×

مرصاد (1)

یاس: با توجه به این که منافقین بعد از پذیرش قطع نامه، تهاجماتشان را شروع کردند، چه تحلیلی از این عملیات داشتند؟ منافقین تصور می کردند که جمهوری اسلامی به علت ضعف و ناتوانی قطع نامه را پذیرفته است; آن ها فکر می کردند، ما یاس: منافقین برای رسیدن به هدف اصلی خود که سرنگونی نظام بود، چه برنامه هایی داشتند؟ آن ها عملیات خود را طوری طراحی کرده بودند که ارتش عراق بعد از شکستن خط مقدم و خط دوم جبهه ی ایران، شهر یاس: آیا با وجود این تدابیر موفق به اجرای برنامه های مورد نظرشان شدند؟ منافقین مقرر کرده بودند که روز سوم مرداد با همکاری ارتش عراق عملیات خود را آغاز کنند و طبق زمان بندی، ساعت منافقین حدود 48 ساعت تلاش کردند تا بتوانند از آن تنگه عبور کنند و خودشان را به نزدیکی های باختران برسانند و به اهدافی یاس: بعد از دیدن این صحنه ها چه کردید؟ چه زمانی با دشمن درگیر شدید؟ پیش بچه های خودمان برگشتم، گفتم: دیگر باید برویم، دشمن متزلزل است و ما می توانیم راحت برویم و عملیات را انجام دهیم. ما در شرایطی وارد عمل شدیم که وقتی بی سیم های منافقین را در نزدیک اسلام آباد یاس: بعد از دستگیری منافقین چه کردید؟ از سه راه اسلام آباد به سمت شهر حرکت کردیم. این ها از جنایاتی بود که منافقین انجام دادند و انصافا ناگفته های عملیات مرصاد بسیار زیاد است که زمینه در ذهنم هست; این است که وقتی وارد شهر شدیم، یک سری مردم اسلام آباد داخل شهر بودند و خانم ها هم حضور داشتند.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 2009     تاریخ درج : 1390/08/08

35

گفت و گو با سرهنگ پاسدار حاج حسین علی کاجی

مقدمه

هنوز خاک غربت زده ی غرب، داغدار شقایق های گلگون کفنی است که سر به سجده گاه عشق ساییدند و رهسپار وادی معشوق شدند.

هنوز کوچه پس کوچه های شهر، نغمه گر کبوتران بال و پر شکسته ای است که از قافله ی شهادت جا مانده اند و فریاد «امن یجیب » شان در آسمان ها طنین افکن است.

ثانیه ها هنوز به یاد عملیات هایی زنده اند که میراثشان فجر اسلام و یارانش بود.

ثانیه های مرداد نیز زنده گر «مرصاد» است و عزتی که سراسر این نام را فرا گرفته است.

به سراغ جانبازی از نسل دفاع مقدس می رویم; «سرهنگ پاسدار حاج حسین کاجی » که در عملیات مرصاد، فرمانده ی گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) بود و هم اکنون نیز فرمانده ی تیپ 2 اباعبدالله این لشکر است. کسی که مرصاد و غربتش را به عینه درک نموده و امروز مهیای یادآوری خاطرات و نا گفته های مانده در ذهن خویش است. ناگفته های عملیاتی که برای منافقین «فروغ جاویدان » و برای ما «مرصاد» نام گرفت.

یاس: آقای کاجی به عنوان اولین سؤال، بفرمایید عملیات مرصاد چه زمانی اجرا شد؟

عملیات مرصاد در شرایطی از سوی منافقین و مزدوران عراقی طراحی شد که حدود هشت روز از پذیرش قطع نامه از طرف جمهوری اسلامی گذشته بود; روز 27 تیر امام (ره) قطع نامه را پذیرفتند و منافقین سوم مرداد عملیاتی تحت عنوان «فروغ جاویدان » را که از قبل طراحی کرده بودند، با هماهنگی ارتش عراق به اجرا گذاشتند.

یاس: با توجه به این که منافقین بعد از پذیرش قطع نامه، تهاجماتشان را شروع کردند، چه تحلیلی از این عملیات داشتند؟

منافقین تصور می کردند که جمهوری اسلامی به علت ضعف و ناتوانی قطع نامه را پذیرفته است; آن ها فکر می کردند، ما درشرایطی قطع نامه را پذیرفتیم که در اوج ضعف و اختلافات سیاسی بین مسؤولین و ضعف نیروهای نظامی به سر می بریم (چون احساس می کردند، در درون جبهه های ما تزلزل ایجاد شده است) . از طرفی با پذیرش قطع نامه و اتمام جنگ منافقین دیگر در داخل عراق جایگاهی نداشتند. پس تمام شرایط برای عملیات مساعد بود، از این رو آمدند تا آخرین حرکت های خود را برای براندازی انجام دهند.

با توجه به این که قبل از عملیات مرصاد، 2 عملیات در چهل چراغ شهر مهران و یک عملیات در فکه داشتند، این سومین عملیاتی بود که با تجربه ای بهتر در منطقه ی غرب به اجرا می گذاشتند. در آن شرایط پیش بینی خودشان این بود که به راحتی به اهداف خواهند رسید.

یاس: فضای حاکم بر جبهه ی دشمن را بیشتر تشریح بفرمایید.

دشمنان اسلام در چنین شرایطی و با این ایده و انگیزه این عملیات را انجام می دادند; از طرفی تمام غرب پشتیبان این عملیات بود، نیروهای عراقی و هواپیماها و هلی کوپترهای ارتش عراق این عملیات را پشتیبانی می کردند و در واقع با یک حرکت همه جانبه آمده بودند تا آخرین ضربه را در شرایطی که احساس می کردند، در نظام تزلزل ایجاد شده بر پیکره ی نظام وارد کنند.

یاس: فضای حاکم بر جبهه ی خودی چگونه بود؟

ما در شرایطی بودیم که امام «جام زهر» را نوشیده و قطع نامه را قبول کرده بودند. رزمندگان اسلام خود را شرمنده ی امام و مردم می دانستند. درچنین وضعیتی آنان به دنبال فرصتی می گشتند تا شرایطی ایجاد شود که زهری را که امام نوشیده اند، در کام ایشان به عسل مبدل کنند. از طرفی رزمندگان دقیقا هوشیار بودند و می دانستند که این آخرین تلاش و توان دشمنان اسلام است. از سوی دیگر برای رزمندگان اسلام عملیات مرصاد روز انتقام گرفتن از کفر و نفاق بود; انتقام شهید رجایی، شهید بهشتی و مردم بی گناهی که به دست منافقین کشته شده بودند.

یاس: منافقین برای رسیدن به هدف اصلی خود که سرنگونی نظام بود، چه برنامه هایی داشتند؟

آن ها عملیات خود را طوری طراحی کرده بودند که ارتش عراق بعد از شکستن خط مقدم و خط دوم جبهه ی ایران، شهر سرپل ذهاب در استان باختران را تصرف کرد و معبر ورودی منافقین را باز نمود تا منافقین بتوانند عملیات خود را با موفقیت به انجام برسانند. در واقع برنامه ی منافقین به خیال خام خودشان این بود که با این عملیات بتوانند، ابتدا باختران سپس همدان و بعد قزوین و تهران را تسخیر کنند و در نهایت مراکز مهم را تصرف کرده و حکومت را سرنگون کنند. لذا با 25 تیپ شامل دوازده تیپ رزمی مجهز به تانک هایی با نام «دجله » که چرخ های لاستیکی داشت و سرعتشان 120 کیلومتر در ساعت بود، برای سرنگونی نظام مهیا شدند، که به سرنگونی خودشان منتهی گردید.

یاس: پس عملیات شامل مراحل متعددی بوده است؟

بله، جالب همین جاست. از آن جایی که منافقین آن قدر در طراحی های خود - علی الظاهر - دقیق عمل کرده بودند و با خیال خام خودشان فکر می کردند که واقعا می توانند نظام را سرنگون کنند، لذا برای طرح عملیاتی خود 5 مرحله و برای هر مرحله یک فرمانده مشخص کردند.

در مرحله ی اول که تسخیر اسلام آباد بود، «مهدی براتی » را فرمانده قرار دادند. در مرحله ی دوم فرماندهی تسخیر شهر باختران (کرمانشاه) را در اختیار «ابراهیم ذاکری » گذاشتند. «مهدی مهدوی » را فرمانده ی تسخیر همدان، «مهدی افتخاری » فرمانده ی تسخیر قزوین و «محمود عطایی » را با معاونت «مهدی ابریشم چی » برای تسخیر شهر تهران در نظر گرفته بودند که مسؤول پشتیبانی این عملیات را هم خانمی به نام «ثریا میرشهری » بر عهده داشت.

یاس: آیا با وجود این تدابیر موفق به اجرای برنامه های مورد نظرشان شدند؟

منافقین مقرر کرده بودند که روز سوم مرداد با همکاری ارتش عراق عملیات خود را آغاز کنند و طبق زمان بندی، ساعت شت شب، در اسلام آباد باشند و آن جا را تسخیر کنند و در ساعت ده شب باختران را تسخیر نمایند و در آن جا اعلام حکومت کنند و طبق مراحل پیش بینی شده، بعد از آن جا همدان را تصرف کنند. شهرهای مسیر را هم در نظر داشتند که بعد از آن ها قزوین و در نهایت تهران بود که این برنامه را اجرا کردند. روز سوم مرداد ساعت 30 : 2 ارتش عراق عملیات خودش را آغاز کرد و خط نیروهای جمهوری اسلامی را شکست و شهر سرپل ذهاب را تصرف کرد و منافقین از شهر کرند غرب عملیات خودشان را آغاز کردند که دقیقا بر اساس این زمان بندی، ساعت هشت توانستند اسلام آباد را تصرف کنند، لکن در مسیر خود به طرف باختران، به علت این که مردم فرار می کردند و ترافیک جاده زیاد بود، سرعتشان کند شد، لذا در بیست کیلومتری اسلام آباد، در گردنه ی حسن آباد یا گردنه ی چارزبر، با نیروهای بسیجی و سپاهی لشکر ویژه ی شهدا درگیر و در همان جا متوقف شدند.

یاس: یعنی لشکر ویژه ی شهدا با اطلاع قبلی در محل حضور داشتند؟

عراقی ها علاوه بر این که در جنوب تحرکاتی داشتند، در آن زمان فشار زیادی وارد می کردند تا بتوانند خرمشهر را هم تصرف کنند. لشکر ویژه ی شهدا و سپاه در حین ستون کشی به سمت جنوب بودند که در محور اسلام آباد به باختران توقف کردند و متوجه شدند که منافقین حمله کردند، لذا در همان گردنه ی حسن آباد یا گردنه چارزبر پیاده شدند و جلوی منافقین را گرفتند. منافقین حدود 48 ساعت تلاش کردند تا بتوانند از آن تنگه عبور کنند و خودشان را به نزدیکی های باختران برسانند و به اهدافی که در ذهنشان است برسند. من در آن صحنه نبودم، ولی فرمانده ی آن گردان می گفت: منافقین حتی خودشان را به خاکریز می زدند و عملیات انتحاری انجام می دادند تا خط نیروهای ما را بشکنند و بتوانند در این عملیات پیروز شوند، به همین دلیل درگیری شدیدی در این منطقه ایجاد شد.

یاس: درگیری در روزهای بعدی به چه صورت بود؟

روز چهارم مرداد، منافقین از صبح تا غروب فشار زیادی وارد می کردند و هواپیماها و هلی کوپترهای عراقی نیز آن ها را پشتیبانی می کردند. چون آن ها در عمق جلو آمده بودند، پشتیبانی کمی برایشان سخت بود و در نهایت با وجود این که تمام تلاش خود را به کار بردند، روز ششم ساعت 11 دستور عقب نشینی به منافقین داده شد که بهترین فرصت برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به وجود آمد تا بتواند در آن جا عملیات مناسب و مؤثری بر روی منافقین داشته باشد و ریشه ی آن ها را بخشکاند. یادم هست که ساعت 11 منافقین عقب نشینی کردند و عملیات مرصاد حدود ساعت 12 با رمز «یا علی ابن ابی طالب (ع)» از همان تنگه ی حسن آباد یا چارزبر شروع شد. حدود ساعت 2 و در حال پاک سازی و پیشروی درگیری شدیدی در اسلام آباد ایجاد شد.

یاس: شما هم در اسلام آباد بودید؟

بله، روز عملیات مرصاد فرماندهان زیادی به اسلام آباد آمده بودند. ما هم از سمت جنوب، یعنی از سمت پل دختر آمده بودیم که به سمت غرب برویم. در راه به اسلام آباد رسیدیم، واقعا شرایط خاصی حاکم بود، منافقین تیراندازی می کردند، خمپاره می زدند، هواپیماها بمباران می کردند و... .

یاس: در این شرایط رزمندگان چه روحیه ای داشتند؟

روحیه ای غیرقابل توصیف. یادم هست که در چهره ی هیچ کدام از بچه ها ترس و وحشت را نمی دیدم. حتی وقتی که خیلی تیراندازی می شد، بعضا درازکش نمی شدیم. وقتی که بچه های گردان می خواستند عملیات کنند، آن ها را جمع کردم و به آن ها گفتم: امروز روز انتقام است، روزی که می خواهیم دل امام را شاد کنیم، پس نباید در مقابل 4 تا دختر بی حیا و بی حجاب از خودمان ضعف نشان دهیم. خلاصه با این صحبت ها سعی می کردیم، روحیه ی بچه ها را مضاعف کنیم.

یاس: شما که به رزمندگان روحیه می دادید، خودتان چه احساسی داشتید؟

البته از نظر روحی در آن فضا خیلی به ما سخت می گذشت. ساعت حدود یک بود; یعنی نیروها هنوز از سمت باختران به اسلام آباد نرسیده بودند. من اجبارا سوار موتور شدم و به داخل خطی که منافقین در آن بودند - سه راه اسلام آباد - رفتم دیدم به طرف من تیراندازی نکردند. جلوتر رفتم، وقتی به سه راه رسیدم صحنه های بسیار عجیبی دیدم. من در روز عملیات مرصاد بی شرمی، بی رحمی و زبونی منافقین را به چشم خود دیدم. شاید نزدیک به 10 پاسدار و بسیجی را آن جا به دار زده بودند و نزدیک به ده تا پانزده بسیجی را در همان سه راه اسلام آباد سوزانده بودند.

یاس: بعد از دیدن این صحنه ها چه کردید؟ چه زمانی با دشمن درگیر شدید؟

پیش بچه های خودمان برگشتم، گفتم: دیگر باید برویم، دشمن متزلزل است و ما می توانیم راحت برویم و عملیات را انجام دهیم. باز دلم طاقت نیاورد و دوباره برگشتیم. ما در شرایطی وارد عمل شدیم که وقتی بی سیم های منافقین را در نزدیک اسلام آباد کنترل می کردیم، از قرارگاه مرکزی هنوز هم به آن ها می گفتند: مقاومت کنید و در مقابل ایرانی ها بایستید که آینده ی ایران برای ماست.

علاوه بر این، منافقین با خود امکانات و تجهیزات فیلم برداری آورده بودند تا این مسیر را فیلم برداری کرده و وقتی که به تهران رسیدند، در آن جا پخش کنند. پیشرفته ترین دوربین ها و فیلم و امکانات و... را در اختیار داشتند. ما در حالی منافقین را دستگیر کردیم که ماشین هایشان روشن بود و مشغول دیدن فیلم بودند. دخترها و پسرهایی که به طور مختلط برای عملیات می آمدند و مریم و مسعود رجبی برایشان صحبت می کردند و ترانه هایی که مدام در مسیر می خواندند و از همه ی آن ها فیلم برداری شده بود و آن ها در ماشین این فیلم را می دیدند. خلاصه ماشین منافقین را که خیلی ارزشمند بود، گرفتیم.

وقتی به خدمت آقا رسیدیم (مقام معظم رهبری) - ایشان در آن زمان رییس جمهور بودند - ایشان به ما فرمودند: کار خیلی قشنگ و خیلی بزرگی انجام دادید.

یاس: بعد از دستگیری منافقین چه کردید؟

از سه راه اسلام آباد به سمت شهر حرکت کردیم. باز هم صحنه ی فجیعی را در آن جا دیدم; در بیمارستان اسلام آباد حدود 30 مجروح بودند که آن ها بر روی این مجروحین مواد آتش زا ریخته بودند و آن ها را زنده زنده سوزانده بودند.

صحنه ی دلخراش دیگری که دیدم این بود که در مسیر جاده، اتوبوسی بود، سریع از رکاب اتوبوس بالا رفتم و داخل اتوبوس شدم، حدود سی یا چهل مسافر در آن بودند، که منافقین همه ی آن ها را به شهادت رسانده بودند و با همان حالت نشسته داخل اتوبوس بودند. پیرمرد ضعیفی را دیدم که در کنار خیابان افتاده بود و منافقین او را کشته بودند... .

یاس: آیا دردناک ترین صحنه ای را که در آن زمان دیدید، به خاطر دارید؟

صحنه ای که هنوز از صفحه ی ذهنم محو نشده و الآن چیزی نزدیک به سیزده یا چهارده سال است که هر موقع به یاد آن می افتم بسیار متاثر می شوم، این بود که ما منافقین را گام به گام تعقیب می کردیم و دنبالشان می رفتیم، ابتدای شهر کرند غرب، کنار خیابان پمپ بنزینی بود. من در حال رفتن احساس کردم که یک عده ای در آن جا هستند. پیاده شدم و دیدم که حدود یازده نفر از بسیجی های مشهد توسط منافقین که نتوانسته بودند آن ها را با خودشان ببرند، به رگبار بسته شدند. ما زمانی بالای سر این ها رسیدیم که داشتند دست و پا می زدند و جان می دادند، در حالی که هر کدامشان شاید نزدیک به سی - چهل تیر به بدنشان خورده بود. با دوستان متحیر ایستادیم و صحنه ی جان دادن آن ها را مشاهده کردیم. فکر کنید، شما اگر به جای ما بودید، چه کار می کردید؟ من آن لحظه تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که چاقو را درآوردم و طناب های دستشان را پاره کردم تا راحت دست و پا بزنند و جان بدهند. این ها از جنایاتی بود که منافقین انجام دادند و انصافا ناگفته های عملیات مرصاد بسیار زیاد است که من گفتنی های مسیری را که در آن حرکت کردم تا حدودی گفتم. قطعا افراد دیگری هستند که چیزهای بیشتری دیده اند.

یاس: در بین منافقین زن ها چه حضوری داشتند؟

در این حرکت، تعداد زیادی از دخترانی که حضور داشتند، بی سیم چی آن ها بودند که ما موقع کنترل بی سیم ها متوجه این امر شدیم.

منافقین آن چنان به خود اعتماد داشتند و آن چنان این زن ها را شست و شوی مغزی داده بودند و طوری شرایط جمهوری اسلامی را برایشان ترسیم کرده بودند که همه ساک های شخصی خود را برداشته بودند و آلبوم های خانوادگی شان را هم با خود آورده بودند. من حتی شرمم می آید که بگویم داخل ساک زن ها و دخترهای منافقینی که آمده بودند و ساک هایشان بعد از دستگیری به دست نیروهای ما افتاد، چه عکس هایی بود... مثلا یک دختر با ده - پانزده نفر از منافقین که در سازمان عملیاتی خودشان بودند، وسایلی داشتند که نشانگر روابط نامشروعی بود که من نمی توانم به زبان بیاورم... .

یاس: نقش زن های ما، در عملیات مرصاد چگونه و تا چه اندازه بود؟

چیزی که در بحث عملیات مرصاد وجود داشت، این بود که ما یک عملیات تقریبا نظامی محض را پیش رو داشتیم. مطلبی در این زمینه در ذهنم هست; این است که وقتی وارد شهر شدیم، یک سری مردم اسلام آباد داخل شهر بودند و خانم ها هم حضور داشتند. چیزی که جلب توجه می کرد - در حالی که درگیری هم شدید بود - این بود که خانم محجبه ای را در حین درگیری دیدم که آبی را تهیه کرده و برای رزمندگانی که در تکاپوی دویدن به دنبال منافقین و پاک سازی منازل بودند، می آورد یا مثلا در مسیری که حرکت می کردیم، بعضی از آن ها می آمدند و می گفتند که منافقین این جا بودند، از این جا حرکت کردند و رفتند فلان جا و...

این چیزها را ما از خواهرها دیدیم، منتهی چون عملیات صرفا نظامی بود، ما نمی توانستیم از قبل مسؤولیتی به خواهران بدهیم. در عین حال وقتی وارد شهر شدیم، زنان در امداد رسانی و پشتیبانی از رزمندگان اسلام نقش مؤثری داشتند.

ادامه دارد...

کلمات کلیدی
اسلام  |  عراق  |  شهر  |  منافق  |  رزمنده  |  اسلام‌آباد  |  رزمنده اسلام عملیات مرصاد روز  |  فرمانده‌ی تسخیر شهر باختر  | 
لینک کوتاه :