×

معرفی کتاب; تصویر دولت اسلامی در آیینه نهج البلاغه

این جا یکی از مهم ترین بخشهای کتاب را با ترجمه آزاد تقدیم خوانندگان محترم می کنیم: مفهوم وایه دولت در فرهنگ نامه های زبان عربی، به طور عام، مرادف با مفهوم فی ء (غنایم جنگی) است و گاهی در اداری محروم ساخت و مفهوم دولت دروایه خلافت خلیفه، باید مشروعیت الهی پیامبر را نیز دارا باشد و این همان مهم ترین سبب مخالفت امام، در مشروع بودن خلافت است و این مفهوم دولت چگونه به حقیقت می پیوندد. دولت اسلامی مورد نظر ایشان را به دست آورد و در این راه یادگار ارزنده امام: «نهج البلاغه » آکنده از اندیشه های ایشان تصویری از اندیشه سیاسی زمان خود و آینده باشد و از این جهت، در میان امت اسلامی، بی همتا بود. نیز بر می آمد در این جا وایه مساوات حتی در کیفر، یکی از آرای مهم امام است; چه بزه از کارگزاران سر بزند، چه از مردم این اندیشه سیاسی، همان بود که خود را در گفت وگوی امام با عثمان نشان داد، پس از آن که کارکرد سیاسی او، پیوندش نبوی را نگاهبان باشد و آن را در جامعه اسلامی، استوار سازد و از باب انجام چنین مسؤولیتهایی بود که می فرمود: «ان افضل عبادالله عند الله امام عادل ». در پرتو چنین اعتقادی، همه نظریه ها و تلاشها و کارکردهای امام علی برای ایجاد دولت درخور ترسیم است. از دیگر وی یگیهای نظام اداری در دولت امام علی(ع) مراقبت وی یه از کارکرد کارکنان و رفتار ایشان با مردم است. شاید امام علی(ع) که بنیانگذار اندیشه دولت در اسلام است و

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 2778     تاریخ درج : 1390/08/08

1

نویسنده در پیشگفتار، شیوه نگارش خود را آمیخته ای از منابع تاریخی و نهج البلاغه می داند، امری که تاکنون در آثار فارسی به گونه محققانه کم تر مورد توجه بوده است. در آغازین فصل کتاب، خواننده با زندگی نامه امام علی(ع) از آغاز تا پایان خلافت عثمان، در سال 35 هجری، آشنا می شود و در دومین فصل، چگونگی به خلافت رسیدن امام و رخدادهای دوران حکومت ایشان تا پایان نبرد صفین برای خواننده شرح گردیده است. اندیشه و منش سیاسی امام علی(ع) در برخورد با معاویه، محتوای سومین فصل را تشکیل می دهد و نویسنده همه پرسشهای مهم و در خور توجه را در این باره کالبدشکافی کرده و با نگاهی تاریخی و تحلیلی بدانها پاسخ گفته است، چنانکه تصویری از مفهوم دولت اسلامی را در نهج البلاغه در همین فصل، فراروی خواننده قرار می دهد.

چهارمین و آخرین فصل کتاب، بررسی زندگی نامه عماربن یاسر و عبدالله بن سبا را با همه ابهامهای موجود درباره آنها برای خواننده بازگو می کند. در مجموع، و با توجه به نوع تحلیل های تازه کتاب در فصلهای گوناگون، خواندن این کتاب می تواند راهکاری باشد برای چگونگی تحلیل تاریخی رخدادهای حکومت امام علی(ع) و برداشتهای نوین از آنها. در این جا یکی از مهم ترین بخشهای کتاب را با ترجمه آزاد تقدیم خوانندگان محترم می کنیم:

مفهوم وایه دولت در فرهنگ نامه های زبان عربی، به طور عام، مرادف با مفهوم فی ء (غنایم جنگی) است و گاهی در معنای جنگ نیز به کار رفته. گویا جنگ و غنیمت، یکسان نشان دهنده مفهوم دولت هستند و وایه قرآنی «مداولة الایام » که در تفسیر ها به پیاپی آمدن سختیها و آسانی تعبیر گردیده، با این معنای دولت نزدیک است. اما «دولت »، به عنوان یک اصطلاح فقط در سده های اخیر در ادبیات سیاسی جهان اسلام کاربرد یافته است وگرنه در ادبیات کلاسیک عربی، تنها یک بار در سوره حشر آیه 7، وایه دولت: «تلک الایام نداولها بین الناس » دیده می شود که البته دور از معنای اصطلاحی و تازه آن نیست. اما وایه شورا، که گاهی در ادبیات سیاسی معاصر اسلامی از آن اراده مفهوم دولت می شود، در سه آیه از سه سوره: آل عمران، شورا و بقره به کار رفته است، ولی این وایه نیز ابهام بسیار دارد و نمی توان با دقت تعبیری از آن را در نظر گرفت که با نظریه سیاسی شورا که در بیعت سقیفه خود را نشان داد، سازواری داشته باشد و پیوند آن را با سیاق قرآنی روشن سازد.

اما از وایه ها که بگذریم و برای مفهوم دولت، ارکان و پایه هایی را در نظر بگیریم، می توانیم تجلیهای فراگیری را از چنین ارکان و پایه هایی در قرآن پیدا کنیم. آیه: «ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل » می تواند نشان دهنده نظام اقتصادی باشد. آیه «کی لایکون دولة بین الاغنیاء منکم » نشان دهنده قانون روابط اجتماعی و آیه: «ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شدید العقاب.»

نشان دهنده قانونهای شرعی و سیاسی در جامعه اسلامی است. آیه اخیر مبدء قانون و مشروعیت آن را در دولت اسلامی، که نمودار تجربه نبوی در مدینه است، نشان می دهد.

بر همین اساس، فقیهان گفته اند: مفهوم دولت، با هجرت رسول گرامی(ص) به مدینه، به حقیقت پیوست، زیرا بعضی از ارکان به وجود آورنده یک دولت در شهر مدینه پدید آمده بود.

ابوالحسن تلمسانی (781ه.) عناصر و اجزای چنین دولتی را به دلیل وجود همکاران، قاضیان، نگهبانان، سربازان، سفیران، مترجمان، نویسندگان وحی، نسب شناسان قبایل، امیران حج، فرمانداران محلی جنگهای رسول اکرم(ص) تحقق یافته می داند.

مفهوم دولت اسلامی، در جامعه ای پیدا شد که پیش ازین، آن را درک نکرده بود: زیرا دولتهای جنوب عربستان سالها بود که نابود شده بودند و ساکنان حجاز نیز، بوی یه مکه، در قالب نظام قبیلگی می زیستند و هرگز با مفهوم یک حکومت گسترده آشنایی نداشتند و البته دشواریهای زیست محیطی در حجاز نیز، نظم پذیری و قانون پذیری را دشوار می ساخت.

در دوره های واپسین، پیش از بعثت نبوی، قریش به عنوان قبیله نماینده اعراب، پیشنهاد پذیرفتن امارت امپراطوری روم را بر مکه، مردود دانست و اعلام کرد: عرب نه حاکم می شود و نه به حاکمیت کسی تن می دهد.

بنابراین، آنچه به عنوان مفهوم دولت در آغاز دوره اسلامی از آن یاد می شود و وی یگیهای اداری، اقتصادی، نظامی و سیاسی خود را دارد، بسیار فرق دارد با نظام قبیلگی رایج در حجاز و نیز آنچه که در عربستان جنوبی بوده است. اما این دولت، پس از درگذشت پیامبر(ص)، به خلاف برخورداری از سنت و تجربه نبوی و راهنماییهای قرآنی، به یک باره، پای بست نگرانی و ترسی شد که از ناحیه بیعت سقیفه بر آن وارد گردید و ارکان آن را از رسیدن به مفهوم کامل سیاسی و اداری محروم ساخت و مفهوم دولت دروایه خلافت خلیفه، باید مشروعیت الهی پیامبر را نیز دارا باشد و این همان موضوعی بود که ابوبکر را وادار ساخت تا خود را «خلیفه رسول الله » بخواند به آن اعتبار که جانشین ایشان در امور شرعی، علاوه بر امور سیاسی، باشد.

چون در وایه خلافت، مفهوم رسالت نبوی غالب شد، بدون آن که در این مفهوم نظامهای اداری، اقتصادی و اجتماعی به گونه ای روشن، جلوه گر شود، زمینه بحثهای گوناگونی را درباره چگونگی ساختار قدرت سیاسی در اسلام دامن زد. در حالی که اندکی پیش از این و در عهد حکومت نبوی در مدینه، هرگز چنین گفتاگوییهایی پیش نیامد; زیرا وی، نظام سیاسی، اقتصادی و دفاعی خود را با نگهداشت اصول شریعت، سامان داده بود.

شورش مرتدان در عهد ابوبکر، تنها به سبب نپرداختن زکات نبود، بلکه از آن رو محکوم به رویارویی بود که وحدت امت اسلامی را بر هم زده و به قصد گرفتن قدرت سیاسی به وجود آمده بود. در عهد خلیفه دوم، عمربن خطاب، که خود را امیرمؤمنان لقب داد، توجهی به مفهوم سیاسی این لقب در نزد مسلمانان نداشت و نه از باب این که او نظام اداری تازه ای را که اتفاقا به مفهوم امروزی دولت نزدیک است، به وجود آورد، بلکه تنها از نظر جایگاه شرعی مؤمنان، او امیر آنان خوانده می شد.

البته روشن است که سیاست جامعه نمی تواند از چشم رهبران آن جامعه پوشیده ماند، اگر چه برای خویش تنها مشروعیت دینی قائل باشند; اما آنچه در این باره مورد بحث است، این که چگونه باید وایه خلافت را در سایه قواعد ثابت اجتماعی قرار داد تا در ذیل آن جنبه سیاسی و دینی مفهوم خلافت، با یکدیگر رشد کنند. از روی اتفاق، به سبب همین ابهام مفهومی، نخست این که، به خلاف هاله ای از تقدس که برای جانشینان پیامبر(ص) در جامعه اسلامی پیدا شده بود، این مفهوم دینی نتوانست برای مدت طولانی در برابر واقعیتهای زمانه دوام آورد و تن به آنها ندهد.

دو دیگر، نفس اختلاف روشهایی که برای خلفای چهارگانه در بیعت پیش آمد، که همگی وی یگیهای عملی روشن را برای تحقق وایه شورا نداشتند، نتیجه دیگر این ابهام مفهوم سیاسی خلافت است.

ناگفته نماند که بیعت امام علی(ع) در میان خلفای چهارگانه استثنا و بسیار نزدیک به مفهوم شوراست; زیرا درباره خلافت ایشان، اجماع همه امت در شهرهای بزرگ، به حقیقت پیوست.

اگرچه تجربه خلافت راشدی توانست ردای شریعت را بر تن مفهوم خلافت کند; اما وایه دولت، هرگز نتوانست به این ردا دست یابد و همین دست نیابی دولت، سبب شد تا به مجرد پیدایش نخستین حادثه، چون قتل عمر، به سرعت هاله تقدس از خلافت نیز زدوده شود.

شاید اکنون بتوان سبب این که امام، خلافت راشدی را بر نمی تابید، بهتر فهمید. مخالفت امام با مفهومی بود که چه بسا ناآگاهانه (یا فلتة) برای به قدرت رسانیدن قبیله قریش در جامعه اسلامی پا گرفته بود و هرگز نماد دولت اسلامی دنباله رو رسالت، انگاشته نمی شد; زیرا تجربه خلافت راشدی، محور را خلفا: ابوبکر، عمر و عثمان و خانواده او قرار می داد و اگر امام از بیعت با ابوبکر اکراه می ورزید، نباید مخالفت امام را مخالفت با شخصیت اسلامی ابوبکر انگاشت. حتی روایاتی که برتری امام را در برابر ابوبکر و دیگران نشان می دهند، نمی خواهند شخصیت اسلامی دیگران را نادیده انگارند; بلکه مهم ترین سبب مخالفت امام، در مشروع بودن خلافت است و این مفهوم دولت چگونه به حقیقت می پیوندد. بی گمان، امام علی(ع) نخستین کسی است که از مفهوم دولت سخن گفته، آن جا که در برابر شعار خوارج در مخالفت با تحکیم، می فرماید:

«نعم ان لاحکم الا لله... وانه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن ویستمتع فیها الکافر و یبلغ الله فیها الاجل ویجمع به الفی ء ویقاتل به العدو وتامن به السبل ویؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح به بر ویستراح من فاجر. » (1)

آری، حکم، جز از آن خدا نیست... مردم را حاکمی باید نیکوکردار، یا تبه کار تا در حکومت او، مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو سر رسد. در سایه حکومت او، مال دیوانی را فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند، و راهها را ایمن سازند و به نیروی او، حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار، روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبه کار در امان ماند.

امام علی(ع) در این فراز، وجود دولت را یک ضرورت دینی و راهی برای اجرای احکام شریعت می داند; زیرا این ولت حافظ حقوق مسلمانان و شؤون اجتماعی آنان است. قدرت پیشوا و رهبر چنین دولتی را همین وظیفه ها و مسؤولیتهای محدود و معین می کند (جمع الامر) پاسداری از وحدت امت (جمع الفی ء) توزیع ثروت (احقاق حق ضعیف از قوی) عدالت اجتماعی (یقاتل به العدو) پاس داشتن مرزها (تامن به السبل) امنیت ملی، اجتماعی و... نشان دهنده ارکان این دولت هستند.

در پرتو چنین مفاهیمی که به عنوان وظیفه های دولت بر شمرده شده اند، می توان راز اندیشه سیاسی شیعی را در اواخر سده نخست هجری که امامت، به عنوان ضروری دین یاد می شود، دریافت.

در افکار شیعه، امام نماد دولت اسلامی است که بدون او زندگی سیاسی و اجتماعی مناسب ممکن نیست. امامت شیعی، یا همان دولت اسلامی سازوار با وی یگیهای اجتماعی و قانونهای شرعی به بست و گشاد امور مسلمانانی می پردازد، بدون این که دچار ناسازگاریها و هم پادیهای «شورا» و «اجماع » گردد. امامت شیعی (دولت اسلامی شیعی) چون براساس نص شکل می گیرد، همراه خود یک منطق دینی دارد و تنها از چشم انداز شخصی و سیاسی به موضوع خلافت نمی نگرد که اگر این بود، این حق طبیعی همه اصحاب پیامبر بود که درباره قدرت سیاسی ، چشم اندازی شخصی داشته باشند.

امام، بیعت صحابه با ابوبکر را شکستن پیمان نبوی می انگاشت و اگر خویش را برای امامت (ریاست دولت اسلامی) مطرح می ساخت، براساس نزدیکی و خویشاوندی با پیامبر(ص) نبود، چنانکه دراین باره شگفتی خود را ابراز داشت:

«واعجباه اتکون الخلافة بالصحابة والقرابة؟» (2)

شگفتا! خلافت از راه هم صحبتی به دست آید.

بلکه چون عقیده داشت که سزاوارترین مردمان به خلافت قوی ترین آنان به خلافت و آگاه ترین آنان به امر خداوند است، خود را مطرح می کرد:

«ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله.» (3)

سزاوار به خلافت، کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.

ایشان در برابر ادعای انصار، مبنی بر داشتن حق خلافت در سقیفه فرمود:

«لو کانت الامارة فیهم لم تکن الوصیة بهم.» (4)

اگر امارت از آن آنان می بود، سفارش آنان را کردن، درست نمی نمود.

زیرا پیش ازین، پیامبر(ص) برای پس از خود سفارش کرده بود که نسبت به نیکوکاران انصار احسان شود و بدکاران انصاری بخشیده شوند. و این را پیامبر(ص) از وظیفه ها و مسؤولیتهای جانشین خود قرار داده بود و امام، با استناد به همین جمله پیامبر بود که ادعای آنان را بیهوده می دانست.

این گونه شد که تصویر دولت اسلامی را می توان در آیینه این سخنان امام بهتر دریافت:

«رکزت فیکم رایة الایمان ووقفتکم علی حدود الحلال والحرام والبستکم العافیة من عدلی وفرشتکم المعروف من قولی و فعلی و اریتکم کرائم الاخلاق من نفسی، فلاتستعملوا الرای فیما لایدرک قعره البصر ولا تتغلغل الیه الفکر.» (5)

رایت ایمان را میان شما پا بر جا کردم و مرزهای حلال و حرام را برایتان جدا. از عدل خود، لباس عافیت بر تنتان کردم. و با گفتار و کردار خویش معروف را در میان شما گستردم; تا بدانید دادگر کیست و نیکوکار چه کسی است و با خوی خود، شما را نشان دادم که اخلاق گزیده چیست، پس رای خود را به کار مبندید در آنچه دیده یرفای آن را نتواند دید و اندیشه به کنه آن نتواند رسید.

چنین سخنان و رفتاری را امام در زمانه ای انجام داد که رخدادهای سیاسی به گونه ای رقم می خورد تا ایشان از قدرت سیاسی دور نگهداشته شود. البته چون مجال امام اندک بود، اندیشه های والای او به حقیقت نپیوست، تا بنیان جامعه ای عدالت پیشه را بر پایه هایی محکم استوار سازد، ولی از رهگذر تجربه کوتاه مدت امام در حکومت، می توان تصویر جامعه و دولت اسلامی مورد نظر ایشان را به دست آورد و در این راه یادگار ارزنده امام: «نهج البلاغه » آکنده از اندیشه های ایشان درباره تصویر این دولت و وی یگیهای آن است:

الف. اندیشه سیاسی: یکی از وی یگیهای امام(ع) دانش گسترده آن حضرت است که به ایشان امکان می دهد ترسیم گر تصویری از اندیشه سیاسی زمان خود و آینده باشد و از این جهت، در میان امت اسلامی، بی همتا بود. او گذشته و تعصب ورزیهای مردم را چنین وصف می کند:

«یعملون فی الشبهات و یسیرون فی الشهوات، المعروف عندهم ماعرفوا و المنکر عندهم ما انکروا... کان کل امری ء منهم امام نفسه.» (6)

به شبهه ها کار می کنند و به راه شهوتها می روند. معروف نزدشان، چیزی است که شناسند و بدان خرسندند و منکر آن است که آن را نپسندند... گویی هر یک از آنان، امام خویش است.

البته امام تنها اندکی از اندیشه خود را توانست به مرحله علم برساند. شاید سخنان امام در هنگام بیعت مردم مدینه با ایشان، جایگاه مناسبی برای بررسی اندیشه سیاسی حضرت امام علی(ع) باشد:

«ذمتی بما اقول رهینة وانا به زعیم... والله ما کتمت وشمة ولا کذبت کذبة ولقد نبئت بهذا المقام وهذا الیوم الا وان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها وخلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار الا وان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها واعطوا اذمتها فاوردتهم الجنة، حق و باطل ولکل اهل فلئن مر الباطل لقدیما فعل ولئن قل الحق فلربما ولعل ولقلما ادبر شی ء فاقبل.» (7)

آنچه می گویم در عهده خویش می دانم و خود، آن را پایندانم... به خدا سوگند، کلمه ای از حق را نپوشاندم، و دروغی بر زبان نراندم که از چنین حال و چنین روز، آگاهم کرده اند.

هان ای مردم! خطاکاریها چون اسبهای بدرفتارند و خطاکاران برآن سوار، عنان گشاده می تازند، تا سوار خود را به آتش دراندازند.

هان ای مردم! پرهیزگاری، بارگیهایی را ماند رام، سواران بر آن عنان به دست و آرام می رانند، تا سوار خود را به بهشت درآرند. از دیرباز، حق و باطل در پیکارند و هر یک را گروهی خریدار. اگر باطل پیروز شود، شیوه دیرین دولت و اگر حق اندک است، روزی، قدرت قرین اوست. اما کم افتد که بینی آب در جو است.

این متن نمادی است از اندیشه سیاسی در دولت امام که برنامه کامل این اندیشه سیاسی را توضیح دهد، بوی یه اصول گرایی در آن به چشم می آید و این که سیاستمدار دینی، در نظر امام، همواره میان دو راه، حق انتخاب دارد: راه حق و راه باطل.

چنین اختیاری، مدخلی است مناسب تا بتوان اندیشه سیاسی و اجتماعی امام را قرائت کرد، همان که از سوی شماری از یارانش سفارش می شد که مورد عمل قرار نگیرد و همان که عمربن خطاب آن را حق می دانست. از رفتارهای پیشین امام نیز بر می آمد در این جا وایه مساوات حتی در کیفر، یکی از آرای مهم امام است; چه بزه از کارگزاران سر بزند، چه از مردم عادی. در پرتو این تصویر، امام در دومین روز خلافت خویش، به مصادره «قطایع » عثمان پرداخت. بر این اساس که هر آنچه از بیت المال مسلمانان گرفته شده دوباره باید به آن بازگردد و چنین فرمود:

«والله لو وجدته قد تزوج به النساء وملک به الاماء لرددته، فان فی العدل سعة ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق.» (8)

به خدا، اگر ببینم که به مهر زنان، یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را باز می گردانم که در عدالت، گشایش است و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر یابد.

عدالت در گستره نهج البلاغه، در جدول حق و باطل قرار می گیرد:

بهشت و جهنم:

«کل نعیم دون الجنة فهو محقود، وکل بلاء دون النار عافیة.» (9)

هر نعمتی، جز بهشت، خوار است و هر بلایی جز آتش، عافیت بشمار.

خیر و شر:

«اذا رایتم الخیر فخذوا به واذا رایتم الشر فاعرضوا عنه.» (10)

اگر خیری دیدید، آن را دریابید و اگر شری دیدید، روی از آن بتابید.

دنیا و آخرت:

«ان الدنیا قد ادبرت و آذنت بوداع و ان الآخرة قد اقبلت واشرقت باطلاع.» (11)

همانا دنیا پشت کرده و بدرودگویان است و آخرت روی آورده و از فراز جای، نگران است.

حق و باطل:

«ان افضل الناس عند الله من کان العمل بالحق احب الیه وان نقصه وکرثه من الباطل وان جر الیه فائدة وزاده.» (12)

فاضل ترین مردم نزد خدا کسی است که کار حق را از باطل، دوست تر دارد، هر چند کار حق، از قدر او بکاهد و او را بیازارد و باطل بدو سود رساند و رتبت او را بالاتر گرداند.

باطن و ظاهر:

«واعلم، ان لکل ظاهر باطنا علی مثاله، فما طاب ظاهره طاب باطنه وما خبث ظاهره خبث باطنه.» (13)

وبدان، که هر ظاهری را باطنی است که بر مثال آن است، آنچه ظاهرش پاکیزه بود، باطن آن نیز، آنچنان است و آنچه ظاهرش پلید است، باطن آن نیز پلید است.

عدل و ظلم:

«یوم العدل علی الظالم اشد من یوم الجور علی المظلوم.» (14)

روز داد، بر ستمگر سخت تر است از روز ستم بر ستم بر.

علم و جهل:

«ما اخذ الله علی اهل الجهل ان یتعلموا، حتی اخذ علی اهل العلم ان یعلموا.» (15)

خداوند بر عهده نادانان ننهاد که دانش آموزند، تا بر عهده دانایان نهاد که بدانان بیاموزند.»

شاید این نمودار دوتایی را بتوان زیرمجموعه یک نهاد مرکزی، که در اسلام، به طور کامل مربوط به قدرت سیاسی است، دانست که الامر بالمعروف والنهی عن المنکر باشد و از همین عنوان پست «محتسب » در قضای اسلامی پدید آمد.

امام، با استفاده از این عنوان فراگیر و با تکیه بر دانش گسترده و ایمان عمیق خود راهی تازه در برابر حوادث نو در پیش گرفت، تا بتواند حکم شرعی را بر آنها برابر سازد. یکی از این نمونه های بی سابقه «قتال اهل قبله » در نبرد جمل بود. به این فراز از سخنان امام در رویارویی با شورشیان بصره توجه کنید:

«ابلح المنهاج، انور السراج، فبالایمان یستدل علی الصالحات وبالصالحات یستدل علی الایمان وبالایمان یعمر العلم... وان الامر بالمعروف والنهی عن المنکر لخلقان من خلق الله سبحانه... وعلیکم بکتاب الله فانه الحبل المتین والنور المبین والشفاء النافع والری النافع والعصمة للمتمسک والنجاة للمتعلق لایعوج فیقام ولایزیع فیستعتب ولاتخلقه کثرة الرد و ولوج السمع. من قال به صدق و من عمل به سبق.» (16)

راهی است که گشاده و روشن است. چراغش نورانی و پرتوافکن است. ایمان را بر کرده های نیک، دلیل توان ساخت و از کردار نیک، ایمان را توان شناخت. به ایمان، علم آبادان است... و همانا امر به معروف و نهی از منکر، از صفتهای پروردگارند.

بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان استوار است، و نور آشکاراست و درمانی است، سود دهنده، و تشنگی را فرونشاننده. چنگ در زننده را نگهدارنده، در آویزنده را نجات بخشنده. نه کج شود، تا راستش گردانند، و نه باطل گراید، تا آن را برگردانند. کهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنیدن بسیار. راست گفت، آن که سخن گفت از روی قرآن و آن که بدان رفتار کرد، پیش افتاد.

بدین گونه شد که امام اندیشه سیاسی را در راهی روشن که متکی بر حبل المتین قرآنی باشد، قرارداد. نورانی بودن این چنین راهی از قرآن سرچشمه می گیرد و بر قلب و عقل سالک می تابد و هیچ گاه بازماندن دیگران از سلوک، او را نمی آزارد. اما هر راه دیگری جز این، تاریکی مطلق است و هیچ امام عادلی، نمی تواند به جز راه روشن الهی، راهی دیگر برگزیند:

«وان الطرق لواضحة وان اعلام الدین لقائمة فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدی وهدی فاقام سنة معلومة وامات بدعة مجهولة.» (17)

راهها، هویداست، و نشانهای دین بر پاست. بدان که فاضل ترین بندگان خدا، نزد او، امامی است دادگر، هدایت شده و راهبر، که سنتی را که شناخته است، برپا دارد و بدعتی را که ناشناخته است، بمیراند.

این اندیشه سیاسی، همان بود که خود را در گفت وگوی امام با عثمان نشان داد، پس از آن که کارکرد سیاسی او، پیوندش را با حبل المتین قرآنی بریده بود:

«فلاتکونن لمروان سقیة یسوقک حیث شاء بعد جلال السن وتقضی العمر.» (18)

برای مروان، همچون چاروایی به غارت گرفته مباش که تو را به هر جا خواست براند; آن هم پس از سالیانی که بر تو رفته و عمری که از تو گذشته.

محور اندیشه سیاسی امام، تنها حفظ کیان اسلام بود. هرگاه در قضیه ای کوتاه آمد، می خواست دین جلو باشد و اگر در پذیرش مقام سیاسی زهد می ورزید، می خواست یکپارچکی اسلام و امت اسلامی را نگاهداری کرده باشد. هرگز برایش مهم نبود که مقام خلافت را داشته باشد، مگر هنگامی که عدالت را اقامه کند و جماعت اسلامی را پاس بدارد و رسالت نبوی را نگاهبان باشد و آن را در جامعه اسلامی، استوار سازد و از باب انجام چنین مسؤولیتهایی بود که می فرمود:

«ان افضل عبادالله عند الله امام عادل ».

در پرتو آنچه گفته شد، می توان وارد جغرافیای دولتی شد که امام علی در صدد تاسیس آن بود. دولتی که از کتاب خدا و سنت رسول(ص) الهام بگیرد و عدالت پیشه و پرهیزگار شیوه باشد و در چاههای مصالح شخصی، فرو نیفتد.

این همان دولتی بود که با اندیشه سیاسی بنا شده بر تربیت درست انسانها پدید می آمد و بدون آن، انسان همواره بر لبه پرتگاه سقوط از ارزشهای الهی و انسانی قرار داشت.

نهج البلاغه را باید آیینه چگونگی تربیت انسانهای مؤمن و صالح دید، بوی یه در آن جا که می فرماید:

«ایها المؤمنون، انه من رای عدوانا یعمل به ومنکرا یدعی الیه، فانکره بقلبه فقد سلم و بری ء ومن انکره بلسانه فقد اجر وهو افضل من صاحبه و من انکره بالسیف لتکون کلمة الله هی العلیا وکلمة الظالمین هی السفلی، فذلک الذی اصاب سبیل الهدی وقام علی الطریق ونور فی قلبه الیقین....» (19)

«اما اعمال البر کلها والجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف والنهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجی. وان الامر بالمعروف والنهی عن المنکر لایقربان من اجل ولاینقصان من رزق وافضل من ذلک کله، کلمة عدل عند امام جائر.» (20)

ای مؤمنان! آن که بیند ستمی می رانند،یا مردم را به منکری می خوانند و او، به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزیده، و آن که آن را به زبان انکار کرد، مزد یافت و آن که به دل انکار کرد برتر است و آن که با شمشیر به انکار برخاست، تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسی است که راه رستگاری را یافت و بر آن ایستاد و نور یقین در دلش تافت.

همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منکر، چون دمیدنی است به دریای پرموج پهناور.

وهمانا، امر به معروف و نهی از منکر، نه اجلی را نزدیک کنند و نه از مقدار روزی بکاهند و فاضل تر از همه اینها، سخن عدالت است که پیش روی حاکمی ستمکار گویند.

وی یگی سیاسی که در نهج البلاغه دیده می شود، پیوند هماره انسان با جامعه است. نهج البلاغه، انسان مسلمان را به دریافت تجربه های تازه در پیوند با جامعه فرا می خواند، تا کم کم به یک نظام سیاسی عادلانه دست یابد. چنین اندیشه ای، هیچ گاه در نهج البلاغه کم فروغ نشده است. در سخنی دیگر امام می فرماید:

«وامر بالمعروف تکن من اهله وانکر المنکر بیدک ولسانک وباین من فعله بجهدک وجاهد فی الله حق جهاده ولاتاخذک فی الله لومة لائم وخص الغمرات للحق حیث کان.» (21)

به کار نیک امر کن و خود را در شمار نیکوکاران درآر. و به دست و زبان، کار ناپسند را زشت شمار. و از آن که کار ناپسند کند، با کوشش، خود را دور بدار. در راه خدا بکوش، چنانکه شاید، و از سرزنش ملامت گرانت بیمی نیاید. برای حق، به هر دشواری هر جا بود درشو.

این اندیشه سیاسی تا هنگام شهادت همراه امام بود و همه دشواریها و ناسازگاری پیشین، نتوانسته بود امام را به تغییر اندیشه وادارد.

امام، به پسرانش فرمود:

«اوصیکما بتقوی الله وان لا تبغیا الدنیا وان بغتکما ولاتاسفا علی شی ء منها روی عنکما وقولا بالحق واعملا للاجر وکونا للظالم خصما وللمظلوم عونا.» (22)

شما را سفارش می کنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را مخواهید، هرچه دنیا پی شما آید و دریغ مخورید بر چیزی از آن که به دستتان نیاید و حق را بگویید و برای پاداش آن جهان کار کنید و با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار.

اندیشه سیاسی در نهج البلاغه، فضای فراوانی را به خود اختصاص داده است. این اندیشه ریشه در قرآن کریم دارد و تجربه نبوی راهنمای اوست و پویایی خود را از دانش امام علی(ع) می گیرد. همه اینها، سبب شده تا شفافیتی فوق العاده پیدا کند. امام چنین راه دشواری را در اندیشه سیاسی پیمود. او شعار خود که بازشناسی و جداسازی معروف از منکر و آنچه از این دو پیدا می شود قرارداد و قرآن کریم و سنت نبوی را نیز درون مایه این حرکت نمود.

ب. نظام اداری: اندیشه نظام اداری که همچون نظریه سیاسی در نهج البلاغه، جلوه ای وی یه دارد، یکی از ارکان دولت اسلامی است. از آن جا که سیاست و دیانت در اسلام جدایی ناپذیرند، اندیشه امام علی(ع) در این باره، چگونگی اتحاد و تکامل از هر دو سو بود; یعنی رسالتی که پیوند انسان و خدا را روشن می کند و نظامی که با الهام از رسالت قوانین را پایه گذاری می کند و در آنها صلاح بشر و جامعه انسانی را در نظر می گیرد و در کانون توجه قرار می دهد، تا انسانها بتوانند به ارزشهایی که به سبب آن پیامبر(ص) برانگیخته شده، دست یابند.

در پرتو چنین اعتقادی، همه نظریه ها و تلاشها و کارکردهای امام علی برای ایجاد دولت درخور ترسیم است. راز آن همه سفارشهای امام به رفتار عادلانه با مردم از سوی کارگزاران با همین نیت بود که چهره اسلام درخشان جلوه کند. امام معتقد بود که فرمانداران باید خود، پای بند مبادی دینی باشند تا در زمره الگوهای جامعه قرار گیرند به این کلام امام به محمدبن ابوبکر فرماندار حضرت در مصر توجه کنید:

«فانت محقوق ان تخالف علی نفسک وان تنافح عن دینک ولو لم یکن لک الا ساعة من الدهر... صل الصلاة لوقتها الموقت لها ولاتعجل وقتها لفراغ ولاتؤخرها عن وقتها لاشتغال.» (23)

پس تو باید که با نفس خویش به پیکار درآیی و دین خود را حمایت نمایی، هر چند در روزگار بیش از ساعتی نیایی... نماز را در وقت معین آن به جای آر و به خاطر آسوده بودن از کار، پیش از رسیدن وقت، آن را بر پای مدار و آن را واپس مینداز، به خاطر پرداختن به کار.

و به چنین موضوعی مالک اشتر را نیز سفارش می کند:

«بتقوی الله وایثار طاعته واتباع ما امر به فی کتابه من فرائضه وسنة التی لایسعد احد الا باتباعها.» (24)

او را فرمان می دهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها و پیروی آنچه در کتاب خود فرمود، از واجب و سنتها که کسی جز با پیروی آن راه نیک بختی را نپیمود.

فلسفه نظام اداری از نظر امام علی(ع) بر پایه خوشبخت کردن مردم استوار است، نه فروکوفتن آنان و سخت گیری چنانچه در بخش دیگری از عهدنامه به مالک اشتر می فرماید:

«واشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحبة لهم واللطف بهم ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق.»25و مهربانی بر رعیت را برای خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری.چه رعیت، دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند و دسته ای دیگر در آفرینش با تو همسانند.

این نظام اداری براساس استفاده یکسان مردم از امکانات بیت المال نیز استوار است:

«لو کان المال لی لسویت بینهم... الا وان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر واسراف.» (26)

اگر مال، از آن من بود، همگان را برابر می داشتم... بدانند که بخشیدن مال به کسی که مستحق آن نیست با تبذیر و اسراف یکی است.

همچنین پاداش و تنبیه یکی دیگر از ارکان نظام اداری در نظر امام علی(ع) است، تا براساس آن درست کرداران ستایش شوند و مبنای ارتقای اداری آنان باشد، چنانکه خود امام، فرماندار بحرین (عمربن ابی سلمه مخزونی) را به سبب کارکرد خوب اداری، به نزد خود خواند و همراه خویش در سفر به شام قرار داد و فرمود:

«فلقد احسنت الولایة وادیت الامانة، فاقبل غیر ظنین ولاملوم ولامتهم ولاماثوم... فانک ممن استظهر به علی جهاد العدو واقامة عمود الدین.» (27)

حکومت را نیک انجام دادی و امانت را گزاردی. پس بیا، که نه گمان بدی بر توست و نه ملامتی به تو داریم. نه تهمتی به تو زده اند و نه گناهکارت می شماریم... تو از کسانی هستی که از آنان در جهاد با دشمن، یاری خواهند و بدیشان ستون دین را برپا دارند.

از دیگر وی یگیهای نظام اداری در دولت امام علی(ع) مراقبت وی یه از کارکرد کارکنان و رفتار ایشان با مردم است. این، وظیفه رئیس دولت (امام) است. گذشته از این که باید در هنگام به کارگیری آنان، با معیارهایی چون شایستگی اداری و پرهیزگاری به این مهم اقدام ورزد.

امام به جز عبدالله بن عباس و برادرش عبیدالله، دیگران را بر اساس همین معیار برگزید و برخلاف انتظار، بنی هاشم و مهاجران را (که پیش از این در مدار قدرت بودند) به گونه ای وی یه محدود کرد و فرمانداران را از انصار برگزید: ابوقتاده انصاری (مکه) سهل بن حنیف و ابو ایوف انصاری (مدینه) قیس بن سعد (مصر) عثمان بن حنیف (بصره) قرظة بن کعب (کوفه) نعمان بن عجلان (بحرین).

و اگر امام براساس عملکرد صحیح مخذومی در بحرین او را ارجمند داشت و مقام او را بالا برد، شریح بن حارث، قاضی کوفه را، به سبب عملکرد نادرست فرو گرفت و چون شنید خانه ای خریده که شاید از اموال بیت المال باشد، او را فراخواند و فرمود:

«فانظر یا شریح لاتکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک او نقدت الثمن من غیر حلالک، فاذا انت قد خسرت دار الدنیاو دارالآخرة.» (28)

پس شریح! مبادا این خانه را از جز مال خود خریده باشی، یا بهای آن را جز حلال به دست آورده; چه آن گاه، خانه دنیا را زیان کرده ای و خانه آخرت را از دست داده.

پس از آن که درباره عملکرد مالی یکی از کارگزارانش گزارشهایی دریافت کرد، فرمود:

«بلغنی انک جردت الارض فاخذت ماتحت قدمیک و اکلت ماتحت یدیک فارفع الیحسابک واعلم ان حساب الله اعظم من حساب الناس.» (29)

به من خبر رسیده، تو کشت زمین را برداشته و آنچه پایت بدان رسیده برای خود نگاهداشته ای و آنچه در دستت بوده، خورده ای. حساب خود را به من پس بده و بدان که حساب خدا بزرگ تر از حساب مردمان است.

در دولت امام علی(ع) کارگزار حکومت، باید با مردم فاصله ای داشته باشد; زیرا در آمیختگی و نشست و برخاست فراوان، هیبت و جایگاه اداری او را فرو می کوبد و مسؤول را پای بند چنین علاقه ای می کند و او را از انجام درست آنچه بر عهده دارد، باز می دارد. به همین سبب، زبان به سرزنش عثمان بن حنیف، فرماندار خود در بصره گشود چون شنید که در میهمانی وی یه ای شرکت کرده است.

همچنین کارگزار حکومت، باید مواظب چرب زبانی چاپلوسان هم باشد که به گفته امام:

«الذین یلتمسون الحق بالباطل.»

ونیز باید همکاران صدیق و کاردان برای خود برگزیند; زیرا:

«للوالی خاصة وبطانة فیهم استئثار وتطاول وقلة انصاف فی معاملة.» (30)

نیز والی را نزدیکان است و خویشاوندان که خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی کردن و در معاملت، انصاف را کم تر به کار بستن.

چنانچه در نامه خود به اشتر از اهمیت همکاران اداری سخن گفته است:

«فاحسم مادة اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال ولاتقطعن لاحد من حاشیتک حامتک قطیعة ولایطمعن منک فی اعتقاد عقدة تضر بمن یلیها من الناس فی شرب او عمل مشترک، یحملون مؤونته علی غیرهم فیکون مهنا ذلک لهم دونک وعیبه علیک فی الدنیا والآخرة.» (31)

ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به بخشش وا مگذار و مبادا در تو طمع کنند، با بستن پیمانی که مجاور آنان را زیان رساند در بهره که از آب دارند، یا کاری که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند. پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت بر تو ماند.

چنین اندیشه ای تصویری از فلسفه اداری دولت امام علی یا هر دولت دیگری که خود را عهده دار خوشبخت کردن مردم و گسترش امنیت و آسایش در سراسر جامعه می داند، به دست می دهد. بر همین اساس، امام پیاپی کارگزاران و فرمانداران خود را از خطرها، انحرافها، خیانتها و پیمان شکنیها آگاه می کند.

چنین هشدارهایی، بوی یه آنانی را که شایستگی اداری داشتند; اما به پرهیزگاری بی توجه بودند، بیش تر می ترساند. زیادبن ابیه فرماندار امام در فارس، نامه ای از ایشان بدین مضمون دریافت:

«وانی اقسم بالله صادقا لئن بلغنی انک خنت من فی ء المسلمین شیئا، صغیرا او کبیرا، لاشدن علیک شده تدعک قلیل الوفر ثقیل الظهر، فیسئل الامر.» (32)

وهمانا من به خدا سوگند می خورم، سوگندی راست. اگر مرا خبر رسد که تو در فی ء مسلمانان، اندک، یا بسیار، خیانت کرده ای، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال.

بنابراین نظام اداری در عهد حکومت امام علی(ع) بر سه رکن استوار بود: امر به معروف و نهی از منکر، برپاداشتن حدود الهی و عدالت اجتماعی. مورد اخیر، تنها با محبت میان دولت و مردم بنا می شود.

ج. استرات یی نظامی: چنانچه می دانیم امام علی در میدانهای نبرد با مشرکان و یهودیان شجاعتهای وی یه ای از خود نشان داده است و چون به خلافت رسید، تجربه های گرانقدری از حضور در میدانها و عرصه های نبرد داشت و اگر در سالیان پیش ازین سکوت کرده بود، تنها دغدغه کیان اسلام را در سر می پروراند و نمی خواست پیشاهنگ شورش در جامعه اسلامی باشد. با این وجود، روحیه نظامی، سبب نمی شود تا ایشان، تند روی در جنگ را پیشه کند. آنچه از سیره ایشان به دست می آید، حفظ جان انسانها پرهیز از کشتن غیر عادلانه است. بر این اساس، جنگ بصره دشوارترین نبرد زندگی امام علی(ع) بوده است، همان که آتش آن را پیمان شکنان (ناکثین) بر افروختند و آن را به میان مهاجران بردند، تا نبرد بین خود مسلمانان باشد و پیامدهای بزرگی در جامعه اسلامی داشته باشد.

کسی که می خواهد نبرد جمل را در حکومت امام علی(ع) دنبال کند و در آن به پ یوهش بپردازد، باید میان آنچه در عهد امام رخ داد و آنچه در عهد رسول از منافقان مدینه بر ضد حضرت صورت گرفت، مقایسه کند. این مقایسه از ناحیه منافقان و ناکثان نیست، بلکه از جهت شیوه ای که پیامبر(ص) و امام علی(ع) در رویارویی با فتنه پیش گرفتند. هر دو، تنها یک دغدغه داشتند و آن، نجات وحدت امت اسلامی بود.

بر این مبنا، باید پذیرفت که نبرد جمل، از بزرگ ترین آسیبهایی بود که جامعه اسلامی با آن روبه رو گردید. و امام، با مسؤولیت پذیری عالی و شجاعت بی مانند و اندیشه کارآمد، این گره را گشود و برخلاف جنگهای معمولی علیه فتنه جویان و یاغیان و سرکشان، دستور داد:

«ایها الناس! لاتقتلوا مدبرا ولاتجهزوا علی جریح ولاتکشفوا عورة ولاتهیجو امراة ولاتمثلوا بقتیل.» (33)

ای مردم! هرکس را که پشت به جنگ کند مکشید و هیچ زخمی یی را مکشید و پرده دری مکنید و بر هیچ زنی حمله مبرید و هیچ کشته ای را مثله مکنید.

عایشه می گوید: هنگام از هم گسستن سپاه ما، منادی علی(ع) فریاد می کشید:

«لایتبع مدبر ولایجهز علی جریح ومن طرح السلاح فهو آمن.» (34)

نباید هیچ کس را که گریخته، تعقیب کرد و نباید هیچ مجروحی را کشت و هر کس سلاح بر زمین بگذارد، در امان است.

این حرکت، تجربه ای بود که پیشینه ای نداشت و این تفکر و کارکرد نظامی امام، در چنین لحظه دشواری بود.

این رفتار و اندیشه نظامی اوج گرفته در برابر تجاوزگر عهدشکن و خونریز و کینه جو، چنان می شود که در نظر یک نظامی عضو سپاه امام، کشتن دشمن، از روی ناچاری است. به همین سبب، موجب حزن و اندوه می گردد و جایی برای سرور و شادمانی نیست که این، ضد قانون عام جنگ در همه جا بود. نظامیان سپاه امام، وظیفه داشتند به حفظ رمت خانه ها و حرمت زنانی که در جنگ جمل حاضر شده بودند. چنانچه مردی از ازد، می خواست به خانه عبدالله بن خلف، که مسکن عایشه بود، حمله کند، امام به او فرمود:

«ولاتهتکن سترا ولاتدخلن دارا ولاتهیجن امراة باذی وان شتمن اعراضکم وسفهن امرءکم وصلحاء کم... ولقد کنا نؤمر بالکف عنهن وانهن لمشرکات فلایبلغنی عن احد عرض لامراة...» (35)

پرده دری نکنید و وارد خانه مردمان نشوید و زنان را با زدن بر میانگیزانید، هر چند آبروی شما را بریزند، یا امیرانتان و صالحان شما را دشنام گویند... آن گاه که زنان در سوک بر سر می بردند، مامور بودیم دست از آنان باز داریم... پس به من خبر نرسد از کسی که با زنی برخورد کرده است.

با همین روحیه انسانی کمال گرا امام به جنگ با معاویه پرداخت. در جبهه امام، این نبرد داخلی فقط با نیت به تسلیم کشاندن دشمن و فرو کوفتن فتنه صورت می گرفت و بر همین اساس، حضرت به معقل بن قیس ریاحی، یکی از فرماندهان خود، فرمود:

«اتق الله الذی لابد من لقائه ولامنتهی لک دونه ولاتقاتلن الا من قاتلک.» (36)

می بینم که فرمانده نظامی خود را نیز براساس همان معیاری که والیان و قاضیان را بر می گزید، بر می گزیند، یعنی تقوا و شجاعت و قانون مندی چنانچه در توصیف فرماندهی مالک اشتر می گوید:

«قد امرت علیکما و علی من فی حیزکما مالک بن الحارث الاشتر، فاسمعا له واطیعا و اجعلاه درعا و مجنا فانه ممن لایخاف وهنه ولاسقطته ولابطؤه عما الاسراع الیه احزم ولا اسراعه الی ما البط ء عنه امثل.» (37)

من، مالک اشتر، پسر حارث را بر شما و سپاهیانی که در فرمان شماست، امیر کردم. گفته او را بشنوید و از وی فرمان برید! او را چون زره و سپر، نگهبان خود کنید که مالک را نه سستی و نه لغزش و نه کندی کند، آن جا که شتاب باید و نه شتاب گیرد، آن جا که کندی شاید.

قاعده اساسی تفکر نظامی امام، بر جهاد استوار بود; همان تعبیر قرآنی که مدلول آن همواره بر نبرد با مشرکان و دشمنان اسلام اختصاص داشته است. نخستین مرتبه این وایه را بیرون از مصطلح قرآنی در هنگام شورش بر ضد عثمان از سوی بعضی از صحابه به کار رفته که به شورشیان می گفتند: اگر اراده جهاد در نزد ماست اما امام، حتی نبرد خود با پیمان شکنان بصره را که برایشان خروج کرده و فساد برپا کرده بودند و عصبیتها را در جامعه برانگیخته بودند، نام جهاد ننهاد، در حالی که وی یگیهای جهاد در راه خدا را داشت.

جهاد قرآنی، جلوه ای است از اوج انسان به معنویتی الهی که با تمام وجود خود به همراهی عقل و احساس خویش، بدان روی آورده است، چه پیروزی در انتظار او باشد، چه شکست. براین اساس، امام جهاد را دری از درهای بهشت می دانست که خداوند آن را برای دوستان برگزیده اش گشوده است. چون امام در میان یارانش، چنین آمادگی را نمی دید، به جز در گروهی اندک، برای آن که دیگران را نیز کمال بخشد و به اوج برساند، خطبه مشهور جهادیه خود را با بلاغتی بی نظیر ارائه کرد; اما در دل مردمانی که جنگ را تنها از زاویه رقابتهای قبیله ای می نگریستند، چنین اندیشه ای اثر نداشت; از این روی، امام در سخنی دیگر فرمود: «لا رای لمن لایطاع.»

به این ترتیب می بینیم که مفهوم جنگ در نهج البلاغه، هم رده، با مفهوم قرآنی جهاد است، همان مفهومی که سبب می شود با شمار اندک، در برابر انبوه سپاهیان دشمن مقاومت کند; زیرا معتقد به چنین مبانی بود که از قرآن کریم گرفته شده بود. در این میان، اندیشه های نظامی امام، چهارچوبی را برای چگونه جنگیدن تعیین کرده بود که می توان با نام آداب جنگ از آنها یاد کرد. اصولی چون: نیاغازیدن نبرد، نیازردن زنان، نکشتن فراریان، بازگذاشتن راه آب به روی دشمن و احترام به پیمانها. اگر برای جنگ هدف مند در اسلام، قانونی وجود دارد، این قانون از چنین اندیشه ها و تجربه هایی سرچشمه گرفته است. که به کلی با دیگر جنگها که نابودی دشمن یا ریختن خون ناتوانان را با نیت چیرگی و اشغال به همراه دارد، جدا می شود از آن جا که امام جنگهایش را در برابر باطل و ستمکاری انجام می داد و با همه خرد و احساس خویش در آنها شرکت می جست، بسیار علاقه داشت تا این اندیشه به سپاهیانش نیز، سریان پیدا کند. بنابراین، هماره، هدف از جنگ خود را بیان می کرد و میان آنچه او می اندیشید و دشمنش بدان فکر می کرد، فرق ی گذاشت بنابراین، مساله جهاد در نهج البلاغه، جایگاهی گسترده دارد. آن جا که فرموده:

«فلما رای الله صدقنا، انزل بعدونا الکبت وانزل علینا النصر. حتی استقر الاسلام ملقیا جرانه و متبوئا اوطانه.» (38)

چون خداوند ما را آزمود و صدق ما را مشاهدت فرمود، دشمن ما را خوار ساخت، و رایت پیروزی ما را برافراخت. چندان که اسلام، به هر شهر و دیار رسید. و حکومت آن، در آفاق، پایدار گردید.به کاسه سر وساز جنگ را آماده سازید و هرچه بهتر و نیکوتر و پیش از کشیدن شمشیر در رزمگاه، آن را در نیام بجنبانید.

امام پیروزی را بسته به صداقت دینی و پای بندی به آن می دانست; اما کاملا متوجه بود که رسیدن به این پیروزی صبر لازم دارد و تلاش و باید آمادگیهای بایسته را فراهم کرد: انتخاب سلاح، انتخاب بهترین فرماندهان، برگزیدن بهترین شیوه جنگیدن و آنچه که در دل دشمن ترس افکند و علاوه بر این، آمادگی روحی سپاهیان که قدرت ایشان را برجنگیدن دو صد چندان می کند:

«عضوا علی النواجد فانه انبی للسیوف عن الهام واکملوا اللامه وقلقلوا السیوف فی اغمادها قبل سلها.» (39)

گروه مسلمانان! ... در میدان کارزار دندانها را سخت بر هم بفشارید که شمشیرها را باز می دارد از رسیدن به کاسه سر و ساز جنگ را آماده سازید هر چه بهتر و نیکوتر و پیش از کشیدن شمشیر در رزمگاه، آن را درنیام بجنبانید.

همچنانکه امام سپاهیانش را به آمادگی برای لحظه دیدار با دشمن فرا می خواند و نبرد را در یک جبهه سفارش می کرد و همبستگی دلهای سپاهیان را در میدان نبرد، اثرگذار می دانست، تکیه فراوانی نیز بر پیروی از فرمانده، ناامید نشدن پس از شکست، پیشنهاد پذیرش صلح از سوی دشمن، که می تواند برای سپاهیان مؤمن به سبب آمادگی دوباره هم مفید باشد، داشت و با این وجود، هماره ایشان را از حیله ها و فریبهای دشمن صلح طلب پرهیز می داد و آنان را به درنگ در انگیزه های صلح طلبی دشمن فرا می خواند.

امام، هر چند فرماندهی جنگهایش را خود به عهده داشت و پیشاپیش همگان قرار می گرفت، ولی قاعده نظامی را که در نهج البلاغه پیشنهاد می کرد این بود که نباید امام خود، فرمانده سپاه در نبرد باشد; زیرا در این حال، همواره کیان دولت اسلامی در خطر خواهد بود. بر همین اساس بود که عمر، خلیفه دوم را، چنین مشورت داد:

«انک متی تسر الی هذا العدو بنفسک فتلقهم فتنکب لاتکن للمسلمین کانفة دون اقصی بلادهم لیس بعدک مرجع یرجعون الیه فابعث الیهم رجلا محربا واحفز معه اهل البلاء والنصیحة فان اظهر الله فذاک ماتحب وان تکن الاخری’ کنت ردءا للناس ومثابة للمسلمین.» (40)

هرگاه خود به سوی این دشمن روی و با آنان روبه رو شوی و رنجی یابی، مسلمانان تا دورترین شهرهای خود، دیگر پناهگاهی ندارند و پس از تو، کسی نیست، تا بدان روآرند. مردی دلیر را به سوی آنان روانه گردان. و جنگ آزمودگان و خیرخواهان مسلمانان را با او بر انگیزان. اگر خدا، پیروزی داد، چنان است که تو دوست داری و اگر کاری دیگر پیش آمد، باری تو، جای خویش می داری. پناه مردمان خواهی بود و مرجع مسلمانان.

چنانچه او را از حضور در میدان نبرد با ایران بازداشت:

«فانک ان شخصت من هذه الارض انتقضت علیک العرب من اطرافها واقطارها حتی یکون ما تدع وراءک من العورات اهم الیک مما بین یدیک.» (41)

اگر تو از این سرزمین برون شوی، عرب از هر سو تو را رها کند و پیمان بسته را بشکند و چنان شود که نگاهداری مرزها که پشت سر می گذاری، برای تو مهم تر باشد، از آنچه پیش روی داری.

به این گونه اندیشه های نظامی در نهج البلاغه، همراه با مسائل دیگر مطرح می شود که اگر این میراث را دوباره از نظر بگذرانیم و در آن به دقت بیندیشیم بسیار آن را همانند اندیشه نظامی در عهد نبوی خواهیم یافت. به این معنی، دولت علوی، استمرار دولت نبوی است; زیرا هر دو در حالت جنگ پیاپی بودند و هماره، مورد یورش دشمنان، براساس همین همانندی استرات یی شهادت، چنانکه در جنگهای نبوی پیروزی تلقی می شد، در نبردهای علوی نیز همچنان بود. امام در فرازی از فرازهای نهج البلاغه، به ترسیم این موضوع پرداخته و ارزش مرگ را در میدان نبرد، بیان داشته است:

«ان اکرم الموت القتل والذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربة بالسیف اهون علی من میتة علی الفراش.» (42)

همانا گرامی ترین مرگها، کشته شدن در راه خداست. بدان کسی که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ربت شمشیر خوردن بر من آسان تر است، تا در بستر مردن.

در فراز دوم، به شهادتی که همواره آرزوی او در جنگها بود، اشاره می کند:

«والله لولا رجائی الشهادة عند لقائی العدو لو قد حم لی لقاؤه لقربت رکابی ثم شخصت عنکم فلا اطلبکم مااختلف جنوب و شمال.» (43)

به خدا، اگر امید شهادتم هنگام دیدار دشمن نبود و ای کاش برایم مقدور بود، پای در رکاب می نهادم، از جمع شما بیرون می فتادم و شما را نمی طلبیدم، چندانکه باد جنوب و شمال آید.

د. اندیشه اقتصادی: بسیار طبیعی بود که با توجه به جنگهای پیاپی، بیش تر وقت امام، به آنها بگذرد و همین نیز در نهج البلاغه بازتاب یافته است. بر همین اساس، موضوع جهاد بسیاری از خطبه های امام را به خود اختصاص داده بود و در سیاق پرداختن به جنگ، گزاره ها و موضوعهای دیگری چون: نظام اداری و سیاسی و اقتصادی مورد توجه بود. مسائل اقتصادی این دور، در سه موضوع خلاصه می شود: چگونگی پرداخت حقوق از بیت المال، چگونگی مالکیت زمین و موضوع خراج در این باره، بیش تر منابع تاریخی، می تواند کمک کار توضیح این اندیشه باشد. بر اساس منابع تاریخی، امام علی(ع) سیاست عمر را که زمینها را ملک امت می دانست و آنها را به اقطاع می داد، پذیرفته بود. ناگفته نماند این سیاست همان است که موجب نارضایتی بعضی از صحابه از عمر شد و انصار را بر ضد عثمان شوراند; زیرا او این زمینها را به عنوان قطیعه به خویشاوندانش داده بود. از این روی، برگرداندن این قطیعه ها به بیت المال، یکی از اندیشه های اصلاحی امام در حوزه اقتصاد بود که به طور سربسته و خلاصه در نهج البلاغه بازتاب یافته است.

امام، این اندیشه اصلاحی خود را در حوزه اقتصاد، با پیروی از قانون مساوات همه در برابر دریافت حقوق از بیت المال اجرا کرد.

مسعودی می گوید: امام علی در تقسیم بیت المال، کسی را بر کسی برتری نداد.

این شیوه، برخلاف روش خلفای پیشین بوده و بوی یه با آنچه عمربن خطاب مرسوم کرده بود، مخالفت داشت. امام، عدالت را پایه پرداخت حقوق قرارداد و آن را بر قانون سابقه بیش تر در اسلام، که عمر پایه گذاری کرده بود، برتری داد، تا این که به گفته خود، از کسانی نباشد که پیروزی را به بهای ستمکاری به دست می آورند:

«الا ان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر واسراف... ولم یضع امرؤ ما له فی غیر حقه ولاعند غیر اهله الاحرمه الله شکرهم.» (44)

بدانید که بخشیدن مال به کسی که مستحق آن نیست، با تبذیر، و اسراف یکی است... هیچ کس مال خود را آن جا که نباید، نداد; و به نامستحق نبخشود، جز آن که خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود.

براساس این قاعده، نگاه امام به خراج، که زیر مجموعه دیوان عطا بوی یه پس از توقف غنایم در اثر رکود کشورگشاییها، نگاهی است که با مردم مناطق فتح شده همراهی می کند. به سبب سهمی که در عمران و آبادانی بلاد داشته باشند. بر این اساس اصلاح امر خراج را نیز ضروری می دانست و آن را تنها گردآوری مال نمی دید، بلکه در شکل یک موضوع اقتصادی مهم بدان توجه داشت، چنانچه از عهدنامه مالک اشتر می توان فهمید:

«تفقد امر الخراج بما یصلح اهله، فان فی صلاحه و صلاحهم، صلاحا لمن سواهم ولاصلاح لمن سواهم الا بهم لان الناس کلهم عیال علی الخراج واهله. ولکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج لان ذلک لایدرک الا بالعمارة ومن طلب الخراج بغیر عمارة اضرب البلاد واهلک العباد ولم یستقم امره الا قلیلا.» (45)

در کار خراج چنان بنگر که اصلاح خراج دهندگان در آن است، چه صلاح خراج و خراج دهندگان به صلاح دیگران است. و کار دیگران، سامان نگیرد، تا کار خراج دهندگان سامان نپذیرد، که مردمان، همگان، هزینه خوار خراجند و خراج دهندگان; و باید نگریستنت به آبادانی زمین بیش تر از ستدن خراج بود، که ستدن خراج، جز به آبادانی میسر نشود; و آن که خراج خواهد و به آبادانی نپردازد، شهرها را ویران کند و بندگان را هلاک سازد و کارش جز اندکی، راست نیاید.

و با این سخنان امام نشان داد که به مسیری که دولت امویان می پیماید، به خوبی اشراف دارد و با نگاهی کوتاه به یاست خراجی آنان، چنین فرجامی برای ایشان پیش بینی می کند.

منابع تاریخی گواهی می دهند که یکی از علل شورش مردم در شهرها علیه امویان، موضوع خراج بود و یکی از والیان اموی به نام یزیدبن مهلب علت خرابی عراق را خراجی می داند که حجاج از مردم گرفت و به آبادانی نپرداخت.

امام، می خواست تازه مسلمانان همواره احساس مساوات کنند و فرمانداران خود را از گرفتن خراج زیاد پرهیز می داد و در گرفتن نیز مهرورزی و دوستی را شرط می دانست. شاید نامه های امام به مسؤولان خراج، نموداری را برای ما ترسیم کند که در آن مسؤولیتهای خراج ستانها را شرح می دهد:

«فانصفوا الناس من انفسکم واصبروا لحوائجهم فانکم خزان الرعیه ووکلاء الامة و سفراء الائمة ولاتحسموا احدا عن حاجته ولاتحبسوه عن طلبته ولاتبیعن للناس فی الخراج کسوة شتاء ولاصیف ولادابة یعتملون علیها ولاعبدا ولاتضربن احدا سوطا لمکان درهم ولاتمسن مال احد من الناس مصل ولامعاهد الا ان تجدوا فرسا او سلاحا یعدی به علی اهل الاسلام.» (46)

پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجتهای آنان شکیبایی ورزید که شما رعیت را گنجورانید و امت را وکیلان و امامان را سفیران. حاجت کسی را روا ناکرده مگذارید و او را از آنچه مطلوب او هست، باز مدارید و برای گرفتن خراج، پوشش زمستانی و تابستانی رعیت را مفروشید و چارپایی که بدان کار کنند و بنده ای را که در اختیار دارند. و برای درهمی، کسی را تازیانه نزنید و دست به مال کسی مبرید، نمازگزار باشد، یا پیمان مسلمانان را عهده دار; جز آن که اسبی یا جنگ افزاری را بیند که در جنگ با مسلمانان به کار می رود.

در نامه ای دیگر به یکی از کارگزاران خود در دیوان صدقات، یاد آور می شود:

«انطلق علی تقوی الله وحده لاشریک له ولاتروعن مسلما ولاتجتازن علیه کارها ولاتاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله.» (47)

برو با ترس از خدا، که یگانه است و بی همتا، مسلمانی را مترسان! و اگر او را خوش نیاید، بر سر وی مران! و بیش از حق خدا از مال او مستان!

امام(ع) دیوان خراج را همچون بیت المال، از بنیانهای مالی و اقتصادی دولت اسلامی می دانست; از این روی، هیچ گاه، دست کارگزاران خراج و صدقات را، به تمام، باز نمی گذاشت و به آنان هر نوع اختیاری را نمی داد، تا سبب زیاده روی و نفوذ اجتماعی آنان فراهم نیاید.

یعقوبی می گوید:

امام نامه ای به قرظة بن کعب انصاری نوشت و به او فرمان داد تا راه رودخانه ای را که در سرزمین اهل ذمه بند آمده بود، بگشاید و در پایان نامه اش نوشته است:

«فلعمری لان یعمروا احب الینا من ان یخرجوا.» (48)

به جانم سوگند، اگر آباد کنید در نزد من دوست داشتنی تر است از این که خراج بگیرید.

همین گونه امام به تشویق کشاورزی می پرداخت تا زمینه های استواری اجتماع شهری را فراهم آورد. اما، خراج را با آبادانی و اصلاح سرزمینها همراه می دانست و چه بسا همین سیاست، بر خلاف مخالفت شدید بعضی، بوی یه آنها که از قانون مساوات در بیت المال، زیان می دیدند، شاهراهی را در برابر اسلام گشود تا به سرعت در شهرهای فتح شده گسترش یابد.

امام نیز همچون خلیفه دوم، واگذاری زمین در سواد (عراق) را که به یک موضوع حیاتی برای اداره شهرها تبدیل شده بود، ممنوع کرد همان که موجب ترس، پریشانی و آشفتگی در خلافت راشدی شده بود.

«لو لا ان یضرب بعضکم وجوه بعض لقسمت هذا السواد بینکم.»

امام تنها به اجرای قانون فی ء درباره قبیله ها نسبت به زمینی که در اختیار داشتند رفتار کرد که براساس نظام سالانه زراعی و سازوار با مناطق گوناگون سامان می یافت. البته این سیاست، خیلی خوشایند این قبیله ها و طایفه ها نبود و به نظر می رسد که این موضوع ناخرسندیهایی را بر ضد دولت اسلامی برانگیخت، چنانچه در سرکشی و عصیان قبیله های خارجی مذهب نیز نقش داشت که معتقد بودند زمینهایی را که با قدرت شمشیر خود گرفته اند، باید از آن خود آنان باشد.

در نهج البلاغه، امام به کار صاحبان صنایع، اهمیت می دهد و نقش آنها را در حیات اقتصادی بسی مهم می شمرد; از این روی، درباره آنها سفارش به نیکی و خیر می کند ولی نظارت بر کار آنها را لازم می شمارد تا نسبت به مردم آز نورزند:

«واعلم مع ذلک ان فی کثیر منهم ضیقا فاحشا وشحا قبیحا واحتکارا للمنافع وتحکما فی البیاعات، وذلک باب مضرة للعامه و عیب علی الولاة.» (49)

و با این همه، بدان، که میان بازرگانان، بسیار کسانند که معاملتی بد دارند، بخیلند و در پی احتکارند. سود خود را می کوشند و کالا را به هر بها که خواهند می فروشند و این سودجویی و گرانفروشی زیانی است برای همگان و عیب است بر والیان.

از دیگر وظیفه ها و مسؤولیتهای فرماندار این است که متوجه وضع زندگی لایه های فرودست جامعه باشد که امام با وایه هایی چون: «مساکین » «اهل الزمنی » از آنان یاد می کند. امام به فرمانداران دستور می دهد کسانی که دسترسی کم تری به امکانات دارند، مورد حمایت قرار دهند، بوی یه در برابر عوامل اقتصادی، چون: احتکار و گرانفروشی. همین نکته موجب می شود تا فرماندار دراندیشه قیمت گذاری کالاها و نظارت بر ابزار سنجش ارزش کالاها برآید، به گونه ای که هیچ گونه ستم اقتصادی بر فروشنده و خریدار نشود. تا آن جا که علیه بازرگانانی که به مخالفت با بخشنامه های دولت اسلامی بر می خیزند، باید از قوه قهریه استفاده کند:

«فمن قارف حکرة بعد نهیک ایاه فتکل به وعاقبه فی غیر اسراف.» (50)

وآن که پس از منع تو، دست به احتکار زند، او را کیفر ده و عبرت دیگران گردان و در کیفر او، اسراف مکن.

آنچه از بررسی تصویر دولت اسلامی در نهج البلاغه به دست می آید، بوی یه دیدگاههای اقتصادی این دولت، که حاصل اندیشه و تجربه های امام است و کاملا با عقاید اصول گرایانه سازگاری دارد، نشان می دهد که تصویر امام از دولت، چه اندازه از سطح فکر جامعه آن روز اسلامی بالاتر بوده است. در این تصویر، شیوه ها و مسائلی دیده می شود که عقل و خرد جامعه عرب بسیار پایین تر از آن بود.

دراین تصویر، می توان به راز تنها ماندن امام و غربت اندیشه های او و تصمیمهای او پی برد. بوی یه از آن هنگام که خلیفه دوم، که اندکی در اواخر عمر به اندیشه امام نزدیک شده بود، کشته شد. همین نیز یکی از علتهای واپس افتادن ظهور دولت، به معنای کامل آن در جهان اسلام است. حتی چنین تصویری که امام(ع) ارائه می دهد با درنگ در دوره های اموی و عباسی می توان فهمید که هرگز به حقیقت نپیوسته است. شاید امام علی(ع) که بنیانگذار اندیشه دولت در اسلام است و با دانش و پرهیزگاری خود در آن غور کرد، از این جهت خود را در موقعیتی می دید که باید برای برپاساختن چنین دولتی قیام کند. امام به خلاف مبارزه جوییهایی که علیه او بود، وظیفه خود می دید تا به بنیان ستونهای چنین دولتی که نشانه هایی از آن در عهد خلافت عمر وجود داشت، همت گمارد، پیش از آن که فرصتها از کف برود. با این هدف، امام تجربه های عهد عمر را نیز همراه داشت; چه این که بر اساس منابع تاریخی زیاد، مورد مشاوره خلیفه قرار داشت وقتی هنگامی که او به شام رفت، در سال 17، امام را جانشین خود در مدینه ساخت.البته امام در آنچه خلیفه انجام داده بود، کاستیها و نارساییهایی که باید اصلاح شود تلاش کرد تا به هنگام خلافت آنها را به انجام برساند.

امام، شاهد زمانی بود که روشن نبود، مردم در برابر دو گونه فکر، کدام یک را برمی گزینند و چگونه می اندیشند: به اسلام اصول گرا گردن می نهند و یا به اندیشه ای که درصدد به انجام رساندن شعارهایی بود که همراهی قبایلی را داشت، وفادار می مانند. این شعارها در حرکت اسلامی دیده نمی شد، می باید مفاهیم مورد نظرش را به گونه ای توسعه دهد که شعارهای قبیلگی زمانه را نیز در بر گیرد.

در پرتو این سخن، امام به مبارزه با ستیزه جوییهایی برخاست که در راه اقامه دولت عادلانه سنگ اندازی می کردند. گرچه این اندیشه در دراز مدت خود را به جامعه نشان دهد و در آن ریشه دواند. امام که خود را پیشاپیش تشکیل چنین دولتی می دانست باید که خود براساس اندیشه هایش رفتار نماید، گرچه در حوزه ای محدود و زمانی اندک، تا سرانجام در جانها اثر کند و این تجربه گسترده شود و حق از باطل آشکار گردد; چنانکه در نبرد صفین فرمود:

«ما دفعت الحرب یوما الا وانا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی و تعشوا الی ضوئی و ذلک احب الی من ان اقتلها علی ضلالها و ان کانت تبوء بآثامها.» (51)

به خدا که یک روز جنگ را واپس نیفکنده ام،جز که امید داشتم گروهی به سوی من آیند و به راه حق گرایند و به نور هدایت من راه پیمایند.این امر خوشتر است، تا شامیان را بکشم و گمراه باشند، هر چند خود، گردن گیرنده گناه باشند.

و به این گونه، دولتی اسلامی را زمین پا گرفت و همزمان، نمودار خویش را در نهج البلاغه، به یادگار گذاشت، تا روزی به حقیقت بپیوندد، چه زود، چه دیر.این بود هدیه امام علی(ع) به نخبگان جامعه و این که اسلام دولتی دارد که وی یه گروه یا عشیره و یا قبیله ای نیست;بلکه از آن همه مسلمانان است و همه در آن به گونه مساوی حق دارند و نیز وظیفه هایی که انجام دهند.

امام بنیاد و ارکان این دولت را در ضمن گفت وگو با خوارج، مطرح ساخته و بایستگیهای اداری، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی آن را به اختصار بیان کرده است.

و اگر این نص، عنوانهای اساسی تشکیل یک دولت اسلامی را در بر دارد، در ضمن آن، به شرح، به بسیاری از فرعهای آن هم اشاره شده است.این دولت، هرچند در زمان خود نتوانست به طور کامل پا بگیرد و دامن بگسترد و اعلام آن با جنگ داخلی مقارن شد، با این وجود، مفهوم این دولت بسان نظریه ای در نهج البلاغه وجود دارد.

پی نوشتها:

1.«نهج البلاغه »، تصحیح صبحی صالح، ترجمه دکتر سعید جعفر شهیدی، خطبه 40.

2. همان، کلمات قصار 190.

3. همان، خطبه 173.

4. همان، خطبه 67.

5. همان، خطبه 87.

6. همان، خطبه 88.

7. همان، خطبه 16.

8.همان، خطبه 15.

9. همان، کلمات قصار 387.

10.همان، خطبه 167.

11.همان، خطبه 28.

12.همان، خطبه 125.

13. همان، خطبه 154.

14.همان، کلمات قصار 341.

15.همان، کلمات قصار 478.

16. همان، خطبه 156.

17.همان، خطبه 164.

18.همان.

19. همان، کلمات قصار،373.

20.همان، کلمات قصار، 374.

21.همان، نامه 31.

22.همان، نامه 47.

23. همان، نامه 27.

24.همان، نامه 53.

25.همان

26.همان، خطبه 126.

27.همان، نامه 42.

28.همان، نامه 3.

29.همان، نامه 40.

30.همان، نامه 53.

31.همان

32.همان، نامه 20.

33. «الجمل »، شیخ مفید، تحقیق سید علی میرشریفی /342،کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.

34.همان /379;«تاریخ الیعقوبی »، ج 2/183، دارصادر، بیروت.

35. «تاریخ الامم و الملوک »، جریر طبری، ج 3/544، مطبعة الاستقامة بالقاهره، افست ارومیه ای، قم.

36.«نهج البلاغه »، نامه 12.

37.همان، نامه 13.

38.همان، خطبه 56.

39.همان، خطبه 66.

40.همان، خطبه 134.

41.همان، خطبه 146.

42.همان، خطبه 123.

43.همان، خطبه 119.

44.همان، خطبه 126.

45.همان، نامه 53.

46.همان، نامه 51.

47.همان، نامه 25.

48.«تاریخ الیعقوبی »، ج 2/203، دارصادر بیروت.

49.«نهج البلاغه »، نامه 53.

50. همان .

51.همان، خطبه 55.

کلمات کلیدی
حق  |  اسلام  |  امام  |  خلافت  |  اندیشه  |  امام علی ( ع )  |  دولت  |  خراج  |  دولت اسلامی  | 
لینک کوتاه :