید ارزش پانصد درهم را.

س. چرا با وجود علاقۀ سرشاری که بین آن دو بزرگوار وجود داشت، حضرت علی(ع) تنها نه روز پس از شهادت حضرت زهراƒ ازدواج کرد؟ حکمت ازدواج های متعدد آن حضرت چیست؟

ج. نسبت به سؤال اول، أولاً، ما باید ببینیم که اگر بعضی از سنت ها در جامعه حاکم شده، اینها سنت معقول، علمی و مشروع است یا خیر؟ اینکه زنی که شوهرش مرد باید تا آخر عمرش، به ویژه جوان هم باشد، باید تا آخرش حتماً بنشیند پای شوهر مرحومش، این را کی گفته؟ در جامعۀ صدر اسلام، حداقل، این جور نبوده. شما ببینید اسماء بنت عمیس، این زن باشخصیت، شوهرش جعفربن ابی طالب  شهیدی که پیامبر ˆ فرمود که خداوند دو تا بال در بهشت به او عنایت کرده که همراه فرشته ها پرواز می کند  را از دست داده. این همسر شهید، بعد از جعفر با ابوبکر ازدواج می کند. ابوبکر می میرد، با امیرالمؤمنین(ع) ازدواج می کند. هیچ صبر نمی کند که ببیند حالا مثلاً من پای عبدالله بن جعفر می نشینم تا پیر شوم یا مثلاً پای پسرم محمدبن ابی بکر می نشینم تا پیر شوم. نه، باز هم ازدواج می کند و از حضرت علی(ع) هم فرزند دارد به نام یحیی. به هر حال، آنجا نه نسبت به زن ها و نه نسبت به مردها این سنت نبود. این سنت هم که الان در جامعة ما هست، سنت معقولی نیست که مرد خیال می کند اگر بعد از فوت همسرش زن نگیرد، مثلاً در حق آن زن لطف کرده یا مثلاً آن زن در عالم برزخ اگر بداند که شوهرش زن گرفته، ناراحت می شود. دقیقاً برعکس است؛ آن زن توی عالم برزخ ببیند که شوهرش ازدواج کرده و سامان گرفته خیلی خوشحال می شود، چون حقیقت را از آنجا می بیند. این اندیشه ای که، تفکری که، حاکم است در جامعۀ ما، این تفکر باطل است.

مطلب بعدی اینکه خود حضرت زهراƒ وصیت کرد به ازدواج بعد از فوتش و حضرت دقیقاً به وصیت او عمل کرد. وصیت کرد: بعد از من با امامه ازدواج کن که او برای فرزندان من همچون خود من می مانَد. خُب، نمی شد بچه های سه، چهار ساله، بچه های کوچکی که نیاز به یک زن دارند که بخواهد اینها را مواظبت کند، هیچ کس پیششان نباشد. با این وضعیت، مناسب نبود مثلاً گفته شود حالا صبر کن تا چهلم شود یا صبر کن تا سال شود. اینها خرافه هایی است که توی جامعه ما آمده است. ما در آموزه های دینی، نه سوم داریم، نه پانزدهم داریم، نه چهلم داریم، نه سال داریم. اینها همه اش چیزهای من درآوردی است. هیچ کدام جایگاهی ندارد که مثلاً باید صبر کرد تا چهلمش را بدهند. خب، که چی بشود؟ یا باید صبر می کرد تا مثلاً سالش بگذرد، خب، چی می شود آن وقت؟ اینها خرافه هایی است که بر جامعه حاکم شده است و ما با این ذهنیتی که داریم می خواهیم کار عقلا و کار معصومان را بسنجیم. نه، کار مولا نه از لحاظ عقل و نه از لحاظ شرع و نه از لحاظ علم هیچ اشکالی به آن وارد نبود.

اما ازدواج های متعدد آن حضرت، اولاً، در آن جامعه مسئلۀ عادی ای بود و ثانیاً، حضرت می خواست که فرزندان بیشتری داشته باشد. بنابر این بود که به عقیل گفت زنی از طایفه ای که مردان شجاع دارد برای من انتخاب کن، تا فرزندان شجاعی برایم بیاورد.

ثانیاً، بیشتر از طرف خود آن صاحب دخترها و پدر دخترها بود که پیشنهاد می کردند و توی آن جامعه هم رد این پیشنهاد خیلی بد بود، برایشان خیلی سخت بود؛ بدترین عار و ننگ این بود که پیشنهاد بدهند که کسی با دخترشان ازدواج کند و او قبول نکند.

ثالثاً، برخی از این افراد انسان های خوبی بودند که حضرت بدین سبب با آنها ازدواج کرد، مثل جریان خواهر رباب.

رابعاً و از همه مهم تر، تعدد زوجات یک امر طبیعی است. البته، این بحث مجال دیگری می طلبد. خُب، وقتی که زن های بی شوهر وجود دارند، سه تا راه بیشتر وجود ندارد در مقابل اینها. راه اول اینکه بگوییم که اینها از حقوق طبیعی خودشان محروم باشند، بسوزند و بسازند ولو اینکه امکان ازدواج باشد و با ازدواج مجدد، هیچ مشکلی هم پیش نیاید. راه دوم اینکه بگوییم آنها رو بیاورند به فحشا و نیاز طبیعی شان را از طریق غیرقانونی و از طریق گناه تأمین کنند. راه سوم اینکه اگر شرایط مساعد بود و امکان برقراری عدالت  چنان که قرآن گفته است  فراهم بود، چندهمسری رواج یابد. در جامعۀ صدر اسلام بر اثر جنگ هایی که رخ داد، مردان به شهادت می رسیدند و زن های فراوانی بودند که شوهر نداشتند. خب اینها چکار کنند؟ اینها بمیرند؟ یک سنت های جاهلی حاکم شده توی جامعۀ ما و ذهن ها را پر کرده که همسر دوم خیانت به همسر اول است و ظلم می شود. این ذهنیت ها باید اصلاح شود. وگرنه، ازدواج دوم کاری اسلامی و دقیق و معقول و منطقی است.

س. این سخن درست است که افزون بر رسیدن به سن ازدواج شرایط ازدواج نیز باید فراهم باشد؟ اگر برای کسی که در سن ازدواج است شرایط ازدواج فراهم نباشد، چگونه باید عمل کند تا دینش سالم بماند؟

ج. اول باید ببینیم که منظور از شرایط ازدواج چیست؟ اگر شرایط این است که مثلاً مرد باید خانه داشته باشد، ماشین داشته باشد، شغل داشته باشد، و از این جور توقعات، این را ما قبول نداریم. اما اگر مراد از کسی که شرایط ازدواج ندارد این است که مثلاً فرض کنیم به هر دلیل امکان ازدواج برایش نیست، یعنی حتی آن حداقل های زندگی را هم ندارد. خُب، این را قرآن خودش رهنمود داده: «وَ لْیسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (نور: 33)؛ باید عفت بورزند و باید با عفت ورزی خودشان را حفظ کنند تا زمانی که نیازشان برطرف شود و خداوند از فضل خودش اینها را، مشکل شان را، حل کند.

در این صورت، ما چندتا دستورالعمل دیگر هم اضافه می کنیم:

 اگر واقعاً شرایط ازدواج را ندارد  باز تأکید می کنم شرایطی که توی ذهن افراد است را قبول نداریم، مثلاً، فرض کن که درسش تمام نشده، یا خانۀ مستقل ندارد  اگر به هیچ وجه امکان ازدواج برایش نباشد، باید عفت بورزد.

 توصیه می کنیم به روزۀ مستحبی، که بسیار مؤثر است برای کنترل شهوت.

 ورزش نیز  مخصوصاً ورزش های سنگین  خیلی مؤثر است در کنترل خود.

 کنترل نگاه و کنترل فکر و اندیشه، نخواندن بعضی کتاب ها، ندیدن بعضی از فیلم ها و نخوردن بعضی از غذاهای محرک در کنار ورزش توصیه می شود.

 خواندن دعای روز سه شنبه نیز بسیار مؤثر است و توسل به اهل بیت(ع) را هم توصیه می کنیم.

 هر روز، پس از نماز صبح، دست روی قلب بگذارد، و هفتاد بار «یا فتاح» بگوید تا شرح صدر پیدا کند و در مقابل گناه، مقاوم بشود.

س. نظر اسلام دربارۀ ارتباط زوج پیش از ازدواج برای آشنایی و در حد هم صحبتی چیست؟ چرا در تاریخ هم صحبتی امام علی(ع) و حضرت فاطمهƒ پیش از ازدواج ثبت نشده است؟ یعنی حضرت فاطمه(ع) هیچ شرطی و صحبتی برای زندگی مشترک نداشت؟

ج. اینکه قبل از ازدواج باید زوج نسبت به هم آشنایی داشته باشند، همدیگر را بشناسند، خب، یک امر مورد قبول اسلام است. لذا، حتی اجازه داده شده که مثلاً مرد نامحرم به زن  حتی به موهایش  نگاه کند. این را اجازه داده برای اینکه در شناخت و در انتخاب همسر اشتباه نکنند. این کاملاً درست است.

اما اینکه الان رسم شده که می نشینند دختر و پسر با هم صحبت می کنند و شرط و شروط هایی را می گویند که اینها هم غالباً خیالبافی است و غالباً عرض کنم که در خارج تحقق ندارد و چیزهایی می گویند که واقعیت ندارد یا کم است که رخ داده باشد، مثلاً، فرض کن که او می گوید سلیقۀ من در انتخاب رنگ این است و سلیقۀ شما چیست؟ و او می گوید فلان رنگ را دوست دارم، اینها به نظر ما آنقدرها در زندگی آینده تأثیر ندارد. در حد کمتر از ده درصد ردوبدل شدن این سخنان اثر دارد. این لزومی ندارد که حالا بخواهند حتماً صحبت کنند. اما، به هر حال، شناخت حتماً باید حاصل شود. اگر حاصل نشود، اصلاً ازدواج باطل است. اگر بخواهند اصلاً مبهمِ مبهم باشد که نمی شود ازدواج کرد.

در مورد امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهراƒ، اینها با هم زندگی کردند، با هم بزرگ شدند، پسرعمو دخترعمو هستند و کاملاً اینها همدیگر را می شناسند. وقتی پیامبرˆ هجرت کرد، امیرالمؤمنین(ع) فواطم را از مکه به مدینه آورد. خب، یکی از آن فواطم خود فاطمه زهراƒ بود. چیز پنهانی نسبت به هم نداشتند که بخواهند بنشینند با هم صحبت کنند و بگویند حالا تو کی هستی یا من کی هستم؟ و بخواهند همدیگر را بشناسند. همدیگر را دیده بودند، با هم بزرگ شده بودند.

و آنچه که در اسلام هست حصول شناخت و شناسایی است. اما این صحبت هایی که الان رسم شده، اینها را ما خیلی بهایی به آن نمی دهیم. عرض کردم که حداکثر در حد مثلاً هفت، هشت تا ده درصد ممکن است تأثیر داشته باشد در آیندۀ زندگی شان. مخصوصاً حرف هایی که می زنند غالباً حرف های کارشناسانه ای نیست، چون هر دوشان نپخته اند، هر دو خام اند و صحبت های شان در زندگی آینده شان دقیق و مؤثر نیست. در عین حال، اگر واقعاً از این طریق بشود به شناختی رسید، اسلام این صحبت را یا نگاه کردن را یا به هر شکلی دیگر که بخواهند شناخت بیشتری پیدا کنند را اسلام مجوز می دهد.

س. با توجه به زهد حضرت علی(ع) و بذل و بخشش حضرت فاطمهƒ مثل اینکه گردنبند را در شب عروسی بخشیدند، نشان می دهد که توجه به زینت در زندگی مشترک آن دو بزرگوار جایگاهی نداشت. آیا این می تواند نتیجه گرفت به کار نبردن زیورآلات برای زن و لباس مناسب برای مرد کراهتی ندارد بلکه شایسته است؟

ج. مرد باید آراسته باشد، لباس مناسب داشته باشد. و زن باید حتماً زیور داشته باشد و این انفاق حضرت زهراƒ هم معنایش این نبوده که او زیورآلات نداشت یا اینکه آرایش نداشت یا اینکه خوشبو نبود. نه، اینجوری نبود. نکتۀ دوم اینکه امر اگر دایر باشد بین یک اهم و مهم، انسان باید اهم را انتخاب کند. اگر امر دایر بین یک مستحب شد که داشتن زینت آلات در مقابل شوهر است و بین اینکه خیرات کند در جامعه ای که فقر بیداد می کرد و کسی از گرسنگی دارد می میرد، خب، اینجا اهم آن بخشیدن آن زیورآلات است، گرچه داشتن زیور در مقابل شوهر مهم است. پیامبرˆ هم واکنش نشان داد به این اعتبار بود که در جامعه ای که مردم گرسنه هستند می شود که گردنبند نداشت یا می شود مثلاً به جای آن، یک نخ قرمز به گردن انداخت. پس، اینکه بین اهم و مهم حضرت زهراƒ اهم را انتخاب کرده، دلیل این نمی شود که ما بگوییم پس، زیور نکردنش راجح نیست. نه، حتماً زن باید زینت داشته باشد، ولو شده با یک نخ قرمز که به گردنش می اندازد. زن خانه حتماً باید برای شوهرش آرایش داشته باشد، حتماً باید تمیز و خوشبو باشد و مرد هم باید آراسته باشد. اینها دستوراتی است که شرع داده و هیچ منافاتی هم بین این دستورات و روش حضرت زهراƒ و امیرالمؤمنین(ع) وجود ندارد.

س. ولایت شوهر تا چه حد نافذ است؟ برای نمونه، اگر پدری دخترش را فراخواند و شوهر اجازه ندهد، کدام یک مقدم اند؟ آیا ولایت شوهر برای همسر در طول ولایت هاست که حضرت فاطمهƒ با برداشته شدن ولایت امامت اما به ولایت شوهری استناد کرده است: «الْبَیتُ بَیتُک وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُک فَافْعَلْ مَا تَشَاءُ»؟

ج. خب، تقدم با ولایت شوهر است. آنجایی که پدر ولایت دارد، خب آنجا دیگر شوهر ولایت ندارد. ولایت پدر بر دختر قبل از ازدواجش است، در این حد که اگر رضایت ندهد، عقد باطل می شود. اما بعد از ازدواج، پدر ولایت این گونه ای نسبت به زندگی زناشویی ندارد. بعد از ازدواج این شوهر است که برای بیرون نرفتن زن از خانه ولایت دارد، نه اینکه مثلاً بگوییم شوهر ولیّ زن است. مثلاً، زن می خواهد نماز بخواند آیا شوهر ولایت دارد؟ خیر، ولایت ندارد بر او. یا زن می خواهد از اموال خودش مثلاً در راه خدا انفاق کند این طور نیست که باید با اجازۀ شوهر باشد. اینجا ولایت فقط ولایت در آن حدودی است که خود اسلام مشخص کرده است.

بهتر است از ولایت برای شوهر سخن نرانیم. باید از آن به «حق» تعبیر کنیم؛ باید بگوییم از حقوق مرد بر گردن زن این است که بدون اجازۀ او بیرون نرود. این اسمش ولایت نیست. از حقوق مرد بر زن حق تمکین است. اینها را نمی شود گفت ولایت. بنابراین، ولایت برای پدر است، آنهم در حد اجازه برای ازدواج و عقد. اما شوهر ولایتی ندارد که بخواهد در طول یا عرض ولایت های دیگر باشد. بله، شوهر حق دارد و حقش هم مقدم است بر حق پدر و حقوق دیگری که ممکن است باشد. بنابراین، اگر پدر گفت بیا، آیا به خاطر پدر بودن پدر  که البته اینجا هم ولایت مطرح نیست، فقط همان پدر بودن است  آیا مجبور است که وقتی به او می گویی بدون اجازۀ شوهرت بیا، باید برود؟ خیر، اینجا اجازۀ شوهر مقدم است و اگر اجازه نداد، زن نباید برود خانۀ پدرش.

اما نسبت به حضرت زهراƒ و امیرالمؤمنین(ع)، عرض کنم که ولایت امامت حاکم بر همة ولایت ها است. اما همان طور که اشاره کردم شوهر ولایت ندارد. قضیه این است که به حضرت زهراƒ می گوید که اینها می خواهند بیایند دیدن شما. حضرت موافقت نمی کند. در عین حال، می گوید: «خانه خانۀ خودت است و منم همسر تو هستم. هرچه که دستور بدهی اجرا می کنم.»، یعنی آنچه که تو دستور بدهی من به عنوان همسر اجرا می کنم. والا، خب، خودش تمایل نداشت. اینجا بحث ولایت نبود، نه امام به اعتبار امامتش از حضرت زهراƒ تقاضایی کرد و دستوری داد و نه به اعتبار همسری اش. فقط یک پیشنهاد بود و گفت: اینها تقاضا دارند بیایند دیدن شما. حضرت قبلاً نپذیرفته بود. گفت: خانه خانة تو هست و منم همسر تو هستم. هرجور خودتان صلاح می دانید انجام بدهید، که آمدند و البته خب ایشان هم برخورد کرد با آنها.

س. با توجه به زندگی حضرت امیر(ع) و فاطمه زهرا(ع)، عوامل خوشبختی خانواده و الگوی زندگی مطلوب و شاخص های خانوادۀ مطلوب در اسلام کدام اند؟

ج. یک. باید نگاه ما به خانواده یک نگاه قدسی و یک نگاه آسمانی باشد، نه نگاه مادی و نگاه زمینی. ما نباید خانواده را شرکت تعاونی ببینیم که دو نفر با هم تشکیل می دهند برای اینکه با هم به اغراض مادی و اغراض زمینی شان برسند. وقتی پیامبرˆ از مولا امیرالمؤمنین(ع) پرسید که همسرت را چگونه یافتی؟ عرض کرد که «نِعْمَ العَوْن فی طاعۀِ الرّبِّ؛ بهترین یار برای اطاعت و عبودیت پروردگار».

خانه یک جای مقدسی است. پیامبر فرمود: «جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ أحَبُّ اِلی اللَّه تعالی منْ اعْتِکافٍ فی مسجدی هذا؛ نشستن مرد در کنار خانواده اش نزد خدای بزرگ دوست داشتنی تر از اعتکاف [و نشستن] در این مسجد من است.» این نگاه باید حاکم بشود بر خانواده ها که خانواده ها جای مقدسی است؛ ازدواج امر مقدسی است. محبوب ترین بناها نزد خداوند تشکیل خانواده است و مبغوض ترین حلال ها پیش خداوند متلاشی شدن خانواده و طلاق است. این نگاه باید حاکم شود.

دو، فلسفة تشکیل خانواده آرامش بخشیدن به یکدیگر است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکمْ موَدَّةً وَ رَحمَةً» (روم:21). باید در خانواده مودت، دوستی و رحمت حاکم باشد. مهربانی باید حاکم باشد. اوایل که زن و شوهر هر دو می توانند گلیم شان را از آب بکشند، باید نسبت به هم دوستی داشته باشند. آخر زندگی که یکی شان ممکن است افتاده شده باشد هم باید رحمت حاکم شود. زن و شوهر نسبت به فرزندان باید رحمت داشته باشند، نسبت به خودشان نیز باید مودت داشته باشند. اینها باید حاکم باشد.

شاخص دیگرِ زندگی قرآنی این است که زن و شوهر باید متمم هم باشند: «هُنَّ لِباسٌ لَکم وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره: 187). زن باید عیب های مرد را بپوشاند، مرد باید عیب های زن را بپوشاند؛ زن باید زینت مردش باشد، مرد باید زینت زن باشد؛ زن باید باعث شخصیت مرد باشد و مرد باید باعث شخصیت. اگر این جوری شد، آن وقت اینها می شوند لباس هم، چون لباس عیب ها را می پوشد، لباس انسان را محافظت می کند از گرما و سرما، لباس شخصیت انسان است و چیزهایی از این قبیل.

سوم اینکه اسلام حقوقی مشخص کرده برای زن و حقوقی برای مرد. آنجایی که زن حق دارد، مرد تکلیف دارد و آنجایی که مرد حق دارد، زن تکلیف دارد. اینها توی فقه و توی اخلاق و آداب اسلامی هست. اینها باید بیاید توی خانواده های ما حاکم شود.

چهارم اینکه این خرافه ها و این پیرایه ها و این تار عنکبوت هایی که اطراف زندگی های خانواده های ما را گرفته، باید پاک شود. و این کار دست اندرکاران فرهنگی و مربیان تعلیم و تربیت اسلامی است که این خرافه ها و این پیرایه ها را از ساحت زندگی  که یک ساحت قدسی است  پاک کنند. اگر این جوری شد، آن وقت این خانواده می شود خانوادۀ قرآنی و خانوادۀ شاخص و مورد قبول اسلام و عقل و علم.

کلمات کلیدی
سیره معصومان  |  ازدواج امیرمومنان و فاطمه زهرا  |  محمدی، رضا  | 
لینک کوتاه :