×

آسیب شناسی تعامل روحانیت و نسل جوان در گفت و گو با جناب آقای دکتر افروغ


تعداد بازدید : 1935     تاریخ درج : 1390/08/08

36

با تشکر از حضرتعالی، بفرمایید که چه تحلیل و برداشتی از نسل جوان جامعه ایران دارید؟

نسل جوان ما، مثل هر قشر دیگر جامعه یک کلیت واحد نیست و لذا جوان نیز قابل انقسام به شاخه ها و شعبات مختلفی است. البته این غلط است که ما یک کلیت پنداری خاصی داشته باشیم و جوان را یک کلیت یک پارچه بدانیم، باید مشخص کنیم که در خصوص کدام دسته از جوانانمان و وابسته به کدام گروه سنی سخن می گوییم. نکته ای که باید بدان توجه کنیم، این است که کارهایی که در خصوص نگرش سنجی های مختلف در رابطه با جوانان شده ،قابل تأمل است و به آن هم باید مراجعه کرد، اما من به چند نکته در رابطه با جوان اشاره می کنم:

یکی اینکه: بر خلاف این عقیده رایج که می گویند: جوان های ما دچار بحران هویت هستند، بنده معتقدم که جوانان دچار شکاف لایه های هویتی هستند. بحران هویت به این معنا که در لایه های زیرین هویتی شان خدا گریز، خدا ستیز و دین گریز شده باشند، چنین چیزی را من سراغ ندارم، نه تحقیقاتی که مستقیم خودم در آن نقش داشته ام و نه تحقیقات میدانی و پیمایشی کلانی، که نوعا انجام شده، سخن مرا تأیید می کند. جوان ما دچار شکاف لایه های هویتی است، مثلاً لایه نمادش چندان سنخیتی با لایه های زیرینش ندارد. درست است که وزن لایه های زیرین سنگین تر از لایه های بالایی است، اما نباید انتظار داشت، که لایه نماد همطراز با جهان بینی باشد، اما شکافش در دراز مدت می تواند برای ما مسئله دار باشد ؛ زیرا کسی، چک سفید امضا نداده که اگر نمادهای بیگانه با لایه های زیرین بودند، این حتماً به آن لایه های زیرین جهان بینی هم سرایت نکند. و لذا به نظر من جاهایی که نمادها فاصله زیادی از لایه های زیرین می گیرند، از یک طرف بر می گردد به بی توجهی ما به نمادهای ایرانی اسلامی، و از طرف دیگر به برخورد غلط با این نمادگرایی و تسری دادن این نمادها به لایه های زیرین توسط عده ای از شکل گرایان، که ممکن است روحانیت هم جزء آنها باشد؛ یعنی ممکن است روحانیت یک نگاه یک پارچه و کل گرایانه به عناصر فرهنگی داشته باشد و بلافاصله لایه نماد را به لایه های زیری تسری بدهد ،مثلاً اگر کسی نماد مناسبی داشت، قضاوت کند، که حتماً جهان بینی توحیدی دارد و اگر کسی نماد نامربوط داشت، قضاوت کند که در جهان بینی او حتماً یک

اشکالی وجود دارد، در صورتی که این طور نیست و باید از آن پرهیز کرد. شاید روحانیت قبل از انقلاب ما پرهیز بیشتری نسبت به روحانیت بعد از انقلاب ما داشت؛ زیرا روحانیت قبل از انقلاب ما احساس وظیفه بیشتری می کرد و با جوان ارتباط تنگاتنگی برقرار می نمود، اما امروزه خیال روحانیت آسوده است، که قدرتی به نام جمهوری اسلامی وجود دارد و به صورت مستقیم و غیر مستقیم تکیه بر قدرت سخت افزاری و فیزیکی نظام می کند و از قدرت نرم افزاری خودش فاصله گرفته است. البته به نظر من روحانیت امروز با روحانیت دیروز تفاوت زیادی دارد؛ زیرا روحانیت امروز از ظرفیت های بالقوه نرم افزاری و توانمندی های خودش غافل و محروم است. ما قبل از انقلاب سراغ نداریم کسی را که شبهه ای ایجاد کند و روحانیت به آن پاسخ ندهد و یا او را به مناظره دعوت نکند، اما امروز چون قدرت دولتی در اختیار دین است و حوزه های دینی هم در آن ذی نقش هستند، می بینیم که در مواجهه آقایان یک سری استناداتی به این قدرت می شود که دیروز نمی شد.

و لذا خواهش من از عزیزان این است که نوع مواجهه مرحوم علامه طباطبایی، نوع مواجهه شهید مرتضی مطهری، شهید بهشتی، روشنفکران دینی ما و آنهایی که کسوت روحانی داشتند را با پرسش های قبل از انقلاب و بعد از آن مقایسه کنید، به نظر من اینجا یک عاملی اضافه شده که نباید اضافه می شد.

با توجه به اینکه جنابعالی، هم در تعامل با روحانیت هستید و هم نسل جوان، انتظارات نسل جوان جامعه از روحانیت را در چه چیزهایی می دانید.

خوب بود که این مطالعه یک مطالعه پیمایشی دقیقی می بود و این پوشش در این غالب انجام می شد، که انتظار جوانان مختلف با صبغه های مختلف، در زمینه های مختلف و در خورده فرهنگ های مختلف و مناطق مختلف نسبت به روحانیت چیست؟ چون توقعات یکسان نیست و جوانان هم یکسان نیستند.

اما من با فرض اینکه با جوانان در ارتباط بوده ام این گونه عرض می کنم، که واقعاً روحانیت چیست؟ و کیست؟ امروز باید شما به این سؤال من پاسخ بدهید؛ زیرا من در رابطه با جوانان می توانم بگویم که آنها را یک دامنه سِنی در بر می گیرد، اما در رابطه با روحانیت نمی توانیم به یک مفهوم کلی، بدون توجه به آن کسوت، جوهر و بافت وجودیشان ارجاع بدهم.واقعاً روحانیت کیست؟ این سؤال برای من که قبل از انقلاب را درک کرده ام سؤال جدیدی است و شاید این سؤال برای من که با روحانیت حشر و نشر داشته ام و با روحانیت کلاس داشته ام بدون پاسخ نباشد، اما جوان امروز برای این سؤال پاسخ روشنی ندارد.

آیا می توان اینگونه گفت که انتظار جوان از دین، همان انتظاری است که از یک روحانی دارد؟

من منکر این نیستم، اتفاقاً اگر این را بگویید آن وقت وضع خیلی خراب تر می شود ؛ زیرا من قبل از انقلاب شاهد بودم که روحانیت در عرصه مدنی فعالیت می کرد. به هر حال می آمد و سراغ می گرفت و تا آخر نقش هدایت و رسالتی خودش را به خوبی انجام می داد و به گونه ای یک پیوند عظیمی بین روحانیت و دانشگاه بود. و لذا وقتی این عنوان؛ یعنی وحدت حوزه و دانشگاه مطرح شد، با الان خیلی متفاوت بود. به نظر من بخشی از این تفاوت ها بر می گردد به اینکه انتظارات هفده گانه ما دچار اختلاف شده است؛ یعنی روحانیتی که مستقل از دولت بود و ناظر بر دولت بود و بعضاً تا حدودی نظریه پردازی می کرد، امروز نقش نظریه پردازی و نقش نظارتی او به نقش تصدی گری تغییر پیدا کرده و این نقش؛ یعنی تصدی گری او درست همان حالتی را به روحانیت داده، که به روشنفکران غیر روحانی داده است. در گذشته رمز موفقیت روحانیون ما این بود که در دستگاه دولتی نبودند و به همین خاطر مردم به عنوان یک قدرت مدنی روی او حساب باز می کردند و عامل اصلی مجلس توده ها روحانیت بودند، اما اکنون روحانیت دولتی است. بنابراین سخن بنده این است که نسبت ها خیلی پیچیده شده و مردم همان نگاهی را که به روشنفکران قبل از انقلاب داشتند، الان پر رنگ تر از آن را به شما دارند، چون الان چنین تفسیر می کنند، که روشنفکران جامعه یا از کشورخارج شدند، یا به گوشه رانده شدند و یا اینکه همه آنها ضد حوزه شدند.

حضرت امام فرمود: «اگر یکی از شما خطا کند، پای همه شما نوشته می شود» بعضی فکر می کنند که این نکته امام یک امر مذمومی است، در حالی که اصلاً چنین نیست و حاکی از جایگاه بلند روحانیت است، و حکایت از همان نسبت دین و روحانیت دارد، چون مردم این نسبت تاریخی را می دانند و این جایگاه بلند را پیدا کردند، به محض اینکه

عده ای و لو قلیل دچار عارضه ای باشند که هم نقش تصدی داشته باشند و هم توجیه کنند، مردم به آن پی می برند، البته من صرف تصدی را در جاهایی که متناسب با قابلیت ها، شایستگی ها و تخصص های ما است منکر نیستم، اما بعضی وقت ها در یک جایی می بینیم که این حضور پر رنگ است و هیچ نظارتی و نگرشی انتقادی وجود ندارد، بلکه توجیه است و قبل از آن سکوت و بعضی وقتها تطهیر است. از این رو به مردم فشار می آید و آنها می فهمند و توقع دارند، که دینشان از آنها دفاع کند، متولیان استنباط دینی ؛ یعنی روحانیت از آنها دفاع کنند و آنها هم نه تنها دفاع نمی کنند، بلکه توجیه هم می کنند و بلکه طرف را متهم به ضد ولایت فقیه می کنند. این چه داستانی است، که برخی از طرفداران دروغین، به ولایت فقیه مقامی می دهند که به خداوند نمی دهند. مردم در زندگی روزمره خود می توانند بگویند: ای خدا این چه وضعی است، آیا به ولایت فقیه نمی توانند بگویند؟ این نگاه دینی نیست؛ در نگاه دینی طرف حق فریاد و حق اعتراض دارد. و اتفاقاً اگر فرمان رهبری شرعی است، فریاد و نظارت مردم هم شرعی است. اگر فرمان رهبر شرعیت اش به واسطه خدا و رسول خدا و امام زمان است، فریاد و نظارت مردم هم یا اذن نمی خواهد و یا تنها اذنش خداست. آن کسی که فرمان می دهد باید مأذون باشد، برای اینکه قرار است جای خدا بنشیند و کار خدا را انجام بدهد.

چون حضرت امام (ره) می فرماید: «تنها، کسی می تواند حکم براند، که خالق انسان باشد و تنها حکومتی که خرد می تابد حکومت خداوند است.» بنابراین اگر کسی بگوید که من در جای خدا حکم می رانم، بایستی خیلی از احتیاطات و خیلی از هوشیاری ها باشد. واقعاً آن روحانیتی که بتوانند با جوان و نیاز جوان ارتباط برقرار کنند، خیلی کم رنگ شده است. جوان ما با مسائل روزمره عجین است، با بی کاری عجین است. با مشکل ازدواج روبرو است. با انواع و اقسام مشکلات روبرو است و لذا می خواهد فریاد بزند، دوست دارد روحانیت به او کمک کنند تا فریاد بزند، اما روحانیت او را دعوت به سکوت می کنند؟! و این باعث نا امیدی می شود. ما از یک طرف می گوییم: جوان ها امید و از یک طرف می گوییم سکوت. شما بگویید آیا مفهوماً بین سکوت و امید رابطه است؟ امید با فریاد قابل جمع است. شهید استاد مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی، چاپ ششم آن می گوید: در اسلام دو عنصر اساسی وجود دارد که باعث می شود، انقلابی به وجود بیاید، یکی جهاد است و دیگری امر به معروف و نهی از منکر و هر زمانی که این را بگیرید در واقع همان روحیه خروج را گرفته اید و اصل امر به معروف و نهی از منکر و اصل حقوق متقابل و اصل مشارکت را در ارتباط با هر قشری باید به کار بگیرید. مخصوصاً قشر جوان ما که قاطبه جمعیت ما را تشکیل می دهند.

بنابراین بنده معتقدم که بر حسب همان ارتباطی که بین دین و روحانیت است چه در قالب مباحث محتوایی و چه در قالب مباحث شکلی آن، بالاخره در جامعه ما به لحاظ جامعه شناسی، گروه منزلتی به نام روحانیت، ریشه داشته و علاوه بر آن، سنگر محتوایی دین از آن حوزه های علمیه و روحانیت است ؛ زیرا تئوری جمهوری اسلامی متعلق به امام است و امام شاگرد حوزه و مولود حوزه است، چون مبنای فلسفی او که نگرش صدرایی داشته متعلق به حوزه است.

بنابراین توقع بنده از روحانیت این است که هم در سنگر نظریه پردازی و هم در سنگر نظارت، نقش تاریخی، محتوایی و جوهری خودش را به خوبی ایفا کند. حال سؤال این است که چه شد که به محض مستقر شدن جمهوری اسلامی و پیروزی انقلاب تمامی این نقش ها فراموش شد؟ این یک واقعیت است. وقتی این نقش فراموش شود، شما هر قدر هم به جزئیات بپردازید و هر قدر هم به رفوی برخی از کارها بپردازید، موفق نخواهید شد، که با جوان ارتباط پویا و دو سویه برقرار کنید. ارتباط امروز روحانیت با مردم تصنعی است. امروزه مردم همان سؤالی را مطرح می کنند که قبلاً عرض کردم: روحانیت کیست؟ عرض کردم پاسخ این سؤال برای من روشن است، چون درکی از قبل از انقلاب و درکی که از نظریه پرداز انقلاب دارم و هیچ وقت هم عقب نشینی نمی کنم و نخواهم کرد و هر چه می گویم از باب اصلاح است، اما جوانی که هیچ گونه شناختی از عقبه تاریخی روحانیت ندارد، چطور؟ شما باید یک حافظه تاریخی برای او باز کنید. الان حافظه تاریخی ای که آنها دارند این است که روحانیت جماعتی هستند که از قِبَل جمهوری اسلامی به نان و نوایی رسیده اند، ماشین هایشان آن چنان شده و دنبال مدرک دکتری و عضویت در هیأت علمی هستند و برای انجام کوچک ترین فعالیتی از دانشگاه اجازه می گیرند، در حالی که قرار بود دانشگاه حوزوی شود، ولی متأسفانه حوزه دانشگاهی شده است. همه اینها واقعیت هایی بود که عرض کردم هر چند مردم سنتی ما یک گرایش سنتی به روحانیت دارند که بالاخره باید خطبه عقد را یک روحانی بخواند و در روضه ها یک روحانی باشد.

برداشت بنده از صحبت های شما این است که عمده ترین مشکل در تعامل بین روحانیت و نسل جوان، حاکمیتی شدن حوزه است، آیا موانع دیگری هم در ارتباط با این تعامل و مفاهمه وجود دارد؟

تعلق می تواند سه وجه داشته باشد: وجه نظریه پردازی، وجه نظارتی و وجه تصدی و لذا بنده می گویم که متأسفانه روحانیت فقط به وجه تصدی چسبیده اند و بقیه را رها کردند. و الان من مخالف وجه تصدی آنها در جاهایی که باید تصدی صورت بگیرد، نیستم من می گویم: اخلاق و سیاست و هم چنین دین و سیاست با هم پیوند دارند و اینها سه تجلی دارد، حال چرا روحانیت فقط به یک تجلی پرداخته اند، جای سؤال دارد. البته بُعد تصدی پر رنگ تر است، برای اینکه قدرت دولتی ما پر رنگ است و قدرت دولت قدرت دینی و ایدئولوژیکی است و من این را بی خود نمی گویم. ببینید اینکه حضرت امام این همه در مقابل متحجرین زحمت کشیدند و گفتند: «دین از سیاست جدا نیست» به خاطر همین مسائل بود و اگر من این موضوع را پر رنگ می کنم، برای این است که عمده است و باید هم عمده باشد، چون خود شما خواستید که عمده شود. بنابراین برای سلامتش باید آن را نقد کنیم البته من می توانم به سطوح پایین تر نیز آمده و بگویم که با جوان ارتباط برقرار شود و مسائل روزمره آنها فهم شود و مشکلات معنوی، اخلاقی و روابط اجتماعی آنها حلّ شود و راه حل دینی در اختیار آنها قرار بگیرد. همان کارهایی که در حد مکتب اسلام و امثال ذلک در قبل از انقلاب صورت می گرفت، اما امام در این سطح کار نمی کرد.

حضرت امام در یک اشل کلان کار می کرد، که من مخالف آن نیستم. بالاخره یک سطح و قلمرویی را پوشش می دهد که ما از آن اشل کلان غافل می شویم و به سطح خود می پردازیم. البته سطح کلان بر می گردد به درگیر شدن بیش از حد حوزه در سیاست به معنای تصدی گری آن و لذا من واقعاً به این نتیجه رسیده ام که حوزه برای حفظ منزلت خودش باید از این امور فاصله بگیرد. اگر یک زمانی اقتضا می کرد، که وجه تصدی گری اش پر رنگ شود، امروز شرایط اقتضا می کند که وجه نظارت و نظریه پردازی پر رنگ شود. من واقعاً در این قضیه حساسیت زیادی دارم. ما معتقدیم که یک ساختار و یک عامل داریم. جامعه متشکل از ساختارها و عامل هاست. در واقع در آن جاهایی که شغلی اشغال می شود، اما این شغل ها دریک رابطه و در یک ساختار اشغال می شوند، ما آمده ایم و با غفلت از ضابطه ساختاری و این روابط انسان های بد را بر داشته و انسان های خوب را جایگزین کرده ایم، بدون اینکه به تحول ساختاری توجه کنیم. آمده ایم غیر روحانی را برداشته و روحانی را جایگزین او کرده ایم، که وقتی این مسئله اتفاق بیفتد، باعث می شود که روحانی خراب شود و سرمایه تاریخی از ما گرفته شود. روحانیت بعضاً در مشاغلی ایفای نقش می کند، که نقشه راه را خودش نکشیده است، جمهوری اسلامی به لحاظ ساختاری، به ارث رسیده از زمان شاه است. هیچ تحول ساختاری ایجاد نکردیم. و لذا ما داریم در همان بستر تمرکز گرایی و رابطه قدرت و ثروت ایفای نقش می کنیم. و البته بعد از انقلاب اسلامی این قدرت و ثروت تبدیل به قدرت و منزلت هم شده است. من واقعاً می سوزم وقتی می بینیم فلان حوزوی می آید و از یک دانشگاهی اجازه می گیرد، که من فلان نشریه را داشته باشم یا نه؟ حوزه ای که ریشه تاریخی دارد، از جایی اجازه می گیرد که بی ریشه است و روز به روز هم این مسئله تقویت می شود. ما تاکی باید شاهد این قضایا باشیم.

حضرت امام از روحانیت توقعاتی را داشتند و حتی مقام معظم رهبری هم در تشریف فرمایی ایشان به قم و نیز در سخنانشان در جمع روحانیون توقعاتی داشتند و آنها را مطرح نمودند، که اگرشما به سمت این توقعات حرکت کنید، باور بفرمایید، که جوان ها به شما تمایل پیدا خواهند کرد اینکه می گویم جوان ها، به خاطر این است که اگر شما بتوانید جوان فکور و نخبه را به سمت خودتان جذب کنید، جوان غیر نخبه هم خود به خود جذب می شود، شما فکر نکنید که می توانید جوان غیر نخبه را جذب کنید، شما نگاه عددی و رقمی نداشته باشید.

تعامل روحانیت با نسل جوان غیر مذهبی( و یا نیمه مذهبی) چگونه تعاملی می باشد؟

شخصاً معتقدم شما کسانی را که مثلا رپ هستند، راحت تر می توانید جذب کنید تا دیگران. البته باید برای هر مخاطبی تور خاصی پهن کرد و جوان باید ابزار داشته باشد و خود او هدف است. البته فرق ارتباط دینداران با جوانان بعد از انقلاب و قبل از انقلاب متفاوت است به جوانان بعد از انقلاب همانند ابزار نگریسته شده، در حالی که قبل از انقلاب خود جوان هدف بود ؛ زیرا قبل از انقلاب کسی به فکر این نبود که او را جذب یک جناح و یا حزب سیاسی نماید واز او رأی بگیرد. او می گفت: این جوان باید هدایت شود ؛ چون ثواب در هدایت و قرب الی الله است. البته منظور بنده از روحانیت قبل از انقلاب، روحانیت موجهی است. که حضرت امام بیشتر، آنها را مد نظر قرار می داد و آن کار اخلاقی تر الهی تر و معنوی تر بود. من امروز تعجب می کنم که هر جا می روم که در آنجا روحانی و طلبه ای هست به من نامه می دهند و تقاضای مالی دارند و من واقعاً از این کار ناراحت می شوم. پس کجاست آن ذی طلبگی و ساده زیستی و کجاست آن مناعت طبع؟ مناعت طبع فقط درخواست های شخصی نیست، بلکه در ارتباطات ساختاری هم شما نباید اجازه دهید تا سیستمی را تعبیه کنند که حوزه وابسته به دانشگاه شود ؛ پس مناعت طبع در حریت حوزه و استقلال حوزه از دانشگاه و دولت است. شما میزان اتکای مالی حوزه به دولت را نگاه کنید و در این باره تحقیق کنید. من خودم در کمیسیون مجلس بودم و خبر داشتم. که روز به روز به درخواست ها اضافه می شود و چه تقاضاهایی کلانی برای بودجه می شود.

فکر نمی کنید که این نوع وابستگی های مالی، ارتباط مستقیمی با وابستگی های فکری و سکوت و توجیه و تطهیر دارد؟ چرا روحانیون این قدر سکوت می کنند؟ چرا حرف نمی زنند؟ برای اینکه می گویند: اموراتمان نمی گذارد! این یک واقعیت است. تجربه من را خواستید، این تجربه من بود.

من راه حل اصلی را به شما دادم، که اگر روحانیت نسبت خودش را با حکومت مشخص کند و به موقع شلاق بکشد و به موقع نقد کند و به موقع مناعت طبع داشته باشد و به موقع عزت نفس خودش را پیدا بکند، باور کنید، جوان خودش به سراغ شما خواهد آمد. این راه حل کلان است، البته در کل، منظور بنده این نیست که شما کارهای جزئی هم نکنید و نمی گویم که فیلم نسازید. انیمیشن نسازید. من زیر بار نمی روم و نرفته ام. یک وقتی هست که غرق این چیزها می شویم و برای ما عدد و رقم و کمیت و اینها مهم می شود و می گوییم 100 نفر جوان را جذب کردیم، ولی معلوم نیست که جذب کرده باشیم ؛ زیرا ممکن است در ظاهر جذب شده باشند. من عرض کردم که به آن سطوح خرد؛ مثل زبانها، شیوه ها و ابزارها معتقدم که باید روی آنها کار شود، ولی به این زمینه تاریخی تعامل حوزه و جوان هم توجه بکنید، که در چه محدوده و چه زمینه ساختاری هستیم و به آن نگاه جزئی نداشته باشیم. من از نقش عامل غافل نمی شوم، ولی باید به این ساختارها و رابطه ها هم توجه شود.

جوان را بشناسیم و مخاطب شناس خوبی باشیم و با هر مخاطبی روش و شیوه خاص او را بکار ببریم، ولی قبل از هر چیز، عاملی که باید به کار برده شود باید نگاه کلان و نگاه ساختاری داشته باشد. نکته آخر اینکه عامل ما باید عامل و اخلاقی باشد.

الگوهای موفق روحانی در ارتباط مؤثر با نسل جوان چه ویژگی هایی داشته و دارند؟

چه کسانی موفق بودند؟ شاید چون من جوان قدیم هستم و الان جوان نیستم، کسی را نشناسم، من مثلاً شهید مطهری را می شناسم. اما به نظرم اگر در مورد الگوی موفق روحانی موضع گیری نقادانه داشته باشند، موفق تر خواهند بود. من معتقدم: به هر میزانی که اینها موضع گیری نقادانه داشته باشند موفق خواهند بود. و اگر می بینید توفیقی دارند به خاطر این است که هر از چندگاهی نقدی کرده اند، ولی اگر این نقدها را انجام ندهند، اقبال مردم به آنها کمتر خواهد بود. من دربرنامه عصر ایمان گفتم: (البته آن برنامه هم سانسور شد) که کودتایی صورت گرفت و قرار شد که در این کودتا جابجایی نیرو صورت بگیرد، و در انقلاب تحول ساختاری صورت بگیرد، و لذا ما انقلاب کردیم، ولی به اندازه یک کودتا تحول ساختاری انجام نشده است. این برنامه پخش شد و از زیر دستشان رد شد، بعد که من به یکی از این روستاها رفتم در آنجا کشاورزها و نجارها گفتند: دست شما درد نکند، حرف های 30 سال ما را زدید. ما آن شب به همه زنگ زدیم و گفتیم: آقای فلانی در تلویزیون صحبت می کند. دیدم که آنها به وجد آمده اند. چرا این فرصت را از خودتان می گیرید؟ روحانیت قبل از انقلاب نسبت به قدرت، نسبت روشنفکرانه به معنای صحیح آن را داشتند. نقاد قدرت بودند و عرضه کننده ایدئولوژی، اما الان نیست. شما در کتاب «محتواگرایی و تولیدعلم» بنده نگاه کنید در آنجا چالش های اصلی وحدت حوزه و دانشگاه را گفته ام. روحانیت ما قدرت مدنی قبل از انقلاب خودش را ندارد. چرا؟ به خاطر اینکه ببینید: قبل از انقلاب اگر یک مرجع تقلید نگاهی می کرد، همه حساب می کردند. شاه آمد تا تعدّی بکند، پدرش در آمد، اما امروز یک هنرمند بی مایه دولتی چه توهین هایی که به یک مرجع تقلید نمی کند، در حالی که آب از آب هم تکان نمی خورد. چرا؟ چون روحانیت هم جناحی شده است. چون دولت احمدی نژاد است. اگر دولت قبل بود ممکن بود که کفن بپوشند و به خیابان ها بریزند. این چه نگاه اخلاقی است؟ ما در اخلاق می گوییم: اصل تلاقی اخلاق، که آنچه را که برای دیگری نمی پسندی برای خودت هم مپسند.اگر روحانیون موفق، این دردها را بگویند منزلت پیدا می کنند، البته از چشم قدرت دولتی می افتند، ولی در چشم مردم عزیز می شوند: از چشم قشری و متحجری می افتند، ولی از چشم اهل نظر نمی افتد. بله از چشم اخباری ها و تفکیکی ها می افتد، اما از چشم اصولیون و فقهای اجتهادی نمی افتند .اگر به من بگویند روحانی مد نظر شما در عصر حاضر کیست؟ می گویم آیت الله جوادی آملی.

ظرفیت ها و راهکارهای ارتقای ارتباط روحانیت و نسل جوان چیست؟

آنها که خارج از عرصه قدرت هستند باید عرصه عمومی را پر رنگ و قدرت مند کنند. عرصه نقد اهمیتش از عرصه قدرت رسمی بیشتر است. آنهایی که در قدرت هستند از منزلت، کسوت و شأن روحانی بودن خودشان فاصله نگیرند؛ چه در ذی طلبگی شان و چه در نوع مواجهه و ارتباط شان با دولت. نکند که فقط توجیه بکنند. آنهایی که عیبی می بینند باید بگویند. دروغ هایی که بعضی از روحانیون، مثلاً یکی از روحانیون شورای نگهبان می زنند چه توجیهی دارد. بله امام (ره) فرمودند: «حفظ حکومت از اهم واجبات است» حکومت در بهترین حالتش یک ابزار است و هدف نیست. امام فرمود: هدف اخلاق، معنویت و توسعه معرفت الله است. کسانی که در حکومت هستند باید شأن روحانی بودن خود را حفظ کنند.شأن دیگر روحانیون را حفظ بکنند و ذی طلبگی داشته باشند. مناعت طبع داشته باشند. اگر اشکالی از قدرت و دولت می بینند فریاد بزنند.بنده روحانی نبودم، ولی در کمیسیون فرهنگی دیدید که چه فریادهایی می زدم و ذلیل نشدم، بلکه محبوب شدم. پس شما باید سردمدار این محبوبیت باشید. شما بالقوه خیلی از چیزها را دارید که من ندارم. شما ریشه در عقبه تاریخی ما دارید. ریشه در زیست جهان ما دارید، اگر شما این کار را بکنید به طریق اولی محبوب تر خواهید بود. همین که مردم خطای یکی از شما را به همه نسبت می دهند، نشان دهنده این است که شأن شما و جایگاه شما خیلی بالاتر از ما است. به این معانی باید توجه تاریخی داشت. توصیه من به طلبه های جوان این است که خوب و عمیق درس بخوانند. با فلسفه و عرفان عجین شوند و سعی کنند متحجر بار نیایند؛ یعنی قشری بار نیایند، چون اگر متحجر و قشری شدند، ارتباط آنها و منبر آنها هم قشری می شود، اما اگر با فلسفه و با عرفان عجین شوند، در آن وقت نوع مواجهه آنها با جوان یک مواجهه عرفانی و لطیف خواهد بود که در آن صورت خلط میان نماد، هستی شناسی و جهان بینی صورت نمی گیرد. من شخصاً معتقدم: طلبه ها بالقوه استعداد زیادی دارند و وقتی وارد حوزه می شوند توقعات زیادی هم از حوزه علمیه دارند، اما به نظر می رسد که حوزه بعضاً جوابگوی آنها نیست؛ یعنی او را تأمین نمی کند. باید از مطالب روز، ضروری و مورد نیاز در دستور کار قرار بگیرد. انتظاراتی را که امام از روحانیت داشت برآورده کنند. واقعاً محافلی که در اطراف حوض فیضیه و صحن فیضیه می نشستند وکارشان بحث و درس بود، همچنان ادامه داشته باشد، گرچه این روال وجود دارد، ولی گویا کم رنگ شده است.

از اینکه وقتتان را در اختیار پگاه حوزه قرار دادید تشکر می کنم.

کلمات کلیدی
دین  |  انقلاب  |  روحانی  |  جوان  |  روحانیت  |  نسل جوان  |  نماد  |  تعامل روحانیت و نسل جوان  | 
لینک کوتاه :