×

برنامه خودسازی شهیدان عارف


تعداد بازدید : 10640     تاریخ درج : 1390/08/08

104

بسیاری از رزمندگان عارف و شیدا در میان خاکریزها و سنگرهای خاکی در جستجوی گوهر گران مایه ای بودند که در کوچه پس کوچه های زندگی مادی و حیوانی و در زیر لجنزار تعلّقات و شهوات مدفون گردیده بود؛ یعنی آن «خودحقیقی» انسان.

پرسش و دغدغه اساسی آنها این بود که «من کیستم»؟ و «من چیستم»؟

حیران شده ام که میل جان با من چیستواندر گِلِ تیره این دلِ روشن چیست؟

عمریست هزار بار «مَن» گویم و «مَن»«مَن» گویم و لیک می ندانم «مَن»چیست؟ آن عارفان و شیفتگان حریم الهی خوب دریافته بودند که درک و شهود «خودحقیقی» و «عِلوی» جز از طریق فکر و ذکر و سلوک و مخالفت با هواهای نفسانی میسّر نیست؛ لذا در طول دفاع مقدّس جوانهایی بودند که با کتابهایی مانند: «لبّ اللّباب» مرحوم علامه طهرانی رحمه الله ، «رساله لقاء اللّه» عارف کامل میرزا جوادآقا ملکی تبریزی رحمه الله و «شرح دعای سحر» حضرت امام رحمه الله مأنوس و همنشین بوده، براساس دستور العمل های آنان سیر می نمودند. جوانانی بودند که پس از نماز جماعت صبح با نفس خود «مشارطه» می کردند؛ یعنی با خود شرط می نمودند که امروز نباید گناهی از من صادر شود.

پس از این مشارطه در طول روز از خود «مراقبه» می کردند که مبادا در سخن و رفتار و نیّتهای خود، از طریق عبودیّت و بندگی خداوند منحرف شوند و پس از سپری شدن روز و در هنگام خواب همچون یک بازپرس موشکاف، نفس خویش را «محاسبه» کرده، کارهای آن روز را از نظر می گذراندند. اگر کار خوب و شایسته ای انجام داده بودند، شکر و سپاس خداوند را به جا می آوردند، و اگر خطا و لغزشی از آنها سر زده بود، به سجده استغفار و توبه می افتادند و نفس خود را «معاتبه» و نکوهش می نمودند و در پایان برای آنکه نفس امّاره، سرکش نشود و دو مرتبه آن اشتباه را تکرار نکند، نفس خود را مجازات و «معاقبه» می کردند.

مراحل پنجگانه مذکور، یعنی: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه و معاقبه که در بسیاری از کتب اخلاقی و سیر و سلوکی، از جمله: کتاب «شرح چهل حدیث» امام خمینی رحمه الله و «المراقبات» مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی رحمه الله مورد تأکید فراوان می باشد، جزء برنامه روزانه بسیجیان عارف و مخلص بود.

از جمله این عارفان مجاهد، نوجوان شانزده ساله ای بود که دارای برنامه های ویژه ای برای خودسازی بود. آنچه در ذیل می آید، از زبان همرزم این شهید نوجوان، یعنی شهید «محمد بندرچی» است:

«این داستان مربوط به شبهایی است که در پادگان لشکر 8 نجف اشرف در کنار شهر شوشتر مستقرّ شده بودیم. گردان حضرت رسول صلی الله علیه و آله قزوین به عنوان گردان غوّاص انتخاب شده بود؛ گردانی که در اوایل سال 1365 و با تبلیغات گسترده ایران که امسال سال تعیین کننده در جنگ خواهد بود، از مخلص ترین و عاشق ترین نیروها شکل گرفته بود.

سحرها وقتی برای نماز آماده می شدیم و به کنار تانکرها می آمدیم، صدای جانسوزی از اطراف محوطه گردان به گوش می رسید؛ ناله های نیمه شب دلنوازی که از حنجره عاشقی بی قرار بر می خاست و زمزمه های عاشقانه ای که از فراق یار، بی قراری می کرد. همه دوست داشتند بدانند صاحب صدا کیست؟

از بچه های نگهبان می شنیدیم که این برنامه خیلی زودتر از اذان صبح هر روز دنبال می شود و خود شاهد بودم که هر روز جانسوزتر از قبل ادامه می یابد.

با کنجکاوی که داشتم، او را پیدا کردم. او شانزده سال بیشتر نداشت. با قد و قواره ای کوچک، همیشه لبخند ملیح بر لب داشت و چهره استوار و مصمّمش حکایت از روحی بلند داشت. پیش تر در دوران راهنمایی او را دیده بودم و حدود یک سال از من کوچک تر بود. بسیار مؤدّب، موقّر و پاکیزه بود و الآن در رشته ریاضی ـ فیزیک درس می خواند و از تیزهوشان دبیرستان بود. پایبندی عجیبی به انجام واجبات و حتّی مستحبات داشت و در مکروهات و مباحات هم اهل احتیاط بود.

هر چه به او نزدیک تر می شدم، خود را حقیرتر می دیدم. گویا دریایی موّاج از معنویات بود که با همه جوش و خروش عاشقانه اش، آرامش عجیبی در برخوردها و برنامه های فردی و اجتماعی داشت. هر چه جلوتر می رفتم، حالات معنوی او فزونی می یافت؛ به گونه ای که در شبهای سرد زمستان 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 در اروندکنار، می دیدم که برنامه های شبانه اش ادامه داشت.

برنامه ریزی و نظم در عبادتهای مستمرّ و دلنشین، مطالعات عمیق دینی و تفکّر، ادب در برخوردها و مهرورزی و کمک به دیگران بر جاذبه اش می افزود و همگان را مجذوب خود می کرد؛ اما با این حال، خلوت را دوست می داشت.

وقتی کتاب «رساله لقاء اللّه» مرحوم ملکی تبریزی را در کتابهایم دید، پیشنهاد مطالعه و مباحثه آن را به من داد و من مشتاقانه پذیرفتم.

اصرار داشت که من کتاب را بخوانم و توضیح دهم. بارها می شد که من می خواندم، ولی مطلب را نمی فهمیدم و او با ادبی خاص، مطلب را آن چنان باز می کرد که گویا بارها آنها را تدریس کرده و در فلسفه و عرفان صاحب نظر است. با این حال، با حالتی سؤال گونه می پرسید که آیا درست گفته است؟

بعد از شهادتش در جزیره امّ الرصاص، نوشته ای از برنامه های روزانه اش به دستم رسید که البته خود از نزدیک شاهد اجرای آنها بودم و بعدها فهمیدم که گویا با مرحوم سعادت پرور (پهلوانی) هم در ارتباط بوده است.

در ذیل به برنامه های روزانه آن شهید عارف و سالکِ الی اللّه که عین عبارات و نوشته های اوست، اشاره می کنم:

1. تمام مواظبت بر ادای واجبات و ترک محرّمات با کمال دقّت؛

2. کمال مراقبت در همه روز؛

3. محاسبه هنگام خواب؛

4. تدارک وتنبیه و مجازات؛

5. ساعتی خلوت با خدا یا گریه و زاری و خضوع و خشوع؛

6. چون از ذکر خسته شدی، سر به گریبان فکر فرو بری؛

7. هفتاد مرتبه استغفار صباحا و مساءً؛

8. هر شب و عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر؛

9. مواظبت بر تهجّد و برخواستن لیل و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب؛

10. تمام مواظبت بر دوام توجّه به حضرت حجّت علیه السلام و بعد از هر نماز دعای غیبت، سه مرتبه توحید و دعای فرج؛

11. تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بعد از هر نماز واجب و قرائت آیة الکرسی قبل از خواب؛

12. سجده شکر بعد از بیداری از خواب و خواندن آیات آخر سوره آل عمران با توجه در معنا؛

13. دعای صحیفه بعد از نماز واجب ترک نشود.»

این برنامه مراقبت ویژه ای بود که یک نوجوان شانزده ساله به آن عمل می کرد و پس از شهادت او در جیب لباسش پیدا شد.

جبهه های نبرد، از این شهیدان عارف و عارفان شهید بسیار به خود دیده است. با مراجعه به برخی از وصیت نامه های شهیدان عارف و سالکان دلسوخته، برای دست یابی به درجه «خودسازی و خودشناسی» سفارشها و راه کارهای ارزنده ای به چشم می خورد که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:

1. توجه به فقر وجودی و نیاز ذاتی به خداوند

قرآن کریم می فرماید: «یَـآأَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ »؛ «ای مردم! شما همگی فقیر و نیازمند به خدایید و تنها خداست که بی نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.»

شهید چمران در مناجاتی می گوید: «خدایا! به من آن قدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابر عظمت تو خود را نبینم.»

آری، تا انسان خود را عین فقر و ربط وتعلّق به خداوند، مشاهده نکند، به حریم دوست ره نتواند یافت.

2. اهمیت دادن به فکر و ذکر

شهید جواد حسنی سفارش می کردند: «فکر کنید! فکر کردن صحیح، پایه و اساس رسیدن به معبود است.»

سالک واصل مرحوم ملکی تبریزی رحمه الله در دستور العملی که به مرحوم حاج شیخ محمدحسین کمپانی رحمه الله می نویسند، در مورد اهمیت و کیفیّت ذکر و فکر چنین می فرمایند:

«[سالک این راه] تا می تواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو، جناح سیر آسمان معرفت است. در ذکر، عمده سفارش، اذکار صبح و شام است که در اخبار وارد شده و اهمّ تعقیبات صلوات است و عمده تر، ذکر وقت خواب می باشد که در اخبار مأثور است؛ لا سِیَّما مُتَطَهِّرا در حال ذکر به خواب رود. در سجده ذکر یونسیّه «لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ» ترک نشود. همچنین در طول شبانه روز این ذکر یونسیه را هر چه زیادتر بگویید، اثرش بیشتر است. اقّل اقلّ آن در شبانه روز چهارصد مرتبه است. بنده خود در این ذکر اثرها دیده و تجربه کرده ام چند نفرهم مدّعی تجربه اند.

دیگر اینکه قرآن که خوانده می شود، به قصد هدیه به حضرت ختمی مرتبت محمد صلی الله علیه و آله ، خوانده شود. اما در مورد فکر، به مبتدی می فرمودند: در مرگ فکر بکن!»

3. سحرخیزی و شب زنده داری

شهید چمران می فرماید: «خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم، با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم. از مرزهای عالم وجود درگذرم و در وادی فنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.»

قرآن کریم می فرماید: «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا »؛ «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور می شود [و به پا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند] و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند.»

ای شب ای همراز بی همتای دلپا نهی هر جا به جای پای دل

ای شب ای میعاد جمله عاشقانلیلة القدری تو و قَدرت نهان

شب، نماز مصطفی را دیده استشب، مناجات علی بشنیده است

هست با گوش دل شب آشنصوت زهرا و حسین و مجتبی

دیده شب دور از چشم همهاشک زینب دید و دفن فاطمه

در دل شب عاشقان پاکبازبا خدای خویش در راز و نیاز

با چنین رخشنده گوهرهای شبمن کیم تا نام ربّ آرم به لب

4. انس با نیایش

سالکان راه خودشناسی و خودسازی، نیایش با خداوند را بهترین وسیله برای رسیدن به مقصود خویش که همان قرب الهی است، می دانستند.

شهید عارف، مصطفی چمران، چنان از حقیقت نیایش سخن می گوید که گویی طعم لذیذ آن را با تمام وجود چشیده است. وی در توصیف نیایش چنین می گوید:

«آیا هیچ گاه در دل شب، دور از هیاهوی زندگی به آسمان پرستاره نگاه کرده اید و روح شما به عظمت و زیبایی آن مجذوب شده است؟

این احساس احترام و ستایش به عظمت و زیبایی و اظهار خضوع و تسلیم در برابر خالق آن، نیایش نامیده می شود. نیایش ارتباط قلبی انسان است با ذات عالم هستی؛

نیایش راز و نیاز درونی انسان است با کمال مطلق؛

نیایش کشش روح است به سوی کانون غیر مادّی جهان؛

نیایش پرواز انسان است به سوی پروردگار عالم؛

نیایش منحصر به انسانها نیست و تمام موجودات عالم در نیایشی بزرگ شرکت دارند و هر یک به زبان خود خدا را تسبیح می کنند؛

شعله شمع، خود نیایشی است و سوختن پروانه نیایشی دیگر؛

خنده معصوم کودک نیایشی است و مهر پاک مادر نیایشی دیگر؛

نیایش یک مسیر روحانی و مکاشفه درونی است که در آن عصاره وجود آدمی می جوشد، می سوزد، به روح مبدّل می شود، به فراخنای عالم هستی بالا می رود و در وجد کلّ حلّ می گردد.

آدمی قلب دارد که مرکز احساس عرفانی و ارتباط با کانون نامرئی حیات و درک زیبایی است.

این قلب با محصولات عقل سیراب نمی شود؛ نیایش لطیف ترین و عمیق ترین نیاز فطری قلب است.

هنگام نیایش پرده های ضخیم عالم محسوسات از روی قلب به کناری می رود و مشعل فروزان روح آدمی نورافشانی می کند.

نیایش آرامش ضمیر می آورد، نفس را تصفیه می کند و روح را انبساط می دهد، ایجاد نشاط می کند و ظرفیت وجود انسان را از کمال مطلق لبریز می نماید.

در میان نیایشها، نیایش عُشّاق شوری دیگر دارد. در میان عاشقان عالم نیز علی علیه السلام جایگاهی خاص دارد. علی علیه السلام مظهر کمال و عشق و انسانیّت، آن چنان عاشقانه راز و نیاز می کند که دل آدمی آب می شود. آن همه قدرت و شجاعت با آن همه خضوع و بندگی، آن همه شور و عشق با آن همه ترس از فراق، راستی که مافوق طاقت بشری است. اگر پیرزنی ضعیف که قدم به دروازه مرگ نهاده است، از ترس و وحشت در مقابل خدا تضرّع کند، چندان تعجب آور نیست یا بیچاره مضطرّی که جبر زمان بی رحمانه خُردش کرده است، «أَمَّنْ یُجِیبُ...» بگوید، باز هم قابل درک است؛ ولی آنجا که قدرتمندترین و بی نیازترین مرد روزگار از شب تا به صبح خاضعانه راز و نیاز می کند و می گرید، قابل فهم بشری نیست. علی علیه السلام فریاد می زند: خدایا! من به خاطر ترس از جهنّمت تو را نمی پرستم، به بهشت تو نیز طمعی ندارم؛ تو شایسته پرستشی و محرّک من فقط عشق به توست.

علی علیه السلام تاجرپیشه نبود که با خدای خود معامله کند و در ازای عشق پاداشی بخواهد؛ عشق شیرازه حیات و هستی او بود و بدون عشق نمی توانست زنده بماند. دعای کمیل شراره های آتشی است که از قلب و روح علی علیه السلام برخاسته است.»

کلمات کلیدی
خدا  |  نماز  |  نیایش  |  من  |  عارف  |  برنامه خودسازی شهید عارف  |  شهید عارف  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : ایرانی تاریخ : 1401/11/22

با سلام. بسیار آموزنده و زیبا بود. سپاس