×

شرق شناسی؛ مفهوم و تاریخ؛


تعداد بازدید : 4169     تاریخ درج : 1390/09/07

6

گفت و گو با حجت الاسلام سید مجید پورطباطبایی*

* ضمن تشکر از جنابعالی، ابتدا از معنی و مفهوم شرق شناسی شروع کنیم.

نخست لازم است از معنی و مفهوم شرق در نزد غربیان یادی کنیم. بر اساس آنچه ژان شیبانی اظهار داشته است.1 برای اولین بار واژه شرق توسط ویرژیل، شاعر معروف یونانی که در یک قرن قبل از میلاد حضرت عیسی علیه السلام می زیسته است آشنا می شویم. مقصود او از شرق، سرزمین هایی است که در جهت طلوع خورشید قرار گرفته اند. خانم شبنم سرآمد،2 به نقل از دایره المعارف فارسی3 معتقد است بر مبنای همین تعریف، یونانیان جهان را به دو قسمت آسیا و اروپا تقسیم کردند. به طور کلی مراد از شرق، تمدن ویژه سرزمین های مشرق زمین است که با وجود اختلاف در نژاد، زبان، دین از نظر روش زندگی و نگاه و اندیشه ... دارای نوعی اشتراک و تشابه هستند.

خاورشناسی یا شرق شناسی که در عربی از آن به استشراق یاد می شود، معادل واژه انگلیسی orientalism است. در قرون وسطی، شرق شناس به کسی اطلاق می شد که به مطالعه زبان های عبری، عربی و یونانی می پرداخت؛ ولی به دلیل خطراها و موانع، حاضر به مسافرت به سرزمین های شرقی نبود.4 به دنبال قدرت یافتن مغولان در قرن سیزدهم میلادی و تسخیر نقاط مختلفی از جهان، پاپ اینوسان چهارم برای شناخت مغولان هیأتی از فرق فرانسیسکن ها5 و دومینیکن ها6 را به چین گسیل داشت. این هیأت ها هم چنین مأموریت داشتند مردم چین را تشویق کنند تا به معتقدان دین عیسوی بپیوندند.7 در پی گسیل این هیأت به شرق در ابتدای قرن چهاردهم میلادی در سال 1312 م. مطالعات شرقی آغاز شد. شروع این مطالعات در پی تصمیم گیری شورای کلیسای ونیا بود که تصمیم گرفته بود برای آموزش زبان های عربی، عبری، سوری در برخی از کشورهای اروپایی کلاس هایی برقرار کند. طراح این تصمیم راجر بیکن (1214- 1294 م.) بود. بیکن که خود زبان عربی را به خوبی فراگرفته بود و از اولین بنیان گذاران کرسی تدریس زبان های شرقی در دانشگاه های قرون وسطی است؛ کسی است که به دنبال تثبیت تسلط مسیحیت بر جهان اسلام بود. او معتقد بود تنها با یادگیری زبان مسلمانان می توان آنان را به باطل بودن اعتقاداتشان رهنمون ساخت و به مسیحیت جذب کرد.8 طرح راجر بیکن با استقبال کنفرانس کلیسائیان در مجمع وین مواجه شد.9 در پی شکل گیری کرسی تدریس زبان های شرقی، افرادی که بر زبان های شرقی و حکمت اسلامی مسلط بودند، پرورش یافتند. از این رو در قرون وسطی شرق شناس به کسی اطلاق می شد که به مطالعه زبان های عبری، یونانی و عربی می پرداخت. در قرن هفدهم با شروع عصر کشورگشایی غربیان سفرهای مبلغان مسیحی به کشورهای شرقی با کسب علم و گردآوری نسخه های خاورزمینی همراه شد. در این میان سفرنامه نویسی به میزان زیادی رونق گرفت. این سفرنامه ها که به طور نسبی از دقت ویژه ای هم برخوردار بودند، به انعکاس اوضاع جغرافیایی، آداب و عادات مردم و تاریخ و فرهنگ شرق می پرداختند.10 خانم شبنم سرآمد، به حق در مقاله «سیری کوتاه در شرق شناسی» تاکید کرده است که با تأسیس کمپانی هند شرقی در سال 1600م. کارگزاران شرکت متوجه شدند بدون دانستن زبان و آشنایی با عادات و معتقدات مردم شرق نمی دانند وظایف خود را به خوبی انجام دهند، از این رو دانشکده ای موسوم به هیلی بری11 در شهر هاتفورد انگلستان برای تدریس زبان های خاورزمینی تأسیس شد.12 این دانشکده بزودی مهمترین مرکز خاورشناسی و کانون تربیت مدرسان زبان عربی و فارسی در انگلیس گردید.13 با وجود این هنوز، شرق شناسی به آموزندگان تاریخ و فرهنگ شرق اصطلاح شرق شناسی به مفهوم امروزی آن اطلاق نمی شد. اولین کرسی زبان عربی در آکسفورد انگلستان توسط لود اسقف اعظم، که مجموعه دار نسخه های خطی شرقی بود، ایجاد شد. ابوالقاسم طاهری درکتاب سیر فرهنگ ایران در بریتانیا ... بر این موضوع اصرار می ورزد که در واقع بنیان گذار تدریس زبان و ادبیات عربی در انگلستان ویلیام بدول بود که در آغاز قرن هفدهم میلادی برای نخستین بار قرآن را از عربی به انگلیسی ترجمه کرده بود.14

یکی از تعاریفی که در شرق شناسی آمده است عبارت است از نظم و نسق دادن و منطق بخشیدن به حاکمیت استعماری.

معنای دیگری از این اصطلاح را عمربن ابراهیم رضوان مطرح کرده است: مطالعه غربی ها پیرامون باورها، تاریخ، آداب و دیگر امور شرق. فواد کاظم المقدادی از ماکسیم رودنسون خاورشناس مشهور فرانسوی نقل می کند که خاورشناسی جهت گیری علمی برای مطالعه شرق و تمدن آن است.

ادوارد سعید، تعریف دیگری از «خاورشناسی» ارائه می دهد. او میان دو مفهوم علمی و تخیّلی شرق شناسی تبادلی ایجاد کرده و تعریفی ارائه می کند که از نظر تاریخی و محتوایی ازمفاهیم و تعاریف قبلی روشن تر و شناخته شده تر است. او اظهار می دارد: «اگر اواخر قرن هجده را به عنوان نقطه شروع شرق شناسی در نظر بگیریم که از آن مرحله به بعد شرق شناسی تا حدودی معنای امروزی خود را یافت؛ باید شرق شناسی را به عنوان یک نهاد ثبت شده و دارای تشخص که با شرق سر و کار دارد مورد بحث و بررسی قرار داد. این امر سر و کار داشتن به معنای اظهار نظر کردن پیرامون موضوع آن و رسمیت بخشیدن به نظرات گوناگون در مورد آن، شرح و توصیف آن و سرانجام تعلیم دادن، تنظیم و داوری کردن درباره آن است. خلاصه کلام آنکه شرق شناسی عبارت از نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد بنیادهای سلطه، تجدید ساختار کردن و آمریت و اقتدار بر شرق است»15 با توجه به مطالب مطرح شده، تعریف مشخص و دقیقی که جامع و مانع باشد نمی توان ارائه کرد.

* آیا شرق شناسی با توجه به تعاریف متداول و معمول از علم،مانند سایر رشته های تثبیت شده علوم انسانی علم به شمار می آید؟

بعضی مثل جلال آل احمد از اساس منکر این است که شرق شناسی علم است. او می گوید من نمی دانم از کی تا به حال شرق شناسی علم شده است. اگر بگوییم فلان غربی در مسائل شرقی لهجه شناس، مردم شناس، موسیقی شناس یا جامعه شناس است حرفی است؛ اما شرق شناس به طور اعم یعنی چه؟! یعنی عالم به کل خفیات در عالم شرق، مگر در عصر ارسطو به سر می بریم؟!

ادوارد سعید هم بیشتر از تعبیر مکتب استفاده کرده است. وی برای اثبات این سخن که خاورشناسی رشته ای علمی همانند سایر رشته ها نیست، بلکه تفاوت های ویژه خود را دارد، نوشته است: «پسوندism که در آخر شرق شناسی orientalism وجود دارد برای تأکید بر تمایز این رشته از هر رشته دیگری است» برای اینکه این تفاوت را بهتر بنماییم پیشاپیش می گوییم خاورشناسی چیزی شبیه یک مکتب است نه علم. معمولا در زبان انگلیسی برای نشان دادن یک شاخه علمی از پسوندlogy استفاده می کنند و برای مفهوم مکتب از پسوند ism بهره می جویند.

در یک موضوع علمی، تنها بحث علمی و کلاسیک مطرح بوده و می تواند نتایج گوناگون و حتی متضادی از آن به دست آید. چنانکه مثلا وقتی گقته می شود sociology، مفهوم آن علم الاجتماع یا جامعه شناسی است. آنچه در این علم مطرح است احوال جوامع و قوانین حاکم بر آنهاست و... است. یک جامعه شناس می تواند به نتیجه علمی اصالت اجتماع یا اصالت فرد برسد.

* حال با لحاظ این مقدمه، شروع شرق شناسی را از چه تاریخی می توان متصور شد؟

دکتر حسنین هیکل، تاریخ نویس، آغاز و پیدایش خاورشناسی را به قرن اول هجری و به ویژه جنگ های موته و تبوک برمی گرداند. نجیب عقیقی و مصطفی سباعی دو تن از اندیشمندان معاصر عرب، قرن چهارم هجری مطابق با قرن دهم میلادی را آغاز خاورشناسی قلمداد کرده اند. برخی شروع شرق شناسی را از دخالت های سرجون غلام و مشاور مسیحی یزید بن معاویه می دانند که او را به جنگ با حضرت امام حسین علیه السلام ترغیب و تشویق کرده است. قاسم السامرایی پیدایش خاورشناسی را به جنگ های خونینی که میان مسلمانان و مسیحیان در آندلس، به ویژه بعد از آلفونسوی ششم، سال 488ق/ 1085 م.، رخ داده است مرتبط می سازد. رودی پاره، که خود از خاورشناسان بنام است و مطالعات اسلام شناسی متعددی دارد پیدایش اولین ترجمه قرآن به لاتین در سال 1143 م. را مبدا خاورشناسی می داند. دکتر محمد عبدالله الشرقاوی نویسنده کتاب الاستشراق فی الفکر الاسلامی المعاصر تشکیل مجمع کلیسا در سال 1312 م. را به عنوان شروع خاورشناسی مطرح می کند. عمربن ابراهیم رضوان مؤلف کتاب آراء المستشرقین حول القرآن و تفسیره، قرن شانزدهم میلادی را زمان آغاز شرق شناسی می داند. عمر لطفی عالم در کتاب المستشرقین و القرآن، قرن هفدهم میلادی را به عنوان ابتدای خاورشناسی ذکر کرده است.

شایان ذکر است اگر چه زمان شروع مطالعات شرق شناسانه از سوی دانشوران غربی به طور مشخص تبیین نشده است؛ ولی رویکرد جدی غرب به مطالعه اسلام از پایان آخرین جنگ صلیبی رخ داده است.

اگر اواخر قرن 18 را به عنوان نقطه شروع شرق شناسی در نظر بگیریم که از آن مرحله به بعد شرق شناسی تا حدودی معنای امروزی خود را یافت.

اصل لغت خاورشناسی اولین بار در 1812 در فرهنگ آکسفورد به کار رفته است. عملا هم می بینیم که اواخر قرن 17 و اوایل قرن 18 اصطلاع خاورشناسی به این معنا بر سر زبان ها افتاد. قبل از آنکه میسیونرها به نوعی وظایف خاورشناسان را عهده دار بودند. ارتباط تنگاتنگی بین میسیونری و خاورشناسی وجود دارد.

طبق کتاب تاریخ، نظریه و هنر اثر جان مکنزی، در پایان دهه دوم قرن هیجدهم، واژه شرق شناسی در متون حکومتی انگلستان، در هند برای شناسایی یک رویکرد رمانتیک و محافظه کارانه جهت مسائل دولتی به وجود آمد که البته این رویکرد رمانتیک به طور ثابت باقی نماند و چندی بعد متحول شد. بر اساس آنچه پیرمارتینو در کتاب شرق در ادبیات فرانسه، که در سال 1906 م انتشار یافته است و ریموند شواب در کتاب رنسانس شرقی، که در سال 1950 م منتشر کرده است، شرق شناسی به عنوان یک حرفه و به شکل رسمی در سال های پایانی قرن هیجدهم آغاز شد.

ادگار کینه،16 مورخ، شاعر و فیلسوف فرانسوی قرن نوزدهم درباره آغاز خاورشناسی نوین نظر دیگری دارد. وی معتقد است مطالعات شرق شناسی به شکل نوین با آغاز لشگرکشی ناپلئون بناپارت در سال 1798 م. به مصر آغاز شده است؛ وی بر این دوره اصطلاح «رنسانس شرق شناسان»17 را جعل کرده است.

از قرن نوزدهم به بعد می توان شاهد صحنه ای از یک فرایند نابرابر توسعه و دول غربی و سپس آمریکا نسبت به شرق در کره زمین بود؛ بنابر قول زاخاری لاکمن، این برتری و توفیق که تا حدود زیادی ناشی از انقلاب صنعتی می شد شکاف بین دولت های استعمارگر غربی و شرقی را عمیق کرد.18 او معتقد است براساس نظریه دکارت هستی شناسانه دوگانه انگار غرب و شرق پدپد آمد. در این هستی شناسی از یک طرف برتری و توفق غرب و تسلط آن بر شرق پست و منحط نشان داده شد و از طرف دیگر توجیه کننده استعمارگری بود.19 در هر حال مدرنیته (تجدّد) پیامدها و نتایج دراز دامنی به بار آورد؛ از یک سو موّلد انقلاب صنعتی، جامعه مدنی و پیدایش مکتب اصالت فرد بود و از سوی دیگر، بنا بر قول فرزین وحدت در کتاب رویارویی فکری ایران با مدرنیت، مولد استعمار، بهره کشی از طبقه کارگر، برتری نژادی و شیء سازی شرق بود.20

همان طور که در مطالعات قبلی تأکید شد پیشروان مطالعات شرق شناسی کشورهای اروپای غربی، چون انگلستان و فرانسه بودند، ولی به دنبال آنان در اوایل قرن نوزدهم روسیه هم، به این جریان مطالعاتی پیوست. از ابتدای قرن نوزدهم در پی برتری غرب بر شرق، از نظر تعدادی از پژوهشگران شرق شناس، کلید فهم شرق در سه عامل خلاصه شده می شد:

1. زبان شناسی

2. تحلیل تاریخی

3. مقایسه تطبیقی زبان ها.

خانم سرآمد معتقد است: «از سوی بعضی از همین افراد، در حالی که غرب به شکل جهانی متمدن ترسیم می شد، دنیای اسلام، منحط و عقب مانده پدیدار می گشت. به عنوان مثال در آثار نویسندگان، شاعران و جهانگردانی از جمله نروال،21 فلوبر22 و شاتوبریان23 شرقیان مسلمان و عرب به عنوان افراد حریص، تندخو، شهوت پرست، تنبل و دارای حرمسرا، خواجه سرا و منزلگاه های فیروزه ای ترسیم شده اند.24

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نام ماکس وبر اثری تحت عنوان اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری را منتشر کرد. او در این اثر نه تنها به نقد جامعه سرمایه داری می پردازد بلکه به شکل تلویحی تمدن شرق و غرب را مقایسه کرده و برتری نسبی غرب بر شرق را بیان می دارد. ماکس وبر اظهار می دارد که اخلاق پروتستانتیزم، روح سرمایه داری را در غرب دمیده است و همین سبب پیشرفت و توسعه در غرب شد. مجید خدوری در کتاب گرایش های سیاسی در جهان عرب درباره اینگونه تحلیل ها و تحلیل گران غربی اظهار داشته است: «به نظر می رسد این دسته از تحلیل گران غربی در این نکته اساسی توافق نظر دارند که نجات جوامع اسلامی از انحطاط و زوال در فرهنگ پذیری از فرهنگ های پیشرفته غربی نهفته است. اکثریت غالب این دسته از تحلیل گران شرق و اسلام که جریان غالب را تشکلیل می دادند این فرض را قطعی کردند که تعریفی که این گروه از شرق ارائه می کردند درست است؛ و در نتیجه استعمارگری به عنوان راهی برای رهایی شرق از عقب ماندگی توجیه شد»

به دنبال انقلاب صنعتی در اروپا تا جنگ جهانی دوم می توان شاهد افزایش چشمگیر تولید و تمرکز آن در بازارهای اروپا بود. این افزایش تولید سبب توجه بیش از پیش غرب به شرق شد.

شرق مرکز مواد خام و فروش تولیدات غربی در بازارهایش بود. به دنبال گسترش استعمار در شرق، نگاه شرق شناس غربی به شرق از ابعاد جدیدتری برخوردار شد. استعمار از میراث شرق شناسی استفاده می کرد و به دنبال آن سلطه سیاسی غرب بر شرق که خیلی زودتر آغاز شده بود موجب تحکیم موقعیت شرق شناس می شد. بدین ترتیب مرحله پیشرفت موسسات شرق شناسی با مرحله نفوذ سیاسی غرب در شرق همگام بود. از این رو شرق شناسی بر اساس هستی شناسی دوگانه انگار شرق و غرب بر اساس روش شناسی دکارتی و به عنوان ابزاری در اختیار قدرت25 به کار گرفته شد.26 برای مثال می توان به نمونه زیر در کتاب دومین رستاخیز عرب، تالیف جان کیمچ آمده است، اشاره کرد؛ مستشرقین آلمانی از جمله ماکس فون اوپنهایم، که سیاستمدار نامداری بود، آرای خود را که مبنی بر اعتقاد به نیروی پان اسلامیسم (اسلام گرایی) بود در افکار قیصر آلمان رسوخ دادند و از این رو تنها راه پیروزی آلمان بر انگلستان در جبهه شرق را فراخواندن مسلمین برای جنگ با کفار یعنی انگلیس دانستند؛27 در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در آمریکا نیز به پیروی از کشورهای اروپایی، نخستین انجمن مطالعات شرقی (آسیایی) در سال 1842 م. تأسیس شد.28 «آمریکایی ها شرق شناسی را به عنوان دانشی رسمی در نظر گرفته و تقریبا بلافاصله شروع به پیشبرد، تطابق، مدرنیزه کردن، مشهور کردن و تعمیم آن برآمدند. آنها همچنین مطالعات شرق شناسی را به سوی مطالعات منطقه ای خاورمیانه سوق دادند.

* از اظهارات جنابعالی چنین برمی آید که بین میسیونری و خاورشناسی رابطه تنگاتنگی باید وجود داشته باشد؟

در پاسخ این سؤال شما باید بر بخش کوتاهی از سخنان مرحوم سید غلامرضا سعیدی، مترجم کتاب خاورشناسی و توطئه خاورشناسان، نوشته مریم جمیله (مارگارت مارکوس) اشاره کنم؛ اجازه دهید از روی متن اصلی بخوانم: (ترجمه اثر متعلق به حدود 45 سال قبل است)

دکانداران دو کیش منسوخ برای جلوگیری از تابش نور اسلام کمر همت بسته و کار به جنگ های دویست ساله صلیبی رسید و چون از این اعمال طرفی نبستند، به حیله و تزویر پرداخته با اختراع دیگ بخار که اروپا از جهت علوم مادی بر شرق پیروز شد، بساط استعمار گسترده شد و علاوه از تضعیفات سیاسی و نظامی بر مردم مشرق زمین و ایجاد اختلاف، دو قدرت مهیب کلیسا و یهود برای نابود کردن اسلام در نهان و عیان دست همکاری به یکدیگر داده و با نیروی شمشیر و قلم دست به کار تخریب شدند به این معنی که کشیشان مسیحی وم نویسندگان یهودی برادرانه از راه نشر دروغ و تهمت و قلب حقایق برای اینکه آخرین ضربت را پیکر اسلام وارد سازند؛ کرسی های دانشگاه را اشغال کرده و تحت عنوان خاورشناسی بر دژ اسلام حمله ور شدند.

در اینجا بی مناسبت نیست به بخشی از سخنان دکتر سید علیم اشرف که در سال 2000 بیان شده توجه کنیم: خاورشناسی یکی از سه زاویه مثلث توطئه علیه اسلام است؛ دو زاویه دیگر را میسیونری و استعمار تشکیل می دهند. در حقیقت خاورشناسی خطرناک ترین بخش این زوایای سه گانه است، زیرا اهداف آن جلوتر از همه و در روح و فکر متفکران و روشنفکران وارد می شود و تاثیر آن هم در دراز مدت بسیار جدی است. میزان ضرر و مشکل آفرینی خاورشناسی برای اسلام بسیار بزرگتر از میسیونری و استعمار (کلینیالیزم)، چه نوع قدیم و چه نوع جدید آن است؛ زیرا خاورشناسی درصدد است تا چهره اسلام را در اذهان مخدوش ساخته و تضعیف کند. دکتر علیم اشرف تفاوت اصلی بین خاورشناسی و میسیونری را در آن می داند که میسیونری مخاطبان خود را در میان عموم مردم جستجو می کند، درحالی که شرق شناسی ذهنیت و زاویه دید در نقد و نقد ادبیات داستانی به وام گرفته ام) افراد نخبه و دانش پژوه جوامع را هدف گرفته است؛ اگر چه هر دو اهداف و آمال یکسانی را دنبال می کنند. او معتقد است: «بدون شک هر دو به دنبال تسلط جهان غرب بر مشرق زمین به طور عام و به طور خاص در ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و دینی هستند.29

* تاکنون آنچه جنابعالی در مرور بر تاریخ خاورشناسی بیان داشتید بیشتر بر جنبه های ساختاری و تاریخی متکی بود، چنانچه امکان دارد با توجه به آنکه جنابعالی خاورشناسی را به جای دانشی میان رشته ای، به گونه ای مکتب تلقی کرده اید، گزارشی اجمالی از سیر محتوایی پژوهش های خاورشناسان ارائه بفرمایید.

سابقه شناخت غرب نسبت به اسلام در شکلی بسیار کلی و اجمالی به دوره حیات حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله برمی گردد، یعنی زمانی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله قیصر روم را به اسلام دعوت کردند. پس از آن، دو جنگ موته و تبوک که در مرزهای امپراتوری روم شرقی صورت گرفت، زمینه آشنایی آنان با اسلام را فراهم آورد. تاریخ دقیق آشنایی غرب با اسلام را باید در روزگار گسترش روزافزون و سریع اسلام در سرزمین های باختری جستجو کرد. تنها سالیانی کوتاه پس از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله، تمدن اسلامی خود را به قلب مراکز فرهنگی مسیحیت رساند.

اروپا پس از فتح آندلس توسط مسلمانان، یکباره خود را با فرهنگ و تمدنی بزرگ روبه رو دید؛ در حالی که از خود جز مصائب و گرفتاری و نظام زمین داری و ارباب و رعیتی و شرایط بد اجتماعی و فقر و گرانی، رشد بیماری، قحطی و کمبود آذوقه، چیزی نمی شناخت. این احساس کمبود و حقارت پس از جنگ های صلیبی و رو به افول نهادن مسلمانان به ویژه در پی انقلاب صنعتی و شروع دوره رنسانس باعث شد تا مطالعه آثار اسلامی و واژگونه جلوه دادن آن در دستور کار اندیشمندان مسیحی که در واقع پدر معنوی خاورشناسان نسل های بعدی بودند، قرار گرفت.

البته اگر بخواهیم دقیق تر وارد تاریخ شرق شناسی شویم. برخی چون مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس صفایی حائری30 رحمه الله بر این عقیده هستند که یهودی ها چون بشارت پیامبر را در کتاب های خود داشتند، به مدینه آمده بودند تا وقتی پیامبر ظهور می کند با پیامبر مقابله کنند و مانع رشد او شوند.

برخی دیگر شروع شرق شناسی را جنگ های صلیبی می دانند. برخی از محققان معتقدند که قبل از اینکه ماجرا، ماجرای قرآن باشد. ماجرای اصل اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله است. اصل مطلب این است که مبارزه با پیامبر برای این است که جلوی مسیحی شدن مسیحیان را بگیرند.

خانم مینو صمیمی در کتابی با عنوان محمد صلی الله علیه و آله در اروپا داستان هزار سال افسانه پردازی و دروغ پردازی تعبیری دارد و آن اینکه تصویر محمد صلی الله علیه و آله در اروپای قرون وسطی با دو عامل مجزا وابستگی و ارتباط مستقیم داشت. از یک سو این تصویر تحت تأثیر احیاء مجدد مسیحیت به همت موسسات امپراتوری بود از سوی دیگر ترس و وحشت عمیقی که مردم اروپا از گسترش اسلام در دل خود داشتند. تلاش های جدی و نگرانی هایی که از گسترش اسلام در غرب وجود دارد چیز خلق الساعه ای نیست و در700 – 800 سال پیش ریشه دارد و با توجه به قدرت و ضعف مسلمانان شکل های مختلفی گرفته است.

به نسبت اینکه جریان های سیاسی سیستماتیک می شود و شکلی خاص می گیرد شکل مبارزه با اسلام و اسلام هراسی سیستماتیک می شود و به تعبیری شکل گیری شرق شناسی شکل سیستماتیک شده مبارزه با اسلام است.

در یک تلّقی دیگر، عده ای از شرق شناسان می گویند مبنای شکل گیری اسلام بر دو چیز است: نبوغ فردی پیامبر و شرایط تاریخی عربستان و اسلام را وامدار مسیحیت و یهودیت می دانند. به عنوان مثال ویل دورانت در تاریخ تمدن خود آموزه های اسلام را منبعث از یهودیت می داند؛ اما از زمان سیستماتیک شدن شرق شناسی، دیگر توهین به پیامبر و ادبیات سخیف دانته کمتر وجود دارد. دیگر اینکه محمد صلی الله علیه و آله را ضد مسیح معرفی کنند کمتر بیان شده؛ بلکه تلاش کرده اند اساس اسلام را از بنیان بزنند. نکته ای که نباید فراموش کرد این است که کسانی که مأمور مستقیم استعمار نیستند اینها طیفی از محققان غربی هستند که شکل گیری و تکمیل شدن کتاب مقدس را در بازه زمانی 1500 ساله دیده اند لذا در زمان های اخیر به چاپ انتقادی کتب مقدس پرداختند. ایشان در مواجه شان با اسلام به همین شکل عمل می کنند. در 1830 در یکی از دانشگاه های آلمان مسابقه ای شکل می گیرد که قرآن را به صورت متن انتقادی چاپ می کنند. در میان این آثار یک اثر به عنوان تاریخ قرآن از «نولدکه» برنده می شود. تا آن زمان اصطلاح تاریخ قرآن اصلا وجود نداشته است. این نولدکه بود که قرآن را پدیده ای تاریخی می داند که می گوید باید این تاریخ را بررسی کرد. تا آن زمان یعنی قرن سیزدهم هجری مفسرین و قرآن شناسان ما همگی از اینگونه مباحث تحت عنوان علوم قرآنی بحث کرده اند. کسی قرآن را به صورت پدیده تاریخی در نظر نگرفته بود. نولدکه برای اولین بار اصطلاح تاریخ قرآن را در سال 1860 جعل کرد. این کتاب ماجرای عجیبی دارد. 68 سال طول می کشد تا این کتاب سه جلدی نوشته می شود. کتاب نولدکه تکرار ملایم تر مباحث قرون وسطی درباره پیامبر و قرآن است. بحث دیگری که نولدکه مطرح کرد، بحث منابع و مصادر قرآن است. یعنی آموزه های قرآنی منبعث از مسیحیت و یهودیت است. نقطه شروع بحث تحریف قرآن در تشیع را نولدکه می گذارد. او می گوید یک فرقه از مسلمانان به نام شیعه معتقد است در قرآن تحریف صورت گرفته و قسمت هایی از قرآن حذف شده است. در سال 1915 یا 1916 از شخصی با نام گلدزیهر خاورشناس مجاری که یهودی و فرد متعصبی است تقاضا می شود متنی درباره تفسیر قرآن بنویسد تا در دانشگاه های اروپایی تدریس شود. او کتاب گرایش های تفسیری مسلمانان را می نویسد و از آن زمان تاکنون که 90 سال می گذرد، هیچ کتابی نتوانسته است جایگزین آن شود. گلدزیهر تعابیر نولدکه را گسترش می دهد و اساس متن شدن قرآن را زیر سؤال می برد. او می گوید قرآن و آموزه های نبوی بعد از زمان حضرت رسول شکل می گیرد. در سال 1975 م. جان ونز برو در کتاب مطالعات اسلامی مطرح می کند که قرآن حداقل 300 سال بعد از پیامبر شکل گرفته است و اعتقادات اسلامی شکل تحول یافته از آنچه مسلمانان از آموزه های مسیحیت یهودیت در طول 300 سال است.

اندروپین شاگرد جان ونز برو، که هم اکنون در قید حیات و چهره ای بین المللی در عرصه اسلام پژوهی و قرآن پژوهی به شمار می آید، مباحثی که مبنایش از نولدکه ریشه گرفته و توسط گلدزیهر، شاخت و جان ونزبرو توسعه پیدا کرده است، را چین و پرچین داده و تکرار می کند.

مشکلی که وجود دارد این است که انتقال آثار شرق شناسان به مسلمانان و ما ایرانی ها با واسطه هایی صورت گرفته است. این واسطه هایی بنا به ذوق خود اقدام کردند. واسطه هایی که با اسلام مسئله داشتند و می خواستند اسلام را زیر سؤال ببرند آثار شرق شناسان را ترجمه کردند.

و در مقابل این شرق شناسان کسی چون جان برتون معتقد است که قرآن در زمان خود پیامبر و به دستور پیامبر گردآوری شده است. در گزارش های مستشرقان حرف های جان ونزبروک بیشتر به ما منتقل شده است تا اظهارات جان برتون.

بحث اینجاست که هنوز کتاب جان ونزبرو با وجود شبهاتی که مطرح کرده است و در آن اساس اسلام را از بنیان مورد تردید و تشکیک قرار داده است، ترجمه، بررسی و نقد نشده است. بعد از سی سال که از چاپ آن کتاب می گذرد تنها گزارش هایی از این کتاب به فارسی چاپ و منتشر شده است؛ اما با وجود این، مباحثی که خاورشناسان مطرح کرده اند کمتر به ما منتقل می شود تا مورد نقد و بررسی قرار گیرد. دکتر احمد پاکت چی در مقاله ای که در شماره پانزده نشریه پیام صادق منتشر کرده اند، به بررسی و مقایسه آراء خاورشناسان قبل و بعد از سال 1975 پرداخته و اظهار داشته اند که تغییر نگاه خاصی در آثار خاورشناسان مشاهده می شود؛ تا قبل از 1975 خاورشناسان به دنبال اصالت یا عدم اصالت قرآن، الوهیت اسلام و شخصیت تاریخی داشتن یا نداشتن رسول صلی الله علیه و آله بودند و آیا اینکه آن بزرگ محترم تحت تأثیر آموزه های مسیحی بوده و یا آموزه های یهودی بر ذهنیت او حاکم بوده است.

اما بعد از سال 1985 به دنبال اصالت یا عدم اصالت اسلام نبودند بلکه به این نتیجه رسیده اند که 5 .1 میلیارد نفر در دنیا اعتقاد به اسلام دارند و کتاب آنها قرآن است. وضع موجود را باید بررسی کرد.

اخیرا رهیافت هایی از شیعیان اخباری به تفسیر از تد لاوسون در کتاب رهیافت هایی به قرآن منتشر شد که در این مقاله تفسیر اخباری شیعه را مطرح می کند و تفاوت آن را با اصولگرایان شیعه نشان می دهد و با اینکه این مقاله، مقاله دایره المعارف گونه است و نویسنده نباید ارزیابی داشته باشد و باید فقط توصیف کند، اما نگاه جانبدارانه آن به شیعه دیده می شود.

هارولدموتسکی در مباحث حدیثی بر خلاف شارخ و جان ونزبرو می گوید المنصف عبدالرزاق دلیل روشنی است بر اینکه قرآن در زمان پیامبر شکل گرفته است و احادیث از خود پیامبر نقل شده است. چنین افرادی نیز وجود دارند و در روال سنتی تغییراتی صورت گرفته است.

مادلونگ کتابی با عنوان جانشینی پیامبر پژوهشی در خلافت نخستین دارد که 1376 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی انتخاب شد و چهار نفر آن را ترجمه کردند. مادلونگ بحث خلافت را از نگاه برون دینی بررسی کرده و حتی حدیث غدیر را نقل نمی کند. بارها تکرار می کند که رسول الله دوست داشت علی علیه السلام را جانشین خود مطرح کند؛ اما فرصت پیدا نکرد.

خاورشناسان در انتصاب یا عدم انتصاب احادیث به پیامبر رویکرد جامع ندارند. خیلی از خاورشناسان در مباحث قرآنی در وهله اول با منابع اهل سنت روبه رو بودند و به شیعه به عنوان یک فرقه اقلیت از مسلمانان نگاه کردند. مثل اینکه ما برای مطالعه مسیحیت به سراغ کاتولیک ها می رویم.

مادلونگ به منابع شیعی رو آورده است. مادلونگ منابع شیعی را دیده است و در بحث نماز آخر رسول الله صلی الله علیه و آله می گوید: اینکه پیامبر یکبار به ابوبکر دستور می دهد در مسجد نماز بخواند دلیل بر این نیست که پیامبر قصد جانشینی او را داشته است. حتی به جزئیاتی مثل زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله وقتی از دنیا رفت سرش روی پای عایشه بود یا علی علیه السلام توجه می کند. او کتابش مستند است و برای این صبغه استنادی زحماتی سی ساله انجام داده است.

برخی در برخورد با خاورشناسان فقط به ترجمه روی آورده اند و ناخودآگاه جانبدارانه برخورد می کنند. بعضی وقتی نقش فلوگل و ژول لابوم دیدند شیفته خاورشناسان شدند. به دور از انصاف است که نقش فلوگل و ژول لابوم را در فهرست نگاری اسلامی نادیده بگیریم. بنیان معاجم قرآنی را فلوگل و ژول لابوم گذاشتند. اگر ژول لابوم تفضیل الآیات را نمی نوشت فرهنگنامه های قرآنی شکل نمی گرفتند.

برخی هم با بدبینی به خاورشناسان نگاه می کنند طوری که دکتر شفیعی کدکنی در ترجمه کتاب تصوف اسلامی نیکلسون در مقدمه کتاب می گوید وقتی یکی از خاورشناسان می گوید ماست سفید است من فکر می کنم او می خواهد سفیدی را از ماست بردارد یا در جهت تثبیت سیاهی گام بردارد. باید خاورشناسان را فرد به فرد و یا آثار آنان را بررسی کرد. خاورشناسان هم خدمت کردند و هم خیانت کردند و هم اشتباه کردند.

ما نباید خاورشناسان را کاملا رد یا تأیید کنیم. اتفاقی که امروز در مبارزه با قرآن صورت گرفته یک اتفاق سیاسی نیست. این واقعه ریشه های عمیق علمی دارد که ما کمتر به بررسی آنها پرداخته ایم، لذا باید به نقد و بررسی جدی آنها رو بیاوریم؛ ابتدا ظرفمان را از آلودگی ها بپیراییم، سپس در آن شیر بریزیم مگر نه آنکه حضرت حق جل و اعلا در قرآن تزکیه را بر تعلیم مقدم داشته است.

با تشکر از جنابعالی که در این گفتگو شرکت فرمودید

بنده هم از اینکه این فرصت را فراهم کردید تا نقب کوتاهی به تاریخ شرق شناسی بزنم تشکر می کنم.

پی نوشت ها:

توضیح: پس از آنکه متن مصاحبه در اختیار آقای پورطباطبایی قرار گرفت. ایشان اظهارات هنگام گفتگو را به منابعی که از آنها نقل قول کرده اند مستند ساختند، و در واقع با این اقدام صبغه پژوهشی و قوام علمی مصاحبه را تقویت کردند

1. ژان شیبانی، سفر اروپاییان به ایران، ص 1.

2. شبنم سرآمد، سیری کوتاه در تاریخ شرق شناسی، ص 95. در مستند کردن این گفتگو از مقاله خانم سرآمد استفاده های فراوانی برده ام. (پورطباطبایی)

3. غلامحسین مصاحب، دایره المعارف فارسی جلد اول، صص 1012و 1155.

4. شبنم سرآمد، همانجا، ص 97.

5. فرانسیسکن ها (Franciscains)، پیروان سنت فرانسوا آسیزی هستند. این فرقه، در سال 1291 تاسیس شد. نیکوس کازانتزاکیس در رمان جذاب سرگشته راه حق چگونگی پدیداری این فرقه و سرگذشت بنیان گذار آن را تشریح کرده است.

6. دومینیکین ها(Dominicains) پیروان فرقه دومینیک می باشند.

7. دوراکدویلتس، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ص 74.

8. محمود حمدی زفزوق، الاستشراق و الخلیفه الفکریه للصراع الحضاری، صص 29- 30.

9. یوهان فوک، تاریخ حرکة الاستشراق؛ الدراسات العربیة و الاسلامیة فی اروپا حتی بدایة القرن العشرین، ج 1، ص 131.

10. آذر آهنچی، سفرنامه آدام الئاریوس و اهمیت آن در شناخت سرزمین و جامعه ایران و اوضاع سیاسی سلطنت شاه صفی اول، صص 15- 16.

11. Haileybury.

12. شبنم سرآمد، سیری کوتاه در تاریخ شرق شناسی، ص 102.

13. ابوالقاسم طاهری، سیر فرهنگ ایران در بریتانیا یا تاریخ دویست ساله مطالعات ایرانی، ص 18.

14. طاهری، پیشین، صص 12- 13.

15. ادوارد سعید، شرق شناسی، ترجمه: گواهی، ص 16.

16. lockman, Zachary, (2004), Contending vision of the Middle East the history and politics of orientalism, Cambridge University Press, p. 66.

17. Ibid. pp. 73- 74.

18. فرزین وحدت، رویارویی فکری ایران با مدرنیت، ترجمه مهدی حقیقت خواه، صص 16- 17.

19. کامل یوسف حسین، خصائص النص الاستشراقی فی وضعیه النزاع...، صص 117- 118.

20. Nerval.

21. Flaubert.

22. Chateaubriand.

23. شبنم سرآمد، پیشین، ص 108.

24. power.

25. عبدالجبار ناجی، موقف الاستشراق الامریکی...، صص 134- 135.

26. جان کمیچ، دومین رستاخیز عرب، ترجمه رحمت الله صالحی، ص 27.

27. محسن الویری، مطالعات اسلامی در غرب، ص 9.

28. شبنم سرآمد، پیشین، ص 112..

29 . ترجمه این بند از مصاحبه توسط سرکار خانم حکیم زاده ابیانه همسر محترمه آقای پورطباطبایی انجام پذیرفته است.

30. متوفای آبان ماه 1357 ش. در کتاب تاریخ شخصیت پیامبر صلی الله علیه و آله که توسط انتشارات مسجد مقدس جمکران به چاپ رسیده است.

برخی منابع مورد استناد در هنگام گفتگو:

1. رضوان، عمر بن ابراهیم، آراء المستشرقین حول القرآن و تفسیره

2. زفزوق، محمود حمدی، الاستشراق و الخلیفه الفکریه للصراع الحضاری، الطبعه الاولی: مکتبه الشروق الدولیه، قاهره، 2008 م.

3. سرآمد، شبنم، سیری کوتاه در تاریخ شرق شناسی، تاریخ پژوهی، شماره 42- 43، سال دوازدهم، بهار و تابستان 1389، صص 95- 118.

4. الشرقاوی، محمد عبدالله، الاستشراق فی الفکر الاسلامی المعاصر،

5. طاهری، ابوالقاسم، سیر فرهنگ ایران در بریتانیا یا تاریخ دویست ساله مطالعات ایرانی، چاپ اول، انجمن آثار ملی، تهران، 1352.

6. فوک، یوهان، تاریخ حرکة الاستشراق؛ الدراسات العربیة و الاسلامیة فی اروپا حتی بدایة القرن العشرین، تعریب: عمر لطفی العالم، الطبعه الاولی: دارقتیبه، دمشق، 1417.

7. کمیچ، جان، دومین رستاخیز عرب، ترجمه رحمت الله صالحی، چاپ اول، نشر سپهر، تهران 1352.

8. مصاحب، غلامحسین، دایره المعارف فارسی جلد 1، چاپ اول، انتشارات فرانکلین، تهران 1345.

9. منسفیلد، پیتر، تاریخ خاورمیانه، ترجمه: عبدالعلی اسپهبدی، چاپ اول: انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1385.

10. منوچهری، عباس، مبانی اندیشه انتقادی ماکس وبر، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، سال دهم، شماره 7 و 8، فروردین و اردیبهشت 1375.

11. میرسپاسی، تأمل در مدرنیته ایرانی، چاپ اول، انتشارات طرح نو، تهران، 1384.

12. ناجی، عبدالجبار، موقف الاستشراق الامریکی من دراسه المدرنیة العربیة الاسلامیة، مجله الاستشراق، دارالشوون الثقافة العامه، العدد الاول، کانون الثانی.

13. نوذری، حسینعلی، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی، چاپ اول: انتشارات آگه، تهران، 1383.

14. وحدت، فرزین، رویارویی فکری ایران با مدرنیت، ترجمه مهدی حقیقت خواه، چاپ دوم: انتشارات ققنوس، تهران، 1385.

15. خدوری، مجید، گرایش های سیاسی در جهان عرب، چاپ سوم، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1374.

16. حدیدی، جواد، برخورد اندیشه ها، چاپ اول، انتشارات توس، تهران 1356.

17. الویری، محسن، مطالعات اسلامی در غرب، چاپ اول، انتشارات سمت، تهران، 1381.

18. سعید، ادوارد، شرق شناسی، ترجمه: گواهی، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1372.

19. شیبانی، ژان، سفر اروپاییان به ایران، ترجمه سید ضیاء الدین دهشیری، چاپ اول، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهرام، 1353.

20. ویلتس، دوراکه، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمه مسعود رجب نیا، چاپ اول، انتشارات خوارزمی، تهران، 1353.

21. سباعی، مصطفی، شرق شناسی در اروپا، ترجمه حسن حسین زاده شانه چی، کیهان فرهنگی، شماره 183، دی 1380، صص 27- 35.

کلمات کلیدی
قرآن  |  اسلام  |  تاریخ  |  غرب  |  اروپا  |  شرق  |  شرق‌شناسی  |  خاورشناس  | 
لینک کوتاه :