×

مرصاد (2)

چیزی که ما در این عملیات از بچه های بسیجی و رزمنده و سپاهی دیدیم، به تکلیف عمل آن ها نظر می افکنیم به این مطالب ناگفته و زیبا برخورد می کنیم که شاید در عملیات های دیگر کم تر داشتیم . یاس: با توجه به این که عملیات مرصاد آخرین عملیات بود، رزمندگان چه شور و اشتیاق خاصی نسبت به شهادت داشتند؟ ما در عملیات ها، مثل کربلای 5 و والفجر 8، جبهه های منظمی داشتیم، خط ما و خط دشمن و کلا شرایط و جبهه ها مشخص بود، از این رو عملیات مرصاد یک جنگ نامنظم شهری بود . که نهایت آرزوی بچه ها در آن عملیات این بود که بتوانند منطقی و معقول، هم به تکلیفشان عمل کنند و هم ان شاءالله به شهادت یاس: با توجه به این شور و اشتیاق، این عملیات چه تعداد شهید داشت؟ عملیات - الحمدلله - طوری طراحی شده بود که دشمن را محاصره کردیم و خوشبختانه دشمن تلفات بسیار زیادی داد، اما برای یاس: آیا از هم رزمان شهیدتان در این عملیات کسی را به خاطر دارید؟ شهید علی مددی، که ایشان جانشین اطلاعات لشکر 71 روح الله و از بچه های قم بود . یاس: شهید دیگری را هم به خاطر دارید؟ یکی از شهدای لشکر 17 علی بن ابی طالب که در این عملیات به شهادت رسید، شهید حاج محمود اخلاقی بود . ایشان هم می گفت که این آخرین معبر برای رسیدن به شهدا و شهادت است .

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1979     تاریخ درج : 1390/08/08

30

مصاحبه با سرهنگ پاسدار حاج حسین علی کاجی

اشاره:

در شماره ی قبل بخش اول مصاحبه با سرهنگ پاسدار حاج حسین علی کاجی را با هم خواندیم، اما ای کاش بودید و می دیدید که این جانباز و یادگار مرصاد، چگونه هم پای واژه ها، در خاطرات آن روزها سیر می نمود، خاطرات تلخ و تکان دهنده ای که هر لحظه خاطرش را بیش از پیش می آزرد و بر زنجیر کلمات، قفل سکوت می زد و ای کاش می دیدید که چگونه در سکوتی طولانی، اشک از گوشه و کنار چشمانش جریان می گرفت و چه زیبا غبار فراموشی را که نسیم گذشت زمان بر چهره ی مرصاد عزیز نشانده بود، با گلاب اشک شست و شو می داد می گریست و از درگیری های اسلام آباد برایمان می گفت، حماسه ی دلاورمردی های بسیجیان را برایمان می سرود و از قساوت ها و بی رحمی های دشمنان نسبت به غیور مردانمان سخن به میان می آورد . بار دیگر آماده ی خواندن ناگفته ها و خاطرات ایشان می شویم .

یاس: لطفا از ایثار و شجاعت رزمندگان در این عملیات، بیشتر برایمان بگویید .

رزمندگان اسلام برایشان فرقی ندارد که در چه زمان و در چه مکانی به تکلیفشان عمل کنند . خواه در شلمچه باشد، خواه در عمق خاک عراق و یا در خاک کشور خودمان . چیزی که ما در این عملیات از بچه های بسیجی و رزمنده و سپاهی دیدیم، به تکلیف عمل کردن بود نه چیز دیگر .

فرمانده ی گردان حضرت رسول (ص) و لشکر ویژه ی شهدا، برادر «براتی » ، تعریف می کردند که در یکی از صحنه هایی که ما با منافقین درگیر بودیم، مهمات تمام شد . به مرحله ای رسیدیم که منافقین با تانک هایشان شروع به پیش روی کردند که اگر از ما عبور می کردند و به سمت باختران می رفتند، وضعیت برای ما خیلی بحرانی می شد . یعنی از بالای تنگه ی چارزبر که رها می شدند، می آمدند پایین دره ی دشت ماهی، که دیگر نمی شد دشمن را کنترل کرد و جلوی پیش روی اش را گرفت . ایشان می گفت: در همین حین یکی از برادران بسیجی را دیدم که چفیه ای در دستش گرفته و بدون این که با ما هماهنگی کرده باشد، حدود ده الی دوازده تا نارنجک داخل چفیه انداخته، بعد ضامن یکی از نارنجک ها را کشید و وقتی تانک نزدیک شد، خودش را زیر تانک انداخت و تانک را منهدم کرد و مانع پیش روی منافقین شد . در همان جا نیز منافقین متوقف شدند تا مهمات به ما رسید و توانستیم دشمنان را به عقب بزنیم و نگذاریم در آن مسیر پیش روی کنند .

از کل جنگ هایی که در دنیا اتفاق افتاده، ما کم تر جایی سراغ داریم که چنین حرکت هایی انجام شده باشد . ما اول جنگ شهید فهمیده را در خرمشهر داشتیم، که وقتی بحث به جنگ شهری کشید و حیثیت و ناموس مطرح شد، این بسیجی عزیز خیلی راحت نارنجک به خودش بست و زیر تانک رفت، اما چنین صحنه ای را در عملیات مرصاد هم شاهد بودیم که شاید کم تر مطرح شده باشد و واقعا نا گفته های عملیات مرصاد همین چیزهاست .

یاس: لطفا از اسرای این عملیات برایمان بگویید .

یکی از بچه هایی که به اسارت نیروهای منافقین در آمده بود، بعد از آزاد شدن می گفت: بچه ها در اسارت آن قدر با روحیه بودند که وقتی منافقین به آن ها می گفتند به مقدسات توهین کنید، به امام توهین کنید، اصلا توهین نمی کردند . ایشان هم چنین می گفت: یکی از بسیجی ها را به خاطر این که به امام و مقدسات توهین نکرد پشت توپ 106 بستند و وقتی که شلیک کردند، من دیگر نفهمیدم چه شد و بی هوش شدم . از آن بسیجی هم دیگر چیزی باقی نماند . لذا در عملیات مرصاد ناگفته هایی هست که وقتی به آن ها نظر می افکنیم به این مطالب ناگفته و زیبا برخورد می کنیم که شاید در عملیات های دیگر کم تر داشتیم .

یاس: با توجه به این که عملیات مرصاد آخرین عملیات بود، رزمندگان چه شور و اشتیاق خاصی نسبت به شهادت داشتند؟

ما در عملیات ها، مثل کربلای 5 و والفجر 8، جبهه های منظمی داشتیم، خط ما و خط دشمن و کلا شرایط و جبهه ها مشخص بود، ولی برخی عملیات ها نامنظم بودند که آن ها هم شرایط خاص خودشان را دارند .

از این رو عملیات مرصاد یک جنگ نامنظم شهری بود . یادم هست که یکی از پیرمردهای بسیجی، شب عملیات مرصاد فریاد می زد که: «دارند درب شهادت را می بندند . این راه، دروازه ی شهادت است، بچه ها کسی کوتاهی نکند . بچه ها مقاومت کنید، که اگر جام زهری را که امام نوشیده به عسل مبدل نکنیم، فرصت ها از دست می ره و در آینده فقط باید غصه بخوریم .»

نزدیک «کرند غرب » یا جلوتر از کرند، شاید نزدیک سرپل ذهاب شرایطی بود که دشمن آتش زیادی می ریخت، طبعا آتش، ترس و وحشت دارد، ولی من هیچ ترس و وحشت و نگرانی در چهره ی رزمندگان ندیدم . شاید از این جهت بود که هر کسی در عمق جانش زمزمه می کرد که: «خدایا این آخرین فرصته و چه بهتر که من هم بتوانم به برادران و هم سنگران شهیدم بپیوندم .» فکر می کنم که نهایت آرزوی بچه ها در آن عملیات این بود که بتوانند منطقی و معقول، هم به تکلیفشان عمل کنند و هم ان شاءالله به شهادت برسند .

یاس: با توجه به این شور و اشتیاق، این عملیات چه تعداد شهید داشت؟

عملیات - الحمدلله - طوری طراحی شده بود که دشمن را محاصره کردیم و خوشبختانه دشمن تلفات بسیار زیادی داد، اما برای ما عملیاتی بود که در آن کم ترین شهید را تقدیم نظام کردیم . هر چند مهم این است که ما به تکلیف عمل کنیم . حتی بعد از جنگ هم که با دوستان صحبت می کنیم، همه متفق القول هستند که ان شاءالله اگر ما به تکلیف عمل کنیم، تمام مکان ها و زمان ها برای ما جبهه خواهد بود و باب شهادت هم به روی همه باز است . این که می گویند، باب شهادت بسته است من خیلی قبول ندارم . هر موقع ما به تکلیفمان عمل کنیم - در هر شرایط زمانی و مکانی - ان شاءالله باب شهادت و رحمت به روی ما باز است و ما ان شاءالله می توانیم به این درجه برسیم .

یاس: آیا از هم رزمان شهیدتان در این عملیات کسی را به خاطر دارید؟

شهید علی مددی، که ایشان جانشین اطلاعات لشکر 71 روح الله و از بچه های قم بود . در عملیات مرصاد با شور و اشتیاق و بی باکانه و عاشقانه تا عمق منافقین نفوذ کرد و نهایتا به دست منافقین اسیر شد . همیشه وقتی که با هم صحبت می کردیم می گفت: من دوست دارم آخرین لحظات جنگ را درک کنم و بعد به شهادت برسم و همین طور هم شد . ما روز عملیات مرصاد وقتی که به سه راهی اسلام آباد رسیدیم، دیدیم که منافقین ایشان را گرفتند و ایشان هم مقاومت کرده بود، لذا همان جا به شهادتش رسانده بودند . ایشان یکی از شهدایی بود که با شجاعت غیرقابل توصیفی در منافقین نفوذ کرد و اطلاعات زیادی هم از منافقین به دست آورد و نهایتا به شهادت رسید .

یاس: شهید دیگری را هم به خاطر دارید؟

یکی از شهدای لشکر 17 علی بن ابی طالب که در این عملیات به شهادت رسید، شهید حاج محمود اخلاقی بود . فرمانده ای که یک معلم بود . زمان جنگ به عنوان یک بسیجی به جبهه آمد، بعد فرمانده ی گردان شد، سپس فرمانده ی تیپ و نهایتا فرمانده ی عملیات لشکر شد . ایشان جانباز 70 درصد بود . در عملیات کربلای 5 بعد از حدود ده، یازده بار مجروحیت یک طرف بدنشان، یعنی چشم و صورت و کتف و همه ی این ها به شدت آسیب دیده بود . اما در عین حال با همین شرایط در عملیات مرصاد شرکت کرد .

ایشان هم می گفت که این آخرین معبر برای رسیدن به شهدا و شهادت است . که در همان عملیات مثل بقیه به عنوان یک بسیجی گمنام، منافقین را تعقیب می کرد که بعد از کرند غرب منافقین با آر . پی . جی ماشینشان را زدند و ایشان نیز به شهادت رسید و از آخرین شهدا و فرماندهانی بود که در این عملیات به دیدار دوستان شهید و محضر لقاءالله پیوست .

یاس: به طور کلی در عملیات مرصاد چه حجمه ای به دشمن وارد شد؟

این عملیات که هم برای ما و هم برای دشمن آخرین عملیات بود، خدا می خواست آن جام زهری را که امام نوشیده بود، به عسل مبدل کند . لذا یک دالان مرگی را برای منافقین قرار داد، از سرپل ذهاب تا اسلام آباد .

در حالی که ما باید در داخل شهر، کلی تلاش اطلاعاتی و هزینه کنیم تا بتوانیم منافقین را پیدا کنیم . در این عملیات، چیزی نزدیک به 2000 تا 2500 منافق کشته و مجروح و تعدادی هم اسیر شدند که آمار اسرا دقیقا در ذهنم نیست، اما اسرای زیادی داشتند . اسنادی که از منافقین به دست آمد، خیلی اسناد مهم و قابل بهره برداری بود . در مجموع، این عملیات رزمندگان اسلام باعث شد که منافقین نزدیک به ده سال از سازماندهی خودشان عقب بیافتند تا بتوانند دوباره سیستم خودشان را بازسازی و برای خودشان موقعیتی ایجاد کنند .

یاس: گویا هم زمان با عملیات مرصاد، احزاب داخلی و طرفداران منافقین در داخل کشور هم تهاجماتی داشته اند . در این زمینه توضیحاتی بفرمایید .

در این عملیات منافقین، تمام هواداران خودشان را در باختران فراخوانی کرده بودند . در تهران و جاهای دیگر هم دست به تحرکاتی زده بودند که بلافاصله وقتی عملیات مرصاد با پیروزی و موفقیت تمام شد در گلوگاه های شهر باختران ایست و بازرسی گذاشتند و شاید حدود 300، 400 نفر از هواداران منافقین را شناسایی و دستگیر کردند . در واقع عمده ی منافقین دستگیر شدند و عده ی محدودی هم فرار کردند . این ها به فرودگاه باختران، صدا و سیمای باختران و جاهای حساس و کلیدی این شهر نفوذ کرده بودند و برنامه هایی هم داشتند تا بتوانند به محض ورود منافقین به دروازه های شهر، آن ها هم کار خودشان را از داخل شروع بکنند که با ناکامی مواجه شدند و نتوانستند به اهدافشان برسند .

یاس: آیا حزب توده هم در این تهاجمات نقشی داشتند؟

در اسناد نظامی و اعترافاتی که منافقین داشتند - حداقل تا آن جایی که من اطلاع دارم - سند مستندی از این که حزب توده هم در این طراحی دست داشتند به دست نیامده، اگر هم چیزی هست، من اطلاع ندارم .

یاس: امام خمینی (ره) در عملیات مرصاد چه بیانات و رهنمودهایی برای رزمندگان داشتند؟

امام (ره) وقتی پیام قطع نامه را دادند، همه ی حرف هایشان را با بسیجی ها و مسؤولین زدند و در فاصله ی قبولی قطع نامه تا عملیات مرصاد و بعد از مرصاد، هیچ سخنرانی رسمی نداشتند . در پیام قطع نامه، ایشان فرموده بودند که من آبرویم را با خدا معامله کردم و جام زهر را نوشیدم و چند نصیحت هم به بسیجی ها داشتند که «عزیزان من این شور و حال انقلابی خودتان را نگه دارید، این خشم را در سینه هاتان نگه دارید، برای روزهایی که اسلام و انقلاب به آن احتیاج دارد» .

یاس: آقای کاجی، با توجه به این که فرمایشات شما اکثرا خاطراتی بودند که از این عملیات داشتید، آیا خاطره ی خاص دیگری مد نظرتان هست که مطرح نکرده باشید؟

در زمان دفاع مقدس، به عنوان یک فدایی امام و رزمنده ی ولایت، همیشه احساس می کردم که امام عزیزمان با امام زمان (عج) ارتباط دارند و کلمات و نوشته ها و مطالبی که می فرمودند، به اذن امام زمان (عج) است . تا این که امام (ره) پیامی داده بود که: «حسینیان آماده باشید» . البته مطالب دیگری هم داشت، منتهی این قسمت از فرمایشات امام (ره) را به صورت تیتر بزرگی نزدیک اسلام آباد نوشته بودند . وقتی ما برای عملیات والفجر 10 از جنوب به غرب می رفتیم به این تابلو برخورد نمودیم . لذا من با خودم گفتم: آخر این چه کلامی است که امام فرموده اند؟ خیلی برایم عجیب بود . . . .

یا این جمله که «غفلت امروز اسارت فردا را به بار می آورد» همیشه با خودم فکر می کردم که این کلام امام الهی است، منتهی نمی فهمیدم که چه معنایی دارد؟

دقیقا در شرایطی این مطلب برایم مفهوم پیدا کرد که پای همان تابلو ما با منافقین درگیر شده بودیم و تیراندازی می کردیم و جنگ و گریزی با منافقین داشتیم . همان جا جرقه ای به ذهنم زده شد . شاید شما هم جوابش را گرفتید که چرا امام فرمودند: «حسینیان آماده باشید» من معتقدم امام تمام آینده ی جنگ، آینده ی انقلاب و حتی آینده ی نظام را تا زمان ظهور امام زمان (عج) پیش بینی کرده بودند و ما می توانیم از فرامین امام بهره برداری زیادی کنیم .

یاس: به نظر جناب عالی، شهدا امروز از ما چه می خواهند؟

شهدا چیز زیادی از ما نمی خواهند . شهدا در یک جمله «از همه ی ما می خواهند تا به تکلیفمان عمل کنیم » در هر زمان و در هر مکانی خودشان به تکلیفشان عمل کردند و این توقع را از ما هم دارند که به تکلیفمان عمل کنیم . تکلیف امروز، پیروی از ولایت، درس خواندن و حضور در عرصه های علمی و فرهنگی است .

یاس: حرف آخر؟

حسن ختام کلامم این است که:

بیا مثل شهیدان بی کران باش

به فکر دردهای دیگران باش

در این دنیای پر نیرنگ و بی رنگ

بیا ای دوست با من مهربان باش

ان شاءالله با این مهربانی بتوانیم پرچم نهضت را به دست ارباب و صاحب و فرمانده مان آقا امام زمان (عج) برسانیم .

اصلاحیه: در شماره ی قبل سمت سرهنگ کاجی به اشتباه درج شده بود و بدین وسیله اصلاح می شود که سرهنگ پاسدار کاجی یکی از فرماندهان تیپ دو لشگر هفده علی بن ابیطالب (ع) می باشند .

کلمات کلیدی
امام  |  شهادت  |  بسیج  |  منافق  |  رزمنده  |  تانک  |  کاجی  | 
لینک کوتاه :