×

عفاف حریم عاشقی


تعداد بازدید : 1253     تاریخ درج : 1390/08/08

49

گوهرشاد در خون

زهرا حاجی­پور

رضا­شاه به خوبی می دانست که برای عملی ساختن نقشه شومش، ابتدا باید شهرهای مذهبی را دگرگون سازد. پس فرمان رضاخان از تهران به مشهد رسید: «از این پس، درشکه­چی ها و پسوران مشهد باید کلاه شاپو (کلاه تمام فرنگی) بر سر بگذارند».

اجرای این برنامه از ابتدای خرداد 1314 به همراه شایعه های مربوط به کشف حجاب، در مشهد آشوبی به پا کرد و نخستین فریاد اعتراض را آیت­الله حاج آقا حسین قمی سر داد. ایشان پس از مشورت با تعدادی از شخصیت ها و روحانیان، تصمیم گرفت برای جلوگیری از کشف حجاب و استفاده از کلاه شاپو در 9 تیر 1314 به تهران سفر کند، ولی رضاشاه با بی شرمی تمام محل اقامت ایشان را در شهر ری محاصره کرد. خبر به شیخ محمدتقی بهلول رسید. بهلول به سرعت خود را به مشهد رساند. در حرم، مأموران شهربانی مانع او شدند و قصد دست گیری وی را داشتند که با دخالت خادمان و زائران حرم، وی دست­گیر نشد، ولی در صحن کهنه زندانی شد. خبر در شهر پیچید و کم­کم صحن ها از دوستداران بهلول پر شد. همهمه مبهمی فضای صحن را پر کرده بود، ولی کسی برای آزادی بهلول قدم پیش نمی گذاشت. ناگهان فریادی همهمه مردم را به سکوت تبدیل کرد . این صدای اعتراض نواب احتشام، یکی از خادمان حرم بود. او کلاه شاپو را از سر برداشت و فریاد زد:

ای مردم! چهار هزار نفر هستید و از چهار پلیس می ترسید؟! حمله کنید و شیخ را آزاد کنید! نابود باد کسی که این کلاه بی غیرتی را به سر ما گذاشت. لعنت بر این کلاه!

مردم با فریاد یاحسین به حجره بهلول حمله­ور شدند و وی را بر سر دست، هلهله­کنان و تکبیرگویان در مسجد گوهرشاد بر منبر صاحب­الزمان(عج) نشاندند.

بهلول از بالای منبر جمعیت را از نظر گذراند و با لحنی حماسی فریاد برآورد:

مردم! خواسته من و شما آزادی آیت­الله قمی از زندان تهران است! دولت باید به این خواسته ما تن در دهد!

جمعیت انبوهی که در مسجد گرد آمده بود، با سر دادن تکبیر، سخنان بهلول را تأیید می کرد. شهربانی چندین بار وارد عمل می شود و دستور پراکنده شدن مردم را می دهد. کار به درگیری تن به تن می رسد، ولی ایمان استوار مردم سدی در برابر تهدید های مأموران شهربانی است!

آفتاب روز شنبه در حال غروب کردن بود که چند دسته از دهات اطراف مشهد با بیل و تبر و داس و قمه و شمشیر به یاری مبارزان گوهرشاد آمدند. خبر پیوستن دسته های بزرگ مسلح و آماده از دهات دور دست، مبارزان را دلگرم می ساخت. از قوچان و تربت حیدریه هم خبر رسید که مردم برای یاری بهلول مسلح شده اند. توفان خروش مردم، هراسی عجیب در دل دولتی ها افکند. فرماندهان تصمیم گرفتند تا به پیش از رسیدن نیروهای مردمی، قیام را در نطفه خفه کنند.

ماه بالا آمد و شب یکشنبه تا نیمه اش به آرامی گذشت. ساعت دوازده نیمه­شب خبر رسید که دولتی ها برای جنگی بزرگ آماده شده و تمام سربازان شیعه و متدین را از میدان بیرون کرده اند تا به مردم نپیوندند و سربازان غیر شیعه و یهودی و بهائی و زردشتی و شیعه های­ سست­مذهب را آماده جنگ ساخته اند. دور تا دور شهر را برای جلوگیری از آمدن مردم از بیرون، سنگربندی کرده و هواپیما های جنگی را در فرودگاه به بمب مجهز و برای بمباران آماده ساخته بودند. توپ ها و مسلسل ها در جاهایی که به حرم و صحن و مسجد اشراف داشت، قرار داده شده بود. مقدمات دفاع مردمی نیز آماده می شد. پشت در های مسجد، یک دسته مسلح به تفنگ و تفنگچه و چند قطار فشنگ، آماده دفاع، سنگر گرفته بودند. دری که به دستشویی های مسجد وصل بود و به فلکه می رسید، از همه درها خطرناک تر بود؛ چون به ایوان مقصوره و منبر صا­حب­الزمان(عج) که محل استقرار بهلول و فرماندهان قیام بود، منتهی می شد. این سنگر به نواب احتشام که از نخستین عوامل انقلاب بود، سپرده شد. همه می دانستند که این ساز و کارها در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح رضاخان به چشم نمی آید، ولی همین انقلاب نتیجه های مهمی در پی داشت که برای همیشه به شیعه و اسلام آبرو بخشید، از جمله: زنده ماندن آیت الله قمی و کند شدن حرکت ماشین بی دینی و اعمال خلاف شرع پهلوی.

مأموران دولتی نیم ساعت پیش از اذان صبح با تفنگ و توپ و مسلسل حمله بزرگ خود را آغاز کردند و مبارزان گوهرشاد نیز با اسلحه های اندک خود، مقاومتی درخشان و بی سابقه در تاریخ، از خود نشان دادند. از دروازه های مسجد و صحن نو و صحن کهنه فریاد های الله اکبر، یا علی، یا حسین(ع) و یا ثامن الحجج و یا صاحب­الزمان(عج) به گوش می رسید. حتی عده ای با دندان و مشت و سنگ و خشت به نظامیان مسلح حمله می کردند، به­گونه ای که نظامیان از هیچ دری جز آن دروازه که به نواب احتشام سپرده شده بود، نتوانستند داخل مسجد شوند. با خیانت نواب احتشام راه برای سربازان گشوده شد و نظامیان با ورود به ایوان مقصوره، مردم را به رگبار مسلسل بستند. مقاومت مردم در هم شکست و گوهرشاد به خون نشست. آن روز دو هزار نفر از زائران و مجاهدان حرم رضوی در خون خود غلتیدند، ولی موج سرخ قیام گوهرشاد سد بزرگی در برابر توطئه های فرهنگی بیگانگان و بستری مناسب برای رشد بذر انقلاب اسلامی شد.[1]

[1]. محمدتقی بهلول، خاطرات سیاسی بهلول، اصفهان، انتشارات پیام عترت، 1383.

کلمات کلیدی
مسجد  |  فریاد  |  مشهد  |  صحن  |  بهلول  |  کلاه  |  کلاه شاپو  | 
لینک کوتاه :