×

درنگ و درایتی در زیارت امین الله


نویسنده : حسین روحانی نژاد تعداد بازدید : 7230     تاریخ درج : 1394/02/17

درآمد

١. زیارت امین الله, زیارتی است که امیر عابدان و سید و سالار پرستشگران، امام زین العابدین (علیه السلام) در اوج عرفان، خطاب به امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آن را انشاء فرموده و از بهترین زیارتنامه هاست و امام باقر (علیه السلام) فرمودند: می توان آن را در تمام زیارتگاه های ائمه (علیهم السلام) خواند. این زیارتنامه دربردارنده معارف بلند و مسائل اخلاقی والایی است که در قالب دعا انسان را ترغیب می کند تا به این کمالات متصف شود.

٢. زیارت امین الله, زیارتی است در اوج اعتبار؛ هم از جهت سند و هم از حیث متن و محتوا، که جابر بن عبدالله انصاری آن را از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند.

٣. زیارت امین الله، زیارتی است که گرچه خطاب به امیر مؤمنان (علیه السلام) از دو لب مبارک زین العابدین (علیه السلام) برآمده؛ اما می توان با آن، در همه روضه های مقدس، سر بر آستان های بلند و ملکوتی سایید و این سرود عرفانی را سر داد و در موجی از دریای معرفت و معنویت غوطه زد.

۴. زیارت امین الله, زیارتی است که زائر با دو سلام بر ولی خدا، صاحب ولایت مطلقه محمدیه (صلی الله علیه و آله) که به منزله کلیدهای ورود به دریای معرفت است، از طریق باب ولایت، به دریای موّاج معرفت حق پا می گذارد و دیری نمی پاید که خود را در آغوش لطف حق می یابد و والاترین خواسته های ماورایی را از خدا طلب می کند.

۵. زیارت امین الله, زیارتی عرفانی است که گرچه مخاطب نخست آن، علی (علیه السلام) است، اما در این زیارت، از آن بزگوار جز با لقب «امیرالمؤمنین» که لقب ویژه و نشان برجسته اوست، یاد نمی شود؛ زیرا به حقیقت و به طور مطلق، کسی جز او امیر مؤمنان نیست و اطلاق این لقب بر دیگران از حاکمان و زمامداران مسلمانان، استعمال لفظ در معنایی بوده که برای آن وضع نشده است.

۶. زیارت امین الله, زیارتی است که احتمالا پیش از آشکار شدن قبر امیر مؤمنان (علیه السلام) و زمانی که نجف جز نیزاری در نزدیکی کوفه و آن قبر مطهر, جز تپه ای پوشیده از نی و علف نبوده، صادر شده است. پیش از آن که قبر امیر مؤمنان (علیه السلام) آشکار شود و ضریح و بارگاهی بر آن برافراشته گردد، آهوان نیزار نزدیک کوفه که جولانگاه صیادان آن سرزمین، به ویژه صیادان بغداد بوده، از شرّ آنان به تپه ای انباشته از نی پناه می آورده اند و شکارچیان از این تپه رازآلود به شگفت آمده و شاید با پرسش از کهنسال ترین مردمان آن سامان، به رمزگشایی از آن می پرداخته اند.

٧. امام خمینی (ره) در مدت چهارده سال اقامت در نجف اشرف، هر شب برای زیارت حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به حرم مطهر مشرف می شدند و روبه روی صورت و محل دو انگشت حضرت امیر می ایستادند و زیارت امین الله را می خواندند.[1]

٨. آیت الله العظمی بهجت (رحمه الله) فرموده اند:

همه زیارتنامه ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهمّ است. قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السّلام بشمرید. حضرت علیه السّلام می دانند. مبالغه در دعاها نکنید. زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السّلام به کسی فرمودند که از بعضی گریه ها ناراحت هستم![2]

٩. هدف از آفرینش انسان , جز بندگی و معرفت حق تعالی - که انسان با رسیدن به آن, به مقام والای خلیفة اللهی نایل می شود - چیز دیگری نیست. خداوند تبارک و تعالی برای دست یابی انسان به این مقام والا، وسایلی را مقرر فرموده تا با چنگ زدن و عمل نمودن به آنها، استعدادهای خود را به فعلیت برساند و این مهم، جز با متابعت از انبیا و اولیای او ممکن نیست.

١٠. اطاعت از انبیا و اولیا و تبعیت از ایشان، اطاعت خداوند متعال است: مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاک عَلَیهِمْ حَفِیظًا؛[3] هر کس از پیامبر فرمان بَرَد، در حقیقت، خدا را فرمان برده و هر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستاده ایم.

و شرط محبت خداوند, متابعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) است:

قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ؛[4] بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.

اجر رسالتی که لازم است اعطاء گردد, چیزی جز مودت ذوی القربی و اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) نیست:

ذَلِک الَّذِی یبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکورٌ ؛[5] این همان [پاداشی] است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند [بدان] مژده داده است. بگو: به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی خویشاوندانم، و هر کس نیکی به جای آورد [و طاعتی اندوزد]، برای او در ثواب آن خواهیم افزود؛ قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.

و رسالت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و مزد آن، جز به نفع انسان نیست:

قُلْ مَا سَأَلْتُکمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ إِنْ أَجْرِی إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ ؛[6] بگو: هر مزدی که از شما خواستم، آن از خودتان؛ مزد من جز بر خدا نیست و او بر هر چیزی گواه است. و آن منفعت, جز راه یابی به حق تعالی نیست:

قُلْ مَا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلًا ؛[7] بگو: بر این [رسالت] اجری از شما طلب نمی کنم، جز این که هر کس بخواهد، راهی به سوی پروردگارش [در پیش] گیرد.

و این راه یابی جز با مودت ذوی القربی و اهل بیت آن حضرت محقق نمی شود. از این رو امر به مودّت ایشان کرده است. پس مراد از مودّت ایشان باید تبعیت از آنان، از روی مهر و محبت باشد. بنابراین اهل بیت (علیهم السلام) باید به گونه ای باشند که محبت و تبعیت و قرب به آنها، موجب محبت و تبعیت و قرب به خداوند متعال شود و این در صورتی است که ایشان به تمام معنا و در تمام شئون هستی، بنده حضرت حق باشند.

البته این تبعیت و محبت، از آزمایش های بزرگ الهی برای انسان است تا جوهره وجودی او به وسیله آن ظهور کند و افراد حق طلب از دیگران ممتار شوند.

١١. هدف اصلی از آفرینش انسان، معرفت و شناخت حقیقی خداوند متعال است. اگر انسان خدا را بشناسد, خود را هم خواهد شناخت و این مهم جز با مراقبت دائمی در مسیر بندگی خداوند و محاسبه نفس، میسر نمی گردد.

١٢. سرّ سفارش های فراوان به زیارت ائمه (علیهم السلام) این است که زیارت, یکی از راه های ابراز محبت به ایشان و مایه نزدیکی زائر به خداوند متعال و هدف آفرینش می باشد و در حقیقت، با زیارت ایشان می خواهیم آنها را الگوی خود در سیر و سلوک به سوی کمال نهایی قرار دهیم.

متن زیارت امین الله

امام زین العابدین (علیه السلام) در کنار مضجع امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاد و گریست و فرمود:

السَّلَامُ عَلَیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلَامُ عَلَیک یا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ السَّلَامُ عَلَیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَشْهَدُ أَنَّک جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ عَمِلْتَ بِکتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیهِ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حَتَّی دَعَاک اللَّهُ إِلَی جِوَارِهِ وَ قَبَضَک إِلَیهِ بِاخْتِیارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَک الْحُجَّةَ فِی قَتْلِهِمْ إِیاک مَعَ مَا لَک مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک رَاضِیةً بِقَضَائِک مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعَائِک مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیائِک مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِک وَ سَمَائِک صَابِرَةً عَلَی نُزُولِ بَلَائِک شَاکرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِک ذَاکرَةً لِسَوَابِغِ آلَائِک مُشْتَاقَةً إِلَی فَرْحَةِ لِقَائِک مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَی لِیوْمِ جَزَائِک مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِیائِک [أَنْبِیائِک] مُفَارِقَةً لِأَخْلَاقِ أَعْدَائِک مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَ ثَنَائِک.

ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَی الْقَبْرِ وَ قَالَ:

اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیک وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیک شَارِعَةٌ وَ أَعْلَامَ الْقَاصِدِینَ إِلَیک وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ الْعَارِفِینَ مِنْک فَازِعَةٌ وَ أَصْوَاتَ الدَّاعِینَ إِلَیک صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ الْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاک مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَیک مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَکی مِنْ خَوْفِک مَرْحُومَةٌ وَ الْإِعَانَةَ لِمَنِ اسْتَعَانَ بِک مَوْجُودَةٌ وَ الْإِغَاثَةَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِک مَبْذُولَةٌ وَ عِدَاتِک لِعِبَادِک مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقَالَک مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَ الْعَامِلِینَ لَدَیک مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَک إِلَی الْخَلَائِقِ مِنْ لَدُنْک نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِیدِ لَهُمْ مُتَوَاتِرَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِینَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِک عِنْدَک مَقْضِیةٌ وَ جَوَائِزَ السَّائِلِینَ عِنْدَک مَوْفُورَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِیدِ إِلَیهِمْ وَاصِلَةٌ وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ لَدَیک مُتْرَعَةٌ اللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِی وَ اقْبَلْ ثَنَائِی وَ أَعْطِنِی رَجَائِی [جَزَائِی] وَ اجْمَعْ بَینِی وَ بَینَ أَوْلِیائِی بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ع إِنَّک وَلِی نَعْمَائِی وَ مُنْتَهَی رَجَائِی وَ غَایةُ مُنَای فِی مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَای أَنْتَ إِلَهِی وَ سَیدِی وَ مَوْلَای اغْفِرْ لِی وَ لِأَوْلِیائِنَا وَ کفَّ عَنَّا أَعْدَاءَنَا وَ اشْغَلْهُمْ عَنْ أَذَانَا وَ أَظْهِرْ کلِمَةَ الْحَقِّ وَ اجْعَلْهَا الْعُلْیا وَ أَدْحِضْ کلِمَةَ الْبَاطِلِ وَ اجْعَلْهَا السُّفْلَی- إِنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیر.[8]

سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد، ای امیر مؤمنان؛ سلام بر تو ای امین خدا در زمین او و حجّتش بر بندگانش؛ سلام بر تو ای امیر مؤمنان؛ شهادت می دهم که تو در راه خدا آن گونه که حق جهاد است، مجاهده کردی و به کتاب خدا عمل نمودی و سنن و احکام پیامبرش صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را پیروی کردی تا حق تعالی تو را به جوار خود خواند و به اختیار خود، روحت را قبض فرمود و حجت را بر دشمنانت که تو را با وجود حجت های بالغه ای که بر تمام خلق داری، به شهادت رساندند، تمام کرد.

خدایا! نَفسم را به گونه ای قرار ده که به قَدَرَت مطمئن و به قضایت خشنود و به ذکر و دعایت حریص و دوستدار اولیای برگزیده ات باشد. در زمین و آسمانت محبوب، بر نزول بلایت شکیبا، در برابر نعمت های بزرگت شاکر، در برابر نعمت های تام و تمامت ذاکر باشد و به سرور و شادی ملاقاتت مشتاق باشد. همواره برگیرنده توشه تقوا و پرهیزکاری برای روز جزایت باشد و بر مدار سنن اولیائت (انبیایت) پایبند و از اخلاق دشمنانت دور باشد. نفسم را از دنیا بازدار و بر حمد و ثنایت بگمار.

سپس امام گونه مبارک بر قبر نهاد و فرمود:

بار خدایا! دل های خاشعین درگاهت واله توست و راه های رغبت کنندگان به تو، به سویت گشوده است و نشانه های قاصدین تو روشن و آشکار است و دل های عارفان از تو به فزع آمده و صداهای دعاکنندگان که تو را می خوانند، به آسمان بالا می رود و درهای اجابتت به روی آنان گشوده است و دعای کسانی که تو را می خوانند، مستجاب و توبه آنان که به سوی تو بازمی گردند، پذیرفته است و اشک آن کس که از خوفت گریه کند، مورد ترحم تو واقع شده و کمک تو نسبت به آن که از تو کمک بخواهد، در خارج تحقق یافته و فریادرسی تو نسبت به آن که تو را به فریادرسی فراخواند، جامه عمل پوشد و از وی دریغ نگردد و وعده هایت به بندگانت وفاگردیده، تحقق پیدا کند و لغزش های کسی که از تو بخواهد از او درگذری، بخشوده گردد و اعمال عمل کنندگان نزد تو محفوظ است و روزی هایت به آفریدگان، از جانب تو بر ایشان نازل گردد و احسان های افزون برای آنان پیاپی و مستمر است و گناهان استغفار کنندگان مورد مغفرت قرار می گیرد و حاجت های آفریدگانت به تو برآورده می شود و پاداش های درخواست کنندگان، نزد تو فراوان است و نیکی های فزون تر به آنها واصل می شود و مائده ها و خوان ها برای طالبان طعام آماده و مهیاست و سرچشمه ها برای تشنگان پرآب است.

بار خدایا! به حق محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین - علیهم السّلام - دعای مرا مستجاب فرما و حمد و ثنایم را بپذیر و میان من و اولیا و محبوبانم جمع گردان؛ زیرا تو ولی نعمت ها و منتهای آمال و آرزوها و آخرین امیدم در حیات دنیا و هم در سرای آخرت هستی. تو آقا و مولای منی؛ بیامرز دوستان ما را و باز دار از ما

دشمنانمان را و سرگرمشان کن از آزار ما و آشکار کن گفتار حق را و آن را برتر قرار ده و از میان ببر گفتار باطل را و آن را پست گردان که به راستی تو بر هر چیز توانایی.

شرح

«السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده»

نخستین خطابِ زیباترین روح پرستنده (حضرت زین العابدین (علیه السلام)) به بزرگ ترین روح و برترین انسان کامل پس از خاتم پیامبران و حجت خدا بر تمام بندگان است، و چه زیبا و پرمعنا، این زیارت به همین عنوان به «زیارت امین الله» نامیده شده است. امین الله شاگرد برجسته مکتب محمد امین (صلی الله علیه و آله) است؛ علی (علیه السلام) انسان کامل و بزرگ ترین امانتدار خدا در سراسر کره زمین در همه اعصار و قرون است؛ او پس از رسول خدا بزرگ ترین حامل امانت الهی در گستره زمین خداست و حقیقت نوری وجود او از آغاز آفرینش، نزدیک ترین شخصیت الهی به حقیقت نوری پیامبر مطلق, خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله) بوده است.[9]

در روایت واثلة بْن اَسقَع نیز آمده است که گوید: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:

لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ بَلَغْتُ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَی نَادَانِی جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّیک سَیدِی قَالَ إِنِّی مَا أَرْسَلْتُ نَبِیاً فَانْقَضَتْ أَیامُهُ إِلَّا أَقَامَ بِالْأَمْرِ مِنْ بَعْدِهِ وَصِیهُ فَاجْعَلْ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ الْإِمَامَ وَ الْوَصِی بَعْدَک فَإِنِّی خَلَقْتُکمَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ خَلَقْتُ الْأَئِمَّةَ الرَّاشِدِینَ مِنْ أَنْوَارِکمَا أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ یا مُحَمَّدُ قُلْتُ نَعَمْ یا رَبِّ قَالَ ارْفَعْ رَأْسَک فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ الْأَئِمَّةِ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ نُوراً قُلْتُ یا رَبِّ أَنْوَارُ مَنْ هِی قَالَ أَنْوَارُ الْأَئِمَّةِ بَعْدَک أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ [10]

هنگامی که مرا به آسمان بردند و به درخت سدرة المنتهی رسیدم، پروردگار من - جلّ جلاله - به من ندا کرد و فرمود: ای محمد! عرض کردم: لبیک ای سید من! فرمود: من هیچ پیغمبری را نفرستادم که روزگارش سپری شود، مگر این که پس از او وصیش به امر امامت قیام کرده و تو پس از خود علی بن ابی طالب را امام و وصی خود قرار ده؛ زیرا من، تو و او را از نور واحدی آفریدم و امامان راهنما را از نور شما دو نفر آفریدم. ای محمد! آیا می خواهی آنها را ببینی؟ عرض کردم: آری پروردگارا. فرمود: سر بلند کن (و ببین) پس سرم را بلند کردم؛ ناگاه انوار امامان دوازده گانه بعد از خود را دیدم. عرض کردم: بار پروردگارا! اینها انوار کیست؟ فرمود: انوار امامان امین و معصوم پس از توست.

کلمه «سلام» به معنای امنیت و سلامت و بهترین نوع تحیت است. خاصیت سلام, ایجاد الفت و محبت است. سلام در این زیارت و زیارت های دیگر بر حضرات ائمه (علیهم السلام) می تواند به دو گونه اراده شده باشد: اول، سلام خداوند بر آنان؛ دوم، سلام زائران بر آنان. اگر سلام خداوند منظور باشد، استعمال آن دوگونه است:

الف: سلام به معنای سالم بودن از گناهان و عیوب؛ یعنی خداوند شما را از تمام گناهان و عیوب و نقص ها مبرّا کرده است؛

ب: این که سلام به معنای تسلیم است و تسلیم, واگذار کردن امری به کسی است و سلام خداوند بر اهل بیت (علیهم السلام) با توجه به ربوبیت حق تعالی, بدین گونه است که ایشان را واسطه فیض نسبت به جمیع عوالم هستی قرار داده است. جابر بن یزید گوید: أبوجعفر (امام باقر (علیه السلام)) فرمود:

یا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ عِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِینَ فَکانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَینَ یدَی اللَّهِ قُلْتُ وَ مَا الْأَشْبَاحُ قَالَ ظِلُّ النُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِیةٌ بِلَا أَرْوَاحٍ وَ کانَ مُؤَیداً بِرُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ هِی رُوحُ الْقُدُسِ فَبِهِ کانَ یعْبُدُ اللَّهَ وَ عِتْرَتَهُ وَ لِذَلِک خَلَقَهُمْ حُلَمَاءَ عُلَمَاءَ بَرَرَةً أَصْفِیاءَ یعْبُدُونَ اللَّهَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ السُّجُودِ وَ التَّسْبِیحِ وَ التَّهْلِیلِ وَ یصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ وَ یحُجُّونَ وَ یصُومُونَ.[11]

این اولیت، اولیت رتبی است؛ یعنی حقیقت حضرات ائمه (علیهم السلام) که از آن به خلقت نور تعبیر می شود, در مرتبه ای از هستی قرار دارند که اشرف ما سوی الله می باشند و این اشرفیت, اقتضای وساطت ایشان در خلقت ما سوی الله را دارد.

سلام بر ائمه (علیهم السلام) انواع مختلفی دارد: گاهی سلام بر اجساد مطهر ایشان است که در زیارتنامه ها می خوانیم: «السلام علی اجسادکم» و معنای آن، سالم بودن اجساد ایشان از عیوبی است که موجب تنفر جامعه از ایشان شود و نیز مبرّا بودن وجود مادی ایشان است از این که در رحم های آلوده به شرک و گناه قرار گیرد. در زیارت حضرت رسول و امام حسین می خوانیم:

«أَشْهَدُ أَنَّک کنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ لَمْ تُنَجِّسْک الْجَاهِلِیةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْک الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیابِهَا»؛[12] شهادت می دهم که تو نوری در صلب های بلندمرتبه و رحم های پاکیزه بودی که زمان جاهلیت با پلیدیهایش تو را آلوده نکرد و از جامه های چرکش تو را نپوشاند.

و گاهی سلام بر ارواح طیبه ایشان است و می گوییم: «السلام علی ارواحکم» و گاهی سلام به طور مطلق آمده است: «السلام علیکم». این گونه سلام، ظاهرا بر حقیقت ایشان است و به خلقت نوری آنان (علیهم السلام) اشاره دارد.

«امین» به کسی گفته می شود که مورد اطمینان و مصون از خیانت باشد و چون لفظ امین الله بدون قید و شرط و با لفظ «فی ارضه» آمده است و لازمه زمینی بودن، قرار گرفتن در تضادها و تمایلات مختلف و هواهای نفسانی و شیطانی است. اثبات این صفت برای کسی، مقام بلندی برای او, و نشانه آن است که صاحب آن دارای مرتبه اعلای ایمان و یقین و اطمینان نفس است؛ به گونه ای که از دستبرد هوای نفس و شیطان, محفوظ, و از هر جهت، هم از جنبه علم و گرفتن حقایق از مبدأ متعال و هم از حیث عمل و هم از جهت صفات، مورد وثوق خدای متعال می باشد. هنگامی که زائر در برابر یکی از ائمه (علیهم السلام) می ایستد, اگر توجه به مقام امنی که ایشان دارند, داشته باشد و به یکی از معانی سلام، به ایشان سلام دهد, ارتباط روحی خود را با حقیقت ایشان برقرار نموده است.

«حجت» به معنای دلیل و برهان است و دلیل بودن ائمه (علیهم السلام) بر بندگان, بدین معناست که خداوند به مقتضای حکمتش بشر را برای رسیدن به کمال مطلق آفریده است و لازمه این امر, وجود افرادی است که راه رسیدن به کمال را برای او بیان کنند. در غیر این صورت, راه برای اعتراض انسان بر خداوند متعال باز است، که چرا افرادی را نفرستادی تا راه رسیدن به هدف از خلقت را بیان کنند؟ علاوه بر این، انبیاء و ائمه (علیهم السلام) در آخرت نیز بر کسانی که با آنان مخالفت کرده و در عذاب الهی به سر برند، حجت خداوند هستند و به گناه کاران گفته می شود:

«یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ أَلَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یقُصُّونَ عَلَیکمْ آیاتِی وَینذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمْ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَشَهِدُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ»؛[13] ای گروه جن و انس! آیا از میان شما فرستادگانی برای شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از دیدار این روزتان به شما هشدار دهند؟! گفتند: ما به زیان خود گواهی دهیم [که آری، آمدند] و زندگی دنیا فریبشان داد، و بر ضد خود گواهی دادند که آنان کافر بوده اند.

و در توصیف ائمه (علیهم السلام) آمده است:

«حُجَجِ اللَّهِ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُه».[14]

انبیاء و ائمه (علیهم السلام) با صفات کمالیه خود نیز برهانی بر وجود و صفات کمالیه حق تعالی می باشند؛ زیرا ایشان به طور مستقل چیزی از خود ندارند.

«اشهد انّک جاهدت فی الله حق جهاده»

جهاد دارای مراتبی است که عبارتند از:

الف. جهاد فی سبیل الله: انسان برای رسیدن به کمال بندگی و معرفت باید تلاش کند و موانع را کنار بزند. یکی از موانع مهم، افراد گمراه و طاغوت ها هستند؛ لذا مؤمنان باید با آنها ستیز کنند تا راه برای رسیدن به هدف نهایی باز شود.

ب. جهاد فی الله: انسان برای نیل به سعادت حقیقی، باید با وسوسه های شیطانی و تمایلات مختلف مبارزه کند.

ج. جهاد برای خدا، حق جهاد: مقام های عالی انسان با تبعیت کامل از اولیای دین قابل درک و دست یابی است. یکی از این مقام ها «جهاد فی الله حق جهاده» است؛ یعنی جهادی که در آن جز خدا چیز دیگری مدّ نظر نباشد.

«و عملت بکتابه و اتبعت سنن نبیه صلی الله علیه و آله حتی دعاک الله إلی جواره و قبضک إلیه باختیاره»

عمل به کتاب الهی و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تنها راه سیر وسلوک و عبودیت و بندگی خداوند متعال و رسیدن به کمال مطلق و رحمت بی پایان الهی است و لذا علی (علیه السلام) می فرماید:

«وَ اقْتَدُوا بِهَدْی نَبِیکمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْی وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَی السُّنَن»[15] ؛ و اقتدا کنید به هدایت پیامبرتان، چون بهترین هدایت است و به سنت او متصف شوید، زیرا هدایت کننده ترین سنت هاست.

حجیت رسولان بر حجیت ائمّه هیمنه دارد و ائمه (علیهم السلام) از ضروریات سنن رسول (صلی الله علیه و آله) تجاوز نمی کند؛ لذا رسول خدا به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:

«إِنِّی قَاتَلْتُ عَلَی تَنْزِیلِ الْقُرْآنِ وَ سَتُقَاتِلُ أَنْتَ یا عَلِی عَلَی تَأْوِیلِهِ، غَیرِی»[16] زیرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) کسی نبود که از شریعت سید رسولان تجاوز کند؛ بلکه بر طبق آن حرکت می کرد و تابع فرایض الله و عامل به کتاب او بود و حرکتش منطبق بر سنن سید رسل (صلی الله علیه و آله) بود و این نشانه بزرگ حقانیت اوست.[17]

«وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَک الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَک مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِه»[18]

خداوند متعال از باب لطف، انبیاء و ائمه (علیهم السلام) را با بینات و آیات و معجزاتی مجهز نمود تا انسان ها را به راه بندگی وکمال نهایی راهنمایی کنند و حجت بر آنها تمام شود؛ لکن عده ای لجوج و منحرف، با ایشان به مخالفت برمی خیزند و به انکار آنچه آورده اند, می پردازند.

خواسته های زائر

زائر از زبان حق گوی امام زین العابدین (علیه السلام) صفات برجسته اولیای الهی و انسان های کامل را از خداوند متعال درخواست می کند تا بر یکی از اهداف زیارت های ائمه هدی (علیهم السلام) که اتصاف به اوصاف کمالی است، تأکید کند.

١. اطمینان به قَدَر و رضا به قضای الهی

« اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک رَاضِیةً بِقَضَائِک»

در صدر خواسته های زائر از خدای متعال, اطمینان به قَدَر و رضا به قضای الهی است. این دو آموزه اعتقادی اگر به درستی با جان انسان آمیخته گردد, کشتی وجود آدمی در تندباد حوادث و در امواج سهمگین دریای زندگی, از قرار و آرامشی وصف ناشدنی برخوردار خواهد شد و انسان به ساحل نجات می رسد؛ اما دریغ که در طول تاریخ اسلام درباره این دو آموزه بزرگ اعتقادی, چه گام ها که نلغزید و به ورطه جبر یا اباحی گری نیفتاد!

«قَدَر» به معنای اندازه، و تقدیر به معنای سنجش و اندازه گیری و چیزی را با اندازه معینی ساختن است. قضا به معنای پایان یافتن و یکسره کردن کار است. اعتقاد به قَدَر آثار فراوانی دارد؛ از جمله:

١. اعتقاد به توحید افعالی؛

٢. تدبیر و توکل در امور؛

٣. پیدایش حالت خوف و رجاء؛

۴. حالت دعا و تضرع؛

۵. اطمینان به مقدرات و خشنودی به قضای الهی.

ایمان به قَدَر, غم و اندوه را از بین می برد؛ یعنی هر که ایمان داشته باشد که هر چه خدا به او داده, حکمت و صواب است و به اندازه ای که مصلحت وی در آن بوده, به وی عطا شده است, از زندگی خود راضی بوده و هرگز تنگدل و پریشان خاطر نخواهد بود و اگر به فقر و تنگدستی و بیماری و مانند آنها مبتلا شود, غم و اندوه نخواهد داشت؛ بلکه صبر خواهد کرد تا ثواب یابد. لذا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اباذر و سلمان و مقداد را فراخواند و از آنان پرسید که آیا شَرایع اِسلام و شروط آن را می شناسید؟ آن گاه خود، آنها را بیان فرمود و ایمان به قَدَر را یکی از آنها برشمرد و فرمود: «وَ الْإِیمَانِ بِالْقَدَرِ خَیرِهِ وَ شَرِّهِ وَ حُلْوِهِ وَ مُرِّه»[19] و نیز فرمودند:

«الایمان بالقَدَر یذهب الهمَ و الحزن»[20]

٢. اشتیاق به ذکر و دعای پروردگار

«مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعَائِک»

ذکر و دعا در صورتی که با اشتیاق همراه باشد, موجب کمال و نزدیکی به خدای متعال است؛ اما ذکر ودعایی که با کسالت وتنبلی و بی حالی قرین باشد, تأثیری در بالا بردن انسان در مراتب کمال ندارد. از این رو امام سجاد (علیه السلام) ولع و اشتیاق به ذکر و دعا را از خدا می خواهد. برای دست یابی به این حالت, باید به رفع موانع پرداخت. باید بانگ غولان را سوزاند و ذکر حق را به جای آن نشاند:

ذکر حق کن، بانگ غولان را بسوز چشم نرگس را از این کرکس بدوز[21]

ذکر حق, پاکی است و پلیدی را از میان میبرد:

ذکر حق، پاک است چون پاکی رسید رخت بر بندد برون آید پلید[22]

یاد حق, فکر را به جنبش و اهتزاز درمی آورد.[23] ذکر حق, عبارت است از اتصال جان با جانان.[24] هرکه در این جا از ذکر حق اعراض کند, گرفتار زندگانی دشوار شده و سخت در تنگنا خواهد بود ودر سرای پاداش, کور محشور خواهد شد:

نعط من أعرض هنا عن ذکرنا

عیشه ضنکا و نجزی بالعمی [25]

آن که به یاد خداست, همنشین خداست. امام باقر (علیه السلام) فرمود:

مَکتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ الَّتِی لَمْ تُغَیرْ أَنَّ مُوسَی سَأَلَ رَبَّهُ فَقَالَ یا رَبِّ أَ قَرِیبٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَاجِیک أَمْ بَعِیدٌ فَأُنَادِیک فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِ یا مُوسَی أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکرَنِی فَقَالَ مُوسَی فَمَنْ فِی سِتْرِک یوْمَ لَا سِتْرَ إِلَّا سِتْرُک فَقَالَ الَّذِینَ یذْکرُونَنِی فَأَذْکرُهُمْ وَ یتَحَابُّونَ فِی فَأُحِبُّهُمْ فَأُولَئِک الَّذِینَ إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أُصِیبَ أَهْلَ الْأَرْضِ بِسُوءٍ ذَکرْتُهُمْ فَدَفَعْتُ عَنْهُمْ بِهِم.[26]

در توراتی که تحریف نشده است نوشته شده که موسی (ع) از خداوند پرسید: آیا تو به من نزدیکی تا مناجات کنم تو را یا دوری تا تو را صدا زنم؟

خداوند به موسی وحی کرد: ای موسی! من هنشین کسی هستم که مرا یاد کند. بعد موسی پرسید: چه کسی در پناه توست؟ در روزی که پناهی غیر از تو نیست؟

خداوند فرمود کسانی که مرا یاد می کنند پس من هم یاد آنها کنم. آنها که در راه من دوستی کنند. آنها کسانی هستند که وقتی بخواهم بلایی نصیب اهل زمین کنم به یاد آنها بیفتم و آن بلا را به واسطه یاد آنها از اهل زمین دفع نمایم

گر با همه ای، چو بی منی، بی همه ای

ور بی همه ای، چو با منی، با همه ای [27]

بس دعاها کان زیان است و هلاک

وز کرم می نشنود یزدان پاک[28]

هم ز اول تو دهی میل دعا

تو دهی آخر دعاها را جزا [29]

هر که را دل پاک شد از اعتلال

آن دعایش می رود تا ذوالجلال[30]

٣. محبت و عشق به اولیای برگزیده الهی

«مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیائِک»

«مَحَبَّت» در لغت به معنای خواستن و تمایل به چیزی است که می بینی و آن را خیر می پنداری. محبّت برسه گونه است:

- محبّت لذّت بردن، مثل محبّت مرد نسبت به زن؛

- محبّتی که بر پایه بهره مندی معنوی است، مثل محبت اولیای الهی؛

- محبّت برای فضیلت و بزرگی، مثل محبّت دانشمندان و دانش پژوهان نسبت به یکدیگر برای علم.

و چه بسا که محبّت به خواستن و اراده تفسیر شود؛ مانند: «فِیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّرُوا»[31] ولی چنین تفسیری درست نیست؛ زیرا معنای محبّت رساتر از اراده است و هر محبّتی اراده است و هر اراده و خواستی، محبّت نیست. خدای عزّ و جلّ می فرماید: «إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکفْرَ عَلَی الْإِیمانِ»[32]که به معنای ترجیح دادن و برگزیدن کفر بر ایمان است. محبّت و دوستی خداوند تعالی با بندگان, بخشایش و نعمت دادن او به آنهاست و محبّت بنده به خداوند، خواستن تقرّب و قدر و منزلت داشتن نسبت به اوست.[33]

«حبّ» هم به معنای دوست داشتن است. در قرآن مجید فعل ثلاثی این کلمه به کار نرفته و همه از باب افعال (احبّ یحبّ) و از باب استفعال و تفعیل (استحبّ- حَبّبَ) استعمال شده است؛ ولی مصدر ثلاثی آن بارها آمده است. البته استعمال شایع آن، از باب اِفعال است و قرآن کریم استعمال شایع را اختیار کرده است؛[34] مثل: إِنَّک لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشاء [35]۵و إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ [36]

محبت، رابطه وجودی بین محب و محبوب است. محبت واقعی در انسان، هنگامی به حقیقت میپیوندد که تمامی محبت های ظاهری را در مسیر محبوب حقیقی یعنی حق تعالی قرار دهد و این راه تنها در پیروی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تجلّی می کند؛ زیرا او هم بنده محض خداوند است و هم کامل ترین راه و روش ها را برای تحقق بندگی حق تعالی بیان می کند:

«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنْ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنْ الْمُشْرِکینَ»[37] ؛ بگو: این است راه من، که من و هر کس (پیروی ام) کرد، با بینایی به سوی خدا دعوت میکنیم، و منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم.

از این رو خداوند به پیامبرش می فرماید:

«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمْ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[38] ؛ بگو (به مؤمنان): اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) وسایط فیض الهی در نظام تکوین و تشریعند؛ از این رو برای تحقق ایمان به خداوند و ثبات آن، ایمان و محبت به ایشان نیز لازم است و در غیر این صورت ایمان وجود ندارد و انسان به شقاوت ابدی مبتلا می شود؛ زیرا لازمه ایمان و محبت به خداوند متعال ایمان و محبت به هر کس یا هر چیزی است که خداوند آن را دوست داشته و امر به دوست داشتن آن کرده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

«لَا یؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّی أَکونَ أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِی أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ عِتْرَتِی أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ ذَاتِی أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ ذَاتِهِ»[39]؛ هیچ بنده ای ایمان نمی آورد، مگر این که من نزد او از خودش محبوب تر باشم و اهل بیت من نزد او از اهل بیتش محبوب تر باشد و خاندان من نزد او از خاندان خودش محبوب تر باشد و ذات من (آنچه به من نسبت دارد) نزد او از ذات خودش محبوب تر باشد.

امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود:

«إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ الْبُشْرَی وَ الْحُبَّ وَ الْمَحَبَّةَ لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِی وَ تَوَلَّاهُ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ حَقٌّ عَلَی أَنْ أُدْخِلَهُمْ فِی شَفَاعَتِی لِأَنَّهُمْ أَتْبَاعِی فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی»[40] ؛ روح و راحت و خشنودی و بشارت و حب و محبت از طرف خداوند، برای کسی است که علی بن ابیطالب و اوصیای بعد از او را دوست داشته باشد و به ایشان اقتدا کند و لازم است بر من که ایشان را در شفاعتم داخل کنم؛ زیرا ایشان از پیروان منند و کسی که از من تبعیت کند، از من است.

۴. محبوب شدن در زمین و آسمان

«محبوبة فی ارضک و سمائک»

کسی که محبت الهی داشته باشد و از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پیروی کند, محبوب خدا خواهد بود:

«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمْ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ »[41] ؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.

لازمه محبوب خداوند متعال شدن, این است که انسان متخلق به اخلاق الهی باشد. اگر انسان ملتزم به لوازم ایمان باشد, محبوب موجودات دیگر نیز می گردد:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»[42]؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی (خدای) رحمان برای آنان محبتی (در دل ها) قرار می دهد.

علی (علیه السلام) محبوب فرشتگان است و هر دسته از فرشتگان که او را بیشتر دوست دارند, از منزلت و شرافت بیشتری برخوردارند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:

«إِنَّ الْمَلَائِکةَ أَشْرَفُهَا عِنْدَ اللَّهِ أَشَدُّهَا لِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حُبّا».[43]

۵. شکیبایی بر بلا

«صابرة علی نزول بلائک»

دنیا با بلاها درهم آمیخته است. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:

«البلاء للولاء ثمّ للاوصیاء ثمّ للامثل فلأمثل»[44]؛ یعنی بلاهای دنیا، اوّل متوجّه پیغمبران است که بهترین خلق هستند، و بعد از ایشان به اوصیای ایشان، و بعد از اوصیا، برای شیعیان و دوستداران ایشان است؛ به نسبت ضعف و قوّت ایمان که هر که تشبّهش به ایشان بیشتر است و ایمانش کامل تر، آزار و زحمتش در دنیا بیشتر است. بلاها آزمون های الهی اند که مؤمنان و اولیای الهی در آنها چون طلایی که در کوره زرگری گداخته وآزموده می شود, آزموده و پخته و کامل می شوند:

«البلاء للولاء کاللّهب فی الذّهب».

و نیز فرمودند: در کتاب علی (علیه السلام) آمده است:

«أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً النَّبِیونَ ثُمَّ الْوَصِیونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ إِنَّمَا یبْتَلَی الْمُؤْمِنُ عَلَی قَدْرِ أَعْمَالِهِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ صَحَّ دِینُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ ذَلِک أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یجْعَلِ الدُّنْیا ثَوَاباً لِمُؤْمِنٍ وَ لَا عُقُوبَةً لِکافِرٍ وَ مَنْ سَخُفَ دِینُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ وَ أَنَّ الْبَلَاءَ أَسْرَعُ إِلَی الْمُؤْمِنِ التَّقِی مِنَ الْمَطَرِ إِلَی قَرَارِ الْأَرْضِ»[45]؛ شدیدترین مردمان از نظر بلا, انبیایند؛ سپس اوصیا؛ سپس به ترتیب هرکس به ایشان (از نظر ایمان و عمل) شباهت بیشتر داشته باشد، و مؤمن به قدر اعمال نیکوی خود مبتلا می شود. پس هرکس دین او درست و عمل او نیکو باشد, ابتلای او شدیدتر خواهد بود، و این بدان جهت است که خدای عزّ وجلّ دنیا را پاداش مؤمن و عقوبت و کیفر کافر قرار نداده است، و هر کس دین او سخیف و عمل او ضعیف باشد, ابتلای او اندک است، و به راستی سرعت نزول بلا به مؤمن پارسا از بارش باران به زمین, بیشتر است.

و میفرماید:

«ینْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یکونَ فِیهِ ثَمَانِی خِصَالٍ.. . وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ»[46]؛ شایسته است مؤمن دارای این هشت خصلت باشد:... در کشاکش دهر, آرام و تزلزل ناپذیر, و هنگام بلا صبور و شکیبا.

ونیز همان بزرگوار فرمود:

«إِنَّ عَظِیمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِیمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ»[47]

۶. شاکر نعمت های الهی

«شاکرة لفواضل نعمائک»

کسی که به مقام والای شکر بار یابد, «عبد شکور» و «عبد شاکر» نامیده می شود: «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکراً وَ قَلِیلٌ من عِبادِی الشَّکورُ» [48]؛ ای خاندان داوود! شکرگزار باشید، و از بندگان من اندکی سپاس گزارند.

«شکور» مبالغه در شُکر است و آن عبارت است از این که انسان خدا را آن گونه که حق شکر است, شکر کند و حق شکر این است که نعمت را از خدا ببیند. خدای تعالی به موسی (علیه السلام) وحی کرد: «اشکرنی حق الشکر»؛ یعنی مرا آن گونه که حق شکر است, شکر کن. موسی عرض کرد: پروردگارا! چه کسی می تواند چنین کند؟! فرمود: وقتی نعمت را از من ببینی, مرا شکر کرده ای.

بنابراین کسی که نعمت را فقط از خدا ببیند و از اسبابی که خداوند متعال بین خود و او قرار داده نبیند, حق شکر را به جای آورده است: «فمن لا یری النعمة إلا منه فقد شکره حق الشکر لا تراها من الأسباب التی سد لها بینک و بینه عند إرداف النعم»[49] در مواعظ امام عسکری (علیه السلام) آمده است:

«لَا یعْرِفُ النِّعْمَةَ إِلَّا الشَّاکرُ وَ لَا یشْکرُ النِّعْمَةَ إِلَّا الْعَارِفُ»[50]؛ نعمت را جز انسان شاکر و سپاس گزار نمی شناسد و شکر نعمت را جز انسان عارف نمی گزارد.

از مؤلفه های حق شکر خداوند, این است که از کسی که خدا آن نعمت را به دست او جاری ساخته, تشکر کنی:

«مِنْ حَقِّ الشُّکرِ لِلَّهِ أَنْ تَشْکرَ مَنْ أَجْرَی تِلْک النِّعْمَةَ عَلَی یدِهِ»[51]

«.. . لَا خَیرَ فِی عَبْدٍ شَکا مِنْ مِحْنَةٍ تَقَدَّمَهَا آلَافُ نِعْمَةٍ وَ اتَّبَعَهَا آلَافُ رَاحَةٍ وَ مَنْ لَا یقْضِی حَقَّ الصَّبْرِ عَلَی الْبَلَاءِ حُرِمَ قَضَاءَ الشُّکرِ فِی النَّعْمَاءِ کذَلِک مَنْ لَا یؤَدِّی حَقَّ الشُّکرِ فِی النَّعْمَاءِ یحْرَمُ عَنْ قَضَاءِ الصَّبْرِ فِی الْبَلَاءِ وَ مَنْ حُرِمَهُمَا فَهُوَ مِنَ الْمَطْرُودِینَ»[52]در بنده ای که از محنتی شکایت کند که هزاران نعمت بر آن پیشی گرفته و هزاران راحت را در پی داشته، خیری نیست و هر کس حق صبر بر بلا را به جا نیاورد, از ادای شکر در نعمت ها محروم خواهد گردید، و کسی که حق شکر در نعمت ها را ادا نکند, از صبر بر بلا محروم خواهد گردید و کسی که از این دو محروم گردد, از طردشدگان (درگاه الهی) خواهد بود.

البته در سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حق شکر, گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی سَابِغِ نِعَمِ اللَّهِ» ذکر شده است:

«وَ عَنْ عَلِی (علیه السلام) قَالَ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) سَرِیةً فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لَک عَلَی إِنْ رَدَدْتَهُمْ سَالِمِینَ غَانِمِینَ أَنْ أَشْکرَک حَقَّ الشُّکرِ قَالَ فَمَا لَبِثُوا أَنْ جَاءُوا کذَلِک فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی سَابِغِ نِعَمِ اللَّهِ».[53]

٧. مشتاق سرور لقای پروردگار

«مشتاقة الی فرحة لقائک»

جرجانی در کتاب «التعریفات» درباره اشتیاق گوید: «الاشتیاق انجذاب باطن المحب إلی المحبوب حال الوصال، لنیل زیادة اللذة أو دوامها»[54]؛ اشتیاق, عبارت است از انجذاب باطن محبّ به سوی محبوب، در حال وصال، برای نیل به لذت افزون تر یا دوام آن.

وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاءاللّه, بزرگ ترین مقصد و مطلب اهل اللّه است [55]و لذت لقاءاللّه همان لذتی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب احدی خطور نموده است.[56]در قرآن کریم آنچه مثل «و رِضْوانٌ مِنَ اللَّه اکبَر»[57]

آیات لقاءاللّه, برای یک طبقه خاصّ, مفید است، به طریق رمز و اشاره ذکر شده است. ١در آیات و اخبار درباره «لقاءاللّه» گاه به صراحت و گاه به کنایت و گاه به اشارت سخن گفته شده و اگر کسی طالب تفصیل این بحث باشد, به «رساله لقاءاللّه» مرحوم عارف باللّه، حاج میرزا جواد تبریزی (ره) رجوع کند که اخبار در این باب را تا اندازه ای جمع کرده است.[58]

البته بعضی از علما و مفسران به گمان آن که ذات مقدس حق را تنزیه می کنند، لقاءاللّه را به کلی انکار و تمام آیات و اخبار لقاءاللّه را بر لقاء یوم آخرت و لقاء جزاء و ثواب و عقاب حمل کرده اند. این حمل گرچه نسبت به مطلق لقاء و بعض آیات و اخبار چندان بعید نیست، ولی نسبت به بعض ادعیه معتبره و روایات موجود در کتب معتبره و بعض روایات مشهوره، که علمای بزرگ به آنها استشهاد کرده اند، حمل بعیدی است.

البته مقصود آنان که راهی برای لقاءاللّه و مشاهده جمال و جلال حق بازگذاشته اند, این نیست که اکتناه ذات مقدس حضرت حق جایز است، یا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی, احاطه بر آن ذات محیط، علی الاطلاق ممکن است؛ بلکه امتناع اکتناه در علم کلی و به قدم تفکر و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت، از امور برهانی و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است؛ لکن آنها که مدعی این مقام هستند، گویند: پس از تقوای تامّ تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و توجه تامّ و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و طی کردن ریاضات قلبی، قلب سالک, صافی و مورد تجلیات اسمائی و صفاتی می گردد و حجاب های بین عبد و اسماء و صفات, خَرق می شود و عبد, فانی در اسماء و صفات می گردد و متعلق به عزّ قدس و جلال می شود و در این حال، بین روح سالک و حق, حجابی جز اسماء و صفات باقی نمی ماند و ممکن است برای بعضی از ارباب سلوک, حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق میگردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند، و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق ببیند.[59]

در حدیث شریف آمده است: «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»[60]؛ جان مؤمن به روح خدا بیشتر پیوسته است تا شعاع آفتاب به آفتاب.

به نظر امام خمینی (ره) لقاءاللّه که قرّة العین اولیاء است، در صورتی حاصل می گردد که چشم باطنی قلب گشوده شود و چشم باطنی قلب در صورتی گشوده می شود که سالک الی الله با تمام وجود به یاد حق باشد و به باطن قلب, توجّه مطلق به آن ذات مقدّس داشته باشد.[61]

در روایات آمده است که هرکس لقاء خدا را دوست داشته باشد, خدا هم ملاقات او را دوست خواهد داشت:

«عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَک اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ أَبْغَضَ لِقَاءَ اللَّهِ أَبْغَضَ اللَّهُ لِقَاءَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَوَ اللَّهِ إِنَّا لَنَکرَهُ الْمَوْتَ فَقَالَ لَیسَ ذَلِک حَیثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا ذَلِک عِنْدَ الْمُعَاینَةِ إِذَا رَأَی مَا یحِبُّ فَلَیسَ شَیءٌ أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ أَنْ یتَقَدَّمَ وَ اللَّهُ تَعَالَی یحِبُّ لِقَاءَهُ وَ هُوَ یحِبُّ لِقَاءَ اللَّهِ حِینَئِذٍ وَ إِذَا رَأَی مَا یکرَهُ فَلَیسَ شَیءٌ أَبْغَضَ إِلَیهِ مِنْ لِقَاءِ اللَّهِ وَ اللَّهُ یبْغِضُ لِقَاءَهُ»[62]

راوی می گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) گفتم: اصلحک الله! کسی که دوست داشته باشد دیدار خداوند را، خداوند نیز دیدار او را دوست دارد؟ و کسی که از دیدار خدا خشمناک باشد خدا نیز از دیدار او خشمناک می شود؟ فرمود: آری! عرض کردم: به خدا قسم همانا ما کراهت داریم از مرگ. فرمود چنین نیست که تو فکر می کنی این در وقت دیدار مرگ است. وقتی که دید آنچه را که دوست دارد نیست چیزی محبوب تر پیش او از ورود بر خدای متعال و خدا دوست می دارد دیدار او را. و وقتی می بیند چیزی را که کراهت دارد پس نیست چیزی مغبوض تر پیش او از دیدار خدا و خداوند خشم دارد دیدار او را.

چون راوی، موت را ملازم با لقاءاللّه تصور کرده، یا مقصودش از لقاءاللّه نفس موت بوده است، از این جهت، کراهت از موت را کراهت از لقاءاللّه تصور کرده و این سؤال را پرسیده و حضرت جواب داده که مطلق کراهت, میزان نیست؛ بلکه وقت مردن که مشاهده آثار ملکوت و عوالم دیگر می شود, میزان است. در مناجات شعبانیه أمده است:

«إلهی، هب لی کمال الإنقطاع إلیک، و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق أبصار القلوب حجب النّور، فتصل إلی معدن العظمة، و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک.»[63]؛ بارالها! بریدگی همه جانبه (از متعلّقات دنیوی) برای توجّه به خودت را ارزانیم فرما، و چشم دل هایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دل، پرده های نور را دریده، به معدن عظمت و جلال برسد و جان هایمان به عزّ قدس تو تعلق یابند.

بعضی از علما برای لقای خداوند سه معنا ذکر کرده اند:

اول: درک ثواب خداوند؛

دوم: درک محبت و رضایت خداوند؛

سوم: درک قلبی اسماء و صفات خداوند.

و برای شوق به لقای پروردگار هم مراحلی برشمرده اند:

١. در مرحله اول، توجه اجمالی به ذات پاک نامحدود حق تعالی و سپس انجام وظایف واجب بندگی است. در این مرحله، امید به ثواب و فرار از عقاب, انگیزه بنده از عبادات است.

٢. انسان به تدریج لذت بندگی را چشیده و انگیزه اش از عبادت، تحصیل رضای او می گردد.

٣. پس از این مرحله، رابطه محبتی مخصوص بین او و خداوند برقرار می شود و او را به انجام مستحبات وامیدارد.

۴. پس از حصول محبت الهی در قلب بنده و نیز ظهور محبت خداوند به او, اشتیاق او به حق تعالی بیشتر میشود؛ به گونه ای که دیگر عبادت او، نه برای نیل به بهشت است و نه برای فرار از عذاب دوزخ؛ بلکه برای شکرگزاری و محبت به حق تعالی است.[64]

٨. فراهم آورنده توشه تقوا برای روز جزا

«متزودة التقوی لیوم جزائک»

جرجانی در تعریف تقوا آورده است:

«التقوی فی اللغة بمعنی الاتقاء وهو اتخاذ الوقایة وعند أهل الحقیقة هو الاحتراز بطاعة الله عن عقوبته وهو صیانة النفس عما تستحق به العقوبة من فعل أو ترک والتقوی فی الطاعة یراد بها الإخلاص وفی المعصیة یراد به الترک والحذر»[65]؛ تقوا در لغت به معنای «اتقاء» است و اتقاء عبارت است از اتخاذ و برگرفتن «وقایه» (آنچه مایه مصونیت و حفاظت انسان از آفات و آسیب هاست و او را از ورود به مهلکه یا وارد آمدن آفت وآسیب، مصونیت می بخشد) و نزد اهل حقیقت, عبارت است از احتراز به وسیله طاعت خدا از عقوبت او, و آن, صیانت نفس است از آنچه به سبب آن مستحق عقوبت می گردد؛ اعم از فعل یا ترک. و مراد از تقوا در مورد طاعت, إخلاص است و در مورد معصیت, ترک و برحذر بودن.

حفظ کردن انسان، خود را - به رغم تمام تمایلات وغرائز حیوانی - از رفتن برخلاف طریقه ای که بینش ایمانی و گرایش فطری او اقتضاء می کند, تقوا نامیده می شود.[66]اهل معرفت دارای دو مقام شامخند: یکی تقوا، که کمال آن، ترک غیر حقّ است، و دیگری یقین، که کمال آن، مشاهده حضور محبوب است.[67]

کیفیت سیر و سلوک إلیاللّه به دو بخش مهم قابل تقسیم است: یکی تقوا با همه مراتب آن، که تقوا از غیر حق و اعراض مطلق از ما سوی اللّه در آن مندرج است، و دیگر، ایمان با تمام مراتب و شئون آن، که اقبال به حق و رجوع و اِنابه به آن ذات مقدّس در آن مندرج است.[68]

التزام به قناعت و تقوا, آسایش دنیا وآخرت را به دنبال دارد.[69]تقوا دارای مراتب و منازلی است که عبارتند از:

١. تقوای ظاهر، که نگاه داری ظاهر از آلودگی ها و ظلمت معاصی قلبی است، و این تقوای عامّه است.

٢. تقوای باطن، که نگاه داری و تطهیر آن از افراط و تفریط و تجاوز از حد اعتدال در اخلاق است، و این تقوای خاصّه است.

٣. تقوای عقل، که انسان را از صرف آن در علوم غیر الهی نگاه میدارد. مراد از علوم الهی, علومی است که مربوط به شرایع و ادیان الهی باشد و جمیع علوم طبیعی و غیر آنها که برای شناخت مظاهر حق است, الهی است و اگر برای شناخت مظاهر حق نباشد، در شمار علوم الهی نیست؛ هرچند مباحث مبدأ و معاد باشد و این, تقوای اخصّ خواص است.

۴. تقوای قلب، که نگاه داری آن است از مشاهده و مذاکره غیر حق، و این تقوای اولیای الهی است و مقصود از حدیث شریف: «انا جلیس من جلسنی» همین خلوت قلبی است.

کسی که متّصف به همه مراتب تقوا باشد، دین و عقل و روح و قلب او و جمیع قوای ظاهر و باطن او سالم خواهد بود و ریشه عداوت و دشمنی، از باطن قلبش منقطع می شود؛ هرچند مردم با او عداوت و دشمنی ورزند. [70]

٩. عامل به سنن اولیای الهی

«مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِیائِک» [أَنْبِیائِک]

جرجانی در تعریف سنت گوید:

«سنت» در لغت به معنای طریقت و راه و روش است؛ پسندیده باشد یا ناپسند, و نیز به معنای عادت است. و در شریعت عبارت است از طریقت و راهی که در دین - بدون این که واجب باشد - درنوردیده شده است. پس سنت چیزی است که پیامبر بر آن مواظبت یا گاهی آن را ترک می کند. [71]

«سُنَّت» اصطلاحی حدیثی، عرفانی و اصولی است و در لغت, طریق محموده یا مستقیم را گویند و در اصطلاح اهل حدیث, اقوال یا تقاریری است که از رسول (صلی الله علیه و آله) یا سایر معصومین (علیه السلام) صادر شده است. در عبادات، نافله را سنت گویند. خلاصه این که سنت، یا قول است یا فعل یا تقریر و طریقه حسنه و سیئه، هر دو را سنت گویند؛ چنان که در حدیث آمده است که رَسُولُ خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

«مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ مِنْ غَیرِ أَنْ ینْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیءٌ»[72]

سنت بر شریعت نیز اطلاق می شود. امور مستحبه را نیز سنت گویند. بعضی از عرفاگفته اند: سنت, ترک دنیاست و فریضه، صحبت با مولاست؛ زیرا سنت بر ترک دنیا و کتاب (قرآن) بر صحبت مولا دلالت دارد. پس هرکس سنت و فریضه را بیاموزد, به کمال دست یافته است.[73]

«استنان» یعنی پیروی از سنّت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که نمونه ای از فضیلتی است که در زیارت امین الله درخواست می شود:

«مستنّةً بسنن أ ولیائک» و در سایر ادعیه نیز محور تقاضاست.[74]

بهترین سنت و روش, آن است که با فطرت انسان انطباق کامل داشته باشد و آن، فقط روش انبیاء (علیه السلام) است و اگر کسی بخواهد به دلدار و حضرت دادار برسد, باید بر این راه و روش برود.

١٠. پیراستن جان از اخلاق دشمنان خدا

«مُفَارِقَة لِأَخْلَاقِ أَعْدَائِک» از این تعبیر چنین برمی آید که اخلاق از منظر اهل بیت (علیهم السلام) که در اوج معرفتند, دو گونه است:

- اخلاق اولیا و دوستان خدا

- اخلاق دشمنان خدا.

دوستان خدا جان خود را به اخلاق الهی آراسته و متخلق به اخلاق الهی گردیده اند. آنان نخست, روح خود را از رذایل اخلاقی پیراسته و آن گاه آن را به فضایل اخلاقی آراسته اند. اما دشمنان خدا که جانشان به بزرگ ترین رذیله اخلاقی که کفر و شرک است, آلوده است؛ از اخلاق بندگی بهره ای ندارند و به انواع رذایل آلوده اند.

١١. رویگردان از دنیا و مشغول حمد و ثنای خدا

«مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَ ثَنَائِک»

یکی از آفت های بزرگی که آدمیان را تهدید می کند, دلبستگی بیش از حد به دنیا و با همه توان به آن پرداختن و از ستایش و ثنای خدا غافل شدن است. اگر آدمی به جای آن که به باطن دنیا بنگرد, همواره به ظواهر و زرق و برق آن چشم بدوزد و دنیا را هدف قرار دهد، کور می شود, ولی اگر آن را وسیله و دستمایه عبرت و معرفت قرار دهد, بصیرت را ارمغان می برد. علی (علیه السلام) می فرماید: «

مَنْ نَظَرَ إِلَیهَا أَعْمَتْهُ وَ مَنْ بَصُرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ»[75]

جنادة بن ابیامیه در آستانه شهادت امام مجتبی (علیه السلام) بر او وارد شد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا! مرا موعظه کن. حضرت در آغاز موعظه اش به جناده فرمود:

«اسْتَعِدَّ لِسَفَرِک وَ حَصِّلْ زَادَک قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِک وَ اعْلَمْ أَنَّک تَطْلُبُ الدُّنْیا وَ الْمَوْتُ یطْلُبُک.. . »[76] ای جناده! خود را آماده سفر آخرت و مرگ کن و توشه آخرتت را قبل از رسیدن مرگ، آماده کن و بدان که تو دنیا را می طلبی و مرگ، تو را می طلبد.

هرکس از یاد خدا و آخرت غافل شود و با دنیا انس گیرد, دنیا او را می فریبد و به زمین می زند؛ چنان که علی (علیه السلام) می فرماید:

«أَنِسُوا بِالدُّنْیا فَغَرَّتْهُمْ».[77]و برعکس, هر مؤمنی از دنیا فرارود و آن را فرونهد, در آسمان معرفت اوج می گیرد و حلاوت حبّ خدا را می چشد. امام صادق (علیه السلام) میفرماید:

«إِذَا تَخَلَّی الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه.. . » [78] ادعای محبت خدا از کسی که محبت دنیا در خانه دلش ساکن شود، پذیرفته نیست. و میفرماید:

«کیفَ یدَّعِی حُبَّ اللَّهِ مَنْ سَکنَ قَلْبَهُ حُبُّ الدُّنْیا»[79]

هنگامی که مؤمن خویش را از (تعلقات و دلبستگیهای) دنیا تخلیه کند، (به آسمان کمال) صعود کند وحلاوت حبّ الله را بیابد. امام سجاد (علیه السلام) صورت بر قبر نهاد و گفت:

«اللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتینَ اِلَیک والِهَة».

این بخش از زیارت امین الله, در بردارنده بهترین و پرمعناترین مضامین است. زائر اینک در اوج قله معرفت قرار گرفته و در برابر عظمت آفریدگار عالم, با شگفتی و حیرت و خاضعانه عرضه می دارد که خدایا! دل های آنان که در برابر عظمت و جلال تو خاضعند, نسبت به وجودت غرق شگفتی است.

در ذات و کنه حضرت حق نباید اندیشه کرد که جز حیرت و بهت، چیزی عاید نمی گردد؛ بلکه باید با اندیشه در اسماء و صفات و آثارش او را شناخت. البته این حیرت, حیرتی شورافکن و ممدوح است و چنان که گفته اند، نام مقدس الله در اصل «اله» بوده و اله به معنای «ماءلوه» یعنی معبود یا متحیرفیه است. ماءلوه بودن خدای سبحان از آن روست که همه عقل ها و دل ها درباره آن ذات اقدس، متحیر و سرگردانند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) در زیارت امین الله به خدای سبحان عرض می کند: بار خدایا! دل های خاشعان و خداترسان، واله و حیران توست: «اللهم ان قلوب المخبتین الیک والهة».

تحیر در ذات حق تعالی، تحیری ممدوح و زیباست. تحیر و سرگشتگی برای انسان راه نپیموده، رنج آور و برای سالک به مقصد رسیده, شیرین و لذت بخش است. تحیر انسان به مقصد نرسیده، مانند تحیر رهگذر تشنه ای است که در دامنه کوه سرگردان است و به چشمه های آب کوهستان دسترسی ندارد؛ اما تحیر سالک واصل همانند تحیر ره پویی است که با راهنمایی آشنای راه، چشمه ساران کوهستان را یافته، با مشاهده چشمه های فراوان، متحیر مانده که از کدام چشمه بنوشد و تن تب زده از عطش خود را به کدامین چشمه بسپارد.[80] این تحیر شورانگیز، ویژه ره یافتگان و واصلان است؛ از این رو رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مناجات خود با خدای سبحان عرضه می داشت: بارخدایا! تحیرم را درباره ذات خودت افزون کن: «ربّ زدنی فیک تحیرا» و این همان تحیر ره یافتگان و واصلان است که در حیرتند از کدام نام خدای سبحان تبرک جویند و از کدامین چشمه سار زلال فیض الهی بنوشند.[81]

[1] محمدحسن رحیمیان، در سایه آفتاب (یادها و یادداشت هایی از زندگی امام خمینی) , ص ٢.

[2] رضا باقیزاده، برگی از دفتر آفتاب, ص ١٣.

[3] نساء، آیه٨٠.

[4] آل عمران، آیه٣١.

[5] الشوری، آیه٢٣.

[6] سبأ، آیه۴٧.

[7] فرقان، آیه ۵٧.

[8] جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص ۴٠ و۴١.

[9] ابن عربی، فتوحات مکیه ( چهار جلدی)، ج١، ص ١١٩ «وصل» بدء العالم و مثاله: الهباء و الحقیقه المحمدیه

[10] علی بن محمد خزاز قمی، کفایةالأثر, ص ١١٠؛ مجلسی، بحارالأنوار , ج ٣۶ , ص ٣٢٣.

[11] کلینی، الکافی, ج ١, ص ۴۴٢؛ بحارالأنوار , ج ١۵ , ص ٢۵؛ همان , ج ۵۴ , ص ١٩٧؛ همان, ج ۵٨ , ص ١۴٢.

[12] شیخ طوسی, تهذیب الأحکام , ج ۶ , ص ١١٣.

[13] انعام، آیه١٣٠.

[14] شیخ صدوق، الخصال, ص ١؛ من لایحضره الفقیه, ج ٢, ص ۶٠٩؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام, ج ۶, ص ٩۵؛ بحارالأنوار, ج ٩٩, ص١٢٧.

[15] نهج البلاغة, ص ١۶٣، بحارالأنوار, ج ٢, ص ٣۶؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، أعلام الدین, ص١٠٠؛ شرح نهج البلاغة ,ج ٧ , ص ٢٢١؛ آمدی، غررالحکم , ص ١١٠.

[16] بحارالأنوار، ج ٣١، ٣٧۵؛ دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب, ج٢ , ص ٢۶٠؛ علامه حلی، کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین علیه السلام, ص ۴٢۴؛ ابن مغازلی، مناقب الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام, ص ١٣٩؛ علامه حلّی، نهج الحق و کشف الصدق , ص ٣٩٣.

[17] شیخ محمد السند, دعوی السفارة فی الغیبة الکبری، ج٢، ص ٣٧٨.

[18] شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج ١۴، ص ٣٩۵.

[19] بحار الأنوار , ج۶۵ , ص ٣٩۴ ٣٩٣.

[20] قاضی قضاعی، شهاب الأخبار، ص: ١١۶

[21] مثنوی معنوی , دفتر دوم , ص ٢١٢.

[22] مثنوی معنوی , دفتر سوم , ص ٣۵١

[23] مثنوی معنوی , دفتر ششم , ص ٩٨٩.

[24] مثنوی معنوی , دفتر ششم , ص ١١٠٠.

[25] مثنوی معنوی ,دفتر سوم , ص ٣۵٨.

[26] الکافی , ج ٢ , ص ۴٩۶.

[27] مثنوی معنوی ,دفتر سوم , ص ۴١٣.

[28] مثنوی معنوی , دفتر ششم , ص ١٠٢۶.

[29] مثنوی معنوی ,دفترچهارم , ص ٧٠٨.

[30] مثنوی معنوی ,دفتر سوم , ص ۴۴٢.

[31] توبه, آیه ١٠.

[32] توبه, آیه ٢٣.

[33] راغب اصفهانی، المفردات، ص ٢١۵.

[34] فیروزآبادی، قاموس اللغة، ج٢، ص٩٣ و ٩۴.

[35] قصص, آیه ۵۶.

[36] بقره, آیه ١٩۵.

[37] یوسف، آیه ١٠٨.

[38] آل عمران، آیه٣١.

[39] أمالی الصدوق , ص ٣٣۴.

[40] بحارالأنوار, ج٢٣ ,ص١۵۴.

[41] آل عمران، آیه ٣١.

[42] مریم، آیه ٩۶.

[43] طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج , ج١ , ص ۴٣.

[44] مصباح الشریعة، ترجمه عبد الرزاق گیلانی , ص ٣۵۶.

[45] الکافی ج٢ ص٢۵٩ باب شدة ابتلاء المؤمن، ص ۵٢.

[46] کافی , ج ٢ , ص ۴٧.

[47] کافی , ج ٢ , ص ٢۵٢.

[48] سبأ، آیه ١٣.

[49] شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص ١٠٣.

[50] بحارالأنوار ج٧۵، ص ٣٧٨.

[51] وسائل الشیعة ج ١۶، ص ٣١١.

[52] بحارالأنوار ج ۶۴، ص ٢٣١.

[53] بحارالأنوار، ج ٩٠، ص ٢١۴.

[54] الجرجانی, التعریفات, ص ٨.

[55] امام خمینی، آداب الصلاة، ج١، ص ١٨۵.

[56] میرزا جواد ملکی تبریزی، أسرارالصلاة، ص ٧٨.

[57] توبه، آیه ٧٢.

[58] آداب الصلاة، ص ١٩٠.

[59] حاج میرزا جواد ملکی تبریزی (- ١٣۴۴ق) دانشمند بزرگ معاصر، سال ها در نجف اشرف در مصاحبت ملاحسینقلی همدانی به تهذیب نفس پرداخت. در حدود سال ١٣٢٠ ق به تبریز مراجعت کرد و سپس به قم آمد. خانه وی سال ها مجلس تذکر و موعظه بود. وی آثاری گران قدری در تهذیب و اخلاق دارد؛ از جمله: رساله لقاء اللّه، أسرار الصلوة، المراقبات فی أعمال السنة.

[60] امام خمینی، چهل حدیث، ص ۴۵۴.

[61] الکافی، ج ٢، ص ١۶۶.

[62] آداب الصلاة، ص ٣۵۵.

[63] الکافی، ج ٣، ص ١٣۴.

[64] سید بن طاووس، إقبال الأعمال، ص ۶٨٧؛ بحارالأنوار، ج ٩١، ص ٩٨.

 

[65] رک: محمود تحریری, سیمای مخبتین. لازم به یاد آوری است در نگارش این مقاله، از این اثر ارزشمند, فراوان بهره برده ام.

[66] جرجانی, التعریفات, ص ٨٩ و ٩٠.

[67] سیمای مخبتین.

[68] آداب الصلاة , ص ۶۵.

[69] همان، ص ١٨۶.

[70] همان, ص ٨٢.

[71] همان، ص ٣۶٩.

[72] علی بن محمد بن علی, التعریفات, تحقیق: إبراهیم الأبیاری, دار الکتاب العربی، بیروت, الطبعة الأولی، ١۴٠۵ ق.

[73] الکافی , ج ۵ , ص ٩.

[74] سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج٢، ص ١٠١٧ و ١٠١٨.

[75] عبدالله جوادی آملی، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج۶٧، ص٢۵.

[76] آمدی، غررالحکم، ص ١٣٩؛ بحارالأنوار، ج ٧۵، ص ٢٣.

[77] کفایةالأثر، ص ٢٢۶؛ بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ١٣٨.

[78] نهج البلاغه، ص٢٠٣.

[79] الکافی، ج ٢، ص ١٣٠.

[80] محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ١٢، ص ۴١ - ۶١ (باب تحریم حب الدنیا المحرمة)؛ غررالحکم، ص ١۴١.

[81] تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج ١٢، ص ١٨.

لینک کوتاه :