×

آزادی ، انتظار و آموزه مهدویت


تعداد بازدید : 1789     تاریخ درج : 1390/08/08

56

چکیده

پـرسـش مـقـاله حـاضـر این است که آیا آزادی و اختیار آدمی در تاءسیس دولت مهدوی نقشی دارد؟ نـویـسـنده این ادعا را مطرح می کند و مستدل ساخته است که آنچه آموزه مهدویت و آینده تـاریـخ را مـی سـازد هـمـانـا اخـتـیـار و آزادی آدمـی اسـت . آیـنـده تـاریـخ رو بـه تـکـامـل و آزادی افزون انسان حرکت می کند و هر لحظه لحظه آن سرشار از آزادی و اختیار انـسـان است . انسان فاقد آزادی و اختیار چگونه خود را مهیای آینده نماید و دولت مهدوی را انـتـظـار کـشد؟ بنابراین حتی تاءسیس دولت مهدوی نیازمند بسط و گسترش آزادی انسان اسـت . در واقـع انـسـان بـا انـتخاب راه به سمت تاءسیس دولت صالح مهدوی گام برمی دارد.

کلید واژه ها: انتظار، آزادی ، تاریخ .

مقدمه

پـرسـش این است که آیا آزادی و اختیار آدمی در تاءسیس دولت مهدوی نقشی دارد؟ به طور طـبـیـعـی پـس از ایـن پـرسـش بـایـد بـه پـرسـش دیـگـری ، کـه تکمیل کننده آن است نیز پاسخ داد که آیا با تاءسیس دولت مهدوی ، اختیار و آزادی آدمی رو بـه پـایـان مـی رود و یـا دوره شـکـوفـایـی و بهره وری آدمی در زمینه آزادی و اختیار می رسد؟

به اجمال یادآور می شود که اختیار و آزادی جوهر و گوهر آدمی و جزء جدایی ناپذیر آدمی اسـت . از ایـن رو نـه تـنـهـا گـوهـر آدمـی رو بـه تـحـلیـل و تـقـلیـل نـخـواهـد رفت که بسیار شکوفا شده و مورد بهره برداری بیشتر و مطلوب تری واقـع مـی شـود. از ایـن رو اسـت کـه می توان حتی این مدعا را نیز در ادامه مطرح ساخت که اسـاسـا آنچه آموزه مهدویت و آینده تاریخ را می سازد همانا اختیار و آزادی آدمی است . آینده تـاریخ رو به تکامل و آزادی افزون انسان حرکت می کند و هر لحظه لحظه آن سرشار از آزادی و اخـتـیـار انـسان است . انسان فاقد آزادی و اختیار چگونه خود را مهیای آینده نماید و دولت مهدوی را انتظار کشد؟

در چـنـیـن وضـعـیـتـی مـی تـوان از ایـن مـدعـا دفـاع کـرده و بـحـث را تـکـمیل کرد که حتی تاءسیس دولت مهدوی نیز نیازمند بسط و گسترش آزادی انسان است . در واقع انسان با انتخاب راه با آزادی ، که مبتنی بر اختیار تکوینی الهی است ، به سمت تـاءسـیـس دولت صـالح مـهـدوی گـام بـر می دارد. و البته در پی این مرحله نیز اساسا دولت مـهـدوی زمینه های بروز و ظهور استعدادهای آدمی را در پرتو آزادی و اختیار خدادادی فراهم می سازد.

مـی تـوان بـر مـوارد فـوق افـزود که یکی از معانی آموزه معروف دینی که می گوید در فـرجـام تـاریـخ ، زمین تمامی نعمت هایش را برای آدمی آشکار می کند، همانا بسط آزادی و اخـتـیـار آدمـی می تواند در شمار مهم ترین نعمت ها تلقی شود، زیرا در پرتو حکومت های نـاصـالح و هـمـواره مـسـتـبـد، کـم تر شرایطی فراهم شده است که انسان آزادانه تصمیم گرفته و زندگی خود را به پیش برد. اما با توجه به عنصر آزادی به سمتی می رود کـه در پـرتـو مـعـنـویـت و بـهره گیری از آزادی و اختیار رو به پیشرفت خود به سمت و سـویی متمایل می شود که در فردای تاءسیس دولت مهدوی ، آزادی و اختیار انسان بسط و فزونی خواهد یافت و سر تا سر زندگی انسان را مشروب خواهد ساخت .

مـوارد پـیش گفته و نوشته حاضر این مطلب را نیز مفروض می گیرد که تمامی تحولات فکری و فرهنگی و اجتماعی ، محصول اراده آزاد و مختار آدمی است . این نکته برگرفته از ایـن آمـوزه قرآنی است که می گوید: ((ان اللّه لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما باءنفسهم )) (رعـد: 11)؛ هـیـچ تـغـیـیـری رخ نـمـی دهـد مـگـر ایـن کـه نـفـس انـسـان دچـار تـغـیـیـر و تـحـول گردد. در موضوع مورد بحث ، یعنی تاءسیس دولت مهدوی و به بار نشستن آموزه مـهـدویـت ، نـفـس انـسـان بـه سـمـتـی مـیـل مـی کـنـد کـه نـتـیـجـه قـطـعـی آن تـاءسـیـس و تـشـکـیـل دولتـی صالح و عادل با نام دولت مهدوی است . انسان به واسطه همین روحیه و نفس خود می تواند به سمتی توجه و میل نماید که در آن چیزی جز دوری از رحمت و راءفت الهی نیست . از این رو، سرنوشت انسان در اخیتار خود او است و بر اساس آموزه های دینی ، انـسـان ، در عـین تاءثیرپذیری از بسیاری چیزها، بر سرنوشت خویش مسلط است و حیات اجتماعی و سیاسی خود را با دستان پر از اختیار و آزاد خویش می سازد. در ادامه ، این بحث به طور مبسوط پی گرفته می شود.

اختیار، مبنای آزادی

مـبـنـای آزادی در آمـوزه هـای دیـنـی ، مـبـتـنـی بـر مفهوم و عنصر اختیار است . این موضوع در بسیاری از مکاتب فلسفی و از جمله رایج ترین مکتب فلسفی معاصر، یعنی حکمت متعالیه ، و مـفسران آن به صورتی روشن پذیرفته شده است . گو این که غالب متفکرانی که در دوره معاصر می زیند نیز متاءثر از حکمت متعالیه هستند. حکمت متعالیه البته به دست حکیم پر آوازه شیرازی ، صدرالدین محمد شیرازی ، تاءسیس شد و تاءثیرات شگرفی را بر انـدیـشـمـنـدان بـعد از خود بر جای نهاد. اختیار گرچه از دیرگاه در شمار مفاهیم فاخر و فربه فلسفه سیاسی بوده ، اما این مفهوم در این حکمت دارای منزلت و جایگاه والایی است . این توجه را هم می توان در آثار صدر المتاءلهین و هم پیروان و مفسران آن حکمت جست .

در تـداوم و تـبـیـیـن مـبـاحـث پـیـشـین ، به طور خلاصه باید گفت یکی از نشانه های حکمت متعالیه ، باورمندی به اختیار آدمی است که مبنای آزادی انسان تلقی می شود. در این حکمت ، انـسـان ، تحول آفرین و منشاء تغییرات و دگرگونی ها است . چنان که خود آدمی در یک شـدنِ دائمـی و مـسـتـمـر ره مـی پـویـد، جامعه و محیط پیرامونی آدمی نیز به همان سان از انسان رنگ و بو می گیرد و دچار تغییرات و دگرگونی های عظیم و همه جانبه می شود. در فقدان آزادی انسان ، دگرگونی و تغییری ایجاد نخواهد شد و انسان میلی برای حرکت به سمت تاءسیس دولت مهدوی و هیچ سمت و سوی دیگری نخواهد داشت .

بـه بـاور صـدر المتاءلهین ، انسان ، موجود مختاری است و آدمی را چاره ای از اختیار نیست . به دیگر سخن ، انسان به ناچار باید مختار باشد:

((ثـم اعـلم ان کـل مـا فـی عـالم المـلک و الملکوت له طباع خاص [...] الاّ الانسان فانّه مسخّر للاختیار، [...] فالمختاریّة مطبوعة فیه ، اضطراریة له ))؛

((بـدان که هر چه در عالم ملک و ملکوت است ، دارای طبع ویژه ای است [...] به جز انسان ، کـه در اخـتـیـار نـیـروی خـویـش اسـت [...] ؛ بـنابراین مختاریّت در طبع انسان نهاده شده و اضـطـراریِ وجـود او گشته است .))

پرسش دیگر این است که اختیار و آزادی در کجا و چه شرایطی بروز و ظهور می یابد؟

طبیعی است که یکی از مواردی که می بایست ثمره اختیار را در آن چشید، حیات جمعی انسان ها است . آزادی و اختیار همچون تیغه دو دمی است که کارایی مختلفی می تواند بیابد.

در واقـع نـظـام سـیـاسـی و نـظـام اجـتـمـاعـی ، آیـنـه خـواسـت و مـیل و تربیت موجود در جامعه است . به این معنا حتی حضور نظام های استبدادی در یک جامعه نـیـز بـه سبب بافت و لایه های فکری و ذهنی استبدادی موجود در جامعه است . همان گونه که حضور آزادی در یک جامعه دارای معنای خاصی است .

بر این اساس ، هر اجتماعی ، نظام سیاسی متناسب خودش را دارا خواهد بود. از این رو اگر هـیـاءت حـاکـمه ای بخواهد بر خلاف خواسته ها و تمایلات و باورهای مردم گام بردارد، عـمـلا وجـود نـخـواهـد داشـت . بنابراین انسان ها، خود تصمیم می گیرند که چگونه زیست نـمایند. و از این رو تاءسیس دولت مهدوی در شرایطی رخ خواهد نمود که انسان از عنصر اخـتـیار و آزادی در راستای تحقق این آموزه سود جوید. انسان ها خود می بایست به اختیار و آزادی تـمـام ایـن عـنـصـر را درون خـویـش تـقـویـت کـرده و بـه سـمـت تـاءسـیـس دولتـی میل نمایند که آرزوی همه ملل مظلوم بوده است . موانعی که تاکنون در این مسیر بوده ، به این جنبه وجودی آدمی مربوط است . در واقع انسان شرایطی را رقم نزده است تا در فرجام تاریخ به دست توانای خود دولت مهدوی را تاءسیس ‍ نماید.

چـنان که ذکر شد، اختیار و آزادی همانند ژانوس دو چهره ای است که می توان به هر سوی که اراده کرد چرخید. در همین زمینه صدر المتاءلهین به صراحت معتقد است که پذیرش ولایت اللّه یـا طـاغـوت تـابـع خـواسـت و اراده خـود انسان ها است . و این تنها صالحان پذیرش ولایـت اللّه گـردن مـی نـهـنـد. از هـمـیـن پـایگاه ارزشی است که ایشان نیز هم چون سایر فـیـلسـوفـان سیاسی مسلمان نظام های سیاسی را به دو گروه فاضله ، و غیر فاضله ، تـقـسـیـم مـی کـنـد. نـظـام سـیاسی فاضله ، در تمامی انواع و اقسام خود در پیوند با امت فـاضـله ، مـدیـنـه فـاضـله ، ریـاسـت فـاضـله و اجـتـمـاع فـاضـله شـکـل مـی گـیـرد و هـمـه ایـن هـا در تـعـاون بـا یـک دیـگـر بـه دنـبـال تـحـقـق یـک هـدف و غـایـت ، یـعـنـی وصـول بـه خـیـر افـضـل و کـمال نهایی هستند. در حالی که نظام سیاسی غیر فاضله اعم از جاهله ، ظالمه ، فـاسـقـه و... در پـیـونـد بـا امـت غـیر فاضله ، مدینه غیر فاضله ، ریاست غیر فاضله و اجـتـمـاع غـیـر فـاضـله شـکـل مـی گـیـرد و هـمـه ایـن هـا در تـعـاون بـا یـک دیـگـر بـه دنـبـال نـیـل بـه سـعـادت هـای پـنـداری و در واقـع شرور هستند. دولت مهدوی همانا دولتی فاضله است که ریشه در ولایت اللّه و آزادمنشی آدمی دارد.

یکی از نکات برجسته اندیشه صدر المتاءلهین پیوند دادن میان آزادی و آزاداندیشی و امنیت است . آزادی و امنیت در نگاه وی به گونه ای تنگاتنگ با یکدیگر رابطه دارند و در غیبت یـکـی از آنـهـا نـمـی تـوان به پرسش های عصر توجه کرده و برای مشکلات جامعه علاج انـدیـشـی نـمـود. تـاءسـیس ‍ دولت مهدوی نیازمند این دو است ، زیرا در فقدان آزادی و امنیت شرایط برای وقوع دولت مهدوی و ظهور موعود فراهم نیست :

چـگـونـه و از کـجـا آسـایـش و تـحقیق علمی حاصل کند با آن همه ناهنجاری محیط که دیده و شـنـیـده مـی شـود از بـدی مـردم روزگـار، بـه ویـژه از مـردمی که ظالم و کم انصاف اند بـرگـزیـدگـان عـالی مـقـام را خـوار و پـسـت تـریـن مـردم را بـر آنـهـا سـوار مـی کـنـند. جـاهـل عـامـی شریر به صورت عالم توانا ظاهر می شود و بر دانشمندان و محققان راستین ریـاسـت مـی کند و آنان را به سخره می گیرد و با این بزرگان دشمنی می کند. با چنین فـسـاد اجـتـمـاعـی سـران ظـاهـرنـمـا دیـگـر کـجـا مـجـال تـحـقـیـق در مـشـکـلات عـلوم و حل آن باقی می ماند؟

مطلب مورد اشاره یادآور این سخن امام علی (ع ) است که می فرماید: ((باءرض عالمها ملجم و جـاهـلهـا مکرم ؛ در سرزمینی که دانشمندش به حکم اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامی بـود.))آیـت اللّه مطهری ، که باید در امتداد حکمت متعالیه به شمار آید نیز به درستی بـه همین معنا اشاره دارد و معتقد است : ((نبودن آزادی و تمرکز قدرت در یک نقطه طبعا سبب پیدایش ‍ جماعتی ... می شود که گرد مرکز قدرت جمع می شوند و با مداهنه و تملق ، که خـوشـایـنـد طـبـیـعـت آدمـی اسـت ، کـسـب قـدرت و در نـتـیـجـه تـحـصـیل قدرت و نفوذ می کنند و امور را طبق دلخواه و منفعت خود می چرخانند. در چنین جامعه ای به جای این که تقوا و لیاقت سبب ترقی و ترفیع باشد. نزدیکی به مرکز قدرت پـایـه و اسـاس هـمـه چیز است .))

از این رو و در شرایط نامساعد، عالمان و حاکمان الاهی ، که رهبران حقیقی جامعه هستند، کنار گذارده می شوند و جاهلان بر صدر می نشینند در حالی که شایسته منصب و مقامی که عهده دار شده اند نیستند. تاءخیر در تاءسیس دولت مهدوی این گونه رخ می نماید. سخن مذکور ایـن مـعـنا را می رساند که در یک جامعه فاسد، حاکمان ظالم و مستبد حکمرانی می کنند و از ایـن رو بـزرگـان و عـالمـان کـوچـک شـمـرده مـی شـوند و پست ترین افراد بر صدر می نـشـیـنـنـد. فـقـدان عـدالت و فـقـدان آزادی و فـقـدان امـنـیـت کـه مـحـصـول نـظام سیاسی فاسد و استبدادی است . عالمان روشن اندیش را به عزلت نشینی محکوم می کند.

حـکـیـم حـکـمت متعالیه به درستی دریافته و تصریح کرده است که از جمله لوازم تولید دانـش ، تـاءمـیـن امـنـیـت اصـحـاب مـعـرفـت و قـلم اسـت تـا بـدون دغـدغـه و در کـمـال آسـایـش بـه کـار عـلمـی بـپـردازنـد و جـامـعـه را از تـنـگـنـاهـای جهل و ناآگاهی برهانند. آزاد اندیشی در جامعه ای میسور است که فضای امن و آرامی برای نـخـبـگـان و اصـحـاب تـحـقـیـق و پـژوهـش فـراهـم سـازد تـا آنـان بـا خـیـال آسـوده بـتـوانند گستره های معرفتی را درنوردند و جامعه را به سمت مطلوب ارتقا دهـنـد. در واقع شاید بتوان نتیجه گرفت که تاءسیس دولت مهدوی جز در پرتو بسط و گسترش دانش و آزاداندیشی و تربیت جامعه میسور نخواهد بود.

در ایـن دوران مـی بـایـسـت آگـاهـانـه با توجه به مبنای آزادی ، یعنی اختیار، بر تربیت جـامعه و آماده سازی جامعه برای تاءسیس دولت مهدوی گام برداشت و زمینه های تاءسیس دولتـی صـالح و عـادل را بـیش از پیش مهیا کرد. در واقع انسان می بایست با اختیار خود بـه سـمـت تـاءسـیـس دولت مهدوی میل کند. از چنین وضعیتی و چنین انتخابی چاره ای نیست ، انسان است و اختیار و آزادی .

اهمیت آزادی

اهـمـیت آزادی در آموزه های دینی ، ناشی از نگرش نسبت به انسان است . در این زمینه اشاره به دو نوع نگاه نسبت به انسان مناسب است . نخست ، نگاه قیم مآبانه ، که معتقد است باید انـدیـشـه ها و ارزش های دینی را به انسانها تحمیل و از این طریق انسان را هدایت کرد. دو دیگر، نگاهی که انسان را موجودی آزاد و انتخاب گر می بیند که خود راه خویش را بر می گـزیـنـد. در ایـن نگاه اخیر، آگاهی ، خردورزی و دینداری به انسانها مساعدت می کند که آنـهـا خـود دسـت بـه انـتـخـاب زده و مـسیر خود را برگزینند. از این رو است که برخی از متفکران مسلمان بر آن اند که انسان ذاتا آزاد و تربیت پذیر است .

در ایـن تـلقـی ، در تـعـریـف انـسـان ، بـه آزادی و انـتـخـاب گری او اشاره شده و اهمیت و برتری انسان در ((توان )) گزینش و انتخاب گری و تسلط بر خود و محیط و جامعه خود خلاصه می شود: آزادی یعنی ((تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش . امتیاز انـسـان بـر هـمـه موجودات دیگر عالم طبیعت این است که می تواند بر طبیعت مسلط باشد و شـرایـط طـبـیـعـی را بـر وفـق خـواسـتـه و نـیـاز خـود دگـرگون کند یا در برابر هجوم عـوامـل نـامـسـاعـد طـبـیعی ، سد و مانع به وجود آورد.)) هشتی ، اسطوره ای بر جاودانه تـاریـخ ، (راسـت قـامـتـان جـاودانـه تاریخ اسلام )، دفتر سوم ، [تهران ]: واحد فرهنگی بـنـیـاد شـهید انقلاب اسلامی ، 1361، ص 1183.+ اگر این نشانه و خصلت از آدمی سـلب شـود، لاجـرم دچـار مسخ شخصیت و انسانیت می شود.

بـر اسـاس چـنـیـن رویکردی ، انسان از آن رو انسان است که با توجه به توان و ظرفیت خـدادادی وجـودی خـویـش ، آزاد باشد و خود دست به گزینش و انتخاب زند. در نتیجه آدمی بـر مـبـنـای آزادی و انـتـخاب گری مسئول و پاسخگو شمرده می شود. در غیر این صورت نمی توان انسان را موجودی پاسخ گو به شمار آورد. این خود نشان دهنده نقش و تاءثیر بـه سـزای آدمـی در تعیین سرنوشت او است . در واقع اختیار و آزادی ، عبارت از توانایی انـسـان در ساختن سرنوشت فردی و جمعی خود شمرده شده است . این ساختن به گونه ای است که آدمی بر خود و جامعه خویش قدرت و سلطه می یابد.

بـه هـر حـال انـسـان مـوجـودی است که می تواند در ساختن خود مؤ ثر باشد، که این همان آزادی مـعـنـوی و درونی است و از سوی دیگر می تواند در حیات و نظام اجتماعی و سیاسی خـود نـیـز مـؤ ثـر باشد. شاید بتوان تاءثیر گذاری در حوزه عمومی را متاءثر از آموزه های دینی به شمار آورد. بر این اساس ، انسان موظف به دخالت در حوزه عمومی است . در این نگاه مردم در تمام امور حکومت سهیم اند و یکی از آموزه های اساسی و مهم اسلام ، توجه بـه امـور دیـگـر مسلمانان است . حتی سکوت و عدم مشارکت در امور اجتماعی مسلمانان ، عملی مذموم و ناپسند و در ردیف ترک مسلمانی ذکر شده است .

روایـت مـشـهـور رسـول اکـرم (ص ) مـبـنـی بـر این که ((هر کس صبح سر از خواب نوشین بردارد و در اندیشه مسلمانان نباشد، مسلمان نیست .)) به احـسـاس مسئولیت یک مسلمان در رابطه با سایر مسلمانان و انسان ها اشاره می کند. در همین زمینه یکی از اندیشمندان می گوید: ((اگر یک انسان ، یک حزب ، یک تشکیلات ، یک قشر، یـک مـلت و یـک نژاد بخواهد به سعادت برسد، یعنی مسئولیت هایی را که به عهده دارد، انـجـام بـدهـد طـبـق جهان بینی اسلام باید به آزادی ، به نجات و رستگاری و فلاح همه انـسـان هـا بـپـردازد.))

بـه هـر حـال اهـتـمـام به حوزه عمومی ، که در عصر جدید نیز بسیار مورد توجه است ، در تـاءسـیـس ‍ دولت مـهـدوی نـیـز نـقـش اسـاسـی و مـهـمـی دارد. چـنـان کـه آمـد، انـسـان ها با اقـبـال درونـی و پـذیـرش ‍ باطنی و عمومی خود به سمت تاءسیس دولت مهدوی حرکت می کـنـنـد و در غـیـر ایـن صـورت تـشـکـیـل دولت صـالح و عادل و آزاد مهدوی محقق نخواهد شد.

نـکـتـه ای کـه در تداوم مباحث پیشین باید بر آن تاءکید کرد، همانا حرکت آزادانه مردم به سمت تاءسیس دولت مهدوی است . به همین دلیل اجبار در تاءسیس آن نقشی ایفا نخواهد کرد و بـلکه یکی از موانع آن نیز به شمار می رود. از این رو باید گفت تحقق پیشینی آزادی از اهمیت وافری برخوردار است ، زیرا آزادی باید به عنوان یک واقعیت عینی و خارجی وجود داشـتـه بـاشـد تا انسانها بتوانند آسان تر و آزادانه تر به سمت پذیرش و برپایی دولت مـهـدوی حـرکت کنند. در واقع نقش و حضور آزادی بیرونی در تحقق دولت مهدوی نقش بـسـیـار مـهـم و حـیاتی ای است . شاید بتوان گفت حضور آزادی به عنوان یک واقعیت عینی خـارجـی حتی در تحقق آزادی درونی و معنوی و ایجاد فضای سالم در حرکت به سمت دولت موعود به انسان مساعدت بسیاری خواهد کرد.

در ایـن زمـیـنـه اشـاره به این نکته ضروری است که ضرورت آزادی اجتماعی که به نوع روابـط اجـتـمـاعـی مربوط می شود، ناشی از این است که این مساءله یک خواست و یک نیاز درونی و اصیل است و انسان هنگامی می تواند به این نیاز درونی اش پاسخ گوید که در جـامـعـه ، آزاد زنـدگی کند. یعنی آزادی به عنوان یک واقعیت اجتماعی می بایست در روابط اجـتـمـاعـی حـضـور و وجـود داشـتـه بـاشـد. به هر حـال حـضور آزادی به صورت پیشینی در تاءسیس دولت مهدوی نقشی اساسی ایفا خواهد کرد.

از نـکـات مـهـمـی کـه نـمی توان در زمینه سازی برای تاءسیس دولت مهدوی آن را از یاد بـرد، تـصـریـح بر این نکته است که در جامعه استبداد زده نیازهای واقعی حیات آدمی به فراموشی سپرده می شود و انسان ها از شرایط استبدادی تاءثیر می پذیرند، در نتیجه خـلق و خوی آنان نیز حالتی استبداد زده به خود می گیرد. بنابراین زمینه سازی برای از مـیـان بـردن استبداد در جامعه خود می تواند زمینه سازی برای ظهور و تاءسیس دولت مـهـدوی نـیـز بـه شمار آید. از این رو باید ساز و کاری به وجود آید که آزادی در جامعه عینیت و واقعیتی آشکار و مشهود بیابد. تحقق عینی و واقعی آزادی در جامعه ، اما بر الگوی تربیتی آزادانه مبتنی است .

در نـظام استبدادی ظرفیت های آدمی قدرت بروز و ظهور نداشته و این اجازه به انسان داده نـمی شود تا بتواند استعدادهای خویش را محک زده و عملی نماید. اطاعت نیز در چنین نظامی از روی ترس و وحشت است . نظام استبدادی همواره سعی در پی استخفاف شهروندان خویش بـه اطـاعـت می اندیشد: ((فاستخف قومه فاءطاعوه )) در حالی که استخفاف انـسـان در آموزه های دینی بسیار ناپسند شمرده شده است . اطاعت از روی استخفاف موجبات مـسـخ آدمـی را فـراهـم می آورد. انسان می بایست با اختیار تکوینی و آزادی خویش حاکم را انـتخاب کند. در تاءسیس دولت مهدوی البته انسان می بایست به آن حد از دانش و آگاهی و مـعـنـویـت دسـت یـابـد که بتواند با آزادی ((امام )) و ((دولت مهدوی )) را انتخاب کرده و زمینه بروز و ظهور دولت مهدوی را موجب شود.

در ایـن زمـیـنـه تـوصـیه معدود اندیشمندان مسلمان این است که جامعه باید به آگاهی دست یابد تا بر اساس آگاهی به دست آمده اما آزادانه درباره خود و جامعه خود تصمیم گیرد. در ایـن دیدگاه صرف تغییر نظام سیاسی کارایی زیادی ندارد. گرچه شرط لازم است ، امـا شـرط کـافـی نـیـست ، مگر این که ذهنیت انسانها تغییر کند و روشن است که ذهنیت غالب انـسـان هـا بـه دلیـل حضور مداوم و پایدار نظام های سیاسی خودکامه ، استبداد زده است و ذهـنـیـت اسـتبداد زده ، خود به خود، در هر نظام سیاسی ، استبداد را باز تولید می کند. از این رو نیازمند کارهای اساسی فرهنگی و فکری است تا زمینه های تاءسیس جامعه ای آگاه و مـخـتـار و آزاد فـراهم شود و آن گاه چنین جامعه ای آزادانه خواستار برپایی و تاءسیس دولت مهدوی گردد و در فراهم شدن شرایط آن بکوشد.

بـنـابـرایـن بـایـد ابـتدا این نکته تبیین بشود که آزادی یک هدف انتزاعی نیست و تحقق آن مشروط به التزام دیگران و از جمله حاکمان به لوازم آزادی است . ضمن این که باید به جـریـانـهـایـی مساعدت شود که در جهت تحقق مطلوب آزادی تلاش می کنند. به این معنا که سازمان ها و افرادی که استبداد را در جامعه گسترش می دهند تضعیف شده و نهادها و افراد مـعـتـقـد و مؤ من به آزادی های مشروع و قانونی تقویت شده پرورش یابند. آن چه به این مساءله مساعدت می نماید، همانا الگوی تربیتی مطلوبی است که بتواند آزادی را در نهاد افـراد نـهـادیـنه نماید و نسلی پدید آورد که نه تنها آزادی را یک ارزش مؤ ثر و مطلوب تلقی کند، بلکه در عمل بدان پای بند باشد و عمیقا آن را به کار گیرد.

آزادی و دگرگونی های اجتماعی

شـایـد بـتـوان از مـبـاحـث گذشته این گونه نتیجه گیری کرد که تغییرات و تحولات و دگـرگـونـی هـا در جـوامـع بـه دسـت تـوانـای آدمـی شـکـل می گیرد و تاءسیس دولت مهدوی نیز مستثنا نیست . از این رو باید به اشاره یادآور شـد کـه این محتوای باطنی انسان اعم از اندیشه ، عقیده و ایدئولوژی و به ویژه فطرت کمال جوی انسان است که موجبات اکثر دگرگونی های اجتماعی را فراهم می آورد. این مدعا بـا ایـن پـیـش فـرض مـورد تـوجـه اسـت کـه فـرد و جـامـعـه هـر دو اصـیل اند اما این انسان است که اصالت داشته و به عنوان یک موجود آگاه و آزاد و مختار و با فطرتی که طالب کمال و تعالی است عامل مهم و اساسی در تحولات و دگرگونی ها اسـت . چـنان که در تاءسیس دولت مهدوی نیز با توجه به عنصر آگاهی و آزادی و اختیار نقشی اساسی خواهد داشت .

بـی مـنـاسـبـت نـیـسـت بـرخـی دیـدگـاه هـا و نـظـریـاتـی کـه دربـاره عـلل و عـوامـل دگـرگـونـی هـای اجـتـماعی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است مورد بـازخـوانـی قـرار گـیـرد و نـقـش اسـاسـی انسان ، به عنوان موجودی آگاه ، آزاد و مختار بازشناسی شود. نظریه های مطرح و مؤ ثر در باب تغییر و تحولات از این قرارند:

یـکـم . نـظـریـه خـون و نـژاد. طبق این نظریه ، عامل اساسی پیش برنده تاریخ ، نژادها هـسـتـنـد. زیـرا بـعـضـی نژادها و خون ها استعداد فرهنگ آفرینی و تمدن گستری دارند و برخی دیگر خیر. بعضی می توانند علم و صنعت و اخلاق تولید کنند و گروهی صرفا مصرف کننده اند.

دوم . نـظـریـه شـرایـط اقـلیـمـی و جـغـرافـیـایـی . بـر اسـاس ایـن نـظـریـه ، عـامـل سـازنـده تـمـدن و بـه وجـود آورنـده فـرهنگ و تولید کننده صنعت ، محیط و شرایط اقـلیـمـی و جـغـرافـیـایـی اسـت . در مـنـاطـق مـعـتـدل ، مـزاج هـای مـعتدل و مغزهای نیرومند و متفکر به وجود می آید. افزون بر این ، شرایط اقلیمی و محیط جـغـرافـیـایی و منطقه ای بر روی نژادها تاءثیر می گذارد و استعدادهای خاص ایجاد می کند و در نهایت عامل پیش برنده تاریخ می شوند.

سوم . نظریه مشیت گرایانه . بر اساس این دیدگاه آن چه تاریخ را رو به جلو برده و دیگرگون می سازد، خداوند است و تاریخ و اجتماع پهنه بازی اراده مقدس الهی است . این نـظـریـه ، به گفته اندیشمندان مسلمان ، سست ترین و بی پایه ترین نظریه در باب دگـرگـونـی هـای اجـتـماعی است . زیرا تنها تاریخ جلوه گاه مشیت الهی نیست . نسبت مشیت الهـی بـه هـمـه اسـبـاب و عـلل جـهـان مـسـاوی اسـت . ولی سخن در این است که مشیت الهی ، زندگی انسان را با چه نظامی آفریده است و چه رازی در آن نهاده است که به طور دائم در تغییر و تغیّر است ، در صورتی که زندگی حیوانات دیگر، فاقد آن راز است ؟

چـهـارم . نـظـریـه نـخـبـگان و قهرمانان . مطابق این نظریه ، تحولات و دگرگونی های تـاریـخ ، اعـم از عـلمـی ، سیاسی ، اقتصادی و فنی و یا اخلاقی ، به وسیله نوابغ به وجود می آید. از این رو اکثریت افراد بشر فاقد ابتکار، دنباله رو و مصرف کننده اند.

پـنـجـم . نـظـریـه اقـتـصـاد و عـامـل مـادی . بـر اسـاس ایـن نـظـریـه ، اقـتـصـاد تـنـهـا عـامـل مـحـرک تـاریـخ اسـت . تـمـام شئون اجتماعی و تاریخی هر قوم و ملت ، اعم از شئون فرهنگی و مذهبی و سیاسی و نظامی و اجتماعی ، جلوه گاه شیوه تولید و روابط تولید آن جـامـعـه اسـت . نظریه ماتریالیسم تاریخی بر اساس ‍ چنین اندیشه ای به وجود آمده اسـت . جـان کـلام ایـن اسـت کـه تـاریـخ طـبـیـعـت مـادی دارد نـه مـعنوی و انسانی . و تمامی دگـرگـونـی هـای اجـتـمـاعـی و تاریخی ، زاییده عامل اقتصادی و مادی است . این نظریه ، ریشه انقلاب ها را دو قطبی شدن جامعه ها از نظر معیشت می داند.

در مـقـابـل ، البـتـه نـظـریـه ای دیـگـر مـطـرح شـده اسـت کـه عـامـل اقـتـصـادی را تـنـهـا و یگانه عامل دگرگونی اجتماعی نمی داند و به اصالت روح اعـتـقـاد دارد. البـته اسلام منکر تاءثیر عامل اقتصادی در تحولات اجتماعی نیست ، ولی هیچ گـاه عـامـل مـاده را بـر روح مـقـدم نـمـی دارد و مـعـتـقـد اسـت کـه وجـود اصیل انسان را نمی توان با ماده و شئون آن توجیه و تفسیر کرد.

شـشـم . نـظـریـه جـنـسـی . نـظـریـه دیـگـری کـه کـم تـر به آن پرداخته شده است نقش عـامـل جـنـسـی در تـغـیـیـر و تـحـولات اجـتـمـاعـی اسـت . بـرخـی مـعـتـقـدنـد عامل جنسی و ظرفیت ها و ظرافت های زنانه خود عاملی در تغییر و دگرگونی های اجتماعی بـه شـمار می رود.

هفتم . نظریه فطرت . آدمی دارای خصایص و نشانه هایی است که به موجب آن ها زندگی اجـتـمـاعـی اش در حـال تـکـامـل و پـیـشـرفـت است . نخست ، حفظ و جمع تجارب و آموخته های دیـگـران و استفاده از آنها است . دوم ، یادگیری از راه بیان و قلم است . سوم ، مجهز بودن بـه نـیـروی عـقـل و ابتکار است . چهارم ، میل ذاتی و علاقه فطری به نوآوری است .

آیت اللّه مطهری در آثار خود با بحث و بررسی این عناصر البته معتقد است فطرت آدمی بـاعـث و بـانـی غـالب تـحـولات و دگـرگـونـی هـا اسـت . هـمـچـنـیـن از عـنـصـر بـسـیـار تـاءثـیـرگـذاری هـمـانـنـد آزادی و اخـتـیـار نـیـز یـاد کـرده ، آن را تـکـمـیـل کـنـنـده مساءله فطرت و عاملی برای ایجاد دگرگونی ها به شمار می آورد. این عـامـل در کـنار سایر عوامل نیز مطرح بوده و به نوعی زمینه بروز و ظهور آنها را مهیا می کـنـد. بـرای مـثـال اگـر فـرض کـنـیـم عـامـل خـون یـا نـژاد و یـا حـتـی جـغـرافـیا و یا هر عـامـل دیـگـری بـاعـث و بـانـی دگـرگـونـی هـای اجـتـمـاعـی اسـت . هـمـه ایـن عـوامـل در فـقـدان آزادی و اخـتـیـار اثـر قابل ملاحظه ای نخواهد داشت . در واقع اگر مانعی بـرای بـروز و ظـهـور ایـن عـنـاصـر به وجود آید آنها را فاقد تاءثیر می سازد. این در حـالی اسـت کـه افـزون بـر هـمـه ایـن مـوارد نـمـی تـوان و نـبـایـد از عامل آزادی و اختیار آدمی غفلت کرد.

بنابراین باید در تکمیل نظریه فطرت از مهم ترین نشانه انسان که همانا برخورداری از آزادی و اخـتـیـار اسـت یـاد کـرده و نـقـش اساسی اختیار و آزادی را در تعاملات و تغییر و تحولات و دگرگونی های اجتماعی از یاد نبرد. البته انسان با توجه به ویژگی های خـود مـی بـایـسـت بـه سـمـتی میل نماید که ضمن نهادینه ساختن نشانه های انسان ، توان بهره گیری از آنها و به ویژه مهم ترین عنصر، یعنی آزادی و اختیار، را داشته باشد.

وجـود چـنـیـن ویـژگـی هـا و خـصـوصـیـت هـایـی اسـت کـه سـبـب تـکـامـل و تـعالی بشر می شود. برخی اندیشمندان مسلمان این نظریه را بسیار عالی می دانـنـد. گـر چـه ایـن نـظـریه با عنوان نظریه فطرت نام گذاری شده است اما از آن به عـنـوان مـحـتـوای بـاطـنـی انـسـان نـیـز یـاد مـی شـود. در واقع در این نظریه بیش از هـر چـیـز بـر گـوهـر و ذات آدمـی تـکـیه می شود و نقش دیگر عناصر در حد ایجاد زمینه و تسهیل شرایط مؤ ثر است .

تـاءکـیـد بـر مـفـهـوم آزادی و اخـتـیـار هـمـان گـونـه کـه مـشـاهـده شـد در ذیـل نـظـریه فطرت جای می گیرد و حیاتی افزون به آن می دهد. در همین زمینه آیت اللّه مـطـهـری بـر ایـن بـاور اسـت کـه ((آزادی انـسـانـی جـز بـا نـظـریـه ((فـطـرت )) قابل تصور نیست . این بعد وجودی است که به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می کند.)) بنابراین نـظـریـه فـطـرت بـا عـنـاصـر آزادی و اخـتـیـار انـسـان تـکـمـیـل مـی شـود. ایـن دیـدگاه بر آن است تا شخصیت انسان را بر اساس عنصر آزادی و اختیار تبیین و فقدان آزادی و اختیار را برابر با مسخ شخصیت آدمی تلقی کند.

به هر حال همه اشارات گذشته حاکی از نقش اساسی اختیار و آزادی در تغییر و تحولات و دگـرگـونـی هـای اجتماعی است . در همین زمینه پرسشی از امام زمان (ع ) نیز روایت شده اسـت کـه : ((هـل یبدوا للّه فی المحتوم شی ء؟ آیا در علائم حتمی ممکن است برای خدا بداء حـاصـل شـود؟)) حـضـرت پـاسـخ داده اسـت کـه : ((بـلی ؛ آری )).

ایـن روایـت نشان گر آن است که حیات انسانی می تواند مسیرهای متفاوتی را درنوردد که از یـک سـوی در شـمـار عـلائم حتمی ظهور و تاءسیس دولت مهدوی شمرده شود و از سوی دیـگـر در شمار علائم حتمی قرار نگیرد و مسیری دیگرگون را طی نماید. دست انسان در امـر آیـنـده و پـایـان تاریخ باز است . به گونه ای که می تواند با تغییر و تحولات مبتنی بر آزادی و خواست آدمی این پایان نزدیک و دور افتد. و در این میان ، تاءسیس دولت مـهـدوی بـه آمـادگـی انـسـان بـسـتـگـی دارد کـه چـگـونـه و بـا چـه مـحتوایی در تغییر و دگرگونی بکوشد و بتواند زندگی و جامعه خود را بدان سوی رهنمون گردد. و انتظار جـز ایـن نیست که انسان بتواند با اختیار و آزادی خود امام صالح و عادلی را برگزیند و راه را بـرای تـاءسـیـس دولت مـهـدوی بـگـشـایـد. بـه هـر حـال مـفـهـوم انـتـظـار بـا عـنـصـر آمـادگـی درهـم آمـیخته است . هرگاه انسان از این آمادگی بـرخوردار گشته و با آزادی خود راهی که رضای الهی درآن است برگزید زمینه پایان انتظار و تاءسیس دولت مهدوی هم فرا رسیده است .

فرجام آزادی در دولت مهدوی

گـفـتـه شـد کـه انسان با توجه به نشانه های برشمرده شده برای او و نیز با توجه بـه عـنـصـر درونـی و مـحـتـوای بـاطـنی خویش و به عبارتی فطرت پاک و بی آلایش و نـوگـرا و آزاد و مـختار خود سهم مهمی در دگرگونی های اجتماعی داشته و باعث و بانی اکـثـر تـحـولات اجـتـمـاعـی و تـاریـخـی اسـت . گـرچـه عوامل دیگری نیز درا ین زمینه دخالت دارند، اما نه به اندازه عقیده و باطن انسان .

همه ادیان به ظهور منجی و مصلحی در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته اند. امـا گـاهـی ، بـرخـی افـراد انتظار را به گونه ای معنا می کنند که جز ضعف و تسلیم و ویـرانـگـری و اسـارت بـخـشی ، مفهومی نخواهد داشت . در واقع باید گفت محتوای انتظار مـوعـود و مـنـجـی بـه گـونـه ای اسـت کـه انسان را به سمتی سوق می دهد که بتواند از ظـرفـیت های درونی خود بهره گیرد و زمینه ظهور و تاءسیس دولت مهدوی را فراهم آورد. در ایـن زمـیـنـه انـتـظـار هم دو گونه معنا شده است که در نوع مثبت آن حضور و ظهور عنصر اختیار و آزادی برجسته است :

نـخـست ، انتظار منفی و ویرانگر که به معنای دست روی دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن است . در این تلقی هر اصلاحی محکوم به شکست است و گناه و فساد و ظلم و تبعیض و حـق کشی ، راه را برای ظهور منجی بشریت باز می کند. بدیهی است این گونه انتظار، عـامـلی اسـت بـرای تـوجـیـه سـتـم هـا و فـسـادهـا و حق کشی ها و بی عدالتی ها، مسئولیت گـریـزی و مـسـئولیـت سـتیزی و پشت کردن به انسان و بشریت و البته بسط استبداد و فـقـدان بـهـره گـیـری از اخـتیار و آزادی . در حالی که اگر انسان به ضمیر خود نگاهی بـیـنـدازد بـر تـحـرک و تـلاش خـود در تـحـقـق و تـاءسـیـس دولت صـالح و عـادل مـهـدوی حـکـم خـواهـد کـرد. تاءسیس دولت مهدوی نیز مبتنی بر تلاش و بردباری و بهره گیری از آزادی و اختیار آدمی است . اگر قرار بر آن بود که جامعه انسانی بی هیچ کـار و تـلاشـی و زحـمـتـی دارای دولتـی صـالح و عادل می شد بنابراین چرا این مساءله از ابتدای خلقت رخ نداد تا انسان به ناچار این همه درد و رنج را بر دوش نمی کشید.

دوم ، انـتـظـار مـثـبـت و سـازنده است که لازمه ظهور و تاءسیس دولت مهدوی را ساقط شدن تـکـلیـف از آدمـی نـمـی دانـد. در روایـات وارد شـده اسـت کـه در زمـان ظهور امام زمان (عج ) گـروهـی زبـده بـه ایـشـان مـلحق می شوند. روشن است که این گروه ناگهانی خلق نمی شوند، بلکه زمینه هایی وجود دارد که چنین گروهی ورزیده و آماده پرورش یابند. نخستین فـایـده انـتظار، حفظ آمادگی برای نبرد نهایی و کوشش و تلاش برای رسیدن به هدف است .

چـنـیـن انـتظاری ، البته بالاترین عبادت ها شمرده شده است . چرا که به انسان حرارت و شـوق ، تـحـرک و جـوشش ، مسئولیت و تعهد، عشق و امید و عزت و سرافرازی می دهد. جان کـلام ایـن کـه انـتـظـار مـثبت ، اعتراض به وضع موجود است برای حرکت به وضع مطلوب ونـهـایی . بدیهی است که نمی توان از نقش آزادی و اختیار در فراهم آوردن چنین وضعیتی غـفـلت کـرد. آدمـی بـا آگـاهـی و آزادی و اخـتـیـار بـه سـمـتـی و سـویـی مـیـل مـی کـنـد کـه در آن با خودسازی و محیط سازی و جامعه سازی ، توان خویش جامعه را مهیای تاءسیس دولت مهدوی می نماید.

از ایـن رو است که می توان به طور قطع و با بهره گیری از آموزه های قرآنی یادآوری کـرد کـه آیـنـده جـهـان از آن مـؤ مـنـان و پـارسـایـان است . گو این که البته در این زمینه دیـدگـاه هـا و تـلقـی هـایـی نـیـز وجـود دارد. از جمله برخی بر آن اند که شر و فساد و بـدبـخـتـی جـزو جـدا نـشـدنـی حـیـات بـشـری است ، بنابراین زندگی بی ارزش است و عـاقـلانـه تـریـن کـارهـا خـاتـمه دادن به حیات بشری است . از سوی دیگر برخی حیات بـشـری را ابتر می دانند و معتقدند که بشر در اثر پیشرفت حیرت آور تکنیک در نیمه راه عـمـر و بـلکـه در آغـاز رسـیـدن بـه بـلوغ فـرهـنـگـی بـه احـتـمال زیاد به دست خود، نابود خواهد شد. گروه سومی نیز بر این عقیده اند که شر و فـسـاد جـزو جـدایـی نـاپـذیـر بـشـر نـیـسـت ، بـلکـه فـسـاد و تـبـاهـی مـعـلول مـالکیت فردی است و روزی تکامل ابزار تولید و جبر ماشین ، ریشه این ام الفساد (مالکیت فردی ) را خواهد کند.

در نـهـایـت ، بـرخـی بـر ایـن بـاورند که ریشه فسادها و تباهی ها، نقص روحی و معنوی انـسـان اسـت . آدمـی هـنـوز دوره جـوانی و ناپختگی را طی می کند و خشم و شهوت بر او و عـقلش حاکم است . انسان بالفطره در راه تکامل فکری و اخلاقی و معنوی پیش می رود. نه شـر و فـسـاد جـزو جـدایـی نـاپذیر بشر است ، نه تمدن برتر، فاجعه خودکشی دسته جـمـعـی را پـیـش خواهد آورد. آینده بس روشن و امیدوار و سعادت بخش و انسانی ، که در آن شر و فساد از بیخ و بن کنده خواهد شد، در انتظار بشریت است .

ایـن نظریه ، الهامی است که دین می دهد. نوید مقدس قیام و انقلاب مهدی و آموزه تاءسیس ‍ دولت مـهـدوی در اسـلام در نـتیجه این الهام است . مساءله انتظار و ظهور منجی در ادیان مختلف و آرمـان قـیـام و انـقـلاب حـضـرت مهدی (عج ) در اسلام ، یک فلسفه بزرگ اجتماعی است که آیـنـده ای روشـن و شـفـاف را بـه بـشریت نوید می دهد. آینده ای که در آن انسان با بهره گـیـری از ظرفیت های وجودی خویش امکان حرکت به سوی سعادت را کسب می کند. و در این مـسـیـر نـشـانـه هـای انـسـان و بـه ویـژه عـنـصـر آزادی و اخـتـیـار راهـنـمـای عمل آدمی خواهد بود.

پـاره ای از مـتـفـکـران مـسـلمـان امـا به بحث آینده تاریخ اشاره کرده و بر این باورند که ((انـسـان در آینده به سوی آزادی بیشتری خواهد شتافت )). برای تحقق آزادی ، انسان می بایست در سه زمینه سعی در آزادسـازی خـود داشـتـه بـاشـد: نـخست آزادی از اسارت طبیعت ؛ دوم آزادی از هوا و هوس های درونـی خـود و سـوم آزادی از سـلطه انسان های دیگر. همان گونه که در مباحث پیش گفته اشـاره شـد آزادی در عـنـاصر سه گانه مذکور تعریف می شود. در واقع انسان با ساختن خود، جامعه و محیط طبیعی خویش سعی در آزادسازی فضای زیستن خود می کند و شرایطی را فـراهـم مـی آورد کـه در آن شـرایـط عـنـصـر تـصـمـیـم سـاز و مـسـئول بـه شـمـار مـی آیـد. در چـنـیـن فـضـایـی مـی تـوان بـه سـمـتـی میل نمود که برآیند آن تاءسیس دولت مهدوی خواهد بود.

خاتمه

نـوشـتـه حـاضـر را باید به مثابه تاءملی کوتاه در بحث حاضر به شمار آورد. در این نـوشـتـه صـرفـا طـرح مـسـاءله صـورت گـرفـت و البـتـه جـا دارد بـه تـفـصـیـل پـی گـرفـته شود و حتی راهکارها و زمینه های تحقق آن در جامعه مورد بررسی قـرار گـیـرد تـا زمـیـنـه تـاءسـیـس دولت مهدوی فراهم گردد. اما در پایان بحث اشاره و تاءکید بر چند نکته ضروری است :

نخست : عنصر اساسی و گوهری آدمی آزادی و اختیار است . آزادی و اختیار در هر معنایی که از آن مـراد شـود، امـا در ایـن نـکـتـه کـه تصمیم گیرنده اصلی و اساسی حیات سیاسی و اجتماعی همانا انسان است مشترک است . گرچه در زمینه بهره گیری از این عنصر مشکلاتی پـیـش رو اسـت و البـتـه اقتضائات خاص و موانع گوناگونی در پیش پای افراد نهفته است اما به هر حال انسان با دستان پرتوان و فربه برخودار از آزادی و اختیار دست به انتخاب زده و راه و سرنوشت و زندگی خویش ‍ را بر می گزیند.

دوم : تـاءسـیـس دولت مـهـدوی نـیـازمـنـد تحقق شرایطی است که از جمله آنها می توان به آمـادگـی فرد و جامعه اشاره کرد. تحقق آمادگی خود البته نیازمند ابزارهایی است که از جمله آنها کاربست آزادی و اختیار در زندگی است . البته این آزادی و اختیار همانا می تواند انـسـان را بـه هـر سـمـت و سویی که آدمی میل کند سوق دهد اما طبیعی است که زمینه سازی برای تحقق و تاءسیس دولت مهدوی نیز از این مسیر دشوار میسور خواهد بود. بدون بهره گـیـری از آزادی و در فـقـدان آزادی و اختیار، آدمی راه به جایی نمی برد و شرایط تحقق دولت مـهـدوی پـیـش نـخـواهـد آمـد. از این رو انسان برای آن که زمینه ظهور و بروز دولت مـهدوی را در خود و جامعه خود فراهم آورد نیازمند آزادی است . ظهور منجی و تاءسیس دولت مهدوی راهی است که به تدریج و با کار مداوم همراه با آزادی و اختیار پدید خواهد آمد.

سـوم : نـه تـنـها ظهور موعود و تاءسیس دولت مهدوی آزادانه و همراه با آمادگی تمام رخ می نماید که از سویی تداوم دولت مهدوی نیز با استفاده از همین عنصر محقق خواهد شد. از ایـن رو حـضـور آزادی و اخـتـیار انسان شرط بقا و تداوم دولت مهدوی است . نه تنها شرط بـقای دولت مهدوی استمرار آزادی و اختیار آدمی است که در این دولت گوهر آزادی و اختیار آدمـی بـیش از گذشته شکوفان شده و مورد بهره برداری قرار می گیرد. چنان که دیگر نـعـمـت هـا بـه انـسـان روی مـی آورد ایـن عـنـصـر نـیز در انسان شکوفاتر شده و میوه های شیرینی را نصیب انسان می کند.

چـهارم : و در نهایت این که نباید از آزادی معقول ترسید و آن را از انسان دریغ ورزید. می بایست در هر شرایطی زمینه های حضور و بروز گوهر آزادی را درون انسان ها پدید آورد و آنـان را مـشـتاق بهره گیری از آن کرد. به یقین در این صورت می توان با کار مداوم و بـرنـامـه ریـزی هـای حـسـاب شـده جـامعه را به سمت و سویی سوق داد که زمینه ظهور و تـاءسـیس دولت مهدوی فراهم گردد. از این رو شاید بتوان عنصر آزادی را با توجه به پشتوانه اختیار تکوینی از اساسی ترین مباحث در آموزه مهدویت به شمار آورد.

کلمات کلیدی
انسان  |  آزادی  |  می‎  |  به‏  |  دولت مهدوی  |  تاءسیس دولت مهدوی  |  تاءسیس دولت مهدوی نقش  |  اختیار آدمی در تاءسیس دولت  |  سمت تاءسیس دولت مهدوی  | 
لینک کوتاه :