×

دستور زبان عشق;نگاهی به عرفان در شعر انقلاب اسلامی


تعداد بازدید : 2053     تاریخ درج : 1390/08/08

34

ای نور نور/ چگونه می توان رو به روی تو ایستاد/ بی آنکه سایه ای سنگینمان کند/ بیا و مرا/ با عشقی ابدی هم آشیان کن.

نگرش به درون و جست و جوی در نفس و تنظیم قوای آن در شعر فارسی از دیرباز مورد توجه قرار گرفته است. شیخ الرئیس ابوعلی سینا (ره) گوید: «عبادت عارف عبارت از نوعی ریاضت دادن و پرورش همتها و قوای نفس خویش، از قبیل متوهمه و متخیله، به منظور روی سوی حق کردن و آموختن آنها به پا کشیدن از آستانه عوامل فریب و متوجه شدن به آستان حق است. تا باطن عارف تنها برای تابش انوار حق آماده گردد و این وضع از چنان ثباتی برخوردار گردد، که هر وقت بخواهد باطنش از انوار حق، تابش پذیرد، بی مزاحمتی از جهت امیال و قوا، که باطن وی با تمام قوا و امیال در خط توجه و رویکرد به درگاه قدس حق واقع شود.»

در این جا ما به بررسی دستمایه های عرفانی در شعر منسوب به «شعر انقلاب اسلامی» در قالب مضمون می پردازیم. مضامین عرفانی در شعر انقلاب اسلامی عبارتند از:

الف) نفس

طالب عرفان، میوه سلوک را با شناخت درون خویش جست و جو می کند. ابتدا می کوشد تا از برون گرایی به درون گرایی متوجه شود و با برداشتن گام جدی در این بستر، عوامل بازدارنده درونی برای رفتن به سوی هدف را بازشناسد و سپس عوامل قرب را برای نفس خویش تا رسیدن به «نفس مطمئنه» فراهم آورد. با همین کنکاش درونی، در بازشناسی نفس است که مرزهای ظاهر درنوردیده می شود و عظمت جهان در پیش روی سالک جلوه می کند و او را در دریای پررمز و راز درون غوطه ور می سازد.

سالک به تعبیر قرآن کریم «مسبّح» است. یعنی شناگری که با همه ی توان خویش از دریای پرموج و یا آرام و دلفریب نفس گذر می کند و در این راه چشم از همه ی زیبایی ها فرومی بندد و فقط به مقصد به منظور حرکت می اندیشد و این تسبیح سالک است و عشق مرکب این حرکت است. که قرآن فرمود: «کل فی فلک یسبحون»

در شعر انقلاب اسلامی نیز موارد بی شماری پیرامون نفس و کنش ها و واکنش های آن سخن به میان آمده است. برای نمونه ابیاتی از شعر «دشنام قرن» از سروده های زنده یاد طاهره صفارزاده را می آوریم:

زمام دار اصلی تو/ نفس است/ همان هزارپای شروری/ که لابه لای جان و دلت می لغزد/ و میل به ناحق را/ با بینش مخفی خویش/ همچون مرض به کار سرایت وامی دارد/ سرکوب این شریر/ در دست عشق خداوند است/ به عشق/ پناه باید جست/.

ابو سعید ابوالخیر می گوید: «همه ی وحشت ها از نفس است، اگر تو او را نکشی، او تو را بکشد.»

در نمونه ای که از شعر انقلاب اسلامی آوردیم، با زبانی کاملاً بی پیرایه از نفس تصویرسازی شده و شاعر سعی کرده است با الفاظی کاملاً آشنا و حتی عامیانه، این موجود هزار توی پیچ در پیچ را در گفت و گو کشد و راه چاره گذر از این مانع را به ترسیم کشد.

ب) عشق

هر کس که عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد، آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند.

زنده یاد قیصر امین پور، شاعر معاصر که از دانشجو و دانش آموز گرفته تا کارمند و خانه دار، شعرهایش را زمزمه می کنند، این طور عشق را می سراید در روزهای پرالتهابی که اینک سالهاست که رفته اند و نجوا و فریادها و روح و خون جوانان آن سال ها در ذره های فضا، دانشگاه، خیابان انقلاب هنوز جان دارند.

هر چند عاشقان قدیمی/ از روزگار پیشین/ تا حال/ از درس و مدرسه/ از قیل و قال/ بیزار بوده اند/ اما/ اعجاز ما همین است/ ما عشق را به مدرسه بردیم/ در امتداد راهرویی کوتاه/ در یک کتابخانه کوچک/ بر پله های سنگی دانشگاه/ و میله های سرد و فلزی/ گل داد و سبز شد/.

عشق عرفانی در شعر انقلاب اسلامی، یک عشق دوسویه است. «یحبهم و یحبونه» که خدایشان دوست دارد و ایشان خداوند را دوست می دارند.

وقتی که عشق آهسته آهسته دست در گردن حزن، پا در سرسرای دلت گذارد، دیگر جهان به این بزرگی تنگ می شود و عاشق و دلتنگ می شود و تنها و اسیر. خیلی قبل تر از اینکه عاشق اسیر میله ها شود، او آن که آن سوی میله هاست، او را دوست می داشته و این شعله کوچک قلب عاشق را به آتش بزرگی مبدل می کند که او را در خود ذوب می کند.

و باز بخوانید از سروده های قیصر امین پور:

این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها این منم دراین طرف، پشت میله ها اسیر

دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر

و سلمان هراتی این چنین می سراید:

کنار شب می ایستم/ شب از تو لبریز است/ من در دو قدمی تو/ در زندان فراق گرفتارم.

همین جاذبه و عشق ساری غیرمرئی است که عالم هستی را زنده و برپا نگه داشته و سلسله موجودات را به هم پیوسته است.

جهان قرآن مصور است/ و ایه ها در آن/ به جای آن که بنشینند، ایستاده اند/ درخت یک مفهوم است/ دریا یک مفهوم است/ جنگل و خاک و ابر/ خورشید و ماه و گیاه/ با چشم های عاشق بیا/ تا جهان را تلاوت کنیم.

معشوقی که در عرفان از آن سخن گفته شده، معشوقی است که «عالم همه اوست» در شعر انقلاب اسلامی نیز به زوایای این معانی، در مضمنون سازی های شاعران، دقیق نگاه شده و به منظر درآمده است. از جمله:

عشق و دل:

نسیم عشق چون گل ریخت بر کرانه دل گرفت شعله اشراق، آشیانه دل

عشق و تنهایی:

چه روزگار بدی بود، عشق تنها بود زمانه قصه پرسوز درد و غم ها بود

بهار خسته تر از آن که لاله ای روید شقایق، آه چه گویم، چقدر تنها بود

ج) دل:

برتری و شرف ماهوی انسان بر هستی، به داشتن حقیقتی است که خداوند در انسان به ودیعت گذاشت و آن را جایگاه شهود خویش برای بنده اش قرار داد. حقیقتی به نام «دل». روی سخن خدا با انسان، با دل اوست. شناخت همه اوصاف و دگرگونی های آن ممکن نیست. اما عارف، وصولش به این شناخت وابسته است. مشهور است که عارفی گفته است: از آفرینش تا روز رستاخیز آدمیان گویند: دل، دل. و من دوست می دارم مردی را ببینم که بر من روشن کن که دل چیست، اما چنین کسی را نمی بینم.

در شعر کهن فارسی، به خصوص از پیدایش مکتب عراقی تا به امروز این حقیقت، یعنی دل، از کنکاش شاعران پنهان نمانده است. در شعر انقلاب نیز دل به همان نگاه حقیقت یاب گویندگان مورد جست و جو و شرح است.

در شعر انقلاب اسلامی ساز و کار عشق با دل است. و این همراهی دیرینه عشق و دل در سابقه شعر فارسی، از جمله عناصر اصلی است. آنچه باید گفت، این است که حقیقت دل این سویی نیست. در این عالم غریب آمده است. این که انسان دل دل می کند، می گرید، به ستوه می اید، تن به در و دیوار می کوبد، از آن روست که می داند و نمی داند، شناخته و نشناخته، تشنه بوده، نوشیده و سیراب نگشته.

و حال بخوانید از سلمان هراتی شاعری که احساس و جوانی در شعرهایش موج می زند. شعر او مثل باران فرو می بارد و حوض وجودت را مواج می سازد. با خواند سروده هایش آنقدر از هوای جنگل و باران لبریز می شوی که نفست بند می اید.

خدا!/ دل سرما زده ام را/ در قطیفه ای از نور بپوشان/ دیشب یک سبد/ پر سیاوشان از باغ تو چیدم/ و برای این دل مسموم جوشاندم/ تا بیایی/ این جا روح مجروح تنهاست/ تنهاتر از تنهایی، بی پناهی/.

د) پیر

این کلمه در ادبیات عرفانی زبان فارسی از جمله واژگانی است که کاربرد زیادی دارد. نظیر: پیر دیر، پیر خانقاه، پیر مغان، پیر به معنای مراد، رهبر راه، رایج ترین معنای این کلمه است. اعتقاد به پیر در کنار بقیه اعتقادات سالک نیست، بلکه برای وصول، پیر اصلی ترین عنصر رساننده سالک به مقصد است. اطاعت از او کلید فتح است. کامل ترین توجه به پیر و موضوعات پیرامون آن را در دیوان حافظ باید جست و جو کرد. در قرآن کریم و متون روایی باید مفهوم این کلمه را در واژه ی «ولی» جست و جو کرد. به عقیده ابونصر سراج صاحب کتاب «اللمع» این لقب نخست به انبیاء تعلق دارد که به واسطه عصمت و مقام وحی و نیز رسالتی که دارند، برگزیدگان حقند و در مرتبه بعد به جانشینان منصوب پیامبران و آن گاه به مسلمانانی اطلاق می شود که به واسطه عبادت و ایمان صادقانه و مجاهدت نفس و دلبستگی سخت به حقایق ابدی در گروه اولیایند.

در شعر انقلاب اسلامی گرایش به پیر با همان قداستی است که در متون اصیل عرفانی زبان فارسی چه نظم و چه نثر به آن پرداخته شده است. به عنوان نمونه شعری می خوانیم از صدیقه و سمقی برگرفته از مجموعه شعر «نماز باران».

مقیم دیر چشم توأم/ پیر من تویی/ من به سویی نماز می خوانم/ و به سویی می میرم/ که تو نشانم دادی/ مقتدای منی/ حتی در/ نفس کشیدن/ سایه ات کم مباد از سر من.

آن که از پیرخود می سراید با کلمات بازی نمی کند، تظاهر نمی کند. غلیان روح شاعر که گونه هایش را سرخ و پرشبنم می سازد، واژه هایی که از قلم او می چکد دروغ نیست.

ای خیال تو رؤیای روحانی جاری آب ای سپیدار استوار سبز گلستان محراب

آمدی از دیار سحر کوله بار تو خورشید از صلای تو شب واژگون گشته در کام مرداب

«سلمان هراتی»

گردآوری و تنظیم: فرشته فدایی

برداشت هایی از:

منابع:

مقاله عرفان در اینه شعر انقلاب، کیهان فرهنگی، سال نوزدهم، بهمن 81، تقی اژه ای

گزیده اشعار قیصر امین پور

مجموعه کامل اشعار سلمان هراتی

کلمات کلیدی
نفس  |  شعر  |  عشق  |  پیر  |  عرفان  |  شعر انقلاب اسلامی  |  عرفان در شعر انقلاب  |