کتاب  /  سیره اهل بیت  /  زندگانی تحلیلی پیشوایان ما (ائمه دوازدهگانه (ع))  /  فصل دوم; پیشوایان (ع) و روش آنان در جامعه  /  مرحله سوم  /  امام نهم; محمد جواد (ع)

امام (ع) و خردسالی او

تعداد بازدید : 115     تاریخ درج : 1388/10/09    

امام (ع) و خردسالی او

صغر سن امام (ع) از پدیده های اعجاز آمیز اوست که در حکام آن زمان اثری فوق العاده گذاشته بود . همه مآخذ تاریخی متفق القولند که وقتی پدر مکرم امام جواد (ع) در گذشت عمر امام هشت سال یا هفت سال و چهار ماه بود(4). در حقیقت هنگامیکه پس از پدر عهده دار امامت گردید ، در سن کودکی بود .

این معنی نخستین بار در زندگانی پیشوایان اهل بیت (ع) در شخص امام جواد (ع) مصداق پیدا کرد و برای حکام منحرف ، مایه حیرت و برای حقیقت امتداد خط امامت و مرجعیت امامان اهل بیت (ع) که امام جواد (ع) نماینده و جانشین آنان بود ، سندی حتمی و معجز آسا به شمار می رفت .

اگر به حساب احتمالات تکیه زنیم ، می بینیم که تنها صغر سن امام (ع) کافی است که حقیقت امامت وی را بپذیریم و قبول کنیم که او (ع) ادامه دهنده خط امامت بوده است و الا چگونه می توان در دست گرفتن رهبری شیعه را از طرف او در همه زمینه های نظری و عملی تفسیر کنیم ؟

شاید این معنی از ذهن بگذرد و بگویند ، بسا که برای شیعیان ، امامت و رهبری این نوجوان از اهل بیت ، با وضوح کشف و معلوم نشده باشد وبسا که ادعائی دیگر نیز بر این فرضیه ضمیمه کنند همچنان که احمد امین گوید :

« امامان از چشمها پنهان میشدند و به دعوت پنهانی اکتفا میکردند تا محبت و گرایش مردم نسبت به آنان باقی بماند» .(5)

ما این فرضیه را رد میکنیم و میگوئیم : رهبری امام جواد (ع) ، رهبری آشکار و علنی در برابر همه توده های مردم بود و هرگز رهبری امامان چنین نبود که پیرامونشان را پاسبانان محافظ ، و نیروی ارتش و ابهت و جاه و جلال پادشاهان فرا گرفته باشد بطوریکه رهبر ، دعوت را از توده مردم که به آنان معتقد بودند و به رهبری آنان حرکت می کردند ، پنهان سازد بلکه رهبری امام (ع) ، رهبری سری از قبیل صوفیان و فاطمیان نبود که میانشان فاصله ایجاد کند و بین رهبری و پایگاه مردمی او جدائی افکند .

امام اهل بیت (ع) ، دعوت خود را تا حدی آشکار انجام میداد ، و پایگاههای مردمی طرفدار و مؤمن به رهبری و امامتش بطور مستقیم در مسائل دینی و قضایای اجتماعی و اخلاقی با شخص امام تماس و هماهنگی حاصل میکردند .

وقتی مامون ، امام (ع) را به بغداد یا مرکز خلافت آورد ، امام (ع) پای فشرد تا به مدینه باز گردد . مامون با این درخواست موافقت کرد و آن حضرت بیشتر عمر شریف را در مدینه گذرانید .

امام جواد (ع) در صحنه اجتماعی با نشاط و فعالیت ، حرکت میکردو نزد همه مسلمانان شناخته شده بود . منجمله نزد شیعیان که به رهبری وامامت او (ع) ایمان داشتند .

« این مساله که معتصم از فعالیتها و کوششهای او برآشفته و در رنج بود حقیقت داشت و از اینروی وی را به بغداد خواست و هنگامیکه ابو جعفر (ع)

وارد عراق گردید ، معتصم و جعفر پسر مامون ، پیوسته توطئه می چیدند وبرای قتل آن بزرگوار حیله می اندیشیدند » .

مفید گوید : « دو شب به ماه محرم سال 220 مانده وارد بغداد شد و درذیقعده همان سال در آنجا وفات کرد » .

در روضة الواعظین آمده است که « در بغداد با زهر بقتل رسید(6)» .

بر اساس این مسلمیات ، فرضیه ای که میگوید : رهبری امام جواد (ع) دربرابر مسلمانان عموما ، و در برابر شیعیان خصوصا ، رهبری آشکار نبوده است ، باطل است . این سخن خلاف طبیعت علاقه و همبستگی بین اهل بیت و پایگاههای مردمی آنانست . بخصوص که مامون نورافکن ها را متوجه امامت و علم حضرت امام جواد (ع) کرد و او را در معرض آزمایش قرار داد تا در محظور قرار گیرد و مردم را از پیرامون او بپراکند . دانشمندان بزرگ رادعوت کرد و بین آنان و امام (ع) در برابر عباسیان ، مجالسی منعقد نمود .

اما برتری علمی و فکری امام (ع) با کمی سن و سال آشکار گردید .

مامون از « یحیی بن اکثم » که در آن روزگار از بزرگان و متفکران بود خواست که برای پرسش از امام ، مساله ای طرح کند تا امام را ناتوان سازدو از پاسخ گفتن به آن درماند . یحین بن اکثم از امام پرسید : « فدایت گردم آیا رخصت میدهی سؤالی کنم ؟ » .

ابو جعفر گفت : « آنچه میخواهی بپرس » .

یحیی گفت : درباره کسیکه در احرام باشد و شکاری را بکشد چه نظرداری ؟

امام (ع) فرمود : آیا وقتی صید را کشت در « حل » بود یا « حرم » و آیاآن مجرم به این کار آگاه بود یا جاهل ؟ به عمد آنرا کشت یا به سهو ؟ آزاد بود یا بنده ؟ صغیر بود یا کبیر ؟ آغاز کننده به قتل بود یا در مقام دفاع بود ؟

آن شکار آیا از پرندگان بود یا نه ؟ از شکارهای کوچک بود یا بزرگ ؟ در آنچه کرد پافشاری داشت و یا پشیمان شده بود ؟ قتل در شب روی داد یا در روز ؟ آیا برای عمره محرم شده بود یا برای حج ؟

یحیی بن اکثم شگفت زده بر جای ماند و در چهره اش ناتوانی دیده میشد چندانکه اهل مجلس همه بدان پی بردند(7).

درین مورد ، فرضیه ها و اقوال دیگر وجود دارد و ما آنها را متوالیا مورد بحث قرار میدهیم :

فرضیه نخست که میگوید : سطح علمی و فکری طایفه شیعه در آن هنگام در پایه ای بود که امکان داشت ازین موضوع غفلت کنند یا به بیان دیگر سطح فکری و عقلی و روانی شیعه چندان بود که آنان را به این معنی کشانید که امامت کودکی را تصدیق کنند و به آن ایمان آورند ... حال آنکه او حقا امام نبود .

این فرضیه قابل قبول نیست و واقعیات تاریخی آنرا تکذیب میکند .

زیرا سطح علمی و فقهی این طایفه در حدی بود که از طرف همه مکاتب وحوزه های فکری رقیب ، مورد تحسین و بزرگداشت و تقدیر بودند . مکتب فکری عظیمی که حاصل کوشش امامان باقر و صادق (ع) بود ، بزرگترین حوزه فکری و علمی اسلام بود که در آن روزگار جهان اسلام بخود دیده بود و آنجادو نسل پیاپی از شاگردان حضرت امام صادق (ع) و حضرت امام کاظم (ع) فعالیت داشتند و آندو در میدان فقه و تفسیر و کلام و حدیث ، و در همه جوانب و ارکان معرفت اسلامی در راس طایفه شیعه قرار داشتند .

در پرتو این حقیقت ، هرگز نمی توان فرض کرد که سطح فکری و علمی این طایفه به پایه ای باشد که از چنین موضوع مهم و بزرگی غفلت کرده باشند .

چگونه افراد یک طایفه که در میانشان چنین مکتبی وجود داشت و قطب پیشرفت فکر اسلامی به شمار میرفت ازین موضوع غفلت کرده اند و به وهم یا از سرغفلت ، امامت را در کودکی مجسم دیده اند که از روی واقع و حق ، امام نبوده است . بخصوص چنانکه گفتیم ، مامت حضرت امام جواد (ع) بر رهبری اوبر پایگاههای مردمی و رهبری آشکار بر همه مسلمانان استوار بود و هر فردعامی می توانست با آن برخورد کند و صدق آنرا بیازماید . بخصوص طایفه شیعه که در جهان اسلام ، بزرگترین مدرسه فکری و عظیم ترین آن بطور کلی درمیان آنان تحقق یافته بود و حوزه علمی آن تا کوفه و مدینه نیز امتداد داشت .

مدارس مزبور و مراکز فکری ، با امام (ع) رابطه داشتند و ازو فتوی میخواستند و مسایل خود را می پرسیدند و حقوق و اموال را از هر سوی نزداو میفرستادند . پس چگونه امکان داشت که با آن عقل و شعور شکوفا ، یا با بودن مدرسه ای مانند آن حوزه بزرگ ، از حقیقت کودکی که امام نبود ، غافل بمانند ؟

فرضیه دوم : گروه شیعه در طول تاریخ خود تصویری صحیح و واضح از مفهوم معنای امامت و امام نداشت . بلکه چنین می پنداشت که امام فقطرقمی در تسلسل نسبی و وراثتی است . بنابر این امامت و شرایط لازمه را برای امامت نمیدانست چیست .

می گوئیم این فرضیه نیز مردود است . چه ، اساسا تشیع و امامت بر پایه مفهوم عمیق الهی استوار است و آن بدیهی ترین و روشنترین مفهوم تشیع است .

امام از نظر مفهوم عام شیعی ، آن انسان بی همتا در علم و معرفت و گفتار وکردار و اخلاق است . این مفهوم در دستاوردها و ابعادش ، نزد شیعیان آشکاراست . هزاران نص ، از روزگار امام علی (ع) تا عهد امام رضا (ع) پیامی است که این مفهوم را معلوم کرده تا آنجا که همه تفصیلات و توضیحات وخصوصیات تشیع در ذهن شیعیان ، بسیار واضح و آشکارا نقش بسته است .

روایتی درین مضمون میگوید : « پس از وفات امام رضا (ع) وارد مدینه شدیم و پرسیدیم ، بعد از امام رضا (ع) ، خلیفه کیست ؟ گفتند خلیفه در روستائی نزدیک مدینه است . به سوی آن روستا براه افتادم تا به آنجا رسیدم .

خانه امام موسی بن جعفر (ع) در آنجا که به ارث به امام جواد (ع) رسیده بود ، مملو از مردم بود . یکی از برادران رضا (ع) را دیدم که بر بالای مجلس نشسته بود و شنیدم که مردم او را - ای برادر رضا (ع) - خطاب میکردند . یعنی اوپسر امام نیست زیرا از امامان (ع) شنیده بودند که امامت پس از حسن و حسین (ع) در دو برادر جمع نمیشود(8).

ازین حدیث چنین نتیجه میگیریم که نزد شیعیان ، همه تفصیل ها و خصوصیات تشیع و مفاهیم آن ، واضح و روشن بود . این مساله ادعای صاحبان این فرضیه را تکذیب میکند .

فرض سوم و آخر : این معنی ، فداکاری و پافشاری در غرور و باطل ازطرف شیعه و دوستداران آن بوده است .

میگوئیم این دعوی هم باطل است . نه فقط از نظر ایمان ما به تقوای شیعیان و قداست آنان ، که واقعیت اخلاص این طایفه تردید ناپذیر است . هماناکه از خلال این شرایط موضوعی که طایفه ستمکش شیعه را احاطه کرده است ، یک روز هم در سراسر ایامشان و در طول زندگی ، راه به بزرگی و قدرت وثروت نداشته اند . بلکه شیعیان در سراسر تاریخ ، گرفتار شکنجه و عذاب ومحرومیت و زندان و ویرانی بوده اند . بلکه تشیع راهی بوده است که انسان درهر گام آن با بیم و مراقبت دائمی روبرو بوده است .

امام باقر (ع) در باب این محنتها و بلایا که بر شیعه نازل میشد فرمود :

شیعیان ما در همه شهرها کشته میشوند و با تهمت ، دست و پایشان را قطع میکنند و هر کس از محبت ما یاد کند یا به سوی ما آید ، به زندان افکنده میشودو اموالش را به یغما می برند و خانه اش را درهم میکوبند . »

فداکاری و از خود گذشتگی و پافشاری بر باطل هرگز انگیزه یا راه طمع مادی و دنیوی نبوده است .

چرا پس از اینهمه از خود گذشتگی و فداکاری و پافشاری از طرف علی ، طایفه شیعه یعنی مردمی دانا و روشنفکر برای امامتی باطل و دروغین و با توجه به این که این از خود گذشتگی ، انواع و اقسام ناراحتی و محرومیت و عذاب و صدمه را برای آنان در بر دارد ، در پی موهوم روند ؟ لذا نمی توان از خود گذشتگی شیعه را در مورد امامت ، جز اعتقاد حقیقی به امامت و آگاهی عمیق از شرایط تحقق امامت چیزی دیگر دانست .

اینجاست که باید گفت ، هیچیک از این فرضیه ها را نمی توان پذیرفت و کسیکه به حقیقت تاریخ این طایفه و شرایط و اوضاع موضوعی آن آگاه باشد ، بخصوص به شرایط و اوضاعی که پیرامون امام جواد (ع) بود ، هرگز این پندارها را نمیپذیرد .

پس از عرضه داشتن این فرضیات و مردود شناختن آن ، فقط یک فرض باقی ماند که با واقعیت تطبیق میکند و آن این است که امام جواد (ع) ، حقا امام است(9)

4 - مآخذ سابق .5 - مهدی و مهدویت ص 61 - 62 .6 - دائرة المعارف ص 92 .7 - تذکرة الخواص ص 368 - 372 و تحف العقول از آل رسول نوشته ابن صغبه ص 335 .8 - بحار الانوار ج 50 ص 90 .9 - شرح نهج البلاغه جزء 3 ص 15 از ابن ابی الحدید .
×
لینک کوتاه :