×

آغاز دعوت الهی

بعد از رخصت به خدمت [ابن [عم خود ورقه آمد که به علم کهانت مهارت تمام داشت و گفت: چه شود که قدم رنجه فرمایند و مرا از راه ذلت به اوج عزّت رسانند؟القصه آن حضرت نزد ورقه رسید و از آمدن جبرئیل و مکالمه ایشان او را واقف گردانید. ورقه گفت: «اَبشِر یا مُحمّد ثُمَّ اَبْشِر ثُمَّ اَبشِر» پس به دست و پای آن حضرت افتاده روی خود را * * * نقل است که بعد از آمدن جبرئیل و واقف شدن آن حضرت به رسالت خود از نزد ربّ می نمود اما تعلیم قرآن و تکلم نمی فرمود و آن حضرت از این واسطه متألّم بود و می ترسید که ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» بعد از آن وحی متواتر شد و دل آن حضرت قوت یافت و از آمد و شد جبرئیل و مرا پیغمبر ساخت و امر فرمود که خلق را به خدا و رسالت خود دعوت نمایم؛ می خواهم کسی

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 1421     تاریخ درج : 1390/08/08

34

اکثر روایات آن است که هفدهم ماه رمضان المبارک بود که آن حضرت بر کافه خلایق مبعوث شد، در سال چهلم از ولادت. چون در آن زمان ورقة بن نوفل اعلم زمان بود، خدیجه خاتون بعد از رخصت به خدمت [ابن [عم خود ورقه آمد که به علم کهانت مهارت تمام داشت و گفت: ای ابن عم! چه شود که مرا از غم برهانی و خبر دهی که جبرئیل کیست و کار مهم او چیست؟

ورقه چون نام جبرئیل شنید فی الحال نعره ای بر زد و بیهوش گردید و چون به هوش آمد گفت: سُبّوحٌ قُدّوسٌ! در دیاری که بت پرستند و بتکده ها ساخته باشند نام جبرئیل چون برند؟

خدیجه صورت واقعه آن حضرت را باز نمود. ورقه از استماع قول خدیجه به غایت خوشحال شد و از غایت شوق و ذوق فغان برداشت و گفت:

برو کاخر محمد سروری یافت چو عیسی رتبه پیغمبری یافت

ای خدیجه! بشارت باد تو را که محمّد مبعوث شد بر کافّه خلایق و عرب را سرافرازی حاصل آمد و تو را عزّ ابدی و عزّت سرمدی به حصول پیوست و تو بهترین زنان عالم گشتی و این دولت در خاندان تو باقی ماند تا به قیامت.

* * *

بعد از آن گفت: من پیر شده ام و به واسطه ضعف پیری نمی توانم که به خدمت محمّد رسم چه شود که قدم رنجه فرمایند و مرا از راه ذلت به اوج عزّت رسانند؟

القصه آن حضرت نزد ورقه رسید و از آمدن جبرئیل و مکالمه ایشان او را واقف گردانید. ورقه گفت: «اَبشِر یا مُحمّد ثُمَّ اَبْشِر ثُمَّ اَبشِر» پس به دست و پای آن حضرت افتاده روی خود را بر پای آن حضرت می مالید و می گفت: گواهی می دهم که تو پیغمبری و بعد از چند روز وفات کرد. پیغمبر گفت که جای وی در بهشت خواهد بود که تصدیق نبوت من کرده پیش از آنکه مأمور شوم به دعوت.

* * *

نقل است که بعد از آمدن جبرئیل و واقف شدن آن حضرت به رسالت خود از نزد ربّ جلیل، فتور وحی واقع شد تا سه سال و در این مدت جبرئیل دیر دیر خود را به آن سرور می نمود اما تعلیم قرآن و تکلم نمی فرمود و آن حضرت از این واسطه متألّم بود و می ترسید که خلق او را شاعر یا مجنون خوانند و زبان طعن دراز کنند و به عیب و ملامت دهن بگشایند. آن حضرت می فرمایند: از این اندیشه گاهی در گوشه ای می نشستم و حرف ملال بر سینه خیال نقش می بستم و گاهی در میان صحرا و کوه به صد غصه و الم می گشتم. چنانچه محنت و الم به نهایت رسید و غم و غصه به مرتبه هلاکت انجامید.

در عین شدّت این حال و ملال، قصه پرغصه خود را به حضرت ذوالجلال باز نمودم که آوازی عجیب و ندایی غریب از جانب آسمان شنیدم. نگاه کردم آن کس که در کوه حرا خود را به من نموده بود دیدم. از او ترسیدم و به خانه آمده خود را به جامه خود پوشانیدم. جبرئیل آمد و مرا از جامه خواب بیرون آورد و به لطف و خوشی فرمود: «یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنْذِرْ، وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ، وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ» بعد از آن وحی متواتر شد و دل آن حضرت قوت یافت و از آمد و شد جبرئیل آرام و استیناس تمام به حصول پیوست.

روزی دیگر جبرئیل از نزد ربِّ جلیل باز آمد و گفت: ای سید کونین و ای رسول ثقلین! خدا تو را سلام می رساند و بعد از سلام می فرماید که خلایق را به وحدانیت من و به رسالت خود دعوت کن.

* * *

ناقلان آثار نبوی و راویان اخبار مصطفوی متفقند بر آن که چون آن حضرت مأمور به دعوت شد به خانه آمد و چون چشم خدیجه خاتون بر آینه جمال جهان آرای محمّدی افتاد به فراست معلوم کرد که آن حضرت سخنی می خواهد بگوید و در گفتن آن تأمل می فرماید. گفت: ای سید و سرور و ای خواجه پاکیزه نظر! التماس دارم که تأمل نفرمایید و آنچه خاطر انور تو می خواهد امر فرمائید تا به موجب رضای تو قیام نمایم و به موجب فرموده تو به تقدیم رسانم و شرایط متابعت و لوازم اطاعت مرعی دارم.

پیغمبر گفت: ای خدیجه کبری! بدان و آگاه باش که جبرئیل، وحی از جانب ربِّ جلیل آورد و مرا پیغمبر ساخت و امر فرمود که خلق را به خدا و رسالت خود دعوت نمایم؛ می خواهم کسی که اوّل اجابت دعوتم کند تو باشی و به شرف اسلام پیشتر از همه مشرف شده باشی. خدیجه خاتون بی توقف ایمان آورد و گفت: «اَشهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه ُ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ رَسُولُ اللّه ِ حَقّا حَقّا». از این جهت پیغمبر خوشحال گردید و آن را به فال نیکو پسندید. بعد از ایمان آوردن خدیجه خاتون هنوز نیم ساعت برنیامد که

تجلی کرد انور ارادت دمید اسلام را صبح سعادت
هژبر بیشه توفیق یزدان امیر ملک هستی شاه مردان

شه مسند نشین ملک توفیقمه عالم فروز ملک تحقیق

علی مرتضی معصوم طاهرز مخزن نقد مخفی ساخت ظاهر

با وجود صغر سن چنانچه مصدق به وحدانیت خدا بود تصدیق نبوت حضرت مصطفی نمود. پس رسول صلی الله علیه و آله علی را تعلیم وضو داد و آغاز نماز کرد.

نقل است که آن حضرت، ابوطالب را گفت: ای عم مهربان! ای آرام دل و جان! تو را به وحدانیت خدا که یگانه است و شریک ندارد دعوت می کنم و به معاونت و نصرت خود و به اعلای کلمه حق که بدان مبعوث گشته ام می خوانم. ابوطالب گفت: ای فرزند! من راست می گویی آنچه می گویی و بر آن ثابت قدم باش و تا من زنده ام نگذارم که دشمنی به تو تعرض کند و حاسدی از روی حمیت جاهلیت با تو ستیزد.

من چه شود اگر شوم کشته برای چون تویی صد چو من ار فنا شود باد بقای چون تویی

پس فرزندان خود، علی و جعفر را گفت: شما چیزی از نماز و آنچه محمد فرماید از من پنهان مدارید و ملازم او باشید و هر چه فرماید فرمان برید که تا من زنده ام این محمّد را مکرم و محترم می دانم و سخن او را حق می شمارم.

ابوطالب ایمان آورد اما پنهان می داشت و به مقتضای ظاهر با اکابر قریش می ساخت و بدان وسیله به تمشیت مهمات حضرت رسالت پناهی همی پرداخت. بعد از آن عمار یاسر و عبداللّه مسعود و سعد وقاص و عبدالرحمن عوف و طلحه و زبیر و عثمان ایمان آوردند و آن حضرت در مدت سه سال مردم را به خفیه دعوت می کرد. یک یک و دو دو می آمدند و به شرف اسلام مشرف می شدند و بعد از قبول اسلام؛

به کس اصلاً نمی کردند اظهار به دل اقرار و بر لب حرف انکار

جبرئیل آمد و به جهت اعلاء دین سیدالمرسلین آیه آورد که: «فَاصْدَعْ بِما تُوءْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ» یعنی: ای محمد! اظهار کن نبوت خود را و اعراض کن از مشرکان دغا. پس آن حضرت به جهت اظهار دعوت خود به مسجد درآمد، یا به کوه صفا درآمد و جمیع قبایل عرب و بطون قریش را حاضر کرد و فرمود: ای قوم! هرگز از من دروغ شنیده اید؟ گفتند: ما هرگز از تو دروغ نشنیدیم و مکر و فریب ندیدیم. آن حضرت فرمود:

زمانی جانب من گوش دارید زبان خویش را خاموش دارید

حضرت الهی مرا به سوی شما فرستاده به رسالت و به آواز بلند خواند که: «یا أَیُّها النّاسُ اِنّی رَسُولُ اللّه ِ اِلَیکُم».

کلمات کلیدی
رسالت  |  دعوت  |  جبرئیل  |  خدیجه  |  مبعوث  |  دعوت الهی  |  خدیجه خاتون  | 
لینک کوتاه :