گنجینه معارف

امام حسن عسکری علیه السلام و اندیشه های انحرافی

عصر امام حسن عسکری(ع)، همچون عصر امامان پیش از ایشان، اوج فتنه گرایی و مذهبسازی است؛ لذا امام، همچون پدر و اجداد بزرگوارشان، در دو حوزه مبارزه می کرد: یکی مبارزه با جور خلفا و دیگری مبارزه با انحراف فرق. ایشان با توجه به جو سیاسی و کوتاه بودن مدت امامت و تحت نظر بودن، از مبارزه مسلحانه در پیشبرد اهداف امامت بهره نجست؛ ازاین رو با رعایت تقیه، به روشنگری افکار پرداخت و مخالفت خویش را علیه آنان با ابزار دیگر بیان کرد تا پیروان با تاسی به ایشان، از افکار و فرقه های منحرف کناره گیری کنند. ایشان با فرقه های منحرف کلامی مذهبی، مانند صوفیه، واقفیه، غلات، زنگیان و...، از طریق فعالیت هایی زیر مبارزه می کرد: 1- رفع شبهات در حوزه دین؛ 2- تولی و تبری در مقابل دوستان و دشمنان؛ 3- مبارزه با انحرافات فکری؛ 4- پرهیز از مجادله و دستور به دوری از بدعت گذاران؛ 5- موضع گیری در برابر فرقه های ضاله؛ 6- دفع فتنه با بهره گیری از علم غیب؛ 7- دستور به توقف در برابر شبهات؛ 8- مخالفت صریح ولی بدون اظهار نظر سیاسی که از خلال احادیث و فرمایش های ایشان به دست آمده است.

منبع : شاهرودی، محمدرضا / ملک لو، صدیقه تعداد بازدید : 1484     تاریخ درج : 1397/08/24    

۱. طرح مسئله

مهم ترین برنامه های امامان معصوم (ع) در طول زندگی هدایتگرانۀ آنان، پاسداری از اندیشه های دینی بوده و از هیچ تلاشی در این زمینه فروگذار نکرده اند. آنان در پیشبرد این هدف خطیر، در ابتدا، با روشنگری افکار به این کار می پرداختند و اگر این عمل، مانع از بروز و شدت گرفتن جریان های انحرافی نمی شد، ابتدا به افشاگری علیه آنان می پرداختند و سپس در صورت لزوم، عملاً دست به کار می شدند. اما ازسوی دیگر، خلفای عباسی تنها راه مقابله با گسترش دین و آرا و عقاید مذهبی را که طبعاً به ضرر مواضع حکومتی شان بود، ایجاد و حمایت از گروه های منحرف مذهبی می دانستند. آن ها با حمایت های همه جانبۀ خود از این گروه ها، می کوشیدند عقاید دینی مردم و قدرت رهبران شیعه را تضعیف کنند. به همین سبب، ائمۀ شیعه، با درایت و تدبیر هوشمندانۀ خود، با آگاه ساختن مردم، به مبارزه علیه جریان های انحرافی و فرق ضاله می پرداختند. این مبارزات، خود در اشکال گوناگونی پیگیری می شد.

مذهب تشیع در زمان امام حسن عسکری (ع) با انواع جریان های منحرف روبرو بوده است. فعالیت های امام حسن عسکری (ع) در مبارزه با این جریان ها، در پرتوی آگاهی از وضع سیاسی دوران این امام همام، شایستۀ بررسی و تبیین است.

۲. وضعیت سیاسی دوران امام حسن عسکری (ع) و فعالیت های امام در این حوزه

خلفای عباسی از هرگونه اِعمال فشار و محدودیت بر امامان شیعه دریغ نمی کردند. زندگی امام حسن عسکری (ع)با تهدیدها و آزارهای گوناگون همراه بود؛ به گونه ای که این فشارها در زمان امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری (ع) به اوج خود رسید. خلفا، این امامان بزرگوار را برای تحت نظر داشتن، در محل زندگی شان زندانی کرده و افرادی را برای مراقبت از رفتار ایشان گماشته بودند. به همین دلیل، شیعیان نمی توانستند به راحتی با امام خود ارتباط داشته و رهنمودهای لازم را از ایشان دریافت کنند. ایشان بارها از وجود جاسوس هایی در زندان خبر داده بودند که خود را شیعۀ امام معرفی می کردند تا بتوانند اطلاعاتی کسب کنند؛ اما امام از این موضوع آگاه شده و شیعیان خود را نیز از این مطلب مطلع می کرد.[1]

بر امام حسن عسکری (ع) فشارها و محدودیت های فراوانی وارد شد که می توان آن را به دوعامل مرتبط دانست:

۱. در زمان ایشان، شیعه به صورت قدرتی عظیم در عراق در آمده بود و همۀ مردم می دانستند که این گروه به خلفای وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونی نمی دانند و معتقدند که امامت الهی در فرزندان علی ˆ (ع) باقی است و در آن زمان، شخصیت ممتاز این خانواده، امام حسن عسکری (ع)بود.[2]

۲. خاندان عباسی و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، می دانستند مهدی موعود (ع) که محوکنندۀ همۀ حکومت های خودکامه است، از نسل حضرت عسکری (ع) خواهد بود؛ به همین دلیل، پیوسته مراقب وضع زندگی او بودند تا بلکه بتوانند او را از بین ببرند.[3]

تحت نظر و در زندان بودن امام عسکری (ع)، در طول مدت امامت، ازیک سو و محدود بودن دوران امامت آن حضرت، ازسوی دیگر، موجب شده است تا تاریخ زندگی آن امام و فعالیت ها و مواضع ایشان در برابر جریانات مختلف روز، در هاله ای از ابهام باقی بماند. بااین حال از بررسی مجموع سخنان و نامه های امام و نیز برخوردها و موضع گیری های آن حضرت در برابر افراد و رویدادهای گوناگون، می توان فعالیت های آن حضرت را در محورهای زیر بررسی کرد:

۱. ۲. تبیین و تثبیت موضع امامت

مهم ترین فعالیت امام عسکری (ع) روشنگری افراد دربارۀ مقام امامت و تثبیت این جایگاه در ذهن آنان بود که گاهی از طریق نوشتن نامه برای افراد، دیدگاه حضرت در مواضع گوناگون معلوم می شد؛ مانند نامه به اسحاق بن اسماعیل که در آن، با استناد به آیات قرآن، امر امامت را ثابت می کند.[4]

گاهی این کار با ظهور کرامتی از ایشان متجلی می شد؛ مانند پاسخ به نامۀ فردی ناصبی که به خط نامرئی نوشته شده بود. جزئیات این رویداد چنین است:

در مجلسی از کرامت های آن حضرت بحث شد، فرد ناصبی گفت: «اگر او به نامۀ من که با خط نامرئی می نویسم، پاسخ داد، می دانم که برحق است.» نامه هایی برای امام نوشتند که نامۀ فرد ناصبی نیز در میان آن ها بود. حضرت پاسخ نامه ها را داد و در کاغذی جداگانه اسم آن فرد و پدر و مادرش را نیز نوشت و برای آنان فرستاد. وقتی فرد ناصبی این کرامت را از امام دید، به امامت آن حضرت اعتراف کرد.[5]

با اینکه امام درمقایسه با امامان پیشین، با وضعیت دشوارتر و محدودیت های بیشتری روبرو بود، همان سیاست منفی آنان را در برابر خلافت دستگاه عباسی دنبال کرد و شیعیانِ خود را نیز، از همکاری با آنان بر حذر می داشت. باوجود تمام محدودیت ها و کنترل های شدید، با گزینش شیوه های بسیار ظریفِ پنهان کاری، نامه هایی را به افراد و پیروان فرستاده و موضع منفی خود را در برابر اقدامات و عقاید خلفا بیان می کرد. ایشان برای فاش نشدن محتوای نامه ها، آن ها را درون ظرف های مشک و روغن یا درون چوب، قرار می داد.[6]

۲. ۲. رهبری تشکیلات شیعی و تقویت و توجیه سیاسی رجال شیعه در برابر مشکلات

ازجمله رسالت های مهم امامان، پاسداری و گسترش فرهنگ تشیع و پشتیبانی و تجهیز فکری، فرهنگی، مادی و معنوی تشکیلات شیعی بود. در دوران امامت امام عسکری (ع)، فرهنگ تشیع به دورترین نقاط کشور پهناور اسلامی راه یافته و شیعیان جمع انبوهی از مسلمانان را تشکیل می دادند. ارتباط امام با مراکز و پایگاه های تشیع به دو گونه بود: 1- غیرمستقیم و از طریق وکیلان؛ 2- به طور مستقیم که به صورت کتبی یا شفاهی بود.[7]

همچنین یکی از مهم ترین مسئولیت های امامان شیعه (ع) در مبارزه با جور خلفا و دشمنان، آگاه سازی سران شیعه بوده است. آن ها نیز به سهم خود، مأمور اطلاع رسانی به سایر شیعیان بودند. هدف امام حسن عسکری (ع) از این کار، گوشزدکردن مشکلاتی بود که ممکن بود در راه مبارزه برای آنان پیش بیاید؛ ازجمله فقر، تنگ دستی، اسارت و... که البته امام، استقامت در این راه را از آنان خواستار می شد.

منابع تاریخی نشان می دهد که امام گاهی در جمع یاران خود حاضر می شد و رهنمودهای لازم را به آنان می داد و شیعیان نیز با بهره گرفتن از فرصت ایجادشده، مشکلات خویش بازگو می کردند. از نکات مهم در تشکیل این جلسات، حفظ و تقویت روحیۀ انقلابی شیعیان در آن وضعیت سخت و بحرانی و مستحکم کردن رابطۀ امت و امامت بود. در وضعیتی که حکومت عباسی، عده ای را با تطمیع به سوی خود جذب می کرد و گروهی را با ارعاب و تهدید از گرد امامان پراکنده می ساخت، برافروخته نگه داشتن شراره های ایمان و اخلاص در درون افراد و آماده نگه داشتن آنان برای فداکاری در راه دین، تحمل کمبود ها و فشار ها، از رسالت های مهم امام عسکری (ع) دربارۀ شیعیان بود. ازاین رو می بینیم وقتی یکی از یاران امام طی نامه ای به آن حضرت، از وضعیت بد زندگی خود شکوه می کند، امام در پاسخ این گونه می فرماید: «تهیدستی و بامابودن، بهتر از بی نیازی درکنار دیگران و کشته شدن با ما، بهتر از زندگی با دشمنان ماست.»[8]

۳. ۲. گسترش علوم و معارف و تربیت شاگردان و راویان مختلف

اگرچه امام حسن عسکری (ع) با وجود وضع نامساعد حکومتی، به گستراندن بساط دانش دامنه دار خود موفق نشد، درعین حال، شاگردانی را تربیت کرد که هرکدام به سهم خود، در نشر و گسترش معارف اسلامی تشیع و رفع شبهات، نقش مؤثری داشتند.

در زمان امام عسکری (ع)، همانند روزگار پدران بزرگوارش، مکتب اهل بیت (ع) به لحاظ گسترش علوم و معارف و نشر دعوت حقه و دفاع از آن، می درخشید و پرتوافشانی می کرد و اساس این کار نیز، اِعمال روش مکتبی بود. بسیاری از شاگردان و راویانی که در محضر امام بودند، یا از زمان پدرشان باقی مانده بودند یا بعداً به ایشان ملحق شدند. این شاگردان و راویان، علوم و معارف و حقایق را از امام می گرفتند و با نقل از آن حضرت، به دیگران می رساندند. این راویان و شاگردان، از نظر علم و شناخت در درجات مختلفی بودند. عده ای از آن ها با نقل فتاوی، احکام، روایات و مفاهیم اسلامی از امام عسکری (ع)، مکتب اهل بیت (ع) را با زبان و منطق، به مردم می شناساندند. آن ها همانند راویان و وکلا و نمایندگان امام در شهرهای مختلف عمل می کردند. دسته ای هم فقط به تألیف و تدوین کتاب و نوشته های دیگر می پرداختند؛ مانند احمد بن ابراهیم ابن اسماعیل ابن حمدون، احمد بن اسحاق ابن عبدالله ابن سعد بن احوص اشعری و....[9]

۴. ۲. مبارزه با بدعت ها و انحراف های دشمنان شیعه

گروه هایی با افکار الحادی و تفکراتی مغایر با ائمه هدی (ع)، همواره وجود داشته اند که از طریق خلفای ستمگر حمایت می شدند و به فعالیت های ضددینی می پرداختند. در زمان امام حسن عسکری (ع) نیز، شیعیان از این تفکرات و پیروانشان مصون نبوده و در مقابل این افراد، استقامت و مبارزه می کردند؛ لذا از دیگر وظایف امام، روشنگری در برابر این اندیشه ها و باورهای الحادی و مخالف دین بود.[10]

۳. فرق و تفکرات منحرف کلامی- مذهبی در زمان امام حسن عسکری (ع)

در زمان امام حسن عسکری (ع) نیز همچون دوران سایر ائمۀ اطهار (ع)، تفکرات مذهبی و نحله های مختلف انحرافی همچون صوفیه، واقفیه، مفوضه، غلات و زنگیان پدیدار شدند. اختلافات عقیدتی و ورود شبهات، تدوین کتاب ضالّ تناقضات قرآنی توسط یعقوب بن اسحاق کندی، فیلسوف عراقی و فتنۀ مسیحیان هنگام قحطی برای درخواست باران و دیگر نمونه ها، ازجمله حرکت هایی بود که در این زمان بروز کرد.

۱. ۳. روش های مبارزۀ امام حسن عسکری (ع) با فرق و تفکرات منحرف مذهبی

امام حسن عسکری (ع) با توجه به جوّ سیاسی فرهنگی و موقعیت فردی و تحت مراقبت شدید بودن و در زندان به سر بردن، به مبارزۀ مسلحانه قادر نبود؛ ازاین رو موضع رسمی خود را براساس تقیه[11] بنیان نهاده و از راه های مختلفی، همسو با آن، به مبارزه با این تفکرات و فرق منحرف برخاست. روش های مبارزه ای و مقابله ای امام با تفکرات و فرق منحرف را می توان چنین برشمرد:

۱. ۱. ۳. فعالیت های علمی در زمینۀ رفع شبهات در حوزۀ علوم دین

امام عسکری (ع) عالمانه و قاطعانه و استوار با شبهات ایجاد شده مقابله می کرد. این شبهات خود منجر به بروز تفکرات انحرافی شده بود. نمونه هایی از این شبهات را بیان می کنیم:

۱. یکی از شبهات موجود در زمان امام، مسئلۀ بداء[12] بود که دربارۀ آیۀ زیر مطرح می شد: «یمْحُو اللَّهُ مَا یشاءُ وَ یثبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ.» امام در پاسخ احمد بن صالح دراین بارۀ فرمود: «هل یمحو إلا ما کان و هل یثبت إلا ما لم یکن؟» (=آیا محو می کند جز آنچه بوده و آیا اثبات می کند جز آنچه نبوده است؟) احمد بن صالح می گوید: «پیش خودم گفتم این برخلاف گفتۀ هشام بن حکم است که اظهار می داشت: خدا به چیزی آگاه نیست تا وجود پیدا کند. دراین هنگام، امام در من نگریست و فرمود: «خدا جبار و حکمران بالاتر است و به همه چیز، قبل از اینکه بوجود بیایند، آگاهی دارد. » گفتم: «گواهی می دهم که تو حجت خدایی.»[13] امام با توجه به آیۀ «وَ منْ یتوَلَّ اللَّه وَ رَسولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون»[14]، حزب خدا را این گونه معرفی می کند: «برای انتساب به حزب الله فقط ادعا کافی نیست؛ بلکه آن انتسابی عقیدتی است و رابطۀ فکری را که رابطۀ عملی، لازمۀ آن است، کامل می کند. بنابراین کسی که به خدا ایمان بیاورد و پیامبرش را تصدیق کند و حق اولیای خدا را بشناسد و راه هدایت آن ها را پیروی نماید، او در شعار حزب الله و رستگار است.»[15]

اختلافات عقیدتی که در طول دورۀ اسلامی و ازجمله دورۀ امامان متأخر شیعه بروز یافته بود، در زمان امام عسکری (ع) شدت پیدا کرد و در بسیاری از مواقع، به آشوب و تشنج و مشکلات اجتماعی و سیاسی منجر شد.

۲. نمونۀ بارز این مسائل، اختلاف عقیدتی دربارۀ خلقت قرآن کریم بود که مناقشات زیادی را دامن زد. پرسش در این خصوص چنین بود که آیا قرآن کریم قدیم است یا حادث؟ پاسخ دانشمندان و مذاهب کلامی به این سؤال، در دو محور متناقض دور می زد؛ اما نظر مکتب اهل بیت دراین باره چنین بود: کلام خدا حادث است، نه قدیم؛ به همین سبب، قرآن کریم مثل بقیۀ مخلوقات خداوند توسط او آفریده شده است. به دلایل زیر:

۱. به گواهی آیۀ کریمۀ «ما یأْتیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یلْعَبُونَ»[16]

۲. خداوند از بعثت انبیا خبر می دهد: «إِنَّا أَرْسَلْناک بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیر»[17]

۳. نزول آیات دربارۀ حوادث و وقایعی است که به وجود می آید: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتی تُجادِلُک فی زَوْجِها»[18]

این آیات و نظیر آن ها، گواه بارز این حقیقت است که آیات قرآن حادث بوده و کلام خدا غیر علم او هست. علم خداوند است که مثل ذاتش قدیم است؛ لذا خدای متعال به غیب و شهادت عالم بوده و نزد او، گذشته و حال و آینده مساوی است. بنابراین او به همه چیز، قبل از به وجودآمدنشان، آگاه است؛ همان طورکه در حال به وجود آمدن آن ها و بعدش هم به اشیا آگاهی کامل دارد. اصلاً باید گفت که تمام موجودات در گروی علم و آگاهی و تقدیر اوست.

امام در پاسخ به پرسش ابوهاشم در این باره فرمود: «یا ابا هاشم، الله خالق کل شیء و ما سواه مخلوق[19]

امام در پاسخ به نامه ای که سهل بن زیاد به ایشان نگاشته و از توحید سؤال کرده بود، چنین نوشت:

تو درمورد توحید سؤال کردی و بدان که درک توحید ذاتی بر شما لازم نیست. خداوند متعال یکی است، یکتاست، بی نیاز و کامل است، فرزند ندارد و فرزند کسی نیست. کسی همانند او نمی باشد. آفریدگار است و آفریده نیست. هرچه از اجسام و غیرآن ها، بخواهد خلق می کند، هرچه بخواهد به تصویر می کشد و نقاشی می کند؛ ولی خودش صورت ندارد. نام های او مقدس است و بالاتر از آن است که همانندی داشته باشد. تنها او آفریدگار است و چیزی مثل و مانند او نیست و او شنوا و آگاه است.[20]

محمد بن ربیع شیبانی می گوید: «با یکی از ثنویه (دوگانه پرستان ) گفت وگو کردم و دلیل های او به نظرم قوی آمد. در این هنگام اهواز بودم، سپس به سامرا آمدم وقتی که امام عسکری (ع) را دیدم، با انگشت مبارک اشاره فرمود که خدا یکی است (یا او را یکی بدان) که ناگهان غش کردم و افتادم.[21]

۳. از دیگر شبهات، شبهۀ فقهی است که نمونۀ آن در این ماجرا به خوبی مشهود است: شخصی از امام پرسید که چرا سهم الارث زن، یک سهم و سهم الارث مرد دو سهم است؟ امام برای حل این شبهه فرمود: «إنّ المَرأة لیسَ علَیها جهادُ و لا نَفَقَة و لا عَلیها معقلة إنما ذلکَ علَی الرّجالِ» (=بر زن جهاد رفتن و نفقه دادن واجب نیست. دیه هم بر گردن او نمی آید؛ ولی همۀ این ها بر مردان واجب است.)[22]

۲. ۱. ۳. توجه به فرهنگ تولی و تبری

از دیگر روش های مبارزۀ امام عسکری (ع) می توان از تولی و تبری یاد کرد. یکی از گزارش های تاریخی دربارۀ واقفیه[23] ما را ازاین روش به خوبی مطلع می سازد: احمد بن مطهر می گوید:

یکی از یاران ما به امام حسن عسکری (ع) نامه نوشت و از وی دربارۀ کسی که به حضرت موسی بن جعفر (ع) توقف کرده بود، سؤال کرد که آیا آن ها را دوست داشته باشم یا از آنان بیزاری بجویم؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آیا برای عمویت آمرزش می خواهی؟ خداوند عمویت را نیامرزد. از او بیزاری بجوی و من در پیشگاه خداوند از آن ها بیزاری می جویم. با آنان دوستی نداشته باش، از بیمارانشان عیادت مکن و در تشییع جنازه های مردگانشان حاضر نشو و بر امواتشان نماز نخوانی؛ خواه امامی را از سوی پروردگار منکر شوند و یا امامی را که از سوی خداوند نمی باشد، بر آن ها اضافه کنند و یا قائل به تثلیث باشند. بدان کسی که تعداد ما را اضافه بداند، مانند کسی است که از تعدادمان کاسته باشد و امامت ما را انکار کند.»[24]

۳. ۱. ۳. پرهیز از مجادله و دستور به دوری از بدعت گذاران

صوفیه[25] یکی از فرق منحرف مذهبی در زمان امام حسن عسکری (ع) بود که ایشان در مقابله با دیدگاه این فرقه، به مخالفت پرداخت.[26]

به امام حسن عسکری (ع) خبر رسید که شخصی به نام احمد بن هلال با صوفی گری و خودنمایی، جمعی را فریفتۀ خود کرده و به نام امامان، به عقیدۀ صاف شیعیان می تازد و آن ها را منحرف می کند. امام پس از تحقیق دریافت که او نیز یکی از بدعت گذاران و دزدان عقیده است. با اینکه بعضی می خواستند او را درستکار معرفی کرده و می گفتند او 54 بار با پای پیاده برای حج به مکه رفته است و...، امام باقاطعیت، به نمایندگانش در عراق نوشت: «احذروا الصوفی المتصنع» (=از صوفی ظاهر ساز پرهیز کنید.)[27]

جمعی، قاسم بن علا را نزد امام فرستادند تا بلکه امام دربارۀ احمد بن هلال تجدید نظر کند. امام به قاسم فرمود: «امر ما درمورد این شخص دروغین (ابن هلال) که خدایش او را نیامرزد، به شما رسید. خداوند گناهان او را نمی آمرزد و لغزش او را پس نمی گیرد. او بدون اجازه و رضایت ما، با استبداد رأی، در امور ما دخالت کرده است و طبق هوس های نفسانی خود، رفتار می کند. خداوند اراده کرده که او را به دوزخ بفرستد. ما صبر می کنیم تا خداوند براثر نفرین ما، عمر او را کوتاه کند.[28]  

امام آشکارا با پرهیز دادن از این گروه، موضع رسمی خود را علیه آنان بیان کرد و این خط مشی را نیز به پیروان خود نشان کرد.

۴. ۱. ۳. موضع گیری در برابر فرق ضاله

از دیگر برخوردهایی که امام عسکری (ع) با منحرفان فکری داشتند، موضع گیری در برابر فرق ضاله، ازجمله غلات[29] و مفوضه بود. غالباً غلات یکی از ائمه را به خدا تشبیه کرده و مانند یهود و نصاری، قائل به تجسیم خداوند بودند. درآغاز، غلات شیعه، تنها به غلو دربارۀ ائمه و پیشوایان خود می پرداختند؛ ولی از قرن دوم هجری، بعضی از فرق ایشان مطالب غلو آمیز خود را با سیاست آمیخته و با دولت عباسی و اموی به مخالفت پرداختند.[30]

ازآنجاکه این اندیشۀ انحرافی، لطمۀ شدیدی بر عقاید مسلمانان و شیعیان می زد و پیامدهای ناگواری در پی داشت، بدین علت، معصومین، از آغاز پیدایشِ این تفکر غلط، آن را نکوهیدند و امامان علیهم السلام این طایفه را بدتر از یهود و کفار قلمداد کردند؛ زیرا چیزی را مدعی شده بودند که حتی یهود و نصارا هم نگفته بودند. ازاین رو، امام عسکری (ع) همچون دیگر امامان، مسلمانان را از پیروی چنین افرادی با چنین افکاری برحذر می داشت؛ گرچه گاهی با برخی از ساده اندیشان و فریب خوردگان، بسیار بزرگوارانه برخورد می کرد. به امید اینکه از باور خود دست بردارند، پیروان خویش را پنهانی موعظه می کرد.

ادریس بن زیاد می گوید:

من دربارۀ اهل بیت (ع) حرف های بزرگی می زدم و غلو می کردم؛ لذا به طرف محلۀ عسکر به راه افتادم تا رهبر شیعیان را ملاقات نمایم. وقتی به آنجا رسیدم دراثر خستگی و کوفتگی مسافرت، به حمام رفتم. در آنجا خوابم برد و بیدار نشدم تا اینکه امام درب را کوبید و من با کوبیدن درب بیدار شدم و امام را شناختم. از جا بلند شدم و پاهای مبارکش را بوسیدم. امام سوار بود و نوکران اطرافش بودند. امام لحظۀ ملاقات به من فرمود: «بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ همْ بأَمْرِهِ یعْمَلُون».[31] به امام گفتم: «مولای من، همین مرا کافی است که من برای همین، اینجا آمده بودم.[32]

در ملاقاتی که امام با کامل بن ابراهیم به نمایندگی از گروهی از مفوضه داشت، وی پاسخ سؤالات خود را از امام عصر این گونه دریافت کرد: مفوضه دروغ گفته اند؛ بلکه دل های ما ظرف مشیت های الهی است. پس اگر او بخواهد، ما می خواهیم. امام عسکری (ع) برای تأیید گفتار فرزندش، امام عصر عجل الله فرجه و رد گفتۀ مفوضه به کامل بن ابراهیم فرمود: «پاسخ خود را دریافت کردی، دیگر برای چه اینجا نشسته ای؟ از جای برخیز.»[33]

۵. ۱. ۳. دفع فتنه با اقدامِ به موقع و بهره گیری از علم غیب

در زمان امام حسن عسکری (ع)، افرادی با فریب افکار عمومی، در پی تخریب عقاید دینی مردم بودند که با هوشیاری امام و اقداماتی به موقع، از اجرای اهداف خویش بازماندند. برای نمونه، یعقوب بن اسحاق کندی، فیلسوف معروفی بود که در عراق زندگی می کرد. این فیلسوف کتابی نگاشت و در آن، قرآن کریم را به تناقض گویی متهم ساخت. یعقوب بن اسحاق که تنها به سر می برد، خودش را با چنین توهماتی سرگرم کرده بود و امام از کار او آگاه شده بود.

روزی، شاگردان کندی، خدمت امام رسیدند. امام فرمود: «آیا در میان شما مرد رشیدی هست که استادتان کندی را از کاری که در پیش گرفته و خود را به قرآن مشغول کرده است، باز دارد؟» یکی از شاگردان کندی گفت: «ما شاگردان او هستیم؛ چطور ممکن است در این مورد یا موارد دیگر، به او اعتراض کنیم؟» امام فرمود: «آیا حاضری آنچه را که می گویم، به او برسانی؟» او گفت: «بله. » امام فرمود: «برو با او انس بگیر و مهربانی کن و در راهی که در پیش گرفته، به او کمک برسان. وقتی که با او مأنوس شدی، به او بگو: «مسئله ای برایم پیش آمده که می خواهم از شما سؤال کنم. » او از شما خواهد خواست که سؤال کنی. پس به او بگو: «اگر گویندۀ این قرآن پیش تو بیاید، آیا ممکن است مقصود خود از گفته هایش را غیر از آن چیزی اعلام کند که شما گمان کرده اید؟» او در جواب شما خواهد گفت: «بله، ممکن است؛ زیرا او کسی است که وقتی چیزی را بشنود می فهمد. » آنگاه امام افزودند: «هرگاه یعقوب بن اسحاق این را قبول کرد، به او بگو: «شما چه می دانی. شاید گویندۀ قرآن، غیر از آنچه تو از آن فهمیده ای را اراده کرده است. دراین صورت تو الفاظ را برای غیرمعانی خودش وضع نموده ای.»

آن مرد نزد کندی رفت و با او مهربانی کرد تا اینکه این مسئله را به وی القا کرد. کندی به او گفت: «حرف خود را تکرار کن؟» او تکرار کرد. سپس در گفته های خود اندیشه کرد و دید آنچه او می گوید، پذیرفتنی است و چه بسا در لغت چنین احتمالی ممکن باشد. کندی آنگاه سر برداشت و به شاگرد گفت: «تو را به خدا سوگند، این سخن را از کجا یافته ای؟»

شاگرد گفت: «این مطلبی بود که به قلب من خطور کرد و من هم با شما درمیان گذاشتم.» کندی گفت: «فردی مثل تو، هرگز نمی تواند از چنین هدایتی برخوردار باشد. تو در حدی نیستی که چنین درک و فهمی داشته باشی؛ لذا بگو این سخن را از چه کسی شنیده ای؟» شاگرد گفت: «امام عسکری (ع) چنین دستوری به من داد. » کندی گفت: «آری، اکنون حقیقت را بیان نمودی؛ زیرا چنین مطلبی جز از این خاندان صادر نمی شود. » سپس کندی هرچه را که تألیف کرده بود، خواست و آن ها را آتش زد.[34]

چه بسا نوشته شدن این کتاب، منجر به پدیدآمدن تفکرات ضددینی و پیدایش فرقۀ منحرف جدیدی می شد که امام با درایت خویش، اصل و ریشۀ آن را قطع کرد.

از دیگر نمونه ها می توان به ماجرای خشکسالی سامرا اشاره کرد که در پی آن، معتمد، خلیفۀ وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقا (طلب باران) بروند. مردم سه روز پیاپی برای نماز به مصلا رفتند و دست به دعا برداشتند؛ ولی باران نیامد. روز چهارم، جاثلیق، بزرگ اسقفان مسیحی، همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هروقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد، بارانی درشت می بارید. روز بعد نیز جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که دیگر مردم تقاضای باران نداشتند و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیاری از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام حسن عسکری (ع) را که زندانی بود، به دربار خواست و گفت: «امت جدت را دریاب که گمراه شدند. » امام فرمود: «از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند.» خلیفه گفت: «مردم دیگر باران نمی خواهند؛ چون به قدر کافی باران آمده است؛ بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟» امام فرمود: «برای آنکه به خواست خدا، شک و شبهه را برطرف سازم. » خلیفه فرمان داد پیشوای مسیحیان همراه راهبان، سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکری (ع) نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند. آسمان ابری شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست، بیرون بیاورند. در میان انگشتان او استخوان سیه فامی از استخوان های آدمی یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: «اینک طلب باران کن، راهب این بار دست به آسمان برداشت؛ اما به عکس، ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید: «این استخوان چیست؟» امام فرمود: «این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی پیامبران برداشته اند و استخوان هیچ پیامبری ظاهر نمی گردد، جز آنکه باران نازل می شود. » خلیفه امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند. دیدند همان است که امام می فرماید.[35]

۶. ۱. ۳. توقف در برابر شبهات و تأکید بر شیعۀ علی (ع) بودن

امام حسن عسکری (ع) به پیروان خود توصیه می فرمود که اگر دربارۀ مسائل پیش آمده در جامعه که موجب سردرگمی یا ایجاد شک وشبهه می شود، نمی توانند مسیر درست را انتخاب کنند، توقف کنند تا با انتخاب اشتباه، موجبات تباهی دین و دنیای خود را فراهم نسازند.

ایشان می فرماید: «اورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَة. اعبُدُ النّاسِ مَن اقامَ علَی الفَرائِض. ازهَدُ النّاسِ مَن تَرَکَ الحَرامَ. اشَدُّ النّاسِ اجتِهاداً مَن تَرَکَ الذُّنوبَ» (=پارساترین مردم کسی است که در هنگام شبهه توقف کند. عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسی است که حرام را رها کند. کوشاترین مردم کسی است که گناهان را کنار بگذارد».[36] ازطرفی، همواره تأکید می کرد که جز مسلک علی (ع)، شیوۀ دیگری اختیار نکرده و از پیروی از سایر فرق به شدت بپرهیزند.

حسن بن ظریف می گوید: «به امام عسکری (ع) نامه نوشتم و از فرمایش پیامبر , دربارۀ علی (ع) که فرموده بود: «مَن کُنتَ مَولاه فَهذا علیٌّ مولاه» پرسیدم. امام در پاسخ فرمود: «ارادَ بِذلِکَ أن یجعَلَهُ عَلماً یَعرِفُ بِه حِزبَ اللهِ عِندَ الفرقَة»[37] (پیامبر , اراده کرده که علی (ع) را پرچمی قرار دهد که بواسطۀ او، حزب الله از گروه های دیگر شناخته شود.)

۷. ۱. ۳. ترک سیاست ورزی و بیان کردن شفاف حقیقت

در عصر خلافت مهتدی عباسی، شورشی در جنوب عراق آغاز شد و رهبری آن را فردی به نام صاحب الزنج برعهده داشت. او در این شورش پیروزی های بزرگی به دست آورد. او پس از پیروزی، در نزدیکی شهر بصره، شهر جدیدی، به نام مختاره، برای خود و سپاهیان خویش بنا کرد. صاحب الزنج و سپاهیان او پس از سال ها نبرد و کشتار مردم و تاراج اموال آنان، به عافیت طلبی و ایجاد رفاه و زندگی اشرافی روی آوردند. قیام زنگیان علیه عباسیان، در عصر امام حسن عسکری (ع) رخداد و آن حضرت که امام شیعیان و بزرگ علویان بود، هنگامی که شنید برخی از مردم، صاحب الزنج را علوی می دانند، به صراحت بیان کرد که وی از اهل بیت (ع) نیست: «صاحِبُ الزَّنج لَیسَ مِنّا اهلَ البَیتِ»[38]

امام در این اعلام موضع، بی اینکه از نظر سیاسی دربارۀ حرکت او اظهار نظری کرده باشد، به طرد وی از خاندان علوی بسنده کرد و در آن وضعیت، این منطقی ترین موضع گیری بود؛ چه انیکه از نظر امام، هردو طرف درگیر، در جبهۀ باطل قرار داشتند و مخالفت صریح با یک جبهه، موافقت با جبهۀ دیگر تلقی می شد. ازاین رو، حضرت برای جلوگیری از هرنوع سوء استفادۀ مخالفان، از اعلام موضع سیاسی در برابر جریان یادشده خودداری کرد.

۸. ۱. ۳. نامه های سیاسی الهی امام حسن عسکری (ع) به مردم

یکی دیگر از فعالیت های امام حسن (ع)، نامه های سیاسی الهی آن حضرت بود که به طور پی گیر، برای دوستان و شیعیان و نمایندگانش می فرستاد. این نامه ها، اعلامیه هایی بود که دست به دست می گشت و موجب بیداری و هوشیاری شیعیان در برابر طاغوت ها و گروهک های باطل گرا می شد.

نامۀ امام به مردم قم و آوه (شهری در نزدیکی ساوه که مردم آن غالباً شیعه بودند) و نامه به ابن بابویه، نمونه ای از آن هاست.[39]

۴. نتیجه

حاکم بودن وضعیت سیاسی و جوّ خفقان آور بر جامعۀ شیعیان در زمان امام حسن عسکری (ع)، عمر کوتاه رهبر شیعیان، دربند بودن ایشان و مدت زمان اندک امامت، موجب شد تا از فعالیت ها و بیانات آن امام همام، به ویژه در برخورد با گروه های انحرافی، جز مقداری اندک، چیزی دیگری به دست ما نرسد و مبارزات و رفتارهای ایشان در هاله ای از ابهام باقی بماند؛ اما با همان مقدار اندک (روایات و نامه ها و فرامین)، می توان به مقداری از فعالیت ها و مبارزاتشان در مقابله با تفکرات و فرق منحرف دست یافت. در آن زمان، نه تنها امکان مبارزۀ مسلحانه وجود نداشت؛ بلکه حتی این کار به مصلحت دین و جامعه هم نبود. پس تقیه از مهم ترین موضع گیری های ایشان در مواجهه با آنان بود. در سایۀ تقیه و به اشکال روشنگری افکار از طریق موعظه، فعالیت های علمی، موضع گیری، هشدار دربارۀ فرق منحرف، پیش بینی شکل گیری انحراف و قطع ریشه های آن، مبارزات صورت می پذیرفت. این امور، اقدامات مهم امام عسکری (ع) در مواجهه با افکار و فرق منحرف به حساب می آید. این امر نشان از تدبیر و درایت و روشنفکری امام در برخورد با مشکلات در سخت ترین حالت و وضعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و فردی، در طول سال های حیاتشان است.

پی نوشت ها

[1] برای اطلاع بیشتر از این دست ماجراها، نک: مؤمن شبلنجی، نور الابصار فی مناقب آل المختار، قاهرة: مکتبة المشهد الحسینی، بی تا، ص166

[2] نک: شیخ مفید، الارشاد، قم: بصیرتی، بی تا، ص338؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۳، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1381، ص197؛ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج۲، بیروت: دار التعارف، 1403، ص43؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوراء، تهران: دار الکتب الاسلامیه، بی تا، ص376.

[3] نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، تهران: ذوی القربی، 1379، ص434-

[4] محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۵۰، بیروت: الوفاء، 1403، ص319تا323-

[5] محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص440؛ مجلسی، پیشین، ص288-

[6] نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص427-

[7] نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، همان، ص238؛ محمدجواد طبسی، حیاة الامام العسکری، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1371، ص223-

[8] مجلسی، پیشین، ص299-

[9] نک: محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، مشهد: دانشگاه مشهد، دانشکدۀ الهیات و معارف اسلامی مرکز مطالعات و تحقیقات، 1348، ص44)

[10] در قسمت های بعد، نحوۀ مبارزۀ ایشان با این تفکرات انحرافی به طور مبسوط بیان خواهد شد.

این باور که خدا بر همۀ چیزها و رویدادها، از گذشته و حال و آینده، آگاه است و چیزی، اعم از اندک و بسیار، بر او پوشیده نیست تا با اگاهی از آن، جهل پیشین وی برطرف شود، نک: یعقوب کلینی، کافی، به تصحیح علی اکبر غفاری، ج۱، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1363، ص107؛ ابن بابویه، 1375، ص136-

[11] تقیه روشی است که انسان با حفظ اصول وحدت کلمه، یعنی اصول اساسی دین، مطالب و مسائل اختلافی و جزئی را مطرح نکند و در جامعه با روش و رفتار متضاد با عموم امت، تفرقه و اختلاف را دامن نزند، مجلسی، پیشین، ص309-

[12] این باور که خدا بر همۀ چیزها و رویدادها، از گذشته و حال و آینده، آگاه است و چیزی، اعم از اندک و بسیار، بر او پوشیده نیست تا با اگاهی از آن، جهل پیشین وی برطرف شود، نک: یعقوب کلینی، کافی، به تصحیح علی اکبر غفاری، ج۱، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1363، ص107؛ ابن بابویه، 1375، ص136-

[13] محمدباقر مجلسی، پیشین، ص257؛ علی بن حسین مسعودی هزلی، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب، تهران: انصاریان، 1384، ص249- 

[14] مائده، 56-

[15] محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص439-

[16] هیچ یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آن ها نمی آید؛ مگر آنکه با بازی (و شوخی) به آن گوش می دهند، انبیا، 2-

[17] ما تو را به حق برای بشارت و انذار فرستادیم و هر امتی در گذشته انذارکننده ای داشته است، فاطر، 24-

[18] خداوند شنید سخن زنی را که دربارۀ شوهرش به تو مراجعه کرده بود، مجادله، 1-

[19] محمدبن‌علی ابن‌شهرآشوب، هـمان‌، ص469‌.

[20] مـحمدبن‌علی صـدوق‌، توحید‌، قم‌: جامعۀ مدرسین، 1387، ص102‌.

[21] محمدبن‌علی ابن‌شهرآشوب، پیشین، ص462.

[22] محمدبن‌علی ابن‌شهرآشوب، همان، ص470.

[23] واقـفیه اسـمی عام برای هر گروهی است‌ که‌ برخلاف جمهور، در یکی از مسائل‌ امامت‌ در‌ قبول‌ رأی‌ اکثریت، توقف کـرده‌اند‌ و نـام‌ فـرقه‌ای از شیعه که در مقابل قطعیه، منکر رحلت امام‌موسی کاظم‌(ع) شدند و امامت را به آن‌ حـضرت‌ مـنتهی‌ کردند و منکر امامت فرزندش شدند، محمدجواد مشکور‌، فرهنگ‌ فرق‌ اسلامی‌، مشهد‌: بنیاد‌ پژوهش‌های اسـلامی آسـتان قـدس رضوی، 1368، ص454.

[24] علی‌بن‌عیسی اربلی، پیشین، ص912.

[25] صوفی منسوب به صوف به معنی پشم است؛ بـه‌همین‌دلیل آنـ‌ها را پشمینه‌پوش می‌خوانند و پشمینه‌پوشی‌ دأب انبیا و حواریون و زهـاد بـوده است. مـحور تـصوف بـر سه اصل پایدار بـود:1. اعتکاف برای عبادت که باهدف تصفیۀ نفس انجام می‌گرفت و از آن حقایق روحی استنباط می‌شد؛2. دل‌آگاهی کـه بـاعث‌ فیضان‌ معرفت خداوند در نفس انسان مـی‌گشت؛3. بـر گـرد افـکار عـشق، محبت، عرفان، مـعرفت، بـقا و امثال آن می‌گشت، محمدجواد مشکور، پیشین، ص303 .

[26] شیخ‌عباس قمی، سفینة البحار، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان‌ قدس‌ رضـوی، بـی‌تا، ص145.

[27] مـحمدبن‌عمر کشی، پیشین، ص535؛ احمد‌بن‌علی نجاشی، الرجال، به‌تصحیح جـلال‌الدین غـروی آمـلی، تـهران: مـرکز نـشر کتاب، بی‌تا، ص60؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ص318؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج۱‌، نجف‌: مرتضویه، 1352، ص99.

[28] محمدبن‌عمر کشی، پیشین، ص535؛ احمد‌بن‌علی نجاشی، پیشین، ص60؛ عبدالله مامقانی، پیشین، ص99

[29] غلات جمع غالی است که در فارسی به معنای گزافه گویان است. آنان فرقه هایی از شیعه هستند که در تشیع افراط کرده و دربارۀ ائمۀ خود، گزافه گویی کردند و ایشان را به خدایی رسانده یا قائل به حلول جوهر نورانی الهی در ائمه و پیشروان خود شدند یا به تناسخ قائل گشتند.

[30] محمدجواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، تهران: اشراقی، بی تا، ص151-

[31] آن ها [فرشتگان (ع) بندگان شایستۀ اویند. هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و (پیوسته) به فرمان او عمل می کنند، انبیا، 26و27-

[32] محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص461-

[33] محمدبن حسن طوسی، الغیبة، تهران: دار الکتب الاسلامی، بی تا، ص841-

[34] محمدباقر مجلسی، پیشین، ص311؛ محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص457؛ محمدمحسن آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج3، بیروت: دارالاضواء، 1403، ص311-

[35] محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص458؛ مؤمن شبلنجی، پیشین، ص167-

[36] حسن بن شعبۀ حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، تهران: کتابچی، 1373، ص519-

[37] علی بن عیسی اربلی، پیشین، ص213-

[38] محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص462-  نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، همان، ص425؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ص317؛ محمدمحسن فیض کاشانی، معادن الحکمة فی مکاتیب الائمة، قم: نشر اسلامی، 1363، ص486-

[39] نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، همان، ص425؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ص317؛ محمدمحسن فیض کاشانی، معادن الحکمة فی مکاتیب الائمة، قم: نشر اسلامی، 1363، ص486-

 

لینک کوتاه :