×

عصر عاشورا این بار در فیضیه


تعداد بازدید : 485     تاریخ درج : 1393/07/23

دوم فروردین 1342 / ساعت 2:30 / مدرسه فیضیه قم

شهادت امام جعفر صادق(علیه السلام) بود. مراسم سوگواری از طرف آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) در مدرسه فیضیه برقرار بود و به خاطر تعطیلات نوروز، غیر از طلاب مدرس، زوار زیادی هم که از شهرهای اطراف به زیارت حضرت معصومه(س) آمده بودند در مجلس حضور داشتند.

جلوی ورودی در مدرسه چهارـ پنج کامیون پر از سربازان نظامی مستقر شده بود، اما مردم دیگر به این چیزها عادت کرده بودند و بی توجه به آنها دسته دسته به سمت مدرسه می رفتند.

عده ای با تأمّل به دسته های چند نفره ای که گوشه و کنار مجلس نشسته بودند، نگاه می کردند. افرادی که همگی کفش های یک شکل سربازی به پا داشتند. اگر چه سر و شکل همه شان به ظاهر شبیه دهقانان و زوارهای شهرستانی بود!

 

مجلس هر لحظه شلوغ تر می شد، سید آل طه که از وعاظ مشهور قم بود، بالای منبر رفت و شروع به سخنرانی کرد. گهگاه صدای صلواتهای بی مناسبتی از لابه لای جمعیت بلند می شد و با نگاه های خیره دیگران قطع می شد. سید واعظ هر طور که بود صحبت هایش را تمام کرده و پایین آمد. این بار نوبت به سخنرانی واعظ دیگر شهر، یعنی حاج انصاری بود. منبر حاج انصاری در قم معروف بود، چون صراحت لهجة خاصی داشت و نمی توانست چندان سکوت کند. منبر شروع شد، حاج انصاری شروع به وعظ کرد:

«مولوی می گوید:

آن یکی پرسید اشتر را که هی / از کجا می آیی ای اقبال پی

گفت از حمام گرم کوی تو / گفت خود پیداست از زانوی تو

دولت می گوید ما طرفدار دین هستیم در حالی که ما نمی دانیم دم خروس را باید قبول کنیم یا قسم حضرت عباس را...».

دوباره صدای صلوات بی مناسبت و پر از خشم «کفش سربازی ها» بلند شد. این بار آن قدر تکرار کردند تا بالاخره نظم مجلس به هم زدند. عده ای دیگر هم به اعتراض عمل آنها، داد و فریاد سر دادند و دیگر صدا بلندکردن های حاج انصاری هم نتیجه ای نداشت. بعضی که جانشان برایشان عزیزتر از هر چیز بود، جان ناقابل را برداشته و همان اول از مجلس بیرون زدند.

 

حاج انصاری هرطور بود منبر را تمام کرد. کم کم منبر مجلس شکل دیگری به خود گرفت و صلوات های بی مناسبت جماعت کفش سربازی، تبدیل به «جاوید شاه» شده بود.

طلاب و مابقی زائرها متحیر بودند و نمی دانستند چه واکنشی نشان دهند! سکوت آنها کفش سربازی ها را خشمگین تر کرده و دنبال بهانه ای برای درگیری فیزیکی بودند.

عده ای شان از سنگها و سنگریزه های داخل باغچه استفاده کرده و شروع کردند به پرت کردن آنها به سمت طلاب.

سنگها به سمت طلاب نشانه می رفت و شعار «جاوید شاه»، «مرگ بر مرتجع» مسجد فیضیه را پر کرده بود.

طلاب هر کدام به دنبال سرپناهی و وسیله ای برای دفاع بودند. عده ای به سمت طبقه فوقانی مدرسه رفتند و از آجرهای کنگره های آنجا برای دفاع و حمله به کفش سربازی ها استفاده کردند.

 

کفش سربازی ها کم آورده و پا به فرار گذاشته بودند. هنوز لبخند شادی به لب طلاب بود که آنها را همراه کماندوهای تعلیم دیده و نیروهای شهربانی که به داخل مدرسه یورش آوردند دیدند.

وضع هر لحظه بدتر می شد. پاسبان ها بیرون مدرسه تیر هوایی می زدند و زوار از ترس به داخل حرم پناه می بردند.

کماندوها با پنجه بوکس و چوب و باتوم به طلاب حمله ور شده و شروع به زدن آنها کرده بودند.

فریادهای الله اکبر عده ای دیوارهای مدرسه فیضیه را به لرزه درآورده بود. بعضی به حجره ها پناه می بردند، اما لحظاتی بعد توسط چند مأمور در حالی که عمامه شان دور گردنشان پیچیده شده بود به بیرون کشیده می شدند.

چند طلبه جوان در مقابل چشم های متحیر بقیه، توسط کماندوها از طبقه دوم به پایین پرت شدند و مأمورین شروع به آتش زدن لباسها و کتابهای طلاب کرده بودند!

در و دیوار مدرسه داشت رنگ خون می گرفت.

 

بوی دود و صدای ناله و الله اکبر فضای مدرسه فیضیه را پر کرده بود.

مأمورها و کماندوها همه را در ایوانی نزدیکی های مدرسه دارالشفاء جمع کرده و در طول مسیر هم از کتک و ناسزا دریغ نکردند.

عمامه«دکتر مفتح» را دور گردنش پیچیده و کشان کشان به سمت بقیه می بردند. صدای ناله از همه جا بلند بود!

دو پاسبان مسلحی که مأمور نگهداری از آنها بودند، اصرار داشتند که آنها شروع به گفتن «جاوید شاه» و مرگ بر فلان مرجع کنند، عده ای می گفتند و عده ای سکوت کرده و تحمل ضربه های باتوم برایشان راحت تر بود تا اهانت!

 

غروب شده و همه جا در تاریکی شب سیاه شده بود! سر و صدایی جز ناله مجروحین به گوش نمی رسید. انگار دیگر خبری از مأمورین نبود! کورمال کورمال به سمت مدرسه رفتند. کسی چراغی روشن کرد! خبری نبود جز چیزی شبیه عصر عاشورا که همه را هق هق انداخت! جسد بی جان و مچاله طلبه های جوانی که از بالا به پایین پرت شده بودند، کتاب ها و قرآن های نیم سوخته، عمامه های خونین، و در و دیواری که همگی بوی خون می داد! بوی عصر عاشورا!

 

کلمات کلیدی
مدرسه  |  مدرسه فیضیه  |  فیضیه  |  مدرسه فیضیه قم  |  عصر عاشورا  |  بار در فیضیه  |  منبر حاج انصاری در قم  | 
لینک کوتاه :