×

معرفی، نقد کتاب «فراسوی حجاب»


تعداد بازدید : 3779     تاریخ درج : 1390/08/08

60

یکی از مظاهر اسلامیت جوامع مسلمان، حجاب و پوشش زنان است که به عنوان سمبلی از آموزه های اسلامی و تکلیفی برای مسلمانان و بویژه زنان، موضوع چالش های فراوان داخلی و خارجی قرار گرفته است. در برخی از کشورها نیز از جمله فرانسه حجاب زنان مسلمان از سوی دولت ممنوع اعلام شد و دختران محجبه از حضور در برخی محافل، به دلیل داشتن حجاب محروم شدند. در پی این ممنوعیت ها، نظر صاحب نظران و اندیشمندان به این موضوع جلب گردید و ناخودآگاه حجاب به موضوعی نه تنها برای شناخت حجاب که موضوعی برای شناخت اسلام تبدیل شد.

کتاب «فراسوی حجاب» تلاشی از سوی خانم ها بهجت یزدخواستی و ماری کلود لوتراند دو جامعه شناس ایرانی و فرانسوی است. درباره انگیزه نگارش این کتاب، خانم لوتراند می گوید حجاب زنان ایران برای او نشانی از سلطه جنس مذکر و مردسالاری و بی عدالتی و زن محجبه موجودی کم ارزش و حجابش ضد ارزش بوده است. او از حجاب چیزی جز فقر ظاهر، محبوس شدن در غل و زنجیر های قدیمی و سنتی برداشت نمی کرده و حجاب را مانعی برای پیشرفت زنان در عصر حاضر می دانسته است اما از سویی دوستی وی با خانم بهجت یزدخواستی و مواجهه با زنانی که در عین ایفای نقش های مادری و همسری، در امور اجتماعی و انجمن های زنانه حضوری فعال دارند و حجاب برای آنها ورای جنبه های مادی و فراتر از موقعیت اجتماعی-سیاسی ایران و نشان دهنده نظام ارز ش های آنهاست، به این نتیجه می رسد که تصاویری که رسانه های غربی و تصورات جمعی از فضای ایران و حجاب زنان ایرانی ارائه می دهند، تصویری است که با واقعیت در تضاد است. پس از این تعارض و نگاه عمیق به واقعیت ها با همکاری خانم بهجت یزدخواستی تحقیقی را در زمینه حجاب زنان ایران آغاز می کنند. کتاب «فراسوی حجاب»، نتیجه تلاش این دو جامعه شناس است که توسط صفیه غایی ترجمه شده و از سوی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی در شمارگان 5000 نسخه به چاپ رسیده است.

این کتاب در دومین جشنواره کتاب دین و پژوهش های برتر که از سوی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی در سال جاری برگزار شد به عنوان پژوهش برتر در حوزه زنان انتخاب گردید.

در این تحقیق خانم ماری کلود لوتراند اذعان می کند که گذشتن از اصول فرهنگ خودی و توجه به فرهنگ دیگری و تعمق در آن، مهم ترین دستاورد این تحقیق بوده است. به نظر وی «آنچه که گاه مانع توانایی درک ما از واقعیت می شود و اغلب زاییده پیش داوری هاست، این است که ما «دیگری» را با یک سری عناوین و ویژگی ها به شیء یا جنس تبدیل می کنیم و واقعیت موجود زنده، آگاهی و محیط او را رها می کنیم. او را فی الحال منجمد و در زمان متوقفش می کنیم: «او همین است» و «او این گونه است».

رویکرد اصلی نویسندگان در این کتاب رویکرد جامعه شناختی است و سعی آنان بر این بوده است که علاوه بر رویکرد جامه شناختی، حجاب را در ابعاد و سطوح مختلف آن بررسی کنند از این رو با نگاهی عرفانی، تاریخی- مذهبی، مردم شناسی و جامعه شناسی به بررسی پدیده حجاب پرداخته اند.

کتاب در دو بخش اصلی تدوین یافته است. بخش اول رویکردی چند بعدی به حجاب را مطرح می کند و پیوند حجاب با ابعاد عرفانی مسیحیت و اسلام را با تکیه بر کتاب مقدس و قرآن کریم تبیین می نماید و مفهوم حجاب، ریشه های نمادین و حتی ریشه های اسطوره ای پدیده حجاب مورد بررسی قرار گرفته است.

در این فصل حجاب در کاربردهای مختلف بکار می رود که از آن جمله، قدم نهادن در راه سیر و سلوک و شکافتن حجاب های میان عبد و معبود، آنچه از انسان محافظت می کند و روحانیتی که خداوند برای نزدیک شدن انسان به او به این عشق الهی معنا می دهد.«عشق الهی منحصر به خداوند است و زن نمایان کننده این جنبه از عشق الهی است و باید نمایانگر جنبه انحصاری عشق الهی در ایجاد انسانی باشد.»

در توضیح بیشتر مفهوم حجاب، نویسندگان به آثار ابن عربی و دیدگاه وی درباره زن مراجعه کرده اند و با تمسک به این سخن از پیامبر (ص) که « من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم عطر، زن و روشنی چشم من در نماز است»، سعی کرده اند میان حجاب، معنویت و موقعیت هستی شناسانه ابن عربی درباره زن ارتباط برقرار کنند.

«زن در نگاه پیامبر همانند عالم برای خداست، خدایی که در وجود زنان قالب یا نرم جهان را پدیدار می سازد».

فصل دوم از بخش اول، هدف، شناخت ریشه های مردم شناسی برخی از تفاسیر و قوانین مربوط به پوشش زنان و ارتباط مرد و زن است و اینکه چگونه این ارتباط در فضای خانواده، اجتماع و سیاست اجرا شده است.

در این فصل عناوینی از قبیل پدرسالاری و کنترل جنسیت، حجاب زنان آزاد و متأهل در شرق، عادت ماهیانه- حجاب و انزوای زنانه، پوشیدگی- انزوا و حمایت از قانون چند همسری در عربستان قبل از اسلام، و حجاب و رسوم ازدواج مورد بررسی قرار گرفته اند. مباحث این فصل با نقد تلویحی رویکرد مردم شناسانه در توجیه حجاب پیگیری شده است.

در این قسمت تأکید شده است جنسیت در پژوهش های مردم شناسی مرجعی است که منشأ پیدایش پدرسالاری بوده و نوع آناتومی هر یک از دو جنس، نقش های زادآوری برای زنان و کشت و زرع برای مردان را رقم می زند. پدرسالاری نتیجه چنین تقسیم نقشی است. همین مسئله در ازدواج و نظام اجتماعی نیز تسری می یابد. منشأ چنین تفکری در مردم شناسی نگاه افلاطون به زن است که ضعف زن را ناشی از ماهیت فیزیولوژیک او می داند و ارسطو از جمله بزرگ ترین اندیشمندان فیلسوف، در نهایت ماهیت وجودی مردان را در روح و ماهیت وجودی زنان را در ماده دنبال می کند و نتیجه منطقی چنین تفکری به گفته لرد آینارد، تسلط مرد بر زن است زیرا روح بر جسم مسلط است و این تسلط در انزوا، زاد و ولد، حجاب، نحوه لباس پوشیدن و در همه مظاهر زندگی خانوادگی و اجتماعی تأثیر گذار بوده است.

حجاب زنان آزاد و متأهل در شرق عنوان قسمت دیگری از فصل دوم است که در واقع می توان آن را اصلاح نگرش مردمشناسانه به موضوع حجاب زنان شرقی دانست. در این قسمت مفهوم مردم شناسانه حجاب در حال نزدیکی و تداخل با سنت ها، آداب و رسومی است که خصوصاً در شرق غالب است. ادبیات قرون مختلف تمدن های شرقی، به انحاء مختلف زنان اصیل و شایسته را با حجاب نشان می دهد. حجاب نشانه آزادی، تأهل، شایستگی، آبرو و بی حجابی نشانه بردگی، روسپی بودن، ننگ و شرمساری زنان است. «بنابراین به نظر می رسد که حجاب، بیشتر نشانه تمایز، تشخص، برتری و اثبات توانایی زنان متأهل است نه علامت انقیاد و وابستگی زن. حجابداری برای زن شوهر دار عملی مؤدبانه و روشی برای حفظ وقار اوست. بنابراین پوشیدگی زنان و حجاب داری در اصل، بیشتر زاییده کاربرد سنتی ثبت شده و در آداب و رسوم محلی است نه رعایت محترمانه یک دستور مذهبی.»

برای مشخص کردن حجاب زنان قبل از ظهور اسلام در عربستان و بعد از بعثت پیامبر اکرم(ص) تقسیم بندی مختصری صورت گرفته که تحت عنوان پوشیدگی، انزوا و حمایت از قانون چند همسری در عربستان قبل از اسلام در فصل دوم از بخش اول کتاب مشخص شده است.

زنان در جاهلیت قبل از اسلام هیچ ارزش و اعتباری نداشتند و همواره مورد ظلم و بی عدالتی مردان قرار می گرفتند و وجودشان مثل کالا بود و مردان می توانستند به صورت نامحدود همسران زیادی اختیار کنند و یا رابطه زناشویی را با زنان خود قطع کنند. اما بعد از ظهور اسلام و محدودیت ازدواج با زنان، وضع قوانین مربوط به ارث، حجاب و ... ، قبایل مختلف برای اینکه ارث قبیله در همان قبیله باقی بماند خود را به راحتی با حجاب که یک دستور الهی بود وفق دادند تا زنان را بدین وسیله بیشتر تحت کنترل خود درآورده و برخلاف دوران جاهلیت نتوانند به راحتی در اجتماع حاضر شوند( زنان تا قبل از اسلام به راحتی در اجتماع حاضر می شدند و بسیار اتفاق می افتاد که مورد تعرض افراد مختلف قرار می گرفتند). در این قسمت نویسندگان کتاب به سخنی از ژرمن تیلیون استناد می کنند: « توزیع و گسترش جغرافیایی حجاب و انزوای زنان تقریباً با آداب و قوانین قرآنی در باب ارث زنان مرتبط است».

در فصل سوم که به بررسی بعد تاریخی- مذهبی حجاب می پردازد، دو رویکرد برون دینی از نگاهی جامعه شناسانه و رویکردی درون دینی و در قالب الهیاتی مورد بحث قرار می گیرد.

در این فصل، فضای اجتماعی و مذهبی حجاب در دین مسیحیت و دین اسلام مورد بررسی قرار گرفته است.

در قسمت اول از این فصل که به مفهوم حجاب در دین مسیح می پردازد، در رساله های بر جای مانده از پولس مقدس و دیگران، حجاب اکثراً در زمان نیایش و در حال عبادت بر زن واجب بوده است و از آنجا که زن و مرد با هم فرق دارند، زن می بایست نشانه تمایز خود یعنی حجاب را بر سر داشته باشد.

«کلمان الکساندری»، که بعد از شرک از ایمان آورندگان به دین مسیح بود از حجاب، توجه خود را بر عدم جلب توجه زنان برای مردان معطوف کرده بود و در قسمتی از کتابش، بالا رفتن آستانه تحریک مردان را نتیجه دلربایی و جلب توجه کردن زنان می دانست و فروتنی، تواضع و سادگی و ریاضت در شهوات را می ستود و شهوت و اشتغال به امور دنیوی را باعث از بین رفتن و ویرانی حقیقت می دانست.

در نگاه برخی دیگر از بزرگان دین مسیح مثل «سنت سپرین» یا «ترتولیان»، حجاب به عنوان عامل حمایت و محافظت ارایه می شود و نشانه ای از تشخص، احترام و اکرام زن عفیف است.

رهبانیت و باکرگی از مفاهیمی است که از زمان قرون اول مسیحی و به تقلید از حضرت مسیح (ع) و حضرت مریم(ع) در میان برخی از زنان و مردان وجود داشته و تعارض و مخاصمه میان ازدواج و تجرد، یک اصل ثابت و پایدار از اندیشه مسیحیان صدر اول بوده است و مفهوم حجاب هم در چنین فضایی محل اختلاف ظاهری زنان قرار می گرفت به این نحو، راهبه هایی که خود را وقف مسیح کرده بودند، تمایل داشتند تا از زنان دیگر متمایز باشند. اما این مسئله که همه زنان در هنگام نیایش در کلیسا می بایست حجاب داشته باشند تقریباً عمومیت داشته است. راهبه های کلیسای کارتاژ با این تفکر که حجاب مخصوص زنان شوهر دار است حجاب را معنایی کاملاً شهوانی می دانستند. اما ترتولیان با این تفکر مخالف بود و با ارایه چند شاهد از دستورات و احکام پولس مقدس و آیین مربوط به کشیشان، قائل به پوشیده گی زنان و دختران بود. در قرون چهارم و پنجم میلادی، دوشیزگانی که خود را وقف کلیسا می کردند طی مراسمی که به ازدواج با مسیح شهرت داشت، مراسم نیایش، تبرک نان و شراب و دعای خیر و مراسم حجاب و پوشش را به جا می آوردند و حجاب برای راهبه ها، سمبلی از ازدواج با مسیح بود.

در پایان این قسمت از فصل سوم، حجاب در دین مسیح، حجاب به عنوان مفهومی عرفانی، اجتماعی و اخلاقی و به عنوان سمبلی برای به جا آوردن عمل مذهبی و اخلاقی برای راهبه یا خواهر روحانی معرفی می شود.

قسمت دیگری از فصل سوم، به حجاب در اسلام اختصاص دارد. در این قسمت دو رویکرد درون دینی که بر پایه وحی الهی است و رویکردی برون دینی از نگاهی جامعه شناسانه بررسی شده است.

در بیان دیدگاه های جامعه شناسانه، ابتدا دیدگاه فاطمه مرنیسی، جامعه شناس مراکشی درباره موقعیت اجتماعی زمان پیامبر و عکس العمل خلیفه دوم به عنوان شخصیت نزدیک به پیامبر، درباره حجاب مطرح شده است. مرنیسی حجاب را ناشی از مشکلاتی می داند که پیامبر تحت تأثیر فشارهای عمر، به عنوان نماینده مرد مسلط در آن زمان به هدف محدود کردن زنان، مجبور به پذیرش آن می شود؛ اما نویسندگان کتاب با نقد دیدگاه های فاطمه مرنیسی، این مسئله را با عدالتخواهی و عصمت پیامبر در تضاد دیده و اضافه می کنند که هدف از وجوب حجاب، بهره گیری فرصت طلبانه به عنوان یک معضل اجتماعی آن زمان نبوده است از طرفی زیر سئوال بردن شخصیت و سنت پیامبر به عنوان شخصیتی معصوم و تحت حمایت الهی بودن وی خطاست.

در توضیح بیشتر این مطلب، با طرح این سئوال که آیا حجاب بیشتر از آنکه نتیجه وحی باشد، معلول آداب و رسوم بوده است؟ پاسخ هایی از افراد مختلف، مثل قاسم امین در کتاب «آزادی زن»، فاطمه مرنیسی در کتاب «حرمسرای سیاسی- پیامبر و زنان» و عبدالوهاب بوحدیبا نقل شده است که حاکی از آن است که عدم آزادی و عدالتخواهی در مورد زن و مرد با روح اسلام ناسازگار است و این مسایل معلول تحریفات تاریخی است که به اسلام نسبت داده شده است و از آنجا که احکام اسلامی با آداب و رسوم جاهلی آن دوره در تناقض بوده است، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی که فرهنگ ها را شکل می داده اند از اسلام به جای تفکر تکاملی جنسیت ها، ایده سلسله مراتبی جنس ها را اتخاذ کرده اند و همین رسم اسلام را تغییر داده و آن را تحریف کرده است. اما در مقابل تفکرات ذکر شده در بالا، منصور فهمی از نگاهی کاملاً جامعه شناسانه، احکام مربوط به اجبار حجاب را بیشتر معلول آداب و رسوم و حجاب را ابزاری برای حمایت از چند همسری معرفی می کند.

اما نویسندگان کتاب، حجاب را دارای معنایی عمیق می دانند که یکی از مفاهیم کلیدی تمدن اسلامی است و نمی تواند تنها در دیدگاه مقتضیات و آداب و رسوم وارد شود.

در فصل دوم از این بخش نیز با برشمردن آیات حجاب، مواردی را که می توان از این آیات در مورد غریزه جنسی و رابطه آن با حجاب، نکاح، مرزهای ارتباط و مفاهیمی چون ناموس و غیرت استنباط کرد بیان شده است.

بخش دوم دارای دو فصل است. فصل اول که با عنوان رویکردی مفهومی مشخص شده، به فضای عرفانی – مذهبی شیعه دوازده امامی و فضای تاریخی سیاسی ایران در قرن بیستم می پردازد. در این فصل، اصول و منابع شیعه دوازده امامی- فروع دین و تفاوت در نقل حدیث در مذهب تشیع و تسنن برشمرده شده، امامت و ولایت و ظهور امام غایب و رسالت نبوت که هدایت و ارشاد است، مورد بررسی قرار گرفته است و با تقسیم امامت و ولایت به ظاهری و باطنی، سعی در برقراری ارتباط میان این مفاهیم با ظاهر و باطن پوشش زنان در ایران شده است.

در قسمت های دیگر، درباره حجاب در زمان ساسانیان و مراسم ازدواج زرتشتیان توضیحات مختصری داده شده است.

حجاب در ایران اسلامی و شکل آن عناوین قسمت های دیگری از این فصل هستند که در آن فضای تاریخی سیاسی ایران در قرن بیستم در سلسله پهلوی؛ انقلاب و ظهور چادر به عنوان سمبل وحدت انقلابی و مبارزه علیه سلطنت طلبی؛ جمهوری اسلامی و تعهد زنان به حجاب و مشارکت آن ها در فضای مختلف اجتماعی فرهنگی و سیاسی و جایگاه آنان در جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است .

فصل دوم از بخش دوم به رویکرد جامعه شناسی اختصاص دارد. این فصل دارای چهار قسمت است که عبارتند از: خصیصه های چندگانه حجاب، خرده فرهنگ های مختلف، شرایط اجتماعی و نسلی و جهان بینی خرده فرهنگ ها وتغییرات اجتماعی در ایران.

در این فصل، خرده فرهنگ هایی که در ایران و دیدگاهی که هر یک از این خرده فرهنگ ها نسبت به حجاب دارند توضیح داده شده است. این خرده فرهنگ ها عبارتند از خرده فرهنگ فردگرا، مصلحت گرا، متغیر، تطبیق گرای پارسا و خرده فرهنگ افراط گرا. هر یک از این خرده فرهنگ ها بر اساس نگاهی که به مقوله حجاب دارند، تقسیم بندی شده اند. این فصل، به نتایج پژوهش پیمایشی نویسندگان این اثر در ایران اختصاص دارد. بعد جامعه شناسی مفهوم و کاربرد حجاب در فضای اجتماعی خاص یعنی جامعه زنان ایران در اصفهان، به منظور بررسی رویکرد تجربی زندگی زنان ایرانی و تطبیق تعابیر و مصادیق ناشی از مفهوم اصل قرآنی حجاب مثل«محرم» و «نامحرم»، حوزه «عمومی_ خصوصی» و «ظاهر- باطن» از مهم ترین مباحث این فصل هستند. در این پیمایش، فاکتورهایی از قبیل: تأهل، سن، تحصیلات و موقعیت اجتماعی و شرایط مکانی و زمانی در رابطه با تأثیر این فاکتورها بر حجاب فرد مورد توجه قرار گرفته است و همچنین مدل های جهان بینی هایی که مبنای این خرده فرهنگ های متفاوت هستند شناسایی شده است.

از آنجا که حجابی که در جامعه ایرانی متداول است، اعم از حجاب های کامل یا حجاب های اجباری، نقش هویت زنانه و هنجارهای اجتماعی که ناشی از قوانین، دین، سنت و... هستند به خوبی در میان زنان ایران مشاهده می شود حتی کسانی که حجاب را نوعی سلب آزادی می دانند، بر اساس تطبیق خود با جامعه و فرهنگ غالب، حداقل حجاب برای خود را رعایت می کنند. در این قسمت، نقش دین و هنجارهای اجتماعی و سنت های غالب در فرهنگ ایرانی توضیح داده شده است. خصوصاً در بخشی که حجاب را از منظری دینی بررسی می کند رابطه حجاب در دین و مذهب را با فاکتورهای جامعه شناسانه تطبیق داده و به نتیجه گیری می پردازد.

در این تحقیق که با موضوعی محوری به نام «دیگری»، انجام می شود، بر نگاهی گسترده و وسیع به فرهنگ، عقاید، قوانین و هنجارهای «دیگری» تأکید می کند و معتقد است که نتیجه ای که در این میان رخ می دهد، علاوه بر آشنا شدن با فرهنگ و هنجار و عقاید دیگری، راه بر فردگرایی ای که غرب داعیه دار آن است بسته و زمینه برای گفتگوی تمدن ها و فرهنگ ها و ادیان فراهم می شود و اتفاقا ًمواجهه با «دیگری»، به همراه رابطه دیالکتیکی که بین دو فرد، دو جامعه و دو فرهنگ رخ می دهد، عاقبت به یک نوع رجوع به خویش و بازیابی هویت خویش منجر خواهد شد.

ضمن تقدیر از تلاش های این دو نویسنده ارجمند در تألیف این کتاب و روشن کردن ابعاد مختلفی از پدیده حجاب، و با توجه به اینکه رویکرد نویسندگان به بحث حجاب رویکردی است که در پی شناسایی حجاب از یک سو و شناساندن آن در جوامعی چون ایران به جامعه غربی است در پایان نکاتی به نظر می رسد که در ادامه خواهد آمد.

1- نکته اول اینکه نویسندگان محترم در بخشی که به معارف عرفانی اسلام و مسیحیت اختصاص دارد میان مفهوم حجاب در عرفان و حجاب، به عنوان پوشش زنان خلط کرده اند به این شکل که لفظ حجاب در عرفان، رابطه آن با زن و عشق الهی در مقایسه با مفهوم فقهی حجاب را مبنای مطالعه خود قرار داده اند. در این رابطه نکاتی که لازم به ذکر است بیان می گردد:

در صدر اسلام به پوشش زنان، ستر گفته می شد و در هیچ یک از آیاتی که بیانگر حکم پوشش و توصیه به رعایت آن هستند نیز کلمه حجاب به کار نرفته است. کلمه حجاب به معنای پوشش و پشت پرده واقع شدن است و کم کم به معنای پوشش زنان به معنایی که ستر خوانده می شد به کار رفت.

حجاب در عرفان به معنای موانعی است که حائل میان خداوند و بنده است و شهود پروردگار و مقام قرب او بواسطه دریدن حجاب هایی است که انسان در طی طریق سیر و سلوک، کم کم آن ها را از جلوی راه برداشته و با مجاهدت و جهاد با نفس و مبارزه با رذائل اخلاقی به جایگاهی می رسد که می تواند این حجاب ها را از میان برداشته و به مقام قرب الهی نائل شود.

حجاب به معنای پوشش یا اصطلاحی که در طی زمان و با سیری زبان شناختی و لفظی از کلمه ستر به کلمه حجاب تبدیل شده است با حجاب در عرفان متفاوت است و از آنجا که نمی توان میان آن دو ارتباط وثیقی برقرار ساخت، نویسندگان محترم، پای زن در عرفان را هم وسط کشیده اند و با بیان شواهدی در عرفان در باب زن، سعی کرده اند میان پوشش، زن و حجاب به معنای عرفانی ارتباطی بیابند که البته توفیقی هم به دست نیاورده اند. از این رو مناسبتی میان حجاب به معنای اصطلاحی پوشش و حجابی که در عرفان بکار می رود وجود ندارد.

تنها در انتهای فصل سوم از کتاب، معنای عرفانی حجاب و ارتباط آن با خلقت زن به گونه بهتری تبیین شده است که بهتر بود این مطلب در همان فصل مربوط به خود آورده می شد.

2- از سوی دیگر، این پیش فرض که چون زن تجلی وجود خداوند است، پس حجاب برای او الزامی است، قابل نقد است زیرا در این صورت می بایست همیشه دارای حجاب باشد، اما این گونه نیست که زن همیشه باید با حجاب باشد زیرا در قرآن، موارد حجاب به طور کاملاً مشخص و واضح برشمرده شده است و افرادی که زن می تواند در برابر آنها حجاب نداشته باشد، کاملاً مشخص شده اند.

3- عرفان اسلامی، آن هم بنا بر قرائت ابن عربی، یکی از حوزه های معرفت بشری است که تلاش می کند، از منظر خود، نظام معرفتی سازواری درباره آموزه های دینی ارائه کند. با مبانی چنین نظامی نمی توان احکام فقهی خاص را که از اصالت دینی و معرفتی بیشتری برخوردار است توجیه کرد.

4- در بخش اول، حجاب در متون دینی مسیحی نیز بررسی شده است اما از آن جا که حجاب در متون قدیمی به معنای پرده نیز مورد استفاده قرار می گرفته است، نویسندگان سعی داشته اند تا در کتاب انجیل نیز به کلماتی که در بردارنده همین معناست( به طور مثال پرده) تمسک جویند که ارتباط دادن این موارد؛ مثلاً پاره شدن پرده معبد اورشلیم همزمان با به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح، با بحث پوشش زنان چندان مناسب نمی نماید.

5- در فصل سوم از بخش اول در بخشی که به حجاب در اسلام اختصاص دارد، نویسندگان در مقابل دیدگاه های جامعه شناسانه برخی جامعه شناسان مسلمان، با آوردن دلایلی، حجاب را معلول آداب و رسوم نمی دانند و این تفکر که منشأ حجاب آداب و رسوم زمان پیامبر بوده است را رد می کنند اما در نهایت تردید خود را در مطلق بودن حکم حجاب را با سئوالی به این شکل مطرح می کنند که «درک حجاب در اسلام نمی تواند در رویارویی و مقایسه های جامعه شناسانه، تاریخی و عرفانی و معنوی تقسیم بندی شود. با مقایسه ای که همواره در بطن خود این سئوال را در بردارد که آیا حجاب زن در اسلام امری مطلق است یا جز مقتضیات زمانه و جامعه نیست؟» در صورتیکه در قسمتی که به تحلیل و نقد نگاه های جامعه شناختی می پردازند اذعان دارند که حجاب نتیجه و دستاورد حمایت از همسران پیامبر و زنان مؤمنی است که مورد مزاحمت و آزار و اذیت قرار می گرفته اند و همچنین کارکرد جنسی آن مورد توجه نویسندگان بوده است.

در بیان فلسفه حجاب هم، همین نکته مطرح می شود که حجاب، وسیله ای است که زنان و دختران بوسیله آن از نگاه ها و مزاحمت های احتمالی مصون می مانند و این فلسفه، فلسفه ای همیشگی برای حجاب است تا زمانی که جنس و تفاوت های جنسی وجود دارد، این فلسفه هم برای حجاب محفوظ است. بنابراین جایی برای تردید نمی ماند که حکم وحیانی حجاب، پدیده ای نیست که تابع شرایط و مقتضیات زمانه باشد.

7- نکته ای که درباره فصل اول از بخش دوم به نظر می رسد این است که اگر چه این فصل اطلاعات مفیدی در مورد مذهب تشیع و مبانی آن در اختیار خواننده قرار می دهد؛ اما نمی تواند ارتباط وثیقی میان حجاب و موضوع این بخش برقرار کند و همچنان مشکل اشتراک لفظی ای که در بخش اول وجود داشت در این بخش هم تکرار شده است.

8- اگر چه حجاب به عنوان یک دستور الهی در یک فصل به طور خلاصه بیان شده است اما در جای جای کتاب، این پدیده تنها از منظر جامعه شناسی و مردم شناسی مورد بحث قرار گرفته و نه به عنوان پدیده ای برآمده از دین و دستورات الهی. لذا تطورات و تغییرات حجاب در جوامع مختلف و چگونگی حجاب زنان در فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها، از حجاب تصویری عرفی عرضه می کند که حداقل های آن در همه جوامع وجود داشته و همان گونه که در طول اعصار به طرق و تحت شرایط مختلف تغییر یافته، در آینده هم بر اثر شرایط پیش بینی نشده، موضوع تغییر سلایق مختلف قرار خواهد گرفت.

حجاب به معنای عرفی آن را نمی توان به عنوان ارزشی برآمده از یک ایدئولوژی دانست چرا که از آغاز زندگی بشر، انسان به انحاء و انگیزه های مختلف از جمله زیبایی، شرایط جغرافیایی، سیاست حکومت ها و ...از حجاب استفاده می کرده است و اگر چه به مرور زمان فرهنگ ها و طریقه زندگی افراد، پوشش های مختلف را ایجاب می کرده اند ولی در پشت همه دستورات الهی درباره حجاب تفکر و فلسفه ای است که از جانب خدای حکیم برای همه و بیشتر برای زنان الزام آور شده است. نگاه عرفی به حجاب، آن را از حالت تکلیف گرایانه بیرون آورده و تابع شرایط زمان و مکان می کند در صورتیکه، در دین اسلام حجاب دارای فلسفه ایست که برخی از دلایل وجوب آن عبارتند از: تقویت امنیت اجتماعی زنان، افزایش آرامش روانی در جامعه، حمایت از خانواده در کارکرد جنسی و .... که نمی توان این کارکردها را از زمان و جامعه ای حذف کرد تا بتوان حجاب را تابعی از مقتضیات زمانه دانست.

کلمات کلیدی
کتاب  |  دین  |  اسلام  |  زن  |  حجاب  |  پوشش  |  عرفان  |  حجاب زن  | 
لینک کوتاه :