×

اصلاحات در امپراتوری عثمانی از عصر لاله تا عهد تنظیمات


نویسنده : حسن حضرتی تعداد بازدید : 1495     تاریخ درج : 1393/10/14

نویسنده، در این نوشتار بر آن است تا رویکرد دولت مردان عثمانی به مقوله اصلاحات و ضرورت های آن را بررسی کند. پرسش هایی مانند این که امپراتوری عثمانی در چه شرایطی اصلاحات را به مثابه یک راه حل برگزید؟ اندیشه ها و تحولات تأثیرگذار بر اصلاحات کدامند؟ برداشت سلاطین عثمانی از راه اصلاحات (در زمان طرح آن) چه بوده است؟ در این میان نقش عوامل خارجی به ویژه غربی ها در اصلاحات نیز از مسائل مهمی است که نگارنده این مقاله در پی یافتن پاسخ های مناسبی برای آنهاست. دوره زمانی این نوشتار از آغاز عصر لاله (1718 - 1730م) تا ابتدای عهد تنظیمات (1839م) را دربر می گیرد.

مقدمه

امپراتوری عثمانی (1923 - 1280م) یکی از امپراتوری های بزرگ اسلامی به شمار می رود که بیش از شش صد سال دوام یافت. عثمان مؤسس اولیه امیرنشین عثمانی با تعریف دو کارکرد ویژه برای امارت خود - که عبارت از «جهاد اسلامی» و «مرزبانی قلمرو اسلامی» در مقابل مرزهای مسیحی بود - جایگاه ویژه ای در نزد دیگر امارت های آناتولی به دست آورد.

عثمان همیشه، رو به مرزهای مسیحی، علاوه بر پاسداری از قلمرو اسلامی، به دنبال گسترش سلطه خود در بلاد کفر بود. به همین سبب، از همان ابتدا روحیه و سبک تهاجمی را در ساخت سیاسی امارت خود تقویت نمود. این روحیه در دوره های بعد هم که «امارت» عثمانی به «امپراتوری» تبدیل شد، در نزد حاکمان حفظ شد. توجه خاصّ به تأسیس ارکان هجومی در ساختار سیاسی و نادیده گرفتن مقوله دفاع برگرفته از همین مسأله بود.

به طور کلی تاریخ امپراتوری عثمانی را در نگاهی کلان می توان به چهار دوره متفاوت با هم، به شرح زیر تقسیم نمود:

  1. عهد تکوین و استقرار (1453 - 1280م)
  2. عهد طلایی (1566 - 1453م)
  3. عهد توقف و رکود (1718 - 1566م)
  4. عهد اصلاحات و زوال (1923 - 1718م)

تقسیم بندی مذکور، در برخی از اجزاء آن قابل خدشه است، با این حال، با کلّیت آن - با اندک تفاوت هایی - وجدان جمعی صاحب نظران مسائل عثمانی موافق است.

پروژه اصلاحات در امپراتوری عثمانی متعلق به دوره چهارم؛ یعنی عهد اصلاحات و زوال است. ویژگی های کلی این دوره، که پادشاهی سیزده سلطان عثمانی را شامل می شود، به شرح زیر است:

  1. سلاطینی که در این دوره بر مسند قدرت نشستند، حاکمانی ضعیف و یا متوسط الحال بودند که فاقد ویژگی های شخصیتی بزرگانی همانند بایزید دوم، سلیم اول و سلیمان اول بودند. از آن جا که در نظام های امپراتوری، ساخت قدرت و کارآمدی آن به شدت وابسته به فرد حاکم و قائم به ذات اوست ظهور سلاطینی نه چندان برجسته، امپراتوری عثمانی را در ادامه روند موفقیت های عهد طلایی، با ضعف ساختاری و کارآمدی روبه رو کرد.
  2. بروز ضعف در رأس هرم قدرت، امپراتوری را در حفظ و اداره قلمرو پهناور خود دچار مشکل نمود. به تدریج سرزمین های مفتوحه در مرزهای شرقی و غربی از سلطه عثمانی خارج شد. صفویان با ظهور سلطانی مقتدر (شاه عباس)، موفق شدند بخش های زیادی از قلمرو اشغال شده خود را بازپس گیرند. در مرزهای غربی نیز عثمانی ها در جنگ با دشمنانشان (به ویژه با و نیزی ها) بر سر تصرف جزیره کرت ناموفق بودند. همچنین در این دوره رویارویی عثمانی ها با روس ها، اتریشی ها و دیگر قدرت های اروپایی در مرزهای غربی، غالباً با شکست عثمانی همراه بود، چنان که بروز شورش های داخلی - که به شورش های «جلالی» معروف بود - اوضاع را برای سلاطین این دوره بحرانی تر کرد.

در این دوره، عثمانی نه تنها نمی توانست به تهاجم و پیشروی های خود تداوم ببخشد، بلکه در دفاع و نگهداری از قلمروهای متصرفه نیز ناتوان بود. علت آن هم روشن بود، چرا که در ساخت سیاسی امپراتوری همه نهادها با هدف تداوم بخشیدن به حالت تهاجمی تأسیس شده بود و امپراتوری در هنگام هجوم دشمن، فاقد نهادها و تأسیسات دفاعی بود. به همین سبب به راحتی بعد از رکود و توقف در مرزها، نشانه های زوال و فروپاشی را در ساختار خود احساس کرد و برای به تأخیر انداختن زوال خود، به اصلاحات رو آورد.

پیش از این، (در عهد رکود و توقف)، سلاطین امپراتوری به این نتیجه رسیده بودند که دیگر نمی توانند قلمرو جغرافیایی خود را گسترش دهند. این در حالی بود که تا نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی این فرایند به صورت موفقیت آمیزی دنبال می شد؛ ارتش عثمانی به پیروزی های چشمگیر و پی در پی در سر حدّات عادت کرده بود و به ندرت قدرتی نظامی در آسیا، اروپا و آفریقا می توانست در برابر ارتش قدرت مند عثمانی مقاومت کند.

از این رو تحوّلات قرن هفدهم برای بابعالی به گونه ای دیگر رقم خورد. در آغاز این قرن احمد اوّل (1617 - 1603م) مجبور به امضای عهدنامه ای شد که بر اساس آن سلطان عثمانی ناچار بود رفتار برابر و محترمانه ای با طرف مقابل در پیش گیرد. عهدنامه سیتواتوروک 1 که با اتریش در سال 1606م امضا شد؛

برای اولین بار آتش بسی نبود که از استانبول به «شاه وین» دیکته شده باشد بلکه عهدنامه ای بود که در مرز مورد مذاکره قرار گرفت و توافقی بود با «قیصر روم» که به موجب آن سلطان عثمانی، سرانجام عنوان «پادشاه» را به شاه هابزبورگ اعطا می کرد و رفتاری برابر را با وی پیش می گرفت.2

پیمان کارلوفجا (کارلوویتس)3 که در پی شکست عثمانی از دولت های اتریش، روسیه، لهستان و ونیز در سال 1699م منعقد شد، امپراتوری را در هیبت شکست خورده ای تمام عیار که چاره ای جز پذیرش برتری نظامی اروپاییان نداشت، به تصویر کشید، امّا این پایان کار نبود، زیرا بعد از امضای معاهده مذکور که به موجب آن قسمتی از مجارستان و ترانسیلوانی به اتریش، پادولیا به لهستان و موره به ونیز واگذار شد، امپراتوری دچار چالش های درونی بنیادی شد، چرا که به دست خود، بخشی از «دارالاسلام» را به کافران واگذار کرده بود و توجیه افکار عمومی برای این امر آسان نبود.

مهم ترین مسئله ای که عثمانی پس از معاهده کارلوفجا، با آن روبه رو شد، مسئله غرب و توجّه به آن بود؛ امپراتوری ناخواسته با مقوله ای روبه رو شده بود که دیگر به هیچ وجه نمی توانست نسبت به آن بی توجه باشد. غرب یا «دارالکفر» همواره برای عثمانی تداعی گر مفاهیمی، مانند «اقوام مشرک مغلوب» بود که فاقد حسن و برتری نسبت به مسلمانان بودند. اما بعد از معاهده کارلوفجا،این نگرش دچار تغییر و چالش ناخواسته ای شد؛ عثمانی دریافت که اروپا از جنبه نظامی و سازمان های اجتماعی به برتری های درخور توجّهی دست یافته است. شاید اولین تلنگر فکری بعد از همین معاهده در نزد عثمانی ها پیدا شد که باید «چیزهایی» را از غرب یاد بگیرند. اما در این زمان، بی گمان این «چیزها»، در حوزه نظامی، آن هم به صورت ناقص، موردنظر بود. بر این اساس، رویکرد امپراتوری به اجرای یک سلسله اصلاحات ناقص، یکی از نتایج معاهده کارلوفجا می باشد. عموجان زاده حسین پاشا کوپرولو4 (1702 - 1644م) - فرزند بزرگ ترین برادر محمّد کوپرولو - این اصلاحات را آغاز کرد و پس از انعقاد معاهده یاد شده، سه سال در مقام «وزارت اعظم» خدمت کرد.

حسین پاشا اقداماتی انجام داد که ارتش حالتی کارا و قابل اطمینان پیدا کند. فهرست حقوقی افراد قاپی قولو بررسی شد. اعضایی که دیگر از عهده انجام وظایف خود برنمی آمدند، از کار برکنار و روستاییان ترک آناتولی به جای آن منصوب شدند، این افراد موظف بودند که همواره تحت انضباط و آموزش باشند. سنّت قبلی استفاده از وجود صنعتگران در دسته های نظامی به صورت پاره وقت ملغی شد. با اتخاذ چنین اقداماتی، شمار افراد ینی چری که پیش از قرارداد کارلوویتز به هفتاد هزار تن رسیده بود... به سی و چهار هزار تن مرد جنگجو که همواره آماده رزم بودند، تقلیل یافت. شمار افراد دسته توپخانه هم از شش هزار تن به هزار و دویست و پنجاه تن کاهش پیدا کرد. با استخدام افرادی از میان قبایل عشایری و همچنین سپاهیان مقتدرتری که از مجارستان گریخته بودند، سواره نظام فئودال تقویت شد. دوباره مقرر شد که به افراد سپاهی حقوق کافی پرداخت بشود و تحت نظارت سنجاق بیگ ها، آموزش [ببینند] و سلاح لازم در اختیارشان قرار گیرد تا در موقع ضرورت به لشکر فرا خوانده شوند... کوشش هایی نیز صورت گرفت که نیروی دریایی عثمانی... بازسازی شود... تنها در این زمان بود که عثمانی ها نوآوری های دریایی اروپاییان را در قرن هفدهم، در تحوّل کشتی های پارویی به بادبانی پی گرفتند و ناوگانی از گالیون ها5 ساختند و برای تأمین نیروی انسانی لازم تشکیلات دریایی جدیدی را گسترش دادند... و آخر از همه اینکه وزیر اعظم در دستگاه دبیری و تشکیلات قصر نیز اصلاحاتی انجام داد. دبیران بی کفایت با دریافت نیمی از حقوقشان بازنشسته شدند و به جای آن جوانان عثمانی تربیت شده در مدارس دبیری به کار گرفته شدند.6

اگر چه فقره بالا طولانی است، اما اقدامات اصلاحی عموجان زاده حسین پاشا را به طور مبسوط و کامل بیان می کند. چنان که قبلاً گفته شد، اندیشه اصلاحی در نزد دولتمردان عثمانی در این دوره، بسیار ناقص و عقیم شکل گرفته بود. به همین علّت، بلافاصله با اقدامات عموجان زاده حسین پاشا مخالفت های جدی صورت گرفت که در رأس مخالفان، «شیخ الاسلام فیض اللَّه افندی» قرار داشت.7 غالب عالمان امپراتوری عثمانی از اسلام گرایان سنتی بودند که اساساً با تحوّل و تغییر مخالفت می ورزیدند، به دلیل آن که آنها نوگرایی و نوسازی را بیش از آن که «راه حل» بدانند، یک مسئله و آسیب تلقی می کردند؛ به بیان دیگر، دلیل اصلی مخالفت آنها با روند اصلاحات این بود که آن را نه راه حل، بلکه آسیبی برای نظم اجتماعی خود می پنداشتند. شیخ الاسلام فیض اللَّه افندی نیز درباره اصلاحات چنین نگرشی داشت. او همانند طبقه حاکم فقط تا آن جا با اجرای اصلاحات موافق بود که برای حفظ امپراتوری در مقابل دشمنان آن ضرورت داشت. امّا به محض اینکه خطر برطرف می شد، برای عقیم کردن تأثیر اصلاحات تلاش می کرد تا موقعیت خود و اطرافیانش در ساختار قدرت به خطر نیفتد. اقدامات شیخ الاسلام عاقبت به سقوط حسین پاشا و کناره گیری او در سال 1702م منجر شد که چند ماه بعد مرگ او را هم به همراه داشت.8

بعد از عقیم ماندن اصلاحات ناقص عموجان زاده حسین پاشا، عثمانی چند سال پس از آن، مجبور به امضای معاهده پاساروفجا9 در 1718م شد که بر اساس آن، بسیاری از سرزمین های زیر سلطه عثمانی، مانند بلگراد از تصرفش خارج شد.10

امّا معاهده کوچوک کاینارجا11 - که در سال 1774م، بین روسیه و عثمانی 12 منعقد شد - به مراتب تحقیرآمیزتر و خردکننده تر بود. در این معاهده شخصیت قهرمان و پیروز امپراتوری عثمانی در رویارویی با دشمنان غیر مسلمان به شدت زیر سؤال رفت؛

بر طبق این عهدنامه، سلطان نه تنها مجبور به صرف نظر کردن از سرزمین های فتح شده ای بود که ساکنین اش مسیحی بودند، بلکه اجبار داشت از سرزمین های قدیمی مسلمان نشین در کریمه نیز صرف نظر کند. یکی دیگر از مواد عهدنامه حق دخالتی بود که در مورد اتباع مسیحی ارتدوکس به امپراتوری روسیه داده می شد که به تدریج تقریباً جنبه تحت الحمایگی نسبت به آنها پیدا کرده بود.13

معاهدات دیگری هم که بین عثمانی و دشمنانش منعقد شده است، کم و بیش همین وضعیت یک طرفه را نشان می دهد؛ معاهده سیستوا14 (1791م) با اتریش؛ صلح یاسی 15 (1872م) با روسیه؛ صلح قلعه سلطانیه (1809م) با بریتانیا؛ معاهده بوخارست با روسیه (1812م)؛ پیمان ادرنه با روسیه (1829م) و پیمان خونکار اسکلسی با روسیه در (1833م)، برخی از معاهده هایی است که در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بین عثمانی و قدرت های اروپایی منعقد شد و غالباً به نفع اروپایی ها و در جهت تضعیف و تجزیه عثمانی بوده است.

پاسخ به این سؤال که چرا عثمانی بعد از آن دوره طلایی و با شکوه سلطان سلیمان قانونی (1566 - 1520م)، این گونه در سراشیبی ضعف و انحطاط قرار گرفت، موضوعی است که باید به صورت مستقل بدان پرداخت. البته ناگفته نماند که عثمانی شناسان توانمندی، مانند برنارد لوئیس، استانفورد جی. شاو، انور ضیاء کارال و. .. به این موضوع و علل و عوامل آن در پژوهش های مستقل خویش، توجّه کرده اند. شاید نتوان مطلب ناگفته و تازه ای در این باره بیان کرد، با این حال، نگارنده با مطالعه آثار موجود به این جمع بندی دست یافته است که اکتشافات علمی که با رنسانس در اروپا شکل گرفت و دانش های مختلف را با هدف معطوف به تغییر در خدمت قدرت های اروپایی قرار داد، وزنه معادلات سیاسی را در جهان به نفع آنها سنگین نمود. مدتی بعد یعنی در قرن های هجدهم و نوزدهم، اروپا به پیشرفت های بیشتری دست یافت و شکاف قدرت و ثروت بین این قاره و دیگر مناطق جهان عمیق تر شد. با وقوع انقلاب صنعتی، ظرفیت های اقتصادی اروپا بیش از پیش افزایش یافت؛ بوروکراتیزه شدن بیشتر تشکیلات اقتصادی، ظهور تکنولوژی جدید، تولید بخار و برق و توسعه علم در این دوره، تسلط اقتصادی روزافزون اروپا بر سایر منطقه ها را در پی داشت. برنارد لوئیس معتقد است که اکتشافات جغرافیایی اروپاییان به مثابه ضربه ای بسیار محکم بر امپراتوری عثمانی بود، ضربه ای چنان کاری که انتظار آن نمی رفت و بیش از هر چیز بر اقتصاد امپراتوری تأثیر گذارده و بنیان های آن را در هم شکست.16 این تحولات علمی، برتری سیاسی در عرصه های بین المللی را برای آنها به همراه داشت. مجهز شدن ارتش های اروپایی به سلاح های نوین و آموزش های مدرن نظامی، برتری نظامی آنها را در مقابل دشمنانشان در چنان سطحی قرار داد که عملاً دست نیافتنی و شکست ناپذیر می نمودند. از قرن هفدهم به بعد، عثمانی باید با قدرت هایی دست و پنجه نرم می کرد که در حوزه های نظامی، دچار تحولات و دگردیسی های بنیادی شده بودند.

آن چه در این میان در مبحث انحطاط عثمانی حائز اهمیت بیشتری است، نه قدرت گیری خصم بلکه انکار این واقعیت از سوی بابعالی و عدم پذیرش تحول پیش آمده در جبهه دشمن بود. عثمانی نه تنها هیچ علاقه ای به پی گیری تحولات جبهه مقابل نداشت بلکه اساساً خود را به آن بی نیاز تصور می نمود، اما زمانی که در میدان های جنگ، تن به تن اروپایی ها سایید و خود را از شکست آنها ناتوان دید و به انعقاد معاهدات یک طرفه تن داد، به ناگزیر پذیرفت که دشمن دیرینه به ابزارنوینی مسلح شده است که دیگر شکست دادن آن، آسان نخواهد بود. بعد از شکست های اولیه، عثمانی ها به این فکر افتادند که از علوم نوین نظامی و سلاح های پیشرفته اروپایی، در ارتش خویش بهره مند شده و بدان ها مجهز گردند.17 اما مسئله ای که عثمانی را در این عرصه به شدت دچار چالش می نمود این بود که دارندگان سلاح های جدید، کافرانی بودند که امکان هیچ گونه همکاری و همیاری مسالمت آمیز با آنها وجود نداشت. اسلام گرایان سنتی حاکم بر بابعالی همیشه این آیه را در گوش حاکمان نجوا می کردند که «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده»18 (ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگز نباید دشمنان من و دشمنان خودتان را به عنوان یار برگزینید و با آنان پیوند دوستی برقرار سازید). می توان گفت که مهم ترین علت عقب ماندگی عثمانی از تحولات نوین جهانی، اندیشه اسلام گرایان سنتی بود که نمایندگان آن شیخ الاسلام ها و قاضی زاده هایی بودند که ایجاد تغییرات بنیادین و کسب دانش های جدید را بیش از هر چیز دیگری برای موقعیت خود (در ساختار امپراتوری) مضرّ و خطرآفرین می دانستند.

به هر حال، آن زمان که دانش و قدرت در اروپا به کمک هم، سیادت جهانی را به ارمغان آوردند، عثمانی نخواست یا نتوانست خود را با تحولات نوین زمانه همراه سازد تا از قافله پیشرفت عقب نماند و نتیجه آن شد که تفوق علمی اروپا به حوزه نظامی و سیاسی هم وارد شد و عثمانی را در رویارویی های نظامی به شدت تحت تأثیر قرار داد.

اگر چه در باب دور شدن عثمانی از عهد طلایی به علل و عوامل مختلف دیگری نیز اشاره می شود اما به زعم نگارنده، باید آن عوامل را فرع بر «مسئله غرب» و واکنش نامناسب عثمانی به آن دانست. اگر عوامل انحطاط را به مسائلی مانند «کناره گیری سلاطین از مشارکت در امور حکومتی و نظامی»19 یا «کاهش اقتدار مقام وزیر اعظم» و یا «گسترش شورش های داخلی»20 محدود کنیم، شاید به نوعی دچار خطای تقدم فرع بر اصل شده باشیم.

به هر حال، عثمانی در قرن هفده و هجده میلادی با یک واقعیت انکارناپذیر رو به رو شد و آن دوری از دوره عظمت و شکوه خود و ورود به حالت ضعف و ناتوانی در مقابل بحران های داخلی و رویارویی های بیرونی بود. این مسئله گویای این حقیقت بود که امپراتوری دچار بحران شده است و برای خروج از آن باید راهکارهایی اندیشید؛ از همین روست که از قرن هفدهم در این امپراتوری، اندیشه های مختلفی برای خروج از بحران و بازگشت به عهد طلایی طرح می شد. بدون تردید مهم ترین عوامل محرکه در شکل گیری این اندیشه ها، همان وضعیت موجود (زمینه سیاسی و اجتماعی امپراتوری) بود که نیاز به تولید اندیشه هایی که عثمانی را در خروج از بحران های پیش آمده یاری دهد، بیش از پیش احساس می شد.21

همان طور که پیش تر گفته شد اصلاحات عموجان زاده حسین پاشا به نوعی پاسخ به بحران های موجود و برای خروج از آن بود. اما عدم فهم درست و منطقی از وضعیت امپراتوری در نزد محافظه کاران سنّتی - که به شدت مخالف تغییرات بودند - باعث عقیم ماندن برنامه های اصلاحی او شد. - عصر لاله (1730 - 1718م.)

با روی کار آمدن احمد سوم (حک: 1730 - 1703م) و واگذاری بخش زیادی از اختیارات خود به وزیران برگزیده اش،22 این فرصت برای صدر اعظم برجسته، «داماد ابراهیم پاشا» (1730 - 1718) فراهم آمد تا با توجه به بحران های در پیش رو و نیاز زمانه، دست به اصلاحات بنیادی تری بزند. اولین اقدام ابراهیم پاشا تحکیم و تداوم بخشیدن به معاهده پاساروفچا بود تا در سایه صلح ایجاد شده بتواند برنامه اصلاحی خود را پیش ببرد. شریف ماردین معتقد است که ابراهیم پاشا از نخستین کسانی است که به اصلاحات در ارتش و علل موفقیت ارتش های اروپایی توجه کرده است.23 برنامه اصلاحی ابراهیم پاشا در سه حوزه حائز اهمیت است؛ 1. توجه به رابطه دو سویه و تنگاتنگ با غرب

ابراهیم پاشا معتقد به برقراری روابط دیپلماتیک با غرب بود. بر این اساس بعد از ایجاد روابط حسنه و منظم با سفیران اروپایی مقیم استانبول، برای نخستین بار، سفیران خود را به کشورهای اروپایی اعزام کرد تا علاوه بر برقراری مناسبات دیپلماتیک، به توسعه مبادلات اقتصادی و تجاری کمک نماید. این اقدام ابراهیم پاشا یک سنت شکنی بی پرده در اندیشه اسلامی حاکم بر بابعالی بود. اسلام گرایان سنتی، همواره مخالف برقراری رابطه با اروپاییانی بودند که ساکنان دارالکفر و دارالحرب به شمار می آمدند. ترکان مسلمان به توصیه اسلام گرایان سنتی حتی مسافرت به دارالکفر و مبادلات اقتصادی با آنها را هم جایز نمی دانستند. اما ابراهیم پاشا از نخستین افرادی است که این سنت اعتقادی را در سطح دستگاه حاکمه عثمانی شکست و به احمد سوم در سال 1720م توصیه کرد که ایلچیانی را برای نزدیکی هر چه بیشتر امپراتوری به اروپا، به فرانسه اعزام کند.24 دو نقل قول مستقیم از چارلز عیسوی و برنارد لوئیس ارزش و اهمیت کار ابراهیم پاشا را بیشتر نمایان می کند. این دو نقل قول را با توضیحات مرحوم عبدالهادی حائری می خوانیم:

چارلز عیسوی می آورد که ترکان و عربان اندیشه رفتن به سرزمین کافران را برای بازرگانی به خود راه نمی دادند و در بهترین حالت به کافران اجازه می دادند تا به سرزمین آنان بیایند. هنگامی که پیوند میان عثمانی و اروپا بایسته می نمود ناچار مسئولیت گفتگو و تماس با اروپائیان را که به علت کافر بودن شان وابسته به «دارالحرب» به شمار می آمدند به نامسلمانان عثمانی یعنی شهروندان درجه دوم آن کشور واگذار می گردید. از دیدگاه مسلمانان عثمانی این گونه داد و ستد و پیوند با کافران، پست و زشت شمرده می شد و از همین روی بود که بیشتر کارهای کلیدی و حساس مانند بانکداری و روابط دیپلماسی و خارجی عثمانی و ضمناً جاسوسی، در دست مسیحیان و یهودیان آن کشور قرار داشت.

برنارد لوئیس می گوید:

به طور کلی گفت و گو با نمایندگان خارجی در استانبول از سوی کارکنان نامسلمان بابعالی چهره می بست، مسافرت به خارج برای امور دیپلماسی یا بازرگانی نیز معمولاً به نامسلمانان واگذار می شد. تنها گاهگاهی یک بلند پایه [مسلمان ] عثمانی به مأموریت [خارج ]می رفت و [در آن هنگام هم ] معمولاً یک مترجم نامسلمان وی را همراهی می کرد.25

ابراهیم پاشا با توجه به نیازهای زمانه و ضرورت برقراری ارتباط متقابل سیاسی با اروپا، سفیرانی را به پاریس، وین، مسکو و لهستان اعزام نمود. در میان آنها ییرمی سکیز چلبی محمد،26 شناخته شده تر است. او موظف بود روابط سیاسی و تجاری عثمانی را با فرانسه گسترش داده و علاوه بر آن موفقیت ها و پیشرفت علمی اروپاییان را در حوزه های نظامی، اداری و سیستم حکومتی گزارش کند. گزارش های او در قالب کتابی با عنوان سفارتنامه منتشر شده که هم اکنون موجود است.27 2. تلاش برای کسب دانش غربی

یکی از مؤلفه های برنامه اصلاحی ابراهیم پاشا توجه ویژه به کسب دانش و پیشرفت های مختلف اروپاییان بود. او اهتمام خاصّی به خرج داد تا به شیوه های مختلف، زمینه های انتقال دانش و تکنولوژی غربی را به جامعه عثمانی فراهم سازد؛ راه اندازی گروه های ترجمه متون عربی، فارسی و ترجمه آثاری از اروپایی ها در زمینه تاریخ، فلسفه، نجوم و همچنین موضوع های قدیمی تری که با سنت مسلمانان محافظه کار هم خوانی داشت،28 برخی از اقدامات ابراهیم پاشا می باشد. مهم تر این که بخش بزرگی از مسئولیت ییرمی سکیز چلبی محمد این بود که بدون هیچ گونه تحقیرانگاری در برابر تمدّن غرب، پیشرفت ها و موفقیت های آنها را گزارش نماید. چلبی محمد هم در سفارتنامه خود توضیحات مفصّلی از پیشرفت های تمدّنی غرب ارائه می کند که بدون تردید در جامعه عثمانی آن روزگار می توانست تأثیرات بسزایی به جا بگذارد.

او در این کتاب از بنیادهای هنری، نظامی، بیمارستان ها، رصدخانه ها، تالارهای تشریح پزشکان، بندرگاه ها، شیوه های قرنطینه نهادهای صنعتی، گیاه شناسی و جانورشناسی، پارک ها و تماشاخانه ها، سیستم های ارتباطی، تونل ها و سدهای متحرک... و پیشرفت های فرانسویان در زمینه ستاره شناسی و رصد و ابزارهای فراوان و گوناگونی که در آن به کار می رفت... و از دوربین های بزرگ ستاره شناسی و ماشین های بی شماری که برای دیدن ستارگان به کار می رفته و از آینه های توگرد سوزانی که... به بزرگی سینی های بزرگ غذاخوری فلزی دمشقی بوده و آن چنان گرمایی پدید می آورده که چوب را می سوزانده و سرب را آب می کرده [یاد کرده ]است.29

تلاش ابراهیم پاشا برای ورود دانش غربی به جامعه عثمانی - در یک مرحله - موفقیت آمیز بود و زمینه های تحول و تغییرات بنیادین را در امپراتوری فراهم آورد و آن زمانی بود که او ابراهیم متفرقه را یاری نمود تا اولین چاپخانه را در تاریخ عثمانی تأسیس کند. این اقدام با مخالفت های زیادی به ویژه از سوی صنف نساخان و کاتبان استانبول روبه رو شد، اما ابراهیم پاشا پس از آن که به شیخ الاسلام اطمینان داد که هرگز کتاب های مقدس دینی را چاپ نخواهد کرد، موافقت او را برای تأسیس چاپخانه گرفت؛ بدین ترتیب، با ورود صنعت چاپ به امپراتوری و ترجمه و چاپ آثار علمی در حوزه های گوناگون، چون تاریخ، ریاضیات، جغرافیا و. ..، مقدمات تحولات بنیادین پی ریزی شد.30

ابراهیم متفرقه شخصاً کتابی را در سال 1732م با عنوان اصول الحکم فی نظام الامم منتشر نمود که تحولات فکری عمیقی را از خود به جا گذاشت. او در این کتاب ضمن توصیف حکومت و انواع آن، به سلطان عثمانی یادآور شد که در صورتی می تواند در برابر قدرت اروپا دوام بیاورد که نه تنها از علوم نظامی بلکه از دانش جغرافیایی و روش های حکومتی جهان جدید نیز بهره مند شود.31 اقدامات متفرقه نو مسلمان تا بدان جا تأثیرگذار و تحوّل زا بود که برخی چاپخانه و آثار او را بزرگ ترین و ماندگارترین میراث دوره لاله قلمداد کرده اند.32 3. اغوا در توجه به مظاهر تمدنی غرب

سوّمین مشخصه پروژه اصلاحی ابراهیم پاشا که هم در گزارش سفیران اعزامی او و هم در اقدامات بابعالی مشاهده می شود، توجه به مظاهر تمدنی غرب از قبیل تجمل گرایی، تغییر نوع پوشش ها، شیوه برگزاری مراسم جشن و تفریح و سرگرمی به شیوه اروپاییان و. .. است. اطلاق «دوره لاله» به این مقطع از تاریخ عثمانی نشأت گرفته از همین رویه (توجه به مظاهر غربی) است. برپایی کاخ ها و عمارات مجلّل، انجام دادن تزئینات به شکل اروپایی، پرورش گل لاله، ولخرجی های بی حدّ و حصر سلطان در جشن ها و سرگرمی ها و تأثیرپذیری از آداب و رسوم اروپاییان حتی در تغییر مبل و صندلی و نوع پوشش، از نشانه های توجه به ظواهر تمدن غربی است. اتفاقاً پاشنه آشیل برنامه اصلاحی ابراهیم پاشا در همین جا نهفته بود. یک تلنگر خارجی؛ یعنی شکست عثمانی از نادرشاه در مرزهای شرقی امپراتوری، زمینه مخالفت ها و شورش های داخلی را بر ضد سلطان و وزیر اعظم نوگرایش فراهم کرد. شورش ینی چری ها همراهی عالمان را نیز به دنبال داشت؛ علما در ابتدا هیچ مخالفتی از خود نشان نداده بودند، اما وقتی شورش ینی چری ها آغاز شد با آن همراهی کردند.33

قیام پاترونا خلیل آلبانی الاصل 34 در استانبول که سلطان و وزیر اعظم را متهم به واگذاری قلمرو اهل تسنن به کفّار کرده بود، مکمل شکست عثمانی از نادر شاه شد تا پرونده سلطان احمد سوم و وزیر اعظم او بسته شود و پایان عصر لاله را رقم زند. - استقرار «نظام جدید» (1807 - 1789م)

گام بعدی اصلاحات، دوره سلیم سوم و پروژه «نظام جدید»35 اوست.36 اگر چه در دوره عبدالحمید اول (1789 - 1774م) کم و بیش اقداماتی اصلاحی توسط شخص سلطان و وزیر اعظم اش خلیل حمید پاشا (وزارت: 1785 - 1782م) صورت گرفت که منجر به ورود مشاوران نظامی خارجی - به ویژه فرانسوی - به امپراتوری و تأسیس آموزشگاه مهندس خانه توسط بارون دوتوت و اقداماتی شبیه این برای تقویت ارتش و نیروی دریایی عثمانی گردید. اما این کارها آب باریکه ای بود که به هیچ روی نمی توانست پیکره کهنه و انعطاف ناپذیر امپراتوری را تکان دهد. ولی اقداماتی که در زمان سلیم سوم (1807 - 1789م) انجام گرفت، توانست لایه هایی از ساخت جامعه عثمانی را تحت تأثیر قرار داده و مقدمات تغییرات بنیادی را در دهه های بعدی فراهم سازد. شکست های متناوبی که عثمانی در میدان های نبرد از ارتش روسیه دریافت می کرد، بیش از پیش زمینه اجرای اصلاحات در حوزه های مختلف سیاسی و نظامی امپراتوری را فراهم نموده بود. 1. ویژگی های اصلاحات سلیم سوم

در یک ارزیابی کلّی، اصلاحات دوره سلیم سوم دارای چند ویژگی است: نخستین ویژگی ابعاد گسترده و دامنه وسیع آن نسبت به دوره های پیشین است؛ برنامه اصلاحی سلیم حوزه های مختلفی، از جمله اصلاحات قضایی، اصلاحات در مقام وزرات و جلوگیری از ارتشاء، اصلاحات در تشکیلات آموزشی، اصلاحات اقتصادی، انجام تغییرات در حوزه مالی و تبدیل خزانه دولتی از یک به سه، تقویت تجارت دریایی و اصلاحات در حوزه دیپلماسی خارجی امپراتوری را دربر می گرفت.37 این اقدامات به طرز محسوسی باعث تقویت قدرت مرکزی شد.38 از این جهت دامنه فعالیت سلیم با پیشینیانش، همانند احمد سوم و عبدالحمید اول قابل مقایسه نیست.

مشخصه دوم، علاقه و اهتمام ویژه شخص سلطان سلیم به انجام تغییرات بود. او آن چنان در این مسئله ذوق و شوق داشت که حتی مخالفت محافظه کاران و اسلام گرایان سنتی را جدّی نگرفت و به آن وقعی نگذاشت. این مسئله از آنجا ناشی می شد که سلطان از زمان ولایت عهدی به شدت شیفته غرب، به ویژه کشور فرانسه و دربار لویی شانزدهم بود. «اوزون چارشی لی» در مقاله ای، اسناد و مکاتبات سلیم سوم با لویی شانزدهم را منتشر نموده است.39 او از همان زمان مطالعات زیادی را درباره پیشرفت اروپایی ها و چگونگی اصلاحات در عثمانی انجام داده بود.40 همه این عوامل باعث شد تا پس از رسیدن به قدرت تمام اهتمام خود را برای پیش برد برنامه اصلاحی به کار گیرد.

سلطان در ابتدا از نخبگان حکومتی درباره ضرورت و یا عدم ضرورت اجرای اصلاحات نظرخواهی کرد. همه نخبگان متفق القول بر ضرورت اصلاحات در حوزه نظامی تأکید ورزیدند. اما روش های پیشنهادی آنها برای چگونگی انجام اصلاحات متفاوت بود:

از یک طرف محافظه کاران بودند که بازیافتن عظمت دوره طلایی عثمانی را از طریق بازگشت به روش های نظامی قدیم جویا بودند. از طرف دیگر رمانتیک ها و مصالحه جویان بودند که خواستار استقرار امکانات به طرق مختلف در داخل نظام موجود ارتش برای آموزش و تسلیحات فرهنگی بودند و مدعی بودند که این در حقیقت بازگشتی به راه و روش قدیم و خالص عثمانی است و سرانجام رادیکال ها که معتقد بودند ارتش قدیم قابل اصلاح نیست و خواستشان از سلطان طرح ارتش نوینی بود که از اول مطابق با روش های اروپایی آموزش ببیند و تجهیز و مسلح شود. این همان نظری بود که خود سلطان نیز نسبت به آن تمایل داشت.41

سلطان برای این که در ادامه راه، همراهی نخبگان را داشته باشد «مجلس مشورت»42 را تشکیل داد که در آن بحث های آزاد درباره برنامه های اصلاحی که به مورد اجرا گذاشته می شد، صورت می گرفت و اظهارنظرهای مختلف در آن باره جمع آوری و به سلطان ارائه می شد. این اقدام سلطان، مشارکت عمومی رجال حکومتی را برای خنثی کردن مخالفت های محافظه کاران و اسلام گرایان سنتی گسترش داده بود و می توان گفت تا حدودی موفقیت آمیز بود.

سلطان سلیم برای نزدیک شدن به غرب و استفاده از دانش آنها به منظور پیش برد برنامه «نظام جدید» خود، سه روش به کار برد: روش نخست، گسترش برنامه های آموزشی در حوزه های مختلف علمی با کمک فرانسویان بود. راهی که سلاطین پیشین در برنامه های اصلاحی خویش باب آن را گشوده بودند. و سلیم آن را بسط و توسعه داد. به همین سبب، با گسترش «مهندس خانه» بسیاری از دانش های نو از جمله ریاضی، هندسه، جغرافیا، نقشه کشی و ستاره شناسی آموزش داده می شد. بنا به درخواست بابعالی در سال 1796م، سفیر فرانسه در استانبول شمار زیادی از کارشناسان نظامی را با خود به استانبول برد تا در زمینه نوسازی ارتش فعالیت کنند و به همین منظور، مدارس جدیدی تأسیس شد که در آن کارشناسان خارجی به تربیت جوانان ترک پرداختند.43

شیوه دومی که سلطان در پیش گرفت اعزام دو تن از نخبگان حکومتی به نام های احمد عزمی افندی 44 و ابوبکر راتب افندی 45 به اروپا بود تا گزارش های دقیق و مبسوطی از وضعیت اجتماعی، ارتش و نوع حکومت و مملکت داری اروپاییان به بابعالی ارسال کنند. با همین هدف احمد عزمی افندی را در سال 1790م به برلین و ابوبکر راتب افندی را در سال 1791م به وین، به عنوان سفیران عثمانی گسیل کرد. این دو رجال حکومتی، انتخاب های مناسبی از سوی سلیم سوم برای مسئولیت هایشان بودند و هر دو گزارش های دقیق و منصفانه ای از اروپا به بابعالی ارسال کردند که نقش زیادی در پیشرفت پروژه اصلاحی سلیم ایفا کرد. گزارش های عزمی افندی که در قالب کتابی به نام سفارتنامه گردآوری شده، اطلاعات ارزش مندی درباره نظام اداری، سازمان های اداری، خزانه داری کل، جمعیت، انبارهای مواد غذایی و ارتش آلمان در اختیار سلطان قرار داده است.46 اما ابوبکر راتب افندی که بعد از بازگشت از سفارت در مقام ناظر امور خارجه سلطان مشغول به کار شد، ایده های خوبی به سلطان پیشنهاد می کرد. شاید بتوان ادعا کرد که پروژه «نظام جدید» بر مبنای اندیشه های او شکل و سامان یافته بود؛ دعوت از کارشناسان خارجی به استانبول و تأسیس مدارس جدید، از ایده های راتب افندی بود.47

اما روش سوم سلطان برای نزدیکی به غرب و استفاده از دانش آن در حوزه دیپلماسی خارجی بود. سلیم سوّم برای اولین بار اقدام به راه اندازی سفارتخانه های دائمی در پایتخت کشورهای اروپایی نمود که نخستین آن در سال 1793م. در شهر لندن آغاز به کار کرد.48 این سفارتخانه ها بعد از مدتی در شهرهای وین، برلین و پاریس نیز دائر شد. به سفرای عثمانی در این کشورها توصیه شده بود که علاوه بر وظایف محوله روزمرّه، در خصوص نهادها و مؤسسات حکومتی کشورهای محل مأموریت و تحصیل زبان، دانش های سودمند به حال امپراتوری، مطالعات لازم را انجام و گزارش دهند.49

آخرین ویژگی برنامه اصلاحی سلیم سوم، حیرانی او از مظاهر تمدن غرب - به ویژه دربار فرانسه - است. البته این مشخصه، آفتی است که دامنگیر سلاطین اصلاح طلب پیشین هم شده بود که پیشتر به آن اشاره شد. سلیم سوم به ادعای خود از کودکی واله و شیفته دربار فرانسه بود50 و همین مسئله باعث شد، تا توجّه خاصی به ظواهر دربار فرانسه داشته و به تقلیدهای ناپخته از آن مبادرت ورزد؛ دعوت از هنرپیشگان اروپایی به کاخ سلطنتی برای اجرای نمایش های اروپایی، تقلید از شعر و موسیقی غربی و توجه به نوع پوشش های اروپاییان و تقلید از آنها51 از جمله مواردی است که سلطان و اطرافیانش به آن دامن می زدند. نقل قولی که مرحوم حائری از یک منبع غربی در این باره آورده، در خور توجه است:

به شیوه ای نمونه، فرانسویان مقیم عثمانی در چهاردهم ماه ژوئیه 1803 به یادبود چهاردهمین سالروز انقلاب فرانسه جشنی برپا کردند، آنان ضمن آن که «اعلامیه حقوق بشر» را خواندند به میگساری پرداختند و به سلامتی جمهوری فرانسه، مدافعان مام وطن (فرانسه)، برادری جهانی، دوستان آزادی و سلطان سلیم باده نوشیدند. یک سال پس از آن، در آیین برپایی پرچم جمهوری فرانسه در استانبول جشنی پرشورتر و گسترده تر برپا ساختند که در آن میهمانان پیرامون درخت آزادی سرود انقلاب فرانسه را خوانده به رقص و پایکوبی نیز پرداختند.52

این اقدام های حساسیت برانگیز به همراه بحران هایی که در درون امپراتوری با کاهش عیار مسکوکات و ایجاد تورّم پدید آمد، هم چنین جنگ روس و عثمانی 1812 - 1806م و نیز مخالفت های سرسختانه ینی چری ها با نظام جدیدی که با پشتیبانی علما همراه شده بود، سلطان را در وضعیت بسیار وخیمی قرار داد که سرانجام به قتل او و تعطیلی پروژه نظام جدید منجر شد. این بار هم در پایان، پیروزی با اسلام گرایان سنتی بود.53 - پروژه اصلاحات اقتدارگرایانه محمود دوم (1839 - 1807م.)

گام بعدی اصلاحات در دوره محمود دوم (1839 - 1808) پی گرفته شد. با شکست برنامه اصلاحی سلیم سوم و قتل عام او و طرفدارانش، به نظر می رسید که تلاش های اصلاح طلبانه برای مدتی طولانی خاموش شود، اما بسیار زودتر از آن چه تصور می شد دیگر بار پرچم اصلاحات با روی کار آمدن محمود دوم برافراشته شد. شاید مهم ترین عامل، نیاز زمانه و شرایط سیاسی و اجتماعی امپراتوری بود که بیش از پیش ضرورت اجرای تغییرات اساسی را طلب می کرد.54

محمود دوم با درس هایی که از سرگذشت پیشینیان اصلاح طلب خویش گرفته بود، برنامه اصلاحی خود را تنظیم و به پیش بُرد. او در آسیب شناسی پروژه «نظام جدید» سلیم سوم به این نتیجه رسیده بود که دو مشکل جدّی، سلطان را از رسیدن به موفقیت های اساسی بازداشته است؛ شکل نخست، تذبذب شخص سلیم سوم بوده است؛ همین روحیه شکننده، باعث جسارت و دریدگی مخالفان او شد و در نهایت به شکست او انجامید. دوم، وجود نهادهای قدرت مند ریشه داری که با تحوّل در ساختارهای سیاسی مخالف بودند و نه تنها از اعمال اقتدار سلطان جلوگیری می کردند، بلکه مانعی در مقابل شکل گیری و تأسیس نهادهای جدید و مدرن بودند. محمود دوم با توجه به این دو موضوع، در پی برطرف کردن کاستی های پیشین بود. 1. اصلاحات محمود دوم در دو حوزه عمل و نظر

بر این اساس پروژه نوگرایانه او، پیش برد اصلاحات با اقتدار بخشیدن به مقام سلطان در دو حوزه عمل و نظر، پی ریزی شد. او معتقد بود با تقویت اقتدار سلطان و تحدید قدرت نهادهای مزاحم، یا حتی در مواقع ضروری انحلال آنها، می تواند تحولاتی بنیادین در ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایجاد کند. شاید بتوان گفت محمود دوم قائل به نوعی حکومت دیکتاتوری مصلحانه بود. او این شیوه حکومتی را بهترین نسخه برای زمان خود می دانست. البته این گفته ها، ادّعاهایی است که نیاز به اثبات دارد و نگارنده در ادامه ابعاد و وجوه آن را نشان خواهد داد.

در حوزه عمل، پس از پایان جنگ با روسیه در سال 1812م، محمود دوّم مقدمات اجرای برنامه های اصلاحی خود را آرام آرام فراهم کرد. توجّه اولیه او معطوف به حوزه نظامی بود.55 سلطان سعی کرد به گونه ای ینی چری ها را به پذیرش تغییرات در ارتش متقاعد نماید. اما انعطاف ناپذیری ینی چری ها خیلی زود سلطان را مصمّم کرد که باید یک بار و برای همیشه از شرّ آنها خلاص شود.56 این اتفاق - که از سوی احمد جودت پاشا به «فتح دوباره استانبول»57 تعبیر شده - در 15 ژوئن 1826م رخ داد. در این روز به دنبال شورش ینی چری ها در اعتراض به تغییرات در ارتش، به طور گسترده قتل عام شدند و یک ماه بعد فرقه درویشان بکتاشی که قرن ها با ینی چری ها همکار و هم دست بودند، غیر قانونی اعلام و خانقاه هایشان تخریب شد. این رویداد فرخنده با اعلامیه 17 ژوئن، مبنی بر تشکیل ارتش جدیدی به نام «سپاه محمدیه منصوره» تکمیل شد.58 بسیاری از تاریخ نگاران اذعان نموده اند که انحلال ینی چری ها بزرگ ترین مانع را از پیش روی اصلاحات برداشت.59 با این رخداد، اولین قدم برای تحکیم و تقویت اقتدار سلطان نیز برداشته شد. حالا دیگر نهاد نظامی نه تنها تحدید کننده قدرت سلطان و مانعی در مقابل او نبود بلکه به مثابه ابزاری بود که اعمال اقتدار سلطان را بر عهده داشت.

گام دومی که محمود در حوزه عمل برای پیش برد اصلاحات با تقویت جایگاه سلطانی برداشت، تحدید قدرت و نفوذ نهاد دینی بود. سلطان محمود برنامه خود را درباره نهاد دین، در سه سطح انجام داد: در سطح نخست، سعی کرد آن نهاد را در قالب یک بافت اداری بوروکراتیزه شده درآورد؛

تا سال 1826م. مفتی های اعظم در اقامت گاه های خود حضور عام می دادند و احکام صادر می کردند. درآمدها و مستخدمین و تأسیسات آنها هم، به استثنای قدرت نهایی عزل، کاملاً مستقل از قصر بود. ایجاد دفتر و اداره مفتی اعظم (که به عنوان باب مشیخت Bab - i Masihat یا فتواخانه شناخته می شد) اولین اقدام در جهت اداری کردن علما بود که از قدرت مردمی و مؤثر آنها می کاست و به طور شدیدی کفایت شان را تضعیف می کرد و در بعضی مواقع علاقه شان را برای مقاومت در برابر تغییر از بین می برد.60

در همین خصوص، سلطان تدوین فتواها در «باب مشیخت» را به عهده یک کمیته قانونی با یک کمیسیون زیر نظارت عملی وزارت عدلیه گذاشت.61

در سطح دوم، سلطان قدرت و اختیارات علما را تنها به قلمرو دینی محدود کرد و از ورود آنها بر عرصه های غیرمذهبی جلوگیری نمود. لرد کین راس در این باره می نویسد:

در آن زمان دو مقام مافوق کلیه صاحب منصبان، چه دنیوی چه روحانی، در رأس امور ایستاده بودند. آنها نماینده قدرت های دوگانه پادشاه در مقام سلطان و خلیفه بودند. یکی وزیر اعظم بود که وظایف اش اجرایی بود، که شامل زمینه های اداری و قضایی می شد، دیگری شیخ الاسلام، یا مفتی اعظم، بود که وظایف اش مشورتی و تفسیری بود... آنچه محمود اینک در سر داشت تقلیل قدرت آنها از طریق یک نظام حکومتی بود که نه بر افراد مستبد الرأی بلکه بر گروه های مشورتی، هر یک با مسئولیت های خود استوار بود. نخست مقام شیخ الاسلام از قلمرو حکومت دنیوی کنار گذاشته شد و او صرفاً ناظر بر قلمرو مذهبی شد. لیکن در محدوده این قلمرو که دیگر صرفاً مشورتی و تفسیری نبود، مفتی اعظم قدرت قضایی جدیدی به دست آورد و قدرت قضایی مذهبی پیشین را از مقام وزیر اعظم به خود اختصاص داد.62

برای این که در اعمال قدرت قضایی، عالمان نتوانند بدون قاعده و مبنا اعمال نظر کنند، سلطان دستور به تدوین نظامنامه قضایی داد. این نظامنامه که توسط شورایی و بر اساس قوانین عرفی و در محدوده غیر مذهبی و جدا از شریعت تدوین شده بود، مسئولیت ها و اختیارات قضات را در برابر مقامات دولت مشخص می کرد.63

اما در سطح سوم، سلطان اقدام به کنترل و در اختیار گرفتن منبع عمده مالی نهاد دین گرفت. محمود دوم، اوقاف را که زمین و سایر مستغلاتی که به طور عمده در شهرها با هدف های مذهبی پایه گذاری شده بود شامل می شد، زیر کنترل خود گرفت. این موقوفات با درآمدهای فراوان، معمولاً تحت نظارت سازمان علما قرار داشتند که به عنوان مدیران و مأموران وصول عمل می کردند. مفتی اعظم و سایر مفتی ها و قضات، آن را به عنوان یک منبع عمده مالی برای نهادهای مذهبی در اختیار داشتند.64 بنابراین سلطان با اقدامات انجام شده که سیستم فتوا و وقف را از عالمان سلب می کرد و جایگاه آنها را تا حد یک دفتردار امور دینی کاهش می داد، توانست تا اندازه زیادی از تأثیرگذاری آنها در سطح جامعه بکاهد.

محمود دوم در ادامه پروژه اصلاحی خود در حوزه عمل از موضع ایجابی وارد شده و اقدام به احیاء و تأسیس نهادها و مؤسسات جدید آموزشی کرد که غالباً از غرب الگوبرداری شده بود، تا بر اجرای اصلاحات تشکیلاتی و نهادمند تأکید کند. در این ارتباط، سلطان پیش تر به راه اندازی سپاه «محمدیه منصوره» اقدام نموده بود. ارتش جدید به شیوه های اروپایی آموزش و تعلیم می دید، اما محمود برای دور زدن احساسات محافظه کاران سنتی سعی داشت آن را در قالب احیای سنت قدیمی نظامی گری عهد سلیمان معرفی نماید. به هر حال در این لشکر، «سرعسکر» به جای «آغای ینی چری ها» به عنوان فرمانده کل، اختیارات کاملی داشت.65

در حوزه های فرهنگی هم عملکرد سلطان، در خور توجه بود؛ تأسیس مدرسه طبیه در سال 1827م در استانبول که در نطق افتتاحیه آن سلطان به طور آشکار و برای نخستین بار از غرب به عنوان یک مدل و الگو یاد کرد؛66 اعزام شمار محدودی دانشجو به پاریس در همین سال؛ تأسیس مدرسه سلطنتی موسیقی 67 و مدرسه علوم حربیه بین سال های 1831 تا 681834 و تأسیس مدارس رشدیه که با هدف پُر نمودن شکاف بین تحصیلات مذهبی مدارس ابتدایی و تحصیلات دنیوی مدارس آموزش عالی راه افتاده بود، برخی از اقدامات مهم انجام شده به شمار می رود.69 سلطان در میانه راه متوجه شد که آشنا نبودن ترک ها به زبان های غربی مانع بزرگی برای فراگیری دانش های جدید و استفاده از منابع اروپایی است. به همین سبب «اتاق های ترجمه»70 را در بابعالی دایر نمود که در ادامه به مدرسه زبان های خارجی تبدیل شد.71 در این میان، نقش نخبگانی، مانند عطاءاللَّه محمد معروف به شانی زاده 72 1826 - 1769 و حاجی اسحاق افندی 73 (د: 1834) که همت زیادی در ترجمه متون پزشکی، ریاضی و فیزیک به خرج دادند، انکارناپذیر است.74

محمود دوم به منظور آشنایی هر چه بیشتر ترکان با زبان های غربی و هم چنین نفوذ روزافزون تمدن غرب در جامعه عثمانی سفارت خانه های دایمی را در کشورهای اروپایی تأسیس کرد اقدامی که، سلیم سوم پیش تر آغاز کرده بود، اما بعد از مرگ او نیمه تمام رها شد. این تصمیم علاوه بر گسترش آشنایی ترکان با زبان و فرهنگ غربی در این سفارت خانه ها، حسن دیگری هم داشت و آن تربیت نیروهای روشنفکر دولتی بود که بعدها رهبری جریان های اصلاحی را در عثمانی به عهده گرفتند؛ این سفارتخانه ها افرادی، مانند مصطفی رشید پاشا، عالی پاشا و فؤاد پاشا را تربیت می کردند.75

تأسیس و راه اندازی اولین هفته نامه ترکی به نام تقویم وقایع 76 که به همت مصطفی رشید پاشا در سال 1831م منتشر شد و ارگان رسمی دولت به شمار می رفت یکی از اقدامات فرهنگی سلطان بوده است.77 تقویم وقایع شامل اخبار داخلی، خارجی و بخش های هنر، ادبیات، تاریخ و اقتصاد بود که با رویکرد آموزشی منتشر می شد. هم چنین راه اندازی سیستم پستی در سال 1834م 78 از دیگر اتفاقات مهم این دوره است.

پیشتر گفته شد که سلطان محمود دوم پروژه اصلاحی خود را با هدف اقتدار بخشیدن به مقام سلطان در دو حوزه عمل و نظر، پیش برده است. آن چه مربوط به حوزه عمل بود بیان شد. اما در حوزه نظر برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات اقتدارگرایانه اش و برای همسو نمپی نوشت: *) دکترای تاریخ اسلام. 1. برنارد لوئیس، ظهور ترکیه نوین، ترجمة محسن علی سبحانی (تهران، ناشر مترجم، 1372) ص 47. 2. Sitva torek. 3. Karlofça در منابع اروپایی و آمریکایی این کلمه به صورت Karlowitz آمده است. 4. Amjezade Hüseyin Pasa Koprülü. 5. Gallieon، کشتی بادبانی بازرگانی یا جنگی اسپانیولی. 6. استانفورد جی. شاو و ازل کورال تاریخ امپراتوری، ترجمة محمود رمضانزاده (مشهد، آستان قدس رضوی، 1370) ج 1، ص 391 – 392. 7. همان، ص 393. 8. همان. 9. Pasarofça که اروپائیان آن را پاساروویتز (Passarowitz) می نامیدند، روستایی بود در صربستان. 10. برنارد لوئیس، پیشین، ص 48. 11. Küçük Kaynarca. 12. هامر پورگشتال، تاریخ امپرتوری عثمانی، ترجمة میرزا زکی علی آبادی، به اهتمام جمشید کیانفر (تهران، انتشارات زرّین، 1367) ج 5، ص 3615. 13. همان. 14. Sistova, Svishtov. 15. Jassy، محلی است در مولداوی. 16. برنارد لوئیس، پیشین، ص 37. 17. عامل مهمی که در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی دولت عثمانی را در موضعی به کلی نابرابر با غرب جای داد و افول تاریخی و سرانجام فروپاشی نهایی آن را سبب شد، تفوق قطعی است که اروپای غربی در اواخر سده هفدهم در عرصه های فن آوری و امور نظامی بدان دست یافت. مایکل رابرتس این تحول را «انقلاب نظامی» می خواند. بنگرید به: - Michael Roberts, The Military Revolution 1560-1660, Belfast, Marjory Boyd, 1956. نقل از هامر پورگشتال، پیشین، ج 4، ص 2585. 18. قرآن کریم، سوره ممتحنه، آیه 1. 19. از زمان مراد سوم (1596-1574) ادارة امور حکومتی به صدر اعظم سپرده شده بود و عملاً نقش سلطان در ادارة امور کاهش یافته بود. ر.ک: - serif Mardin, Yeni Osmanli Düsüncesinin Dogusu, (lletisim, istanbul, 1996, 1.Baski) s. 158. 20. هامر پورگشتال، پیشین، ج 2، ص 1344 - 1347. 21. ?lber Ortayl? معتقد است که آنچه باعث مدرنیسم در عثمانی شد، صرفاً تحولات نوسازی در خارج از امپراتوری نبود، بلکه آگاهی معطوف به تغییر آنها را به تفاوت زمانة خود با زمانة پدرانشان آگاه کرد و در این میان تمدن غرب تثبیت کنندة این آگاهی بود. بنگرید: - llber Ortayli, imparatorlugun En Uzun Yüzyili, )istanbul. iletisim yay, 2004, 18. Baski(, s. 14 22. استانفورد، جی. شاو وازل کورال، پیشین، ج 1، ص 396. 23. Mardin, s. 155 24. Enver Ziya Karal, Osmanl? Tarihi, V.cilt, (Ankara, Türk Tarih Kurumu, 1999), s. 58 25. عبدالهادی حائری، «امپراتوری عثمانی و دو رویة تمدن بورژوازی غرب»، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد (شمارة دوم، سال هجدهم، تابستان 1364)، ص 13-14. 26. Yirmisekiz celebi Mehmed. 27. Yirmisekiz Celebi Mehmed Efendi’nin Fransa Sefaretnamesi, Hazirlayan: Beynun Akyavas, (Ankara, Türk Kültürünü Arastirma Enstitüsü 1993). 28. استانفورد جی شاو و ازل کارال، پیشین، ص 406. 29. نقل از عبدالهادی حائری، پیشین، ص 22 – 23. 30. ابراهیم متفرقه استدلالی اسلامی در مقابل مخالفان ارائه می‎کرد و آن این بود که احیای تعالیم و معارف اسلامی در میان مسلمانان به کمک صنعت چاپ، عثمانیها را کمک خواهد نمود تا اهمیت پیشین خود را در مقام رهبران معارف و تعالیم اسلامی در جهان بازیابند. ر.ک: استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 409. و نیز: - Niyazi Berkes, Türkiye'de Cagdaslasma, yay.haz: Ahmet Kuyas, )istanbul, YKY, 2002( ss. 50-65 31. Mardin, s. 162 نیز ر.ک: عبدالهادی حائری، پیشین، ص 36 و استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 409. یکی از نخستین کتاب هایی که ابراهیم متفرقه به چاپ رساند، ترجمه تاریخ انقلاب ایران، نوشته کروسینکی است که از منابع مهم تاریخ تهاجم محمود غلزایی و انقراض صفویه به شمار می رود. این کتاب با عنوان ترجمه تاریخ سیاح در بیان ظهور اغوانیان [افغانیان] و سبب انقراض دولت شاهان صفوی در سال 1729م. در استانبول چاپ شد و مترجم ترکی آن ابراهیم متفرقه بود. بعدها، عبدالرزاق بیگ دنبلی به دستور عباس میرزا این کتاب را از ترکی به فارسی ترجمه کرد. 32. استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 410. 33. Mardin,s. 191 34. پاترونا خلیل، ابتدا در کشتی به نام پاترونا جاشو بود. نام غالب رهبران قیام فوق بیانگر مشاغل آنهاست: اودونچو احمد (احمد هیزم فروش)، قوطوجوحاجی (حاجی قوطی ساز)، تورشوجو اسماعیل (اسماعیل ترشی فروش) و... بنگرید: رحیم رئیس نیا، ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم (تبریز، انتشارات ستوده، 1374)، ج 3، ص41. 35. اصطلاح «نظام جدید» برای نخستین بار بصورت جدی ومعنادار به آنچه که در دورة سلیم سوم اتفاق افتاد، از سوی ابوبکر راتب افندی- که از سوی سلیم به عنوان سفیر به وین اعزام شده بود- مورد استفاده قرار گرفت. او در گزارشهایی که به بابعالی می فرستاد از سیستم حکومتی اروپاییها به عنوان نظام جدید یاد می‎نمود. برای اطلاعات بیشتر بنگرید: - Karal, A.g.e, V. cilt.s. 61 36. Kemal H. Karpat, Osmanl? Modernle?mesi,?evirenler: Akile Zorlu Durukan ve Kaan Durukan (Ankara, ?mge, 2002) s. 79. 37. Ebubekir Sofuo?lu, Osmanl? Devletinde Islahatlar ve I. Me?rutiyet (?stanbul, G?kkubbe, 2004) ss. 66-67. -Enver Ziya Karal, V.cilt, ss. 65-70. 38. Karpat, s. 83. 39. Ismail Hakki Uzunçar??l?, "SelimIII’ün Valiaht iken Fransa K?ral?, Lui’le Muhabereleri", Belleten, (Nisan-1938), II, ss. 191-246. 40. Mardin, s. 163. 41. برنارد لوئیس، پیشین، ص 76؛ – karal, V.cilt, s. 63. 42. Sofuo?lu, s. 60. 43. Tayyib G?kbilgin, "Nizam-? Cedid", ?slam Ansiklopedisi, (M.E.B, yayi),s.313;-Karal,v.cilt. ss. 66-67. 44. Ahmet Azmi Efendi. 45. Ebübekir Ratib Efendi. 46. عبدالهادی حائری، پیشین، ص 65. 47. Mardin, s. 163. 48. برنارد لوئیس، پیشین، ص 80. 49. Sofuo?lu, s. 66. 50. Norman Daniel, Islam, Europ and Empire (Edinburgh, The University Press, 1966), p. 158. 51. استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 459. 52. عبدالهادی حائری، پیشین، ص 72. 53. استانفورد جی. شاو کتاب مستقلی درباره اصلاحات سلیم سوم نوشته است: - Stanford J. Shaw, Between Old and New: The Ottoman Empire under Selim III, 1789-1807 (Harvard University Press, 1971) 54. اصلاحات محمود در زمانی صورت گرفت که عثمانی با دشمنان داخلی بالقوه ای، مانند محمدعلی پاشا در مصر مواجه بود. مضافاً بر اینکه از سال 1820م با مشارکت آشکار دول غربی، شورش یونان آغاز شده و مفهوم جدیدی به نام «مسئله شرق» (Easten Question) را در ادبیات سیاسی وارد کرده بود. منظور از «مسئله شرق» رقابت قدرت های بزرگ اروپایی مسیحی بر سر تقسیم مرده ریگ عثمانی بود؛ به عبارت دیگر، مناقشه دیپلماتیکی بود که در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، همپای تجزیه عثمانی، جریان داشت و بر کنترل قلمرو عثمانی مبتنی بود. هرگونه تغییر داخلی در مستملکات عثمانی سبب بروز تنش در میان قدرت های اروپایی می شد که هر یک از آنان هراسان بود که دیگری از این فروپاشی سیاسی برای افزایش نفوذ خود بهره گیرد. مسئله شرق به طور متناوب در سده نوزدهم بروز کرد، در دوران انقلاب سال 1820م. در یونان، در معارضه کریمه (1856-1853)، در بحران سال های (1878-1875) بالکان، در بحران بوسنی (در سال 1908) و در جنگ سال های (1913-1912) بالکان. 55. ریچارد رابینسون می‎نویسد: «در کوشش اصلاح طلبانة قرن نوزدهم یک نکته توجه را جلب می‎کند و آن اینکه متون جدید و فلسفه سیاسی غرب از طریق ارتش وارد ترکیه گردید و انگیزة اصلی این واقعه تجدید قوای نظامی ملی در مقابل یک سلسله شکستهای خردکننده به دست ارتشهای اروپایی بود که از قشون و تشکیلات برتری برخوردار بودند. تصادفی نیست که رهبر هر چهار انقلاب ترکیه نوین در 1908، 1909، 1923و1960 دارای ریشة نظامی بود. بنگرید: ریچارد رابینسون، جمهوری اول ترکیه، ترجمه ایرج امینی، (تهران، کتابفروشی تهران با همکاری مؤسسة انتشارت فرانکلین، چاپ اول، 2536) ص 9. 56. Engelhard, Tanzimat ve Türkiye, ?eviren; Ali Re?ad (?stanbul, 1999) s. 20. 57. Mustafa Nuri Pa?a, I. Me?rutiyet D?nemi ?zellikleri, )?stanbul, 1977( s.255. 58. Sofuo?lu, s. 71؛- Mardin, s. 166 59. A.g.e 60. برنارد لوئیس، پیشین، ص 129- 130. 61. لرد کین راس، قرون عثمانی (ظهور و سقوط امپراتوری عثمانی)، ترجمة پروانة ستاری، (تهران، انتشارات کهکشان، 1373) ص477. 62. همان، ص 476. 63. همان. 64. همان، ص 477. 65. لرد کین راس، پیشین، ص 474 و Sofuo?lu, s.72- 66. Sofuo?lu, s. 28. 67. لرد کین راس، پیشین، ص 472. 68. برنارد لوئیس، پیشین، ص 112. 69. لرد کین راس، پیشین، ص 482. 70. Tercüme odas?. 71. برنارد لوئیس، پیشین، ص 114. 72. ?anizade Ataullah Efendi 73. Hac? ?shak Efendi 74. برنارد لوئیس، پیشین، ص 114. 75. لرد کین راس، پیشین، ص 482. 76. Takvim-? Vakayi. 77. Ortayl?, s. 195. 78. وین ووسینیچ، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمة سهیل آذری، (تبریز، نشر کتابفروشی تهران، با همکاری انتشارات فرانکلین، 1346) ص 102. 79. Engelhardt, s. 26. 80.Yas?nc?-zade Abdülvehhab, Hulasatül-Burhan Fi Ita’atis-Sultan (istanbul, 1247/1831). به نقل از: ?erif Mardin, s. 169 81. گفته می شود که محمود دوم توجه خاصی به شخصیت پطر کبیر داشت و به گونه ای از او تقلید می کرد. بنگرید: Engelhardt, s. 25 82. وین، ووسینیچ، پیشین، ص 102 و- Sofuo?lu,s. 32. 83. دو اثر از آدولفوس اسلید (Adolphus Slade) با مشخصات زیر به جا مانده است: - Records of Travels in Turkey, Greece, et… in years 1829, 1830, and 1831, 2vols. London, 1832 - Turkey and the Crimean war, A Narrative of Historical, London, 1867 84. Marshal Marmont. 85. Niyazi Berkes, s. 192. 86. Deka. 87. A.g.e,s. 193. 88. لوئیس، ص 134و Sofuo?lu, s. 34.

 

کلمات کلیدی
ارتش  |  غرب  |  اروپا  |  سلطان  |  عثمانی  |  اصلاح  |  امپراتوری  |  امپراتوری عثمانی  |  اصلاح در امپراتوری عثمانی  | 
لینک کوتاه :