×

بِلال حبشی، فریادگر توحید در عصر تاریک شرک

امیّه که از دشمنان سرسخت مسلمانان بود و باور نمی کرد که غلامش، بلال، به اسلام رو رفتار امیّه با بلال، خشن شد و هر روز او را در زیر آفتاب، شکنجه می نمود، اما بلال پیامبر خدا (ص) که غم خوار امت، و از وضع جان خراش بلال بسیار ناراحت بود، پیشنهاد مقاوم داشت که آوازه ایمان و صبر او همه جا پیچیده بود و این خود، نوعی تبلیغ از مسلمانان برای رهایی از آزارهای قریش، به دستور پیامبر(ص) تصمیم گرفتند به مدینه هجرت کنند و بلال، یکی از افرادی بود که پیش از رسول خدا (ص)، به مدینه - که آن روز بلال حبشی همراه دیگران، در روزهای آغاز هجرت پیامبر(ص)، برای ساختن مسجد در شهر که از سوی خدا بر پیامبر (ص) ابلاغ شده بود، به بلال آموختند و او نخستین مؤذّن از آن پس وی، چه در مدینه و چه در سفرها، همراه پیامبر(ص) بود و هنگام اذان، ندای پیامبر (ص) ندای روح بخش اذان بلال را دوست می داشت و بارها به او فرموده بود: به نقل کتاب های تاریخ، بلال در مدینه، خزانه دار پیامبر خدا (ص) بود. وی مأمور خرید خانه پیامبر (ص) هم بود، از این رو محرم راز رسول خدا (ص) بود و به آن گاه پیامبر (ص) دستور داد بلال بر بام کعبه رود و اذان بگوید. امام صادق (ع) فرمود: «رحمت خدا بر بلال که دوست دار اهل بیت پیامبر (ص) و بنده ای صالح بود و پس از رسول خدا(ص) برای هیچ کس اذان نگفت.

چکیده ماشینی


تعداد بازدید : 4012     تاریخ درج : 1390/08/08

پرداختن به زندگی الگوها و اسوه های ایمان و جهاد و صبر، برای نسل حاضر که در پی معیارها و سرمشق هایند، سودمند است. از این حیث، آشنایی با زندگی نامه بلال حبشی که یکی از این اسوه هاست، برای همه از جمله جوانان میهنمان، ضروری است.

ولادت

«بِلال بن رباح»، از مسلمانان پیش تاز و از اصحاب وفادار پیامبر (ص) بود. اصل و تبار او، از کشوری آفریقایی به نام «حبشه» بود. پدر و مادرش سال ها پیش به سرزمین حجاز آورده شده بودند و در قبایل قریش، بردگی و خدمت کاری می کردند.

تولد او را در سال دهم «عام الفیل»(1) گفته اند؛ یعنی سی سال پیش از بعثت پیامبر خدا (ص). سال های کودکی و جوانی او در کنار پدر و مادرش، به سختی می گذشت، زیرا از نزدیک، شاهد فساد اخلاق، زورگویی و افکار مشرکانه قریشیان بود و از این حیث رنج می برد، لکن صبوری می کرد و به امید گشوده شدن روزنه ای از نور دقیقه شماری می کرد.

نور ایمان

با مبعوث شدن حضرت محمد (ص) به رسالت، آن روزنه نور به روی بلال گشوده شد. کم و بیش آیاتی که از زبان پیامبر خدا(ص) به گوشش می رسید، او را شیفته می کرد. یک شب در فرصتی که پیش آمد، نزد پیامبر رفت و با چشمانی اشک آلود از شوق ایمان، مسلمان شد. ابتدا، مسلمانی خود را از چشم اربابان مشرکش پنهان می نمود و شب ها مخفیانه با پیامبر دیدار می کرد، اما رفت و آمد مکرّر او به حضور آن حضرت و پرخاش و اهانتی که یک بار در مسجد الحرام به یکی از بت ها کرد، به گوش اربابش «امیّة به خلف» رسید. امیّه که از دشمنان سرسخت مسلمانان بود و باور نمی کرد که غلامش، بلال، به اسلام رو آورده باشد، بسیار عصبانی شد.(2)

رفتار امیّه با بلال، خشن شد و هر روز او را در زیر آفتاب، شکنجه می نمود، اما بلال استقامت می کرد و دست از عقیده توحیدی و ایمانش به نبوت پیامبر (ص) بر نمی داشت.

اینک بلال، زیر شکنجه است بی دفاع

در زیر آفتاب

جان در گلو، ندای زبانش: اَحَد، اَحَد

با پیکری کبود و سیه فام و زخم دار

در راه فکر و ایده خود می کِشد عذاب

در زیر تازیانه ارباب زور و زر

جسم نحیف و لاغر این برده سیاه

می سوزد از حرارت و گرمای آفتاب

قهرمان صبر

مردم، صحنه شکنجه شدن بلال را می دیدند، اما او فقط ندای «اَحَد، اَحَد» بر زبان داشت و صبر و مقاومتش، به دیگران هم درس ایستادگی و صبوری می داد. امیّه از وی می خواست که دست از پیامبر و دین او بردارد، وگرنه این شکنجه ها ادامه خواهد یافت تا آن که جان دهد. بلال می گفت: «ای امیّه! ایمان من به رسالت محمد (ص) از روی هوا و هوس نبوده که گاهی به آن دل ببندم و ساعتی از آن دل بر کنم. تو مرا از عذاب و رنج می ترسانی؟ یقین بدان که در زیر شدیدترین زجرها و شکنجه ها، جز شهادت بر یکتایی خداوند و رسالت پیامبر (ص)، سخنی از زبانم نخواهی شنید.»(3)

روزهای برای بلال، همراه با شکنجه و آزار می گذشت. هنوز زخم های دیروزش خوب نشده بود که فردای آن دوباره ریسمانی به دستانش و ریسمانی نیز به پاهایش می بستند و او را به میدان می آوردند. آنان که سر طناب را در دست داشتند می دویدند و بلال نقش زمین می شد و بر پست و بلند آن کشیده می شد.(4)

گاهی هم بر بدن لخت او لباس آهنین می پوشاندند تا آفتاب اندامش را بسوزاند،(5) اما صبر و مقاومت بلال، بی پایان بود و همه را تحت تأثیر قرار می داد. شاید زبان حالش چنین بود:

ما، درِ خلوت به روی غیر ببستیم

از همه باز آمدیم و با تو نشستیم

آن چه نه پیوند درست بود، بریدیم

وان چه نه پیمان دوست بود، گسستیم

نسیم آزادی

پیامبر خدا (ص) که غم خوار امت، و از وضع جان خراش بلال بسیار ناراحت بود، پیشنهاد کرد یکی از مسلمانان توان گر او را از صاحبش، امیّه، خریداری کند و آزاد سازد.

بلال آزاد شد و در کنار سایر مسلمانان، با عزت و سربلندی و رها از شکنجه های طاقت فرسا به سر می برد. دوران سه ساله محاصره مسلمانان در «شِعب ابی طالب» را هم با کمال صبوری به سر آورد. در دوران سخت پیش از هجرت به مدینه، چنان روحیه بالا و مقاوم داشت که آوازه ایمان و صبر او همه جا پیچیده بود و این خود، نوعی تبلیغ از حقانیت دین بود. به علاوه، او با تأثیر کلامی که داشت، در هر کجا به تبلیغ اسلام می پرداخت.

مهاجر مدینه

مسلمانان برای رهایی از آزارهای قریش، به دستور پیامبر(ص) تصمیم گرفتند به مدینه هجرت کنند و بلال، یکی از افرادی بود که پیش از رسول خدا (ص)، به مدینه - که آن روز یثرب نام داشت - هجرت کرد.(6) عشق و علاقه وی به پیامبر(ص) در حدّی بود که روزها سر راه می نشست و منتظر آمدن آن حضرت به مدینه بود. هنگام ورود پیامبر (ص) به مدینه، او همراه جمعی از مردم یثرب به استقبال آن حضرت رفت.

بلال حبشی همراه دیگران، در روزهای آغاز هجرت پیامبر(ص)، برای ساختن مسجد در شهر مدینه فعال بود. وقتی رسول خدا (ص) میان مسلمانان عقد اخوّت بست و آنان را دو به دو با هم برادر ساخت، بلال هم با «عبیدة بن حارث» برادر شد.

مؤذّن اسلام

در روزهای آغازین هجرت و بنای مسجد و تجمع مسلمانان برای عبادت، به دستور پیامبر خدا (ص) قرار شد که «اذان» وسیله اعلام مسلمانان برای حضور در مسجد باشد. اذان را که از سوی خدا بر پیامبر (ص) ابلاغ شده بود، به بلال آموختند و او نخستین مؤذّن اسلام شد. البته گاهی هم دیگران اذان می گفتند.

از آن پس وی، چه در مدینه و چه در سفرها، همراه پیامبر(ص) بود و هنگام اذان، ندای او در فضا طنین می افکند و مردم برای نماز و عبادت گرد می آمدند. بلال پس از هر اذان، به در خانه پیامبر می آمد و می گفت: «حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح یا رسول الله.»(7)

بلال، مؤذّنی وقت شناس و دقیق بود. پیامبر (ص) می فرمود: «روزه هایتان را با اذان بلال آغاز و ختم کنید که دقیق است.»(8)

پیامبر (ص) ندای روح بخش اذان بلال را دوست می داشت و بارها به او فرموده بود: «ارِحنا یا بِلال؛(9) ای بلال! با اذان گفتنت ما را روح و نشاط ببخش.»

بلال، شب ها هنگام سحر و پیش از دمیدن صبح به مسجد می رفت، به آسمان می نگریست و در عظمت آفرینش الهی می اندیشید و پیش از اذان با خدایش مناجات می کرد و منتظر دمیدن فجر بود تا اذان بگوید.

ازدواج

طبق سنت اسلامی، بلال تصمیم به ازدواج گرفت. در سفری که با برادرش به یمن رفته بود، هنگام خواستگاری، خود را چنین معرفی کرد:

«من بلالم و این شخص، برادر من است. هر دو، غلامانی از حبشه، و گم راه بودیم که خداوند هدایتمان کرد. برده بودیم که آزادمان ساخت. اگر دخترانتان را به ما بدهید، خدا را سپاس می گوییم و اگر ندهید، خدا بزرگ است.»

آن گاه هر دو با همسر مورد نظرشان ازدواج کردند. در نقلی آمده است که افراد خانواده برای مشورت نزد پیامبر (ص) آمدند. آن حضرت فرمود: بهتر از او (بلال) کیست؟ او مردی از اهل بهشت است.(10)

رزمنده دلیر

همان گونه که بلال قهرمان برای ایمان راسخ و استوارش صبورانه در برابر فشارهای مشرکان مکه مقاومت کرد، در عرصه های نبرد و جنگ های زمان پیامبر (ص) نیز، رشادت و دلیری از خود نشان داد.

در جنگ بدر که به پیروزی مسلمانان انجامید، وقتی بلال، امیّه و پسرش را مشاهده کرد، به یاد سال های شکنجه در مکه افتاد. فریاد زد: این امیّه، رئیس و سردم دار کفر است. به خدا قسم، نجات نیابم اگر تو نجات یابی. یاران پیامبر (ص) با صدای کمک خواهی بلال به کمک او شتافتند و امیّه و پسرش را از پای در آوردند.

در جنگ اُحد نیز حضور بلال، چشم گیر بود و علاوه بر جنگیدن، در وقت نماز هم دعوت گر مسلمانان برای برپایی نماز جماعت بود. همو در جنگ خیبر، صفیّه، دختر حیّ بن اخطب، را به اتفاق یک زن دیگر به اسارت گرفته و نزد پیامبر آورد.(11)

امین بیت المال

به نقل کتاب های تاریخ، بلال در مدینه، خزانه دار پیامبر خدا (ص) بود. اموالی که از خمس غنایم یا جز آن به دست رسول گرامی اسلام (ص) می رسید، در اختیار بلال می گذاشت و هر گاه نیازمندی به ایشان مراجعه می کرد، او را نزد بلال می فرستاد تا برای وی غذا و لباس فراهم کند. بلال هم نیازمندان را ردّ نمی کرد.

پیامبر (ص) به وی دستور داده بود ثروتی را ذخیره نکند، بلکه در راه رفع نیاز مردم محتاج، صرف نماید. روزی آن حضرت نزد بلال، یک کیسه خرما دید و از ذخیره شدن آن تعجب کرد. علتش را از بلال پرسید، وی گفت: این را برای شما و مهمانتان نگه داشته ام. پیامبر (ص) فرمود: آیا نمی ترسی که شعله های آتش شود؟! آن را در راه خدا انفاق کن و نترس. خداوند به چیز اندک برکت می دهد و پاداش افزون عطا می کند.(12)

وی مأمور خرید خانه پیامبر (ص) هم بود، از این رو محرم راز رسول خدا (ص) بود و به خانه حضرتش زیاد رفت و آمد می کرد. بلال به خدمت گزاری خاندان پیامبر (ص)، به خصوص حضرت زهرا (س) علاقه داشت و به آن افتخار می نمود. گاهی در خانه فاطمه زهرا (س) به دستاس کردن گندم و فراهم ساختن آرد می پرداخت. پیامبر (ص) هم دعایش می کرد که: به او مهربانی کردی، خدا هم با تو مهربانی کند!

بر بام کعبه

در حادثه فتح مکه که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد، بلال نیز در جمع یاران پیامبر خدا بود و همراه آنان مدینه تا مکه را پیمود.

پس از فتح مکه، بلال به دستور رسول خدا (ص) نزد عثمان بن طلحه (کلیددار کعبه) رفت، کلید را از وی گرفت و درِ کعبه را گشود. پیامبر و علی (ع) وارد کعبه شده و بت های آن را سرنگون ساختند و صدای «لا اله الا الله و الله اکبر» در فضای مسجد الحرام پیچید.

آن گاه پیامبر (ص) دستور داد بلال بر بام کعبه رود و اذان بگوید. بلال خود را به بالای کعبه رساند و ندای «الله اکبر» را طنین انداز کرد.(13) این پیروزی بزرگی برای مسلمانان بود، چرا که روزی در همین شهر به دست مشرکان شکنجه می شدند و اینک شاهد شکسته شدن بت ها و طنین نوای توحید بر بام کعبه اند.

اذانی که تکرار نشد

پیامبر (ص) پس از فتح مکه، یک بار دیگر در حجّة الوداع به این شهر قدم نهاد، اما پس از مراجعت، بیمار شد. روزهای واپسین عمر آن حضرت بود و بلال، هم چنان ملازم رسول خدا(ص) و مؤذّن اسلام بود.

وقتی رسول خدا (ص) در گذشت و ماجراهای پس از آن حضرت پیش آمد و خلافت مسیر دیگری پیمود، بلال حبشی از اذان گویی دست برداشت و این، نوعی اعتراض به انحراف در مسیر حکومت و جانشینی پیامبر (ص) بود.

امام صادق (ع) فرمود: «رحمت خدا بر بلال که دوست دار اهل بیت پیامبر (ص) و بنده ای صالح بود و پس از رسول خدا(ص) برای هیچ کس اذان نگفت.»(14)

بلال، حریم حرمت رسول خدا (ص) و رهبریِ الهی او را پاس می داشت و از مواضع حق خود عدول نمی کرد. از این رو حاضر نبود مؤذّن هر حکومت و حاکمی باشد و این، نوعی «موضع گیری سیاسی» در برابر خلافت نامشروع بود. البته یک بار به خواسته فاطمه زهرا (س) که دل تنگ اذان بلال و نام پدرش شده بود، بر مأذنه رفت و اذان آغاز کرد، اما بی تابی و گریه دختر پیامبر (ص) سبب شد اذان را نیمه کاره رها کند تا خطری جان یادگار نبی مکرّم (ص) را تهدید نکند.(15)

تبعید و وفات

بلال نه تنها حاضر نشد برای حکومت و خلافت غصب اذان بگوید، بلکه با ابوبکر هم بیعت نکرد، از این رو خلیفه از رفتار وی غضب ناک شد و او را به شام تبعید کرد. بلال تا آخر عمر در شام بود.(16)

در ایام حضورش در شام، یک شب پیامبر (ص) را در خواب دید که به وی می گوید: ای بلال! چرا در حقّ من جفا می کنی و به زیارتم نمی آیی؟ چون بیدار شد، اندوهگین گشت و تصمیم گرفت به زیارت قبر پیامبر (ص) در مدینه برود. وقتی وارد مدینه شد، امام حسن و امام حسین (ع) به استقبال او شتافتند و به وی محبت نمودند و پس از چند روز، دوباره به شام برگشت.

سرانجام در سال نوزده یا بیست هجری، بلال قهرمان و با ایمان، در سن 63 سالگی در شام درگذشت و در دمشق، در محلی به نام «باب الصّغیر» به خاک سپرده شد.(17)

اکنون قبّه ای بر روی قبر مؤذّن پیامبر (ص) وجود دارد و زائران شام، برای ادای احترام به زیارت قبرش می روند و از ایمان و خلوص و تعهد و وفایش به خاندان رسالت، تقدیر به عمل می آورند و از این الگوی ایمان و صدق و صبر، الهام می گیرند.

درود خدا بر بلال حبشی که فریادگر توحید در عصر شرک بود. مسلمان زیست، اهل جهاد و هجرت بود و پرونده عمرش ختم به خیر شد.

پی نوشت ها:

1) سالی که ابرهه با لشکریان و فیل های خود به مکه آمدند تا خانه خدا را خراب کنند، اما پرندگان ابابیل، به فرمان خدا همه آنها را هلاک ساختند. سوره فیل در قرآن، به داستان قوم ابرهه و طیر ابابیل، اشاره دارد.

2) سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 604.

3) همان.

4) اسد الغابه، ج 1، ص 209.

5) طبقات ابن سعد، ج 3، ص 233.

6) سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 604.

7) همان، ص 603.

8) طبقات ابن سعد، ج 3، ص 234.

9) بحارالانوار، ج 22، ص 264.

10) سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 602.

11) سیره ابن هشام، ج 2، ص 336.

12) حیاة الصحابه، ج 2، ص 133.

13) طبقات ابن سعد، ج 3، ص 232.

14) سفینة البحار، ج 1، ص 104.

15) بحارالانوار، ج 43، ص 157.

16) سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 3، ص 603.

17) همان، ص 601.

کلمات کلیدی
خدا  |  ایمان  |  پیامبر ( ص )  |  مدینه  |  صبر  |  اذان  |  بلال  |  بلال حبشی  | 
لینک کوتاه :