×

در حاشیه متون (2)

اهل عرفان درآمد و از این پس شعر فانی از برکتِ سلوک عرفانی، حال و هوایی دیگر یافت. بعدها قصیده های پیش گفته در مدح والیِ بلخ، کار به دست فانی داد؛ سپاهیان شاه جهان این بلیّه، دامن گیر بسیاری از شاعران سبک هندی و از جمله فانی کشمیری است و برای ریشه یابی آن نیز می توان عللی را در ناحیه ذهنیت ادبی شاعران این سبک سراغ اصلاح و پرداخت نهایی شعر است و اگر این رویکرد را بر شعرِ خود او تطبیق دهیم، چنین در هر صورت، اهتمام به معنی و مضمون هم قوّتِ شعر سبک هندی است و هم ضعف زبان شعریِ فانی به گونه ای است که از یاد می بریم که شعری در سبک هندی پیش روی ماست؛ خود بازنمایانده است و فانی که به حافظ و شیوه او ارادتی خاص دارد.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1121     تاریخ درج : 1390/08/08

90

درنگ بر شعر و زندگی فانی کشمیری

شیخ محسن فرزند شیخ حسن کشمیری، متخلص به فانی از شاعران سده یازدهم هجری است که چون جمعی از پارسی دانان و پارسی گویان هند به دست او تربیت شدند، در تاریخ ادب فارسی در شبه قاره مورد عنایت است. غنی کشمیری و سالم کشمیری از جمله شاگردان نامور او به شمار می روند.

ملا محسن فانی، شاعری فاضل و دانشور بود، به قول میرشیرعلی خان لودی در تذکره مرآت الخیال «مردی فاضل و متبحر و صاحب جاه و پاکیزهْ روزگار و خوش خو و خوش صحبت بود». او در رهگذر علم آموزی و سیر و سیاحت در اطراف و اکناف سرزمین پهناور هند با مذهب ها و نحله های مختلف آن دیار آشنا شد که کتاب «دبستان مذاهب» ره آوردِ آن آشنایی هاست.

در ضمن این گشت و گذارها، گذرِ فانی به بلخ افتاد و در آن دیار به مصاحبت ندر محمد خان والیِ بلخ رسید و والی را در قصیده هایی ستود، در بازگشت از بلخ، بر اثر آشنایی با شاهزاده محمد دارا شکوه پسرِ شاه جهان منصب قاضی القضاتی اَله آباد به او سپرده شد و در همان ولایت بود که از برکت آشنایی با عارف صاحبدلی به نام محب اللّه اِله آبادی، در سلکِ اهل عرفان درآمد و از این پس شعر فانی از برکتِ سلوک عرفانی، حال و هوایی دیگر یافت.

بعدها قصیده های پیش گفته در مدح والیِ بلخ، کار به دست فانی داد؛ سپاهیان شاه جهان پس از تصرّف بلخ و ضبط اموال ندرمحمد خان، نسخه ای از دیوان فانی را ـبا قصیده هایی که در ستایش والی ساخته بودـ یافتند. این مدیحه ها در کامِ سلطان تلخ آمد و به همین دلیل، فانی از منصب دولتی اش برکنار شد.

از آن پس، تا پایان عمر در کشمیر ماند و در آنجا حلقه های درس و بحث برپا کرد و به پرورش استعدادهای آن دیار پرداخت.

فانی در سال 1081 هجری در همان جا درگذشت و مصرع «رفت فانی به عالم باقی» را که از سروده های خود اوست، ماده تاریخ درگذشت او یافتند.

از نکاتی که درباره شعر بسیاری از شاعران سبک هندی می توان گفت، اهتمام فراوان آنان به مضمون است که سبب فروگذاشتن زبان شعر می شود یا ـدست کم ـ زبانِ شعر را در رتبه دوم اهمیت قرار می دهد. در هر حال، از پیِ این ترجیح محتواگرایانه، یک بالِ شعر می شکند و در نتیجه کاستن از زیبایی های برونْ ساختیِ شعر، جذبه و اثرگذاری و ماندگاریِ آن مخدوش می شود. این بلیّه، دامن گیر بسیاری از شاعران سبک هندی و از جمله فانی کشمیری است و برای ریشه یابی آن نیز می توان عللی را در ناحیه ذهنیت ادبی شاعران این سبک سراغ گرفت که در گرایش آنان به محتواگرایی تأثیر نهاده است.

فانی ـ خود ـ شعرش را به گل هایی خودرو مانند می کرده که نیازمند اصلاح و پیرایش هیچ کس نیست:

ز کس اشعارِ بی فکر من اصلاحی نمی خواهد نباشد احتیاجِ باغبان گل های خودرو را

در جایی دیگر، معنا را به آینه مانند می کند و لفظ را به آینه دان و با استفهامی انکار آلود، بر ابریِ لفظ و معنا را به طعنه می گیرد؛

لفظ و معنی نتَوان دید برابر، فانی! کارِ آیینه کس از آینه دان می آید

و سرانجام، این هجویه ملایم و زیبا ـ نیز ـ بیان دیگری است از چنین نگرش و ذهنیت شعری که از رجحانِ معنی بر صورت و شکل حکایت می کند؛

چه دانند اهل صورت، قدرِ ما ارباب معنی را؟ گلِ تصویر را هم بلبلِ تصویر می باید

فشرده این دو سه بیت که ـ در واقع ـ مهم ترین دیدگاه شعری فانی است، عدمِ اهتمام به اصلاح و پرداخت نهایی شعر است و اگر این رویکرد را بر شعرِ خود او تطبیق دهیم، چنین نتیجه خواهد داد که هر آن چه زیبایی و شیوایی در شعر فانی به چشم می آید، برخاسته از همزبانیِ موهبتِ الهام با شاکله ذوقی شاعر است و لاغیر.

در هر صورت، اهتمام به معنی و مضمون هم قوّتِ شعر سبک هندی است و هم ضعف آن؛ قوّت از آن رو، که با پرهیز از تکرار مکرّرات و آفرینش ها و بازآفرینی های فراوان، بدعت ها و بدایعِ فراوانی را به ارمغان آورده است، و ضعف از آن رو، که غفلت ها و تغافل های بسیاری را در حیطه زبان و ساختِ بیرونیِ شعر رقم زده است.

شعر فانی، چنانچه از این کاستی در امان می ماند و به موهبت آراستن و پیراستنی شایسته می رسید، درخششی دوچندان می یافت و اوجی در خورِ اندیشه پر بارِ شاعر.

زبانِ شعریِ فانی، به بابا فغانی و تابعانِ او بسیار نزدیک است و از این حدیث، نه در ترکیب سازی و نه در کاربردِ واژه ها، از افراط خبری نیست و در نتیجه، واژه های زمخت و ترکیب های تعقید آفرین، به شعرِ فانی راه نمی یابد و سلامت و نزدیکی به زبان گفتار و به تعبیری هندی گویی ملایم در زبان شعریِ فانی به گونه ای است که از یاد می بریم که شعری در سبک هندی پیش روی ماست؛

در گردبادِ حادثه یک مهربان بس است گر دست بر زمین نرسد، آسمان بس است
بر خوانِ خودنشین و چو مهمان عزیز باش! نانِ درست گر نرسد، نیمْ نان است
فانی! دکان عشق به هر کوچه وامکن! یک دل متاع داری و یک دلسِتان، بس است

از منظر اندیشه ـ نیز ـ شعرِ ملا محسن فانی، تماشایی و تأمل برانگیزست؛ در این افق، مفاهیم و تأملات در بیانی تلطیف شده و شاعرانه با حال و هوایی تغزلی ارائه می شوند، به گونه ای که از تصنع و تکلّف و نامطبوعیِ رایج در بیان های فلسفی در امان می مانند.

در رأس این مفاهیم، جهان بینیِ وحدت وجودی و ـبه عبارتی ذوقی ترـ جهان بینیِ وحدت شهودی است که در مشرب و مسلکِ شاعران عارفْ پِیشه سرزمین هفتاد و دو ملت به گرایشِ صُلحِ کل در حوزه زیستِ جمعی راه می برده است، به تعبیر خود فانی، حق یک شمع است سر برون کرد، از صدها فانوس؛

ما هر دو یکیم و در میان نیست کسی این ذات و صفت، نام و نشان من و اوست
تا به هر صورت توانَد حسن خود را جلوه داد رنگ های مختلف بر جامه ی ایجاد بست

در مشرب ذوقیِ اهل عرفان، راهِ آگاهی و هشیاری، رجوع به دل است و خودشناسی؛ راه بردن از درون به کائنات، گذشتن از خود برای رسیدن به خود و رسیدن به خدا، تداعیِ آن مصرع زیبای لسان الغیب که «تو خود حجابِ خودی ـ حافظ!ـ از میان برخیز!»

سخنِ فانی ـدر این باره ـ با همه ی قرابت ها، غرابتی دارد و ملاحتی؛

من از منی نگذشتم، تو از تویی، فانی بلی، حجابِ تو و من، به جز تو و من نیست
غافل از خود بودن و غافل، زحق بودن یکی است لیک، و هست می کند یک خواب را تعبیرها

و از آن جا که گستره جهل بشر ـ در هر حال ـ بسی فراخ تر از عرصه داناییِ اوست، به سنّت دیرینِ اهل عشق، علم رسمی و مدرسهْ زدگی به سُخره گرفته می شود؛ اگر چه شاعرِ ما خود مدّرسی نامورست؛

کی توانم گنج معنی یافتن از مدرسه من که چون مارِسیه نقش کتابم می گزد

و برای آنکه بر فلسفه گریزی و مدرسه ستیزی تأکیدی شده باشد، نمادهای فلسفه خوانی و فلسفه دانیِ رسمی ـبارهاـ در دیوان فانی به باد طنز و طعنه گرفته می شود؛

فانی چو بر ابروی و لب یار نظر کرد از چشم خود انداخت اشارات و شفا را

از نکات گفتنی در این باره، پل زدن از مضمونی عاشقانه به نکته ای فلسفی و در نتیجه، استنتاج یک حکم کُلِی هستی شناسانه است که روی هم رفته در دائره حکمت ذوقی قرار می گیرد. لسان الغیب حافظ این سیر و این سلوک را به استادی و زیباییِ هر چه تمام تر در شعر خود بازنمایانده است و فانی که به حافظ و شیوه او ارادتی خاص دارد. طیفی از این گونه لطایف حِکَمی را ـگهگاه ـ به نمودی پُر جاذبه و دلربا در شعر خویش راه داده است؛

گه دهانت جان ستاند، گاه خالی دل بَرَد در کتاب آفرینش نقطه ای بی کار نیست

همین گونه است، نکته سنجی های حکمت آمیز و به یادماندنی که محمل بیانِ مفاهیم فلسفی و عرفانی است، در بیانی رها از هرگونه تصنع و تکلّف؛

وسعتِ مشرب رحمت ز گنه بیش ترست ترسم این حرف به گوشِ کرِ شیطان نرسد

اگر چشم تری باشد، چه باک از آتش دوزخ که هر جا آب بسیارست، آتش درنمی گیرد

پیوسته سرد و گرم جهان در پیِ هم است شب، هر که باده خورْد ـ سَحَر آب می خورد

هم چو سوزن در جهان پیوسته سرگردان بُوَد هر که باشد پای بندِ رشته تدبیرها

تو از جام و قدح مستی، من از چشم و لبِ ساقی که در میخانه هستی، موافق نیست مشرب ها
کلمات کلیدی
شعر  |  بلخ  |  کشمیر  |  فانی  |  سبک هندی  |  شعر سبک هندی  |  شاعر سبک هندی  | 
لینک کوتاه :