دو شعر از محمدعلی مجاهدی برای حضرت معصومه(س)

محمدعلی مجاهدی، شاعر پیشکسوت آیینی، که در قم زندگی می کند، دو شعر برای حضرت معصومه(س) سروده است.

موضوع : فرهنگی تعداد بازدید : 4863     تاریخ درج : 1388/07/28     زمان درج : 10:06     منبع : www.farsnews.com

دخیل می بندم
----
 
من به پابوسی تو آمده ام
شهر گلدسته های رنگارنگ
شهر قم، آشیان آل الله
شهر علم و دیانت و فرهنگ

گنبد دلگشای تو از دور
در میان مناره ها پیداست
امتداد حضور آینه ها
در نگاه ستاره ها پیداست
 
آه بانو، بگیر دست مرا
که به جز تو مرا پناهی نیست
می توان با تو تا خدا کوچید
کز حرم تا بهشت راهی نیست
 
در پگاهی که با دو دست نیاز
به ضریحت دخیل می بندم
پر و بال دعای خود را من
به پر جبرئیل می بندم
 
بس که شب ها ستاره می شمرم
آسمانی شده ست دامن من
کز گناه است عاشقی کردن
گنه عالمی به گردن من
 
قطعه ای از بهشت خوب خدا
آشکارا به منظر حرم ست
طایر پرشکسته دل ما
تا همیشه کبوتر حرم ست
 
 
ترکیب بند کرامت
-----
 
«1»
 
اینجا فروغ عشق و صفا موج می زند
نور خدا به صحن و سرا، موج می زند
 
اینجا که طور جلوه و سینای ایزدی ست
از هر کرانه نور خدا موج می زند
 
اینجا مطاف اهل زمین ست و آسمان
وز شهپر فرشته فضا موج می زند
 
لبیک از زبان اجابت توان شنید
در این فضا که نور دعا موج می زند
 
اینجا که رشگ هشت بهشت ست و هفت چرخ
از شش جهت فروغ ولا موج می زند
 
از جلوه جلال تو ای مظهر کمال
نور صفا در آینه ها موج می زند
 
در کوی تو که ساحل امن ست و عافیت
دریای بیکران صفا موج می زند
 
ای کعبه امید که در بارگاه تو
نور امید در همه جا موج می زند
 
دستی به دستگیری دلها دراز کن
وین عقده ها ز کار دل خسته باز کن
 
«2»
 
ای مظهر شرافت و ای مایه حیا
ای بر سر عفاف و ادب سایه حیا
 
ای همدم عطوفت و ای همنشین مهر
ای زینت شرافت و پیرایه حیا
 
ای اسوه شرف که تو را پروریده اند
هم مادر کرامت و هم دایه حیا
 
ای قله رفیع نجابت که بوده ای
رکن عفاف و مکرمت و پایه حیا
 
هم زائران کوی تو، همپایه شرف
هم محرمان کوی تو همپایه حیا
 
ای مایه اصالت و سرمایه ادب
وی مایه محبت و سرمایه حیا
 
ما وصف خاندان شما خوانده ایم و بس
در سوره کرامت و در آیه حیا
 
من تشنه زلال فروغ محبتم
خورشید من بتاب که در چنگ ظلمتم
 
«3»
 
ای گلشن کرامت تو باصفاترین
گلبوته عنایت تو دلگشاترین
 
ای گوهر عنایت تو در محیط فیض
رخشان ترین، نفیس ترین، پربهاترین
 
ای جلوه صفای تو در آب، موج زن
وی در میان آینه ها دلرباترین
 
ای چشمه سار اشک تو در امتداد شب
جاری ترین، زلال ترین، باصفاترین
 
ای خط سیر آه تو از فرش تا به عرش
وی کاروان اشک تو بی انتهاترین
 
ای قصه غریبی تو غربت آشنا
وی غصه مصیبت تو جانگزاترین
 
ای مادر کرامت و ای دختر شرف
ای خواهر عطوفت و ای باوفاترین
 
یک مدّ آه فاصله توست با دلم
سوگند می خورم به تو ای آشناترین
 
یک تیر آه دارم و در ترکش دل ست
آن هم مدام شعله ور از آتش دل ست
 
«4»
 
ای آستان تو حرم کبریا شده
وی خاک آستانه تو ماسوا شده
 
ای فرش آستانه تو، شهپر ملک
وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده
 
ای کعبه امید خلایق که درگهت
رشگ منا و مروه ز سعی و صفا شده
 
ای زائر حریم تو در بارگاه قدس
مشمول فیض و رحمت بی منتها شده
 
ای در تو مات چشم خدابین اولیا
آیینه تمام نمای خدا شده
 
رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست
یا قامت سپهر به تعظیم تا شده؟
 
معصومه شفیعه تویی، اشفعی لنا
ای شهره در شفاعت اهل ولا شده
 
گویم مدیح تو که ز لطف تو تاکنون
بر روی من هزار در بسته واشده
 
گل های طبع من ز نسیم عنایتت
خرم شده شکفته شده، دلربا شده
 
تا بارگاه تو حرم اهل بیت باد
ما را اگر غمی ست غم اهل بیت باد
کلمات کلیدی
خدا  |  کرامت  |  صفا  |  حیا  |  حضرت معصومه ( س )  |  نور صفا در آینه‌ها موج  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : مصطفی جلالی تاریخ : 1391/06/26

دمت گرم

نویسنده : z.h تاریخ : 1390/07/06

عالي وكامل وزيبا بود.